اوقاف قراختاييان کرمان
(نمونهاي از اقدامات وقفي فرمانروايان زن در تاريخ ايران)
هنگامي که براق با برادرش خميتبور و جمعي از اطرافيان قراختايي خود، دولتش را در کرمان بنياد مينهاد، اوضاع ايران به دليل حملات سهمگين مغولان به فرماندهي چنگيزخان سخت نابسامان بود. فرزندان سلطان محمد خوارزم شاه چون غياثالدين و جلالالدين نيز سخت در تکاپوي کسب مجدد قدرت و حفظ سلطنت خويش بودند. در اين حال براق حاجب کوشيد از اين شرايط به نفع خويش براي تأسيس دولتي مستقل در کرمان بهره ببرد. تا سال 628 ه ق که سلطان جلالالدين خوارزم شاه بر سرير قدرت بود و خوارزمشاهيان تکاپويي داشتند، براق حاجب به ملاحظهي قدرت آنان، طريق مماشات را در بين آنان و مغولها در پيش گرفت. سپس از سال 628 تا 632 ه ق که دور جديد حملات مغول به ايران به فرماندهي اگتاي قاآن بود براق به زد و بند ميان مغولان و عباسيان مشغول شد. به طوري که از خان مغول لقب قتلغ خان دريافت کرد و از جانب خليفهي بغداد صاحب لقب نصرتالدين گرديد. با اين حال و در پايان اين دوران براق حاجب سرانجام به اطاعت از مغولان گردن نهاد. اين امر زماني صورت
گرفت که حکومت و حيات او در سال 632 ه ق به آخر رسيد.
اينکه براق حاجب عليرغم تمايل به تأسيس حکومتي مستقل، همواره متکي به قدرتي خارج از کرمان ميشد بدين دليل بود که حاکميت او در آن خطه با هيچ يک از معيارهاي سياسي مورد قبول آن عصر براي تأسيس يک دولت انطباق نداشت. کرمان در اوايل قرن هفتم هجري توسط خوارزمشاهيان تصرف شد و غياثالدين پيرشاه فرزند سلطان محمد خوارزمشاه حاکم و مالک آن ايالت گرديد. براق که از جانب غياثالدين ادارهي کرمان را در دست داشت، در حقيقت با کفران نعمت، غاصبانه کرمان را زير سلطهي خود گرفت. او براي کوتاه ساختن دست غياثالدين از کرمان زماني متوسل به جلالالدين خوارزمشاه شد و حتي براي کشتن غياثالدين تلاش کرد اما نتيجهاي از اين اقدامات نگرفت، راه عصيان و طغيان در پيش گرفت و به گونهاي خيانتبار در جدال جلالالدين با مغولان جانب مغولان را گرفت. تماس محدود براق - که شخصي تازه مسلمان به شمار ميآمد - با خلافت عباسيان نيز در حدي نبود که مقبوليتي در جامعهي مسلمانان برايش به وجود آورد و منابع نيز در اين باره ساکتاند جبران اين نقص را در زمان حکومت پسر و جانشين او رکنالدين خواجه جوق ميتوان ديد. توضيح آنکه پس از مرگ براق برادرزادهي او، قطبالدين، قدرت را در دست گرفت. آن هنگام رکنالدين پسر براق در راه عزيمت به دربار اگتاي قاآن بود. او در برگشت از مغولستان فرمان حکومت کرمان را براي خود به همراه داشت. لذا حکومت قطبالدين فقط يک سال دوام يافت.رکنالدين از سال 633 تا 650 ه ق بر کرمان حکم راند. قطبالدين نيز به فرمان خان مغول احضار شد و حدود هفده سال به همراه همسر خود ترکان خاتون در ماوراءالنهر به سر برد.
