نویسنده: سیدعلى قادرى
دیدگاههاى امام درباره جنگ تحمیلى
نکته مهم دیگرى که در حوزه آراى سیاسى حضرت امام قابل ذکر است اینکه: اغلب سیاستمداران و مدیران در بعضى مواقع نمىتوانستند بخوبى نظرات سیاسى ایشانرا درک کنند; نه اینکه این نظرات پیچیده باشد بلکه هرکس نظر ایشان را در خم آراى سیاسى خود فرو مىبرد و آن را به رنگ آراى خود درمىآورد. یا به تعبیر دیگر بدان جهت که هرکس براى خود نظراتى داشت، نظراتش حجابى براى درک نظرات آن حضرت مىشد; چنانکه در جنگ تحمیلى گویا چنین بوده است. جو غالب و حماسههایى که مخلصین در جبههها مىآفریدند، مانع از آن مىشد که بخوبى درک شود نظرات ایشان در پایان بردن جنگ چیست؟ مرحوم حاج احمد آقا طى مصاحبهاى گفتند که ایشان معتقد بودند خوب است در فتح خرمشهر جنگ پایان یابد. بعضى افراد نیز با شنیدن سخنانى دیگر، دلایلى غیر از این دارند; از جمله اینکه وقتى مىفرمودند: "جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم" همین افراد مىگویند منظورشان ادامه جنگ بوده است. همچنین وقتى قطعنامه هشت مادهاى را براى امنیت روانى - اجتماعى جامعه با وضوح تمام بیان فرمودند، باز هم تاویلات مختلفى از آن شد و حتى نهادهاى انقلابى آن را یکسان تفسیر نکردند، حال آن که ظاهرا تفسیر بردار نبود و خود مفسر خود بود. در مورد سازمان مجاهدین قبل از انقلاب و منافقین فعلى، ملىگراها، مصدق، آیةالله کاشانى، موتلفه، انجمن حجتیه، مبارزه مسلحانه یا مبارزه پارلمانى نیز نظراتى داشتند که هرکس آن را براى خود واضح و بدون ابهام مىداند; ولى برداشت از این نظرات یکسان نیست. چنانکه در مورد مرحوم دکتر شریعتى نیز نظرات متفاوتى از ایشان منقول است که مخالفان مرحوم شریعتى به آنها استناد مىکنند و دوستان او دلایلى دارند که آن حضرت به مرحوم دکتر شریعتى علاقه خاصى داشتهاند. در مورد بسیارى از شخصیتهاى سیاسى و فرهنگى جامعه نیز آراى ایشان هنوز جاى بحث و بررسى دارد و به نظر نمىرسد که نتایجبررسیها مورد قبول همگان واقع شود. زیرا هرکس خود داراى آراى سیاسى است که ریشه در امیال شخصى، صنفى، حزبى، رفاقت، رقابت و نیز جهانبینى و اطلاعات و دهها عامل دیگر دارد. بزرگترها به خاطر دارند، کسانى که مشى مسلحانه را براى براندازى رژیم گذشته تنها راه مبارزه قلمداد مىکردند، بهگونهاى سخن مىگفتند که گویا معظم له چنین جواز دادهاند و پس از انقلاب که تئورى تسلط بر قواى مجریه در آراى سیاسى ایشان مطرح گردید، معلوم شد ایشان از همان دورانى که فداییان اسلام را به خاطر حمیت و غیرت دینىشان مىستودند، نسبتبه مشى مسلحانه آنها نظر مساعدى نداشتند.راهیابى به آراى سیاسى امام
اگر لیستى از آراى سیاسى آن حضرت تهیه شود، بالغ بر هزارها موضوع کلى و جزئى قابل شناسایى است که شاید بیش از دهها هزار تاویل داشته باشد. اما به رغم آن که تعدد موضوعات و تعدد برداشتها بسیار است، اینگونه نیست که هرگز نتوان به آراى سیاسى معظم له به طور متقن راه یافت; زیرا براى بررسى آراى سیاسى شخصیتهاى سیاسى نیز روشهاى منطقى وجود دارد. از جمله این روشها اینکه ابتدا فهرستى از موضوعاتى که به نحوى به آنها پرداختهاند تهیه گردد. درستتر آن است که این هرستبراساس تاریخ حوادث سیاسى گردآورى شود. (5) پس از تهیه لیست، موضوعات به کلى و جزئى و سپس هر کدام به داخلى و خارجى تقسیم گردد. به طور طبیعى بعضى مسائل، هم داخلى است و هم خارجى; مانند جنگ تحمیلى که شق سومى را مىطلبد. با تهیه چنین لیستى، آن دسته از آراى سیاسى ایشان که با مسائل بینالمللى ارتباط مستقیم دارد، از دسته دیگر که به موضوعات داخلى مربوط مىشود، جدا خواهد شد و نیز آن دسته از نظرات معظم له که آراى سیاسى کلى است، از نظرات سیاسى جزئى قابل تفکیک خواهد بود. من خود با چنین روشى به طور ناقص، آراى سیاسى ایشان را در حد درک و توان خود استقرار کردهام و اگر بخواهم نتایج آن را در چند جمله به طور اجمال عرض کنم، ناگزیر به ذکر چند مورد بیشتر نخواهم بود و موارد دیگر را دیگران باید برشمرند. چند موردى که نسبتبه آنها حضور ذهن بیشتر دارم چنین است: در حوزه روابط بینالملل، به تئورى توطئه معتقد بودند; اما نه به گونهاى اغراقآمیز که بعضیها گمان مىکنند ردپاى هر رکتسیاسى را باید در سفارت انگلیس و سفارتخانههایى که به جاسوسخانه تبدیل شدهاند پى گرفت. همچنین به عکس تئورى توطئه به این اصل نیز معتقد بودند که نظام بینالملل فقط میدانگاه قدرتهاى بزرگ نیست; هر ملتى به قدر توان و هوشیارى خود در نظام بینالملل میدان بازى دارد. بر همین اساس نسبتبه کسانى که در مقابل تئورى توطئه به طور تمام عیار سر خم کردهاند، نظر مساعدى نداشتند و معتقد بودند که اینها نظام بینالملل را درست نمىشناسند و خودباختگى آنها نسبتبه بیگانه بالاخص نسبتبه غرب سیاسى، از این عدم شناخت ناشى مىشود.من خود نظام بینالملل را سیال نامیدهام; بویژه در این دوره که با طرح نظام نوین بینالملل، بسیارى از اذهان مرغوب این مغالطه شده که با فروپاشى اتحادجماهیرشوروى، ایالات متحده آمریکا یکهتاز میدان سیاستبینالملل است. این سیال بودن را از معظم له الهام گرفتهام (نه آن که واژه بلکه مفهوم را) و گمان مىکنم، در آراى سیاسى معظم له نظام بینالملل، هم سیال و هم در حال تغییر دایمى تصویرشدنى است. در این زمینه به نظرمىآید آنقدر آراى سیاسى ایشان قوام گرفته است که شاید بتوان آن را از حوزه آراى سیاسى بیرون کشید و در حوزهاندیشه سیاسى جاى داد که دوباره به آن اشاره خواهیم کرد.
تاکید بر ضرورت حضور در صحنهها
یکى دیگر از نظرات کلى ایشان در زمینه روابط بینالملل، مسئله حضور است. بدین معنا که تا حد امکان و مقدور باید در تمام زمینههاى بینالمللى حضور دایمى داشت و ایجاد و حفظ رابطه، اصالت ذاتى دارد. به تعبیر دیگر، اصل بر رابطه است و قطع رابطه، استثناست. منشا این نظر نیز ریشه دراندیشه سیاسى اصل دعوت و جهانشمولى اسلام دارد.اصل عدم دخالت در امور داخلى دیگران را به طور کامل قبول نداشتند، زیرا هیچکس این اصل را به طور واقعى و دربست نپذیرفته و اجرا نکرده است. این اصل که در حقوق بینالملل از اصل حاکمیت منشا مىگیرد، بیشتر یک شعار دیپلماتیک شده است تا واقعیت عینى. اصل عدم دخالتبا چاشنى حفظ حقوق، ظاهر عوامپسندى دارد، اما در واقع افکار عمومى نیز آن را با تحفظ و به شکل خاصى مىپذیرد و شاید از امورى است که پذیرش آن به طور یک جانبه مطلوبیت دارد; مثلا اینکه هر کشورى حق داشته باشد، هرگونه که مایل است، از جنگلهاى خود بهرهبردارى کند و هیچ کشورى حق مداخله در این مورد را نداشته باشد، امروزه به طور کامل مردود است و سازمانهاى بینالمللى محیطزیستبه عنوان جلوگیرى از نابودى جنگلها دخالتخواهند کرد و جار و جنجال به راه خواهندانداخت. همچنین براى مسئله حقوق بشر که امر جهانى شده و تا حدود زیادى در نظم سیال فعلى خلا ایدئولوژى را پر کرده است، دهها سازمان بینالمللى خصوصى شکل گرفته و آنجا که بخواهند براحتى اجازه نمىدهند در داخل یک کشور، هر قدرتمندى با اتباع خود هرگونه که میلش کشید رفتار کند. اینها از مصادیقى است که هرکس و هر کشور به خود اجازه مىدهد، به طور موثر نسبتبه آنها موضعگیرى کند و در امور داخلى دیگر کشورها دخالت نماید. البته حقوقدانان براى جلوگیرى از هرجومرج و تهدید جنگ، با این تحفظ، این نوع دخالتها را مىپذیرند که ابتدا موضوعات قابل دخالت در حقوق بینالملل نهادى شود تا نام دخالت نداشته باشد و سپس دخالتها به صورتهاى مجاز عملى گردد. ولى وقتى به ماهیت دخالت توجه شود، همه یک ذات دارند و فقط موضوعات و شیوه عمل آنها متفاوت است. بنابر چنین نظرى، دیگر نمىتوان ساکتبود و مشاهده کرد که بوسنى در خون بغلتد، شوروى سابق مسلمانان را از رفتن به مساجد منع کند، عربستان هرگونه که مایل باشد حرمین شریفین را اداره کند و یا اسرائیل غاصب دست پسربچهاى را که براى دفاع از وطن خویش سنگ پرتاب مىکند، در برابر دوربین تلویزیون و چشمان میلیونها بیننده بشکند. کسانى که نمىتوانندحکم سلمان رشدى را از وجه سیاستبینالملل بخوبى دریافت دارند و آن را از مصادیق دخالت تلقى مىکنند، نمىدانند که دخالتیک امر همیشه جارى است. منتها بعضى از انواع آن از سوى کشورى دیگر موهبت است; مانند دخالت در جلوگیرى از برادرکشى در افغانستان و برخى بسیار بد; مانند دخالتى که روس و انگلیس و پس از این دو، آمریکا در شئون داخلى ما داشتند، و همچنین دخالت فرانسه در انتخابات الجزایر. بعضى از انواع دخالتها در حقوق بینالملل مطرح شده و برخى بىآنکه طرح شده باشد به مرحله اجرا درمىآید. بحث دخالت از امور دشوارى است که توضیح آن، زمان بیشترى مىطلبد، بالاخص اگر ذهن و قلب کسى را این شعار دیپلماتیک پر کرده باشد که به طور واقعى نباید در امور داخلى دیگران دخالت داشت. شاید بتوان گفت اگر در همین حدى که دیپلماسى اقتضا مىکند که گفته شود، دخالت در امور داخلى دیگران مذموم است، آنگاه یک شعار تاکتیکى پیش روست که شاید بتوان در نظرات سیاسى حضرت امام (ره) شواهدى یافت که نشان دهد، ایشان این اصل را به عنوان یک تعارف دیپلماتیک براى کارگزاران سیاسى جایز و بلکه واجب مىدانستند. بحث دخالت وجه دیگرى دارد که مفهوم استقلال سیاسى را خدشهدار مىکند. در این بخش نظر قاطعى داشتند که شاید از دوران نوجوانى تا هنگام ارتحال بر آن وفادار ماندند و بیش از پانصد بار پس از انقلاب راجع به حفظ استقلال یعنى دخالت نکردن در امورى که یک ملت، خود باید براى خود تصمیم بگیرد سخن گفتهاند. شاید بتوان گفت که وقتى مصداق دخالتبراى حفظ ارزشهاى عام است، ارزشهایى که ادیان، ارزشى بودنش را تقریر مىکنند یا فطرت بر اصالت آن گواهى مىدهد، دخالت در نظرگاه ایشان امرى لازم و ضرورى و بلکه واجب است و جان باختن بر سر حفظ چنین ارزشهایى شهادت خواهد بود. ولى وقتى دخالت در امورى است که به ارزشهاى ملى و فرهنگى بازمىگردد، دخالت را مذموم و دخالتکننده را متعدى و متجاوز مىدانستند و خودشان هرگز حتى یک مورد را ندارند که نسبتبه امرى که به ارزشهاى فرهنگى دیگر ملل بازمىگردد و با ارزشهاى عام بشرى در تعارض نیست، سخنى گفته باشند. بخشهایى از مفهوم استقلال و کوتاه کردن دست اجانب از شئون داخلى در دیدگاه ایشان، خود را تا حد موضوعاتاندیشه سیاسى بالا کشیده است.
رابطه با آمریکا
از نمونه آراى سیاسى ایشان در زمینههاى بینالمللى که از امور جزئى است، (جزئى به معناى منطقى آن و نه به معناى ىاهمیتبودن مسئله) مىتوان به رابطه با آمریکا اشاره کرد که در این زمینه تاکنون بحثهاى زیادى مطرح شده و جنجالهاى بسیارى را شاهد بودهایم. بنابراین نباید توقع داشتبه بحثى که دهها صاحبنظر راجع به آن سخن گفتهاند بپردازیم و منتظر نتیجه قطعى آن باشیم. اما مىخواهیم این یادآورى را داشته باشیم که جایگاه چنین موضوعى در معرفتسیاسى حضرت امام، در حوزه آراى سیاسى است و نه در حوزهاندیشههاى سیاسى ایشان. این تفکیک براى کسانى که مىخواهند بواقع نظرهاى ایشان را در این باب جویا شوند، اهمیت فوقالعاده دارد. چرا که "انحراف از خط امام" که بعضیها بعضى دیگر را به آن متهم مىسازند، در جایى است که ازاندیشههاى سیاسى آن حضرت عدول شود; نه جایى که حوزه آن، آراى سیاسى است. بنابراین مىبینیم افرادى که نشان دادهاند در واقع به آن حضرت علاقهمند بوده و در مقابلاندیشههایش به نوعى تسلیم همراه با رضا رسیدهاند، گاه گفتهاند رابطه با آمریکا جاى بحث دارد و در مقابل، دستهاى دیگر که آنها نیز عشق و ارادت خود را به حضرتش اثبات کردهاند، به طور جدى در مقابل این نظر موضع گرفتهاند. لازم است در همین جا بگوییم که هر دو گروه مسامحه کردهاند. یک گروه آراى سیاسى آن حضرت را در این خصوص بااندیشههایش اشتباه گرفته و گروه دیگر بىاعتنا به آراى کسى که حیات سیاسى و وجهه بینالمللى ما مرهوناندیشههاى اوست، نظرى را ابراز داشتهاند ولى با بیان این نکته که در حوزه آراى سیاسى، اظهارنظر محترم است اما گاه مخرب نیز هست. چه در بعضى حوزههاى معرفتسیاسى ابراز نظر درحد ابراز نظر مىماند و یا به معتقد شدن معلومات عمومى منجر مىشود، ولى در حوزه آراى سیاسى، هر نظرى به طور مستقیم در امر سیاست دخالت مىکند. همانگونه که آراى مردم در انتخاب نماینده یا رئیس جمهور دخالت مستقیم دارد، آراى سیاسى نخبگان در امور مختلف با درجاتى از حساسیتهاى متفاوت به طور مستقیم دخیل خواهد بود.بحثبر سر نظرات جزئى بینالمللى حضرت امام (ره) بود که به عنوان نمونه پراهمیت، رابطه و مذاکره با آمریکا مطرح شد. اظهارنظرهاى ایشان در این خصوص پس از تحلیل و علم به حوادث گذشته، به صورت یک نظر پیچیده سیاسى مطرح استحال آن که رابطه با رژیم اشغالگر قدس از آراى ایشان بیرون نمىآید بلکه مبناى آن دراندیشه سیاسى و به سهولت قابل درک است; همچنانکه رابطه با آفریقاى جنوبى چنین بود. زیرا این دو کشور در مشروعیت، داراى مشکل بودند که یکى آن را حل کرد و اسرائیل قادر به حل آن نیست. حال آنکه آمریکا در عملکرد سیاسى، داراى مشکل است. بنابراین همانطور که دیدیم، آفریقاى جنوبى مشکل مشروعیت را حل کرد و بسرعت رابطه سیاسى با آن برقرار شد، در صورتى که آمریکا مشکل مشروعیت ندارد. مشکل اساسى رابطه سیاسى با آن کشور، برخاسته از عملکرد آن کشور از کودتاى 28 مرداد تا کنون استحال اگر شرایط عوض شود، تحلیلها و به تبع آن نظرها در این خصوص عوض خواهد شد. چنانکه آن حضرت قریب به این مفهوم فرمودند: "اگر آمریکا آدم شود، رابطه برقرار مىشود." اگرچه این نظرى که اکنون ارائه شد شاید سادهترین نظر در این خصوص باشد که به کار قانع کردن دیپلماتها مىخورد واندیشمند را قانع نمىسازد، اما در عین حال نظر نادرستى نیست. چرا که قضیه نداشتن رابطه دیپلماتیک با آمریکا در نگاه ایشان، یک امر بینالمللى است; اگرچه به هیچ کشورى فشار نمىآورند که رابطه خود را با آمریکا قطع کنید. زیرا چنین توصیهاى از سر ضعف و ناتوانى است، چنانکه آمریکاییها چنین مىکنند، اما قطع رابطه جمهورى اسلامى ایران به عنوان یک انقلاب و یک نهضت پرخروش، نظام بینالملل را به نفع جهان سوم متوازن ساخته است. البته براى حفظ امانتباید عرض کنم که این یک برداشتشخصى است و مستندات ذهنىام قابل عرضه و استناد عام نیست. با این حال نظرم را با این جمله تکمیل کنم که اگر بعضیها گمان مىکنند، برقرارى ارتباط با آمریکا، بسیارى از مشکلات جمهورى اسلامى ایران را حل خواهد کرد و به فرض آنکه در پس چنین نظر خوشبینانهاى، یک سادهنگرى نهفته نباشد و بواقع چنین نظرى مشکلات را یکشبه حل کند، با این حال جهان سوم در این میان بازنده اصلى است. چرا که تا رابطه برقرار نیست، جلالت، ابهت و اقتدار سیاستخارجى هجومگرا و سلطهآمیز آمریکا همواره در معرض تهدیدى تحقیرآمیز قرار خواهد داشت; چیزى که اگر چندى دیگر ادامه یابد جهان سوم را در مقابل تصمیمات خود تشجیع مىکند و ساختار سیاستخارجى آمریکا را تا حدودى که براى جهان سوم قابل تحمل باشد، اصلاح خواهد کرد. بنابراین گمان مىکنم، یکى از دلایلى که آمریکا به طور مستقیم به جمهورى اسلامى حمله نمىکند، به این دلیل است که به برقرارى ارتباط دیپلماتیک براى شکستن ابهت انقلاب، طمع بسته است و اگر این نیاز مرتفع گردد براى تضمین بازنگشتن به شعارهاى قبلى، سیاستمداران رادیکالتر آمریکا، گوشمالى جانانهاى را تجویز خواهند کرد. البته به رغم آنکه شدیدترین انواع موضعگیرى در فرمایشات حضرت امام نسبتبه آمریکا دیده شده است، ایشان به هیچوجه معتقد به ایجاد تشنج نبودهاند و کارگزاران سیاستخارجى را به رفع تشنجها، نه حتى در روابط دوجانبه بلکه در روابط چندجانبه تشویق مىکردند و این از بلندنظرى ایشان نشات مىگیرد، و مىتوان گفت که در مباحث کلى، آراى سیاسى ایشان در زمینههاى بینالمللى رفع تشنج، خود یک نظر تثبیتشده ایشان است و از اینکه حتى بین دو کره یا هند و پاکستان تشنجبرقرار باشد رنج مىبردند.
تفکیکناپذیرى دین از سیاست
حال چطور مىتوان آراى سیاسى ایشان را در موضوعات مختلفى که در آن موضوع موضع گرفته یا اظهارنظر کردهاند، از حوزهاندیشه سیاسىشان بازشناخت؟ این سوال بحقى است که وقتى به حوزهاندیشه سیاسى رسیدیم، پاسخ دقیقتر خواهیم یافت. ولى یک خصیصه دیگر را در همین جا ذکر کنیم که حوزه آراى سیاسى، حوزهاى است که نظرها در آن حوزه همچنان سیالاند و هر آن در معرض تحول. اگر جز این باشد تحجر و خشکنگرى بر افکار حاکم خواهد بود و به هر مقدار، سیاستمدارى سیطره اقتدارش بیشتر باشد، تحجر و یکدندگى او براى ملتخطرناکتر است. حال آنکه دراندیشه سیاسى، مبانى تفکر نسبتا پایدار است و کسى که به طور دایم حرف تازهاى مىزند واندیشه نویى مىآفریند، هرگز نخواهد توانستبه جامعه و حکومتى امنیت و ثبات ببخشد. به عبارت دیگر، حوزهاندیشه سیاسى، روندهاى ثابتى است و حوزه آراى سیاسى، روندهاى متغیر. بنابراین هرگاه به سخنى برخوردیم که در فاصله زمانى کوتاه تغییر کرده بود، باید آن را در حوزه آراى سیاسى جاى دهیم. همچنین هرگاه به نظرى برخوردیم که مىتوانستبىآنکه چهره سیاسى کسى را دگرگونه کند، دگرگون شود، آن نظر در حوزه آراى وى جاى دارد. مثلا اعتقاد به اصل ولایت فقیه، در حوزهاندیشه سیاسى معظمله جاى مىگیرد. تفکیکناپذیرى دین از سیاست، در همین حوزه است.چرا که اگر در هریک از این دو اصل، تغییر راى مىدادند، تغییر شخصیتسیاسى نیز داده بودند. ولى اینکه براى جلوگیرى از خطر
کودتا که همواره نظامهاى مردمى جهان سوم را از سوى قدرتها تهدید مىکند، باید نیروهاى مسلح از تمامیت ارضى کشور حراست کنند، یک نظر سیاسى ایشان بود که بالفعل تغییر نکرد، ولى تصور تغییر آن از او دو شخصیت نمىساخت; همچنین اظهارنظر در اینکه به جاى خلیج فارس بگوییم خلیج اسلام. ولى پس از مدتى معلوم شود که اسلام در قلوب شیوخ خلیجفارس آنقدرها نور نتابانده که این معنا را درک کنند که در جهان، خلیجى به نام خلیج اسلام تابلوى وحدت مسلمانان باشد و اختلافاتى که جمال عبدالناصر در لجبازى با شاه ایجاد کرده بود و خلیج فارس را خلیج عربى نامید، در سایه یک عقبنشینى به نفع اسلام حل گردد، وقتى دیدند که چنین لیاقتى در شیوخ نیست، نظر خود را پس گرفتند و خلیج فارس را به روایت تاریخ، همچنان خلیج فارس مىنامیدند.