نویسنده: محمدرضا افضلی
قوم دیگر سخن پنهان میروند *** شهرهی خلقان ظاهر کی شوند
این همه دارند و چشم هیچ کس *** بر نیفتد بر کیاشان یک نفس
هم کرامتشان هم ایشان در حرم *** نامشان را نشنوند ابدال هم
یا نمیدانی کرمهای خدا *** کو تو را میخواند آن سو که بیا
شش جهت عالم همه اکرام اوست *** هر طرف که بنگری اعلام اوست
چون کریمی گویدت آتش در آ *** اندر آ زود و مگو سوزد مرا
مولانا میگوید: عنایات الهی در حق اولیا غالباً نهانی است و به چشم اهل ظاهر نمیآید. مولانا ابیات را با مضمون این حدیث میآورد: «إن الله یُحِبُ الأبرار الأتقیاء الأخفیاء الَّذین إن غابوُا لم یَفتقدُوا و ان حَضَرُوا لم یَعرفوُا قلوبَهُم مصابیحَ الهُدی یَخرجوُنَ من کُلّ ِغَبراءِ مُظلمة»؛ همانا خداوند، دوست دارد پروا پیشگان مستور را که اگر غایب شوند کسی در جست و جوی ایشان برنیاید و اگر در جایی حاضر باشند کسی آنان را نشناسد. دلهاشان، چراغ هدایت است. آنان از هر جای تیره و تار برون شوند. مولانا مکرر در مثنوی گفته است که اولیای حق و واصلان خداوند متعال را هر کس نمیتواند بشناسد. «در حرم» به معنای پنهان و پوشیده است. «ابدال» به معنای وارستگان و مردان حق است. اولیای راستین حق، چنان پنهاناند که حتی رهروان راه حق هم نام آنها را نمیدانند. «شش جهت»، یعنی همه جای هستی. «اعلام او»، یعنی آگاهی دادن از وجود او یا نشانههای او. «کریم»، پروردگار است و اشارهی مولانا به ابراهیم که در آتش رفت و نسوخت. حکایت بعد همین معنا را از دید عارفان روشنتر میکند.
از انس فرزند مالک آمد است *** که به مهمانی او شخصی شد است
او حکایت کرد کز بعد طعام *** دید انس دستارخوان را زردفام
چرکن و آلوده گفت ای خادمه *** اندر افکن در تنورش یک دمه
در تنور پر ز آتش درفکند *** آن زمان دستار خوان را هوشمند
جمله مهمانان در آن حیران شدند *** انتظار دود کندوری بدند
بعد یک ساعت برآورد از تنور *** پاک و اسپید و از آن اوساخ دور
قوم گفتند ای صحابی عزیز *** چون نسوزید و منقی گشت نیز
گفت زآن که مصطفی دست و دهان *** بس بمالید اندرین دستارخوان
مولانا با بیان این حکایت میخواهد بگوید: تجلی قدرت حق در مردان حق، حسابهای عقل مادی و روابط علت و معلولی این جهان را بیاعتبار میکند. «انس» از صحابی رسول است که از او احادیث بسیار نقل شده و ظاهراً تا اواخر قرن اول هجری هم زنده بوده است. «مندیل»، «دستار خوان»، «کندوری» هر سه به معنای دستمال سفره است. «هوشمند» انس بن مالک است. «یک ساعت» مدت کوتاه است. «اوساخ» به معنای چرک و آلودگی است. «منقّی» به معنای پاک و پاکیزه است.
ای دل ترسنده از نار و عذاب *** با چنان دست و لبی کن اقتراب
چون جمادی را چنین تشریف داد *** جان عاشق را چهها خواهد گشاد
مر کلوخ کعبه را چون قبله کرد *** خاک مردان باش ای جان در نبرد
مولانا از سخن انس نتیجه میگیرد که هر گاه انسان، مصاحب و دمساز انبیا و اولیا شود، با دم گرم و همت تعالی بخش آنان از کمند مادیات و حسیات و مرتبه حیوانی میرهد و به مکاشفهی اسرار و معانی حقایق ربّانی میرسد؛ چنان که حتی دستمال جامد از مصاحب رسول با آن مرتبه رسید که آتش قهار نمیتوانست بدان گزندی رساند تا چه رسد به انسان. مولانا میگوید: تأثیر پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) کعبه را که سنگ و کلوخی بود، قبلهی مؤمنان کرد. پس ای عزیز، در سیر الیالله به مردان حق حرمت بگذار. «نبرد» در این جا سلوک و مجاهده و نبرد با نفس است.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول
این همه دارند و چشم هیچ کس *** بر نیفتد بر کیاشان یک نفس
هم کرامتشان هم ایشان در حرم *** نامشان را نشنوند ابدال هم
یا نمیدانی کرمهای خدا *** کو تو را میخواند آن سو که بیا
شش جهت عالم همه اکرام اوست *** هر طرف که بنگری اعلام اوست
چون کریمی گویدت آتش در آ *** اندر آ زود و مگو سوزد مرا
مولانا میگوید: عنایات الهی در حق اولیا غالباً نهانی است و به چشم اهل ظاهر نمیآید. مولانا ابیات را با مضمون این حدیث میآورد: «إن الله یُحِبُ الأبرار الأتقیاء الأخفیاء الَّذین إن غابوُا لم یَفتقدُوا و ان حَضَرُوا لم یَعرفوُا قلوبَهُم مصابیحَ الهُدی یَخرجوُنَ من کُلّ ِغَبراءِ مُظلمة»؛ همانا خداوند، دوست دارد پروا پیشگان مستور را که اگر غایب شوند کسی در جست و جوی ایشان برنیاید و اگر در جایی حاضر باشند کسی آنان را نشناسد. دلهاشان، چراغ هدایت است. آنان از هر جای تیره و تار برون شوند. مولانا مکرر در مثنوی گفته است که اولیای حق و واصلان خداوند متعال را هر کس نمیتواند بشناسد. «در حرم» به معنای پنهان و پوشیده است. «ابدال» به معنای وارستگان و مردان حق است. اولیای راستین حق، چنان پنهاناند که حتی رهروان راه حق هم نام آنها را نمیدانند. «شش جهت»، یعنی همه جای هستی. «اعلام او»، یعنی آگاهی دادن از وجود او یا نشانههای او. «کریم»، پروردگار است و اشارهی مولانا به ابراهیم که در آتش رفت و نسوخت. حکایت بعد همین معنا را از دید عارفان روشنتر میکند.
از انس فرزند مالک آمد است *** که به مهمانی او شخصی شد است
او حکایت کرد کز بعد طعام *** دید انس دستارخوان را زردفام
چرکن و آلوده گفت ای خادمه *** اندر افکن در تنورش یک دمه
در تنور پر ز آتش درفکند *** آن زمان دستار خوان را هوشمند
جمله مهمانان در آن حیران شدند *** انتظار دود کندوری بدند
بعد یک ساعت برآورد از تنور *** پاک و اسپید و از آن اوساخ دور
قوم گفتند ای صحابی عزیز *** چون نسوزید و منقی گشت نیز
گفت زآن که مصطفی دست و دهان *** بس بمالید اندرین دستارخوان
مولانا با بیان این حکایت میخواهد بگوید: تجلی قدرت حق در مردان حق، حسابهای عقل مادی و روابط علت و معلولی این جهان را بیاعتبار میکند. «انس» از صحابی رسول است که از او احادیث بسیار نقل شده و ظاهراً تا اواخر قرن اول هجری هم زنده بوده است. «مندیل»، «دستار خوان»، «کندوری» هر سه به معنای دستمال سفره است. «هوشمند» انس بن مالک است. «یک ساعت» مدت کوتاه است. «اوساخ» به معنای چرک و آلودگی است. «منقّی» به معنای پاک و پاکیزه است.
ای دل ترسنده از نار و عذاب *** با چنان دست و لبی کن اقتراب
چون جمادی را چنین تشریف داد *** جان عاشق را چهها خواهد گشاد
مر کلوخ کعبه را چون قبله کرد *** خاک مردان باش ای جان در نبرد
مولانا از سخن انس نتیجه میگیرد که هر گاه انسان، مصاحب و دمساز انبیا و اولیا شود، با دم گرم و همت تعالی بخش آنان از کمند مادیات و حسیات و مرتبه حیوانی میرهد و به مکاشفهی اسرار و معانی حقایق ربّانی میرسد؛ چنان که حتی دستمال جامد از مصاحب رسول با آن مرتبه رسید که آتش قهار نمیتوانست بدان گزندی رساند تا چه رسد به انسان. مولانا میگوید: تأثیر پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) کعبه را که سنگ و کلوخی بود، قبلهی مؤمنان کرد. پس ای عزیز، در سیر الیالله به مردان حق حرمت بگذار. «نبرد» در این جا سلوک و مجاهده و نبرد با نفس است.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول