معنای واژه‌ی معرفت و مترادف‌های آن در زبان‌های دیگر

در فارسی، واژه‌های معرفت و علم به معنای آگاهی، شناخت و ادراك است. بلكه می‌توان گفت:‌ در عربی نیز واژه‌های علم و معرفت مترادف بوده، معنای واحدی دارند. البته در زبان عربی تمایز بسیار دقیقی میان علم و معرفت دیده
پنجشنبه، 7 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
معنای واژه‌ی معرفت و مترادف‌های آن در زبان‌های دیگر
 معنای واژه‌ی معرفت و مترادف‌های آن در زبان‌های دیگر

 

نویسنده: محمد حسین زاده




 

واژه‌ی معرفت

در فارسی، واژه‌های معرفت و علم به معنای آگاهی، شناخت و ادراك است. (1) بلكه می‌توان گفت:‌ در عربی نیز واژه‌های علم و معرفت مترادف بوده، معنای واحدی دارند. البته در زبان عربی تمایز بسیار دقیقی میان علم و معرفت دیده می‌شود. براساس این تمایز، واژه‌ی «علم» شمول بیشتری دارد، اما واژه‌ی «معرفت» از آن خاص‌تر و محدودتر است: هر معرفتی علم است ولی هر علمی معرفت نیست. واژه‌ی معرفت هنگامی به كار می‌رود كه معلوم و دانسته از غیر آن تمییز یافته باشد، اما در كاربرد علم این نكته ملحوظ نیست؛ معلوم خواه از غیر خود به تفصیل تمییز یابد یا نه در مورد آن علم به كار می‌رود. (2) معرفت اصطلاحاً در علوم اسلامی- نظیر منطق، فلسفه و اصول- معانی یا كاربردهای گوناگونی دارد كه بدین شرح است:
1-مطلق آگاهی و ادراك، اعم از تصور و تصدیق، با واسطه و بی‌واسطه (علوم حصولی و حضوری)؛
2-تصور یا مفهوم؛ برحسب این اصطلاح، تصور را «معرفت» می‌نامند و در مقابلْ تصدیق را «علم» می‌گویند؛
3-ادراك جزئی، در مقابل ادراك كلی؛ براساس این اصطلاح، ادراك جزئی را «معرفت» می‌نامند و در مقابلْ ادراك كلی را «علم» می‌گویند.
4-ادراك جزئی از روی دلیل كه آن را «معرفت استدلالی» می‌نامند؛
5-یادآوری؛ یعنی به یاد آوردن دانسته‌ای كه فراموش شده است؛
6-ادراك مسبوق به جهل؛ برحسب این اصطلاح نمی‌توان گفت: خداوند معرفت دارد اما می‌توان گفت او دارای علم است. (3)
علم نیز اصطلاحاً در علوم اسلامی معانی یا كاربردهای گوناگونی دارد:
1-مطلق ادراك و آگاهی، اعم از حضوری و حصولی؛
2-مطلق علم حصولی، اعم از تصور و تصدیق؛
3-مطلق تصدیق، چه یقینی و چه ظنی؛
4-تصدیق یقینی؛
5-صورت‌ها و مفاهیم ذهنی در مقابل تصدیقات؛
6-ادراك كلی؛
7-ادراكِ مركب، اعم از تصور و تصدیق، در مقابل ادراك بسیط؛
8-ملكه؛ (4)
9-مجموعه‌ی قضایای مرتبط با هم كه مجموعه‌ی واحدی را تشكیل می‌دهند؛ اعم از این كه آن قضایا كلی باشند یا شخصی، حقیقی باشند یا اعتباری. برحسب این اصطلاح، علم همه‌ی معرفت‌های بشری حتی تاریخ و جغرافیا و علوم اعتباری، مانند ادبیات، را نیز دربرمی‌گیرد.
10-مجموعه‌ی قضایای كلی مرتبط با هم؛ براساس این اصطلاح، بر دانش‌های جزئی و شخصی، نظیر جغرافیا و تاریخ، علم صادق نیست و تنها به دانش‌های كلی اختصاص دارد.
11-مجموعه‌ی قضایای كلی حقیقی و غیرقراردادی مرتبط با هم؛ با قید «كلی»، دانش‌های شخصی و با قید «حقیقی» دانش‌های قراردادی از این كاربرد خارج می‌شوند و این اصطلاح صرفاً به دانش‌های كلی غیرقراردادی اختصاص می‌یابد.
12-مجموعه‌ی قضایای حقیقی كه از راه حواس، به طور مستقیم یا غیرمستقیم، قابل اثبات است. این كاربرد معادل واژه‌ی «science» است كه به دانش‌های تجربی اختصاص دارد و دانش‌های عقلی، نظیر علوم ریاضی و فلسفی، از آن خارج است و... (5)
اكنون، پس از نگاهی گذرا به معانی لغوی و اصطلاحی واژه‌های «علم» و «معرفت»، درمی‌یابیم كه در پاره‌ای از این معانی یا كاربردها علم و معرفت معنای واحدی دارند اما در پاره‌ای دیگر از این معانی یا كاربردها علم و معرفت با یكدیگر تمایز داشته بلكه در مقابل یكدیگر به كار می‌روند؛ از جمله در یك كاربرد یا اصطلاح، علم در مورد ادراك كلی به كار می‌رود ولی معرفت در مورد ادراك جزئی. در كاربرد دیگری، معرفت در مورد تصور استعمال می‌شود و علم در باب تصدیق. بلكه با تتبع درمی‌یابیم كه علم و معرفت را براساس برخی از این كاربردها یا اصطلاح‌ها تعریف كرده‌اند. (6)
به نظر می‌رسد كه سرّ تعدّد معانی اصطلاحی علم و معرفت این است كه در هر دانشی به مناسبتْ علم یا معرفت را به محدوده‌ای اختصاص داده و آن واژه‌ها را در آن محدوده‌ی موردنظر به كار برده‌اند. در منطق، به دلیل این كه سروكار منطق دانان با قضایا و مفاهیم است، معمولاً علم یا معرفت به معنای علم حصولی كه شامل مفاهیم و قضایاست به كار می‌رود، و هكذا.

معانی لغوی و اصطلاحی واژه‌ی «know»

واژه «know» كه معادل معرفت و علم (7) داشتن تلقی می‌شود، در زبان انگلیسی معانی یا كاربردهای گوناگونی دارد كه مهم‌ترین آنها بدین شرح است: 1-مهارت داشتن و بلد بودن؛ 2-آشنا بودن؛ 3-تجربه كردن؛ 4-آگاه بودن؛ اطلاعات مربوط داشتن؛ 5-دانستن، تمییز و تشخیص دادن و... (8)
در پاره‌ای از كتاب‌های معرفت شناسی، پیش از تعریف یا تحلیل «know» ابتدا به دسته بندی این معانی پرداخته سپس معنای مورد بحث در معرفت شناسی را از دیگر معانی متمایز ساخته‌اند. در باب دسته بندی معانی و كاربردهای knowledge كه اسم know است، اظهار داشته‌اند كه معانی گوناگون این واژه به سه معنا برمی‌گردد:
1-مهارت (capacity knowledge): این اصطلاح در مورد توانایی بر انجام كارهایی نظیر شنا، رانندگی، فوتبال بازی و دیگر ورزش‌ها به كار می‌رود و در این كاربرد از عبارتِ «know how» استفاده می‌شود؛ نظیر: « I know how to swim». آشكار است كه مهارت با علم به مهارت متفاوت است. كسی كه قوانین رانندگی و كیفیت كار اتومبیل را می‌داند آیا می‌تواند رانندگی كند؟ كسی كه شنا نكرده ولی بدان علم دارد آیا بر شناكردن مهارت دارد؟ (9)
2-آشنایی (knowledge by acquaintance): این اصطلاح هم در مورد آشنایی با اشخاص و هم آشنایی با اشیا به كار می‌رود و در این كاربرد بعد از فعل «know» مفعول بی واسطه قرار می‌گیرد؛ نظیر: «I know John» و «I know the city». (10)
3-تصدیق و پذیرش (propositional knowldge). این اصطلاح در موردی به كار می‌رود كه انسان به مفاد گزاره‌ای صحه می‌گزارد و آن را تصدیق می‌كند. در این كاربرد، از عبارت «know that» استفاده می‌شود؛ نظیر: «I know that what you say is true» و « I know that the sentence p is true». (11)
بدین سان، علی رغم این كه این واژه معادل معرفت و علم تلقی شده است، آشكار است كه كاربردهای آن‌ها در زبان‌های عربی و فارسی و انگلیسی واحد نیست. هیچ گاه در فارسی برای بلد بودن و مهارت داشتن، تجربه كردن و مانند آنها از واژه معرفت و علم استفاده نمی‌شود. بدین ترتیب، واژه‌ی «know» صرفاً در برخی از كاربردها و معانی- و نه همه‌ی آنها- معادل واژه‌ی علم و معرفت است.
با توجه به آنچه بیان شد، تطبیق موارد استعمال know و مشتقات آن بر معرفت و علم در فارسی و عربی نادرست است؛ از این رو نمی‌توان گفت: معرفت كاربردهایی دارد: 1-معرفت این كه (knowing that)؛ در این كاربرد، معرفت به یك گزاره تعلق می‌گیرد، از این رو به آن «معرفت گزاره‌ای» نیز گفته می‌شود. 2- معرفت چگونگی (knowing how)؛ متعلق معرفت در این كاربرد گزاره نیست. این نوع معرفت دربردارنده‌ی مهارت‌ها و توانایی‌هاست. 3-معرفت از راه آشنایی (knowing by acquaintance). آشكار است كه در كاربرد دوم، مهارت معادل know و مشتقات آن قرار می‌گیرد، نه معرفت. به تعبیر دیگر، در این كاربرد، واژه‌ی مذكور به معنای مهارت داشتن است، نه معرفت داشتن و حتی معرفت به توانایی و مهارت هم نیست. معادل قرار دادن معرفت با پاره‌ای از این گونه كاربردهای know در مبحث «تحلیل و تعریف معرفت»‌به ابهام می‌انجامد و ما را دچار مشكل می‌كند.

مفهوم معرفت در معرفت شناسی مغرب زمین

تا پیش از نیمه‌ی دوم قرن بیستم، معرفت شناسی در مغرب زمین هم مباحث مربوط به مفاهیم و هم مباحث مربوط به قضایا را دربرداشت. با سیری در تاریخ فلسفه، می‌توان بر این ادعا صحه گذاشت. اما مباحث معرفت شناسی در نیمه‌ی دوم قرن بیستم به مباحث مربوط به معرفت گزاره‌ای اختصاص یافت. معرفت شناسان این دوره از میان معانی لغوی یا كاربردهای متعدد واژه‌ی «know» صرفاً معرفت گزاره‌ای را لحاظ كرده، آن را موضوع مباحث معرفت شناسی معاصر قرار دادند. می‌توان در حمایت از روش آن‌ها یادآور شد كه گزاره‌ها اساسی‌ترین و مهم‌ترین مباحث معرفت شناسی را در بر دارند. هدف معرفت شناس دستیابی به حقیقت یا تمییز صدق از كذب و حقیقت از خطاست. دستیابی به حقیقت از طریق گزاره‌ها تحقق می‌یابد. تنها با دستیابی به تصورات و مفاهیم، منهای حكایت گری آن‌ها از خارج كه آن از طریق قضیه انجام می‌گیرد، معرفتی حاصل نمی‌شود.
صرف نظر از صحت وجه مذكور یا وجوه دیگر، به نظر می‌رسد اختصاص دادن مباحث معرفت شناسی صرفاً به گزاره‌ها- چنان كه معرفت شناسان معاصر به این كار اقدام كرده‌اند- محذوری عقلی ندارد. این مسأله امری قراردادی است و بر نظر و قرارداد اندیشمندانی كه به این مباحث می‌پردازند مبتنی است. فلاسفه مدرن و قبل از آنها فیلسوفان قرون وسطی یا یونان باستان به هر دو دسته معرفت، مفاهیم و قضایا، می‌پرداختند.
البته اگر بخواهیم معرفت شناسی جامع و فراگیری داشته باشیم، باید همه‌ی اقسام معرفت را مورد بحث قرار دهیم؛ هم از مفاهیم و تصورات بحث كنیم و هم از قضایا و تصدیقات؛ بلكه علاوه بر معرفت‌های باواسطه و علوم حصولی (مجموعه‌ی تصورات و تصدیقات)، معرفت‌های بدون واسطه (علوم حضوری) را بررسی كنیم. فیلسوفان مسلمان معاصر- معمولاً- در مباحث معرفت شناسی معرفت را به معنای مطلق آگاهی و علم گرفته و همه‌ی اقسام معرفت، اعم از معرفت با واسطه و بی‌واسطه و اعم از مفهوم و قضیه، را بحث كرده‌اند. در نوشتار حاضر، براساس اصطلاح معرفت شناسی معاصر مشی می‌كنیم و صرفاً معرفت گزاره‌ای (قضیه‌ای) را مورد توجه قرار داده، از آن بحث می‌كنیم. به عبارت دیگر، در این نوشتار، معرفت را، همچون معرفت شناسان غربی معاصر، معرفت گزاره‌ای (قضیه‌ای) تلقی كرده، به معرفت گزاره‌ای می‌پردازیم. دلیل این مماشات همزبانی است؛ برای این كه بتوانیم نظریات آنها را بررسی كنیم باید بدانیم كه آنها از معرفت چه معنایی را منظور داشته‌اند. معرفت و معادل آن در انگلیسی (knowledge) اصطلاحات، معانی و كاربردهای بسیاری دارد. می‌توان معنا یا كاربردی از آن معانی یا كاربردها را لحاظ كرده، به بحث پرداخت.

حقیقت تحلیل یا تعریف

احیاناً گفته می‌شود كه میان تحلیل یك واژه و معنای آن تمایز است. صرف دانستن معنای یك واژه ما را از تحلیل فلسفی آن واژه مستغنی نمی‌سازد. بیان و ایضاح معنای واژه‌ی معرفت و know كاری لغت شناسانه یا معناشاسانه است اما تحلیل معنای آن كاری فلسفی است. اگر دقت كنیم، درمی‌یابیم كه امر سومی نیز در اینجا دیده می‌شود و آن این كه چگونه انسان به معرفت دست می‌یابد یا به تعبیر دیگر، مكانیزم دستیابی انسان به معرفت چیست. بدین ترتیب، در اینجا سه امر را باید از یكدیگر تفكیك كرد: امری معنا شناسانه، امری فلسفی، امری روانشناسانه. بیان و ایضاح معانی واژه‌ی «know» امری معناشناسانه است؛ شرح این كه چگونه انسان به معرفت دست می‌یابد امری روانشناسانه است؛ و بالاخره تبیین این كه «برای دستیابی انسان به معرفت چه شرایطی باید فراهم گردد و به تعبیر دیگر، شرایطی كه اگر فراهم شود در آن صورت انسان به معرفت دست می‌یابد كدامند؟» مشغله‌ای فیلسوفانه است كه از راه تحلیل فلسفی تكوّن می‌یابد.
در مقابل نگرش فوق، بسیاری از معرفت شناسان صرفاً به بیان معنای واژه‌ی «know» دلمشغولند و خود را از تحلیل فلسفی آن بی‌نیاز می‌دانند. به نظر آنها، تعریف و تمییز معانی و كاربردهای آن واژه و به تعبیر دقیق‌تر، تحلیل لغوی آن، معرفت شناس را از تحلیل فلسفی بی‌نیاز می‌كند.
در ردّ نظرِ آنها می‌توان گفت كه تحلیل لغوی یك واژه نمی‌تواند جایگزین تحلیل فلسفی آن شود. واژه‌ای غیر مربوط به معرفت شناسی، نظیر جِرْم، را در نظر بگیرید، تمییز معنای واژه «جِرْم» و تحلیل آن هیچ گاه ما را از این امر بی‌نیاز نمی‌كند كه چه شرایطی باید فراهم شود تا بر چیزی جرم صادق باشد بلكه در این گونه موارد نیز سه امر باید از یكدیگر تفكیك شود: 1-معنای جرم، یا به تعبیر دیگر، واژه‌ی «جرم» از دیدگاه معناشناسی؛ 2-جرم از نظر فیزیك؛ یعنی این كه چگونه شیئی واجد جرم می‌شود، 3-برای این كه شیئی جرم داشته باشد چه شرایطی باید فراهم گردد. (12)
این مبحث كه معرفت شناسان مغرب زمین در آن اختلاف نظر دارند، یكی از دغدغه‌های ماست؛ به نظر می‌رسد باید میان بیان معنای یك واژه و تحلیل و تعریف حقیقی آن تمایز نهاد؛ چنان كه در منطق به این مسأله پرداخته‌اند و این دو امر را از یكدیگر تفكیك كرده اند. توضیح آنكه منطق دانان پرسش‌ها را به سه پرسش اساسی باز گردانده‌اند:
1. «ما» كه پرسش از چیستی است، با هر دو قسم آن، شارحه و حقیقیه (13)، به تحلیل و تعریف حقیقی یك مفهوم ارائه می‌گردد؛ در برابر تعریف لفظی یا شرح اللفظ كه از طریق آن صرفاً معنای یك واژه بیان می‌شود.
2. «هل» كه پرسش از هستی است، خودْ بر دو قسم است:
الف)هلیه بسیطه؛ كه از اصل هستی یك شیء پرسش می‌شود.
ب)هلیه مركبه، كه با آن از هستی وصف یك شیء سؤال می‌شود.
3. «لِمَ» یعنی پرسش از علت و سبب و خود بر دو دسته است: ثبوتی و اثباتی. با توجه به اقسام تعریف و تحلیل، آشكار است كه تحلیل یك واژه و تعریف شرح اللفظی آن با یكدیگر متغایرند و بیان معنای یك واژه و تعریف شرح اللفظی آن ما را از تحلیل و تعریف حقیقی آن بی‌نیاز نمی‌كند. از این رو، واژه‌ای نظیر شرّ از جهات متعددی قابل بررسی است: از جهت معناشناسی، می‌توان پرسید كه شرّ چه معنایی دارد و از جهت تحلیل فلسفی و تعریف حقیقی می‌توان بررسی كرد كه حقیقت و ماهیت شرّ چیست و از جهت روان شناسی می‌توان تحقیق كرد كه مكانیزم دستیابی به مفهوم «شرّ» چیست؟ اصولاً چگونه ما به واژه یا مفهومی دست می‌یابیم، و هكذا.
اكنون با توجه به آنچه بیان شد، این پرسش فرا روی ماست كه آیا در مورد واژه یا مفهوم «معرفت»، علاوه بر تعریف لفظی و بیان معنای آن، به تحلیل و تعریف حقیقی آن هم نیاز داریم؟ آیا اصولاً می‌توان واژه‌ی «معرفت» و مانند آن را تحلیل كرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. ر. ک: فرهنگ معین، محمد معین، واژه‌های معرفت و علم؛ در شرح معانی واژه‌ی علم چنین آمده است: 1-... دانستن؛ 2-یقین كردن؛ 3-معرفت و دانش؛ مقابل ظن، جهل؛ 4-یقین؛ 5-هر چیز دانسته و معلوم؛ 6-...
2. ر. ک: التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، حسن المصطفوی، واژه‌های علم و معرفت.
3. ر. ک: المباحث المشرقیه، فخرالدین رازی، ج1، ص 367 و الاسفار الاربعه، صدرالمتألهین، ج3، ص 507-519 و فرهنگ معارف اسلامی، سید جعفر سجادی، ج3 و فرهنگ علوم عقلی، همان و كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج2، واژه‌ی معرفت و فرهنگ معین، محمد معین. با جستجو و تفحص در كتاب‌های كلامی، فلسفی، اصولی و منطقی می‌توان بسیاری از این اصطلاحات یا كاربردها را به وضوح مشاهده كرد.
4. ر. ک: پیشین.
5. ر. ک: آموزش فلسفه، استاد محمدتقی مصباح، ج1، درس چهارم.
6. نظیر این تعریف: معرفت ادراك امر جزئی یا بسیط است؛ در مقابل، علم ادراك كلی یا مركب است.
7. معادل یونانی آن، واژه‌ی episteme است كه به معنای knowledge و science است.
8. ر. ک: فرهنگ نشر نو، محمدرضا جعفری و Oxford Advance learner`s Dictionary و فرهنگ باطنی و فرهنگ آریان پور و...
9. توجه به این نكته لازم است كه در مورد یادگیری مهارت‌ها واژه‌ی تعلم و در مورد یاددهی آنها واژه‌ی تعلیم به كار می‌رود؛ نه علم و نه معرفت. با مختصر كاوشی كه در كتاب‌های در دسترس به عمل آمد، موردی را نیافتیم كه مهارت باشد و در مورد آن صیغه‌ی ثلاثی مجرد علم یا معرفت به كار رفته باشد.
10. به تعبیر لرز: recognize as information یعنی اطلاعاتی را تصدیق كردن.
11. See:Theory of knowledge,K. lehrer,ch. 1 & Modern Epistemology,N. Ereitt and A. Fisher,ch. 2 & The Theory of knowledge,L. Pojman, ed. pp. 1-2
12. See:Theory of Knowledge,K. lehrer,ch. 1
13. ر. ک: اساس الاقتباس، خواجه نصیرالدین طوسی، مقالت پنجم، فصل سوم، ص 351 و الشفا، الفن الخامس فی البرهان، المقالة الاولی، الفصل الخامس، صص 68-69.

منبع مقاله :
حسین زاده، محمد، (1390)، پژوهشی تطبیقی در معرفت شناسی معاصر، قم: مركز انتشارات مؤسسه‌ آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)، چاپ سوم

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.