ولایت فقیه در کلام و عمل امام خمینی (2)

یکی از اموری که توطئه در آن هست این است که راجع به این قانون اساسی مردم را سرد کنند. از آنها بپرسید، خوب این قانون اساسی که شما می‌گویید که قانونی است ارتجاعی، کدام یکی از این موادش ارتجاعی است؟ اولی که دست
سه‌شنبه، 5 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ولایت فقیه در کلام و عمل امام خمینی (2)
 ولایت فقیه در کلام و عمل امام خمینی (2)

 

نویسنده: رسول سعادتمند




 

ولایت فقیه، مترقی‌ترین اصل قانون اساسی

یکی از اموری که توطئه در آن هست این است که راجع به این قانون اساسی مردم را سرد کنند. از آنها بپرسید، خوب این قانون اساسی که شما می‌گویید که قانونی است ارتجاعی، کدام یکی از این موادش ارتجاعی است؟ اولی که دست رویش می‌گذارند، دست می‌گذارند، روی ولایت فقیه. اول، دست آنجا می‌گذارند، برای اینکه این یک طرف اسلامی است و آنها از اسلام می‌ترسند. آنها اسلام را ارتجاع می‌دانند. آنها جرأت نمی‌کنند کلمه اسلام [را] بگویند ارتجاعی است. می‌گویند که اینها می‌خواهند ما را به هزار و چهار صد سال پیش برگردانند. این همان تعبیر دیگر است، منتها کلمه اسلام را نمی‌گویند.
آن قدر به ولایت فقیه، اثر مترقی بار است که در سایر این موادی که شما ملاحظه می‌کنید، معلوم نیست مثل آنجا باشد. یک نفر آدمی که همه جهات اخلاقیش و دیانتیش و ملی بودنش و علم و عملش ثابت است پیش ملت، و خود ملت این را تعیین می‌کنند، این نظارت می‌کند بر اینکه مبادا خیانت بشود. همان رئیس جمهوری که ملت خودشان تعیین می‌کنند و ان‌شاءالله دیگر از این به بعد امین تعیین می‌کنند، لکن مع ذلک برای محکم کاری یک فقیهی که عمرش را صرف در اسلام کرده است و عمرش را برای اسلام خدمت کرده، می‌گذارند ببینند این چه می‌کند؛ مبادا یک وقت خلاف بکند، رئیس جمهوری آتی ما خلاف نمی‌کند، لکن محکم کاری شده که نگذارند این خلاف بکند. رؤسای ارتش و ژاندارمری ما و این رؤسای درجه اول، دیگر از این به بعد اشخاصی نیستند که خیانت بکنند، لکن محکم‌کاری شده است که همین فقیه را ناظر قرار بدهند. و هکذا آن موارد حساس را نظارت می‌کند فقیه و تصرف می‌کند فقیه. و این از اموری است که مترقی‌ترین موادی است که در قانون اساسی اینها [تصویب] کردند. و اینها دشمن‌ترین مواد، پیششان این است. (1)

از اختیارات ولی فقیه

اسلام با مستمندان بیشتر آشنایی دارد تا با آن اشخاصی که [ثروتمند] هستند. آن اشخاص هم اموالشان همان طوری که گفتید، این اموال بسیار، مجتمع از راه مشروع نیست، اسلام این طور اموال را به رسمیت نمی‌شناسد. و در اسلام اموال، مشروع و محدود به حدودی است و زاید بر این معنا ما اگر فرض بکنیم که یک کسی اموالی هم دارد که خیر، اموالش هم مشروع است، لکن اموال طوری است که حاکم شرع، فقیه، ولیّ امر تشخیص داد که این به این قدر که هست نباید این قدر باشد، برای مصالح مسلمین او می‌تواند قبض کند و تصاحب کند. و یکی از چیزهایی که مترتب بر ولایت فقیه است و مع‌الأسف این روشنفکرهای ما نمی‌فهمند که ولایت فقیه یعنی چه، یکیش هم تحدید این امور است. مالکیت را در عین حال که شارع مقدس، محترم شمرده است، لکن ولیّ امر می‌تواند همین مالکیت محدودی که ببیند خلاف صلاح مسلمین و اسلام است، همین مالکیت مشروع را محدودش کند به یک حد معینی و با حکم فقیه از او مصادره بشود. (2)

ولایت فقیه؛ هدیه‌ای الهی

شما موافقت کنید با این ولایت فقیه. ولایت فقیه برای مسلمین یک هدیه‌ای است که خدای تبارک و تعالی داده است. مِن جمله همین معنایی که شما سئوال کردید و طرح کردید که خوب، زنهایی که الآن شوهر دارند چنانچه گرفتاریهایی داشته باشند، چه باید بکنند؟ آنها رجوع می‌کنند به آنجایی که فقیه هست، به مجلسی که در آن فقیه هست، به دادگاهی که در آن فقیه هست؛ و فقیه رسیدگی می‌کند؛ چنانچه صحیح باشد، شوهر را تأدیب می‌کند؛ شوهر را وادار می‌کند به اینکه درست عمل کند. و چنانچه نکرد، طلاق می‌دهد، ولایت دارد برای این امر. اگر دیدید به فساد می‌کشد، یک زندگی به فساد کشیده می‌شود، طلاق می‌دهد. و طلاق اگرچه در دست مرد است، می‌تواند لکن فقیه در جایی که مصلحت اسلام را دید، مصلحت مسلمین را دید، و در جایی که دید نمی‌شود به غیر از این، طلاق بدهد. این ولایت فقیه هست، ولایت فقیه برای شما یک هدیه الهی است. (3)

مخالفت با اسلام در قالب مخالفت با ولایت فقیه

به صورتهای مختلف با اسلام مخالفت می‌کنند. در مجلس خبرگان به مجرد اینکه صحبت ولایت فقیه شد، شروع کردند به مخالفت. حتی در آخر این اخیراً، در همین دو روز سه روز پیش از این، در یکی از مجالسشان این منحرفین، اینهایی که از اسلام هیچ اطلاع ندارند، اینهایی که مخالف با اسلام هستند، در مجلسشان گفتند که این مجلس خبرگان باید منحل بشود! و دیگران هم دست زدند برای آن یا تظاهر کردند. اینها از مجلس خبرگان می‌ترسند، برای اینکه مجلس خبرگان می‌خواهند ولایت فقیه را اثبات کنند. مجلس خبرگان می‌خواهند تصویب کنند آن چیزی را که خدای تبارک و تعالی فرموده است، و اینها از او می‌ترسند. اینها خیال می‌کنند که اگر چنانچه ولایت فقیه پیش بیاید، قضیه قلدری پیش می‌آید و دیکتاتوری پیش می‌آید. در صورتی که در اسلام این حرفها نیست. خیر، اینها حرف می‌زنند. اینکه می‌گویند که دیکتاتوری پیش می‌آید، نه این است که ندانند اینطور نیست؛ لکن اینها از اسلام متنفرند. اینها باید بفهمند این را که تا این محراب و منبر هست و تا این خطابه‌خوانها و این اسلام و مسلمین و این بازار اسلام و این جوانان مسلمان هستند، نمی‌توانند کاری بکنند. اینها باید بفهمند این را که در خدمت رژیم سابق یا در خدمت اربابهای رژیم سابق دارند کار می‌کنند. اگر فهمیده هستند، از روی فهم می‌کنند، خائن هستند. و اگر چنانچه از روی بی‌اطلاعی و جهالت است، جاهل هستند. (4)

جانفشانیهای روحانیون در طول نهضت

بازی نخورید از این حرفهای نامربوطی که می‌زنند و از هر طرف حمله کرده‌اند به اینکه اسلام را از بین ببرند؛ و از هر طرف حمله کرده‌اند به اینکه این نهضت را از بین ببرند. گاهی روحانیتش را از بین می‌برند؛ گاهی چه. این روحانیون بودند که شما را آزاد کردند، حالا با قلمهایتان به ضد روحانیون قلمفرسایی می‌کنید؟! شما کجا بودید آن وقتی که روحانیون حبس می‌رفتند؟ آن وقتی که پای روحانی ما را اره کردند شما کجا بودید؟
آن وقتی که با روغن پای روحانی ما را سوزاندند شما کجا بودید؟ حالا سر در آوردید و حرف می‌زنید، و نمی‌دانم، به ولایت فقیه اشکال می‌کنید، نمی‌دانم مجلس را می‌خواهید منحل بکنید؟ مگر شما قدرت این را دارید؟ توی دهنتان می‌زنم من! دست بردارید از این حرفها، از این مزخرفات. وارد بشوید در جرگه اسلام، وارد بشوید در جرگه مسلمین. بگذارید که این مملکت سر و سامان پیدا بکند. او در کردستان، دمکرات در کردستان، خلاف می‌کند، آقایان در تهران! بس است دیگر. کفایت کرد!
خداوند همه شما را ان‌شاءالله مؤید و منصور، و نهضت را به پیش ببرید. از هیچ چیز نترسید، هیچ. هیچ، خوف به خودتان راه ندهید. تا اتکال به خدا دارید، تا اتکال به خدا دارید، تا شما اسلام را سرمشق خودتان قرار می‌دهید، کسی نمی‌تواند به شما تعدی کند. خداوند همه‌تان را ان‌شاءالله حفظ کند و موفق باشید. (5)

مخالفت با اسلام، منشأ مخالفت گروهکها و غرب باوران

در هر صورت، ما الآن گرفتار یک مشت اشخاص مختلف السلیقه و مختلف العقیده‌ای که همه در این معنا که نخواهند این مملکت به سر و سامان برسد شریک‌اند. در عقاید مختلف‌اند، بعض گروههاشان با بعض گروههای دیگر دشمن هم هستند، لکن در یک چیز موافق‌اند، و آن اینکه مخالفت با اسلام! مخالفت با آن چیزی که همه ملت ما به آن رأی دادند، در این اینها موافق‌اند؛ یعنی در باطل خودشان اتفاق دارند. شماها در حق خودتان مجتمع باشید، این باطلها نمی‌توانند کاری بکنند. شماها توجه داشته باشید که اسلام برای شما، برای ما، برای همه، برای همه بشر مفید است. اسلام یک طرحی است که برای مستضعفین بیشتر از دیگران مفید است؛ و برای همه مفید است. از اسلام نترسید، و نترسانید مردم را. شماهایی که قلم دستتان می‌گیرید و هرچه دلتان می‌خواهد می‌نویسید یا هرچه دلتان می‌خواهد صحبت می‌کنید، شماها از اسلام بی‌اطلاع هستید. شما یک کلمه اسلامی شنیدید، گاهی هم یک کتابی خواندید که نویسنده‌اش هم از اسلام اطلاع صحیحی نداشته است، بدون اطلاع از اسلام، بدون اطلاع از فلسفه احکام اسلام، شماها سمپاشی می‌کنید. و معلوم هم نیست که واقعاً مقصدتان این باشد که یک کار صحیحی انجام بدهید، منتها اشتباه می‌کنید. نخیر، من خیلی احتمال می‌دهم که بسیاری از اینها نه همه بسیاری از اینها اشخاصی باشند که حالا که دیدند آن رژیم به هم خورده است و آن منافعی که آنها در آن رژیم می‌بردند، و آن قدر فاصله‌ای که مابین آنها و مابین مردم بوده است در طرح اسلامی آن طور نمی‌تواند مطرح باشد، اینها حالا به دست و پا افتادند بلکه نگذارند این نهضت پیش برود. شما ملاحظه کردید که قدم به قدم مخالفت کردند. ان روز که نهضت بود، همین در تهران و در سایر جاها، هی مخالفتها بود و دست و پا می‌زدند به اینکه همین داخلیها، خارجیها، [وقتی] که سر جایش بود شاه را نگه دارند. وقتی که شاه رفت، دست و پا می‌زدند به اینکه بختیار را نگه دارند. توی خیابانها راه می‌افتادند و «قانون اساسی» می‌گفتند. قانون اساسی معنایش حفظ شاهنشاهی است. و آنها قانون اساسی را برای شاهنشاهیش می‌خواستند، نه برای سایر مسائلش.
وقتی که بختیار هم رفت، دنبالش باز هی صحبت قانون اساسی بود؛ می‌خواستند حفظش کنند. من که در پاریس بودم، می‌آمدند آنجا پیغام می‌دادند، خودشان می‌آمدند که بگذارید که این شورای سلطنتی باقی باشد، و روی شورای سلطنتی یک کارهایی بکنید، و بعد ما کارهایی بکنیم و بعد چه؟ خوب، من می‌دانستم که اینها یا نمی‌فهمند مطلب را؛ یا مقصدشان این است که همان مسائل حفظ بشود. شورای سلطنتی را ما فرض کنید قبول کنیم، معنایش این است که سلطنت را قبول کردیم. والا شورای سلطنتی با شاه است، هر وقتی بخواهد کنارش می‌گذارد. این معنایش این است که ما خود شاه را قبول داریم. می‌آمدند بعضی از همین روشنفکرها و بعضی از همین اشخاصی که حالا انقلابی شدند، همینها می‌امدند می‌خواستند ما را اغفال کنند یا خودشان هم نمی‌فهمیدند که شما کاری بکنید که این شورای سلطنتی باقی باشد. در صورتی که آن که رئیس شورای سلطنتی (6) بود آمد پاریس، من گفتم تا استعفا نکردی من با تو ملاقات هم نمی‌کنم، استعفا هم کرد او. ولی مع‌ذلک از اینجا می‌آمدند هی می‌گفتند آن هم که از بین رفت و ملت ما بحمدالله پیروز شد، بعد در هر قدم، مخالفت واقع می‌شد. در رفراندمش باز مخالفت می‌کردند. در مجلس خبرگانش، در انتخاباتش، باز مخالفت می‌کردند. بعد هم با مجلس خبرگان مخالفت می‌کنند. بعد هم با مجلس شورا مخالفت خواهند کرد. بعد هم با رئیس جمهوری مخالفت خواهند کرد. این مخالفتها همین طور سلسله مراتب محفوظ است! برای اینکه با اساس مخالف‌اند. چون با اساس مخالف‌اند، اینها فروع آن اساس است، با آن مخالفت می‌کنند. لکن باید بدانند که این دست و پا زدنها دیگر فایده ندارد. ما هیچ وقت از این دست و پا زدنهای شما نمی‌ترسیم. ما می‌دانیم که دیگر کاری از شما نمی‌آید. یک نویسندگی از شما بر می‌آید و یک گفتن از شما بر می‌آید. خوب، هر چه می‌خواهید بنویسید و هرچه می‌خواهید بگویید! (7)

هراس دشمنان از اسلامیّت نظام

همینها بودند که فریاد می‌کردند و می‌نوشتند این را که خوب دیگر اسلام را می‌خواهد چه کند؟ خوب بگویید جمهوری، از اسلام می‌ترسیدند «خوب به جای اسلام بگذارید دمکراتیک، جمهوری دمکراتیک» اینها نمی‌فهمند که این همه دمکراسی چه. دمکراسی که در عالم معروف است، کجاست؟ کدام مملکت را شما دارید؟ این ابرقدرتها کدام یکیشان به موازین دمکراسی عمل کرده‌اند؟ یک دمکراسی که در هر جا یک معنا دارد. در شوروی یک معنا دارد، در امریکا یک معنای دیگر دارد، پیش ارسطو یک معنایی دارد، پیش حالا [ئیها] یک معنای دیگر دارد. ما می‌گوییم یک چیزی که مجهول است و هر جا یک معنا از آن می‌کنند، ما نمی‌توانیم آن را در قانون اساسی‌مان بگذاریم که بعد هر کسی دلش می‌خواهد آن جوری درستش کند. ما می‌گوییم اسلام، اسلام هر جا یک معنا ندارد، اسلام یک معناست، همه مسلمانها می‌شناسند آن را. ما می‌گوییم جمهوری اسلامی، ملت ما هم جمهوری اسلامی را خواسته بود. همینی را که ملت ما با تقریباً اتفاق کلمه، درصد دو، یک و نیم مخالفت این مخالفت، اسمش نیست همینی که ملت ما می‌خواست و با اصطلاح آنها دمکراسی بودن اقتضای این را می‌کرد که همه تسلیم باشند در همین، از اول مشغول مخالفت شدند. اینهایی که آن روز مخالف بودند با جمهوری اسلامی، و از اسلامش می‌ترسند، نه از جمهوری‌اش. حالا با مجلس خبرگانش، قبل هم با انتخابات مجلس خبرگان مخالفت می‌کردند، و بعد هم با مجلس خبرگان مخالفت می‌کردند، و بعد هم خواهد آمد که با مجلس شورا مخالفت خواهند کرد. و بعد هم با این رفراندمی که برای قانون اساسی است، خواهند مخالفت کرد. درد همه، این است که چرا اسلام؟ این دردشان است. و ملت ما هم همه مقصد خودش را اسلام می‌داند، برای اینکه از اسلام می‌بیند که آن چیزی که می‌خواهد حاصل می‌شود. اسلام، هم دنیاست و هم آخرت. ملت ما اسلام را می‌خواهد و اینها با ملت ما مخالف‌اند برای خاطر اینکه اسلام را می‌خواهد. اگر این ملت می‌گفت که جمهوری فقط، اینها همه برایش سینه می‌زدند و برایش تبریک می‌گفتند. اما حالا که کلمه اسلام آمده توی کار، نه با این مخالف‌اند. این ارتجاعی است! اینها اسلام را ارتجاعی می‌دانند. اینها خدا را مرتجع می‌دانند، یک همچو مردمی‌اند. اگر اعتقاد به او داشته باشند اعتقاد که ندارند اینها با پیغمبر اسلام بدترند تا با شماها؛ برای اینکه اساس را او گذاشته است. این ارتجاعی بود که شما ملت [را نجات داد]، این ارتجاعی بود که دست خیانتکارها را از این مملکت برید. و اینها این را مسئله ارتجاعی می‌دانند. این ارتجاعی بود که شماها را به سرنوشت خودتان حاکم کرد. نمی‌دانم کی اینها می‌خواهند بیدار بشوند و کی می‌خواهند دست بردارند از این مغلطه‌کاریهای خودشان، از این مخالفتهای خودشان؟ من متأسفم که یک جمعیتی که باید به این مملکت خدمت بکنند، باید الآن قدردانی بکنند که این ملت خون خودش را داد و چپاولگرها را بیرون کرد و مفتخورها را دستشان را قطع کرد و آدمکشها را بعضیشان را به جزای خودشان رساند و بعضیشان را هم می‌رساند ان‌شاءالله. من متأسفم که اینها نمی‌آیند میدان با این ملت موافقت کنند. ملتی که همه چیزش را داده و حالا شما آزادانه نشسته‌اید توی اتاقهایتان و پایتان را روی پای خودتان می‌اندازید و برخلاف این ملت قلمفرسایی می‌کنید. انسان متأسف می‌شود از اینکه این چه افکاری است که اینها دارند. هی «ارتجاع، ارتجاع»! هر کلمه ارتجاع که می‌گویند اگر دلشان را بشکافید، بر می‌گردد به اینکه اسلام ارتجای است؛ منتها جرأت نمی‌کنند بگویند. بعضیشان هم با صراحت یک کلمه‌ای گفتند و توبه کردند بعدش. و معلوم نیست که توبه حقیقی هم باشد. (8)

استدلال مخالفان ولایت فقیه

وقتی که صحبت می‌شود، می‌نویسند؛ چه می‌کنند؛ هی کوشش می‌کنند که اسلام نباشد. آن چیزهایی که مال اسلام است هی کوشش می‌کنند با زبانهای مختلف، گاهی به دلسوزی در قضیه ولایت فقیه که این چند روز داغ شده است، خوب اینها دیدند که یک کار خطرناکی است برای آنها برای اینکه یک حکومت اسلامی دارد درست می‌شود؛ اینها هم نمی‌خواهند این را. گوینده‌شان گاهی می‌گوید که بگذارید که روحانیون قداستشان را حفظ بکنند! «قداست روحانیون» که اینها می‌گویند معنایش این است که بگذارید روحانیون مشغول مسجد و محراب همین مقدار در همین حدود باشند، و سیاست را به امپراتور واگذار کنید. این یک تزی است که مسجد مال پاپ؛ سیاست مال امپراتور. اینها هم می‌گویند مسجدها مال شماست، بروید تو مسجدتان نماز بخوانید، درس هم می‌خواهید بگویید؛ درس هم بگویید هیچ مانعی ندارد، اما در یک حدودی، نه اینکه تو مسجد بروید و سنگر بگیرید برای ما؛ یا توی مدرسه بروید و برای ما ایجاد زحمت بکنید. نه، آن نه! همان مقداری که «قداست» شما محفوظ باشد، بگویند یک آدم مقدس، آدم خوب مهذبی است؛ یک آدمی است که اگر نفتش را هم ببرند، حرفی نمی‌زند و می‌گوید بردند؛ مال دنیا است چه ارزشی دارد! اینها این جور «قداست» را می‌خواهند و نمی‌دانند که اسلام و پیغمبر اسلام و اولیای اسلام با تمام قداست این مسائل را داشتند، تمام قداست و الوهیت محفوظ بوده است، مع ذلک می‌رفتند و اشخاصی که برخلاف مسیر انسانیت هستند آنها را دفع می‌کردند و سیاست مملکت را حفظ می‌کردند و منافات با قداست هم نداشتند؛ یعنی ما روحانیون، قداستشان از حضرت امیر زیادتر باشد؟ اینها ادعا دارند یا او را قداست برایش قائل نیستند؟! این منطق این است که شما قداستتان را حفظ کنید و کار نداشته باشید دیگر به حکومت و به جریان سیاست مملکت. خوب، اینها می‌خواهند بگویند پیغمبر اسلام و حضرت امیر - سلام الله علیه - قداست خودشان را حفظ نکرده بودند؟ برای اینکه آنها کار داشتند، نمی‌توانند بگویند آنها کار نداشتند. حضرت امیر، والی می‌فرستاد، خود پیغمبر هم اینطور والی می‌فرستاد آن طرف و آن طرف، جنگ می‌کردند؛ با کذا و سیاست مملکت دست خود آنها بود. این آدمی که می‌گوید که بگذارید روحانیت قداست خودش را حفظ کند منطقش این است که امیرالمؤمنین هم قداست نداشت! برای اینکه این داخل شد در امور مملکتی و اینها، خود پیغمبر هم که نداشت! پس معلوم می‌شود تو نمی‌خواهی قداست ما حفظ شود، تو یک شیطنتی می‌کنی که اینها را کنار بزنی و اربابها بیایند سراغ کار. (9)

بطلان وکالت نماینده مخالف با جمهوری اسلامی

چشم‌هایتان را باز کنید! اهل خبره چشمشان را باز کنند. کسانی که با ولایت فقیه مخالفت می‌کنند برخلاف این چیزی که ملت آنها را تعیین کرده است عمل می‌کنند، وکالت ندارند در این امر. من اولی که مجلس بنا بود تأسیس بشود، و پیش‌بینی این امور را می‌کردم. اعلام کردم که مردم جمهوری اسلامی می‌خواهند، جمهوری غربی را [نمی‌خواهند] جمهوری کمونیستی نمی‌خواهند مردم. مردم، جمهوری اسلامی می‌خواهند. مردم شما را وکیل کردند که جمهوری اسلامی درست کنید. کسی که مخالفت کند با احکام اسلام، مخالف با جمهوری اسلامی است؛ مخالف با رأی موکلین هست، آنها شما را وکیل نکردند برای این امر. همه‌تان هم اگر چنانچه یک چیزی بگویید که برخلاف مصالح اسلام باشد، وکیل نیستید؛ حرفتان قبول نیست، مقبول نیست. ما به دیوار می‌زنیم آن حرفی را که برخلاف مصالح اسلام باشد. آن قدری که شما اختیار دارید در این مجلس، این است که جمهوری اسلامی را بر طبق موازین اسلامی پیاده کنید. البته راجع به امور اداری‌اش و اینها نظر دادن هیچ مانعی ندارد. نظر دادن مانعی ندارد. (10)

اعتقاد و وفاداری به اصل ولایت فقیه،‌ از شرایط ریاست جمهوری

من امیدوارم که اشخاصی که کاندیدا شدند برای ریاست جمهوری شما توجه کنید و کسی که از همه متعهدتر به اسلام، سوابق سوابق خوب، پیوسته به هیچ طرفی نه شرقی باشد، نه غربی باشد، نه غربزده باشد، نه شرق‌زده باشد، مسلمان باشد، پیرو احکام اسلام باشد، ملی باشد، دلسوز به ملت باشد، خدمتگزار به ملت باشد، سوابقش خوب باشد، در رژیم سابق هیچگاه وارد نشده باشد و با اجانب پیوند نداشته باشد، از خودتان باشد و برای خودتان. اختیار دست شماست.
من بنا ندارم که کسی را تعیین کنم. ما همین اوصاف رئیس جمهور را و اوصاف وکلایی که بعد می‌خواهید ان‌شاءالله تعیین کنید باید بگوییم و شما خودتان انتخاب کنید و از تفرقه و تفرّق پرهیز کنید. اشخاص را هم ملاحظه سوابقشان را بکنید که قبل از انقلاب چه بوده‌اند، در حال انقلاب چه بوده‌اند، و بعد از پیروزی نسبی چه کردند و چه بودند. و پس از اینکه همه اوصافش را به دست آوردید و او را شخصی دانستید که لیافت دارد برای یک همچو مسندی و می‌تواند این مملکت را به طوری که خدا می‌خواهد اداره کند تا آن حدودی که در اختیار اوست، و شخصی است که تعهد به اسلام دارد، اعتقاد به قوانین اسلام دارد، در مقابل قانون اساسی خاضع است و اصل صد و دهم ظاهراً که راجع به ولایت فقیه است، معتقد است و وفادار است نسبت به آن، یک همچو شخصی را شماها خودتان انتخاب کنید و گروههای مردم را هم وادار کنید که یک همچو شخصی را انتخاب کنند و از تفرقه بپرهیزند. ممکن است که اگر شماها یا سستی کنید برای یک همچو امر مهمی و طوری باشد که به نظر بیاید که بی‌تفاوتید اگر شد؛ بروید رأی بدهید، اگر نشد نروید و یا گروههای شما با هم اختلاف پیدا بکنند، ممکن است اشخاصی که لایق این مقام نباشند به این مقام برسند. این امری است که بسته به نظر خودتان و باید با تمام قوا جدیت کنید که سرنوشت اسلام و مسلمین را به دست کسی که لایق برای این مقام نباشد، ندهید. (11)

ولایت فقیه، اساس مشروعیّت نظام

به حرفهای آنهایی که برخلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب می‌کنند و می‌خواهند ولایت فقیه را قبول نکنند [اعتنا نکنید] اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خدا، یا طاغوت، یا خداست، یا طاغوت. اگر با امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است. وقتی غیر مشروع شد، طاغوت است؛ اطاعت او اطاعت طاغوت است؛ وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتی از بین می‌رود که به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود. شما نترسید از این چهار نفر آدمی که نمی‌فهمند اسلام چه است؛ نمی‌فهمند فقیه چه است؛ نمی‌فهمند که ولایت فقیه یعنی چه. آنها خیال می‌کنند که یک فاجعه به جامعه است! اینها اسلام را فاجعه می‌دانند، نه ولایت فقیه را. اینها اسلام را فاجعه می‌دانند، ولایت فقیه فاجعه نیست. ولایت فقیه، تبع (12) اسلام است...
این قدر تبعیت نکنید از این غربیها، از این شرقیها. کافی است ظلمی که به ما تاکنون شده است. باز هم باید ما زیر بار ظلم برویم؟ باز هم از زیر بار اسلام می‌خواهند خارج شوند؟ یک مسئله «تشریفاتی»! بله، آقایان بعضیشان می‌گویند مسئله ولایت فقیه یک مسئله «تشریفاتی» باشد، مضایقه نداریم. اما اگر بخواهد ولیّ، دخالت بکند در امور، نه، ما آن را قبول نداریم حتماً باید یک کسی از غرب بیاید دخالت بکند؟! ما قبول نداریم که یک کسی اسلام تعیین کرده او دخالت بکند. اگر متوجه به لوازم این معنا باشند، مرتد می‌شوند! لکن متوجه نیستند. (13)

پی‌نوشت‌ها:

1. همان، ج 10، ص 525 تا 526.
2. همان، ص 481.
3. همان، ص 407.
4. همان، ص 307 تا 308.
5. همان، ص 316 تا 317.
6. آقای سید جلال‌الدین تهرانی.
7. صحیفه امام، ج 10، ص 408 تا 409.
8. همان، ص 526 تا 528.
9. همان، ص 70 تا 71.
10. همان، ص 221 تا 222.
11. همان، ج 11، ص 484 تا 485.
12. دنباله.
13. صحیفه امام، ج 10، ص 221 و 223.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: نظم و قانون‌گرایی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط