نویسنده: محمدرضا افضلی
پس همین جا دست و پایت در گزند *** بر ضمیر تو گواهی میدهند
چون موکل میشود بر تو ضمیر *** که بگو تو اعتقادات وامگیر
خاصه در هنگام خشم و گفت و گو *** میکند ظاهر سرت را مو به مو
چون موکل میشود ظلم و جفا *** که هویدا کن مرا ای دست و پا
چون همی گیرد گواه سر لگام *** خاصه وقت جوش و خشم و انتقام
پس همان کس کین موکل میکند *** تا لوای راز بر صحرا زند
پس موکلهای دیگر روز حضر *** هم تواند آفرید از بهر نشر
مولانا قیامت را تنها به نشئهی آخرت محدود و مقصور نمیکند، زیرا معتقد است هر لحظه آدمی را مرگ و رجعتی است؛ یعنی دمادم در همین دنیا قیامت تکوینی و روحی رخ میدهد و نشئهی بازپسین نیز قیامت کبراست. بنابراین، در دنیا دست و پایت علیه باطن تو شهادت میدهند. او در این جا آیهی 65 سوره «یس» را شرح میکند: (الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَیدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا یكْسِبُونَ)؛ امروز بر دهانهای ایشان مُهر بنهادیم و اینک دستهاشان با ما سخن میگویند و پاهاشان بدآن چه کسب کردهاند گواهی دهند. «هم این جا»، یعنی در دنیا و نه آخرت. «در گزند»، یعنی برای آزار تو و علیه تو. مولانا در ابیات بعد توضیح میدهد که چگونه دست و پا علیه ما گواهی میدهند: «چون»، یعنی هنگامی که یا همانطور که خشم موجب میشود که هر چه در دل داریم، بگوییم و «ضمیر» ما مثل مأموری از جانب خدا، به زبان فرمان میدهد که اعتقادات ر ا پنهان نکن؛ حتی «ظلم و جفایی که کردهایم» خود مأمور میشود که «دست و پا» را به افشای خود وادار کند. «گواه سر» همان ضمیر است که افسار آدمی را میگیرد و به گفتن راز وادارش میکند. مولانا میگوید: پس خدا که اینها را موکل و مأمور کرده است، در قیامت هم عواملی دارد که راز را فاش کنند «بهر نشر» به معنای برای فاش کردن است.
ای به ده دست آمده در ظلم و کین *** گوهرت پیداست حاجت نیست این
نیست حاجت شهره گشتن در گزند *** بر ضمیر آتشینت واقفاند
نفس تو هر دم برآرد صد شرار *** که ببینیدم منم ز اصحاب نار
جزء نارم سوی کل خود روم *** من نو نورم که سوی حضرت شوم
«به ده دست»، یعنی با تمام قدرت؛ یعنی ای کسی که با تمام قوا به ظلم دست گشودهای، حقیقت وجود تو پیداست و هیچ نیازی به شاهد دیگر نیست و لزومی ندارد که دست و پایت به سخن آیند و علیه تو شهادت دهند. «گوهرت پیداست»، یعنی همه تو را میشناسند. «در گزند»، یعنی در آزار رساندن به دیگران و «ضمیر آتشین»، یعنی باطن شیطانی، زیرا شیطان از عنصر آتش آفریده شده و در حدیثی از پیامبر نیز آمده است: «ان الغضب من الشیطان خلق من النار فانما تطفأ النار بالماء، فاذا غضب احدکم فلیتوضأ». ای که نفس تو در هر لحظه صد نوع اخگر جفا و ستم ظاهر میکند و با زبان حال میگوید: مرا تماشا کنید که در شمار دوزخیانم، نفس تو فریاد میزند که من جزئی از آتشم و به سوی اصل خود باز میگردم. من نور نیستم که به درگاه الهی بپیوندم.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول
چون موکل میشود بر تو ضمیر *** که بگو تو اعتقادات وامگیر
خاصه در هنگام خشم و گفت و گو *** میکند ظاهر سرت را مو به مو
چون موکل میشود ظلم و جفا *** که هویدا کن مرا ای دست و پا
چون همی گیرد گواه سر لگام *** خاصه وقت جوش و خشم و انتقام
پس همان کس کین موکل میکند *** تا لوای راز بر صحرا زند
پس موکلهای دیگر روز حضر *** هم تواند آفرید از بهر نشر
مولانا قیامت را تنها به نشئهی آخرت محدود و مقصور نمیکند، زیرا معتقد است هر لحظه آدمی را مرگ و رجعتی است؛ یعنی دمادم در همین دنیا قیامت تکوینی و روحی رخ میدهد و نشئهی بازپسین نیز قیامت کبراست. بنابراین، در دنیا دست و پایت علیه باطن تو شهادت میدهند. او در این جا آیهی 65 سوره «یس» را شرح میکند: (الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَیدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا یكْسِبُونَ)؛ امروز بر دهانهای ایشان مُهر بنهادیم و اینک دستهاشان با ما سخن میگویند و پاهاشان بدآن چه کسب کردهاند گواهی دهند. «هم این جا»، یعنی در دنیا و نه آخرت. «در گزند»، یعنی برای آزار تو و علیه تو. مولانا در ابیات بعد توضیح میدهد که چگونه دست و پا علیه ما گواهی میدهند: «چون»، یعنی هنگامی که یا همانطور که خشم موجب میشود که هر چه در دل داریم، بگوییم و «ضمیر» ما مثل مأموری از جانب خدا، به زبان فرمان میدهد که اعتقادات ر ا پنهان نکن؛ حتی «ظلم و جفایی که کردهایم» خود مأمور میشود که «دست و پا» را به افشای خود وادار کند. «گواه سر» همان ضمیر است که افسار آدمی را میگیرد و به گفتن راز وادارش میکند. مولانا میگوید: پس خدا که اینها را موکل و مأمور کرده است، در قیامت هم عواملی دارد که راز را فاش کنند «بهر نشر» به معنای برای فاش کردن است.
ای به ده دست آمده در ظلم و کین *** گوهرت پیداست حاجت نیست این
نیست حاجت شهره گشتن در گزند *** بر ضمیر آتشینت واقفاند
نفس تو هر دم برآرد صد شرار *** که ببینیدم منم ز اصحاب نار
جزء نارم سوی کل خود روم *** من نو نورم که سوی حضرت شوم
«به ده دست»، یعنی با تمام قدرت؛ یعنی ای کسی که با تمام قوا به ظلم دست گشودهای، حقیقت وجود تو پیداست و هیچ نیازی به شاهد دیگر نیست و لزومی ندارد که دست و پایت به سخن آیند و علیه تو شهادت دهند. «گوهرت پیداست»، یعنی همه تو را میشناسند. «در گزند»، یعنی در آزار رساندن به دیگران و «ضمیر آتشین»، یعنی باطن شیطانی، زیرا شیطان از عنصر آتش آفریده شده و در حدیثی از پیامبر نیز آمده است: «ان الغضب من الشیطان خلق من النار فانما تطفأ النار بالماء، فاذا غضب احدکم فلیتوضأ». ای که نفس تو در هر لحظه صد نوع اخگر جفا و ستم ظاهر میکند و با زبان حال میگوید: مرا تماشا کنید که در شمار دوزخیانم، نفس تو فریاد میزند که من جزئی از آتشم و به سوی اصل خود باز میگردم. من نور نیستم که به درگاه الهی بپیوندم.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول