خاطراتی از ایمان و توکل امام خمینی (ره)

عبادت و ارتباط امام با خدا چیزی نبود که بتوانم ترسیمش کنم تا آنجا که توانسته‌ام با دوستان پدرم تماس گرفته‌ام و از مادرم در این باره سؤال‌ها کرده‌ام، همگی بر این قولند که امام با خدای خود رابطه‌ای خاص داشت. امام چنان در خدا فانی بود
جمعه، 8 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
خاطراتی از ایمان و توکل امام خمینی (ره)
 خاطراتی از ایمان و توکل امام خمینی (ره)

 

نویسنده: رسول سعادتمند




 

هیچ چیز جز خدا نمی‌دید

حجت الاسلام والمسلمین سیداحمد خمینی:

عبادت و ارتباط امام با خدا چیزی نبود که بتوانم ترسیمش کنم تا آنجا که توانسته‌ام با دوستان پدرم تماس گرفته‌ام و از مادرم در این باره سؤال‌ها کرده‌ام، همگی بر این قولند که امام با خدای خود رابطه‌ای خاص داشت. امام چنان در خدا فانی بود و چنان از معشوق خود سخن می‌گفت که موی بر اندام انسان راست می‌شد. جالب است بدانید که گاهی در مصایب و گرفتاریها که مسئولین خدمت امام می‌رسیدند ایشان چنان از خدا سخن می‌گفتند که گویی هیچ نمی‌بینند جز خدا. در مورد ارتباط امام با خدا، خاطرات و سخنهای بسیاری است که هیچ قلمی نمی‌تواند آن سان که باید حق مطلب را ادا کند. امام شخصیتی بود که واقعاً در مراد خویش ذوب شده بود. و جز او به کسی نمی‌اندیشید و به جز خدا از هیچ کس ترسی نداشت (1).

غیر از خداجویی برای ایشان مطرح نبود

حجت الاسلام والمسلمین سیدعلی غیوری:

امام در تمام کارهایشان جز توجه به خدا به چیز دیگری رو نمی‌آوردند و اصلاً چیز دیگری غیر از خداجویی برای ایشان مطرح نبود. من یک بار هم ندیدم که ایشان از هیچ قدرتی وحشت داشته باشند. در طول چهل سالی که افتخار آشنایی با امام را داشتم به عینه شاهد این بی پروایی و شجاعت بودم امام حتی در سخت‌‌ترین شرایط نیز حاضر نمی‌شدند کسی برای حفاظت از ایشان در کنارشان باشد و حتی اصرار می‌کردند که کسی خودش را برای حفاظت از او و بیت‌شان زحمت ندهد (2).

رضای الهی در درجه اول بود

حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی:

امام شخصیتی بودند که سیاست و مبارزه برای ایشان در درجه‌ی دوم اهمیت بود. آنچه که برای امام در درجه اول همه امور قرار داشت رضای خدا و قرب الهی بود. امام همیشه بعد از نماز شب اگر چند دقیقه‌ای وقت اضافی داشتند بولتن و یا سایر گزارشها را مطالعه می‌کردند. این مطلب نشان می‌دهد که ذکر خدا و یاد خدا برای امام اهمیت خاص خود را دارد و پرداختن به مسایل سیاسی و مبارزاتی برای ایشان در درجه‌ی بعدی قرار داشت. (3)

فقط به قدرت خدا توجه داشتند

حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی:

امام در سخت‌ترین شرایط و پرخطرترین روزهای قبل از انقلاب حاضر نبودند کسانی از دوستانشان در خانه ایشان به عنوان حفاظت بمانند. گاهی اتفاق می‌افتاد شبها ایشان را می‌دیدیم که در کوچه‌های قم فقط با یک نفر در حرکت بودند و از هیچ قدرتی به غیر از خدا باک نداشتند. (4)

ما نکردیم، خدا کرد

حجت الاسلام والمسلمین قرهی:

در قضیه‌ی انجمنهای ایالتی و ولایتی رژیم شاه پس از حمله شدید امام ناچار شد عقب نشینی کند، لذا در روزنامه‌ها نوشتند که این قانون قابل اجرا نیست. طلبه‌ها که از درج این موضوع خیلی خوشحال بودند وقتی خدمت امام رسیدند امام در جمع طلبه‌ها طی توضیح مختصری فرمودند که این کار را ما نکردیم خدا کرد. (5)

آنچه مقدر است به ما می‌رسد

آیت الله شهید محلاتی:

پس از فاجعه فیضیه امام گفتند: «چیزی می‌نویسم در جواب نامه آقایان تهران، بیایید آن را ببرید.» من مقداری دیر رسیدم لذا امام آن را فرستاده بودند و بعد من رفتم با کمک دوستان آن را چاپ کردم. آن مطلب اعلامیه معروف «شاه دوستی یعنی غارتگری» خطاب به مرحوم سیدعلی اصغر خویی بود که این برای اولین بار بود که امام شاه را مطرح کردند وقتی خدمت امام برگشتم فرمودند: «شما نرسیدید دادم بردند تهران.» به امام عرض کردم مطلب چه بود؟ فرمودند: «به شاه برخورد داشت.» من ترسیدم. عرض کردم آقا شاید مصلحت نباشد. ایشان خندیدند و فرمودند: «آنچه که خداوند برای ما ثبت کرده همان به ما خواهد رسید.» (6)

متکی به خدا باشید

حجت الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی:

در نوروز 42 زمانی که قم کربلا شده بود و مدرسه‌ی فیضیه قتلگاه، عده‌ای آمدند که امام منزلشان را ترک کنند و برای چند شبی در جای دیگر باشند امام به آنان گفتند: «متکی به خدا باشید، بروید که خمینی از اینجا به هیچ کجا نخواهد رفت.» و به قدری جمله متکی به خدا را محکم گفتند که حاضرین گریستند. گفتن امام و حالت امام در موقع ادای این جملات دیدنی است. وقتی امام از خدا سخن می‌گویند چهره‌شان بشاش می‌شود. (7)

لطف خفیه خدا بود

آیت الله کریمی:

در مصیبت جانگداز شهادت فقید سعید حضرت آیت الله حاج سیدمصطفی خمینی که یار امام در تبعید و انیس ایشان در جلسات بحث و امیدشان برای اداره‌ی شئون آینده مسلمین بود یک ذره انکسار در سیمای نورانی امام پدیدار نشد. تنها جمله‌ای که فرمودند این بود که «مصطفی آینده‌ی اسلام بود و در یازدهمین روز وفات آن مرحوم که برای تدریس تشریف آوردند، در ابتدای سخن فرمودند: «خداوند تبارک و تعالی الطاف خفیه‌ای دارد.» و وفات مرحوم آقا مصطفی را یکی از الطاف الهی می‌دانستند. (8)

فرموده امام روشن شد

آیت الله مؤمن:

این مسأله لطف خفی و پنهان فوت مرحوم حاج آقا مصطفی را در اوایل انقلاب هیچ کس نمی‌دانست اما گذشت زمان آثار و برکاتی را که این حادثه برای امت اسلام آورد معلوم نمود و فرموده‌ی امام روشن شد چون برای وفات ایشان حوزه‌ی علمیه قم مجالس یادبودی اقامه کردند و بعد از چهارده سال اختناق که شاه کوشش کرد نام امام را از زبانها ببرد، سخنرانان صریح و روشن از امام نام می‌بردند که تا چهلم ایشان که سخنرانان صریحاً به شاه حمله می‌کردند و بعد از آن چهلم شهدای قم و تبریز و دیگر شهرها نهضت اسلامی را قوام بخشید و مبارزه را اوج داد. (9)

ما امرمان دست خداست

حجت الاسلام و المسلمین عباس مهری:

وقتی در مرز مأموران دولت کویت امام را شناختند قبول نکردند که ایشان به کویت وارد شوند. من واقعاً متأثر شدم لذا به امام عرض کردم: «چرا از نجف بیرون آمدید؟» فرمودند: «ما را بیرون کردند، ما را فرستادند، لکن خودمان به اختیار به کویت آمدیم.» دو مرتبه امام مجبور شدند به عراق برگردند. من به ایشان عرض کردم: «بروم به این مأمور کویتی حرفی بزنم؟» فرمودند: «ابدأ حیف نیست وجهه خود را پیش این ناکس بفروشی؟ ما برمی‌گردیم ما با خدا هستیم.» امام ناراحتی مرا که حس کردند هنگام برگشت به عراق دو سه کلمه نصیحت کردند که شما ناراحت نشوید برای اینکه ما امرمان دست خودمان نیست اما تفویض امرمان را به خدا کردیم هرچه او برای ما بخواهد همان خیر است.»
سپس حرکت کردند در حالی که من خاطر راحتی نداشتم که الان با امام چه می‌کنند. امام هنگام ورودشان به پاریس فوراً به آقای فردوسی پور امر کرده بودند به فلانی یک تلفن بکنید که خیلی ناراحت است. (10)

امور در دست دیگری است

آیت الله توسلی:

نفوذ معنوی امام در عراق بود که استکبار جهانی را به هراس انداخت چنان که نتوانستند امام را در نجف تحمل کنند. امام می‌فرمودند: «امور در دست دیگری [خدا] است و من هیچ قصد فرانسه را نداشتم». (11)

برای انقلاب دعا کنید

آیت الله رضا استادی:

زمانی که امام در پاریس بودند و از آنجا هدایتگری مردم را بر عهده داشتند به چند تن از اساتید قم پیام دادند که انقلاب اسلامی ما نیاز به دعا دارد برای پیروزی انقلاب دعا کنند. (12)

خدا حافظ من است

در مورد مسئولیت حفظ امنیت امام، ایشان خودشان اظهار داشته‌اند که خداوند حافظشان خواهد بود. از این رو نیازی به مأمور امنیتی ندارند. (13)

خداوند با ماست

آیت الله شهید محلاتی:

امام در پاریس و پس از اینکه اعلام کرده بودند «می‌خواهم پیش ملتم بازگردم و با آنان باشم.» در پاسخ به ممانعت اطرافیان که به صلاح نیست و ممکن است جان شما در خطر قرار گیرد فرمودند: «خدا با ماست.» (14)

به تمام معنی راضی بودند

حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی:

هنگامی که شاه رفت و امام وارد ایران شد یا در وقتی که حوادث بزرگی در مسیر انقلاب اسلامی مردم ایران مثلاً فتح خرمشهر به وجود می‌آمد من آن مقدار عکس العملی را در ایشان نمی‌دیدم که بشود به آن شادی گفت. به طور کلی امام نه زیادی خوشحال می‌شدند و نه زیادی متأثر و راضی به تمام معنای کلمه بودند. (15)

در حملات هوایی نگرانی نداشتند

حجت الاسلام والمسلمین امام جمارانی:

در ایام جنگ مواقع خیلی حساس و خطرناکی پیش آمد، گاهی اطراف بیت امام هم مورد حملات موشکی قرار می‌گرفت و در تمام این احوال امام هیچ‌گونه عکس العملی که حاکی از ناراحتی و نگرانی ایشان باشد از خود نشان ندادند. (16)

خدا را قادر نمی‌دانید؟

خانم زهرا مصطفوی:

یک روزی راجع به معراج حضرت رسول از امام سؤال کردم. بعد از اینکه توضیح دادند چگونه پیامبر به معراج رفته‌اند، من بی اختیار پرسیدم آیا پیامبر واقعاً خودشان بودند؟ خود حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به معراج رفته است؟ تا امام احساس کردند من می‌خواهم بگویم که آیا روح پیامبر به معراج رفته است یا خود حضرت، گفتند: «خدا را قادر نمی‌دانید؟» با یک ناراحتی که چرا باید یک چنین سؤالی را بکنم گفتند: «خدا را قادر نمی‌دانید؟ اگر خدا را قادر بدانید، این چیزها پیش خدا مسأله‌ای نیست.» (17)

احتمال نمی‌دهید تبعید به خاطر این بود؟

حجت الاسلام والمسلمین رحمانی:

بعد از فوت حضرت آیت الله بروجردی اوایل مرجعیت امام شور دیگری در مردم ایجاد کرده بود، رژیم منفور پهلوی به این فکر افتاده بود که کسانی را از گوشه و کنار پیدا کند بلکه اینها در خط خود آنها قرار گیرند و مرجعیت امام کوبیده شود. چون احساس خطر از این نقطه می‌کرد. آقای صانعی می‌گفت: ما دیدیم از بعضی از خانه‌ها یک سری تحریکات علیه امام شروع شد. ما یک روز این جمله را به امام عرض کردیم که آقا مثلاً از فلان جا اینجور تبلیغات و تحریکات علیه مرجعیت و زعامت شما می‌شود. امام فرمودند: «من باکی از این مسایل ندارم، شما هم کاری به کار آنها نداشته باشید. مردم با ما هستند، این یادتان باشد.»
امام حدود پانزده سال در زندان و تبعید به سر بردند و به ایران برگشتند. آقای صانعی می‌گفت: در اولین روزی که امام به آن خانه سابق وارد شدند به من گفتند: «آقای صانعی، یادت هست یک وقت جمله‌ای به من گفتی و من یک جوابی به شما دادم راجع به مرجعیت؟» گفتم: «بله آقا». امام فرمودند: «احتمال نمی‌دهید این تبعید چندساله به خاطر این باشد که گفتم مردم با ما هستند و نگفتم خدا با ماست؟» (18)

مثل اینکه غافل از خدا شدم

آیت الله محمدی گیلانی:

شبی که امام از تهران به قم بازگشتند و رژیم ایشان را آزاد کرد، به عرض ایشان رسید شما در تهران که تشریف داشتید رژیم کارهایی می‌کرد که مرجعیت شما را زیر سؤال ببرد و جنابعالی را از مقام مرجعیت به زیر بکشاند. امام فرمودند: پانزده خرداد را این توطئه‌گرها دیدند. بعد شنیدم امام برای این یک جمله استغفار کردند. بعد که امام تبعید شدند فرمودند مثل اینکه در آنجا من از خدا غافل شدم که گفتم: پانزده خرداد و مردم پشتیبان من هستند. (19)

این ما نیستیم

آیت الله شهید مطهری:

در یک جلسه‌ی خصوصی امام می‌گفت: «فلانی این ما نیستیم که چنین می‌کنیم، من دست خدا را به وضوح حس می‌کنم.» (20)

دست خدا حافظ انقلاب است

آیت الله حسین مظاهری:

امام در جلسه‌ای خصوصی به این جانب فرمودند: «من معتقدم که این انقلاب را از ابتدا تاکنون دست قدرت الهی که فوق تمام دستهاست به اینجا آورده است و همان یدالله این انقلاب را حفظ می‌فرماید.» (21)

دست غیبی ما را هدایت می‌کند

آیت الله خامنه‌ای:

قبل از سال جدید که با برخی از آقایان خدمت امام بودیم از ایشان تقاضا کردیم در یکی از ایام عید با مردم دیداری داشته باشند اما نپذیرفتند. دوسه روز بعد از عید، قلب ایشان ناراحتی پیدا کرد که فوراً رسیدگی و خطر برطرف شد. وقتی من به خدمتشان رسیدم، به ایشان گفتم: چقدر خوب شد شما ملاقات با مردم را قبول نکردید، چون با توجه به بیماریتان نمی‌توانستید دیدار را انجام دهید و این انعکاس بدی در دنیا داشت. امام فرمودند: «آن طوری که من فهمیدم از اول انقلاب تا حالا مثل اینکه یک دست غیبی ما را در همه‌ی کارها هدایت می‌کند». و این عین جمله‌ی امام است که بعداً آن را یادداشت کردم. (22)

این لطف خدا بود

حجت الاسلام والمسلمین کروبی:

شبی عده‌ای حضور امام نشسته بودند و ایشان موضوع رفتنشان را به کویت تعریف می‌کردند. یک مرتبه در میان صحبتهایشان گفتند من این کار را کردم بعد بلافاصله فرمودند: «البته این لطف خدا بود.» (23)

ما خدا را داریم

آیت الله ‌هاشمی رفسنجانی:

آن روزهایی که مرحوم مفتح را شهید کردند، بحث محاصره اقتصادی مطرح بود. امام فرمودند: «گرچه ما را محاصره اقتصادی کردند، اما ما خدا را داریم.» یعنی اگر واقعاً حصر اقتصادی برای ما به وجود بیاورند، برای خدا که نمی‌توانند حصری به وجود آورند. خدا را کسی نمی‌تواند محاصره کند، چون همه ما در محاصره‌ی خداوند هستیم. (24)

خدا باشماست

خانم سرتیپ محسن رفیق دوست:

در مورد موشکهای دوربرد و میان برد، گزارشی به محضر مقدس امام عرضه داشتیم، ایشان بیان داشتند: «به برادران سلام مرا برسانید و به آنها بگویید که باید همه چیز را خودتان بسازید و خدا با شماست و این بزرگترین پشتوانه است.» (25)

توکل به خدا در مقابل مشکلات

خانم فریده مصطفوی:

امام در مقابل مشکلات بسیار محکم و قاطع بودند. من هیچ وقت ندیدم مسأله‌ای را مشکل دیده باشند. همه مشکلات به نظرشان آسان می‌آمد. هیچ وقت نشنیدم در قضیه‌ای اظهار کنند که این مسأله مشکل است. در مقابل مشکلات به خدا توکل داشتند و همیشه می‌گفتند: چیزى نیست، ان شاءالله حل می‌شود. (26)

به خدا توکل کنید

حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی:

بعد از پیروزی انقلاب یاسر عرفات آمد خدمت امام. من به اتفاق چند نفر دیگر در کنار امام بودیم. امام در آن زمان به عرفات فرمودند: «اگر می‌خواهید ملت فلسطین را نجات دهید راهش این نیست که به سراغ شوروی یا آمریکا یا به این دربار و آن دربار بروید، توکل به خدا کنید و شمشیر به دست گیرید، خداوند حامی شماست و ملتها هم به شما کمک می‌کنند.» اگر به فرمایش حضرت امام توجه کرده بودند، الان فلسطینی‌ها آواره کشورهای مختلف عربی نمی‌شدند. (27)

از خدا طلب خیر کردند

خانم فاطمه طباطبایی:

یکبار از خانم پرسیدم آیا امام در مورد انتخاب دامادهایشان استخاره می‌کردند؟ ایشان گفتند که به این معنا که اگر استخاره خوب آمد قبول کنند و اگر بد آمد رد کنند نه. امام اعتقادی به استخاره در این معنی نداشتند. در مورد یکی از دخترهایشان دقیقاً یادم هست که اول وضو گرفتند بعد سر سجاده نشستند دو رکعت نماز خواندند و از خدا طلب خیر کردند. (28)

اگر خداپرست بودی

آیت الله یوسف صانعی:

در سال 40 یا 41 امام به خاطر گرمای تابستانی قم قصد حرکت به سمت امامزاده قاسم را داشتند. در آنجا منزلی برای ایشان تدارک دیده شده بود. در آن زمان بنا بود من در تهران، شمیران، سلطنت آباد و رستم آباد به مناسبت ایام محرم منبر بروم. امام که از طریق برادرم به این جریان آگاه شده بودند، فرمودند که با هم به تهران برویم. به همین مناسبت ایشان اتومبیل بنزی را کرایه کرده بودند. پس از آنکه سوار ماشین شدیم و سفر آغاز شد، امام با آن ابهتی که داشتند، به من فرمودند: «صحبت کنید، بلکه راه تمام بشود.» من حیران مانده بودم که چه بگویم و چه بکنم. چرا که در مقابل امام و جلال و شکوه شخصیت ایشان، صحبت کردن و اظهارنظر کردن از هر کسی ساخته نیست. گاهی نیز از اینکه همراه امام شده بودم خود را سرزنش می‌کردم، چرا که تصور می‌کردم این کار برایم گران تمام می‌شود. امام دوباره فرمودند: «چیزی بگویید!» عرض کردم: «آقا چه عرض کنم؟»
ایشان اصرار بر این داشتند که من حتماً درباره‌ی مطلبی صحبت کنم. ناگهان به یاد صحبتهایی افتادم که آن روزها بین طلبه‌ها در جریان بود. جریان از این قرار بود که دولت وقت یعنی رژیم شاه به علت اختلاف‌هایی که بین ایران و عراق پیش آمده بود، به کسی گذرنامه نمی‌داد تا به عراق برود. از آنجا که این جریان با فوت آقای بروجردی همزمان شده بود، بیشتر طلبه‌ها آن را به فال نیک گرفتند. چرا که تصور می‌کردند در صورت رفتن طلبه‌ها به عراق و در نتیجه به حوزه‌ی علمیه نجف، حوزه‌ی علمیه قم از هم می‌پاشد. بنابراین خوشحال بودند که با عدم امکان رفتن طلبه‌ها به عراق، حوزه‌ی علمیه‌ی قم همچنان برقرار می‌ماند. با یادآوری این صحبتها بود که گفتم: «آقا! الحمدلله به طلبه‌های قم گذرنامه داده نمی‌شود که به نجف بروند؛ در نتیجه حوزه‌ی علمیه‌ی قم نیز از هم پاشیده نمی‌شود.» امام همین یک جمله را از من بهانه کردند و تا پاسگاه حسن آباد برای من صحبت کردند. تکیه‌گاه کلام ایشان نیز این بود:
تو خداپرست نیستی، تو یکتاپرست نیستی. تو لا اله الا الله را درست نگفته‌ای. برای اینکه اگر تو یکتاپرست بودی، قم و نجف برایت معنی نداشت. هدف، ترویج اسلام و فقه امام صادق (علیه السلام) است، تو چرا نجف را غیر از قم می‌دانی؟ اصلاً آن لااله الا الله را که گفته‌ای، الکی گفته‌ای. مقداری از صحبتهای امام نگذشته بود که به فکرم رسید که مبادا ایشان، مرا غیرموحد بدانند. از این رو به خودم جرأت دادم و گفتم: «آقا! این یک نظریه همگانی است، نظر من تنها نیست، همه این حرف را می‌زنند. من نخواستم بگویم که نجف غیر از قم است، من خواستم بگویم که حوزه قم بماند، حوزه‌ی قم حفظ شود و حوزه‌ی قم اهمیت دارد.»
امام با تندی به من فرمودند: «اینجا جلسه‌ی درس نیست که بخواهی حرف بزنی. اینجا جای مسائل اخلاقی است. ساکت شو تا من حرفهایم را بزنم.»
منظورشان نیز این بود که در جلسه‌های درس می‌توان اشکال کرد، اما در هنگام موعظه و نصیحت نباید اشکال کرد.
در هر صورت امام به این مسأله که تنها جایی که مسائل مادی و دنیایی مطرح باشد، دعوا به وجود می‌آید و اینکه اگر صد و بیست و چهار هزار پیامبر خدا بخواهند در جهان حکومت کنند، دعوایی پیش نخواهد آمد، اشاره کردند و فرمودند: «آیا هرگز درباره‌ی نماز صبح با کسی دعوایت شده است؟ آیا هیچ وقت قم و نجف از نظر نماز صبح فرقی داشته‌اند که مثلاً حوزه قم نماز صبح را بخواند و نجفی‌ها نخوانند؟» گفتم «نه.» فرمودند: «پس اینکه می‌گویی طلبه‌های حوزه‌ی قم به نجف نروند، گویای این امر است که تو موحد و خداپرست نیستی.» (29)

علی را از اتاق بیرون کرد

حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی:

روزهای آخر عمر، امام، پسر من علی را که سه ساله بود و ایشان شدیداً به او علاقه داشتند از اتاق خود بیرون کردند، برای اینکه جز به خدا متوجه هیچ کس دیگر نباشند. (30)

پی‌نوشت‌ها:

1- برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، ج3، ص 192.
2- همان، ج 2، ص 304-305.
3- همان، ج 3، ص 192.
4- همان، ج 2، ص 304.
5- همان، ج 3، ص 191.
6- همان، ص 195.
7- همان، ص 191.
8- همان، ص 198.
9- همان.
10- همان، ص200.
11- همان، ص201.
12- همان، ص 192-193.
13- همان، ص 191.
14- همان، ص 191-192.
15- همان، ص 194.
16- همان.
17- همان.
18- همان، ص 195.
19- همان، ص 196.
20- همان.
21- همان.
22- همان، ص 196-197.
23- همان، ص 97.
24- همان.
25- همان.
26- همان، ص187.
27- همان، ص 193-194.
28- همان، ص 201.
29-همان، ص202-203.
30- همان، ص 203.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1389)، درسهایی از امام: اخلاص و تقوا، قم: انتشارات تسنیم، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.