نویسنده: محمدرضا افضلی
چون سلیمان کرد آغاز بنا *** پاک چون کعبه همایون چون منا
در بنایش دیده میشد کر و فر *** نی فسرده چون بناهای دگر
در بنا هر سنگ کز که میشکست *** فاش سیروا بی همی گفت از نخست
همچون از آب و گل آدم کده *** نور ز آهنک پاره ها تابان شده
سنگ بی حمال آینده شده *** وان در و دیوارها زنده شده
حق همی گوید که دیوار بهشت *** نیست چون دیوارها بی جان و زشت
چون در و دیوار تن با آگهی است *** زنده باشد خانه چون شاهنشهی است
هم درخت و میوه هم آب زلال *** با بهشتی در حدیث و در مقال
وقتی که حضرت سلیمان(ع) به ساختن مسجد الاقصی پرداخت، بنایی ساخت که مانند کعبه، پاک و شریف بود و مانند منا فرخنده و خجسته. آن بنای مسجد، مانند ساختمان های دیگر بی روح و بی رونق نبود. در هنگام ساختن آن مسجد، هر سنگی که از کوه میشکست و جدا میشد، آشکارا میگفت که اول مرا با خود ببرید. همان گونه که از آب و گل آن جایی که حضرت آدم را آفریده شد نور میتابید، از پاره های آهک و مصالح آن مسجد نیز نور میتابید. در بنای مسجد الاقصی سنگ ها خود خواستار میشدند که آنها را بیاورند و حیت بی حمال خودشان میآمدند. اما چطور؟ مولانا جواب منکر را با آیه ای از قرآن میدهد. در آیه ی 64 سوره ی «عنکبوت» میخوانیم: (... وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِی الْحَیوَانُ ...) «و به راستی خانه آن جهان خود موجود زنده ای است». همین تن آدمی وقتی «باآگهی» و دارای معرفت حقایق باشد، زنده است و کاخی شاهانه است، پس بهشت هم میتواند در و دیوار جاندار و سخن گو داشته باشد.
ز آن که جنت را نه ز آلت بستهاند *** بلکه از اعمال و نیت بستهاند
این بنا ز آب و گل مرده بدست *** وان بنا از طاعت زنده شده است
این به اصل خویش ماند پر خلل *** وان به اصل خود که علم است و عمل
هم سریر و قصر و هم تاج و ثیاب *** با بهشتی در سؤال در جواب
فرش بی فراش پیچیده شود *** خانه بی مکناس روبیده شود
خانه ی دل بین ز غم ژولیده شد *** بی کناس از توبه ای روبیده شد
تخت او سیار بی حمال شد *** حلقه و در مطرب و قوال شد
هست در دل زندگی دارالخلود *** در زبانم چون نمیآید چه سود
مولانا برای حیات و گویایی در و دیوار بهشت، یک دلیل عارفانه هم میآورد: بهشت ساخته ی حق است و کار او آلت و ابزار نمیخواهد. اعمال و نیات ما را به خانه های بهشتی بدل میکند و کیفیت این تبدیل هم که بالاتر از ادراک ماست، نه فقط در و دیوار، تمام قصر و تخت ها و تاج ها و لباس های بهشتی با بهشتیان سخن میگوید. هر کاری که اهل بهشت بخواهند انجام شود، خود به خود انجام میشود. «مکناس» به معنای جاروب یا وسیله ی پاک کردن است. در مثنوی، مولانا مکرر اشاره میکند که به قدرت حق جمادات هم شنوا و گویا میشوند:
ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم *** با شما نامحرمان ما خامشیم
باز مولانا میبیند که ممکن است منکری بپرسد: چطور خانه بی جاروب روبیده میشود؟ جواب مولانا این است: همان طور که توبه دل را از غم پاک میکند. در دستگاه سلیمان هم به همین ترتیب، امکان هر کار بدون ابزار و علت تحقق یافت. زندگی در دل یا جریان باطنی و معنوی حیاات جاودانگی دارد، اما چیزی نیست که در بیان بگنجد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول