چکیده
هر جریان و گروهی در طول تاریخ بر اساس مبانی و اعتقاداتی بوجود آمده است که گروههای تکفیری نیز از این قاعده مستثنی نیستند بر این اساس در این مقاله با بررسی مبانی جریانهای تکفیری به این نتیجه رسیده که گفتمان وهابی تکفیری از دوگانگی موجود میان واقعیّت زندگی و منطق تحمیلی آنها بر بشر و خشونت عقل سلفی در احکامش وقتی که با واقعیّت زندگی برخورد میکند، رنج میبرد.پیشگفتار
با توجّه به گسترش پدیدهی جریان تکفیری در منطقهی عربی و اسلامی به طور خاصّ و در جهان به صورت عام و خطر بزرگی که این گرایش بر مسلمانان و به ویژه شیعیان- که گروه هدف خاص این جریان هستند- و مردم جهان دارد؛ این پژوهش در تلاش است تا بر یک اعتقاد بنیادین دلیلی محکم بیاورد؛ آن باور این است که اگر تلاشهای بینالمللی مردمی و سنّتی جهت ایستادن مقابل این جریان تکفیری نباشد و همهی ابزارهای مشروع فکری و عملی دست به دست هم ندهند؛ این موج، آثار خطرناکی را بر واقعیّت بشری به طور عام و واقعیّت اسلامی به طور خاص باقی خواهد گذاشت؛ این پژوهش مختصر در کنار تلاشهای دیگری قرار میگیرد که به سراغ این پدیدهی خونین رفتهاند که سایهی سیاهش را بر واقعیّت اسلام و جهان انداخته است؛ و آن را از راه تبیین پایههای اعتقادی و ایدئولوژیک طرح سلفی تکفیری مورد بررسی قرار میدهد.این پژوهش از دو مبحث و یک گفتار پایانی تشکیل شده است. مبحث اول، تاریخچهی تروریسم مدرن در جهان اسلام و عللی که به انتشار اندیشهی سلفیگری تکفیری کمک کرده است را مورد بررسی قرار داده است. مبحث دوم پایهها و مبانی و ویژگیهایی که حرکت عمومی آن در واقعیّت زندگی روزمره را تشکیل میدهد را بررسی کرده است. در گفتار پایانی مهمترین نتایجی که این پژوهش به آنها رسیده به همراه فهرست منابع آمده است.
توفیق من تنها از جانب خداست؛ پس بر او توکّل میکنم و به سوی او بازمیگردم؛ که عاقبت، از آنِ پرهیزکاران است.
مبحث اول: تاریخچهی تروریسم در جهان اسلام
تروریسم گروهی سازماندهی شده در جهان اسلام به دست خوارج و غیر آنها آغاز شده است؛ امّا فضای مناسبی برای فعالیت خود و انتشار و موفقیت در جوامع اسلامی در طول تاریخ پیدا نکردند؛ مگر پس از آن که برخی مانند: ابن تیمیه و غیر او- در تعامل با بقیهی مسلمانان راه متفاوتی را پیمودند.امام عبدالقادر گیلانی در کتاب خود، الاعتقاد، این گرایش را مورد تأکید قرار داده است. در این کتاب او بر مسائل اعتقادی در اوایل قرن پنجم هجری متمرکز شده است. این قرن با کتاب «تهافت الفلاسفهی» غزالی در ردّ فلاسفه به پایان رسید (2).
جهت تعمیق این گرایش، ابوبکر بن عربی از همهی کارهای ادبی جاحظ، مسعودی و غیر اینها بیزاری جسته است و ابن عربی به برحذر بودن از بدعت کسانی که آنها را «بدعتگذاران حیلهگر» نامیده، دعوت کرده است؛ زیرا آنها گناهان را برای مردم تسهیل میکنند (3).
بدعت از دیدگاه آنها عبارت است از: «نوآوری بدون نمونهی قبلی. بدعت چنانچه از روی قصد نباشد، گمراهی آشکار است و اگر عامدانه باشد کفر به شریعت و شارع است» (4).
انکار بر اهل بدعت- آن گونه که آنها نامیدهاند- به تکفیر تحوّل یافته است. ابن جوزی معتقد است که این افراد، پیروان ابلیس و فریبهای او هستند؛ آنگونه که در کتاب مشهور او «تلبیس إبلیس» آمده است.
ابن تیمیه بر ظواهر معانی کتاب و سنّت تکیه کرده است. او نقش عقل را در این شیوه منحصر کرده است؛ بدون آن که بر فلسفه و دانشهای عقلی تکیه کند. وی آنگونه که در نوشتههای او آمده است؛ فلسفه و دانشهای عقلی را تحقیرکنندهی اندیشهی بشری و گمراه کنندهی آن میداند. مشهورترین این نوشتهها، کتابی به نام معارج الوصول است (5).
ابن تیمیه در استدلالات خود در «توحیدشناسی» هم به فهم خود از قرآن و سنّت، مطالب آثار سلف (گذشتگان) که آنها را صحیح دانسته تمسّک کرده است؛ آنگونه که در کتاب خود به نام «العقیدة الواسطیّة» این مطالب را آورده است. او این کتاب را در سال 698 هـ در پاسخ به درخواست یکی از قضات واسط نوشته است (6).
این گرایش به پیروی مطلق و بیچون و چرای عقل از نقل منجرّ شده است. با این پیروی، دانشهای عقلی ناپدید شد و این روش و پیروی که متکی بر نقل بود و سزاوارتر آن است که گفته شود شیوهای که بر فهم فقها از کتاب و سنّت (نقل) متّکی است. آنها عقاید خود را به مثابهی عقیدهی مسلّم و غیرقابل مناقشه و بحث بر دیگران تحمیل میکنند. با این کار، اندیشهی اسلامی سنّی زیر چکشهای این بزرگان متعصّب و تنگنظر دست و پایش را جمع کرد و به گوشهی عزلت پناه برد. این بزرگان دیدگاه تک بعدی و متعصّبانهی خودشان در مورد دین را به دیگران تحمیل کردند؛ به گونهای که نسلهای آینده به ویژه دانشمندان معاصر به شدّت تحت تأثیر قرار گرفتند. ما این مسأله را به صورت آشکار در تعدادی از کتابها و تألیفات آنها مشاهده میکنیم.
به عنوان نمونه، دکتر محمّدیوسف موسی، نویسندهی کتاب «ابن تیمیة» با افتخار نسبت به کار اسلاف خود، در صفحهی 56 کتابش مینویسد: «در عهد صلاحالدین ایّوبی، او مذهب شیعه را از مصر حذف کرد و به جای آن، مذهب شافعی و مالکی را نشانده است». گویا شیعیان، کافر هستند و استحقاقی جز مرگ و نابودی ندارند.
دکتر موسی در جای دیگری از کتابش، شیعه را این گونه توصیف کرده است که آنها از دیرباز برای اسلام و اهل آن توطئهچینی میکنند. عین کلام او در ص 37 کتاب این است:
"آن گونه که از علم کلام دانسته میشود؛ مسلمانان به لحاظ اعتقادات دینی فرقههای مختلفی هستند. فرقههایی مانند اسماعیلیه و غیر آن از شیعیان (روافض) وجود دارند که از قدیم الایّام تا روز قیامت برای اسلام و اهل آن به شدّت توطئهچینی میکنند."
این نویسنده بدی را به حدّ بالایش رسانده است آن جا که شیعه را مزدور، جاسوس و خائن به کشورهای اسلامی و دین اسلام به تصویر کشیده است. در جای دیگری از همان صفحهی پیشین، گفته است: «... همانگونه که موضعگیری شیعیان رافضی متجاوز ستمگر در مصر، شام و عراق و تمایل آنها به دشمنان دین و وطن را تفسیر و تحلیل میکند ...».
این نظرات و موضعگیریها بر ضدّ شیعهی امامیه، ریشههای خودش را از نظریّهپردازیهای ابن حزم، ابن تیمیه، محمّدبن عبدالوهّاب و غیر اینها گرفته است که به دشمنی با مکتب اهل بیت (علیهم السلام) معروف بودهاند.
اشغال بخشهای شرقی کشورهای اسلامی در دو قرن پنجم و ششم هجری توسّط سلاجقه و جنگهای آن بر ضدّ بویهیان و جنگهای صلیبی، حملهی مغول و تاتار، و پس از آن اشغال کشورهای اسلامی در نیمهی قرن ششم میلادی از سوی ترکهای عثمانی؛ همه و همه به همراه عقبماندگی فکری و تمدّنی هستند که جهان اسلام را دربر گرفته است؛ و باعث تشدید وخامت آن شدهاند. این جنگها باعث نهادینه شدن انحطاط و عقبماندگی و تداوم آن در عرصههای مختلف زندگی اجتماعی و فکری مسلمانان شده است؛ تا این که به آغاز قرن بیستم میرسیم که مسلمانان به تمدّن غربی روی آوردهاند؛ در وضعیّتی که این تمدّن در قلب خانههای آنها با سلاح و تکنولوژی مدرن به آنها هجوم آورده است.
این حوادث و تحوّلات، اندیشهای را از خود تراوش کرده است که در ظاهر برچسب مدرنیته و کارآیی را بر خود دارد؛ در حالی که در باطن خود ابزارهای عقب ماندهی فکری پیشین ولی در قالب لفظی جدید و مدرن را به همراه دارد. دلیل آن کاربرد همان شیوهی گذشته و ابزارهای قدیمی آن توسّط فقهای مسلمان با الهام از فضای فرهنگی قرن پنجم هجری و پس از آن است.
از جمله نتایج منفی عمدهی این اندیشه، سر دادن شعار «بازگشت به سلف صالح» از راه دعوت به پاکسازی اسلام از پلیدیهای فکری و اعتقادی و تضمین پاکی اسلام و پیروان آن بوده است (7). نتیجهی منفی دیگر این اندیشه، تحمیل ولایت برتریجویانه بر دیگران است. پیشوای مذهب وهّابیگری، محمّدبن عبدالوهّاب، شاگرد وفادار ابن تیمیه، که به مانند اسلاف خود عَلَم دشمنی با شیعه را برافراشته است؛ با امانتداری و اخلاص زیادی از این شیوه پیروی کرده است. او در کتابچهی خود به نام: «التوحید الذی هو حقّ الله علی العبید» در توضیح روایتی از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) در مسألهی یازدهم گفتاری دارد که عین متن آن چنین است: این روایت را پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) در خطبهی خود پنج روز پیش از رحلتشان به عنوان ردّ بر دو گروه که بدترین بدعتگذاران هستند فرموده است، برخی از سلف، آنها را از 72 گروه شمردهاند، این دو طایفه، رافضیها (شیعیان) و جهمیه هستند. به واسطهی رافضه، شرک و پرستش قبرها به وجود آمد و آنها نخستین کسانی هستند که بر قبور مسجد ساختهاند (8).
او به هزاران کتاب شیعی که مذهب شیعهی امامیه و اعتقادات آنها- که از امامان اهل بیت (علیهم السلام) گرفته شده است- را بیان میکند، اکتفا نکرده؛ بلکه از همهی این میراث موجود در نزد آنها روی برگردانده و آنها را از اسلام بیرون کرده است. او شیعیان را با یک حرکت قلم و بدون آوردن دلیل قانع کنندهای اهل شرک، پرستش کنندگان قبور و بتها دانسته است؛ بلکه آنها را از بدترین مخلوقات نزد خداوند متعال دانسته است؛ زیرا آنها، آنگونه که او میگوید: «میان دو فتنه جمع کردهاند: فتنهی قبور و فتنهی بتها» (9).
شیوخ و فقهای مذهب وهّابیّت یکی پس از دیگری بر طبق شیوهی فکری محمّدبن عبدالوّهاب گام برداشتهاند؛ بلکه بالاتر از این، برخی از آنها، هنگامی که شیعهی امامیه را تکفیر کردهاند در این افراطیگری غرق شدهاند. یک نمونه را از میان هزاران مورد به عنوان شاهد در اینجا میآوریم: عبدالرحمان حمّاد آل عمر، یکی از اساتید فقه وهّابیت در عربستان سعودی کتابچهی مختصری به نام «دینالحق» نوشته است. مقامات سعودی آن را با چاپی آراسته به همراه کتابهای دیگر و مقداری آب زمزم چند سال پیش به صورت رایگان میان هزاران حاجی توزیع کردهاند؛ در صفحهی 125 آن آمده است: از جمله فرقههای خارج شده از اسلام، رافضه (شیعه) است. هرچند آنها ادّعای اسلام دارند؛ نماز میخوانند، روزه میگیرند، و به حجّ میروند، این فرقه از جمله فرقههای پرجمعیّت است. آنها مدّعی هستند که جبرئیل (علیه السلام) در ابلاغ رسالت و نبوّت خیانت کرده که آن را به حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله وسلم) داده است چرا که آن برای حضرت علی (علیه السلام) فرستاده شده بود. برخی از شیعیان معتقدند که علی خداست و در تعظیم ایشان و فرزندان، نوهها، همسر ایشان (حضرت زهرا) و مادرشان حضرت خدیجه (ره) غلوّ میکنند؛ بلکه بالاتر از این، آنها را خدایانی در کنار خداوند متعال قرار میدهند؛ آنها را میخوانند و معتقد به عصمت آنها هستند. جایگاه آنها را در نزد خداوند متعال بالاتر از جایگاه رسولان (علیه السلام) میدانند. شیعیان معتقدند: در قرآنی که الآن در دست مسلمانان است؛ زیادت و کاستی وجود دارد. آنها برای خودشان قرآنهای ویژهای دارند و در آن آیات و سورههایی از پیش خودشان جعل کردهاند. شیعیان بهترین مسلمانان پس از پیامبرشان (ابوبکر و عمر) را سبّ میکنند. امّالمؤمنین، عایشه را سبّ میکنند. در زمان رفاه و سختی از علی و فرزندانش طلب یاری و کمک میکنند و آنها را بدون خداوند میخوانند؛ در حالی که علی و فرزندانش از آنها بیزار هستند؛ زیرا آنها را آلههای در کنار خداوند متعال قرار دادهاند و به خداوند دروغ بسته و کلامش را تحریف کردهاند. خداوند از آن چه آنها میگویند بسیار بالاتر است.
این نویسنده در ادامهی کلامش اهل اسلام را اینگونه نصیحت میکند: «این فرقههای کافر که ما در موردشان صحبت کردیم؛ برخی از فرقههای کافر مدّعی اسلام هستند؛ در حالی که آن را از بین میبرند ... الخ» (10)
اینها نمونههایی از میان هزاران کتاب و مطبوعات آراسته و رنگارنگ هستند که در تیراژ میلیونی به صورت مجانی در نقاط مختلف جهان میان مسلمانان توزیع می شوند. این کتابها و نوشتهها منجر به فرهنگسازی منفی گستردهای بر ضد طایفه شیعهی امامیه در نزد پیروان دیگر مذاهب اسلامی و ادیان دیگر شده است؛ زیرا تصویر شیعهی امامیه نزد افراد معمولی و مسلمانان غیرفرهیخته به شدّت تخریب شده است. با این وضعیّت، کار برای تکفیریها جهت بسیج کردن برخی از این افراد؛ به عنوان نیروهای انتحاری بر ضدّ شیعه در عراق و بقیّه کشورهای جهان آسان شده است.
مبحث دوم: قرائتی کوتاه در اندیشهی سلفیگری
یکی از محصولات اندیشهی اسلامی معاصر، مکتب سلفیگری است که بر این نکته تأکید میکند که باورها، قانونها و شعائر دینی، امور ثابتی در شکل و مضمون هستند و قابل تغییر و تحوّل نیستند. به عبارت دیگر، مرجعیت فکری در تحلیل نصّ و فهم آن و استنباط و استخراج دیدگاهها و نظرات از آن، از دیدگاه این مکتب بر جمود و ثبوت در معرفت دینی اسلامی است. هر اِعمال فکر و اندیشهای در هر سطحی از سطوح و یا ساخت تئوری فکری، تحریف و حقایق اصیل اسلامی شمرده میشود؛ همانگونه که در صدر اول اسلام این گونه بوده است. این مکتب، صدر اول اسلام را عصر مرجع برای اسلام اصیل میشمارد؛ یا همان دورهای که نام «عصر خلفای راشدین» را بر آن میگذارند، این عصر را دارای راه حلّهای موفّق برای همهی مشکلات و محقّق ساختن اهداف مطلوب میداند.این دیدگاه، موجی از فهم استاتیکی خشک و ثابت را نتیجه داده است که نوآوری را ردّ میکند و طرحهای فکری- سیاسی- فرهنگی متغیّر- صرفنظر از درستی یا نادرستی آن- را نمیپذیرد؛ زیرا به سادگی همزیستی و سازگاری با آن را قبول نمیکند.
موضوعی که در اینجا برای ما مهمّ است تأکید بر این مطلب است که سلفیگری معاصر، نماد این گرایش و بهترین نمونه در شیوهی عمومی آن است؛ یا به عبارت دیگر، سلفیگری معاصر، نماد گرایش فکری خود است؛ و مدّعی است که تنها سازمانی است که به بازگشت به منابع اصلی دین دعوت میکند. این بازگشت در حقیقت بازگشت به ساختن شخصیّت و هویّت اسلامی و تعیین چارچوب معرفتی آن بر طبق هویّت مشخّص سلف، است؛ این بازگشت، در اساس از احساس تلخ شکست در برابر چالشهای عصر مدرن- و به طور مشّخص، غرب- و ناتوانی از ساخت مدرن تاریخ، آنگونه که این گرایش تصوّر میکند، ناشی شده است. این احساس باعث شد تا به گذشته عقبگرد کند و به دنبال مرجعی بگردد که او را از واقعیّت سخت- آنگونه که ادّعا میکند- نجات دهد. این مرجعیّت نجات دهنده در صدر نخستین اسلام موجود است. دلایل این توجّه به گذشته، با همهی ظرفیّت مثبت و منفی آن، احساس خطر از طرف مقابل است که احساس قدرت در نزد او به تهدید و سیطره از طرف او تبدیل شده است. این احساس او را مجبور میکند تا نظام جامعی را که بر باورهای دینی و فرهنگی استوار است، تحمیل کند و مخالف همهی گرایشهای فکری و اعتقادی دیگر قرار گیرد. این گرایش تلاش میکند تا از طریق این سیستم فکری و اعتقادی هویّت اسلامی و واقعیّت را مطابق با دیدگاه خودش و سیستم ارزشی خودش فقط، بازسازی کند و حدّ و مرزی برای تفرقه و تجزیه و تکّه تکّه شدنی که جهان عرب و اسلام را به خود دچار کرده، قرار دهد. علاوه بر این مطالب به این نکته اشاره میکنیم که ما نسبت به اهداف و مقاصد افراد معتقد به این گرایش حسن ظن داریم.
ویژگیهای بنیادین جریانهای سلفیگری:
جریانهای سلفیگری مجموعهای از ویژگیها یا نقاط مشترک دارند؛ برخی از آنها به عنوان نمونه عبارتند از:1. نبودِ سازمان یکپارچهای که مکاتب فکری و جریانهای مختلف آن را در چارچوبی سازمانی در خود جای دهد؛ و ردّ کردن اندیشهی کار جمعی.
2. جریانهای سلفیگری اصول و قواعد کلّی دارند که بر آنها تکیه میکنند؛ امّا گروه یکپارچه و دارای چارچوب فکری و ایدئولوژیک مشخّصی مانند جماعت اخوان المسلمین، ندارند؛ هر مکتب یا جریانی به صورت مستقلّ از دیگری فعّالیّت میکند؛ هر کدام از آنها، اساتید، مکتب، دانشجو و مریدهای مخصوص به خودشان را دارند. امّا جریان سلفیگری وهّابی سعودی بیش از جریانهای دیگر فعالیت و جلوه دارد؛ که دلایل گوناگونی دارد که فرصت پرداختن به آنها وجود ندارد.
3. ارتجاع و تعصّب فقهی و نبودِ زمینهای برای طرح اندیشههای دیگر؛ زیرا جریان سلفیگری نظرات متعصّبانهتر را در فقه و اندیشه برمیگزیند. انعطاف فقهی نزد جریانهای سلفیگری وجود ندارد؛ زیرا از دیدگاه آنها هر انعطاف فقهی یا فکری مسامحه به حساب میآید که با مبانی خشن آنها سازگار نیست.
4. تمسک به حرف نصّ شرعی و ملاحظه نکردن واقعیّت یا آنچه «فقه واقعگرا» نامیده میشود؛ و تحوّلاتی که بر زندگی عارض میشود. ملاحظهی این واقعیّات، لزوم صدور فتوا مناسب با واقع و مراعات آن را میطلبد. جریانهای سلفی این ویژگی را ندارند؛ لذا بسیار اتّفاق میافتد که این جریانها با متغیّرها اصطکاک و برخورد دارند؛ زیرا آنها به حروف نصوص شرعی و عمل کردن به ظاهر نصّ و نرفتن به عمق نصّ یا فهم ابعاد مخفی و تاریخی نصّ و همچنین نداشتن توجّه لازم و مطلوب به اهداف تشریع و قانونگذاری تمسّک میکنند.
5. تفسیر توطئهمحور حوادث و تسلّط این اندیشهی توطئهمحور بر تفسیر و تحلیل سلفی از رویدادها. سلفیگری همهی حوادث جاری در جهان را در پرتو توطئه بر ضدّ اسلام و مسلمانان تفسیر میکند؛ و همهی نظرات دیگر؛ مانند منافع سیاسی و روابط بینالمللی را، بیاعتبار میداند. ویژگی تنگنظری اندیشهی سلفی او را دعوت کرده است تا با مدرنیته به عنوان شیوهی جدیدی در جنگ بر ضدّ اسلام برخورد کند. در این بافت فکری مجموعهای از تألیفات منتشر شده است که به مدرنیته حمله کرده و به شدّت از آن بر حذر میدارند (11).
6. فتوای انزجار و بیزاری محمّدبن عبدالوهّاب نسبت به دیگران حال یا مسلمان باشد یا غیرمسلمان؛ غیر از کسی که از مذهبش پیروی کرده و مطابق شیوهی او رفتار کند. محمّدبن عبدالوهّاب میگوید:
"هیچ انسانی اسلامش پایدار و درست نمیشود؛ هرچند خداوند را به وحدانیت یاد کند و شرک را رها کند مگر آن که با مشرکان دشمن باشد و به دشمنی و کینه با آنها تصریح کند. (12)"
طبیعتاً با توجّه به حوادث گذشته، مقصودش این است که تنها آنها موحّدان واقعی هستند و غیر آنها یا از کفّار هستند یا از اهل شرک و گمراهی.
پیمان محمّدبن عبدالوهاب با محمّد بن سعود، بنیانگذار حکومت اول سعودی، توجیه شرعی و قانونی برای هجوم به کشورهای اسلامی و کشتن اهالی آن پس از متّهم کردن آنها به کفر و اجبارشان به پذیرش وهّابیت به عنوان اسلام واقعی و کافر دانستن بقیّهی فرقههای اسلامی به ویژه شیعه، را به دستشان داده است (13).
برای موجّه دانستن تجاوز و قتلی که انجام میدهند؛ روایتی را به پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) نسبت میدهند که فرمود: «مأمور شدهام تا با مردم بجنگم تا زمانی که بگویند: لا إله الّا الله و أنّ محمّداً رسول الله». آنها این دشمنی و قتل را جهاد در راه خداوند متعال قرار دادهاند (14).
مبانی گرایش سلفیگری
1. مقدّس دانستن «سلف صالح»:
تقدیس «سلف صالح» از دیدگاه این گرایش از تأثیرپذیری واضح از روایت منسوب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) که در کتابهای اهل سنّت موجود است سرچشمه گرفته است. در صحیح بخاری از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) روایت شده که فرمود: بهترین مردم، مردم زمان من سپس کسانی که پس از این مردم میآیند؛ پس از آنها مردمانی میآیند که شاهد میشوند در حالی که لیاقت شهادت دادن ندارند، خیانت میکنند و مورد اعتماد قرار نمیگیرند و در میان آنها دروغ وجود دارد (15).این قداست به همهی صحابه و تابعین بدون استثنا و بر طبق شاخصهای برتری دادن نزد این گرایش سرایت داده شده است.
2. ادّعای در اختیار داشتن حقیقت مطلق:
ادّعای اندیشهی سلفیگری مبنی بر در اختیار داشتن حقیقت تاریخی به صورت کامل- به صورت شخصی یا فکری- و نبودِ شاخص علمی، عینی و عقلانی برای حَکَم قرار دادن آن در امتحان، بررسی عمیق و نقد ادّعاها و اندیشههای آنها؛ به طور مداوم منجرّ به برانگیخته شدن فتنهها و کینه میان فرقهها، مذاهب و جریانهای گوناگون شده و میشود.ادّعای در اختیار داشتن حقیقت مطلق توسّط سلفیها، آثار خطرناکی مانند تکفیر و مباح شمردن خونها، نوامیس و اموال مترتّب شده و میشود. این افراطیگری فکری آکنده به برتریجویی بر دیگران، ترس و دلهرههای حقیقی زیادی را در دل طرفهای دیگر برانگیخته است؛ پس هر آنچه از سازوبرگ جنگی در اختیار داشتند را بر ضدّ آنها بسیج کردند. این اتّفاق باعث شد تا مقداری از درگیریهای بین طرفین گریزناپذیر شود. این از مهمترین نتایج خطرناک بر اندیشهی انسانی، بلکه بر خود زندگی انسانی و بشری است.
شاید مراجعه کنندهی به تاریخ اسلامی ما- که اندیشهی سلفی دینی یکی از عناوین برجستهی تأثیرگذار و قدرتمند آن در هر جنبش تاریخی از آغاز دعوت اسلام تا وقت حاضر است که در آن، جریانها و احزاب سلفی دینی پدید آمدهاند- نتواند وجود ابهام مهمّی که رویکرد روششناختی و عملی در ماهیّت تعامل با مسائل، نمادها، شخصیّتها، حوادث و رویدادها و اندیشههای این تاریخ در بسیاری از بندها و فرازهای مهمّش، آن را تحریک کرده را مشاهده نکند. تاریخ در ضمن فضاهای پرتنش کار خودش را آغاز میکند و بنای خود را بر نگاه مهآلود تعریف و تمجید از خود در تاریخ نظری (تئوریک) و عملی میگذارد و تا حدّ غرق شدن در عظمت موروثی ناپایدار خود- اگر تعبیر صحیح باشد- که از همهی هویّتهای این تاریخ درخشان در راه تمرکز بر قالب تاریخی مکانیکی و قالب گفتمانی جامد انباشته شده است، جز انحراف و تحریف در اندیشه و عمل و محرومیت از توانگری معرفتی تمدّنی و انسانی نتیجهی دیگری ندارد (16).
هنگامی که اندیشهی سلفی به بررسی یک پدیده یا حادثهی بشری و یا مرتبط با طبیعت، در محیط انسانی و تاریخی میپردازد؛ به انسان در نگاه تاریخ یا حادثه و یا اندیشه، به مثابهی موجودی نگاه میکند که به یک بُعد ذاتی جدای از زمان و مکان وابسته است و در تشّخصات ذاتی خود زندگی میکند؛ به دور از تأثیرپذیری یا تأثیرگذاری متقابل، از حرکت حوادثی که در آنها به سر میبرد. حوادثی که میتواند در آنها تأثیر بگذارد و در نتیجه آنها را بهرهمند سازد و یا از آنها تأثیر بپذیرد و در نتیجه توانگر شود.
ما از برنامههای کاربردی اندیشهی سلفیگری- پس از بررسی سلفیگری به عنوان اصطلاحی فکری- میفهمیم که روش تفکّر این گرایش بیطرفانه و واقعی و منطقی نیست؛ زیرا به مجموعهی قواعد و شاخصهای علمی و دینی صحیح مورد اتّفاق همهی اطراف مختلف، متعهّد و ملتزم نیست و مرجعیّت استاندارد محکمی ندارد که در تأویل متون و تجزیه و تحلیل معانی مختلف آن، مورد استناد و تکیه قرار گیرد؛ بلکه، به فهم خاص خودش تکیه میکند. برجستهترین مشخّصهی آن، شاذّ بودن و تک بودن در به سخن درآوردن میراث گذشتگان در قالبهای جامد و سبکهای محدود شدهای است که قابلیّت نگاه باز به زندگی و زمانه را ندارند؛ اینها باعث شده است که وابستگان به این اندیشه را در بحران و به دور از واقعیّت و زندگی و در اندیشههای غیرواقعی و خیالی انداخته است.
در اینجاست که قاتل پوشیدهی خطرناک خودش را نشان میدهد. سلفیگری به صورت عمومی، که از عقل قدیمی سلفی تشکیل یافته و در قالبهای ثابت، متون جامد و خشک و غیرقابل انعطاف، و با تفاسیر محدود و تک بعدی و روشهای فکری یکنواخت، به صورت مداوم آن را حَکَم قرار میدهد. همهی پیشرفتهای جدید و مدرن از سوی این عقل سلفی محکوم هستند و به گونهای تفسیر میشوند که با سنّتی و سلفی بودن خودشان سازگاری داشته باشند. هر متغیّر جدیدی یا مدرنی و یا مسئلهی جدیدی که به حکم تحوّل تاریخ و تغییر دادهها، موقعیّتها و نقشها مشرف بر جامعه میشوند باید بر دادگاه عقل سنّتی و مرسوم گذر کند؛ یعنی بر متنی که شخصی آن را تفسیر و تحلیل میکند که در گذشته زندگی کرده و حرف او، حرف آخر است؛ چنانچه این مسألهی جدید با دریافتهای این عقل سازگار باشد، سرنوشت مسألهی جدید، پذیرفته شدن است و در غیر این صورت ردّ میشود پس از آن که به فسق، گمراهی و بدعت متّهم میشود.
3. در گذشته زندگی کردن اندیشهی سلفیگری
مرجعیّتی که گفتمان سلفی همچنان بر آن تکیه دارد دارای نشان گذشته و تفکّر و شاخص گذشته است. ما در برابر گذشته و نمادهای آن موضع خاصّی نداریم؛ مگر به آن اندازه که با دادههای اصیلی که اسلام ناب محمّدی بر آنها بنا شده و اهداف متعالی آن در زندگی بشری انسجام و تناسب داشته باشد.داوری مرجعی سلفی در برابر هر آن چه که امروزی و مدرن است، متعلّق به زمان گذشته است. گفتمان دینی سلفی در بحران «در گذشته ماندن» گرفتار شده است؛ حتّی اگر تلاش کند تا لباس مدرن بپوشد؛ فایدهای ندارد؛ زیرا یک پوشیدن تشریفاتی است که در عمق ذهنیّت آن داخل نمیشود تا ساختار آن را دوباره از نو متناسب با خواستههای آن سامان بدهد. پوست ذهنیّت، شکلش مدرن است ولی روح اندیشه همچنان در صدها سال پیش از زمان مدرن و معاصر دور میزند. از این جا بحران مدرن واقعی در گفتمان دینی سلفی سنّتی سرچشمه گرفته و میگیرد (17).
با توجّه به این که گفتمان دینی سلفی نیازمند اقناع دیگران در عصر پلورالیسم فکری، اطلّاعاتی و تکنولوژی است؛ و ابزارهای معروف آن؛ اجبار، فشار، ترساندن، تفسیق و تکفیر است؛ تلاش میکند تا به مقولهها و باورهای دینی که آنها را گلچین کرده و در حدّ توان متناسب با اهداف خودش است؛ تمسّک کند و آنها را در قالب زبان سنّتی خود به کار ببرد. این اندیشه در اکثر اوقات این مقولهها را از طریق تفسیرهای حرف محور به نفع خودش به جریان میاندازد؛ بدون آن که به سمت فهم برهانی و عمیق عموم نصوص دینی حرکت کند. این گرایش در تلاش است تا با این گفتمان ساده افکار عمومی را به سمت خودش جلب کند و هر آن چه غیر از گفتمان خودش است را نابود کند.
چکیدهی مطلب این است که عقل سلفی، معانی، اندیشهها و دیگر انگیزشهای فکری را از سبد میراث به حکم بازگشت شبه مطلق آن به میراث، برمیدارد؛ در زمانی که این عقل اهمیّت در اختیار داشتن نگاه منطقی علمی و بیطرفی را درک نمیکند. بر این اساس او نمیتواند حقایق اصیل و ناب را از میراث شکار کند؛ زیرا آنها را با واقعیّت نمیسنجد و از اهداف قوانین و احکام شرع و مقاصد نهایی آن که خودشان را بر مسیر جنبش فکری، اعماق آن و مفاهیمش تحمیل میکند؛ الهام بگیرند.
عقل سلفی، عملیات فکری خودش را انجام میدهد تا از میراث، دیدگاهها یا احکام یا سبکهای زندگی و یا نحوهی رویارویی با چالشهای تحمیلی بر آن را استخراج کند. عقل سلفی در پشت سپر قرائت خاصّ خود از نصّ مقدّس خودش را حفظ میکند و ابزارهای شناختی خود را به کار میگیرد تا به گفتهها و باورهای خود تقدّس و تعصّب مذهبی (دگماتیسم) ببخشد. با این کار این امکان برایش فراهم میشود که ادّعا کند تمام وجود حقیقت را در اختیار دارد و این ادّعای او از احساس درونی او به در اختیار داشتن حق در تفسیر متون مقدّس و سیرهی سلف به صورت گزینشی سرچشمه میگیرد؛ بدون آن که به عناصر زمان، مکان و تغیّر و تحوّلی که ویژگی و خصلت موجود زنده به صورت عام و انسان به طور خاصّ توجه داشته باشد. همچنین عقل سلفی این توانایی را ندارد که ارتباط میان ثابت و متغیّر را تشخیص دهد. ثابت در معرفت بشری مرجع متغیّر است.
به عنوان نمونه میتوان شواهد گوناگونی را آورد که نظر ما را از طریق خواندن دقیق دو کتاب مهمی که مرجع بنیادین برای گرایش سلفی مدرن به حساب میآیند؛ یعنی: معالم فی الطریق نوشتهی سیّدقطب، و الفریضة الغائبة نوشتهی محمّدعبدالسلام فرج؛ تأیید میکنند (18).
نتیجه آنکه، گفتمان سلفیگری از دوگانگی موجود میان واقعیّت زندگی و منطق تحمیلی آنها بر بشر و برّندگی و خشونت عقل سلفی در احکامش که با واقعیّت برخورد میکند و آن را قطع میکند؛ رنج میبرد.
نمودهای پیشرفت چالشهای جدیدی را از خود تراوش میکند و این چالشهای حیاتی مطالبات و دادههایی در واقعیّت بشری خواه در عرصهی فکری یا اجتماعی یا اقتصادی و یا تکنولوژی دارد. این نمودها با قدرت به جوامعی که گرایش سلفیگری را برگزیدهاند فشار میآورد و آنها را در بندِ تناقض فعلی خود میان اضطرار به انتخاب بسیاری از خروجیها و محصولات مدرنیتهی غربی- به ویژه تکنولوژیها و سبک زندگی- و میان گفتهها و باورهای عقلی سلفی و گفتمان تاریخ گذشتهی خشن آن قرار میدهد.
نقدهایی بر اندیشهی عملی سلفیگری تکفیری:
1. فتاوای الزامآور زیادی برای جامعه از سوی بسیاری از مراجع فتوا دهنده صادر میشود. این فتواهای الزام آور از موارد ممنوع و رنجهای تحمیلی بر مردم متنوّع هستند. یکی از نقدها بر این فتاوا این است که برخی از آنها گاهی تغییر میکنند در حالی که این تغییر در پاسخ به مقتضیات واقعیّت و خواستههای فعلی متمرکز نیست؛ بلکه به مقتضای مانوس کردن با آن تحوّلات جدید به عنوان امری واقعی است. این انس کردن به این معناست که جامعه، که سلفی هم در آن وجود دارد؛ با آن متغیّرها با نوعی از تعامل مسامحهای صرفنظر از آن یا تحلیل آن، برخورد خواهند کرد (19).به عنوان نمونه، حاکمان در کشورهایی که گرایش سلفی تکفیری را برگزیدهاند؛ به سوی وارد کردن سازههای تمدّنی غربی به صورت کامل در عرصههای مختلف شتافتهاند و آنها را در کنار مدارس حدیث و قرآن پخش کردهاند؛ مانند: شهر صنعتی مجلّل جبیل، فرودگاه بینالمللی خالد، فرودگاه بینالمللی ملک فهد، دانشگاه محمّدبن سعود، پروژهی آب شیرین کن، ساخت آسمانخراشها، خرید سلاحهای پیشرفته و ... الخ امّا روحیهی بدوی خشن تغییر نکرده است و با نمودها و نمادهای وارداتی مدرنیتهی غربی خود را وفق نداده است (20).
2. این اندیشه، متعهّد به تحریم علوم غربی و کافر خواندن این علوم است و ویژگی شاخص آن انزوای تمدّنی و نگاه بسته به موضوعات است. به عنوان نمونه، شیخ عبدالعزیز بن باز، مفتی عربستان سعودی، کرویّت زمین و چرخیدن آن بر گرد خورشید را مردود خوانده است و ادلّهی نقلی و حسّی بر متحرّک بودن خورشید و ثابت بودن زمین !!! آورده است (21).
3. عدم پذیرش و اعتراف به اشتباه و پافشاری بر حق بودن باورها و نظرات خود و باطل بودن نظرات و اندیشههای دیگران. آثار عملی بر این تفکّر مترتّب میشود که در طرد دیگران و تکفیر آنها نمود پیدا میکند (22).
4. ردّ عقل و باورهای آن؛ وهّابیها نسلهای دارای تعصّب دینی و منزوی را به وجود آوردهاند؛ که اعتقادی به نقش عقل ندارند. فلسفه و جریان عقلی معتزله را محکوم کرده و اندیشهی شیعی و غیر آن را تکفیر کردهاند (23).
5. تعصّب مذهبی (دگماتیسم)؛ یعنی اعتقاد دگم و جازم به برحق بودن خود. هر آن چه غیر خودشان است را باطل میدانند یا گمراه یا مشرک و یا کافر. و به ناچار باید بر ضدّ آنها جهاد کرد (24).
6. اندیشهی سلفیگری به همراهی کامل با گذشته شهره شده است؛ زیرا فقه سلفی و اندیشهی آن را به عنوان چارچوب تشریعی مطلقی ارائه میکند که بر زمان با ابعاد سهگانهاش: گذشته، حال و آینده، برتری یافته است. این ویژگی باعث شده است که اندیشهی سلفیگری، قدرت بر پاسخ انعطافپذیر به متغیّرهای زمانه و چالشهای آن را از دست بدهد و به سوی گذشته و دعواهای کلامی آن و اختیارات زبانی آن کشیده شود (25).
7. خطرناکترین مسألهای که الآن امّت اسلامی با آن روبرو است؛ شیفتگی بسیاری از جوانان آن به اندیشههای سلفی است که باورهای سلف را به صورت سطحی بازتولید میکند که با وضعیّت جوانان سازگار است. جوانانی که مشتاق تحوّل و شوریدن بر واقعیّت فاسدی هستند که در آن زندگی میکنند. خطر، در کسانی نهفته است که در واقعیّت اجتماعی- دینی تأثیرگذار هستند. آن سلفیهایی که امروز را در پرتو الگوی مطلق دانستن گذشته و نمادین بودن آن و ثبات سازوکار و اندیشههای آن میسازند. آنها به دنبال بازتولید گذشته در زمان حال و کشاندن همهی اشکال آشنای آن به زمان حال هستند. بر این اساس مدل حکومتی و دینی ارائه شده از سوی آنها مدل معرفتی جدیدی نیست؛ بلکه تولید آنچه است که پیش از این به صورت مشروح یا خلاصه و یا تلفیقی ساخته شده بود. نمونهای را که اینها به دنبال تحقّق آن هستند؛ با تلاش انسانی در حال حاضر و آینده محقّق نمیشود؛ بلکه در گذشته انجام شده است. بر این اساس، پیشرفت از نگاه آنها در رفتن به سوی آینده نیست؛ بلکه در بازگشت به گذشته است. معنای این اندیشه از نظر علمی، خضوع در برابر مراجع سیاسی یا دینی و یا اجتماعی نمود یافته که باعث نادیده گرفتن تحوّلات و پیشرفتهای پیش آمده برای اندیشهی انسانی در طی مراحل تاریخی پی در پی آن تا این که به دوران فعلی رسیده است.
رؤیای گروههای تکفیری و مراجع آنها این است که دولتی اسلامی دارای ولایتهای گوناگون برپا شود که حاکمش، «امیرالمؤمنین» باشد؛ و همهی مردم از طریق بیعت و اعلام وفاداری و اطاعت به او و شنیدن دستوراتش تسلیم او میشوند و تحت فرمان او قرار میگیرند؛ و هیچ کس حقّ اعتراض به او با گفتار یا کردار ندارد؛ زیرا عاقبت چنین کاری قتل، مصادرهی اموال و مباح شمردن ناموس او به جرم خروج از اطاعت و جماعت مسلمین است.
برخی از این گروهها عمارتهای کوچکی در مناطق مختلفی از جهان اسلام برپا کردهاند؛ که اهالی آن جا از بدبختیها و بلاهای بزرگی که بر سرشان آمده، رنج میبرند.
گفتار پایانی
هر پدیدهای که در تاریخ شکل میگیرد؛ مبانی و قواعدی دارد که بر آنها استوار میباشد. هر پدیدهای دیدگاههای عملی دارد که اندیشهاش را توجیه کرده و آن را به سوی دیگران روانه میکند و از شرایط تاریخی مناسب و امکانات مادّی و معنوی فراهم شده برای آن کمک میگیرد. پدیدهی تروریسم تکفیری هم از این قاعده مستثنا نیست. مهمترین پایههای آن، که این پدیده بر آنها قرار گرفته است؛ سوء استفاده از وضعیّت ناتوانی و تشتّت در جهان اسلام به دلیل وجود عقبماندگی مادّی و معنوی و روانی و احساس خواری و سرخوردگی در برابر دیگران به همراه بیداری اسلامی در جهان اسلام به دلیل پیشرفت تکنولوژیهای ویژهی جریان اطلّاعات و پیشرفت ابزار ارتباطی است. این موضوع باعث ایجاد نسل انقلابی و متلاطمی شد که به دنبال ایجاد تحوّل و تغییر با ابزارهای خشن شد. سازمانهای تکفیری متورّم شده با دلارهای نفتی تا حدّ سوء هاضمه! شتابان به سوی به آغوش کشیدن این جوانان انقلابی به جنبش درآمده رفتند و اندیشهی سلفی و تصویری ایدهآل! از اسلام را در آنها پمپاژ کردند؛ زمینهی پشتیبانی مادی و معنوی از آنها را فراهم کردند و آنها را با آرزوی ایجاد دولت اسلامی جدید گره زدند؛ دولتی که به دنبال احیای عظمت و شکوه گذشته یا رسیدن به شهادت و بهشت در این راه است؛ در حالی که واقعیّت و حقایقی که روز به روز آشکار میشود تأکید میکنند که این گروهها طرحهای پلیدی دارند که هدفشان از هم گسیختگی جهان اسلام و ابقای وضعیّت عقبماندگی و سلطهی غربی بر ثروتها و داراییهای ملّت تا طولانیترین زمان ممکن جهت خدمت به غرب و اسراییل و ضمانت سلطهی آن در منطقهی خاورمیانه است.پینوشتها:
1. محقق و پژوهشگر در حوزه دینشناسی- عراق
2. روزنامه صباح، شمارة 509، شنبه 16 صفر 1426 مطابق با 2006/3/26، ص 7، مقاله نوشته سیّدنجاح کاظم با عنوان: «التفاعل المفقود بین النصّ و العقل».
3. منبع پیشین.
4. منبع پیشین.
5. منبع پیشین، ص 127.
6. منبع پیشین، ص 125.
7. روزنامه «صباح»، منبع پیشین.
8. محمّدبن عبدالوّهاب، التوحید الذی هو حقّ الله علی العبید، ص 43.
9. منبع پیشین، ص 41. در اینجا شایسته است به این نکته اشاره شود که این کتابچه و مانند آن را مقامات سعودی به صورت رایگان در سال 1999- 1999 میلادی میان حجّاج توزیع کرده است.
10. عبدالرحمان بن حمّاد آل عمر، دین الحقّ، ص 125.
11. به عنوان نمونه به نظراتی که «عائض زهرانی» آنها را در کتابش به نام: أسلوب جدید فی حرب الإسلام جمع کرده نگاه شود؛ و همچنین عدنان نحوی به نام: الحداثة من منظور إیمانیّ و کتاب حلمی قاعود، الحداثه.
12. شیخ محمّدبن عبدالوّهاب، کشف الشبهات و 13 رسالة أخری؛ رسالة فی ستة مواضع من السیرة النبویة، ص 28.
13. محمود صبحی، جذور الإرهاب فی العقیدة الوهّابیّة، ص 15.
14. منبع پیشین، ص 24.
15. محمّدبن اسماعیل بخاری جعفی، صحیح بخاری، کتاب فضائل الصحابة، باب ما ذکر فی الکفّ عن أصحاب النبیّ.
16. احسان عارضی، جدل الحداثة و ما بعد الحداثة فی الفکر الإسلامیّ المعاصر، ص 144-145.
17. منبع پیشین.
18. نواف قدیمی، الإسلامیون سجال الهویّة و النهضة، ص 250-253.
19. انور عبدالله، خصائص المجتمع الوهابیّ، ص 41-43.
20. منبع پیشین، ص 201.
21. عبدالعزیز بن باز، رسالة فی الألّة النقلیّة و الحسّیة علی جریان الشمس و سکون الأرض، ص 23-24.
22. عبدالله بریدی، السلفیّة و اللیبرالیّة اغتیال الإبداع فی ثقافتنا العربیّة، ص 46؛ و همچنین: خصائص المجتمع الوهابیّ- السعودیّ، ص 41.
23. منبع پیشین، ص 43.
24. منبع پیشین، صص 122 و 174.
25. السلفیّة و اللیبرالیّة، صص 50-51.
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه اسلام، قم: انتشارات دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیه السلام)، چاپ اوّل.