رکنالدين خواجه جوق در مدت هفده سال حکومت خود بر کرمان، جانب رعاياي آن سامان را گرفت. عمال ديواني کرمان را با خود همراه ساخت و در همان حال درويشان و عالمان و زاهدان آن خطه را از خود خشنود کرد. او براي اين منظور درآمد ديواني کرمان را به خدمت گرفت و از اعمال فشار براي گرفتن ماليات از مردم خودداري ورزيد. او هرچند از جانب مغولان حمايت ميشد اما با خلافت بغداد نيز مناسباتي داشت. مجموعهي اين اقدامات، کمبودها و نقايص حکومت براق را از ديدگاه جامعهي مسلمانان جبران ميکرد. اما اين روش تا آن هنگام ادامه يافت که مغولان از حکومت کرمان توقعات مالي نداشتند و نسبت به خلافت عباسيان با مدارا و مماشات رفتار ميکردند. لذا در حدود سال 650 ه ق در ايام حکومت منگوقاآن سياست امپراتوري مغول در مورد ايالتهاي ايران و خلافت عباسيان وارد مرحلهي جديدي شد، رکنالدين مغضوب شد و سرانجام به جرم تماس با بغداد به قتل رسيد، در چنين شرايطي قطبالدين با همراهي مؤثر با سياستهاي جديد امپراتوري مغول که مهمترين نمود آن مشارکت در لشکرکشي هولاکو عليه اسماعيليان و عباسيان بود به مغولان تقرب جست و در کرمان به قدرت رسيد. به قدرت رسيدن قطبالدين که همراه با اطاعت تمام عيار از مغولان بود، در کرمان با مشکلاتي روبه رو بود که نمود آن را در تصفيهي شديد عمال ديواني و کشتن بسياري از آنها ميتوان ديد. حتي از جانب شيوخ و متصوفه و اهل ديانت کرمان اقداماتي در مخالفت با قطبالدين و به طور کلي مغولان بروز کرد که با آنها نيز مقابله شد. در چنين شرايطي حکومت قراختاييان کرمان انجام امور خيريه و بنياد موقوفات را وجه همت خود ساخت که در اين نوشتار بدان خواهيم پرداخت. (1)
دورهي دوم حکومت قطبالدين از سال 650 ه ق تا 655 ه ق به طول انجاميد. در اين مرحله او احداث مدرسهي موقوفهاي را آغاز کرد تا ضمن آنکه محلي براي تعليم و تربيت باشد، از آن مطابق رسم آن زمان به عنوان مقبره نيز استفاده شود. بناي اين مدرسه هنوز به پايان نرسيده بود که قطبالدين در سال 655 ه ق درگذشت. به دليل کم سن و سال بودن فرزندان قطبالدين، هلاکوخان حکومت کرمان را به همسرش ترکان خاتون تفويض کرد از آن پس تا حدود سي سال بعد از اين زن در تاريخ کرمان و برپايي موقوفات قراختاييان نقش اصلي را داشت. ترکان خاتون در اصل اسيري از مردمان قراختايي بود که در سالهاي فتوحات خوارزمشاهيان در ترکستان به دست تاجري اصفهاني افتاد (2)مؤلف ناشناس تاريخ شاهي قراختاييان کرمان که کتاب خود را براي ثبت و ضبط موقوفات ترکان خاتون تأليف کرده(3)مدعي است که از همان سالهاي اسارت نام وي حلال خاتون بوده است که درست به نظر نميآيد. زيرا قراختاييان اصلا بودايي بودهاند و نيز خوارزمشاهيان مسلمان نميتوانستند زن مسلماني را برده سازند. به هر حال اين زن که از جمال و کمال بهره داشت سرانجام به همسري غياثالدين خوارزمشاه درآمد و چون غياثالدين به دست براق حاجب کشته شد، براق که در همان حال اطاعت از مغولان را پيشهي خود ساخته بود با اين ادعا که طبق ياساي مغول همهي دارايي و ميراث غياثالدين به او ميرسد ترکان خاتون را هم تصاحب کرد. زندگي مشترک براق با ترکان خاتون ديري نپاييد و پس از مرگ براق در سال 632 ه ق قطبالدين که حکومت کرمان را به دست گرفته
بود. به نحوي ابهامانگيز با ترکان خاتون ازدواج کرد.
پس از مرگ قطبالدين، ترکان خاتون عملا فرمانرواي کرمان شد. در حالي که هم در خاندان قراختايي کرمان مخالفاني داشت و هم در ميان بزرگان کشوري و لشکري آن سامان. او در اولين اقدام خويش مدعي ده هزار دينار از ميراث قطبالدين شد و آن را مهريهي خود عنوان کرد و چون بدان دست يافت، اين پول را صرف ادامهي ساختمان و تکميل مدرسهي موقوفهي قطبالدين ساخت. مؤلف تاريخشاهي مينويسد که چگونه ترکان خاتون در اتمام بناي اين مدرسه کوشيده است چنانکه «در هفته سه روز به زيارت مدرسه ميآمد و از حال عمارت تفحص به جهد ميفرمود«(4) و حتي تا آن درجه در اين کار تعجيل کرد که تزيينات مدرسه را با گچ به انجام رسانيد که پس از مدتي خراب شد وسپس امر به کاشيکاري آن کرد و سرانجام آنچه را که «از جهت صداق به وي منتقل شده بود بر گنبد و مرقد وقف فرمود و قضات به تسجيل وثايق مکتوبات آن قيام نمودند«(5) در وقفنامهاي که براي اين مدرسه نوشته شد مقرر گرديد سهامي از روستاهاي شاهيجان، نهر ملکي تروره، خانوک، جنانه جم، چترود و چند روستاي ديگر را بدان اختصاص دهند و نيز چهار مدرس، امام و مؤذن و قيماني براي مدرسه منصوب شدند. (6)
در سال 674 ه ق نيز ترکان خاتون اقدامات وقفي جديدي براي مدرسه و مقبره انجام داد. از جمله آنکه باغ فيروزي در دشت حرکويه و کاريز ديه فرمتين را بر موقوفات آن افزود.
او تمامي درآمد اين رقبات را صرف روشنايي و خدمه، مشايخ و صوفيهي ساکن در مدرسه و مقبره کرد(7) به علاوه او تعدادي از غلامان و کنيزکان خاص خود رادر مدرسه و مقبره ساکن کرد و براي آنان مقري خاصي قرار داد. طبق اين وقفنامه به غلامان سالانه 720 من گندم و به هريک از کنيزان 500 من گندم اختصاص داده شد.
اين مدرسه که در کتاب تاريخ شاهي از آن با عنوان «مدرسهي مقدسه» نام برده شده ابتدا به نام سلطان قطبالدين به مدرسهي قطبيه موسوم بود و سپس به نام ترکان خاتون که لقب عصمتالدين داشت به مدرسهي عصميته معروف شد.محل اين مدرسه در ابتدا خواجه خضر نام داشته و چون آرامگاه قراختاييان کرمان شد، قبهي سبز ناميده شد. از آنجا که مقبرهي اين مدرسه تاريخ 640 ه ق را دارد، بايد مقبره را به دورهي رکنالدين و مدرسه را احداث شده توسط قطبالدين به شمار آورد. استاد باستاني پاريزي بناي آرامگاه و مدرسه را مربوط به دورهي براق حاجب ميداند و کاشيکاري سردر و تکميل مدرسه را به زمان ترکان خاتون نسبت ميدهد(8) که شايد دليل ايشان به خاک سپرده شدن براق حاجب در آنجا بوده است.
از آن پس مقام مدرسي و توليت اين مدرسه يکي از مسائل مهم حکومت وقت قراختاييان گرديد و به همان اندازه که براي آنان مقبوليت و مشروعيتي پديد آورد اسباب دردسر نيز شد. به دستور ترکان خاتون تاج الملة والدين سديدي زوزني در مدرسه قطبيه به تدريس مشغول شد و چون درگذشت مولانا شهابالدين فرزند وي بر جايش نشست. اما شهابالدين تهمتي که مستوجب تعزير بود بر ترکان خاتون زد که موجب زنداني شدنش در چاه گرديد ولي بعدا بخشيده شد و در همان مدرسه مسند تدريس صفهي کتابخانه به او داده شد. (9) اما او پس از مرگ ترکان خاتون باز هم موجب دردسرهايي شد. در سال 675 ه ق که نفسي از علماي بزرگ ماوراءالنهر به کرمان آمد ترکان خاتون مقام مدرسي اين مدرسه را به او داد و توليت مدرسه را به امام تاج الشريعه تفويض کرد (10) اما نابساماني در ملک و دولت قراختاييان در اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم موجب اختلال در کار مدرسه شد و بعدها زلزله و تصرف اين و آن موجب خرابي کامل مدرسه و مقبره شد و اکنون جز اندکي از آن باقي نمانده است. (11)
از ديگر موقوفات ترکان خاتون در دارالامارهي کرمان دارالشفا بود. مؤلف تاريخ شاهي در اين باره مينويسد که عمارت دارالشفا را در سال 659 ه ق به آخر رسانده و در سال 660 ه ق موقوفاتي را بر آن مقرر کرده است. از آن جمله تمامي درآمد قريهي ورک، شورآباد، زرند و نه پاره بستان نخلستان از بساتين عبدالابد خبيص و دانگي از ديه مويدي بر آن وقف کرد. نيز مقرر شد طبيبي حاذق در دارالشفا به کار مشغول شود و سالانه پنج هزار من گندم تحويل بگيرد و مشرفي که به امور آنجا رسيدگي کند و سالي دو هزار من گندم تحويل بگيرد. همچنين استاد عطار داروشناسي سالانه يک هزار من گندم دريافت کند و سرانجام سه نفر خادم که سالانه هفت صد من گندم به آنها داده شود.
سال 673 ه ق را بايد سال اقدامات وقفي ترکان خاتون ناميد زيرا در اين سال موقوفات متعددي تأسيس کرد، از جمله مسجد جامع درب نو را بنا نهاد و دو دانگ از ديه رادان و دو دانگ از ديه کسري آباد با اسبان اصطبلي که در آن بود بر مسجد وقف کرد و مقرر ساخت که هر ساله از درآمد اين ديهها پس از جدا ساختن مصارف مربوط به عمارت و تعميرات مسجد، سه هزار من غله، دو ثلث گندم و يک ثلث جو به خطيب مسجد دهند، هزار و پانصد من گندم به امام جماعت، هفت صد من گندم به قاريان و
سيصد و شصت من گندم به نقيب جهت دعاگويي روز جمعه بدهند. همچنين هر سال سي و شش من روغن چراغ و هزار من غله جهت عمارت و فرش و طرح مسجد بپردازند و توليت آن را به پادشاه کرمان سپرد.(12)
ترکان خاتون در اطراف کرمان نيز عمارات و موقوفاتي برپا کرد که کاربرد اصلي آنها در تجارت و مسافرت بود. در دوران فرمانروايي او تجارت کرمان روز به روز رونق بيشتري يافت. اين امر دلايل متعددي داشت که از جمله انتقال مرکز تجارت خليج فارس از کيش به هرمز بود که سر بندر کرمان محسوب ميشد. از آنجا که در قرن هفتم هجري تهاجمات مغولان صفحات شمالي آسيا از چين تا ايران و شام را در نورديد و نيز جدالهاي طولاني ميان جانشينان چنگيز خان در آسياي مرکزي، قفقاز و شمال چين رخ داد تجارت جهاني از طريق اقيانوس هند و خليج فارس گسترش بيش از اندازهاي يافت. براي تجارت در خليج فارس دو ايالت فارس و کرمان سخت ر رقابت بودند و براي يک دوره که ترکان خاتون فرمانرواي کرمان را بر عهده داشت آن ايالت برتري خاصي در امر تجارت به دست آورد. کرمان از يک سو با يزد و اصفهان تجارت ميکرد و از سوي ديگر با خراسان و هند و اينها همگي با تجارت دريايي کرمان مرتبط بودند.
رونق تجارت موجب توسعهي استخراج معادن در کرمان شد (13) و نيز صنعت پارچه بافي آن ايالت توسعهي چشمگيري يافت(14) ترکان خاتون و دربار قراختاييان کرمان خود اين تجارت پر رونق را در دست داشتند. به واسطهي امنيت و آسايشي که او برقرار کرده بود حتي تجار نواحي اطراف نيز به کرمان روي آوردند. اين رونق تجارت، احداث ابنيه و عمارت خيريهي وقفي براي سهولت مسافرت تجار کاروانيان و رفاه حال آنان را طلب ميکرد. بدين منظور ترکان خاتون رباطهايي احداث و بر آنها املاک و درآمدهايي وقف کرد. در آن زمان رباطها که نقش کاروانسرا داشتند نقش مهمي در تسهيل ارتباطات تجاري ايفا ميکردند. سلاطين سلغري فارس نيز که با کرمان براي تجارت در خليج فارس رقابت داشتند در اين دوران رباطهاي متعددي ساختند و موقوفاتي بر آنها مقرر کردند. از جمله رباطهايي که ترکان خاتون برپا داشت در فهرج باغين بود. اين روستا در مسير کرمان به فارس قرار داشت. به دستور ترکان خاتون تمامي درآمد آن روستا وقف رباط شد. همچنين سهم قابل توجهي از درآمد روستاي کائوبه از قراي رودان و نيز سهامي از قريه رقاباد را که آن هم از قراي رودان بود بدان وقف گرديد. براي ادارهي اين رباط امام ضياءالدين حسن را که به صلاح و عفاف معروف بود در فهرج ساکن گردانيد تا به مسافران خدمت کند و امام مسجد آن رباط باشد. براي اين کار سالانه دو هزار من گندم و دوازده دينار زر رکني نيز برايش
مقرر شد. براي مؤذن آن مسجد نيز هر سال پانصد من گندم اختصاص داده شد. جهت عمران و آبادي رباط مستخدمي که موظف به پاک کردن پشت بام از برف و بستن و گشادن درب و آگاهي از خراب و آباد رباط اختيار شد و نيز شخصي براي ادارهي حمامي که در آن روستا براي رفاه حال صادر و وارد بنا شده بود به خدمت گرفته شد و مقرر گرديد براي هر يک سالانه پانصد من گندم به عنوان مزد از محل موقوفه پرداخت شود.(15)
ترکان خاتون بر رباط خضرآباد کوبنات نيز موقوفاتي مقرر کرد و بر رباط کهتاب نيز مجموع سهام قريهي راور را وقف گردانيد.(16)
آخرين موقوفهي ترکان خاتون که در تاريخ شاهي قراختاييان ذکر شده مربوط به رباطي است موسوم به رباط کنار خندق. اين رباط که در کنار خندق دروازهي خبيص شهر گواشير و بر طريق محله شاهيجان واقع بود سهامي از ديه جنابه بدان وقف شد تا صرف معيشت شيخ ساکن در آن و امام و مؤذن و ديگر خدم آنجا شود و از صادر و وارد ابناي سبيل پذيرايي گردد. تاريخ اين موقوفه سال 65 ه ق بوده است.(17)
در سال 673 ه ق ترکان خاتون موقوفاتي براي تأمين امنيت راهها برقرار ساخت بدين معني که تمامي ديه کرمانشاهان بر راه کرمان به يزد و قسمتي از سهام ديه کاتوک رودان و نيز ديه صوفيان از همان ناحيه را وقف بر به کارگيري يک نفر سپاهي با سي نفر زيردست جهت تأمين راه قافلهها کرد. در وقفنامهاي که براي اين منظور تنظيم شد مقرر گرديد توليت با پادشاه کرمان باشد و سر کردهي سي نفر سپاهي سالانه پنج هزار من غله به عنوان مواجب دريافت کند وبه هر يک از مستحفظان سي گانه دو هزار من گندم داده شود. (18)
از موقوفات قابل توجه ترکان خاتون وقف درآمد بعضي از املاک بر غلامان و کنيزان خويش بوده است. در سال 669 ه ق حدود نيمي از ديه فهروج و تمامي ديه عصمتآباد را بر حدود 29 نفر از غلامان و حدود 35 نفر از کنيزان وقف نمود و مقرر داشت سالانه به هر يک از غلامان هفتصد و بيست من گندم و پانزده دينار زر و به هر يک از کنيزان سالانه پانصد و چهل من گندم و ده دينار زر بدهند. به علاوه طبق وقفنامهاي که تنظيم شد، مسجل گرديد اين مقرري پس از مرگ ايشان به فرزندانشان پرداخت شود.(19)
در سال 676 ه ق ترکان خاتون سه ديه آمش و بهر سليماني و صعبوجه را که از توابع رودبار و جيرفت بودند وقف بر زنان بيوه و افراد يتيم و معلمان قرآن کرد و توليت آنرا به پادشاه خاتون دختر خويش که به همسري اباقاخان درآمده بود تفويض کرد (20) ترکان خاتون بر مشايخ بزرگ صوفيه نيز موقوفاتي مقرر کرد. چنانکه در سال 673 ه ق ديه شهرآباد عصمتي را به طور کامل بر سيفالدين باخرزي (متوفاي 629 ه ق) و ديه ترکان آباد را بر شيخ محقق صلاحالدين حسن بلغاري وقف کرد تا مادام که در حيات باشد صرف معيشت وي شود. سيفالدين باخرزي از مشايخ معتبر صوفيه و از طريقهي کبرويه بود که در بخارا دفن شد و طرفداران بسيار داشت. شخ حسن بلغاري نيز در عصر ترکان خاتون به کرمان آمد و مردمان سخت به وي روي آوردند.(21)
از ديگر موقوفات ترکان خاتون که از آن مطلع هستيم آسياب بهرامجرد است. ترکان خاتون اين آسياب و آب آن را از صاحبانش خريد تا درآمد آن براي امام جماعت، مؤذن، مسافران و ميهمانان به صورت موقوفه صرف شود.
از آنجا که متن کتاب تاريخ شاهي قراختاييان به عنوان مهمترين منبع ذکر اخبار موقوفات ترکان خاتون، ناقص به دست ما رسيده بدون شک ميتوان گفت که او موقوفات ديگري هم داشته است که از آن اطلاعي نداريم.
پس از مرگ ترکان خاتون در سال 681 ه ق اوضاع کرمان سخت آشفته شد. تا آنکه دخترش پادشاه خاتون براي مدتي به حکومت کرمان رسيد. اين زن نيز در برپايي موقوفات اقداماتي انجام داده است. اما مهمترين اقدامات او را توليت موقوفات ترکان خاتون و حل مشکلات ادارهي آنها بايد دانست. زيرا پس از مرگ ترکان خاتون مولانا شهابالدين که از مدرسان مدرسهي عصمتيه بود طي فتوايي کليهي موقوفات ترکان خاتون را باطل اعلام کرد و از جمله فرمان تخريب مسجد درب نو را صادر کرد. پادشاه خاتون بلافاصله با عزل شهابالدين و نصب برهانالدين برهان شاه به مقام مدرسي مدرسهي عصمتيه مانع از اقدامات وي شد.(22)
بيبي ترکان، خواهر پادشاه خاتون نيز موقوفاتي داشت
که از جملهي آنها وقف قرآني سيپاره بر مقبرهي قراختاييان کرمان است. وقفنامهي اين قرآن که پشت يکي از جروات آن به زبان عربي آورده شده است تاريخ 687 ه ق را دارد (23)
از اواخر قرن هفتم هجري دولت قراختاييان بر اثر کشمکشهاي دروني و مداخلات امراي مغول و ايلخانان سخت نابسامان شد و از اقدامات وقفي قراختاييان کرمان نيز اخباري گزارش نشده است.
بدين ترتيب موقوفات قراختاييان کرمان اساسا مربوط به زنان اين خاندان است و در فاصلهي سالهاي 659 تا 687 ه ق صورت گرفته است. با توجه به شرايط سياسي کرمان و به طور کلي ايران آن زمان که نيمهي نخست حکمراني ايلخانان را تجربه ميکرد، حکومت زنان خاندان قراختايي با مشکلات فراواني روبه رو بود. زيرا از يک سو با رقيباني سرسخت در کرمان و درون خاندان قراختايي مواجه بودند. (24) و از سوي ديگر جامعهي مسلمان ايران در برابر حکومت مغولان که هنوز اسلام را نپذيرفته بودند و نيز حکومتهاي محلي متحد آنها ايستادگي نشان ميدادند. دولت قراختاييان کرمان با اتکاي به مغولها شکل گرفت و زناني که از آنان به فرمانروايي رسيدند اساسا محتاج و متکي به حمايت مغولان بودند.(25) لذا کسب مشروعيت و مقبوليت براي اين دولت مشکلي اساسي به شمار ميآمد. تعدادي از فرمانروايان اين سلسله مانند براق حاجب و ترکان خاتون و خميتبور از مسلماناني بودند که هنوز به طور کامل با شرايط جامعهي مسلمانان منطبق نشده بودند؛ هرچند براي نيل بدين منظور تلاش ميکردند. برپايي مدرسه و مقبره و گماردن عدهاي بر آن، انجام امور ديني در آنجا و نيز همراهي با مدرسان و فقها و تجليل و تکريم از مشايخ صوفيه و اختصاص اوقافي براي اين گونه امور ميتوانست در کسب مقبوليت براي آن دولت بسيار مفيد باشد. وقف به عنوان اقدامي ديني که خيرخواهي و نوع دوستي در آن تبلور کامل دارد محبوبيت خاصي را براي ترکان خاتون که بيشترين موقوفات قراختاييان را به وجود آورد موجب شد. اما او هيچگاه فرمانرواي بلامنازع کرمان نشد. بلکه همواره شريک فرزند خود حجاج سلطان بود يا از جانب او که خاتون، جاري خويش، و فرزندش سليمان شاه با رقابت و مخالفت روبه رو بود.(26) مقبوليتي که براي او از رهگذر اقدامات وقفي به دست آمد در موفقيت وي نقش مهمي داشت. در همان حال دولت قراختاييان نيک دريافته بود که اقدامات وقفي تا چه درجه در رونق و آبادي قلمروشان تأثير دارد. پس از روزگار سلاجقهي کرمان، اين خطه
همواره دستخوش ناآرامي و نابساماني بود. در نتيجه براي ساليان دراز نه تنها قدمي براي عمران آن برداشته نشد که حتي بر ويراني آن افزوده شد. ملک زوزن که از جانب خوارزمشاهيان در اوايل قرن هفتم کرمان را متصرف شد حتي املاک وقفي را نيز تصاحب کرد.(27) اما با تأسيس دولت قراختاييان که روزگاري قدرتي به هم رساند فرصت لازم براي آبادي و عمران فراهم آمد. رونق کشاورزي که در پي امنيت و آرامش حاصل شد گسترش فعاليتهاي تجاري و صنعتي را به دنبال داشت. لذا موقوفاتي که بتوانند به توسعهي امنيت راهها و تسهيل حرکت کاروانيان کمک کند مدنظر قرار گرفت. در همان حال افزايش ثروت کرمان موجب رواج معاملات مربوط به اراضي شد. در چنين شرايطي اقدامات وقفي نقش مهمي در حفظ رونق اقتصادي و جلوگيري از دست به دست شدن زمينها ايفا کرد. (28) اين مسأله در رابطهي کرمان با دولت مرکزي ايلخانان نيز ديده ميشود. در فارس، ايالت مجاور کرمان، که آن هم طريق اطاعت از مغولان را در پيش گرفته بود املاک بتدريج به تصرف مغولان درآمد و سرانجام به عنوان املاک اينجو به تملک ايلخانان درآمد. تا جايي که سلسلهاي به نام سلسلهي آل اينجو جاي حکمرانان سلغري فارس را گرفتند. اما ترکان خاتون با زيرکي تمام از تبديل شدن املاک کرمان به اينجو با اين گونه اقدامات وقفي جلوگيري کرد. او نيک دريافته بود که دولت مغولان ايران (ايلخانان) در حالي که هنوز اسلام را نپذيرفته بود در برابر نهاد وقف اقدام به دست درازي و تصرف نخواهد کرد. زيرا از همان سال 656 ه ق به دستور هولاکوخان مؤسس سلسلهي ايلخاني خواجه نصيرالدين طوسي مأمور سر و سامان دادن به امور موقوفات شد.(29) اين امر در حفظ مدارس و مساجد و درس و نماز و ديگر امور عبادي و اجتماعي ايران در عصر هولناک مغولان نقش بسيار ارزندهاي ايفا کرد. اين امر مورد توجه و تقليد ترکان خاتون نيز قرار گرفت. بدين ترتيب او از يک سو اقدامي ديني انجام ميداد و از سوي ديگر رابطه با مغولان را حفظ ميکرد.
ناگفته نماند اقدامات وقفي قراختاييان کرمان را ميتوان از ديدگاه تحليلي يکي از پيچيدهترين ادوار و اقدامات مربوط به موقوفات به شمار آورد زيرا اين اقدامات در زماني صورت ميگرفت که حکمرانان دولت مرکزي نه تنها مسلمان نبودند بلکه با مسلماني سر ستيز داشتند و حکمرانان دولت قراختاييان نيز خود نو مسلمان محسوب ميشدند. اما در همين دره و به وسيلهي همين دولت، وقف توانست نقش خود را در صيانت از نهادهاي ديني و حفظ موقعيت مسلمانان، رونق اقتصادي و تداوم سنن ديني و اجتماعي ايفا کند.
پي نوشت :
1- در مورد چگونگي تأسيس دولت قراختاييان کرمان و نيز تاريخ سياسي اين دودمان رک: زيدري نسوي، نورالدين محمد، سيرة جلالالدين يا تاريخ جلالي، ترجمهي محمدعلي، ناصح، به کوشش خليل خطيب رهبر، ج 2، انتشارات سعدي، تهران، 1366 ه ش، صص 122، 94، 41 و 126؛ محمد بن ابراهيم، سلجوقيان و غز در کرمان، به تصحيح محمد ابراهيم باستاني پاريزي، انتشارات طهوري، تهران، 1343 هش، ص 126 به بعد؛ بابا افضل کرماني، حميدالدين احمد بن حامد، المضاف الي بدايعالازمان في وقايع کرمان، به تصحيح و اهتمام عباس اقبال، چاپخانهي مجلس، تهران، 1331 ه ش، ص 4 به بعد 4 وصاف الحضرة شيرازي، فضلالله بن عبدالله، تجزية الامصار و تزجية الاعصار (تاريخ وصاف)، انتشارات کتابخانهي ابنسينا و کتابخانهي جعفري (بر اساس چاپ بمبئي) تهران، 1338 ه ش، ص 286 به بعد؛ ابناثير، کامل؛ تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ترجمهي حالت، ابوالقاسم، انتشارات علمي، تهران، 1355 ه ش، ج 25، ص 284؛ فضلالله همداني، رشيدالدين، جامع التواريخ، به کوشش بهمن کريمي، انتشارات زوار، تهران، ج 1360، 3 ه ش، ج 1، ص 352؛ منشي کرماني، ناصرالدين، سمط العلي للحضرة العليا در تاريخ قراختاييان کرمان، به تصحيح و اهتمام عباس اقبال، تحت نظر محمد قزويني، انتشارات اساطير، تهران، ج 1362، 2 ه ش، ص 22 به بعد؛ جويني، علاءالدين عطاملک بن بهاءالدين محمد بن محمد، تاريخ جهانگشاي، به سعي و اهتمام محمد قزويني، تهران، انتشارات بامداد و انتشارات ارغوان، 1367 ه ش، ج 2، ص 212؛ مستوفي قزويني، حمدالله، تاريخ گزيده، به اهتمام و تصحيح گاي لسترنج، انتشارات دنياي کتاب، تهران، 1363 ه ش، ص 528 به بعد؛ جوزجاني، قاضي منهاج سراج، طبقات ناصري، به تصحيح عبدالحي حبيبي، انتشارات دنياي کتاب، تهران 1363 ه ش، ص 315؛ اقبال آشتياني، عباس، تاريخ مغول از حملهي چنگيز تا تشکيل دولت تيموري، انتشارات اميرکبير، تهران، ج 5، ص 1364 ه ش، ص 112 به بعد؛ اشپولر، برتولد، تاريخ مغول در ايران، ترجمهي ميرآفتاب، محمود، انتشارات علمي و فرهنگي تهران، ج 1365، 2 ه ش، صص 345-344؛ مؤلف ناشناس، تاريخ آل سلجوق در آناتولي، مقدمه و تصحيح و تعليقات نادره جلالي، نشر ميراث مکتوب، تهران، 1377 ه ش، ص 76
Howorth, Henry, History of the Mongols from the 9th to the 19th century. part III, The Mongols of Persia, New York, pub. Bourt Franklin, n.b.p.p. 10-16;.
2- مؤلف ناشناس، تاريخ شاهي قراختاييان، به تصحيح محمد ابراهيم باستاني پاريزي، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، تهران، 1355 ه ش، ص 94.
3- همان، ص 92.
4- همان، ص 108.
5- همان، ص 108.
6- همان، ص 108.
7- همان، ص 245-244.
8- همان، مقدمهي باستاني پاريزي، ص شصت و نه.
9- منشي، ناصرالدين، همان، ص 43-42.
10- تاريخ شاهي قراختاييان، ص 257.
11- همان، مقدمهي باستاني پاريزي، صص هفتاد و چهار و هفتاد و پنج.
12- همان، صص 236-235.
13- کاشاني، ابوالقاسم، عرايس الجواهر و نفايس الاطايب، به کوشش ايرج افشار، انتشارات انجمن آثار ملي، تهران، 1345 ه ش، ص 72.
14- تاريخ شاهي قراختاييان، توضيحات باستاني پاريزي، ص 300.
15- همان، صص 180-179.
16- همان، ص 180.
17- همان، ص 281.
18- همان، ص 235.
19- همان، صص 225-224.
20- همان، ص 247.
21- همان، ص 226.
22- منشي، ناصرالدين، همان، ص 43.
23- يادداشتهاي قزويني، به کوشش ايرج افشار، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1347 ه ش، ج 9، صص 136-133.
24- مستوفي، حمدالله، همان، ص 529.
25- در اين مورد رک: منشي، ناصرالدين، همان، صص 31-28؛ وصاف، همان، ص 289.
26- منشي، ناصرالدين، همان، ص 38؛ تاريخ شاهي قراختاييان، صص 184-183.
27- تاريخ شاهي قراختاييان، توضيحات باستاني پاريزي، ص 292.
28- همان، ص 244.
29- بياني، شيرين، دين و دولت در ايران عهد مغول، نشر دانشگاهي، تهران، 1371 ه ش، ج 2، صص 543-542.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله