مقدمه
اسلام یک دین جهانی، همگانی و فراگیر است. به یک قوم و نژاد و یک کشور و منطقه اختصاص ندارد، یک آئین بزرگ انسانی است که برای هدایت و سعادت تمام انسانها و نجات بشریت آمده است؛ یک دین فراملیتی و فرامنطقهای و فراقارهای است.سیاست چه در سطح داخلی و ملی و چه در سطح بینالمللی، بخش مهمی را در برنامههای راهبردی و استراتژیهای عملی اسلام به خود اختصاص داده است. جنبههای سیاسی- اجتماعی و دید جهانشمول اسلام به انسان و سرنوشت آن نشان از دقت و توجه در نوع روابط و زندگی بشر در اسلام دارد؛ بدون شک سیاست در عرصهی بینالمللی به عنوان سامان بخش زندگی اجتماعی ملتها، از دقت و کنکاش دین اسلام، بالاخص با دید جهانیای که دارد، به دور نبوده است. اسلام در این حیطه هم متأثر از جهان بینی ایده آلیستی خود و هم متأثر از واقعیتهای پیرامونی جهان اسلام، بوده است.
آنچه ما در این مقاله به روش توصیفی- تحلیلی در پی بررسی و فهم آن خواهیم بود؛ درک حقیقی و نوع دیدگاه و نگرش اسلام به سیاست بینالملل میباشد. با توجه به اینکه دیدگاههای متفاوتی در اسلام وجود دارد، به صورت موردی بر دیدگاه امام خمینی به عنوان متفکری اسلامی که موفق به تأسیس حکومت گردید میپردازیم. سؤال اصلی مقاله این است که اسلام و به صورت خاص امام خمینی، به عنوان یک متفکر اسلامی چه دیدگاهی در مورد سیاست بینالمللی دارد؟
1- بحت مفهومی
روابط و اعمال متقابل کشورها که در جهت تحصیل و حفظ هدف یا هدفهای ملی باشد، سیاست بینالمللی نامیده میشود. سیاست بینالمللی، اخص از روابط بین الملل است، زیرا آن چه مربوط به سیاست نیست، خارج از بحث آن است. سیاست بینالملل به مطالعهی اقدامات دولتها و واکنشها یا پاسخهای دیگران و به طور کلی به اعمال و رفتارهای متقابل دو یا چند واحد سیاسی اطلاق میشود. بدین ترتیب سیاست بینالملل به روابط واحدهای رسمی حکومتی توجه دارد. به بیان دیگر رفتارها و کارکردهای بینالمللی تا آنجا مورد نظر قرار میگیرند که به گونهای از طریق دولتها صورت پذیرند. (رجوع شود به قوام 1380؛ سیف زاده، 1374)روابط سیستم بینالمللی شامل کشورها، سازمانهای بینالمللی و منطقهای و هم چنین روابط و اعمال متقابل آنها میشود. به عبارت ساده نظام بینالمللی محیطی است که در آن، واحدهای سیاست بینالملل عمل میکنند. بنابراین، سیاست بین الملل از یک سو به روابط واحدهای رسمی حکومتی توجه دارد و از سوی دیگر، در برگیرنده قواعد و هنجارهایی است که در شکل دهی به ساختار نظام بینالمللی نقش اساسی را ایفا میکند.
در مطالعهی سیاست بینالملل، عنصر اصلی دولت است و بر حسب تعریف، دولت عبارت است از عدهای مردم که در سرزمین مشخص به طور دایم اسکان دارند و حکومتی هست که به وضع و اجرای قانون اقدام میکند و از حاکمیتی برخوردارند که به صورت روح حاكم و قدرت عالی، آنها را از تعرضات داخلی و خارجی مصون میدارد.
دولتهای ملی به شکل جدید آن از زمان انعقاد قرارداد صلح وستفالیا در سال 1648، یعنی پس از پایان جنگهای سی ساله اروپا که میان کاتولیکها و پروتستانها جریان داشت، پا به عرصهی وجود نهادند.
اما پس از جنگ جهانی دوم بود که مستعمرات یکی پس از دیگری به استقلال نایل آمدند و بدین ترتیب، سیاست بینالملل در سطح وسیعی مطرح شد. به تدریج محیط بینالمللی شاهد روندهای نوینی است که خود را به واحدهای سیاسی تحمیل کرده و بر کیفیت دادهها و خروجی سیاست خارجی اعضاء مؤثر است. سالها بعد از اینکه دولتها شکل گرفت، بازیگرانی جدید از جمله سازمانهای بینالمللی و منطقهای و شرکتهای چند ملیتی به صحنهی بینالملل تنوع و تکثر بخشید. همچنین تکامل تکنولوژی اطلاعاتی و افزایش دسترسی به آن، کوتاه شدن فاصلهها و... سبب شد تا افکار عمومی خود را هر چه بیشتر در اداره امور جهان دخالت دهد.
هرچند این بازیگران، انحصار نقش دولتها را در عرصه بینالمللی تحدید کردند، اما ظهور و حضور این بازیگران به مشروعیتی بستگی داشته و دارد که دولتها به آنها میدهند. بنابراین همانطور که نو واقع گرایان معتقدند: دولتها مهمترین بازیگران- و نه البته تنها بازیگران- عرصه بینالمللی هستند.
ویژگی دیگر عرصه سیاست بینالمللی، قواعد حاکم بر آن است. براساس تعریف دسلر، ساختار نظام بینالملل عبارت است از قواعد و منابع. وی معتقد است قاعده در اصلیترین مفهومش «دریافت چگونگی عمل کردن یا ادامه دادن تحت شرایط خاص اجتماعی میباشد.» کوهن نیز در مطالعه روابط بینالملل، از اصطلاح «قواعد بازی» در روابط میان دولتها استفاده میکند. وی قواعد بازی را نوعی زبان یا وسیله ارتباطی میان دولتها میداند که دارای دستور زبان و ادبیات خاص خود است. از دیدگاه کوهن، «قواعد بازی» با توجه به «میزان صراحت یا عمومیت، پایداری یا متغیر بودن، کاربرد جهانی یا محدود، تضعیف یا تحکیم موقعیت جغرافیایی و کاربرد آن در زمان جنگ و صلح متغیر است.(2) وی درباره رابطه قواعد و حقوق بینالملل میگوید:
قواعد بر حقوق برتری دارند. حقوق یک مورد خاص از قواعد است، وقتی آنها با قواعد مخاصمه، نه با قواعد حقوقی، برخورد میکنند، یک راهنمای عملی برای رفتار را ایجاد میکنند. حقوق ذاتاً با قواعد تباین ندارد، بلکه حقوق آن دسته از قواعد است که به میزانی از رسمیت دست یافته و به اثبات و پایداری رسیده است. به همین دلیل وقتی اوضاع و احوال متحول میشوند، ممکن است منسوخ شده و مقررات نرمش پذیری با رسمیت کمتر جانشین آنها شوند.
هالستی در بحث حقوق بینالملل معاصر و چگونگی تنظیم روابط میان دولتها دو دسته از قواعد را بیان میدارد: حاکمیت، برابری حقوقی، مصونیتهای دیپلماتیک و عدم مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر، قواعد بنیادین این جامعه هستند؛ اما تعدادی «قواعد» کمتر رسمی نیز در این زمینه وجود دارد که دولتها روابط متقابل خود را چگونه باید هدایت کنند (کی، جی، هالستی، 1373، ص 641).
هنجارها نیز به ایجاد و برقراری نظم بینالمللی یاری میرسانند. هنجارها در برخی از موارد به قوانین حقوقی تبدیل میشوند و خاصیت نهادی به خود میگیرند و یا ناشی از آداب و رسوم هستند و یا ریشه در هر دو دارند.
از دیدگاه کوهن، «هنجار یک اصل عمومی از حق رفتار است که طبق آن (یک) جامعه از کلیه اعضای خود انتظار دارد تا خود را با آن تطبیق و هماهنگ نماید. بهترین بیان هنجارهای اساسی پنج اصل همزیستی مسالمت آمیز است؛ این پنج اصل عبارت است از «منع تجاوز دو جانبه، عدم مداخله دو جانبه در امور داخلی یکدیگر، برابری و نفع دو جانبه همزیستی مسالمت آمیز» (ریموند کوهن، 1370، ص93).
از دیدگاه مورگنتا سه نوع هنجار یا قاعده رفتاری را میتوان بیان کرد: (مورگنتا، هانس جی، 1379).
اخلاق، رسوم و قانون... هر قاعده رفتاری دو عنصر دارد. فرمان و ضمانت اجرا. هیچ فرمان خاصی مختص هنجار خاصی نیست، «قتل نفس مکن» میتواند فرمان اخلاق، رسوم یا قانون باشد، ضمانت اجراست که این نوع قاعده رفتاری را از یکدیگر متمایز میکند.
به طور کلی هنجارها را میتوان بر حسب میزان آگاهی از هنجار، میزان درونی شدن هنجار، مدت زمان پایداری و استمرار، تعداد افراد پیرو، میزان الزامی بودن و رسمی بودن تقسیم بندی کرد. با توجه به نظرهای بیان شده، ساختار نظام بینالملل را میتوان در برگیرنده قواعد و هنجارها ذکر کرد که در شکل دهی به ساختار نظام بین الملل نقش اساسی را ایفا میکند.
در مجموع دو شاخص اصلی و مهم سیاست بینالملل را میتوان ساختار دولت- ملت از یک سو و قواعد و هنجارهای موجود بین آنها از سوی دیگر خلاصه کرد که برای بررسی هرگونه دیدگاهی در مورد سیاست بینالملل، باید به بررسی این شاخصها پرداخت.
2- اسلام و بازیگران سیاست بینالملل
همانطور که ذکر شد، سیاست بینالملل از به یک سو به روابط واحدهای رسمی حکومتی توجه دارد و از سوی دیگر، در برگیرنده قواعد و هنجارهای حاکم بر روابط بین دولتها است که برای بررسی دیدگاه اسلام در مورد سیاست بینالملل مواضع اسلام در مورد این دو شاخص در ادامه مورد مطالعه قرار میگیرد:1-2- اسلام و دولت- ملت، به عنوان مهمترین بازیگر سیاست بینالملل
ابتدا لازم است که روشن شود که آیا اسلام دولت را به عنوان یک واقعیت در عرصه نظام بینالملل میپذیرد و یا اینکه توجه اصلی وی به امت است: اینکه آیا اصولاً «دولت- ملت» که به عنوان مفهومی جدید در میان جوامع بشری و واقعیتی نوین در عرصه روابط بینالمللی است، دارای چه جایگاهی در اندیشه سیاسی اسلام میباشد؟بررسی متون اسلامی نشان میدهد که جامعه مطلوب و آرمانی مورد نظر اسلام امت است که از نظر جغرافیایی در بردارنده تمامی مسلمانان از ملتهای مختلف و از نژادها اقوام، قبایل و سایر گروههای دیگر است و چندین ملت را دربرمیگیرد. مهمترین عنصر تشکیل دهنده امت، عنصر فرهنگی- دینی، یعنی همان فرهنگ اسلامی و ارزشهای دینی است که بر اساس آن تمامی مسلمانان حول محور اسلام و ارزشهای اسلامی گرد هم میآیند و مسنجم میشوند. بنابراین، عامل هویت بخش در امت؛ خون، نژاد، قبیله، زبان و سایر عناصر دیگر نیست، بلکه هدف مشترکی است که این هدف مشترک حول محور اسلام به وجود میآید. بر این اساس، قرآن با صراحت همه مسلمانان را امت واحد میخواند و میگوید: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُم أُمَّةً واحِدَةً وَأَنا رَبُّكُم فَاعبُدونِ» (عمید زنجانی، عباسعلی، 1367)
در یک تقسیم بندی دقیقتر و مفصلتر جهان اسلام به چهار حوزه و منطقه تقسیم میشود: دارالاسلام یا دارالعدل، مراد از دارالاسلام (خانه اسلام) آن مناطقی است که متعلق به مسلمانان میباشد که قوانین و دستورات دینی، سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و تربیتی اسلام رعایت میشود و یا اینکه اکثر آن مسلمان هستند. چنین سرزمینهایی وطن تمامی مسلمانان عالم میباشد؛ یعنی اگر مورد تهدید و تهاجم جدی دشمنان اسلام قرار بگیرند، در درجهی اول بر ساکنان آن و در درجه دوم اگر آنان به تنهایی قادر به دفاع نشدند، بر تمام مسلمانان به طور کفایی واجب است که از آن به عنوان سرزمین اسلام دفاع نمایند. دارالحرب: به سرزمینها و کشورهایی گفته میشود که خارج از قلمرو و سیادت و حاکمیت اسلام بوده و احکام اسلام در آن پیاده نمیشود، و حاکمیت در آن با قانون غیر الهی است و دارای احکام خاص است. دارالعهد: نظریه دارالعهد براساس آیاتی است که در آنها به لزوم وفای به عهد نسبت به ملتهایی که مسلمین با آنان قرارداد بستهاند، تأکید شده است و منظور از آن کلیه دولتها و کشورها و سرزمینهایی است که مردم آنها براساس پیمانی که با مسلمین بستهاند، در کنار دارالاسلام از روابط صلح آمیزی با امت اسلامی برخوردار هستند و روابط سیاسی، اقتصادی و نظامی آن دو، براساس پیمان مشترکی تنظیم شده است.
اهالی این گونه سرزمینها علاوه بر اینکه محارب نیستند، با مسلمانان پیمان و میثاق بستهاند. حمله به چنین سرزمینهایی که خود حکومت و دولت جداگانه نیز دارند، حمله به کشور مسلمان محسوب میشود و دفاع از دارالعهد بر مسلمان ضروری اسست. دارالموادعه: به سرزمین یا کشوری اطلاق میشود که مردم آن با دارالاسلام قرارداد موادعه منعقد کرده باشند. موادعه نوعی قرارداد امان موقت است که براساس متارکه جنگ بین مسلمین و غیر مسلمین منعقد میگردد. منظور ممالکی است که با دولت اسلامی مسلمانان عهد و پیمان «عدم الاعتداء» یعنی عدم خصومت و دشمنی با مسلمانان و اسلام و نوعی پیمان دوستی بستهاند. فرق اساسی دارالموادعه با دارالعهد، اولاً عدم پرداخت خراج به دولت اسلامی و ثانیاً عدم تعهد دفاعی طرفین پیمان در مقابل هم و در مواقع تهاجم میباشد (ر. ک. به: خلیلیان، سید خلیل، 1375؛ شکوری، ابوالفضل، 1377؛ علوی، محمود، 1385 (که این گونه تقسیم بندیها توسط فقهای اسلامی نشان میدهد که آنها با واقع گرایی وضعیت موجود را نیز میپذیرند و راهکارهای مختلفی را برای مواجهه با آن بیان کرده و در عین تاکید آرمانی بر امت در اسلام، با نگاهی به متون اسلامی و دیدگاه بسیاری از متفکران اسلامی، درمییابیم که اسلام دارای نگاهی واقع گرایانه نیز به شرائط نظام بینالملل میباشد.
برای روشنتر شدن بحث با یک بررسی موردی در مورد دیدگاه متفکران شیعه و به صورت خاص به بررسی دیدگاه امام خمینی در مورد دولت- ملت میپردازیم.
با نگاهی به سخنان و بیانات امام خمینی، درمییابیم که ایشان نه تنها با ملت و ملیت به عنوان یک واحد سیاسی و اجتماعی، همانند سایر واحدهای دیگر نظیر قوم، قبیله، طایفه و... و به عنوان یک سطح تحلیل مخالفتی ندارند، بلکه آن را به عنوان واقعیت موجود در جهان معاصر پذیرفته و به رسمیت میشناسند (صحیفه نور، ص3). در این راستا، به کار بردن واژههایی نظیر ملت ایران، ملت عراق، ملت آمریکا، ملتهای اسلامی، ملتهای مسلمان، ملتهای خاورمیانه، ممالک اسلامی، تأکید بر استقلال دولتها و ملتها و حفظ تمامیت ارضی، برقراری روابط متقابل و انسانی با ملتها و دولتهای دیگر و... همگی دلیلی بر این مدعا است که امام خمینی با این امر که مجموعههای انسانی به صورت جدا و تحت عنوان ملت، به طور مستقل به حیات خود ادامه بدهند و هر یک دارای تشکیلات سیاسی و اجتماعی جداگانهای باشند، مخالفتی ندارد (پیشین، ص 253).
امام خمینی علاوه بر این که ملت و ملیت را به عنوان یک واحد کلی جمعی میپذیرد، عناصر سازنده آن را هم به عنوان امری طبیعی و واقعیت تاریخی و اجتماعی مورد تأیید قرار میدهد و با آن مخالفتی ندارد. در این میان، ایشان برخی از عناصر سازنده یک ملت نظیر اختلاف نژاد و زبان را به عنوان امری طبیعی و ضروری نظام آفرینش مورد تائید قرار میدهد. در این مورد میتوان به بیانات مختلف ایشان مراجعه نمود که در میان گروههای مختلف جامعه، با نام محل زندگی مثل تبریزی، قمی یا به نام قومی، نژاد نظیر کردها، ترکها، ترکمنها، بختیاریها، عربها و عجمها آنان را مورد خطاب قرار میدهند.
همچنین از نژادهای مختلف، همچون «دندانههای شانه» یاد میکند که هیچ یک بر دیگری تفوق ندارند (پیشین، ج 13، ص 280). ایشان وطن و زادگاه را محترم میشمارد (پیشین، ج 13، ص 50).
هرچند امام، ملت را به عنوان یک واحد اجتماعی کلان میپذیرد و با اقوام و قومیتهای مختلف به عنوان عامل شناخت و ضرورت نظام خلقت مخالفتی ندارند و منکر نقش هویت ساز آنان نیستند، اما برای ملت یک هویت فرهنگی قائل است و معتقد است عامل هویت ساز ملی عامل فرهنگی است و عناصر دیگری همچون نژاد، قومیت و زبان نمیتواند عامل هویت ساز باشند و آنها را بازی کودکانه مینامد. این بحث از آنجا ناشی میشود که ایشان معتقد است هرچند جامعه دارای قوانین و سنن مستقل از افراد است اما اجزای جامعه همان افراد انسانند و هویت فردی و فطرت فردی انسان بر حیات جامعه حل نمیگردد و تنها روح و هویت فردی با روح و هویت جمعی هماهنگ میگردد و در واقع هویت جمعی مجموعهای از برآیند هویتی افراد است. و چون هویت فرد متأثر از عناصر فرهنگی است، عامل مهم و مؤثر بر هویت جمعی نیز عامل فرهنگی است. بنابراین عامل هویت ساز در حیات جمعی نیز فرهنگ میباشد.
امام خمینی با اعتقاد به وجود هویتی ذاتی برای انسان که همان هویت فردی اوست، معتقدند؛ از آنجا که جامعه، مجموعهای از انسانهاست، این هویتهای فردی مسیر هویت جمعی را شکل میدهند و بنابراین، هویت واقعی جوامع نیز متأثر از هویت اصیل انسانی و هویت فطری است که باید برای احیای آن کوشید.
بر این اساس، ایشان عناصر غیرفطری همچون نژاد، خون، رنگ و سیاست و جغرافیا را عناصر قابل توجهی در شکل دهی هویت اصلی جوامع نمیدانند و حداکثر از آنها به عنوان عناصر شناسایی جوامع و عناصر تفکیک کننده صوری جوامع یاد میکنند. ایشان به طور عمده، فرهنگ را که مبتنی بر وجود هستی شناسی، جهان بینی و انسان شناسی خاصی است، عنصر تعیین کننده در این مورد میدانند.
بر این اساس ایشان از یک نوع واحد سیاسی و اجتماعی که ایده آل و کمال مطلوب ایشان میباشد، تحت عنوان «امت» نام میبرند و تلاش میکنند که از سطح ملی به سطح امت برسند. امت، پدیدهای ناشی از یک عامل فرهنگی، یعنی دین است. حال آنکه مفهوم ملت پدیدهای درون مرزی و وابسته به سرزمین مشخص و حاصل پیوند چند عامل فرهنگی و محیطی است. ایشان «از امت به عنوان یک واحد کلانتر یاد میکند که ملتهای مختلف را دربر میگیرد و عامل انسجام، وفاق و وحدت ملتها، قبایل، نژادها و گروههای اجتماعی مختلف میباشد. به عبارت دیگر، با وجود کلیت خود، فروع مختلفی همچون ملتها، اقوام، نژادها، طوایف و گروههای اجتماعی را در بردارد (یحیی فوزی، 1379، صص 72-73).
بنابراین، جامعه مطلوب و مورد نظر امام، یعنی امت از نظر جغرافیایی دربردارنده تمامی مسلمانان از ملتهای مختلف و از نژادها، اقوام، قبایل و سایر گروههای دیگر است و چندین ملت را دربرمیگیرد. مهمترین عنصر تشکیل دهنده امت، عنصر فرهنگی- دینی، یعنی همان فرهنگ اسلامی و ارزشهای دینی است که براساس آن تمامی مسلمانان حول محور اسلام و ارزشهای اسلامی گرد هم میآیند و مسنجم میشوند. بنابراین، عامل هویت بخش در امت؛ خون، نژاد، قبیله، زبان و سایر عناصر دیگر نیست، بلکه هدف مشترکی است که این هدف مشترک حول محور اسلام به وجود میآید، زیرا در واقع امام، هویت یک جامعه را بر مبنای مقاصد مشترکی که یک ملت دنبال میکند، تعریف مینماید» (ابراهیم برزگر، ص 144). چنین اندیشهای متأثر از قرآن است که در آن، با صراحت قرآن همه مسلمانان را امت واحد میخواند و میگوید: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُم أُمَّةً واحِدَةً وَأَنا رَبُّكُم فَاعبُدونِ).
در همین راستا، حضرت امام تعداد اقوام، گروهها و ملتها را به شکل یک کل واحد میبینند.
این نگاه سلسله مراتبی امام به واحدهای جمعی، متأثر از دیدگاه فلسفی و عرفانی «وحدت وجود» است که در آن، پذیرش تکثرگرایی در اجزا، مانع وحدت آنان نمیشود و تکثر و تعداد هویتهای جمعی را براساس مراتب وجودی آنها یک واقعیت انکارناپذیر میشمارد که مانند نور تشکیکی، دارای درجات و مراتب مختلف است که در عین اختلاف در شدت و ضعف از هویت واحدی نشئت گرفتهاند (یحیی فوزی، ص 73).
بر این اساس اسلام، به دنبال حذف دولت- ملتها نمیباشد و تعامل با آنها را به عنوان یک عامل شناسایی میپذیرد.
آنچه گذشت، نشان میدهد که اسلام با قرائت امام خمینی از یک سو آرمانی تحت عنوان امت را مد نظر دارد، اما در عین حال با رویکردی واقع گرایانه تمایزات بین الملل را به رسمیت میشناسد. در واقع باید گفت که اسلام تا زمان رسیدن به مرحله نهایی، همهی واقعیتهای موجود و تفاوتهای جمعیتی را نادیده نگرفته و مرزهای جغرافیایی را با ملتها و حکومتها در آن به رسمیت میشناسد و بنابراین، به طور اصولی از موجودیت آنها دفاع کرده و تلاش میکند تا به قانونمند کردن تعامل بین دولتها کمک نماید.
2-2- اسلام و قواعد حاکم بر سیاست بینالملل
در برخورد اسلام با قواعد بینالمللی نیز دو وجهه آرمانگرائی و واقع گرایی اسلام مشهود است از یک سو اسلام به عنوان یک آرمان از حاکمیت قوانین فطری و انسانی و عادلانه در عرصه بینالملل سخن میگوید و حاکمیت دین خدا بر جهان را زمینه ساز این امر میداند و روابط مبتنی بر زور و سلطه و غیر عادلانه را که بر اساس تسلط چند قدرت بزرگ در سطح جهان حاکم شده است را مردود میداند، از سوی دیگر برای جلوگیری از جنگ و ناامنی، با بهره گیری از قواعد حقوقی عادلانه در روابط ملتها در این راه تلاش میکند و پیروی از نظام حقوقی مبتنی بر عرف و قراردادهای بینالمللی را لازم میشمارد و از مشارکت فعال ملتها در سازمانهای بینالمللی، براساس اصل برابری، حق و عدالت و احترام متقابل استفاده میکند. در زیر، به اختصار به برخی از عناصری که نقش به سزایی در تعیین چگونگی روابط و اعمال سیاست بینالمللی و نحوه برخورد اسلام با ملل مختلف ایفا میکنند، و نشانگر موضع واقع گرایانه اسلام در ابعاد جهانی و بینالمللی است، اشاره میشود.اصول و بنیادهای اعتقادی و فقهی که جهت گیریهای اسلام را در سیاست خارجی شکل داده، در دو سطح میباشند که سطح اول آن سطحی آرمان گرایانه است که نظام سلطه موجود جهانی را به چالش میکشد و خواستار جایگزینی برای آن میباشد اما سطح دوم سطحی واقع گرایانه است که هدف آن حفظ موجودیت و قدرت مسلمین در نظام موجود جهانی است که این سطح میتواند زمینه تعاملات مسلمین با نظام بینالملل را تحکیم نماید که در ادامه به این سطوح خواهیم پرداخت.
1-2-2. قواعد آرمان گرایانه اسلام در عرصه بینالمللی
منظور از قواعد آرمان گرایانه قواعدی هستند که اسلام به عنوان یک آرمان و یک ایده آل مطلوب از مسلمین میخواهد که آنها را علیرغم مشکلات و موانه تا حد امکان تحقق بخشند که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:1-1-2-2- نفی سلطه بیگانگان یا تأکید بر اصل نفی سبیل
قاعده نفی سبیل یکی از قواعد مهم فقه اسلام است که بر اساس آن حق سلطه کافران بر مسلمانان نفی شده است. قاعده مزبور برگرفته از این آیه است: «لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً؛ (نساء(4): 141). خداوند برای کافران راه سلطه و نفوذ بر مسلمانان را قرار نداده است».مسلمانان بر اساس این قاعده فقهی با هرنوع سلطه طلبی و مداخله بیگانگان در امور مسلمانان به شدت مخالفت میکنند. در واقع مخالفت آنان با استعمار و قطع سلطه اجانب و نیز مخالفت با اتکا به قدرتهای سلطه گر در این راستاست.
2-1-2-2- اصل نفی ظلم و ظلم پذیری
این اصل آرمانی متأثر از آیات مختلف قرآن مبنی بر نفی ظلم و ظلم پذیری است؛ از جمله آیه «لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ» (نه ظلم کنید و نه زیر بار ظلم روید) و یا این آیه که «عهد و پیمان من به ظالمان نمیرسد.» (بقره (2): 124). امام خمینی در جایی چنین میگوید: «روابط ما با تمام خارجیها بر اساس اصل احترام متقابل خواهد بود. در این رابطه نه به ظلمی تسلیم میشویم و نه به کسی ظلم خواهیم کرد و در زمینه تمام قراردادها ما بر اساس مصالح سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ملت خودمان عمل خواهیم کرد.» (همان، ج4، ص 248) ما با هر کشوری که بخواهد ظلم کند، مخالفیم؛ حال این کشور چه در غرب باشد و چه در شرق (همان، ج 5، ص 295). دولتهای غربی... اگر با عدالت رفتار کنند،... ایران هم با آنان به عدالت رفتار خواهد کرد (همان، ص 541).2-2-1-3- حفظ استقلال کشور و جلوگیری از وابستگی
استقلال جامعه اسلامی یکی از بنیادهای اسلام میباشد که اسلام به عنوان یک آرمان مهم از آن دفاع میکند. به گفته امام خمینی: بنیاد دیگر اسلام، اصل استقلال ملی است. قوانین اسلام تصریح دارند که هیچ ملتی و هیچ شخصی حق مداخله در امور کشور ما را ندارد (همان، ج 4، ص 243) وی ارزش حیات را به آزادی و استقلال میدانست (همان، ج 6، ص 219 (و از آن به حق اولیه بشر یاد میکرد (همان، ج 3، ص 130).امام خمینی سیاست دولت اسلامی را حفظ استقلال، آزادی ملت و دولت و کشور و احترام متقابل میانگاشت (همان، ج 4، ص 411). او با تأکید بیشتری در این باره میگفت: اصلی که غیرقابل تغییر است، این است که سیاست خارجی ما باید بر مبنای حفظ آزادی و استقلال کشور و نیز حفظ مصالح و منافع ملت ایران باشد (همان، ص 414). امام خمینی در آستانه پیروزی انقلاب برای آگاه نمودن افکار عمومی، درباره اصل استقلال به توضیح بیشتری میپردازد: ما خواهان قطع روابط [با قدرتهای خارجی] نیستیم. ما خواهان قطع وابستگیهای ایران به دول خارجی هستیم (همان، ج 5، ص 467).
در حقیقت مبارزه با وابستگی کشور در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی روی دیگر بحث استقلال است و جهت گیری سیاست خارجی از دیدگاه امام در راستای مبارزه با ابعاد مختلف وابستگی است.
تأکید بر اصل نه شرقی نه غربی در واقع به معنای نفی وابستگی به قدرتهای بزرگ و نفی نظام موجود در روابط بینالملل بود. به گفته امام خمینی، دولتهای استکباری شرق و غرب به ویژه امریکا و شوروی عملاً جهان را به دو بخش آزاد و قرنطینه سیاسی تقسیم کردهاند: در بخش آزاد جهان، این ابرقدرتها هستند که هیچ حد و مرزی نمیشناسند و تجاوز به منافع دیگران و استعمار و استثمار ملتها را امری ضروری و کاملاً توجیه شده و منطقی و منطبق با همه اصول و موازین خود ساخته و بینالمللی میدانند. اما در بخش قرنطینه سیاسی که متأسفانه بیشتر ملل ضعیف عالم به خصوص مسلمانان در آن محصور شدهاند، هیچ حق حیات و اظهار نظری وجود ندارد و همه قوانین و مقررات، همان قوانین دیکته شده و دلخواه نظامهای زورگوست و از سویی بیشتر عوامل اجرایی این بخش نیز همان حاکمان تحمیل شده یا پیروان خطوط کلی استکبارند (بنگرید به: همان، ج 21، ص 79). از این رو، بردگی جدیدی بر همه ملتها تحمیل شده و بیشتر جوامع در زندگی روزمره خود به اربابان زر و زور پیوند خوردهاند و حق تصمیم گیری در مسائل اقتصاد جهان نیز از آنان سلب شده است (همان، ج 20، ص 339). آنان با داشتن منابع سرشار طبیعت و سرزمینهای حاصلخیز و آبها و دریاها و جنگلها و ذخایر، به فقر و درماندگی گرفتار آمدهاند و کمونیستها و زراندوزان و سرمایه داران نیز با ایجاد روابط گرم با جهانخواران، حق حیات و ابتکار عمل را از عامه مردم ربوده و با ایجاد مراکز انحصاری و چند ملیتی، نبض اقتصاد جهان را در دست گرفتهاند. آنها به تودههای محروم باوراندهاند که باید تحت سلطه باشند، وگرنه راهی برای ادامه حیاتشان نیست (بنگرید به: همان، ص 339 و 340).
امروز دنیا گرفتار این دو قطب است... (همان، ج18، ص122): امروز شما نمیتوانید یک کشوری را پیدا کنید که... نه شرقی و نه غربی است؛ یا از بلوک شرقاند به طور رسمی یا از بلوک غرباند به طور رسمی و یا وابستهاند به طور پنهان. همان غیر متعهدها هم باور نکنید که غیر متعهدند. اگر در بینشان پیدا بشود، بسیار نادر است و ما امروز مواجهیم با همه قدرتهایی که در منطقههایی که در منطقهها در سرتاسر دنیا قدرت در دست آنهاست (همان، ج 16، ص389).
امام همچنین معتقد است این قدرت طلبیها سبب شده ارزشها مسخ شود و مفاهیمی همچون عدالت و حقوق بشر در خدمت قدرتهای بزرگ تفسیر گردد (همان، ص 257) و سازمانهای بینالمللی مجری احکام آنها باشند (همان، ج 17، ص 190).
بر این اساس ایشان میگوید: اینکه جوانان ما میگویند «نه شرق و نه غرب» معنایش این است که هیچ کدام از قدرتهای بزرگ در ایران دخالت نکنند و این کاملاً بجا و بحق است (همان، ج 8، ص114).
4-1-2-2- اصل دعوت یا صدور ارزشهای انقلاب
امام خمینی بارها ضمن اشاره به اینکه یکی از اهداف اصلی پیامبران و پیامبر اسلام دعوت جهانیان به اسلام و ارزشهای اسلامی بوده، یکی از اهداف دولت اسلامی را نیز دعوت جهانیان به این ارزشها میدانست که از آن به صدور انقلاب یاد میکرد: ما میخواهیم معنویت انقلاب اسلامیمان را به جهان صادر کنیم (صحیفه امام، ج 21، ص 85). باید با تبلیغات صحیح، اسلام را آن گونه که هست، به دنیا معرفی نمایید (همان، ج 15، ص 321).امام خمینی مخاطبان عمده خود را مسلمانان میدانست که باید با تکیه بر وحدت و همدلی و تأکید بر کتاب و سنت به اهداف معنوی خود دست یابند. او در درجه دوم، عقلای عالم را مورد خطاب قرار میداد تا با تکیه بر استدلال، خردگرایی و عقل باوری در مورد اصول مورد پذیرش، بهاشتراک فکری نایل آیند. وی در مرتبه سوم، مستضعفان جهان را به لحاظ موضع مشترک سیاسی در مقابل مداخله گراییها و چپاولگریهای قدرتهای بزرگ، مخاطب قرار داد. با این همه، همواره بر مسالمت آمیز بودن جنبه دعوت نیز تأکید داشت: «مایی که میخواهیم اسلام در همه جا باشد و میخواهیم اسلام صادر بشود،... نمیگوییم که میخواهیم با سرنیزه صادر بکنیم. ما میخواهیم با دعوت، با دعوت به همه جا، اسلام را صادر کنیم» (همان، ج 18، ص 157).
وی در جای دیگر با صراحت میگوید:
اینکه میگوییم باید انقلاب ما به همه جا صادر بشود، این معنی غلط را از او برداشت نکنید که میخواهیم کشورگشایی کنیم. ما همه کشورهای مسلمین را از خودمان میدانیم؛ همه کشورها باید در محل خودشان باشند. ما میخواهیم که این انقلابمان را، انقلاب فرهنگیمان را، انقلاب اسلامیمان را به همه ممالک اسلامی صادر بکنیم. ما میخواهیم این بیداری که در ایران واقع شد و از ابرقدرتها فاصله گرفتند و دست آنها را از مخازن خودشان کوتاه کردند، این در همه ملتها و در همه دولتها بشود. معنی صدور انقلاب ما این است که همه ملتها بیدار بشوند و همه دولتها بیدار بشوند و خودشان را از این گرفتاری که دارند و از این تحت سلطه بودنی که هستند و از اینکه همه مخازن آنها دارد به باد میرود و خودشان به نحو فقر زندگی میکنند، نجات بدهند (همان، ج 13، ص 281).
ما هرگز نمیخواهیم ارزشهای اسلامی را تحمیل کنیم، نه بر غرب و نه بر شرق. بر هیچ کس و هیچ جا اسلام تحمیل نمیشود. اسلام با تحمیل مخالف است. اسلام مکتب تحمیل نیست. اسلام، آزادی را به تمام ابعادش ترویج کرده است. ما فقط اسلام را ارائه میکنیم؛ هر کس خواست میپذیرد و هر کس نخواست، نمیپذیرد (همان، ج 11، ص 156 و 157).
ما به تمام جهان تجربههایمان را صادر میکنیم و نتیجه مبارزه با ستمگران را بدون کوچکترین چشمداشتی به مبارزان راه حق انتقال میدهیم و مسلماً محصول صدور این تجربهها جز شکوفههای پیروزی و استقلال و پیاده شدن احکام اسلام برای ملتهای در بند نیست (همان، ج 20، ص 325).
امام خمینی بر بهره گیری از همه شیوههای مشروع دعوت تأکید داشت؛ اعم از دعوت در سطح حکومتی با بهره گیری از دیپلماسی پارلمانی، دعوت در سطح بین ملیتی با بهره گیری از مجامع عظیم و کنگرههای بزرگ، دعوت علنی و مخفی، دعوت فردی و جمعی، دعوت نزدیکان و دوردستان، دعوت شفاهی و مکاتبهای و دعوت از طریق ارگانهای رسمی و نهادهای غیررسمی.
بی شک نمونهای برجسته از دعوت به اسلام در زمان حیات امام خمینی، پیام ایشان به آقای میخائیل گورباچف، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق است. از نظر سیاست خارجی، استفاده از فرصت تاریخی در جهت ابلاغ برقراری رابطه معنوی و ابراز همدردی و حمایت از مسلمانان شوروی و دیگر کشورهای بلوک شرق، ایستادگی نظام جمهوری اسلامی بر اصل نه شرقی و نه غربی و مبارزه با استکبار در اشکال مختلف آن و مهمتر از همه، دعوت به اسلام، از جمله ویژگیها و نکات برجسته پیام امام خمینی است. در این پیام، ایشان میخائیل گورباچف را- در مقام رهبر امپراتوری معاصر شرق- مورد خطاب قرار میدهد و در آن به بن بست رسیدن اندیشه مادی گرا را متذکر میشود: «باید به حقیقت روی آورد. مشکل اصلی کشور شما، مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست؛ همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا، مبدأ هستی و آفرینش است.» امام خمینی در ادامه، اسلام حقیقی را تنها درمان درد مزمن بشر میداند (همان، ج 21، ص 221 و 222). از دیدگاه وی هدف نهایی بحث صدور انقلاب، زمینه سازی برای تشکیل حکومت جهانی اسلام است.
5-1-2-2- تقویت روابط با مسلمین و دفاع از وحدت مسلمین
براساس آموزههای اسلامی، مسلمانان با یکدیگر برادرند و از همین رو باید به کمک یکدیگر بشتابند. امام خمینی با استناد به کتاب و سنت، اهتمام به امور مسلمین را فرضیه و از واجبات میداند (همان، ج3، ص414). از دیدگاه ایشان، «این یک اصل اسلامی است که هر مسلمانی باید به مسلمان دیگر کمک کند» (همان، ج 4، ص 338). از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) نقل شده: «من أصبح ولم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم» (همان، ج2، ص 341). هر مسلمی باید با مسلم دیگر برادر و در مشکلات او سهیم باشد (همان، ج10، ص 286).از سویی اعتقاد به اصل تولی و تبری نیز این موضوع را مورد تأکید قرار میدهد؛ زیرا بر اساس آن مسلمانان باید دوستان خدا را دوست بدارند و دشمنان خدا را دشمن، بر همین بنیاد، امام خمینی بر تقویت روابط برادرانه با مسلمانان و جهان اسلام تأکید داشت و دفاع از ملت مظلوم فلسطین و مسلمانان جهان نیز اقدامی در این راستا بود. به گفته ایشان:
خدای تبارک و تعالی برای مؤمنین که در خدمت اسلام هستند، دو خاصیت نقل میفرماید: یکی اینکه بین خودشان محیط محبت است: «رحماء بینهم»؛ با هم دوست هستند. رحیم هستند؛ همه به دیگری محبت دارند. [دیگر آنکه] در مقابل غیر «اشداء» (فتح (48): 29)(3) در مقابل کفار و در مقابل اجانب شدید هستند، محکم (صحیفه امام، ج 6، ص 440). به حکم قرآن مجید با ملتها و دولتهای اسلامی [باید] به رحمت و اخوت، و با کفار و غارتگران بینالمللی به شدت و قدرت عمل کنند (همان، ج 15، ص 292).
همچنین ایشان میگوید:
ما برای دفاع از اسلام و ممالک اسلامی و استقلال ممالک اسلامی در هر حال مهیا هستیم. برنامه ما که برنامه اسلام است، وحدت کلمه مسلمین است؛ اتحاد ممالک اسلامی است؛ برادری با جمیع فرق مسلمین است در تمام نقاط عالم هم پیمانی با تمام دول اسلامی است در سراسر جهان؛ مقابل صهیونیست، مقابل اسرائیل، مقابل دول استعمار طلب (همان، ج 1، ص336).
ما دست برادری به تمام ملتهای اسلامی میدهیم و از تمام آنان برای رسیدن به هدفهای اسلامی استمداد میکنیم (همان، ج 7، ص 170).
روابط بین ملتها باید براساس مبانی اسلام و مسائل معنوی باشد. در این راستا وحدت مسلمین به عنوان استراتژی مهم در دیدگاه امام خمینی جایگاه خارجی دارد که همواره بر آن پای میفشرد.
وی به شدت تلاش کرد تا از اختلافات مذهبی بین اهل سنت و شیعیان جلوگیری کند:
با برادران اهل سنت خود هیچ اختلافی نداریم؛ همه اهل ملت واحد و قرآن واحد هستیم (همان، ج 6، ص 384).
امام خمینی علاوه بر مسئولان دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران، به حجاج ایرانی و شیعیان در سایر کشورها توصیه میکرد در جریان حج، برخی معتقدات شیعه را به نفع وحدت اسلام و مسلمین کنار بگذارند و به آن عمل نکنند. «لازم است برادران ایرانی و شیعیان سایر کشورها از اعمال جاهلانه که موجب تفرق صفوف مسلمین است، احتراز کنند و لازم است در جماعات اهل سنت حاضر شوند و از انعقاد تشکیل نماز جماعات در منازل اجتناب نمایند (همان، ج 10، ص 62). خارج شدن از مسجدالحرام یا مسجد مدینه به هنگام شروع نماز جماعت جایز نیست و بر شیعیان واجب است که با آنان نماز جماعت بخوانند. جایز و لازم است که به هنگام دو وقوف، طبق احکام علمای اهل تسنن عمل کنند، حتی اگر خلاف آن هم ثابت شده باشد (روزنامه اطلاعات، 1368/3/30). اگر اول ماه ذی الحجه نزد علمای اهل سنت ثابت شد و حکم کردند به اول ماه، باید حجاج شیعه از آنها تبعیت کنند و روزی را که سایر مسلمین به عرفات میروند، آنها نیز بروند و حج آنها صحیح است» (28 شوال 1399).
نکته مهمی که از فتاوا و نظرهای یادشده به دست میآید، اینکه افزون بر راههای رسمی دیپلماتیک، مردم عادی نیز میتوانند در محیط خارجی سهمی را در اجرای اصل وحدت بر عهده گیرند. یکی دیگر از اقدامات و ابتکارات جمهوری اسلامی در زمان حیات امام، در راستای تقویت وحدت اسلامی، اعلام هفته وحدت است که همه ساله مقارن با میلاد پیامبر اسلام برگزار میشود.
6-1-2-2- تقویت روابط و دفاع از مظلومان و مستضعفان
دفاع از مظلوم و مستضعف نیز در آموزههای قرآنی ریشه دارد. امام خمینی در این باب خواستار نوعی ائتلاف سیاسی بین کشورهای مستضعف میشود و میگوید: «ما طرفدار همه مظلومین در همه جا هستیم و میل داریم که مظلومین بر همه ستمگران غلبه کنند (همان، ج19، ص94). ما با ملتها به هیچ وجه مخالفتی نداریم، بلکه ما با مظلومها که ملتها هم از طبقه مظلومین هستند، موافق هستیم و با اشخاصی که ظلم میکنند- چه در مملکت خودشان به ملت خودشان ظلم بکنند و چه به ملتهای ضعیف ظلم بکنند- با آنها مخالف هستیم (همان، ج 11، ص 125). ما معادله جهانی و معیارهای اجتماعی و سیاسیای را که تا به حال به واسطه آن تمام مسائل جهان سنجیده میشده است، شکستهایم. ما خود چهارچوب جدید ساختهایم که در آن عدل را ملاک دفاع، و ظلم را ملاک حمله گرفتهایم. از هر عادلی دفاع میکنیم و بر هر ظالمی میتازیم. ما این سنگ را بنا خواهیم گذاشت (همان، ص 160) و تمام ملتهای مظلوم را پشتیبانی میکنیم (همان، ص 133). کسی که تابع مذهب اسلام است، باید با ابرقدرتها مخالفت کند و مظلومان را از زیر چنگال اینها بیرون بیاورد» (همان، ج 13، ص 69).حضرت امام نظام اسلامی را موظف میدانست که برای نجات ملل تحت ستم و مستضعف تلاش کند تا از این رهگذر بسیج انقلابی طرفداران عدم تعهد به دو بلوک شرق و غرب در سراسر گیتی تحقق یابد و هستههای مقاومت در تمامی جهان به وجود آید:
ما باید از مستضعفین جهان پشتیبانی کنیم؛... زیرا اسلام... پشتیبان تمام مستضعفین جهان است (همان، ج 12، ص 202).
بسیج، تنها منحصر به ایران اسلامی نیست. باید هستههای مقاومت را در تمامی جهان به وجود آورد و در مقابل شرق و غرب ایستاد (همان، ج 21، ص 195).
شایان ذکر است حمایت از مستضعفان را میتوان در راستای اصل تألیف قلوب نیز مورد بحث قرار داد؛ زیرا با این حمایتها، قلوب مستضعفان عالم به اسلام متمایل میگردد.
2-2-2- قواعد واقع گرایانه اسلام در عرصه بینالمللی
اسلام در عین تأکید بر آرمانهای مذکور، در سطح دیگر با واقع گرایی برای حفظ موجودیت مسلمین و جلوگیری از جنگ و همچنین به دلیل اعتقاد به لزوم عدم تحمیل بر دیگران، بر سطوح دیگری از قواعد تأکید دارد که میتواند زمینه تعامل مسلمانان را با کشورهای دیگر فراهم آورد که برخی از مهمترین این اصول عبارتند از:1-2-2-2- اصل پایبندی به روابط بر اساس احترام متقابل و عدم مداخله
امام خمینی بر پایه نگرش عقل گرایانه شریعت و از باب صلح گرایی و مسالمت جویی دولت اسلامی، برقراری روابط براساس احترام متقابل و عدم مداخله در امور داخلی کشور را مهم میشمرد:با احترام متقابل نسبت به کشورهای خارجی عمل میشود. نه به کسی ظلم میکنیم و نه زیر بار ظلم میرویم (همان، ج 4، ص 244).
تمام کشورها اگر احترام ما را حفظ کنند، ما هم احترام متقابل را حفظ خواهیم کرد و اگر کشورها و دولتها بخواهند به ما تحمیل بکنند، از آنها قبول نخواهیم کرد. نه ظلم به دیگران میکنیم و نه زیر بار ظلم دیگران میرویم (همان، ص 338).
باید ببینیم امریکا خودش در آینده چه نقشی دارد؟ اگر امریکا بخواهد همان طور که حالا با ملت ایران معامله میکند، با ما رفتار کند، نقش ما با او خصمانه است و اگر چنانچه امریکا به دولت ایران احترام بگذارد، ما هم با همان احترام متقابل عمل میکنیم و با او به طور عادلانه که نه به او ظلم کنیم و نه به ما ظلم کند [رفتار میکنیم] (همان، ص 332).
سیاست دولت اسلامی، حفظ استقلال، آزادی ملت و دولت و کشور و احترام متقابل– بعد از استقلال تمام- میباشد و فرقی بین ابرقدرتها و غیر آنها نیست (همان، ص 411).
[قطع رابطه با دولتها] برخلاف عقل و برخلاف شرع است و ما باید با همه روابط داشته باشیم... اما اینکه با هیچ دولتی نباید رابطه داشته باشیم، هیچ عقل و هیچ انسانی آن را نمیپذیرد چون معنایش شکست خوردن و فنا و مدفون شدن است تا آخر (همان، ج19، ص93).
ما با تمام ملتها در صورتی که دخالت در امور داخلی ما نکنند و برای ما احترام متقابل قائل باشند، با احترام رفتار میکنیم (همان، ج 5، ص 182).
امام خمینی در مورد حفظ تمامیت ارضی کشور تصریح میکند:
از باب اینکه تابع اسلام هستیم و قراردادهایی که [با سایر کشورها] منعقد شده است محترم میشماریم، هرگز بنای این مطلب را نداریم که حتی به یک وجب... [از خاک کشوری] تعدی کنیم و حتی یک وجب از زمین خودمان را نخواهیم به دیگران داد (همان، ج 14، ص 83).(4)
2-2-2-2- اصل وفای به عهد و پایبندی به قراردادها در روابط بینالمللی
بر اساس آیات «اوفوا بالعقود» و «اوفو بالعهد» و برپایه قاعده فقهی «المسلمون عند شروطهم»، وفاداری به پیمانها واجب است. افزون بر قراردادها، رعایت عرف بین المللی نیز از اصول لازم الاجرا در دیپلماسی اسلامی به شمار میآید که در این باره میتوان به لزوم رعایت مصونیت دیپلماتیک سفیران، عدم اهانت به نمایندگان سیاسی و احترام به مقدسات ملل دیگر اشاره کرد (برای آگاهی بیشتر درباره قرارداد در اسلام بنگرید به: عباسعلی عمید زنجانی، ج 3، ص 487-522؛ محمدرضا ضیائی بیگدلی، ص 39-44).حضرت امام کلیه قراردادهایی را که دولت اسلامی- با استقلال کامل- آن را تعهد کرده است، برای خود الزام آور میدانست. نمونه بارز آن پذیرش قطعنامه 598 بود که امام اعلام کرد:
من باز تأکید میکنم که ما در سیاست خود برای رسیدن به صلح در چهارچوب قطعنامه شورای امنیت جدی هستیم و هرگز پیش قدم در تضعیف آن نخواهیم بود (صحیفه امام، ج 21، ص 134).
3-2-2- تعامل با ملل غیر مسلمان
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی توانست مکتب خود را منسجم کرده و رهبری خود را به صورت منسجم ارائه نماید، روابط بین مسلمانان را تنظیم نمود، آنگاه نوبت به تنظیم روابط حسنه بین مسلمین و دیگران رسید. در این رابطه خداوند خطاب به پیامبرش میفرماید: «قُل یا أَهلَ الكِتابِ تَعالَوا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَكُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلا نُشرِكَ بِهِ شَیئًا وَلا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا أَربابًا مِن دونِ اللَّهِ ? فَإِن تَوَلَّوا فَقولُوا اشهَدوا بِأَنّا مُسلِمونَ، (آل عمران: 64)؛ مسیحیت را دعوت کن و به آنها بگو: بیایید اصول مشترک را به عنوان روابط بین اسلام و مسیحیت امضا کنیم که آن اصول عبارتند از: 1. خدا را بپرستیم؛ 2. برای او شریک قائل نشویم؛ 3. و دنبال برتریجویی نباشیم.قرآن کریم در سوره انبیا بعد از بیان سیرهی انبیا(علیهم السلام) میفرماید: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُم أُمَّةً واحِدَةً وَأَنا رَبُّكُم فَاعبُدونِ» (انبیاء: 92)؛ یعنی نه تنها مسلمانان امت واحدند، بلکه مسلمانان، مسیحیان، کلیمیان و همه پیروان انبیای الهی یک امتاند؛ زیرا اعتقاد به یک مرجع و معاد دارند و معتقد به اصل رسالتاند.
قرآن کریم کیفیت رابطهی بین مسلمانان و دولتهای دیگر را این گونه تبیین مینماید: مشركین و کافران دو گروه بودند. عدهای اهل توطئه بوده و سعی میکردند مسلمانان را بکشند یا تبعید کنند یا زندانی کنند یا اموالشان را مصادره و غارت کنند. گروه دیگر، کاری با مسلمانان نداشتند. اگر کافری از گروه دوم مورد لطف مسلمانان قرار بگیرد زندگی مسالمت آمیز همراه با قسط و عدل را با آنها برقرار کنید.
نتیجه گیری
آنچه گفته شد هم مواضع اسلام در مورد سیاست بینالمللی بود. استنباطی که از مطالب گفته شده میشود، و میتواند جواب سؤال اصلی ما با این عنوان که دین اسلام چه دیدگاهی نسبت به سیاست بینالملل دارد؛ باشد. این است که راهکار و نگرش اسلام به سیاست بینالملل، نه آرمان گرایی صرف و نه واقع گرایی صرف میباشد، اسلام هرچند در اهداف عالیه خود تشکیل امت واحد جهانی را مد نظر دارد، اما تا زمان رسیدن به آن، به طور نسبی و در حد یک ضرورت مرزهای جغرافیایی را با ملتها و حکومتها به رسمیت میشناسد، تا با برقراری روابط با آنها، با معرفی و آموزش اسلامی، به گسترش اسلام مدد رساند.اسلام برای اجرای این اصل (همزیستی با جهان پیرامون)، اصولی چون وفای به عهد و برقراری روابط حسنه را، حتی با دارالحرب تا زمانی که تعرضی علیه دارالاسلام نداشته باشند، اجرا میکند. بر این اساس اسلام با تأثیرپذیری از محیط پیرامون و واقعیتهای ملموس و تلفیق آنها با ارزشها و آرمانهای فراملی و فرامنطقهای، به بحث در خصوص اهداف خود در نظام بینالمللی و نحوهی پیش برد سیاست بین المللی اسلامی میپردازد. در حقیقت اسلام بین مصالح آرمانی اسلامی و واقعیتهای موجود بینالمللی، به سیاست تلفیق و اتخاذ سیاست بینابینی قائل است، تا از این رهگذر با پرهیز از برخورد و درگیری جدی و فوری با مسلمات جهانی (وجود مرزها، قومیتها و نژادهای مختلف، دولتهای غیر اسلامی و ...)، زمینه مسالمت آمیز گسترش اسلام را در سایهی تبلیغ و اطلاع رسانی مداوم، و به نحو معقول فراهم کرده، و بتواند معیارهای دین اسلام را در عرصهی سیاست بینالمللی (عدالت- رفاه عمومی و آرامش و امنیت)، پیاده سازد.
پس همان طور که مشهود است، سیاست بینالمللی اسلام و تنوع نگرشش به آن را، میتوان در دو سطح طبقه بندی کرد. سطح اول، تأکید بر آرمانهای جهان شمول اسلام است که در این سطح سعی در پیاده سازی ایده آل نهاییش (حکومت واحد جهانی)، و پی گیری اصول حق طلبانهای چون اعاده نظام عادلانه در سطح جهان، مبارزه حق طلبانه و آزادی بخش برای دفاع از اسلام و امت اسلامی در هر نقطه از جهان، تعهد برادرانه نسبت به مسلمانان و حمایت بی دریغ از مستضعفان و مبارزه در نجات ملل محروم جهان، میباشد. در سطح دوم با قبول برخی محذورات برای رسیدن به آرمان مطلوب خود، سعی در هماهنگی خود با واقعیات موجود دارد. در این سطح از یک طرف با به حداقل رساندن نفوذ و تسلط بیگانگان بر کیان ملتهای اسلامی، و از طرف دیگر با برقراری روابط صلح آمیز متقابل با دول غیرمحارب و خودداری از دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر، و قبول ضرورتهای موجود و آگاهی به لزوم زندگی مسالمت آمیز مورد تأکید اسلام، به همکاری و همگرایی، در راستای کمک به زندگی مشترک همهی انسانها در سطح نظام بینالملل، گرایش نشان میدهد. اسلام در این سطح با اصل دعوت و به شیوههای مقطعی و با اعتقاد به آگاه سازی منطبق با شعور انسانی و متکی بر فطرت پاک همگانی، سیاستهای خود را پیگیری و متحقق سازد. در مجموع باید گفت دید آرمان گرایی (ایده آلیستی) اسلام، هدف نهایی خود را تشکیل امت واحد جهانی در عرصهی جهانی ترسیم میکند؛ و دید واقع گرایی آن (رئالیسم)، نشان از پذیرش واقعیتهای موجود، اصل همزیستی و زندگی مسالمت آمیز در عرصهی بینالمللی را شامل میشود. از آموزههای دین مبین اسلام در عرصهی سیاست بینالمللی، مشهود میشود که اسلام نه آرمان گرای صرف و نه واقع گرای صرف است، بلکه با تلفیق نوعی آرمان گرایی و واقع گرایی و اتخاذ سیاست بینابینی، به ایفای نقش در سیاست بینالملل، برای رسیدن به اهداف خود که همانا سعادت بشر است، استفاده میکند.
پینوشتها:
1- دکتر یحیی فوزی دانشیار دانشگاه بینالمللی امام خمینی میباشد.
2- David Dessler. What"s at Stake in The Agent- Structure Debate ؟ International Organization, vol.43, N.3 (Summer 1989) P.454.
3- «مُحَمَّد رَسُولُ اللهِ وَالَّذیِنَ مَعَهُ أشِداءُ عَلَى الكُفَّار رُحَمَاءُ بَینَهُم.»
4- امام خمینی در همین باره در رساله توضیح المسائل خود (مسئله 2826) در حکمی کلی میگوید: «اگر دشمن بر بلاد مسلمانان و سرحدات آن هجوم نماید، واجب است بر جمیع مسلمانان دفاع از آن به هر وسیلهای که امکان داشته باشد از بذل جان و مال، و در این امر احتیاج به اذن حاکم شرع نیست.»
ابراهیم برزگر صراط، ضابطه هویت در اندیشه امام خمینی، فصلنامه مطالعات ملی ش1، 1387.
ریموند کوهن، قواعد بازی در سیاست بینالمللی، ترجمه مصطفی شیشه چی زاده (تهران: سفیر، 1370) ص 93.
علوی، محمود، مبانی فقهی روابط بینالملل، تهران: امیر کبیر، 1385.
عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی (جلد سوم)، تهران: چاپخانه سپهر، چاپ اول، 1367.
مورگنتا، هانس جی، سیاست میان ملتها، ترجمهی حمیرا مشیرزاده، تهران: وزارت امور خارجه، مرکز چاپ و انتشارات، 1379.
یحیی فوزی، امام خمینی و هویت ملی در ایران، فصلنامه مطالعات ملی، سال دوم، تابستان 1379.
روح الله موسوی خمینی (امام)، صحیفه امام، 22جلد، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378.
روزنامه اطلاعات، 1368/3/30.
قرآن مجید سورههای نساء. بقره، فتح.
خلیلیان، سید خلیل، حقوق بینالملل اسلامی، چاپ و نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ پنجم، 1375.
ضیائی بیگدلی محمدرضا، اسلام و حقوق بینالملل.
رساله توضیح المسائل امام خمینی.
سیف زاده، سید حسین، نظریههای مختلف در روابط بینالمللی، تهران: نشر قومس، 1374.
شکوری ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، مرکز انتشارات، 1377.
قوام، عبدالعلی، اصول سیاست خارجی و سیاست بینالملل، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، چاپ هفتم: 1380.
کی، جی، هالستی، مبانی تحلیل سیاست بینالملل، ترجمه بهرام مستقیمی و مسعود طارم سری (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1373) ص 641.
David Dessler. What"s at Stake in The Agent- Structure Debate In International Organization, vol.43, N.3 (Summer 1989) P.454.
منبع مقاله :
واعظی، محمود؛ (1390)، مجموعه مقالات همایش ملی دین و روابط بینالملل، تهران: مجمع تشخیص مصلحت نظام، مرکز تحقیقات استراتژیک، چاپ دوم