رابطه منافقین با حزب بعث و اداره استخبارات عراق
نويسنده: م.رضوی
چکیده:
مسئله بعدی، جاسوسی مجاهدین درباره امكانات و برنامة هستهای ایران بود. این مسئله، بزرگترین افتخار و موفقیت آنان محسوب میشد. آنان بر اساس این مدارك، توانسته بودند از حلقههای ضعیف برنامة هستهای ایران عبور كنند و برخی از عناصر این برنامه را برای كسب اطلاعات محرمانه مجاب نمایند. گستردگی این برنامه نیز البته علتی بود كه انقباض اطلاعات را در مورد آن تشدید میكرد. مجاهدین نه فقط در عراق و برای مسئولان اطلاعاتی و امنیتی بعثی، بلكه در اروپا و آمریكا نیز تلاش زیادی انجام دادند تا خود را بهعنوان برملاكننده خطر هستهای ایران و سازمانی مناسب برای نزدیكی به غرب و خروج از فهرست گروههای تروریستی معرفی نمایند.مجاهدین خلق كه بهدرستی از سوی تودة مردم ایران به منافقین شهرت یافتهاند گروهی نسبتاً منسجم و ریشهدارند كه در میانة دهة 40 متولد شدند. اینكه این گروه را مورد ارزیابی و ریشهكاوی در تاریخ سیاسی ایران قرار میدهیم، نه به دلیل بسط و گستردگی تاریخی این جریان، بلكه به جهت ایجاد زمینه و دیباچة فكری لازم برای خوانندگان است تا در روندی تاریخی به یك انحراف سیاسی و فرهنگی نظر كنند و قدرت سنجش و داوری افزونتری داشته باشند. سازمان مجاهدین بیشك حدود چهار دهه در صحنة سیاسی ایران حضور داشته و به طرق مختلف، معضل دو نظام سیاسی متفاوت بوده است؛ پانزده سال قبل از انقلاب و 25 سال پس از آن. اما نباید هیچیك از این دو دورة خاص را بهعنوان محملی برای تمجید یا تنقید و تعرّض بدان سازمان در نظر گرفت. باید بررسی كرد، سنجید و سپس داوری كرد. اسناد تاریخی، اعم از تاریخ قبل، انقلاب اسلامی 1357 یا دوران پس از آن و نیز دورانی كه گروه مذكور راهی اروپا و عراق شدند، جملگی میتواند در این مسیر كارساز باشد.
در اروپا
مجاهدین با ائتلاف چند گروهك و شخصیت فراری در فرانسه، سازمان تازهای ایجاد كردند به نام «شورای مقاومت ملی». شورای مذكور، در حقیقت چیزی نبود جز نام بنیصدر، قدرت و منابع مالی مجاهدین و حدود بیست گروه خیالی و شخصیت پوشالی نظیر جبهه دموكراتیك یا سوسیالیستها یا گروه ماسالی و... كه مجموعاً وزن و اعتباری نداشتند. مجاهدین با استفاده از این عناصر بیمقدار و فراری سعی كردند نشان دهند كه جبههای بزرگ و فراگیر علیه انقلاب اسلامی و امام خمینی تشكیل داده و بهزودی موجب سقوط و نابودی رژیم میشوند. چنین نبود و تنها دستگاههای امنیتی آمریكا و برخی كشورهای اروپایی فریب خوردند و كمكهای مالی و لجستیكی زیادی را در اختیار آنان قرار دادند.
پس از گذشت چند ماه، تحركات داخلی ایران به سمت سكون و آرامش در جامعه و تمركز بر شكست دشمن بعثی متمركز و معطوف شد. عملیات طریقالقدس و بیتالمقدس و آزادی خرمشهر، همراه با حملات سنگین و متداوم به دشمن متجاوز بعثی، روحیة سلحشوری را در ایران دو چندان و پایههای انقلاب را صد چندان محكم كرد.
شورای مقاومت ملی در فرنگستان ناظر این مسائل بود! آنانكه منتظر فروپاشی سریع نظام بودند و قول بازگشت خود را طی حداكثر دو سه ماه، به طرفدارانشان داده بودند حالا میباید محملهای تازهای میجستند. مجاهدین كه اكثریت امكانات و لوازم و نفرات شورا را در اختیار داشتند بهتدریج دست به انگ زدن و پاكسازی افراد و گروههای دیگر زدند. هریك را به طریقی راندند و خود به دنبال كردن برنامهای بسیار خطرناك پرداختند.
در این زمان، در داخل كشور، هستههای رهبری داخلی شناسایی و منهدم شد و از جمله در عملیاتی در زعفرانیه، موسی خیابانی و اشرف ربیعی (همسر رجوی)، همراه با تعداد قابل توجهی از برجستهترین كادرهای سازمان به هلاكت رسیدند. این ضربه، سازمان را در داخل دچار خلاء بزرگی كرد. اما رجوی مدتی بعد با فیروزه بنیصدر، دختر ابوالحسن بنیصدر ازدواج كرد و سعی كرد نشان دهد كه با بنیصدر روابط نزدیكی دارد. شكستهای پیاپی مجاهدین سبب شد زمان به زیان آنان حركت كند و تضادهای درونی بسیاری ایشان را دربر بگیرد. اعضای زیادی دچار مسئله و مشكل شده و دائماً میپرسیدند چرا برنامههای مركزیت و رهبری تا این حد سست بود و هیچكدام تحقق نیافت؟
مجاهدین در پاسخ به این مشكلات، به برنامة گسترش روابط با بزرگترین دشمن مرزی ایران، یعنی مقامات دولتی عراقی روی آوردند. آنان مسیر قدیمی همكاری و رابطه با دستگاههای امنیتی و نظامی عراقی را به اوج رساندند و سرانجام در دیدار طارق عزیز و طه یاسین رمضان با مسعود رجوی و كادر رهبری مركزیت سازمان، مقدمات پیوند و اتحادی طولانیمدت و دوجانبه را فراهم كردند.
در عراق
پس از پایان جنگ، دوران محنت مجاهدین آغاز شد. آنان در مسیر دریوزگی به قتل عام خلق كُرد، سركوب شیعیان و جاسوسی در مرزها و داخل ایران برای رژیم بعثی ادامه دادند.
مهمترین فعالیتهای آنان در حملة سراسری به ایران در پایان جنگ خلاصه میشد. آنان در عملیات موسوم به «فروغ جاویدان» كه با واكنش سپاه، ارتش و بسیج ملی ایرانیان در عملیات واكنشی مرصاد روبهرو شد، شكست بسیار بزرگی متحمل شدند و هزاران تن از اعضای آنان كشته یا دستگیر شدند. این عملیات، آخرین خیالات و تصورات آنان را برای بازگشت به قدرت در ایران بر باد داد.
پس از حملة عراق به كویت و جنگ اول خلیجفارس، برخی پایگاهها و پادگانهای مربوط به مجاهدین نیز توسط نیروهای ائتلاف و آمریكاییها بمباران شد. این اتفاق كه در زمان بوش پدر رخ داده بود سبب شد مجاهدین بهسرعت بهعنوان گروهی تروریستی در فهرست اكثر كشورهای جهان قرار گیرند. سپس خدمتگزاری و همكاری بهعنوان مأموران ایرانی حزب بعث، در دستور كار مجاهدین قرار گرفت تا آنكه در زمان بوش پسر و پس از جنگ افغانستان، آمریكا مجدداً متوجه خطر عراق شد و لشكركشی گسترده برای اشغال آن كشور را دنبال كرد. مجاهدین در این زمان در نهایت مذلّت فرو غلتیدند.
آنانكه همسر چندم رجوی، مریم قجر عضدانلو را در اروپا بهعنوان رئیسجمهور برگزیدة خلق ایران معرفی میكردند، در حقیقت بهعنوان زائدة حقیر دولت صدامحسین در تلهای حقیر گرفتار شدند. اشغال عراق، پایگاههای آنها را به محاصره نیروهای آمریكایی درآورد و پس از جدایی و فرار جمع كثیری از ایشان، جمعی از آنان، از جمله رجوی و اعضای كادرهای نظامی و سیاسی در پادگان اشرف در حصر قرار گرفته و نیمهزندانی شدند.
این محاصره، یعنی محاصره از سوی نیروهای آمریكایی، البته به سود رجوی و افرادش بود، چراكه اگر شیعیان و كردها یا دولت قانونی عراق بدانها دست مییافت، به دلیل جنایات عظیمی كه در حق ملتهای عراق و ایران از ایشان سرزده بود بهشدت باید تاوان میپرداختند. این وضع همچنان ادامه داشته و دارد. سرنوشت این گروه از آغاز تا ابتدا، نهتنها بخشی از تاریخ معاصر ایران، بلكه نشانگر عبرتهای بسیار زیادی برای نسلهای تازه است تا در گزینش راه خود دچار چنین بلیهها و اشتباهات سنگینی نشوند.
گرگها...
دستیابی به اطلاعاتی كه بخشهای كوچكی از آن از سوی تهیهكنندگان سریال گرگها ارائه شد، موفقیت بزرگی برای اصحاب اطلاعاتی و دستگاههای سیاسی ایران محسوب میشود. خوشبختانه پس از سقوط دولت صدامحسین در عراق، بهرغم ناكامیها و خشونتهای جاری در این كشور، شیعیان عراقی بیدار شده و برای احقاق خواستههای اكثریت بهپا خاستهاند. همین رابطة دیرینه میان شیعیان ایران و عراق، كه بسیاری از آنها در دوران جنگ و ستم صدامحسین میهمان ایرانیان بودند، سبب شد تا اتحادی مثالزدنی و رابطهای مستحكم میان مردم و دولت ایران با شیعیان عراقی و راهبران و متفكران و فعالان سیاسی آنها برقرار شود. همین دوستی و موّدت موجب كسب برخی اطلاعات و امتیازات در مورد مخالفان ایران بوده و هست. بهرغم آنكه مجاهدین در پایگاههای حفاظتشده از سوی آمریكاییها هنوز حضور دارند، اما این اسناد غیرقابل انكار به دست آمده و منتشر شده است.
در سریال مستند گرگها، كه میتوان بدان سند و مدرك نیز اطلاق كرد، چند مسئله بهخوبی هویداست و در حقیقت بر چند محور بسیار مهم بیشتر تأكید شده است.
نخست نقش مجاهدین در فریب دولت عراق بهعنوان نیروی تأثیرگذار و قدرتمند كه قادر است نقشی یگانه در مسیر جنگ ایفا كند و حكومت جمهوری اسلامی ایران را دچار ضعف و فتور نماید. در جایی از فیلم، مسعود رجوی به مقام ارشد عراقی میگوید به رئیس صدام بگویید كه نه در میان عربها نه در میان عجمها، دوستی بهتر از همین مجاهدین پیدا نمیكنید.
رجوی میكوشید خود و گروهش را جریانی برجسته و منسجم با اهداف روشن و قدرت و نفوذ فراوان نشان دهد كه بیتردید جانشین حكومت وقت ایران خواهد شد.
عراقیها هرچند ذهن پیچیدهای نداشتند، اما مسلماً تحت تأثیر مجاهدین قرار میگرفتند. مجاهدین اطلاعات زیادی به آنها میدادند و در ضمن دائماً بر نقش خود تأكید میكردند. حجم امكانات و اختیاراتی كه بهتدریج از حكومت بعثی عراق گرفته بودند بیانگر همین تأثیر و فریب گسترده است. آنها حتی كمكهای مستقل نفتی نیز دریافت میكردند و خود مستقلاً سلسلهمراتب و نظام مالی و اطلاعاتی و نظامی داشتند. این مسئله بهتنهایی بیانگر نفوذ مجاهدین در عراق است و نه نفوذ بعثیها در مجاهدین. اما این امر نه بیانگر صلابت و قدرت مجاهدین، بلكه نشانگر حماقت و كژروی عجیب و تاریخی آنان است، آنان در یك دوره، دهها هزار تن عضو و سرباز و هوادار داشتند كه در اختیارشان بود و بهسادگی با روحیه، حیثیت و سرنوشت و جان آنان بازی كردند. سرنوشت خود را به بدیمنترین و مفتضحترین دیكتاتور وقت جهان پیوند زدند و سرانجام به شومترین دامها درافتادند.
مورد دوم از خدمات مجاهدین كه در فیلم گرگها مشخص و برجسته شده است، اطلاعاتی است كه از جبهههای جنگ كسب كرده و دربارة خطوط، تداركات، جابهجاییها، تسلیحات و فرماندهان ایران ارائه میدهند. در این نوع اطلاعات، با تحلیل دقیق مسئله میكوشند ارتش عراق را برای مقابله و در هم شكستن نیروهای ایرانی مساعدت دهند و ضمناً به نحوی عمل كنند كه باز هم نیروهای خود را بزرگتر از آنچه هست و نفوذ خود را بهعنوان جاسوسهای جبهه، بیشتر از آنچه هست به عراقیها بنمایانند تا شاید امكانات افزونتری دریافت كنند.
فیلمهای مخفی جلسات مذكور، البته نشان میدهد كه استخبارات عراق بهشدت به شنود و مراقبت از مجاهدین میپرداخته و احتمالاً فیلمها را شخص صدامحسین هم میدیده است. اما باید پذیرفت كه مجاهدین در عرصة مخفیكاری و حفظ اطلاعات داخلی از سابقة دیرینه و تجربة وسیعی برخوردار بودند و احتمالاً پیچیدهتر از بعثیها عمل میكردند. ولی این مقدار مدرك نشان میدهد كه اساساً در استراتژی و از بنیاد به خطا رفته و در ورطة تاریكی و خیانت و تباهی گرفتار شده بودند.
مسئله بعدی، جاسوسی مجاهدین درباره امكانات و برنامة هستهای ایران بود. این مسئله، بزرگترین افتخار و موفقیت آنان محسوب میشد. آنان بر اساس این مدارك، توانسته بودند از حلقههای ضعیف برنامة هستهای ایران عبور كنند و برخی از عناصر این برنامه را برای كسب اطلاعات محرمانه مجاب نمایند. گستردگی این برنامه نیز البته علتی بود كه انقباض اطلاعات را در مورد آن تشدید میكرد. مجاهدین نه فقط در عراق و برای مسئولان اطلاعاتی و امنیتی بعثی، بلكه در اروپا و آمریكا نیز تلاش زیادی انجام دادند تا خود را بهعنوان برملاكننده خطر هستهای ایران و سازمانی مناسب برای نزدیكی به غرب و خروج از فهرست گروههای تروریستی معرفی نمایند.
این خدمات، مدت كوتاهی سرنوشت ایشان را تغییر داد. در اروپا تا حدودی امنیت یافتند و ضمناً ضربات مهمی نیز بر پیكر برنامة هستهای ایران زدند. این خطا و خصومت، در كنار خسارات ناشی از جنایات تاریخی آنان در حق مردم ایران بود. هرچند كه روشن شدن ابعاد برنامة هستهای نیز مسیر دیپلماسی ایران را تا حدودی پیچیدهتر ساخت و چهرة مستقل سیاسی كشور را در راهی تازه به حركت درآورد. معهذا میباید از تكرار چنین وقایعی با تجربهاندوزی پیشگیری كرد.
مسئلة مهم دیگر در سریال گرگها، بازجویی مجاهدین از اسرای ایرانی در عراق بود و اینكه برخی از جوانان خامفكر را نیز از میان آنان جذب و جلب میكردند. اكنون نیز تعدادی از جوانان میهن كه فریب تبلیغات آنان را خوردهاند در پایگاههای مجاهدین حضور دارند. آنان تحت تأثیر تبلیغات مجاهدین تصور میكنند اگر به ایران بازگردند دچار دشواری، حبس، شكنجه و اعدام خواهند شد، حال آنكه اكثریتی از آنان كه در جریان وقایع قرار دارند، یا گریخته و به آغوش خانوادههایشان بازگشتهاند یا در صددند به نحوی خود را به میهن اسلامی رسانند و از زندان مجاهدین رها شوند. اظهارات هولناك رهبران مجاهدین، به همراه رفتارهای خشن و شكنجههای مافوق طاقت بشری كه در رابطه با برخی از زندانیان و اسرای مقاوم ایرانی انجام میدادند، گوشههایی از ماجرای غمانگیز عداوت آنان با هممیهنانشان است. شكنجة مخالفان، درگیری با افرادی كه مستقل میاندیشند و حتی كشتن آنان، یاد سالهای دورتر را زنده میكند. زمانی كه مجید شریفواقفی، مرتضی صمدیه لباف، محمد یقینی و جواد سعیدی در سالهای 1353 و 1354 مظلومانه كشته شدند و نیز قتل مهندس مرتضی هودشتیان زیر شكنجههای شدید اعضای سازمان در خارج كشور و دهها مورد مشابه پس از انقلاب در داخل و خارج ایران.
اسرای ایرانی، نه فقط رنج آزارهای بعثیان را متحمل میشدند، بلكه آزار فزونتر و پیچیدهتر همزبانان خود، منافقین را نیز میباید تحمل میكردند. در این زمینه، آنچه در نوارهای پخششده از سریال گرگها میبینیم چنان هولناك است كه به هیچوجه قابل بخشش نیست. گناهی حتی بزرگتر از جاسوسی از جبههها یا افشای برنامة عظیم انرژی هستهای ایران. آنان با روح و روان و گوشت و پوست فرزندان ما كاری میكردند كه كمتر انسانی قادر به انجام آن است.
منبع:مجله سوره
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله