این مسئله از مسائل اساسی بحث ولایت است که در عرفان امام خمینی به صورت بسیار زیبا و جامعی مطرح شده است؛ بلکه میتوان ادعا کرد که با این جامعیت و عمق، در آثار دیگران یا اصلاً مطرح نشده یا کمتر اثری را به این جامعیت میتوان یافت. حضرت امام در این باره بدین مضمون میگوید:
ولیّ مطلق کسی است که از حضرت ذات به حسب مقام جمعی و اسم جمعی و اسم جامع، ظاهر شده باشد؛ لذا ولایت احمدی از مقام احدی جمعی است و سایر اولیا، مظاهر ولایت و محل تجلیات او هستند؛ همان طور که نبوت همه انبیا، مظاهر نبوت او است. و همانگونه که در ازل و ابد هیچ تجلیای غیر از تجلی اسم اعظم - که محیط مطلق بر همه اسماء است - وجود ندارد و همه اسماء از رشحات اسم اعظم و تجلیات او است، همچنین هیچ نبوت، ولایت و امامتی نیست، مگر نبوت، ولایت و امامت حقیقت محمدی. پس باید گفت که حق سبحانه هویّت مطلق، و مقام ختمی مرتبت ولیّ مطلق است. (1)
طبق این فرمایش، نبوت همه انبیا، و ولایت همه اولیا و امامت تمام ائمه (علیهمالسلام) در واقع مظاهر، ظهورات و تجلیات ولایت، نبوت و امامت ولیّ و نبی و امام مطلق، حضرت ختمی مرتبت است و همانگونه که هیچ اسمی از اسماء الهی نیست مگر این که مظهر اسم اعظم حق میباشد، هیچ نبوت و ولایت و امامتی نیست مگر این که ظهور و جلوهای از ولایت ختمی است. برای روشن شدن این دیدگاه بلند عرفانی، لازم است این مطلب در چند محور، به اختصار بحث شود:
الف. چگونگی مظهریت انبیا از ولیّ مطلق
نبوت که به معنای «اِنباء» و خبر دادن است، در عرفان مفهوم خاصی دارد؛ عرفا معتقدند که «نبیّ» به کسی گفته میشود که از روی معرفت کامل از ذات، صفات و اسماء حق تعالی و احکام الهی خبر میدهد؛ از این رو نبوت اولاً و بالذات از آنِ عقل کل است؛ زیرا عقل کل، حقایق یاد شده را بدون واسطه به نفس کل خبر میدهد، و به واسطهی او نفوس جزئی را از معارف ذاتی و صفاتی و اسمائی حق تعالی آگاه و از احکام و دستورهای الهی باخبر میکند. بر این اساس نبوت انبیا - از آدم تا مقام ختمی مرتبت - هر کدام مظهری از مظاهر نبوت عقل کل است که از آن به «روح اعظم» و «عقل اول» نیز تعبیر میشود. نبوت عقل کل، دائمی و ذاتی است و نبوت مظاهر او، چون در بستر زمان واقع میشوند، پایانپذیر است. (2)در این جا ممکن است این پرسش مطرح شود که با توجه به محدودیت زمانی دورهی نبوت انبیا، سرّ دوام و استمرار نبوت ختمی مرتبت تا روز قیامت چیست؟
پاسخ این پرسش با رویکرد عرفانی این است که به دلیل اتحاد، بلکه وحدت حقیقت محمدیه و عقل کل، نبوت ختمی مرتبت همانند نبوت عقل کل، ذاتی و دائمی است؛ ولی نبوت انبیای دیگر چون مظاهر نبوت او است، هر کدام براساس اقتضای زمانی، در بستر مکانی و زمانی خاصی پدید آمده است و با گذشت زمان، دورهی نبوت آنها به پایان میرسد.
اما حقیقت حضرت ختمی با حقیقت روح اعظم (عقل کل) یکی است و صورت او در واقع همان صورتی است که حق تعالی با همه اسماء و صفاتش در آن تجلی کرده و نبوت در او به کمال نهایی خود رسیده است؛ لذا فراتر از محدودهی مکان و زمان و ذاتی و دائمی است. (3)
به همین جهت در برخی روایات آمده است که رسول خدا فرمود:
«أوّل ما خلق الله العقل، و أنا العقل»؛ (4) اولین چیزی که خدا آفرید عقل بود و من عقل هستم.
و یا فرمود:
«أول ما خلق الله نوری»؛ (5) اولین چیزی که خدا آفرید نور من بود.
«أول ما خلق الله روحی»؛ (6) اولین چیزی که خدا آفرید روح من بود.
از این گونه آموزههای دینی به خوبی معلوم میشود که «روح اعظم» در واقع تعبیر دیگری از «حقیقت محمدی» است؛ لذا عرفا با استناد به این روایات به اتحاد حقیقت محمدیه با عقل اول (روح اعظم) تأکید کردهاند. (7)
در برخی از متون عرفانی تصریح شده است:
جوهر اول دو کار میکند: اول آن که از خدای فیض قبول میکند؛ دوم آن که به خلق خدا میرساند. و اگر بگویند حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دو کار میکند: از خدای میگیرد و به خلق میرساند هم راست باشد؛ از جهت آن که چون جوهر اول، روح حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، است هر دو یکی است. (8)
این مسئله در عرفان امام خمینی نیز مورد توجه خاصی قرار گرفته است؛ حضرت امام با اشاره به دیدگاه عرفا درباره خاستگاه نبوت ختمی مرتبت، فراتر از حرف عرفای پیشین سخن گفته و بدین مضمون فرموده است:
آنچه عرفا بیان کردهاند، نهایت توانشان در تبیین حقیقت نبوت و خلافت و ولایت بوده است؛ لکن میتوان گفت: نبوتی که شما تعریف نمودهاید و آن را نبوت حقیقی و ذاتی نامیدهاید، در حقیقت جلوهای از نبوتی است که در حضرت اعیان ثابته وجود دارد؛ چه اینکه نبوت این مرتبه نیز پرتوی از نبوت حقیقی در حضرت واحدیت است که اسم «الله» میباشد. این اسم شریف در نشئه و احدیت برای اسماء دیگر الهی مبعوث گردیده، تا آنها را از حقایق حضرت غیبی با بیان ذاتی و زبان الهی خبر دهد، و نبوت ختمی مرتبت به حسب باطن، مظهر این مرتبه از نبوت است، و به لحاظ نشئه ظاهر، مظهر باطن نبوت خود است. (9)
با عنایت به حقایق یاد شده، به خصوص دیدگاه عمیق حضرت امام، معنای این حدیث نورانی که پیامبر فرمود: «کنتُ نبیاً و آدم بین الماء و الطین» (10) و نیز فرموده آن حضرت که: «آدم و مَن دونه تحت لوائی» (11) به خوبی روشن میشود؛ زیرا نبوت حضرت ختمی مرتبت، خواه همان نبوت روح اعظم باشد (چنان که عرفا گفتهاند) یا نبوت او مظهر نبوت مرتبهی واحدیت باشد (چنان که در عرفان امام خمینی آمده است) در هر صورت همه نبوتهای انبیای پیشین، پرتوی از نور نبوت حقیقت محمدی و مظاهر و تجلیات کمالات وجودی ولیّ مطلق است.
این گونه آموزههای دینی نباید دلیلی بر تقدم خلقت نفس بر بدن تلقی شود؛ زیرا:
اولاً، این روایات ناظر به حقایقی فراتر از مسئله خلقت نفس و بدن است؛ به همین جهت امام خمینی در تبیین مفهوم این گونه روایات میگوید:
"با این صفحهای که... باز کردیم، معلوم میشود نظرشان به آن مراتب دیگر است؛ زیرا مثلاً در خبر شریف نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) که میفرماید: «کنتُ نبیاً و آدم بین الماء و الطین»، مراد از نبوت، این نبوتی که اِخبار و اِنباء احکام باشد نیست؛ چون به ضرورت اجماع مسلمین آن نبوّتی که حضرت داشته بعد از چهل سالگی بوده است و کسی نمیتواند خلاف این ضرورت مسلمین را بگوید؛ بلکه مسلم است نبوت به معنای انباء تا چهل سالگی اصلاً نبوده است... بلکه ما به نوبهی خود میگوییم: نبوت به یک مرتبه از وجود بوده که وجود نور محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) واسطهی فیض در وصول نور وجود و کمال بوده است. (12)"
طبق این بیان، آدم و سایر انبیا، بلکه ما سوی الله از دو جهت زیر لوای محمدی خواهد بود: یکی این که آنها به واسطهی نور محمدی، فیض وجود را دریافت کرده اند؛ دوم این که نبوت آنها مظهر نبوت حقیقت محمدی و ولایت مطلق احمدی است.
ثانیاً، ممکن است مراد از روایات یاد شده این باشد که نفوس انسانی - یا دست کم برخی از نفوس انسانی، نظیر پیامبر و اهل بیت آن حضرت - قبل از خلقت و تعلق گرفتن به بدن مبارکشان، در عالم مفارقت عقلی - که همان مقام علم فعلی خداوند است - یک وجود واحد جمعیِ عقلی بودهاند و وجود آنها عین علم فعلی حق تعالی به آنها است؛ البته نه به عنوان نفسی که مدبّر بدن است، تا تقدم خلقت نفس بر بدن شمرده شود، و محذورات متعدد عقلی را در پی داشته باشد. (13)
به هر حال آنچه در دو روایت یاد شده آمده، حقیقتی فراتر از مسئله تقدم خلقت نفس بر بدن است و ناظر به مسئله نبوت به یکی از دو معنایی است که ذکر شد. به این ترتیب چگونگی مظهریت انبیا از ولایت مطلق محمدی روشن میگردد؛ زیرا باطن نبوت یاد شده، ولایت مطلقه است که ولایت همه انبیا و اولیا، مظهر آن ولایت است. (14)
ب. چگونگی مظهریت اهل بیت از ولایت ختمی
بحث ولایت عموماً و مسئله خاتم ولایت خصوصاً، در عرفان اسلامی دامنهی بسیار گستردهای دارد و عرفا از جنبههای مختلفی درباره آن بحث کرده و نظرات متفاوتی ارائه دادهاند. (15) یکی از مباحث ولایت، تقسیم آن به ولایت مطلقه و ولایت مقیّده است؛ زیرا ولایت از آن نظر که ولایت است یک صفت الهی و مطلق است؛ اما از حیث استناد آن به انبیا و اولیا، به عنوان وصفی مقیّد مطرح است.ولایت مقیّد به ولایت مطلق وابسته و متقوّم به آن است و ولایت مطلق، در ولایت مقیّده ظهور و تجلّی میکند. همان طور که نبوت انبیا، مظهر نبوت مطلقه است، ولایت مطلقه نیز در ولایت مقیّدهی اوصیای ختمی مرتبت، یعنی اهل بیت او ظهور و تجلّی کرده است. (16)
این مسئله در عرفان امام خمینی عمق و لطافت ویژهای پیدا کرده است؛ حضرت امام در این باره میفرماید:
"یک قسم از قلوب آنهایی است که جمع بین هر دو تجلی نموده... صاحب این قلبِ جمعیِ احدیِ احمدی، خاتم دایرهی کمال و جامع ولایت مطلقه و نبوت مطلقه است و آن، خاتم نبوّات و مرجع و مآب ولایات است. (17)"
ایشان در جایی دیگر با اشاره به خاتم بالأصاله و بالتبع ولایت میگوید:
"همان طوری که رسول اکرم به حسب واقع حاکم بر جمیع موجودات است، حضرت مهدی همان طور حاکم بر جمیع موجودات است؛ آن، خاتم رُسل است و این، خاتم ولایت؛ آن خاتم ولایت کلی بالأصاله است، و این خاتم ولایت کلی به تبعیت است. (18)"
در برخی دیگر از کلمات امام خمینی، از رسول خدا به «ولیّ مطلق بالأصاله» و از امیرمؤمنان به «ولیّ الله بالتبع» یاد شده است. (19)
بنابراین از نظر امام خمینی ولایت همه اولیا به ولایت مطلقهی محمدی بر میگردد. پس اگر در برخی از آثار عرفانی، ولایت مطلقه از آنِ امیرمؤمنان دانسته شده است، (20) باید توجه داشت که ولایت مطلقهی علوی، ظهور و تجلی ولایت مطلقهی محمدی است.
باید توجه داشت که مراد از خاتمیت ولایت آن نیست که پس از او کسی به مقام ولایت نرسد، بلکه منظور، نزدیکترین موجود به حق سبحانه است و او کسی است که ولایت او محیط بر همه ولایتها و نبوتها بوده و از اطلاق و گستردگی خاصی برخوردار باشد؛ و چون پیامبر اسلام مظهر اسم «الله» است که جامع همه اسماء الهی است، هیچ موجودی نزدیکتر از او به حق تعالی نیست؛ چنان که خود فرمود:
«لی مع الله وقت لایسعنی فیه ملکٌ مقرّب، و لا نبیّ مرسل». (21)
حقیقت محمدی همان ولایت مطلقهی الهی است. این ولایت وقتی با وصف ولایت و صورت ولویّه ظاهر شود، همان «ولی الله» و «خلیفة الله» و «خلیفة رسول الله» میباشد که در هر مظهر، به صورتی خاص ظهور میکند. از این رهگذر «حجج الله»، «خلفاء الله» و «خلفاء رسول الله» ظهور میکنند؛ گرچه در واقع همه آنها یک نور و یک حقیقت هستند. با توجه به این که روحانیت محمدی با روحانیت اوصیا و خلفای راستین او یکی است، (22) ولایت آنها نیز یکی میباشد و تنها در ظهور اوصاف، تفاوتهایی پدید آمده است.
در روایات متعدد از اهل بیت (علیهمالسلام) نقل شده است که:
«لأنا کلنا واحد؛ أوّلنا محمد، آخرنا محمد، أوسطنا محمد، وکلنا محمد؛ فلا تفرّقوا بیننا». (23)
با الهام از این گونه آموزهها است که عطارد در سرودهی نغزی میگوید:
امامان ره دین را یکی دان *** که این باشد طریق اهل ایمان
به ظاهر گرد ده و دو هادیانند *** ز بعد مصطفی صاحب زمانند
ولیّ فرمود احمد اصل ایجاد *** فدای جان او جانهای ما باد
که ما را اول و آخر محمد *** محمد دان وسط از حکم سرمد
به ظاهر چارده معصوم ماییم *** همه یک نور از نور خداییم
ز اول هم ز اوسط تا به آخر *** یکی باشیم ما اندر مظاهر
یکی دان نور حیدر را و احمد *** بود هم اول و آخر محمد
محمد نور، حیدر نور نور است *** به هر جایی که خوانی در حضور است (24)
بنابراین اگر خاتم ولایت محمدی را امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) و در عین حال حضرت مهدی و یا هر یک از ائمه بدانیم، هیچگونه محذوری ندارد؛ زیرا همه آنها یک حقیقت میباشند و براساس حکمت بالغهی الهی، هر کدام در زمان خاصی ظهور کردهاند و همه آنها مظاهر ولایت ولی مطلق ختمی مرتبت هستند.
از این رو در عرفان اسلامی، ولایت مطلقهی محمدی «ولایت شمسیه» و به اعتبار ظهور و تجلی آن در اوصیای او «ولایت قمریه» نامیده شده است؛ گرچه از این نظر که ولایت اهل بیت (علیهمالسلام) مظهر حقیقت ولایت است میتوان ولایت اهل بیت (علیهمالسلام)، به خصوص ولایت حضرت مهدی را نیز «ولایت شمسیه» نامیده و جلوههای ولایت آنها را که نصیب برخی پیروان راستین آنان میشود «ولایت قمریه» دانست.
یکی از بزرگان اهل معرفت در این باره میگوید:
چنان که جمیع انبیا، اقتباس نور نبوت از مشکات نبوت خاتم الانبیا مینمایند، جمیع اولیا نور ولایت و کمال را از خورشید ولایت خاتم اولیا میگیرند؛ فلهذا ولایت خاتم الاولیا مسمّی به ولایت شمسیه است و ولایت سایر اولیا مسمّی به ولایت قمریه؛ چون مأخذ نور ولایت جمیع اولیا، ولایت مطلقهی خاتم اولیا است؛ همچنان که نور قمر مستفاد از شمس است... به جهت آن که مظهر حقیقت ولایت است، و ولایت مطلقه به جمیع کمالات در صورت آن حضرت ظهور یافته است. (25)
با توجه به حقایقی که بیان شد، سخن امام خمینی درباره مظاهر و تجلیات ولایت ختمی به خوبی روشن میشود؛ مراد حضرت امام از ولایت مطلقهی بالذات و بالأصاله حضرت ختمی مرتبت و ولایت بالتبع حضرات ائمه (علیهمالسلام) این است که هرچه از حقایق ولایی در مشکات هستی اهل بیت (علیهمالسلام) وجود دارد، ظهور و تجلّی نور ولایت مطلقهی محمدی است و قمر وجود آنها با شمس ولایت حضرت ختمی مرتبت روشن است. لذا گفته شده است:
خاتم ولایت از مظاهر خاتم رسالت است و او از مظهر خاتم رسالت حقایق را میگیرد، و جمال حق را در آن مظهر مشاهده میکند؛ همان طور که حق، جمال خویش را در آینهی وجود انسان کامل مشاهده میفرماید. (26)
حضرت امام در این باره بدین مضمون میفرمایند:
تردیدی نیست که بنابر مذهب حقهی شیعه، ائمه (علیهمالسلام) بعد از حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امیرمؤمنان و اولاد معصوم او است که یکی بعد از دیگری تا زمان غیبت آمدهاند و آنها همان اختیارات و ولایت عام و خلافت کلی الهی را دارا هستند. (27)
پینوشتها:
1. ر.ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 40-41.
2. اسرار الشریعه، ص 93.
3. همان، ص 92-93.
4. بحارالانوار، ج 58، ص 212.
5. همان، ج 15، ص 24.
6. الکلمات المکنونه، ص 188.
7. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشنراز، ص 23؛ اسرار الشریعه، ص 93.
8. مقصد اقصی، ص 245.
9. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 42.
10. «من هنگامی نبوت داشتم که آدم هنوز خلق نشده بود و بین مرتبهی علم الهی و وجود خارجی به سر میبرد»؛ بحارالانوار، ج 16، ص 402.
11. «آدم و پایینتر از او تحت لوای من هستند».
12. تقریرات فلسفه امام خمینی، ج 3، ص 89.
13. الحکمة المتعالیه، ج 8، ص 332.
14. اسرار الشریعه، ص 101.
15. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 395-448؛ شرح فصوص الحکم (قیصری)، مقدمه، ص 45 و 110 و 111.
16. اسرار الشریعه، ص 101.
17. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 143.
18. صحیفه امام، ج 20، ص 249.
19. ر.ک: همان، ص 232.
20. اسرار الشریعه، ص 101.
21. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 27، 205، 466.
22. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 90.
23. بحارالانوار، ج 26، ص 16.
24. پندنامه و بیسرنامه، ص 116-120.
25. ر.ک: مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص 316.
26. ر.ک: همان.
27. ر.ک: کتاب البیع، ج 2، ص 622.
صادقی ارزگانی، محمد امین، (1387) سیمای اهل بیت (ع) در عرفان امام خمینی (ره)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ اول.