دولت محبّت «شاخصه‌های حکومت زمینه ساز»

روشن است حکومت صالحان و ولایت دینی نعمتی بزرگ است که خداوند به جامعه ارزانی می‌دارد. و به فرموده قرآن، خداوند هیچ نعمتی را بدون دلیل و استحقاق تغییر نمی‌دهد: ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ[1] بنابراین همان گونه که خداوند حکومت دینیی را که با پیامبر(ص) به جامعه عطا فرموده بود در اثر عدم فرمان برداری مردم از آنها گرفت. برای برخورداری از آن نعمت نیز مردم (قوم) باید تغییر و ایجاد استحقاق نمایند.
يکشنبه، 3 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دولت محبّت «شاخصه‌های حکومت زمینه ساز»
دولت محبّت «شاخصه‌های حکومت زمینه ساز»
دولت محبّت «شاخصه‌های حکومت زمینه ساز»

نويسنده: جواد جعفری

مقدمه:

لزوم زمینه سازی صحیح
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ(عج) وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضَاءِ حَوَائِجِهِ وَ الْمُحَامِينَ عَنْهُ وَ السَّابِقِينَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْه.

پرسش اول: آیا برای ظهور امام عصر(عج) باید زمینه سازی کرد؟

روشن است حکومت صالحان و ولایت دینی نعمتی بزرگ است که خداوند به جامعه ارزانی می‌دارد. و به فرموده قرآن، خداوند هیچ نعمتی را بدون دلیل و استحقاق تغییر نمی‌دهد: ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ[1] بنابراین همان گونه که خداوند حکومت دینیی را که با پیامبر(ص) به جامعه عطا فرموده بود در اثر عدم فرمان برداری مردم از آنها گرفت. برای برخورداری از آن نعمت نیز مردم (قوم) باید تغییر و ایجاد استحقاق نمایند.
در میان عوامل تغییر دهنده مردم، حکومت و حاکمان، برنامه ریزان و مدیران جامعه نقشی مهم و کلیدی دارند. لذا سهم حکومت برای زمینه سازی ظهور حضرت ولی عصر(عج) سهمی اساسی و سرنوشت ساز است.
ما ایجاد استحقاق را برای فراهم شدن بزرگ‌ترین نعمت ولایت که ظهور حضرت ولی عصر(عج) است زمینه سازی ظهور می‌گوییم.
در این نوشتار برنامه‌های گروهی برای زمینه سازی که نیاز به قدرت سیاسی و حکومت به معنای امروزی دارد بررسی می‌شود.
در روایات نیز به وجود گروهی زمینه ساز برای حکومت مهدوی تصریح شده است. عبد الله بن حارث از پیامبر(ص) نقل می‌کند: يخرج ناس من المشرق فيوطئون للمهدى يعنى سلطانه.[2]

پرسش دوم: آیا زمینه سازی ظهور چهار چوب خاصی دارد؟

قطعا فراهم کردن زمینه ظهور نیز مانند همه کارهای هدف‌مند دیگر روش خاصی دارد و هر کاری را نمی‌توان زمینه سازی نامید. برخی کارها که برای زمینه سازی انجام می‌پذیرد کارهای احساسی و جسورانه است یعنی اقدامی بدون تهیه مقدمات و برنامه و نیروی لازم است که باعث وارد آمدن ضررهای سختی به جامعه و دین می‌شود علاوه بر آن در روند تغییر اراده الهی برای تعجیل در ظهور بی‌تأثیر است. از این گونه اقدامات در روایات تعبیر به استعجال شده است و دستور داده شده است از آن پرهیز شود.
1) ظدثنا عبد الواحد بن محمد العُبْدُوس العطار رضي الله عنه قال حدثنا علي بن محمد بْنِ قُتَيْبَةَ النیسابوری قال حدثنا حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ قال حدثنا الصَّقْرِ بْنِ أبى دُلَفَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الرِّضَا(ع) يَقُولُ إِنَّ الْإِمَامَ بَعْدِي ابْنِي عَلِيٌّ ... وَ الْإِمَامَةُ بَعْدَهُ فِي ابْنِهِ الْحَسَنِ ... ثُمَّ قَالَ إِنَّ مِنْ بَعْدِ الْحَسَنِ ابْنَهُ الْقَائِمَ بِالْحَقِّ الْمُنْتَظَرَ ... لَهُ غَيْبَةً تَكْثُرُ أَيَّامُهَا وَ يَطُولُ أَمَدُهَا فَيَنْتَظِرُ خُرُوجَهُ الْمُخْلِصُونَ وَ يُنْكِرُهُ الْمُرْتَابُونَ وَ يَسْتَهْزِئُ بِذِكْرِهِ الْجَاحِدُونَ وَ يَكْثُرُ فِيهَا الْوَقَّاتُونَ وَ يَهْلِكُ فِيهَا الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ يَنْجُو فِيهَا الْمُسْلِمُونَ.[3]
2) أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد قال حدثنا حميد بن زياد الكوفي قال حدثنا عَلِيِّ بْنِ الصَّبَّاحِ بْنِ الضَّحَّاكِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ سَيْفٍ التَّمَّارِ عَنْ أَبِي الْمُرْهِفِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَلَكَتِ الْمَحَاضِيرُ قُلْتُ وَ مَا الْمَحَاضِيرُ قَالَ الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ نَجَا الْمُقَرِّبُونَ وَ ثَبَتَ الْحِصْنُ عَلَى أَوْتَادِهَا.[4]
امام باقر(ع) همین نکته را به جناب زید تذکر می‌دهد.
1) مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْجَارُودِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرِ بْنِ دَابٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّ زَيْدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع دَخَلَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ مَعَهُ كُتُبٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ يَدْعُونَهُ فِيهَا إِلَى أَنْفُسِهِمْ وَ يُخْبِرُونَهُ بِاجْتِمَاعِهِمْ وَ يَأْمُرُونَهُ بِالْخُرُوجِ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ(ع): ... فَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ إِنَّهُمْ لَنْ يُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً فَلَا تَعْجَلْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ وَ لَا تَسْبِقَنَّ اللَّهَ فَتُعْجِزَكَ الْبَلِيَّةُ فَتَصْرَعَكَ[5]
لازم به ذکر است که بسیاری از روایاتی که حمل بر منع قیام قبل از امام قائم(عج) شده است، چنین اقداماتی را نفی می‌کند نه اقدامات صحیح و عالمانه را.
با توجه به این مطلب روشن می‌شود که لازم است با کاوشی در آیات و روایات، اقدامات صحیح برای زمینه سازی در عرصه حکومتی را که در قرآن و روایات بیان شده است شناسایی کرد و مرز آن را با کارهای جاهلانه و احساسی معلوم نمود.
روش بحث:
در این تحقیق برای به دست آوردن اقدامات لازم برای زمینه سازی ظهور، به آیات و روایاتی مراجعه می‌کنیم که الف) اوصاف یاران امام مهدی (عج) ب) اهداف حکومت امام مهدی(عج) را بیان می‌کنند.

پرسش سوم: آیا می‌توان از اوصافی که برای یاران امام مهدی(عج) در روایات نقل شده یا از اهداف حکومت ایشان، اقدامات زمینه ساز را به دست آورد؟

پاسخ: طبق برخی روایات، یاران حضرت کسانی هستند که قبل از ظهور در زمان غیبت، دست به اقداماتی می‌زنند و زمینه‌هایی را ایجاد می‌کنند و دست آوردهای خود را در اختیار امام قرار می‌دهند نه این که هیچ اقدامی‌ نکنند و تنها با آمدن امام به ایشان بپیوندند. با توجه به این روایات که در ادامه به آنها اشاره می‌شود روشن می‌گردد این اقدامات باید در زمان غیبت انجام گیرد و اینها اوصاف کسانی است که در زمان غیبت فعالیت می‌کنند و کار کردهای آنها منحصر به دوران ظهور نیست.
1) ثُمَّ لَيُشْحَذَنَّ فِيهَا قَوْمٌ شَحْذَ الْقَيْنِ النَّصْل تُجْلَى بِالتَّنْزِيلِ أَبْصَارُهُمْ وَ يُرْمَى بِالتَّفْسِيرِ فِي مَسَامِعِهِمْ وَ يُغْبَقُونَ كَأْسَ الْحِكْمَةِ بَعْدَ الصَّبُوحِ[6]؛ پس گروهى در آن فتنه‏ها (دوران غیبت) صيقلى مي‌شوند (هدايت و رستگاری يافته براى پيروی از آن بزرگوار(عج) آماده هستند) مانند صيقل دادن آهنگر شمشير را (به طوري كه) ديده‏هاى آنها بنور قرآن جلاء داده و تفسير در گوشهايشان جا گرفته شود (در آيات قرآن تأمّل و تدبّر كنند، و تفسير را از اهلش می‏آموزند) و در شب جامم حكمت را بآنها بنوشانند بعد از اينكه در بامداد هم آشاميده باشند (اسباب سعادت و نيكبختى و علم و عمل براى آنان در آشكار و نهان آماده گردد).
2) حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال حدثني علي بن الحسن عن أخيه محمد بن الحسن عن أبيه عن أحمد بن عمر الحلبي عن الحسين بن موسى عن معمر بن يحيى بن سام عن أبي خالد الكابلي عن أبي جعفر(ع) أنه قال كأني بقوم قد خرجوا بالمشرق يطلبون الحق فلا يعطونه ثم يطلبونه فلا يعطونه فإذا رأوا ذلك وضعوا سيوفهم على عواتقهم فيعطون ما سألوه فلا يقبلونه حتى يقوموا و لا يدفعونها إلا إلى صاحبكم قتلاهم شهداء أما إني لو أدركت ذلك لاستبقيت نفسي لصاحب هذا الأمر.[7]
البته به قرینه روایات پرچم‌های سیاه معلوم است که منظور از شرق همان ایران است.
3) ابْنُ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ مَعْمَرِ بْنِ يَحْيَى عَنْ دَاوُدَ الدِّجَاجِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَقَالَ انْتَظِرُوا الْفَرَجَ مِنْ ثَلَاثٍ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَا هُنَّ فَقَالَ اخْتِلَافُ أَهْلِ الشَّامِ بَيْنَهُمْ وَ الرَّايَاتُ السُّودُ مِنْ خُرَاسَانَ وَ الْفَزْعَةُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ.[8]
4) جابر بن عبدالله يقول: سمعت النبي(ص) يقول: لا تزال طائفة من أمتي يقاتلون على الحق ظاهرين إلى يوم القيامة قال فينزل عيسى بن مريم(ع) فيقول أميرهم: تعال صل لنا فيقول لا ان بعضكم على بعض امراء تكرمة الله هذه الأمة.[9]
این حدیث در منابع مهم اهل تسنن فراوان نقل شده است. دكتر عبد العليم بستوي در کتاب المهدي المنتظر(عج) في ضوء الأحاديث و الآثار الصحيحة (ص 329) ضمن بیان صحت سند آن، اقول اهل تسنن را که واژه امیرهم را بر امام مهدی(عج) تطبیق کرده‌اند آورده است.
این حدیث با اشاره به وجود گروهی که همیشه اهل مبارزه هستند و همیشه پیروزی نیز با آنها است، تصریح می‌کند امام مهدی(عج) فرمانده آنها خواهد بود. یعنی گروه مبارز که همیشه وجود دارد در زمان ظهور، سپاه امام مهدی(عج) خواهند بود. پس آنان که بر حق جهاد می‌کنند یار امام هستند. اگر اهل جهاد نباشند حق از آنها سلب می‌شود. امیرالمؤمنین(ع) چنین می‌فرمایند: وَ أُدِيلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ الْجِهَادِ.[10] هر گروه جهاد را ترک کند خداوند حق را از آنها می‌گیرد.
در مورد اهداف حکومت نیز باید گفت هر چند شاید ما مأمور به تحقق بخشیدن به آنها نباشیم اما باید از آنها به عنوان یک چشم انداز استفاده نماییم تا مسیر حرکت را تشخیص دهیم. زیرا شکی نیست که اقدام گروه زمینه ساز باید در راستای اهداف امام باشد نه در تقابل با آن اهداف.

پرسش چهارم: آیا روایاتی که امر به تقیه می‌کند در تضاد با زمینه سازی نیست؟

وجوب تقیه برای دور داشتن از استعجال است یعنی کارهای ناسنجیده و احساسی. نه مطلق جهاد تعبیر روایات از تقیه به زره و سپر و وسیله جهاد در مقابل شمشیر، نشان استفاده از آن در جنگ دارد و الا کسی که در خانه نشسته احتیاجی به سپر ندارد. یعنی منظور از تقیه این است که در عین مبارزه باید دشمن شناس و زمان شناس بود و غفلت نکرد.
1) عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ كَانَ أَبِي(ع) يَقُولُ وَ أَيُّ شَيْ‏ءٍ أَقَرُّ لِعَيْنِي مِنَ التَّقِيَّةِ إِنَّ التَّقِيَّةَ جُنَّةُ الْمُؤْمِنِ[11]
2) عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ التَّقِيَّةُ تُرْسُ اللَّهِ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ[12]
3) حدثنا أحمد بن الحسن القطان قال: حدثنا الحسن بن علي السكوني قال حدثنا محمد بن زكريا الجوهري عن جعفر بن محمد بن محمد بن عمارة عن أبيه قال سمعت الصادق جعفر بن محمد(ع) يقول: ... وَ الْمُؤْمِنُ مُجَاهِدٌ لِأَنَّهُ يُجَاهِدُ أَعْدَاءَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ بِالتَّقِيَّةِ وَ فِي دَوْلَةِ الْحَقِّ بِالسَّيْفِ[13]

بخش اول: اوصاف اصحاب امام عصر(عج):

1. یاران محبت مدار
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ.[14]
1) أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد ابن عقدة قال حدثنا علي بن الحسن بن فضال قال حدثنا محمد بن حمزة و محمد بن سعيد قالا حدثنا حماد بن عثمان عن سليمان بن هارون العجلي قال قال سمعت أبا عبد الله(ع) يقول: إن صاحب هذا الأمر محفوظة له أصحابه لو ذهب الناس جميعا أتى الله له بأصحابه و هم الذين قال الله عز و جل: فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرِينَ و هم الذين قال الله فيهم فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ.[15]
این روایت نشان می‌دهد آیه در شأن یاران امام عصر(عج) است.
باید توجه داشت که منظور از ارتداد در این آیه ارتداد اصطلاحی که ملی و فطری دارد و کافر شدن حقیقی است، نیست. بلکه معنای لغوی آن است یعنی از دین روی گردانند و با دستورات شرع مخالفت می‌کنند نه این که عقیده‌ای به آن ندارند.
علامه طباطبایی: آيه شريفه به نحوى متصل به آيات قبل است و در اين مقام است كه روشن سازد دين خدا از اينگونه مردم نيرنگ باز بى‏نياز است، براى اينكه مردمى كه از ترس منافع مادى، خود را در ورطه مخالفت با خدا مى‏افكنند و با يهود و نصارا دوستى مى‏كنند، در صراطى قرار دارند كه آرام آرام نفاق در دلهاشان رخنه مى‏كند و قبل از گرفتار شدن به نفاق، مبتلا به بيمارى دل هستند، جماعتى هستند كه جمعى از آنان بيمار دلند، باكى ندارند از اين كه با از دست دادن سرمايه دين، دنيا را به دست آورند و آنچه در نزد دشمنان دين از عزت كاذب و مقام‏هاى حيوانى و فانى سراغ دارند را مقدم مى‏دارند بر عزت حقيقى كه تنها از آن خدا و رسول او و مؤمنين است و بر سعادت واقعى كه هم شامل زندگى دنيا است و هم آخرت.[16]
حال به اوصافی که از این آیه استفاده می‌شود می‌پردازیم.
انسجام الهی بدون قومیت‌گرایی:
علامه می‌فرماید: سياق كلام بيان پيروز شدن دين به وسيله اين قوم در مبارزه با كسانى است كه پيروزى را در گروه‏گرايى مى‏بينند و به همين اميد با دشمنان دين دوستى مى‏كنند و نيز تعبير از آن مردم به كلمه" قوم" و آوردن آن اوصاف و افعال را با صيغه جمع، همه و همه اشعار به اين معنا دارد كه آن قومى كه خدا وعده آوردنش را داده، مردمى هستند كه دسته جمعى مى‏آيند نه تك تك و دو تا دو تا، و منظور اين نيست كه خداى تعالى در هر زمانى و قرنى شخصى را به يارى دين مى‏گمارد كه او را دوست دارد و او خدا را دوست دارد! شخصى كه در برابر مؤمنين خاضع و در برابر كفار قدرتمند و شكست ناپذير است و در راه خدا جهاد مى‏كند و از سرزنش هيچ ملامت‏گرى نمى‏هراسد!!.[17]
دلیل وحدت این افراد با هم و نقطه مشترک آنها محبت به خداوند است. نه قومیت و کشور و پرچم و زبان مشترک.
الف) مقدم داشتن خداوند:
علامه: از آن جهت كه حب را مطلق آورد معلوم مى‏شود حب خدا مربوط به ذات آن قوم و متعلق به ذات ايشان است بدون اينكه مقيد به وصفى و يا چيز ديگرى باشد و اما دوست داشتن آنان خدا را، لازمه‏اش آن است كه پروردگارشان را بر هر چيز ديگرى غير خدا كه مربوط به خودشان باشد از قبيل مال و جاه و يا خويشاوند يا غير آن مقدم بدارند، بنا بر اين قومى كه وعده آمدنشان داده شده، احدى از دشمنان خداى سبحان را دوست نمى‏دارند و اگر قرار باشد فردى از افراد انسان را دوست بدارند اولياى خدا را به ملاك دوستى با خدا دوست مى‏دارند.[18]
این گروه چون محبت الهی را در دل دارند لذا خداوند نزد آنها مقدم بر هر عامل دیگری است. بنابراین مقام خود یا منافع حزب و گروه خود را یا خواسته دوست و آشنا را در عرض فرامین الهی یا مقدم بر آن قرار نمی‌دهند.
ب) فروتنی با مؤمنان:
علامه: «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» كنايه است از شدت تواضعشان در برابر مؤمنين، تواضعى که برای بزرگ داشت خداوند است خدایی که ولى آنان است و ايشان نيز اولياى اويند. و اگر كلمه" اذلة" را با حرف" على" متعدى كرده، شايد علتش اين بوده كه در خصوص اين مورد معناى شفقت و يا ميل در آن تضمين شده‏ است.[19]
ج) نفوذ ناپذیری در برابرکفار:
علامه: «أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ» كنايه است از اينكه اين اولياى خدا خود را بزرگ‌تر از آن مى‏دانند كه اعتنايى به عزت كاذب كفار كنند، كفارى كه اعتنايى به امر دين ندارند، هم چنان كه خداى تعالى پيامبر خود را همين طور ادب كرده، و به وى فرموده: به زر و زيورهايى كه ما به بعضى از خانواده‏هاى كفار داده‏ايم تا چند صباحى سر گرم آن باشند چشم مدوز و بر زندگى آنان غبطه مخور، بلكه در برابر مؤمنين خضوع و تواضع كن.[20]
علامه طباطبایی بالاترن و مهم‌ترین ویژگی این گروه را مقاومت در مقابل کفار می‌داند چنان که این مطلب را می‌توان از آیات قبل نیز استفاده کرد لذا در این مورد سخنان مهمی دارند که به برخی اشاره می‌شود:
می‌فرماید: اسلام آنها (یهود و نصارا) را به قبول حق دعوت كرده، به چيزى خوانده كه با عزيزترين خواسته‏هايشان ناسازگارى دارد، آرى عزيزترين خواسته آنها پيروى هواى نفس و آزادى در شهوات و لذائذ دنيا است.
و همين مطلب كه اسلام مخالف و ناسازگار با خواسته‏هاى ملت‏هاى گوناگون چون يهود و نصارا است، يهود و نصارا را با همه دشمنى كه با يكديگر دارند، در يك هدف مشترك متحد و نزديك به هم كرده و آن دشمنى با اسلام است و اين هدف مشترك، آنها را واداشته به يكديگر مراجعه كنند، يهود، دوست نصارا شود و نصارا با يهود دوستى كند و همين است معناى ابهام جمله:" بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ" در مفرداتش و اين جمله در مقام بيان علت فرمانى است كه در جمله:" لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياءَ" آمده بود و معنايش اين است كه اگر گفتيم يهود و نصارا را اولياى خود مگيريد علتش اين است كه اين دو طائفه در عين اينكه دو طائفه جداى از هم و دشمن هم هستند، در عين حال عليه شما مسلمانان يك دست و متحدند، پس در نزديك شدن به آنها و در دوستى و محبت با آنها هيچ سودى براى شما نيست.
و چه بسا بشود از جمله:" بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ" معناى ديگرى نيز استفاده كرد و آن اين است كه اگر به شما دستور داديم كه يهود و نصارا را دوست خود نگيريد براى اين بود كه شما با آنها به اين منظور دوستى مى‏كنيد كه از آنها يارى بگيريد به اين معنا كه مثلا با نصارا دوستى كنيد تا آنان شما را عليه يهود كمك كنند، در حالى كه اين دوستى هيچ سودى برايتان ندارد، زيرا اين دو طائفه اولياى هم هستند و هرگز شما را عليه خودشان يارى نخواهند كرد.[21]
و باز می‌فرماید: چون دوست گرفتن آنان و دوست نگرفتن مؤمنين بى ارتباط با علاقه قلبى با آنان نيست حتما دوستدار آنان علاقه قلبى به آنان دارد و چگونه ممكن است قلبى كه اين چنين شيفته دشمنان خدا است محبت خدا را در خود جاى دهد با اينكه خداى خالق دلها فرموده: خدا براى يك انسان دو قلب در باطنش ننهاد.[22] و از لوازم اين دوستى يكى اين است كه مؤمن در برابر اين كفار ذليل گردد و كفار به مؤمنين سلطه پيدا نموده، آنان را مايه عزت خود قرار دهند و بكوشند كه بر آنان آقايى كنند هم چنان كه خداى تعالى فرموده:" أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً" و يكى از لوازم آن سهل‏انگارى در جهاد عليه كفار و نارضايتى از جنگيدن با آنان است و يكى از لوازم اين نارضايتى اين است كه چنين كسى حاضر نيست در راه جهاد با كفار كه دوستشان دارد رنج جنگيدن و سفر و گرسنگى و تشنگى و هر محروميت ديگر را تحمل كند، پس كسى مى‏تواند اين ناملايمات را تحمل كند كه بطور كلى رابطه اجتماعى خود را با آنان قطع كند.[23]
د) مبارزه در راه خدا:
«يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» اگر در ميان همه فضائل ‏اين افراد، فقط جهاد در راه خدا را نام برده، براى اين بوده، مقام نياز به ذكر آن داشته، چون خداى تعالى در اين آيه در مقام اين است كه به وسيله اين افراد دين خود را يارى دهد.[24]
شاید به دلیل اهمیت فراوان جهاد است که در روایات نیز وصف یاران زمینه ساز، جهاد و مبارزه بیان شده است.
1) جابر بن عبدالله يقول: سمعت النبي(ص) يقول: لا تزال طائفة من أمتي يقاتلون على الحق ظاهرين إلى يوم القيامة قال فينزل عيسى بن مريم(ع) فيقول أميرهم: تعال صل لنا فيقول لا ان بعضكم على بعض امراء تكرمة الله هذه الأمة.[25]
2) حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال حدثني علي بن الحسن عن أخيه محمد بن الحسن عن أبيه عن أحمد بن عمر الحلبي عن الحسين بن موسى عن معمر بن يحيى بن سام عن أبي خالد الكابلي عن أبي جعفر(ع) أنه قال كأني بقوم قد خرجوا بالمشرق يطلبون الحق فلا يعطونه ثم يطلبونه فلا يعطونه فإذا رأوا ذلك وضعوا سيوفهم على عواتقهم فيعطون ما سألوه فلا يقبلونه حتى يقوموا و لا يدفعونها إلا إلى صاحبكم قتلاهم شهداء أما إني لو أدركت ذلك لاستبقيت نفسي لصاحب هذا الأمر.[26]
ﻫ) نترسیدن از ملامت و توبیخ
علامه: ظاهر اين است كه «وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» متعلق به همه جمله‏هاى قبلى باشد، نه تنها به جمله آخرى (هر چند كه در چنين مواردى جمله آخرى قدر متيقن است) براى اين كه نصرت دين با جهاد در راه خدا همان طور كه ملامت ملامت گران با آن مزاحم است و ملامت گران ياوران دين را از هدر رفتن اموال و اتلاف نفوس و تحمل شدائد و ناملايمات مى‏ترسانند، همچنين با تذلل براى مؤمنين و تعزز براى كافران مزاحم است، ملامت گران مزاحم اين كار نيز هستند براى اينكه از زخارف دنيا و وسائل شهوت و متاع‏هاى زندگى چيزهايى دارند كه مؤمنين ندارند و ملامت گران افراد مورد بحث را ملامت مى‏كنند كه آيا با فلان و فلان مرد تهى دست تواضع دارى و در باره فلان و فلان ثروتمند و مستكبر تعزز و تكبر مى‏كنى؟ پس ملامت ملامت گران هم مانع جهاد در راه خدا است و هم از تذلل براى مؤمنين و تعزز بر كافران جلوگيری می‌کند.[27]
و) حاکم ساختن سیره اسلام:
مرحوم علامه طباطبایی در مورد این آیه مواردی مهم را بیان کرده است که برای تشخیص حکومت زمینه‌ساز، بسیار مهم است. یعنی با دقت در آنها می‌توان فاصله خود تا یارانی که وعده آمدنشان داده شده، تشخیص داد.
ایشان می‌فرمایند: مساله نهى از ولايت كفار و دوستى با يهود و نصارا از ... نواهى مؤكده‏اى است كه در قرآن كريم آمده بلكه بعيد نيست كه كسى ادعا كند تشديدى كه در نهى از ولايت كفار و اهل كتاب شده آن قدر شديد است كه هيچ تشديد در ساير نواهى فرعى به پايه آن نمى‏رسد.
تشديد در آن به حدى رسيده كه خداى سبحان دوستداران اهل كتاب و كفار را از اسلام بيرون و در زمره خود كفار دانسته و فرموده:" وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ" و نيز خداى تعالى آنان را از خود نفى كرده و فرموده:" و كسى كه چنين كند هيچ رابطه‏اى با خدا ندارد " و نيز نه يك بار و دو بار بلكه به نهايت درجه تحذيرشان كرده و فرموده:" خدا شما را از خود بر حذر داشته" و ما در آنجا كه پيرامون اين آيه بحث مى‏كرديم گفتيم: مدلول آن اين است كه محذورى كه از آن تحذير كرده حتما واقع خواهد شد و به هيچ وجه تبديل پذير نيست ... و اين آتش كه مكرر مسلمانان را از آن تحذير كرده و فرموده بود:" وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ" همان است كه در آيه زير مى‏فرمايد: با نازل شدن حكم ولايت معصومين- البته اگر به آن عمل كنيد- خطر آن آتش از شما بر طرف مى‏شود و آن آيه اين است:" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ" پس دگرگون شدن اين نعمت به دست خود آنان و تجاوز از ولايت خداى تعالى و قطع رابطه با آن مقام و ركون به ظالمين و ولايت كفار و دوستى با اهل كتاب چيزى بوده كه توقع آن از آن مردم مى‏رفته و بر آنان واجب بوده كه از اين انحرافها بر جان خود بترسند و از سخط الهى كه كسى نمى‏تواند از آن جلوگيرى كند بهراسند آن هم با آن تهديدى كه خداى تعالى به آنان كرده و در چند آيه قبل فرموده:" وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ" و در آخر آن خبر داده كه ايشان را به سعادتشان هدايت نمى‏كند، پس آن چيزى كه هدايت متعلق بدان است سعادت است و سعادت مسلمين در دنيا به اين است كه در مجتمعشان زندگى و عيشى بر طبق سنت دين و سيره عامه اسلامى داشته باشند.
و اگر بنيه و اسكلت اين سيره منهدم گردد مظاهر آن كه حافظ معناى آن است نيز در هم مى‏شکند آن وقت در جو جامعه معلوم نمى‏شود كار نيك و ستوده كدام است كه تا به آن امر كنند (امر به معروف) و كار زشت كدام است تا يكديگر را از آن نهى نمايند (نهى از منكر) و آن وقت است كه شعائر عامه سقوط نموده و به جايش شعائر كفر رواج مى‏يابد و اين وضع پيوسته ريشه‏دارتر مى‏شود و پايه‏هايش محكم‏تر مى‏گردد تا برسد به آنجا كه از اسلام به غير از اسم چيزى نماند- هم چنان كه امروز نمانده-.[28]
اگر خواننده عزيز در سيره عمومى اسلامى كه كتاب و سنت آن را تنظيم و سپس در بين مسلمين اجرا نموده دقت كند و سپس در سيره فاسدى كه امروز بر مسلمين تحميل شده به دقت بنگرد آن وقت آيه شريفه:" فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ" را به دقت مطالعه‏ نمايد، در مى‏يابد كه تمامى رذائل كه جامعه ما مسلمانان را پر كرده و امروز بر ما حكومت مى‏كند همه آنها- كه ما از كفار اقتباس كرده‏ايم و به تدريج در بين ما منتشر گشته و استقرار يافته است- ضد آن اوصافى است كه خداى تعالى براى مردمى ذكر كرده كه در آيه وعده آمدنشان را داده، چون تمامى رذائل عملى در يك كلمه خلاصه مى‏شود و آن اين است كه جامعه ما خدا را دوست ندارد و خداى تعالى نيز اين جامعه را دوست ندارد، جامعه ما ذليل در برابر كفار و ستمگر نسبت به مؤمنين است و در راه خدا جهاد نمى‏كند و از ملامت هر ملامت‏گرى مى‏هراسد.
اين همان معنايى است كه قرآن كريم از چهره مسلمانان آن روز خوانده بود و اگر خواستى بگو خداى عليم خبير چنين آينده‏اى را براى امت اسلام از غيب خبر داده بود و پيش بينى كرده بود كه به زودى امت اسلام از دين مرتد مى‏شود، البته منظور از اين ارتداد، ارتداد اصطلاحى (يعنى برگشتن به كفر صريح و اعلام بيزارى از اسلام) نيست بلكه منظور ارتداد تنزيلى است كه جمله" وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ" آن را بيان مى‏كند و همچنين آيه شريفه:" اگر ايمان به خدا و به رسول و به آنچه كه به رسول نازل شده ايمان مى‏داشتند كفار را اولياى خود نمى‏گرفتند و ليكن بيشترشان تبهكارند " به آن اشاره دارد.
با اينكه خداى تعالى وعده‏شان داده بود كه اگر او را يارى كنند او نيز ياريشان خواهد كرد و دشمنانشان را (البته اگر خود آنان تقويت و تاييد نكنند) تضعيف خواهد فرمود، توجه فرمائيد:" إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ" " و اگر اهل كتاب ايمان مى‏آوردند، برايشان بهتر بود، بعضى از آنان مؤمنند ولى بيشترشان فاسق و منحرفند آنها جز اين كه زحمت شما را بدارند ضررى به شما نتوانند رسانيد و اگر با شما قتال كنند، پا به فرار خواهند گذاشت و ديگر يارى نخواهند شد، آرى ذلت و خوارى براى آنان مقدر شده هر جا كه يافته شوند مگر در پناه خدا و يا پناهى از مردم "و هيچ بعيد نيست كه از جمله:" إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ" استفاده شود كه اهل كتاب در صورتى كه مسلمانان با آنها دوستى كنند خداى تعالى براى سركوب و تنبيه آنان ايشان را از ذلت نجات داده بر آنان مسلط سازد.
آن گاه خداى سبحان جامعه اسلامى را- كه چنين وصفى به خود خواهند گرفت- وعده داده كه قومى را خواهد آورد كه دوستشان دارد و آن قوم نيز خدا را دوست دارند، مردمى كه در برابر مؤمنين ذليل و در مقابل كفار شكست‏ناپذيرند مردمى كه در راه خدا جهاد نموده، از ملامت هيچ ملامت‏گرى پروا نمى‏كنند و اين اوصافى كه براى آن قوم بر شمرده- همان طور كه قبلا توجه كرديد- اوصاف جامعى است كه جامعه اسلامى امروز ما فاقد آن است و با دقت و باريك بينى در هر يك از آن اوصاف كه متقابلا ضد آن اوصاف نيز اوصاف جامعى است كه رذائلى بسيار از آنها منشعب مى‏شود، رذائلى كه فعلا جامعه اسلامى ما گرفتار آن است و خداى تعالى در صدر اسلام از وضع امروز ما خبر داده. و اگر ما آن رذائل را آمارگيرى كنيم خواهيم ديد كه همان رذائلى است كه اخبار غيبى امامان(ع) و پيشگويي‌هايشان از آخر الزمان از آن رذائل خبر داده‏اند و آن روايات از رسول خدا(ص) و ائمه اهل بيت(ع) نقل شده‏ است.[29]

راه کار:

از بیان علامه روشن می‌شود برای اجرای سنت‌های اسلامی در جامعه، و مبارزه با فرهنگ بیگانه باید از محبت یافتن به کفار و شیفته شدن به آنها دوری گزید و هرگز آنها را دوست و قابل اعتماد ندانست. هم چنین نباید شیفته دنیا شد و آن را بر خواست خداوند ترجیح داد.
مصداق این گروه:
علامه طباطبائی در بحث روایی اقوال مختلف در مصداق این آیه را بیان و نقد کرده و ثابت نموده است مصداق این آیه هنوز محقق نشده است و این آیه اشاره به یاران امام عصر(عج) دارد.
ما نیز روایاتی را که نشان می‌دهد منظور ایرانیان در آن زمان هستند نقل می‌کنیم:
1) روي أن النبي(ص) سئل عن هذه الآية، فضرب بيده على عاتق سلمان، فقال: هذا و ذووه، ثم قال: لو كان الدين معلقا بالثريا لتناوله رجال من أبناء فارس.[30]
2) عن بعض أصحابه عن رجل عن أبي عبد الله(ع) قال سألته عن هذه الآية « فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ» قال: المولى.[31]
علامه مجلسی: الموالي العجم.[32] الموالي المعتقون و أبناؤهم و من لحق بقبيلة و ليس منهم و كأن المراد في الأخبار، العجم. فإن أولاد الفرس غلب العرب على آبائهم فكأنهم أعتقوهم أو أنهم لإيمانهم ألحقوا بأئمتهم فصاروا موالي العرب‏.[33]
این روایت نیز نشان می‌دهد آن اصحاب از غیر عرب هستند و منظور از غیر عرب به تفسیر علامه مجلسی فارس‌ها هستند.
4) عَنْ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ عَنْ أَبِي يَحْيَى الْوَاسِطِيِّ عَمَّنْ ذَكَرَهُ قَالَ قَالَ رَجُلٌ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ مَنْ لَمْ يَكُنْ عَرَبِيّاً صَلْباً وَ مَوْلًى صَرِيحاً فَهُوَ سِفْلِيٌّ فَقَالَ وَ أَيُ‏ شَيْ‏ءٍ الْمَوْلَى الصَّرِيحُ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ مَنْ مُلِكَ أَبَوَاهُ قَالَ وَ لِمَ قَالُوا هَذَا قَالَ لِقَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) مَوْلَى الْقَوْمِ مِنْ أَنْفُسِهِمْ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا بَلَغَكَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ أَنَا مَوْلَى مَنْ لَا مَوْلَى لَهُ أَنَا مَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ عَرَبِيِّهَا وَ عَجَمِيِّهَا فَمَنْ وَالَى رَسُولَ اللَّهِ(ص) أَ لَيْسَ يَكُونُ مِنْ نَفْسِ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهُمَا أَشْرَفُ مَنْ كَانَ مِنْ نَفْسِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) أَوْ مَنْ كَانَ مِنْ نَفْسِ أَعْرَابِيٍّ جِلْفٍ بَائِلٍ عَلَى عَقِبَيْهِ ثُمَّ قَالَ(ع) مَنْ دَخَلَ فِي الْإِسْلَامِ رَغْبَةً خَيْرٌ مِمَّنْ دَخَلَ رَهْبَةً وَ دَخَلَ الْمُنَافِقُونَ رَهْبَةً وَ الْمَوَالِي دَخَلُوا رَغْبَةً.[34]
علامه مجلسی: بيّن(ع) بوجه آخر أن العجم الذين كانوا في ذلك الزمان من شيعتهم و أصحابهم أفضل من العرب الذين يفتخرون هؤلاء بالانتساب بهم فإن الموالي أي أولاد فارس دخلوا في الإسلام رغبة و هم كانوا منافقين أظهروا الإسلام خوفا و رهبة.[35]
این روایت نیز به قرینه دخلوا فی الاسلام رغبة، نشان می‌دهد منظور از موالی، ایرانیان هستند.
5) أخبرني أبو الحسين محمد بن هارون بن موسى ، قال : حدثني أبي ، قال : حدثنا أبو الحسين محمد بن أحمد بن محمد بن مخزوم المقرئ مولى بني هاشم قال : حدثنا أبو سعيد عبيد بن كثير بن عبد الواحد العامري التمار بالكوفة ، قال : حدثنا يحيى بن الحسن بن الفرات، قال: حدثنا عمرو بن أبي المقدام ، عن سلمة بن كهيل، عن المسيب بن نجبة قال: لما ورد سبي الفرس إلى المدينة أراد عمر بن الخطاب بيع النساء، و أن يجعل الرجال عبيدا للعرب ، وأن يرسم عليهم، أن يحملوا العليل و الضعيف و الشيخ الكبير في الطواف على ظهورهم حول الكعبة، فقال أمير المؤمنين(ع): إن رسول الله(ص) قال: أكرموا كريم كل قوم. فقال عمر: قد سمعته يقول: إذا أتاكم كريم قوم فأكرموه و إن خالفكم. فقال له أمير المؤمنين(ع): فمن أين لك أن تفعل بقوم كرماء ما ذكرت، إن هؤلاء قوم قد ألقوا إليكم السلم، و رغبوا في الاسلام.[36]

2. مؤمنان صالح

وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني‏ لا يُشْرِكُونَ بي‏ شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ.[37]

مبارزه با نفاق:

خداوند در این آیه اوصافی را برای جامعه بعد از ظهور بیان کرده است. (جانشین شدن در زمین، قدرت یافتن دین، تبدیل ترس به امنیت، عبادت خالصانه). از بیان روایتی معلوم می‌شود بدون برداشتن کامل صفت نفاق، ایجاد چنین اوصافی در جامعه امکان پذیر نیست. منظور از نفاق در این جا منافق اصطلاحی که کافر است و اظهار اسلام می‌کند نیست بلکه مسلمانانی هستند که در آیه قبل توضیح آن گذشت، بیمار دلانی که در عین اعتقاد به اسلام شیفته دنیا و کفار هستند و آنها را از صمیم قلب دوست دارند و دنیا را بر خدا ترجیح می‌دهند نه این که اعتقاد به خدا و معاد نداشته باشند. این افراد را قرآن مرتد می‌نامد یعنی با این که عقیده به خدا دارند اما خداوند را دوست ندارند وعزت و قدرت و نصرت را در جای دیگر می‌دانند و به دنبال کسب خوشنودی آنها هستند و خواست آنها را بر خواست خداوند ترجیح می‌دهند.
بنابراین یکی از وظایف اصلی حکومت خشکاندن ریشه چنین نفاقی است. روایت چنین است:حدثنا محمد بن علي بن حاتم النوفلي المعروف بالكرماني قال حدثنا أبو العباس أحمد بن عيسى الوشاء البغدادي قال حدثنا أحمد بن طاهر القمي قال حدثنا محمد بن بحر بن سهل الشيباني قال أخبرنا علي بن الحارث عن سعيد بن منصور الجواشني قال أخبرنا أحمد بن علي البديلي قال أخبرنا أبي عن سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ عَلَى مَوْلَانَا أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) فَرَأَيْنَاهُ جَالِساً عَلَى التُّرَابِ وَ عَلَيْهِ مِسْحٌ خَيْبَرِيٌّ مُطَوَّقٌ بِلَا جَيْبٍ مُقَصَّرُ الْكُمَّيْنِ وَ هُوَ يَبْكِي بُكَاءَ الْوَالِهِ الثَّكْلَى ذَاتَ الْكَبِدِ الْحَرَّى‏ ... فَقُلْنَا لَا أَبْكَى اللَّهُ يَا ابْنَ خَيْرِ الْوَرَى عَيْنَيْكَ مِنْ أَيِّ حَادِثَةٍ تَسْتَنْزِفُ دَمْعَتَكَ وَ تَسْتَمْطِرُ عَبْرَتَك‏ وَ أَيَّةُ حَالَةٍ حَتَمَتْ عَلَيْكَ هَذَا الْمَأْتَمَ قَالَ فَزَفَرَ الصَّادِقُ(ع) زَفْرَةً انْتَفَخَ مِنْهَا جَوْفُهُ وَ اشْتَدَّ مِنْهَا خَوْفُهُ وَ قَال‏ وَيْكُمْ إِنِّي نَظَرْتُ فِي كِتَابِ الْجَفْر ... وَ تَأَمَّلْتُ فِيهِ مَوْلِدَ قَائِمِنَا وَ غِيبَتَهُ وَ إِبْطَاءَهُ وَ طُولَ عُمُرِهِ وَ بَلْوَى الْمُؤْمِنِينَ بِهِ مِنْ بَعْدِهِ فِي ذَلِكَ الزَّمَان ... ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَزَلْ يَأْمُرُهُ عِنْدَ كُلِّ مَرَّةٍ أَنْ يَغْرِسَهَا تَارَةً بَعْدَ أُخْرَى إِلَى أَنْ غَرَسَهَا سَبْعَ مَرَّاتٍ فَمَا زَالَتْ تِلْكَ الطَّوَائِفُ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ تَرْتَدُّ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ إِلَى أَنْ عَادَ إِلَى نَيِّفٍ وَ سَبْعِينَ رَجُلًا فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ ذَلِكَ إِلَيْهِ ‏وَ قَالَ يَا نُوحُ الْآنَ أَسْفَرَ الصُّبْحُ عَنِ اللَّيْلِ لِعَيْنِكَ حِينَ صَرَّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ صَفَا الْأَمْرُ لِلْإِيمَانِ مِنَ الْكَدَرِ بِارْتِدَادِ كُلِّ مَنْ كَانَتْ طِينَتُهُ خَبِيثَةً فَلَوْ أَنِّي أَهْلَكْتُ الْكُفَّارَ وَ أَبْقَيْتُ مَنْ قَدِ ارْتَدَّ مِنَ الطَّوَائِفِ الَّتِي كَانَتْ آمَنَتْ بِكَ لَمَا كُنْتُ صَدَقْتُ وَعْدِيَ السَّابِقَ لِلْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ أَخْلَصُوا التَّوْحِيدَ مِنْ قَوْمِكَ وَ اعْتَصَمُوا بِحَبْلِ نُبُوَّتِكَ بِأَنْ أَسْتَخْلِفَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ أُمَكِّنَ لَهُمْ دِينَهُمْ وَ أُبَدِّلَ خَوْفَهُمْ بِالْأَمْنِ لِكَيْ تَخْلُصَ الْعِبَادَةُ لِي بِذَهَابِ الشَّكِّ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ كَيْفَ يَكُونُ الِاسْتِخْلَافُ وَ التَّمْكِينُ وَ بَدَلُ الْخَوْفِ بِالْأَمْنِ مِنِّي لَهُمْ مَعَ مَا كُنْتُ أَعْلَمُ مِنْ ضَعْفِ يَقِينِ الَّذِينَ ارْتَدُّوا وَ خُبْثِ طِينَتِهِمْ وَ سُوءِ سَرَائِرِهِمُ الَّتِي كَانَتْ نَتَائِجَ النِّفَاقِ وَ سُنُوحَ الضَّلَالَةِ فَلَوْ أَنَّهُمْ تَسَنَّمُوا مِنِّي مِنَ الْمُلْكِ الَّذِي أُوتِيَ الْمُؤْمِنِينَ وَقْتَ الِاسْتِخْلَافِ إِذَا أَهْلَكْتُ أَعْدَاءَهُمْ لَنَشَقُوا رَوَائِحَ صِفَاتِهِ وَ لَاسْتَحْكَمَتْ سَرَائِرُ نِفَاقِهِمْ وَ تَأَبَّدَ حِبَالُ ضَلَالَةِ قُلُوبِهِمْ وَ كَاشَفُوا إِخْوَانَهُمْ بِالْعَدَاوَةِ وَ حَارَبُوهُمْ عَلَى طَلَبِ الرِّئَاسَةِ وَ التَّفَرُّدِ بِالْأَمْرِ وَ النَّهْيِ وَ كَيْفَ يَكُونُ التَّمْكِينُ فِي الدِّينِ وَ انْتِشَارُ الْأَمْرِ فِي الْمُؤْمِنِينَ مَعَ إِثَارَةِ الْفِتَنِ وَ إِيقَاعِ الْحُرُوبِ كَلَّا فَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا قَالَ الصَّادِقُ(ع) وَ كَذَلِكَ الْقَائِمُ(عج) تَمْتَدُّ أَيَّامُ غَيْبَتِهِ لِيُصَرِّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ يَصْفُوَ الْإِيمَانُ مِنَ الْكَدَرِ بِارْتِدَادِ كُلِّ مَنْ كَانَتْ طِينَتُهُ خَبِيثَةً مِنَ الشِّيعَةِ الَّذِينَ يُخْشَى عَلَيْهِمُ النِّفَاقُ إِذَا أَحَسُّوا بِالِاسْتِخْلَافِ وَ التَّمْكِينِ وَ الْأَمْنِ الْمُنْتَشِرِ فِي عَهْدِ الْقَائِمِ(عج).[38]
از این روایت معلوم می‌گردد منافق‌های یاد شده بعد از به قدرت رسیدن آثار سوئی را در جامعه ایجاد می‌کنند:
1. آشکار کردن دشمنی با برادران دینی
2. جنگ با برادرن دینی برای کسب ریاست
3. تک روی و عمل نکردن به برنامه‌ها و دستورها
4. فتنه انگیزی و جنگ افروزی
بنابراین مبارزه با نفاق باید قبل از زمان تشکیل حکومت (زمان غیبت) صورت گیرد.
علاّمه طباطبائی در تفسیر آیه 54 سوره مائده به برخی از صفات این افراد اشاره می‌فرماید: أن الآية مسوقة لإظهار أن دين الله في غنى عن أولئك الذين يخاف عليهم الوقوع في ورطة المخالفة و تولي اليهود و النصارى لدبيب النفاق في جماعتهم، و اشتمالها على عدة مرضى القلوب لا يبالون باشتراء الدنيا بالدين، و إيثار ما عند أعداء الدين من العزة الكاذبة و المكانة الحيوية الفانية على حقيقة العزة التي هي لله و لرسوله و للمؤمنين، و السعادة الواقعية الشاملة على حياة الدنيا و الآخرة.
و إنما أظهرت الآية ذلك بالإنباء عن ملحمة غيبية أن الله سبحانه في قبال ما يلقاه الدين من تلون هؤلاء الضعفاء الإيمان، و اختيارهم محبة غير الله على محبته، و ابتغاء العزة عند أعدائه و مساهلتهم في الجهاد في سبيله، و الخوف من كل لومة و توبيخ، سيأتي بقوم يحبهم و يحبونه أذلة على المؤمنين أعزة على الكافرين يجاهدون في سبيل الله لا يخافون لومة لائم.[39]
راه کار:
راه برچیدن نفاق طبق روایت یاد شده، ایجاد شرایط سخت است. وجود مشکلات و امتحان‌های سخت موجب جدا شدن افرادی می‌شود که پلیدی‌های درونی و روحیه نفاق دارند. چنان که حضرت نوح(ع) برای جدا کردن آنها سال‌ها نخل کاری نمود و وعده فرج عقب افتاد.
از روایات استفاد می‌شود در دولت مهدوی نفاق جایی نخواهد داشت: اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَه.[40]

3. کار گذاران عادل:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلَهُ حُمْرَانُ فَقَالَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ لَوْ حَدَّثْتَنَا مَتَى يَكُونُ هَذَا الْأَمْرُ فَسُرِرْنَا بِهِ فَقَالَ يَا حُمْرَانُ إِنَّ لَكَ أَصْدِقَاءَ وَ إِخْوَاناً وَ مَعَارِفَ إِنَّ رَجُلًا كَانَ فِيمَا مَضَى مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ كَانَ لَهُ ابْنٌ لَمْ يَكُنْ يَرْغَبُ فِي عِلْمِ أَبِيهِ وَ لَا يَسْأَلُهُ عَنْ شَيْ‏ءٍ وَ كَانَ لَهُ جَارٌ يَأْتِيهِ وَ يَسْأَلُهُ وَ يَأْخُذُ عَنْهُ فَحَضَرَ الرَّجُلَ الْمَوْتُ فَدَعَا ابْنَهُ فَقَالَ يَا بُنَيَّ إِنَّكَ قَدْ كُنْتَ تَزْهَدُ فِيمَا عِنْدِي وَ تَقِلُّ رَغْبَتُكَ فِيهِ وَ لَمْ تَكُنْ تَسْأَلُنِي عَنْ شَيْ‏ءٍ وَ لِي جَارٌ قَدْ كَانَ يَأْتِينِي وَ يَسْأَلُنِي وَ يَأْخُذُ مِنِّي وَ يَحْفَظُ عَنِّي فَإِنِ احْتَجْتَ إِلَى شَيْ‏ءٍ فَأْتِهِ وَ عَرَّفَهُ جَارَهُ فَهَلَكَ الرَّجُلُ وَ بَقِيَ ابْنُهُ فَرَأَى مَلِكُ ذَلِكَ الزَّمَانِ رُؤْيَا فَسَأَلَ عَنِ الرَّجُلِ فَقِيلَ لَهُ قَدْ هَلَكَ فَقَالَ الْمَلِكُ هَلْ تَرَكَ وَلَداً فَقِيلَ لَهُ نَعَمْ تَرَكَ ابْناً فَقَالَ ائْتُونِي بِهِ فَبُعِثَ إِلَيْهِ لِيَأْتِيَ الْمَلِكَ فَقَالَ الْغُلَامُ وَ اللَّهِ مَا أَدْرِي لِمَا يَدْعُونِي الْمَلِكُ وَ مَا عِنْدِي عِلْمٌ وَ لَئِنْ سَأَلَنِي عَنْ شَيْ‏ءٍ لَأَفْتَضِحَنَّ فَذَكَرَ مَا كَانَ أَوْصَاهُ أَبُوهُ بِهِ فَأَتَى الرَّجُلَ الَّذِي كَانَ يَأْخُذُ الْعِلْمَ مِنْ أَبِيهِ فَقَالَ لَهُ إِنَّ الْمَلِكَ قَدْ بَعَثَ إِلَيَّ يَسْأَلُنِي وَ لَسْتُ أَدْرِي فِيمَ بَعَثَ إِلَيَّ وَ قَدْ كَانَ أَبِي أَمَرَنِي أَنْ آتِيَكَ إِنِ احْتَجْتُ إِلَى شَيْ‏ءٍ فَقَالَ الرَّجُلُ وَ لَكِنِّي أَدْرِي فِيمَا بَعَثَ إِلَيْكَ فَإِنْ أَخْبَرْتُكَ فَمَا أَخْرَجَ اللَّهُ لَكَ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ فَقَالَ نَعَمْ فَاسْتَحْلَفَهُ وَ اسْتَوْثَقَ مِنْهُ أَنْ يَفِيَ لَهُ فَأَوْثَقَ لَهُ الْغُلَامُ فَقَالَ إِنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَسْأَلَكَ عَنْ رُؤْيَا رَآهَا أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقُلْ لَهُ هَذَا زَمَانُ الذِّئْبِ فَأَتَاهُ الْغُلَامُ فَقَالَ لَهُ الْمَلِكُ هَلْ تَدْرِي لِمَ أَرْسَلْتُ إِلَيْكَ فَقَالَ أَرْسَلْتَ إِلَيَّ تُرِيدُ أَنْ تَسْأَلَنِي عَنْ رُؤْيَا رَأَيْتَهَا أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ لَهُ الْمَلِكُ صَدَقْتَ فَأَخْبِرْنِي أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ لَهُ زَمَانُ الذِّئْبِ فَأَمَرَ لَهُ بِجَائِزَةٍ فَقَبَضَهَا الْغُلَامُ وَ انْصَرَفَ إِلَى مَنْزِلِهِ وَ أَبَى أَنْ يَفِيَ لِصَاحِبِهِ وَ قَالَ لَعَلِّي لَا أُنْفِدُ هَذَا الْمَالَ وَ لَا آكُلُهُ حَتَّى أَهْلِكَ وَ لَعَلِّي لَا أَحْتَاجُ وَ لَا أُسْأَلُ عَنْ مِثْلِ هَذَا الَّذِي سُئِلْتُ عَنْهُ فَمَكَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّ الْمَلِكَ رَأَى رُؤْيَا فَبَعَثَ إِلَيْهِ يَدْعُوهُ فَنَدِمَ عَلَى مَا صَنَعَ وَ قَالَ وَ اللَّهِ مَا عِنْدِي عِلْمٌ آتِيهِ بِهِ وَ مَا أَدْرِي كَيْفَ أَصْنَعُ بِصَاحِبِي وَ قَدْ غَدَرْتُ بِهِ وَ لَمْ أَفِ لَهُ ثُمَّ قَالَ لآَتِيَنَّهُ عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ لَأَعْتَذِرَنَّ إِلَيْهِ وَ لَأَحْلِفَنَّ لَهُ فَلَعَلَّهُ يُخْبِرُنِي فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ إِنِّي قَدْ صَنَعْتُ الَّذِي صَنَعْتُ وَ لَمْ أَفِ لَكَ بِمَا كَانَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ وَ تَفَرَّقَ مَا كَانَ فِي يَدِي وَ قَدِ احْتَجْتُ إِلَيْكَ فَأَنْشُدُكَ اللَّهَ أَنْ لَا تَخْذُلَنِي وَ أَنَا أُوثِقُ لَكَ أَنْ لَا يَخْرُجَ لِي شَيْ‏ءٌ إِلَّا كَانَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ وَ قَدْ بَعَثَ إِلَيَّ الْمَلِكُ وَ لَسْتُ أَدْرِي عَمَّا يَسْأَلُنِي فَقَالَ إِنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَسْأَلَكَ عَنْ رُؤْيَا رَآهَا أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقُلْ لَهُ إِنَّ هَذَا زَمَانُ الْكَبْشِ فَأَتَى الْمَلِكَ فَدَخَلَ عَلَيْهِ فَقَالَ لِمَا بَعَثْتُ إِلَيْكَ فَقَالَ إِنَّكَ رَأَيْتَ رُؤْيَا وَ إِنَّكَ تُرِيدُ أَنْ تَسْأَلَنِي أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ لَهُ صَدَقْتَ فَأَخْبِرْنِي أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ هَذَا زَمَانُ الْكَبْشِ فَأَمَرَ لَهُ بِصِلَةٍ فَقَبَضَهَا وَ انْصَرَفَ إِلَى مَنْزِلِهِ وَ تَدَبَّرَ فِي رَأْيِهِ فِي أَنْ يَفِيَ لِصَاحِبِهِ أَوْ لَا يَفِيَ لَهُ فَهَمَّ مَرَّةً أَنْ يَفْعَلَ وَ مَرَّةً أَنْ لَا يَفْعَلَ ثُمَّ قَالَ لَعَلِّي أَنْ لَا أَحْتَاجَ إِلَيْهِ بَعْدَ هَذِهِ الْمَرَّةِ أَبَداً وَ أَجْمَعَ رَأْيَهُ عَلَى الْغَدْرِ وَ تَرْكِ الْوَفَاءِ فَمَكَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّ الْمَلِكَ رَأَى رُؤْيَا فَبَعَثَ إِلَيْهِ فَنَدِمَ عَلَى مَا صَنَعَ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ صَاحِبِهِ وَ قَالَ بَعْدَ غَدْرٍ مَرَّتَيْنِ كَيْفَ
أَصْنَعُ وَ لَيْسَ عِنْدِي عِلْمٌ ثُمَّ أَجْمَعَ رَأْيَهُ عَلَى إِتْيَانِ الرَّجُلِ فَأَتَاهُ فَنَاشَدَهُ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ سَأَلَهُ أَنْ يُعَلِّمَهُ وَ أَخْبَرَهُ أَنَّ هَذِهِ الْمَرَّةَ يَفِي مِنْهُ وَ أَوْثَقَ لَهُ وَ قَالَ لَا تَدَعْنِي عَلَى هَذِهِ الْحَالِ فَإِنِّي لَا أَعُودُ إِلَى الْغَدْرِ وَ سَأَفِي لَكَ فَاسْتَوْثَقَ مِنْهُ فَقَالَ إِنَّهُ يَدْعُوكَ يَسْأَلُكَ عَنْ رُؤْيَا رَآهَا أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَإِذَا سَأَلَكَ فَأَخْبِرْهُ أَنَّهُ زَمَانُ الْمِيزَانِ قَالَ فَأَتَى الْمَلِكَ فَدَخَلَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ لِمَ بَعَثْتُ إِلَيْكَ فَقَالَ إِنَّكَ رَأَيْتَ رُؤْيَا وَ تُرِيدُ أَنْ تَسْأَلَنِي أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ صَدَقْتَ فَأَخْبِرْنِي أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ هَذَا زَمَانُ الْمِيزَانِ فَأَمَرَ لَهُ بِصِلَةٍ فَقَبَضَهَا وَ انْطَلَقَ بِهَا إِلَى الرَّجُلِ فَوَضَعَهَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَ قَالَ قَدْ جِئْتُكَ بِمَا خَرَجَ لِي فَقَاسِمْنِيهِ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ إِنَّ الزَّمَانَ الْأَوَّلَ كَانَ زَمَانَ الذِّئْبِ وَ إِنَّكَ كُنْتَ مِنَ الذِّئَابِ وَ إِنَّ الزَّمَانَ الثَّانِيَ كَانَ زَمَانَ الْكَبْشِ يَهُمُّ وَ لَا يَفْعَلُ وَ كَذَلِكَ كُنْتَ أَنْتَ تَهُمُّ وَ لَا تَفِي وَ كَانَ هَذَا زَمَانَ الْمِيزَانِ وَ كُنْتَ فِيهِ عَلَى الْوَفَاءِ فَاقْبِضْ مَالَكَ لَا حَاجَةَ لِي فِيهِ وَ رَدَّهُ عَلَيْهِ.[41]
علامه مجلسی: بيان قوله(ع) إن لك أصدقاء و إخوانا. لعل المقصود من إيراد الحكاية بيان أن هذا الزمان ليس زمان الوفاء بالعهود فإن عرفتك زمان ظهور الأمر فلك أصدقاء و معارف فتحدثهم به فيشيع الخبر بين الناس و ينتهي إلى الفساد و العهد بالكتمان لا ينفع لأنك لا تفي به إذ لم يأت بعد زمان الميزان. أو المعنى أن لك معارف فانظر إليهم هل يوافقونك في أمر أو يفون بعهدك في شي‏ء فكيف يظهر الإمام(عج) في مثل هذا الزمان. أو المراد أنه يمكنك استعلام ذلك فانظر في حال معارفك و إخوانك فمهما رأيت منهم العزم على الانقياد و الطاعة و التسليم التام لإمامهم فاعلم أنه زمان ظهور القائم(عج) فإن قيامه مشروط بذلك و أهل كل زمان يكون عامتهم على حالة واحدة كما يظهر من القصة.[42]
بنا به دو تفسیر اخیر علامه، برای ظهور امام(عج) فرهنگ جامعه باید تغییر کند. و نکته مهم این است که این فرهنگ به حاکم جامعه بستگی تام دارد. زیرا می‌توان گفت حاکم وضع و منویات خویش را خواب می‌بیند و زمانی که حاکم خواب عدالت را می‌بیند جامعه به سمت عدالت حرکت می‌کند و زمینه فراهم می‌گردد.
راه کار:
از روایت معلوم می‌گردد راه ترویج عدالت در جامعه که زمینه ظهور را فراهم می‌کند، عادل شدن کارگزاران حکومت است اگر مدیران ارشد حکومت همّی جز علالت نداشته باشند و آنان که مسؤول گزینش و بازرسی به کار کارگزاران هستند ملاک اصلیشان برای به کار گیری و نگه داشتن نیرو، پایبندی آنها به عدالت باشد و کسانی را که اهل زد و بند و ظلم به حقوق فردی و اجتماعی هستند از بدنه نظام جدا نمادند قطعا مردم نیز به سمت عدالت حرکت کرده و جامعه برای پذیرش عدل موعود آماده می‌شود.

4. گروه آماده:

ثُمَّ لَيُشْحَذَنَّ فِيهَا قَوْمٌ شَحْذَ الْقَيْنِ النَّصْلَ تُجْلَى بِالتَّنْزِيلِ أَبْصَارُهُمْ وَ يُرْمَى بِالتَّفْسِيرِ فِي مَسَامِعِهِمْ وَ يُغْبَقُونَ كَأْسَ الْحِكْمَةِ بَعْدَ الصَّبُوحِ.[43]؛ پس گروهى در آن فتنه‏ها (دوران غیبت) صيقلى مي‌شوند (هدايت و رستگارى يافته براى پيروى از آن بزرگوار آماده هستند) مانند صيقل دادن آهنگر شمشير را (به طوري كه) ديده‏هاى آنها به نور قرآن جلاء داده و تفسير در گوش‌هايشان جا گرفته شود (در آيات قرآن تأمّل و تدبّر كنند، و تفسير را از اهلش می‌‏آموزند) و در شب جام حكمت را به آنها بنوشانند بعد از اين كه در بامداد هم آشاميده باشند (اسباب سعادت و نيك‌بختى و علم و عمل براى آنان در آشكار و نهان آماده گردد.)
بیان امیر مؤمنان هر چند تصریح در زمینه سازی ندارد اما به لحاظ ارائه راه کار آماده شدن، حائز اهمیت است.
روایتی دیگر:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي‌ عَبْدِ اللَّهِ(ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ... مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ قَالَ مَعْرِفَةُ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ الْأَئِمَّةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ قَالَ نَزِيدُهُ مِنْهَا قَالَ يَسْتَوْفِي نَصِيبَهُ مِنْ دَوْلَتِهِمْ وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ قَالَ لَيْسَ لَهُ فِي دَوْلَةِ الْحَقِّ مَعَ الْقَائِمِ نَصِيبٌ.[44]
امام صادق(ع) آخرت را بر دولت حق که در زمان امام قائم(عج) برپا می‌شود، تطبیق کرده است. امام(ع) می‌فرماید: افراد هر قدر به اهل بیت(ع) شناخت داشته باشد به همان میزان بهره آنها از دولت قائم(عج) افزایش می‌یابد. معرفت به کشت (حرث) تشبیه شده چون مانند یک بذر که با کاشتنش ثمرات زیادی به دست می‌آید، معرفت اهل بیت(ع) نیز منشا برکات فراوانی است. می‌توان گفت چون معرفت اهل بیت(ع) در ایجاد دولت قائم(عج) نقش دارد موجب می‌شود نصیب عالم به آن معارف نیز از آن دولت افزایش یابد.
راه کار:
این گروه با خواندن قرآن و گوش دادن به تفسر و در یافت معارف الهی در هر صبح و شام، خود را آماده می‌کنند. روشن است این آمادگی به لحاظ واقع شدن در دوران غیبت، برای یاری امام غایب است. یاری امام نیز زمینه را برای ظهور ایشان فراهم می‌کند. بنابراین یکی از کارهایی لازم برای آماده شدن، فراگیری روزانه و مدام احکام و معارف دین است. و بر حکومت است برای فراهم کردن زمینه ظهور علاوه بر آموزش دادن کارگزاران به ترویج فرهنگ قرآن آموزی مبادرت نموده و زمینه را برای فراگیری این معارف مهیا کند. از طرفی شناخت ولایت ائمه(ع) موجب می‌شود آنها در دولت موعود سهیم باشند. پس باید زمینه را برای شناخت ولایت ائمه(ع) و اطاعت از آنها نیز فراهم کرد.
پس راه دیگر زمینه سازی برای ظهور، ترویج فرهنگ قرآن و عترت است. باید جامعه را به سمتی هدایت کرد که همگان با این معارف آشنا شوند.

بخش دوم: اهداف حکومت امام:

در این بخش به برخی از آیه‌ها و روایت‌ها که اهداف برقراری حکومت حضرت را بیان می‌کند می‌پردازیم. زیرا چنان که در مقدمه اشاره شد باید گفت هر چند شاید ما مأمور به تحقق بخشیدن به آن هدف‌ها نباشیم اما باید از آنها به عنوان یک چشم انداز استفاده نماییم تا مسیر حرکت را تشخیص دهیم. زیرا شکی نیست که اقدام گروه زمینه ساز باید در راستای اهداف امام باشد نه در تقابل با آن اهداف.

1. جانشینی مؤمنان صالح:

وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني‏ لا يُشْرِكُونَ بي‏ شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ.[45]
الف) قدرت یافتن دین:
«وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ» یکی از اهداف برپایی دولت حق متمکن شدن دین در جامعه است یعنی در برنامه ریزی‌ها و ارائه طرح‌ها، لحاظ کردن فرامین دینی یکی از ملاک‌های اصلی محسوب می‌شود. و در هنگام تزاحم دستورات دین با مصالح دیگر، فرامین دین مرضی مقدم داشته می‌شود و همیشه اولویت اول حفظ موازین شرع مقدس است. از این روی یک حکومت زمینه ساز باید خود را ملزم به ایجاد چنین فضایی در جامعه بداند. اگر برای مثال اسلام ارتباط با نامحرم را در حد ضرورت جایز می‌داند باید در مراکز اداری طوری برنامه ریزی کرد که کارمندان زن و مرد و همچنین ارباب رجوع کمترین تماس را با جنس مخالف داشته باشند یا مثلا نباید برنامه کاری طوری تنظیم شود که افراد از حاضر شدن در نماز اول وقت محروم شوند یا در ایام روزه مشکلی برای آنها پیش نیآد.
ب) ایجاد امنیت:
«وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» از دیگر اهداف یاد شده ایجاد امنیت است لذا بر حکومت زمینه ساز است که شرایط فراهم شدن امنیت را در عرصه‌های مختلف فراهم نماید. مانند امنیت قضایی، انتظامی، شغلی و روانی. لذا برخورد سخت و قاطع با رشوه، باند بازی، فامیل‌گرایی و پخش شایعات باید سرلوحه برنامه‌های حکومت باشد. همچنین باید با مروجین فساد اخلاقی که عفت جامعه را به خطر می‌اندازند با شدت تمام برخورد شود. برای ترویج تقوا و پاک دامنی سرمایه گزاری نماییم.

2. ایجاد دولت حق و عدل:

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مِرْدَاسٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) ... فَقَالَ: ... قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا تَرَى إِذاً أَنْ نَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ وَ يَظْهَرَ الْحَقُّ وَ نَحْنُ الْيَوْمَ فِي إِمَامَتِكَ وَ طَاعَتِكَ أَفْضَلُ أَعْمَالًا مِنْ أَصْحَابِ دَوْلَةِ الْحَقِّ وَ الْعَدْلِ؟ فَقَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا تُحِبُّونَ أَنْ يُظْهِرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْحَقَّ وَ الْعَدْلَ فِي الْبِلَادِ وَ يَجْمَعَ اللَّهُ الْكَلِمَةَ وَ يُؤَلِّفَ اللَّهُ بَيْنَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ وَ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أَرْضِهِ وَ تُقَامَ حُدُودُهُ فِي خَلْقِهِ وَ يَرُدَّ اللَّهُ الْحَقَّ إِلَى أَهْلِهِ فَيَظْهَرَ حَتَّى لَا يُسْتَخْفَى بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ.[46]
الف) آشکار کردن حقیقت و عدالت در تمام نقاط:
«أَنْ يُظْهِرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْحَقَّ وَ الْعَدْلَ فِي الْبِلَادِ وَ يَجْمَعَ اللَّهُ الْكَلِمَةَ» اولین نکته که امام صادق(ع) در این حدیث بیان می‌کنند، آشکار کردن حق و عدالت است عبارت «یجمع الله الکلمة» هم می‌تواند به همین معنا باشد یعنی کلمه حق را بعد از شکسته شدن و تکه تکه شدن جمع می‌کند و حق کامل را بیان می‌کند.
از این قسمت می‌توان استفاده کرد، شاخصه و وظیفه حکومت زمینه ساز روشن کردن حقیقت است یعنی تبیین صریح حق و تعیین مرزهای آن با باطل به گونه‌ای که حق و باطل برای آحاد جامعه کاملا روشن باشد و افراد فرصت طلب و مدعیان دروغین نتوانند از ابهام در فضای جامعه و جهل مردم سوء استفاده کرده و آنها را گم راه کنند و هر روز شاهد سر بر آوردن فرقه‌ها و نحله‌های جدید نباشیم و کسی نتواند چیزی را که ندارد ادعا کند.
همچنین آشکار کردن عدل به معنای اجرای علنی عدالت است. حکومت زمینه ساز باید تا حد توان جاری شدن عدالت را به اطلاع همگان برساند تا هم متجاوزان به حقوق دیگران احساس ناامنی کنند هم مردم با اجرای عدالت دل‌گرم شوند لذا تنها برخورد مخفیانه کفایت نمی‌کند.
ب) ایجاد اتحاد و برادری:
«وَ يَجْمَعَ اللَّهُ الْكَلِمَةَ وَ يُؤَلِّفَ اللَّهُ بَيْنَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ» در حکومت مهدوی اختلاف در عقاید و اهداف از بین می‌رود. حسادت و بغض و تعصبات بی‌جا نابود می‌شود. عبارت «یجمع الله الکلمة» می‌تواند به معنا هم باشد یعنی اختلاف نظرها جمع می‌شود و همه، حول یک کلمه جمع می‌‌شوند. از این جمله نیز می‌توان فهمید باید تنش‌زدایی و آرام کردن محیط جامعه و دوری از ایجاد اختلاف، جزء اهداف حکومت زمینه ساز باشد. حکومت تا می‌تواند باید طوری عمل نماید که قلب‌های پراکنده را جلب و جذب نماید و میان آحاد جامعه برادری و اتحاد برقرار نماید.
ج) اجرای حدود الهی
«وَ تُقَامَ حُدُودُهُ فِي خَلْقِهِ» در دولت حق، حدود الهی اقامه می‌شود. واژه اقامه می‌تواند نشان از اجرای علنی و مطرح کردن حدود الهی باشد یعنی حدود الهی در خفا و پنهان اجرا نمی‌شود بلکه آشکارا انجام می‌پذیرد.
از این بند نیز استفاده می‌شود باید اجرای حد شرعی در حکومت زمینه ساز، با قاطعیت و آشکارا انجام پذیرد.

4. شایسته سالاری:

«وَ يَرُدَّ اللَّهُ الْحَقَّ إِلَى أَهْلِهِ فَيَظْهَرَ حَتَّى لَا يُسْتَخْفَى بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ» امام(ع) می‌فرماید: خداوند حق را به اهلش برمی‌گرداند. همین عامل باعث آشکار شدن حق می‌شود به طوری که دیگر چیزی از حق از ترس کسی مخفی نمی‌شود.
در دولت حق، هر صاحب حقی از حق خود بهره‌مند می‌شود و ناحقان، قدرت و نفوذی ندارند کسی به دلیل ثروت انبوه یا نزدیکی و نسبت با حاکمان، چیزی را مالک نمی‌شود. تمام توان در دست اهل آن است. وقتی چنین بود دیگر مانعی برای بیان حق نیست. زیرا هنگامی‌ که افرادی به ناحق چیزی را تصاحب می‌کنند برای آن که موقعیتشان به خطر نیفتد اجازه نمی‌دهند تا حق آشکار شود. پس برای آن که بتوان حق را در جامعه مطرح کرد باید اول دست کسانی را که حقی ندارند کوتاه نمود. وجه همت حکومت زمینه ساز باید شایسته سالاری باشد و به گونه‌ای برنامه ریزی و عمل نماید که کسی از حق خود محروم نماد و کسی هم به ناحق مالک و حاکم چیزی نگردد.

نتیجه:

از آیات و روایات به دست آمد که برای ظهور امام عصر(عج) باید زمینه سازی کرد و گروهی منسجم این کار را انجام می‌دهند شاخصه‌های این گروه در مقام علم، چنین است: آشنایی کامل با قرآن و معارف دینی دارند و اهل بیت(ع) را خوب می‌شناسند و خداوند را عمیقا دوست دارند. در مقام عمل نیز چیزی را بر خواست خداوند برتری نمی‌دهند در برابر مؤمنان فروتن هستند اما کفار را هرگز دوست ندارند و در برابر آنها نرمش و سستی ندارند و اجازه نمی‌دهند فرهنگ آنها در جامعه اسلامی ترویج یابد شاید این مهم‌ترین شاخصه آنها است.
اهل مبارزه هستند و در انجام وظایفشان از ملامت دیگران هراسی ندارند. همواره در اندیشه ترویج و حاکم ساختن فرهنگ اسلامی در جامعه هستند. با نفاق و دو رویی مبارزه سرسختانه‌ای دارند. عادل هستند و دین را در جامعه قدرت می‌بخشند و امنیت را برقرار می‌کنند حق را آشکار کرده و برای برادری و مهربانی در جامعه تلاش می‌کنند حدود الهی را اجرا و به دنبال شایسته سالاری هستند و به ناحق چیزی را به کسی نمی‌دهند.
به طور خلاصه این‌ها برخی از شاخصه‌های حکومت زمینه ساز است که امید است همه موفق به انجام آنها باشیم.

پي نوشت :

[1] . أنفال، 53
[2] . محمد بن يزيد قزويني، سنن ابن ماجة، ج 2، ص 1368، ح 4088
[3] . كمال‏الدين، ج2، ص378، ح 3
[4] . الغيبة نعماني، ص 196، ح 5
[5] . كافي، ج1، ص 356، ح 16
[6] . نهج‏البلاغة، خطبه 150
[7] . نعماني، الغيبة، ص 273، ح 50
[8] . نعماني، الغيبة، ص 251
[9] . مسلم نيشابوري، صحيح مسلم، ج 1، ص 95
[10] . نهج‏البلاغة، ص 69 خ 27
[11] . كافي، ج2، ص220، ح14
[12] . همان، ح19
[13] . شيخ صدوق، علل الشرائع، ج 2، ص 467، ح 22
[14] . مائدة، آیه 51 تا 54
[15] . نعماني، کتاب الغيبة، ص316، ح12: یاران صاحب اين امر، برایش محفوظ است، اگر تمامى مردم از بين بروند خداى تعالى اصحاب او را خواهد آورد و آنان هم كسانى هستند كه خداى تعالى در باره آنان فرموده...
[16] . ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 626
[17] . ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 630
[18] . ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 631
[19] . ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 633
[20] . سوره حجر، آيه 88 ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 633
[21] . ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 612
[22] . سوره احزاب، آيه 4
[23] . ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 625
[24] . ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 634
[25] . مسلم نيشابوري، صحيح مسلم، ج 1، ص 95
[26] . نعماني، الغيبة، ص 273، ح 50
[27] . ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 634
[28] . ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 644
[29] . ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 647
[30] . شيخ طبرسي، تفسير مجمع البيان، ج 3، ص 358
[31] . تفسيرالعياشي، ج 1، ص 327، ح 136
[32] . بحارالأنوار ج64 ص 181
[33] . بحارالأنوار ج : 64 ص : 174
[34] . بحارالأنوار ج : 64 ص : 169
[35] . بحارالأنوار ج : 64 ص : 171
[36] . محمد بن جرير الطبري الشيعي، دلائل الامامة، ص 194، 111 / 1
[37] . نور، آیه 55
[38] . شیخ صدوق، کمال الدین، ص 356
[39] . الميزان في تفسير القرآن، ج‏5، ص: 380
[40] . كافي، ج3، ص424
[41] . كافي، ج 8 ص 362 ح 552
[42] . بحارالأنوار ج : 14 ص : 500
[43] . نهج‏البلاغة، خطبة 150
[44] . كافي، ج1، ص435، ح92
[45] . نور، آیه 55
[46] . كافي، ج 1، ص 333، ح2

منبع: کمیته علمی همایش بین المللی دکترین مهدویت، آینده روشن

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.