غارت ميراث مکتوب ما توسط اروپائيان
هويّت فرهنگي و تاريخي يک ملّت را شايد بتوان در دو گزينه ي : الف. ميزان و حجم تلاش در ميدان دانش و مقدار سهم توليدات علمي نياکان آن ملّت درگذشته؛ ب. ميزان مواريث باقيمانده از آن تلاش هاي علمي از نظر کمّي و کيفي، در عصر حاضر؛ جستجو، تقسيم بندي و مورد بررسي و ارزيابي دقيق قرار داد. از ديدگاه «تاريخ علم»، امروزه در محافل دانشگاهي و علمي جهان، خاستگاه هاي اوليّه ي و مرکز توليد علوم، همچون دانش هاي پزشکي و فلسفه مورد توجّه ويژه قرار گرفته و ميراث کهن دانش و سير تحوّل و تطوّر علوم به عنوان اسناد ملّي حقيقي يک ملّت محسوب و مورد ارزيابي قرار مي گردد و بر همين مبنا آثاري در قالب هاي گوناگون خلق مي شود، که براي نمونه مي توان به اثر شهير و ارزنده ي «کارل بروکلمان» يعني تاريخ ادبيات عرب اشاره کرد، که گرچه در يک نگاه عادي موضوع آن بررسي نگاشته هاي عربي است، ليکن در يک نگاه ژرفا و عميق در چگونگي فصل بندي و نگارش آن، مي بينيم خط سير دقيق و خاصّي از «مکان هاي تأليف و توليد علوم» دنبال مي گردد، که بايد نتيجه ي آن مطالعات را در آثاري مانند: مقدمه بر تاريخ علم ، اثر «جورج سارتون» جستجو و ردّيابي نمود؛ چنانچه خواسته باشيم به نمادي خاصّ و مشخّص اشاره کرده باشيم، مي توان به شخصيّت برجسته ي دانش پزشکي، همچون «ابن سينا» مثال زد که کتاب سترگش القانون في الطبّ صدها سال به عنوان کتاب درسي دانشجويان در دانشگاه هاي آن روز اروپا به عنوان سمبل و نماد دانش پزشکي نوين، با تأکيد بر خاستگاه آن يعني «ايران»، مورد عنايت ويژه و ارزيابي قرار مي گيرد و يا آثار شخصيّت هاي برجسته ي دانش فلسفه و منطق، همچون «افلاطون» و «ارسطو» با تأکيد بر خاستگاه نخستين علوم اوايل، يعني يونان باستان، مورد توجّه، تدريس و مراجعه قرار مي گيرند. #
بر هيچ محقّق و پژوهشگر منصف ِ تاريخ علم، سهم ملل شرق، خصوصاً مهد علم و دانش، ايران در قرون 3- 8 هجري، در توليد علوم و دانش هاي بنيادين، پوشيده نيست و اگر روزي دانشياران بومي اين ملل، (نه بيگانگان، چرا که هيچوقت حقيقت را بيان نخواهند کرد!) بر اساس يافته هاي تراثي موجود، (پس از شناسايي و فهرست نگاري اوليه ي اين مواريث گران بها در کتابخانه هاي خصوصي و عمومي، يا غارت شده از سوي ملل مترقّي ومتمدّن! يا از بين رفته به سبب کتاب سوزي ها، حملات اقوام به دور از فرهنگ، يا بلاياي طبيعي مانند سيل، زلزله و ...)، موفّق شوند تاريخ علم ِ خود را بنگارند، بهره و سهم واقعي هر يک از اديان، سرزمين ها و مليّت ها: در به وجودآوردن، بالندگي و رشد، گسترش و تعميم آن، با ابتناي بر دين مترقّي و دانش پرور اسلام در گستره ي جهاني، مشخّص و معيّن خواهد گرديد.
با اين پيش فرض، اروپاييان که بعد از افول خاستگاه علم، يعني يونان باستان، ده ها قرن در تاريکي محض جهالت و ناداني (قرون وسطي)، به سر برده بودند و از طرف ديگر آن مقدار ميراثي هم که از يونان باستان در معقولات و متافيزيک، نزد غربيان، برجاي مانده بود، به جهت ذبح ناجوانمردانه و تدريجي علم و دانش از سوي کليساي روم کاتوليک، به تدريج به انحطاط و نابودي گراييده بود، و البته ناگفته نماند که در اين مقطع حسّاس تاريخي، باز اين دانشمندان مسلمان، همچون «ابن سينا»، « ابونصرفارابي»، «خواجه نصير طوسي»، «ابو يعقوب کِندي»، «ابن هيثم بصري»، «خوارزمي» و ...، بودند که با اعتناء، ترجمه و شرح و بسط علوم ِ باقيمانده از تمدّن يونان باستان، همچون هندسه، فلسفه، منطق، طبيعيّات، و ...، و تلفيق آن ها با دانش هاي نوين اسلامي و ارائه ي آن در قالب هاي بومي ـ اسلامي، آن ها را از ورطه ي نابودي مطلق و حتمي که در انتظارشان بود، نجات دادند و از اين نقطه نظر مي بينيم که مغرب زمينيان سخت وامدار مسلمانان هستند!#
غارت منابع خطي ما توسط اروپائيان در دويست ساله گذشته
کتابخانه ي دانشگاه پرينستون در نيوجرسي، موزه ي متروپليتن در نيويورک، کتابخانه ي کنگره ي امريکا در واشنگتن، و غير آن جستجو نموده و به نظاره نشست؛ به نظر نمي رسد بر خواننده ي آگاه چنين توهّمي پيش آيد که: "غارت مواريث فرهنگي ملل شرق مربوط به دوره ي فئوداليسم و استعمار ملل مشرق زمين از سوي اروپائيان است و در عصر کنوني، بشريّت به يک نوع عقلانيّت و رشديافتگي دست يازيده و چنين امور سخيفي را به شدّت تمام تقبيح مي کند!"؛ متأسفانه بايد گفت علي رغم تحوّلات ظاهري و فريبا در رفتارهاي غربيان و پيشرفت تصنّعي در نوع تعاملات فرهنگي آن ها با ملل شرق، باز در قالب هاي نويني همان رفتارها ادامه دارد و حتّي با وجود ورود به هزاره ي سوم ميلادي، که از سوي خود آن ها عصر جهاني شدن و...، همراه با انقلاب در نوع رفتار و تعاملات علمي و فرهنگي با ملل جهان بر اساس تساوي و احترام متقابل و رعايت حقوق مذهبي و ...، لقب گرفته، و حتي جالب تر پيشنهادهايي مانند: «گفتگوي تمدن ها» که از سوي رئيس جمهور ايران (يک کشور شرقي) به سازمان ملل شده بود، با نهايت تزوير در مجامع جهاني از سوي غربيان حاکم بر جهان به عنوان يک الگوي مشخّص از نوع تعاملات جهاني، در ظاهر پذيرفته مي شود، و اين در حالي است که متأسفانه امروزه خلاف و عکس آن را در رفتار و تعاملات علمي، فرهنگي، اقتصادي و رفتارهاي اروپائيان و آمريکائيان با ساير ملل جهان سوم (خصوصاً شرقي ها) مي بينيم؛ به نظر نگارنده بايد ماهيّت حقيقي و بدون پرده ي مغرب زمينيان را در ميان نظريّات «ساموئل هانتينگتون» جستجو کرد، و حقيقتاً جهان غرب قرن هاست که در سمت و سوي «برخورد تمدن ها» و نيز «برتري، سيطره و استيلاي همه ي جانبه» بر منابع فرهنگي و اقتصادي جهان سير کرده و مي کند و به نظر مي رسد درآينده هم چنين باشد!
در اين ميان متأسفانه برخي از شرقيان بي آلايش، همچنان بر طبل حاکميّت «عقل و انديشه» بر مراودات بين المللي مي انديشند و تلاش مي کنند، غافل از اين که حقيقتاً « نگاه تحقيرآميز» و «نوع تعاملات» غربيان با ملل به اصطلاح جهان سوم، قرن هاست در وجود و شخصيّت ژنتيکي مغرب زمينيان نهادينه شده است! و اصولاً در مبحث مانحن فيه هم، سنّت غارت و نقب آثار باقيمانده (ميراث) انديشه ي ملل شرق، خصوصاً آثار فرهنگي و علمي ملّت هاي مسلمان، در ميان فرنگيان (اروپائيان و آمريکائيان) سنّتي هميشگي و دائمي است و به طور قطع و يقين آن ها به عنوان "اپورتونيست ها"ي واقعي هر زمان فرصتي اقتضا نمايد از چپاول مواريث کهن، چنانچه در همين سال هاي اخير در جريان حمله ي آمريکا به عراق در نخستين روزهاي سال 1382ش و وقوع تراژدي غمبار غارت دستنويس هاي نفيس و اشياي تاريخي بسيار ارزشمند مربوط به تمدّن هاي سومري، کلداني و بابلي و نيز اسلامي موجود در موزه ي ملّي عراق در بغداد، دست هاي پيدا و نهان غربيان را که سال ها براي دست يازيدن به آن آثار و ايجاد چنين فرصت تاريخي استثنايي، لحظه شماري مي کردند! به وضوح آفتاب همگان مشاهده کردند، که البته براي اثبات اين ادّعاها براي برخي ساده انديشان دير باور، يک نسل! بايد صبر کرد و شايد فرزندان و نسل هاي آينده ي عراقي آن مواريث کهن و بسيار نفيس هويّت چندين هزار ساله ي خويش را در درون ويترين هاي موزه هاي ملّي بريتانيا در لندن و يا موزه ي متروپليتن نيويورک و نظاير آن ها ببينند! چنانچه ما امروز با حسرت و ناباوري تمام به آثار فرهنگي ايران و ساير کشورهاي اسلامي در کتابخانه هاي ملّي بريتانيا، آلمان، فرانسه، هلند، اتريش و برخي ديگر از موزه ها و کتابخانه هاي مهمّ اروپايي و آمريکايي، نظاره گريم! ناگفته نماند، در اين نوشتار سخن در مقوله ي کتاب و دستنويس ها بوده و بس و حديث ساير مواريث ملّي و فرهنگي به يغما رفته از ممالک مشرق زمين، همانند کشور عزيزمان ايران، مثل کتيبه ها، تابلوها، فرش ها، سفال ها، سکّه ها و هزاران اشياء و سنگ قيمتي و زينتي و ...، يک روي ديگر و ناگفته ي سکّه ي اين غارت همه جانبه ي فرهنگي اين ملل مظلوم است و بي شکّ ورود و پرداختن به آن ها، به قول مولانا «مثنوي هفتاد من کاغذ شود»، و بدون ترديد از حوصله ي اين نوشتار نيز خارج است و حقيقتاً فريادگر و حديث خوان دردمند ديگري را به نظاره نشسته است که پرده از آن ناگفته هاي يغماها برفکند...، تو خود حديث مفصّل بخوان از اين مجمل!
کافي است به عنوان نمونه به بخش اندکي از ميراث قلمي نفيس و ارزشمند غارت شده ي انديشمندان کشور خود ايران در «کتابخانه ي سالتيکف شدرين» در سنت پترزبورگ ـ روسيه، اشاره کنيم، که طي جنگ دوره ي دوم ايران با روسيه، صدها نسخه ي نفيس بقعه ي شيخ صفي الدين در اردبيل با عنوان و ترفند: «امانت و ترجمه ي متون مذکور براي مسلمانان روسيه با تضمين بازگرداندن آن ها از طرف سفارت کبراي دولت فخيمه ي روس!» همراه بسياري از ظروف و اشياي بسيار نفيس از سوي دولت تزاري وقت در سال 1242 هـ. توسّط جناب «پاسکويچ» غارت مي گردد، ابتدا به تفليس و مدتي بعد هم به کتابخانه سالتيکف شدرين در سنت پطرزبورگ (پايتخت روسيه ي تزاري) انتقال مي يابد و آن «ميراث تاراج شده» ديگر هرگز به وطن بازگردانده نمي شود و جالب تر اين که آن مواريث کهن فرهنگي و علمي، که در واقع محصول فکري و ثمره ي علمي چند صد ساله ي نياکان انديشمند ايران زمين است، سالهاست با عنوان هويّت تاريخي و فرهنگي ملّت روس، براي نسل هاي آينده ي خود مورد مفاخره و مباهات قرار مي گيرد!
با اين توصيف، بر نخبگان علمي، خصوصاً کساني که دغدغه و داعيه ي فرهنگ اصيل ايران اسلامي و مواريث کهن اين مرز و بوم را دارند، فرض و لازم است که نسل هاي آينده را با تاريخچه و گذشته ي پر ارزش علمي سراسر غرور و پر افتخارِ خود آشنا سازند، تا آن عزيزان بدانند، اين ملت ها و دولت هاي مغرب زمين، که خود را امروزه با عنوان ملل مترقّي، متمدّن و صاحبان انديشه ي اصيل و فن آوري پيشرفته به شمار مي آورند و با تبختر و غرور، به ديده ي حقارت به ملل شرق (خصوصاً مسلمانان) مي نگرند و ديگر ملل را به تمام معنا عقب مانده، و فاقد هويّت تاريخي و در يک کلام متوحّش مي دانند! چگونه با غارت ميراث فرهنگي و انديشه هاي ديگر ملّت هاي مترقّي واقعي آن روز، که اتفاقاً خود آنان در همان اعصار و ايّام در لاک بربريّت و توحّش هزار ساله، به سر مي بردند، با بهره گيري از محصولات انديشه ي ملل مسلمان مشرق زمين براي خود پيشينه ي هويّتي مجعول علمي ساختند يا مي سازند!
بر اين مبنا نگارنده ي سطور با اذعان به «ضعف ديپلماسي پنهان و آشکار جريان هاي تأثيرگذار سياسي در نهادهايي مانند وزارت امور خارجه، در تلاش براي بازپس گيري حقوق مادي و معنوي و نيز احياي اين نوع مواريث کهن»، به عنوان نماد فريادي خاموش! و سمبلي کاملاً محسوس و عيني از نوع غارت هاي فرهنگي و زنده نگهداشتن ياد و خاطره ي اين مواريث کهن و بسيار ارزنده، که حقيقتاً در جاي جاي آن آثار فرهنگي، ياد و نام ايران اسلامي و دانشمندان سترگ اين سامان و مرز پرگهر، نقش بسته و در درون خويش حديثي پر ماجرا و دنيايي پر رمز و راز را از گذشته هاي نياکان اين مرز و بوم بر تارک خويش دارند، دير زماني است که در حال نگارش: فهرست نسخه هاي خطّي کتابخانه ي بقعه ي شيخ صفي الدين اردبيلي « ميراث غارت شده»، است، تا حداقلّ (گرچه با يک قدم ناچيز)، هم نسل هاي آينده ي ما در مقابل هويّت هاي ساختگي و مجعول ملّت هاي اروپايي احساس شرم و حقارت نکنند و هم ما به جرم سکوت و اهمال، در برابر و پيشگاه دادگاه تاريخ و نيز نسل هاي آينده ي ايران زمين، خجل و شرمنده نشويم!
اجحاف غربيان به ملل مشرق زمين در همين مقدار خلاصه نمي گردد، متأسفانه مي بينيم در تمام نيمه ي دوم هزاره دوم ميلادي، پس از اينکه به تدريج مواريث کهن اين سرزمين ها را به ثمن بخس به غارت بردند، به استفاده ي ابزاري و مطالعات عميق بر روي متون مذکور و ساير علوم به دست آمده از ملل ديگر، پرداخته و با سرعت وصف ناپذيري توانستند طي يک يا دو قرن خود را از چاه ويل جهالت و ناداني هزار ساله قرون وسطايي بيرون کشيده و نجات دهند و متأسفانه به جاي قدرداني و حق شناسي! به تدريج زمينه هاي تسلّط فکري و فرهنگي همه جانبه ي خويش را بر جوامع ملل مستضعف مشرق زمين فراهم آورده و پس از غارت فرهنگي و انتقال ناجوانمردانه ي بخش مهمّي از مواريث کهن ملل شرق به کتابخانه ها و موزه هاي اروپايي، به تدريج پا را فراتر نهاده و اين بار منابع اقتصادي و موهبت هاي خدادادي اين ملل، مانند: معادن زيرزميني و طلاي سياه (نفت) را نشانه رفته و بسترها و زمينه هاي تسلّط همه جانبه را بر آن منابع، در دستور کار خويش قرار دادند.
حتي مي بينيم در اماکني مانند قاره ي آفريقا علاوه بر غارت معادن الماس و طلا و ساير منابع اقتصادي، خود انسان ها نيز با عنوان برده صدها سال ها به اسارت گرفته مي شوند، که امروزه وجود اقليت سياه جامعه ي ايالات متحده، دقيقاً گواه و سند اين جنايت هاست؛ با اين توصيف بسيار جالب است بدانيم که در آثار نگاشته شده از سوي خود غربي ها، مانند نگاشته ها در زمينه ي«تاريخ علم»، همچون: مقدمه بر تاريخ علم ، تأليف جورج سارتون و ...؛ علاوه بر مصادره ي علوم، گاهي غيرمنصفانه خود را صاحبان اصلي علوم و توليدکنندگان علوم پيشينيان مي شمارند و حتي انتسابِ «کشف يا اختراع» برخي از پديده هاي طبيعي و علوم تجربي را به «مسلمانان»، يک تخيّل و خيال وهم آلود! برشمرده اند؛ به عنوان مثال: کرويّت زمين، جاذبه ي زمين و يا بسياري از قوانين ستاره شناسي، کيهان شناسي، فيزيک، شيمي، و ...، که به برخي از آن ها مانند جاذبه ي زمين و کرويّت آن و حتي منظومه ي شمسي و حرکت سيارات بر مدار خاصّ و ...، 1400 سال پيش در قرآن کريم به آن ها اشاره شده، يا از سوي دانشمندان طبيعي و مسلمان، همچون «ابوريحان بيروني»، «ابن هيثم بصري» و ... بدان اشاره يا کشف شده بود، مي بينيم غربيان، همه ي اين دستاوردهاي علمي هزار ساله ي مسلمين و سهم آنان را در شکل گيري علوم، ناجوانمردانه دور زده و با نهايت بي انصافي بخش عظيم کشفيّات آنان را نفي مي کنند، به عنوان مثال هنوز هم کشف «جاذبه ي زمين» را به «نيوتن» و کرويّت زمين را به «گاليله» نسبت داده! و در محافل علمي و دانشگاهي خويش از آن ياد کرده و مورد ارزيابي علمي خويش قرار مي دهند، در صورتي که به اعتراف بسياري از غربيان منصف، بخش قابل توجهي از اين علوم پيش تر و حتي صدها سال پيش از آن ها، از سوي مسلمانان کشف و در آثار علمي آن ها معرفي گرديده بود و صد البته بالاتر و دردناک تر از آن، «باور و پذيرش» برخي از اين گفتارهاي مجعول و بي اساس مغرب زمينيان از سوي بعضي خود باختگان غربزده و ناآگاه در محافل علمي و دانشگاهي ما شرقيانست!
آن ها با غارث ميراث فرهنگي و محصول انديشه ي ملل مشرق زمين، خصوصاً ملل ِمسلمان (با تأکيد بر نسخه هاي خطّي)، هم هويّت فرهنگي آن ها و هم علوم اين ملّت ها را و بالاتر از آن باورهاي آنان را نشانه رفته و ربودند و به جاي آن بين دانشمندان اين ملل روحيه اي موروثي مبتني بر يک نوع خود باختگي فرهنگي و نوعي عدم باور و تحقير پذيري و نيز عدم استقلال فکري را در وجود شرقيان نهادينه کردند، که در واقع اين حرکت آنان نتيجه ي انتقام هزار سال احساس حقارت در مقابل دانش ملل مترقّي شرق آن روز، خصوصاً ملّت هاي مسلمان با محوريّت ايران اسلامي ، بوده است، حال با اندکي تأمّل، مي بينيم که مغرب زمينيان علاوه بر ايجاد و تلقين روحيه ي عدم باور و ناتواني در استقلال فکري در لايه هاي زيرساختي جريان هاي تأثيرگذار در فرهنگ اين ملل، زمينه هاي تدريجي وابستگي علمي و فرهنگ مصرفي و وارداتي در همه ي زمينه هاي علوم و فنون را به جاي توليد علم و دانش، از خود در ميان اين ملل بر جاي گذاشتند، که براي نمونه اين خطّ سير را در ايران سال هاي نخستين دوره ي ناصري مي بينيم که چگونه علوم پزشکي، شيمي و فيزيک و نيز فنون نظامي و ... مصرفي غربي، همراه با اساتيد خارجي آن ها! مانند دکتر «شليمر فرانسوي»، روانه ي مدارس جديد ايران مانند دارالفنون مي گردد (2) و متأسّفانه بر اثر همين غفلت ِ ملل شرقي و نخبگان آن، همچون کشورمان ايران، که روزي آوازه ي دانش ِ عالمان آن و دانشمندان ِ متبحّر آن سامان، مانند: ابن سينا، فارابي، خواجه نصير، فخر رازي، زکرياي رازي، سهروردي، خوارزمي، غياث الدين جمشيد کاشاني، فردوسي، خيام، سعدي، حافظ، مولوي و....، در علوم و فنون و ادب آن روزگار، گوش فلک را کر مي کرد و حقيقتاً دانشمندان اين سرزمين سرآمد ِهمه ي اين علوم و فنون مطرح روز بودند ، امروزه مي بينيم در دانشگاه هاي آن، خصوصاً در علوم فنّي، تجربي، طبيعي و حتّي معقولات و علوم انساني!، ترجمه ي لاتين آثار به يغما رفته ي (غربي شده!) نياکان مردم همين سرزمين ها، ليکن با لعابي فرنگي در قالبي نوين ريخته و به ضميمه ي فرهنگ خودشان، به محافل علمي و دانشجويي در دانشگاه هاي اين ملل، تزريق مي نمايند!
اين مبحث را با اشاره اي گذرا به تعاملات فرهنگي آلمان با ملل شرق به پايان مي بريم؛ کشور آلمان (پروس قديم) معروف است که در تاريخ خود، نسبت به همسايگانش، همچون: انگلستان، فرانسه، اسپانيا و هلند، فاقد هرگونه مطامع استعماري و تسلّط اقتصادي بوده و نقشي در استثمار ملل شرقي نداشته است (3) ، که با اندکي تأمّل در ميراث فرهنگي مکتوب ملل شرقي (خصوصاً ملل مسلمان) موجود در موزه ها و کتابخانه هاي اين سرزمين، بايد اندکي با احتياط و واقع بينانه در باره ي اين مسأله قضاوت نمود! ، ناگفته نماند در مقابل برخي نيز براين باورند که به طور کلّي غربيان در واقع با انتقال ميراث فرهنگي شرق به کشورهاي خود، آن ها را از نابودي حتمي و مطلقي که در انتظارشان بود، نجات دادند و دسترسي آسان و سريع امروزي پژوهشگران به اين آثار، خود گواه حقانيّت اين ادّعا است! که البته با پيش فرضي که در مطلع اين نوشتار بيان گرديد، جواب نقضي آن براي خواننده کاملاً روشن مي شود...؛ چرا که آن ها با اين غارت هاي تمام عيار فرهنگي و يا امور ديگري همچون تغييرخطّ، هم ملل مشرق زمين را از همه لحاظ فرهنگي و اقتصادي به خودشان وابسته کردند (4) و هم آنان را از فرهنگ اصيل و ريشه دار خود، مانند فرهنگ ديرپاي اسلامي بيگانه ساخته و تهي نمودند، که به عنوان نمونه مي توان به گوياترين نماد اين احساس بي هويّتي و سردرگمي فرهنگي، به بازمانده ي ميراث عظيم امپراتوري عثماني، يعني کشور ترکيه، به عنوان بزرگترين دارنده ي دستنويس هاي اسلامي در جهان! اشاره کرد، که اکنون جز اندک بسيار ناچيزي از پژوهشگران آشنا به خطوط نياکان ِ مسلمان خود (خطّ عربي)، عمده ي مردم اين سرزمين ِ کهن با تغيير خطّ به لاتين، دچار يک گسست ِ همه جانبه ي فرهنگي از فرهنگ غني اسلامي خويش، گرديده و بالمآل گرفتار يک نوع احساس سرد بي هويّتي فرهنگي شده اند و...؛ البتّه بحث در حول و حوش موضوع مذکور نه در خور بضاعت علمي ناچيز نگارنده ي سطور و نه اين مجال و مقال جاي طرح تفصيلي آن است و حقيقتاً مي طلبد کساني را که دغدغه و اهليّت طرح و بررسي اين مسائل را از زواياي گوناگون دارند، با ذکر شواهد و دلايل تاريخي (مبتني بر اسناد تاريخي موجود) به اين مهمّ بپردازند .
پی نوشت:
1 . هسته ي اصلي ذخائر عظيم و گران بهاي کتابخانه ي دانشگاه براتيسلاوا (پايتخت کنوني کشور اسلواکي) در واقع ميراث تاراج رفته ي کتابخانه ي خصوصي خاورشناس برجسته ي مسلمان، اديب و شاعر بوسنيايي دکتر« صفوت بيک پاشاگيچ» (درگذشته سال 1934م در سارايوو) است، که حاوي بسياري از نسخ خطي نفيس به خطّ علماي بوسني و هرزگوئين بود، که به تمامه طي يکي از جنگ ها به آن کشور انتقال يافت؛ براي آگاهي بيش تر از چگونگي اين غارت فرهنگي به مقدمه ي کتاب:
.Arabisch, türkische und persische Handschriften der universtäte bibliothek in Bratislava, 1961.
و نيز نگاه کنيد به مقدّمه ي عربي «قاسم دوبراچا» (صص4-20)، جلد نخست فهرست نسخه هاي خطّي کتابخانه ي غازي خسرو بيک سارايوو با عنوان ذيل رجوع گردد: Perzijskih Rukopisa, Sarajevo 1963. Katalog Arapskih, Turskih I
2 . . البته با توجّه به مقدّمات و توضيحات پيش گفته، توهّم «نفي عملکرد مثبت اميرکبير» در اين دوره ي تاريخي، براي خواننده ي بصير هرگز رخ نخواهد داد!
3 . براي نمونه به مقاله ي مندرج در مجلّة معهد المخطوطات العربيّة: مج 44، ج2 (1421هـ/2000م)، ص7 مراجعه شود.
4 . به عنوان مثال، امروزه صاحبان و وارثان اصلي و واقعي اين علوم و دستنويس ها، علي رغم پرداخت هزينه هاي بسيار سنگين، بايد متواضعانه در مقابل بازماندگان غارتگران متکبر ديروز! سر تعظيم خم کرده تا با اخذ تصوير و عکس يک دستنويس اسلامي غارت شده از وطنشان براي تصحيح و ... موافقت نمايند؛ حال اينجا بماند که به قول يکي از پژوهشگران و مصححان نسخ خطّي: "آن نوع برخورد غربي ها به مراتب به جواب سربالا، تحقير آميز و اهانت بار و نيز تبعيض گرايانه ي برخي مديران کتابخانه هاي داخل کشور نسبت به درخواست هاي محققان براي بهره مندي از اين آثار کهن، مي ارزد!"
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله