مترجم : بهروزی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
این مقاله مقدمهای در مورد دو فرآیند فکری مشاهده شده در انسانها آورده است. هم چنین مثالهایی نیز آورده است تا به روشن شدن تفاوت بین تفکر عینی و تفکر انتزاعی کمک کند.
اثر تفکر عینی TBI :
افرادی که از ضربه مغزی یا TBI رنج میبرند به خاطر عملکرد نامناسب قسمت قدامی دو نیم کرهی مغز، قادر نیستند به روش انتزاعی فکر بکنند. چنین افرادی نیاز دارند تا از طریق فعالیتهای ویژهای که بهبودی آنها را تقویت میکند، آموزش ببینند.
تفکر عینی به فرآیند فکری اشاره دارد که در آن فرد چیزهایی را از طریق حواسش دریافت میکند که به طور فیزیکی در اطرافش موجود هستند و آنها را همان طوری که هست تفسیر میکند. هر چیزی که دیده میشود، شنیده میشود، بوییده میشود و یا لمس میشود در حد سطحی و سرسری آنالیز میشود و هیچ ارتباط بعدی ایجاد نمیشود و عدم حضور زنجیرهی افکار وجود دارد.
تفکر انتزاعی فراتر از ارجاعات فیزیکی میرود و به دنبال پیامها و یا تعبیرهای زیرین و اساسی است. متفکران انتزاعی اشیای فیزیکی را مرتبط میسازند و تجربیات تا تئوریها نگفته و مفاهیم عاطفی را احساس میکنند. آنها قادر هستند فراتر از بدیهیات را ببینند.
برای مثال متفکر عینی، به درخت سبز نگاه میکند و میگوید که آن یک درخت سبز است. اما وقتی متفکر انتزاعی به همان درخت نگاه میکند، فرآیند فکری او کاملاً متفاوت است. درخت سبز میتواند زنجیرهای از افکار را در متفکر انتزاعی جرقه بزند و ممکن است او شروع به تصور تمام چیزهای مربوط به سبز و درخت بکند. ممکن است او سبز را به آرامش و درخت سبز را به بخشش و سخاوت و ثمر بخشی مرتبط سازد. با این روش، او ممکن است اشیا و وقایع بعدی را نیز مرتبط سازد.
ایجاد نسبیت :
مفهوم حاضر بودن "در حال و همین جا" چیزی است که در تفکر عینی رایج است. افکار مقایسه نمیشوند که در تجربهی گذشته چه چیزی احساس شده است. آنها در ایجاد نسبت و رابطه بین دو مفهوم و یا سیستم ناتوان هستند. برای متفکر عینی، هر دستور العملی برای هر کاری که انجام میشود باید کلمه به کلمه دنبال شود. او هر جملهای را با معنای لفظی دقیق خودش درک خواهد کرد. متفکر عینی را میتوان به آسانی در یک صحبت با دروغ، با پاسخ دادن به هر سوالی به طور کاملاً لفظی، دور کرد چون طبق تفکر او هر چیزی درست است.
اما ما متفکران انتزاعی را داریم که از چیزهای اطراف خود، بسیار آگاهتر هستند. آنها در چیزهایی که احساس میکنند عمیقتر میشوند و مشاهداتی در مورد این که چگونه آن شیء یا اتفاق ویژه احساساتشان را تحریک کرده است، انجام میدهند. آنها الگوی فرآیند ویژه را مشاهده میکنند و استنتاجهای قابل قیاس از آنها را دریافت میکنند. صحبت کردن با متفکر انتزاعی واقعاً جالب است چون احتمالات و جهات نامحدودی وجود دارند که تعامل میتواند به آن کشیده شود. دیده شده است که فیلسوفان بزرگ، هنرمندان و محققان از الگوی تفکر انتزاعی پیروی میکنند.
بیایید فرض کنیم وضعیتی وجود دارد که در آن یک سری کارها به طور فردی به دو نفر – متفکر عینی و متفکر انتزاعی – محول شدهاند. اگر ما متفکر عینی را در نظر بگیریم دستور العملها باید در هر مرحلهای از کار او، برایش فراهم و آماده شوند. اما متفکر انتزاعی این گونه نخواهد بود. او باید به تدریج، از الگوی کار مورد نظر پیروی کند و شروع به کار کردن با غرایز شخصی بکند. او حتی میتواند یک سری ابتکارات را هم به کاری که به او سپرده شده اضافه بکند.
این نکته را هم در نظر بگیرید که متفکران عینی، یادگیرندگان آرام و یا انجام دهندگان آهستهای هستند. شناسایی آنها در میان گروهی از افراد دشوار است. ممکن است آنها در زمینهی کاری خود کاملاً ایدهآل و خوب عمل کنند و حتی کاملاً موفق باشند. آنها فقط عمل کنندهتر از بقیه هستند و فاقد پیشرفت منطق هستند و فقط از الگویی که کاملاً برای آنها مشخص و تعریف شده، پیروی میکنند.