یکی از پرسشهای بنیادین در مسأله ولایت این است که آیا در آموزههای ادیان پیشین نیز چنین مسألهای مطرح بوده است؟
گرچه این بحث نیازمند تحقیق گستردهای است، اما به اختصار باید گفت: «ولیّ» از اسماء الهی است چنان که قرآن کریم میفرماید: (وَهُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ) (1) و براساس دیدگاه عرفانی امام خمینی، اسماء الهی هیچگاه بدون مظهر نیستند؛ (2) بنابراین اسم «ولی» همواره دارای مظهر بوده است.
اما باید توجه داشت که مظهر اسم «ولیّ» در میان امتهای پیشین در کسوت نبوت، رسالت، وزارت (3) و امامت (4) ظهور و بروز داشته است و مشخصاً تحت عنوان «ولایت» یا «ولیّ» مطرح نبوده است؛ به ویژه با توجه به این مطلب که نبوت، ظهور ولایت و ولایت، جنبهی باطنی نبوت و رسالت است. (5)
یکی از بزرگان اهل عرفان در این باره میگوید:
"بدان که سعدالدین حموی میفرماید که پیش از محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در ادیان پیشین ولی نبوده و اسم ولیّ نبود، و مقربان خدا را از جمله انبیا میگفتند. اگرچه در هر دینی یک صاحب شریعت بود، و زیاده از یکی نمیبود، اما دیگران خلق را به دین وی دعوت میکردند، و جمله را انبیا میگفتند پس در دین آدم چندین پیغمبر بودند که خلق را به دین آدم دعوت میکردند؛ و در دین نوح و در دین ابراهیم و در دین موسی و در دین عیسی همچنین. چون کار به محمد رسید، فرمود که بعد از من پیغمبر نخواهد بود تا خلق را به دین من دعوت کنند؛ بعد از من کسانی که پیرو من باشند و مقرب حضرت خدا باشند نام ایشان اولیا است. این اولین خلق را به دین من دعوت کنند. اسم ولیّ در دین محمد پیدا آمد. خدای تعالی دوازده کس را از امت محمد برگزیده و مقرب حضرت خود گردانید و به ولایت خود مخصوص کرد و ایشان را نایبان حضرت محمد گردانید. به نزد شیخ، ولی در امت محمد همین دوازده کس بیش نیستند، و ولیّ آخرین که ولیّ دوازدهم باشد، خاتم اولیا است و مهدی و صاحب زمان نام اوست. (6)"
یکی دیگر از عرفا با اشاره به زمان پیدایش و ظهور ولایت میگوید:
نبوت را ظهور از آدم آمد *** کمالش در وجود خاتم آمد
ولایت بود باقی تا سفر کرد *** چو نقطه در جهان دور دگر کرد (7)
به سخن دیگر، گرچه ولایت، حقیقتی عام است و شامل نبیّ و ولیّ میشود، اما اظهار اسرار و حقایق که از مقام ولایت است، در انبیا مخفی بوده و در عصر خاتم انبیا، به ظهور رسیده است. بنابراین «ولایت بود باقی تا سفر کرد» به این معنا است که نبوت به پایان رسید، اما ولایت محض از لباس نبوت کاملاً عاری شد و به طریق سیر و سفر، در مظاهر اولیا ظاهر گشت و همانند نقطهی سیّار، دوری دیگر کرد. (8)
بنابراین عصر محمدی، عصر ظهور ولایت است و برخلاف امتهای پیشین که در کسوت نبوت و رسالت مطرح بود، در عصر خاتم انبیا، ولایت در چهرهی امامت ظاهر گردید.
امام خمینی درباره وجود امیرمؤمنان (علیهالسلام) میفرماید:
"این روز... که علی بن ابیطالب - سلام الله علیه -... متولد شد... قرآن کریم و سنت رسول اکرم... مفسر پیدا کرد و پشتوانهی وحی و پشتوانهی اسلام به وجود این مبارک مولود قوی شد، که اتمام بعثت به وجود این مولود بزرگ شد و باید بگوییم فتح باب وحی و تفسیر وحی و ادامهی وحی به وجود مقدس این سرور، [محقق] شد... این روز هم روز بعثت است و هم روز ولایت است و هم روز نبوت است و هم روز امامت. (9)"
امام خمینی در جایی دیگر بدین مضمون میفرمایند:
درود بر کلید هستی و رابط بین شاهد و مشهود، حضرت محمد و آل او که برگزیدگان الهیاند و ولایت در آنها ظاهر و نبوت و رسالت در آنان پوشیده و مستور است. (10)
در تبیین کلام امام باید گفت، مراد از استتار نبوت و رسالت در کسوت ولایت آن است که بعد از پایان پذیرفتن رسالت و نبوت در وجود خاتم انبیا، حقایقی بدون سمت نبوت و رسالت، نصیب مقام ولایت میشود. این مسأله در واقع طرح همان نکتهای است که در کلام امیرمؤمنان (علیهالسلام) در نهجالبلاغه آمده آن جا که فرمود:
«اری نور الوحی و الرسالة و أشمّ ریح النبوة»؛ (11) من نور وحی و رسالت را میدیدم، و بوی پیامبری به مشامم میرسید.
در فرازی دیگر از کلام آن حضرت آمده است که رسول خدا به من فرمود:
«إنّک تسمع ما أسمع، و تری ما أری، إلا أنّک لست بنبی»؛ (12) تو میشنوی آنچه را من میشنوم، و میبینی آنچه را من میبینم، جز آن که شما نبی و پیامبر نیستید.
بنابراین اوصیای انبیای پیشین تحت عنوان نبی یا وزیر حافظ و مبلغ ادیان پیامبران بزرگ و انبیای اولوالعزم بودهاند؛ اما در عصر ختمی مرتبت اوصیای او به عنوان اولیای الهی و مشخصاً به نام «ولیّ الله» حافظ و مبلغ دین و امام امت اسلامی، بلکه امام عالم و آدم میباشند.
با توجه به این که ولایت از جانب خداوند به آنها داده شده، برخی از عارفان معتقدند که اطلاق اسم «ولیّ» بر غیر از علی و اولاد او جایز نیست. (13)
نتیجه آن که اگرچه ولایت به صورتی مستور و تحت عنوان نبوت و رسالت در انبیای پیشین وجود داشته و اساساً تا کسی به مقام ولایت نرسد به نبوت نایل نمیشود، اما گویا دلیلی وجود ندارد که ثابت کند قبل از اوصیای خاتم انبیا، کسی به عنوان «ولی الله» شناخته شده باشد و در آموزههای وحیانی، از اوصیای پیامبران پیشین به عنوان «نبی» یاد شده است.
پینوشتها:
1. شوری (42): 28.
2. ر.ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 26.
3. مثل جریان هارون که در قرآن آمده: (وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِیراً)؛ به یقین ما به موسی کتاب عطا کردیم، و برادرش هارون را همراه او دستیار گردانیدیم؛ فرقان (25): 35.
4. مثل امامت حضرت ابراهیم که در قرآن چنین آمده است: (قَالَ إِنِّی جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً)؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم قرار دادم؛ بقره (2): 124.
5. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 38.
6. الانسان الکامل (نسفی)، ص 319-320.
7. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص 741.
8. همان، ص 314-315.
9. صحیفه امام، ج 14، ص 350.
10. ر.ک: شرح دعاء السحر، ص 3-4.
11. نهجالبلاغه، خطبه 192.
12. همان.
13. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 431.
صادقی ارزگانی، محمد امین، (1387) سیمای اهل بیت (ع) در عرفان امام خمینی (ره)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ اول.