5- تشابه و تمایز داستانهای قرآن و عهدین
با مطالعهی دقیق قرآن کریم و کتابهای آسمانی پیشین، به ویژه تورات کنونی و مقایسهی معارف و داستانهای موجود در آنها، به این نتیجه میرسیم که گذشته از تفاوتهای ماهوی قرآن با عهدین از نظر برخورداری از ویژگی اعجاز و جهانشمولی، اسلوب و روش خاصّ هدایتی و تربیتی، هماهنگی و انسجام آیات در مفاهیم و مضامین، گرایش و دعوت همگانی به تفکّر و مبانی عقلی، تکیه بر واقعیّتها و عبرتهای تاریخی، زیبایی تعابیر و شیوایی معانی، تنزیه و تطیهر سیمای پیامبران و اولای الهی و ... است و همهی آنها نشان از برتری قرآن دارد، از جنبههای دیگر نیز تفاوتهایی میان این دو وجود دارد که قابل تأمّل و بررسی است. از سوی دیگر، وجوه اشتراک و تشابه بسیاری نیز در قرآن کریم و عهدین به ویژه در زمینهی قصّههای آنها مشاهده میشود. این وجوه تشابه از طرف زمینهی ورود بسیاری از اندیشههای انحرافی را در احادیث تفسیری با عنوان «اسرائیلیّات» فراهم نموده است و از طرف دیگر، زمینهی این اتّهام را به وجود آورده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قصص و معارف قرآن کریم را از کتابهای پیشین اقتباس نموده است. در این قسمت، به اختصار به وجوه تشابه و تمایز قرآن و تورات، به ویژه در زمینهی داستانهای آنها میپردازیم.5 -1- وجوه تشابه
تورات و انجیل، بسیاری از قصص قرآنی، به ویژه داستانهای پیامبران بزرگ را در بردارند؛ با این تفاوت که در قرآن به طور اجمال آمده، ولی در عهدین با جزئیات و همراه با پیرایههایی ذکر شدهاند. قبلاً نیز اشاره شد که قرآن کریم به آن بخش از سرگذشتها و زندگی اقوام و امّتها و انبیای پیشین اشاره نموده است که بیشتر مشتمر بر جنبههای تربیتی و اخلاقی هستند؛ برخلاف عهدین که امور کم اهمیّت و جزئی را نیز مانند تاریخ حوادث، نام و نشانهای اشخاص، اماکن و ... به تفصیل یادآور شدهاند.به عنون نمونه، داستان آدم (علیهالسلام) هم در قرآن و هم در تورات آمده است. طولانیترین بیان قرآن در این مورد، در سورههای بقره و اعراف است. با نگاهی گذرا مشاهده میکنیم که قرآن کریم هرگز متعرّض جایگاه بهشت آدم (علیهالسلام)، نوع شجرهی ممنوعه، حیوانی که شیطان در پوشش آن وارد بهشت گردید. نام محلّ هبوط آدم و حوّا و دیگر جزئیات قصّه نگردیده است. (55) گرچه در برخی از داستانهای قرآنی، تکرار دیده میشود، در آنها از مطالب بیهوده پرهیز شده است. و نیز قرآن کریم در مورد عیسی (علیهالسلام) و مریم (علیها السلام) به جهات ویژهای که جنبهی عبرتآموزی دارد، مانند معجزات حضرت عیسی (علیهالسلام) به طور موجز اشاره نموده است، ولی به حسب و نسب حضرت عیسی (علیهالسلام)، کیفیّت تولّد و زادگاه او، نام افترا زننده بر حضرت مریم (علیهاالسلام)، نوع مائدهی آسمانی، حوادث جزئی شفای کوران مادرزاد و بیماران مبتلا به مرض پیسی و احیای مردگان اشاره نشده است؛ برخلاف انجیل که همهی موارد یاد شده را با تفصیل بیان نموده است. (56)
در قرآن کریم داستانهای بسیاری مطرح شده که مشابه آنها در تورات نیز آمده است. البته در بسیاری از موارد، اختلافهایی نیز بین آنها دیده میشود. از داستانهای مشترک قرآن کریم و تورات میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
1) سرگذشت آفرینش آسمان، زمین، انسان و به ویژه آدّم و حوّا، شجرهی ممنوعه، هبوط آدم و حوّا از بهشت، هابیل و قابیل و ... (57)؛
2) سرگذشت زندگی حضرت نوح (علیهالسلام) و ماجرای سفینه؛ (58)
3) سرگذشت زندگی حضرت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و داستان ذبح؛ (59)
4) سرگذشت زندگی حضرت لوط (علیهالسلام) و دختران وی؛ (60)
5) سرگذشت زندگی حضرت یعقوب (علیهالسلام) و یوسف (علیهالسلام) با شرح و تفصیل؛ (61)
6) سرگذشت زندگی حضرت موسی (علیهالسلام) و شعیب و هارون با شرح و تفصیل؛ (62)
7) سرگذشت زندگی حضرت داود (علیهالسلام)؛ (63)
8) سرگذشت زندگی حضرت یونس (علیهالسلام) (فرزند متّی، ملقّب به ذوالنّون)؛ (64)
9) سرگذشت زندگی حضرت سلیمان (علیهالسلام) فرزند داود (علیهالسلام)؛ (65)
10) سرگذشت زندگی حضرت ایّوب (علیهالسلام)؛ (66)
11) سرگذشت زندگی حضرت الیسع (علیهالسلام)، (یوشع بن نون یا الیشع)؛ (67)
12) سرگذشت زندگی ذوالکفل (علیهالسلام) (حزقیال نبی)؛ (68).
13) سرگذشت زندگی اشموئیل (علیهالسلام) (شموئیل نبی)؛ (69).
14) سرگذشت زندگی حضرت زکریّا (علیهالسلام)؛ (70).
15) سرگذشت زندگی حضرت یحیی (علیهالسلام)؛ (71).
16) سرگذشت زندگی حضرت عُزَیر = عَزرا (علیهالسلام)؛ (72).
17) سرگذشت زندگی حضرت عیسی بن مریم (علیهالسلام)؛ (73).
18) داستان ذوالقرنین؛ (74).
19) داستان یأجوج و مأجوج؛ (75).
5 -2- وجوه تمایز
علاوه بر تفاوتهای کلی که قرآن با عهدین دارد، از نظر کمیّت و کیفیّتِ محتوا نیز تفاوتهای بسیاری میان آنها مشاهده میشود. از بسیاری از سرگذشتها و رویدادهای تاریخیِ یاد شده در قرآن، هیچ اثری در عهدین، به ویژه در تورات نیست؛ نظیر داستانهای هود، صالح و شعیب و اقوام آنان، اصحاب الأیکه، اصحاب الرّس، لقمان حکیم، ذوالقرنین، اصحاب کهف، خضر (علیهالسلام) و برخی از مطالب مربوط به داستان حضرت ابراهیم (علیهالسلام). از جملهی داستانهایی که منحصراً در قرآن کریم آمده است، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:1.گفتوگوی خداوند و فرشتگان دربارهی آفرینش آدم (علیهالسلام)؛
2. فرمان الهی مبنی بر سجدهی فرشتگان در برابر آدم (علیهالسلام)؛
3. سرپیچی ابلیس از فرمان الهی؛
4) نافرمانی فرزند نوح از سوار شدن کشتی و ماجرای غرق شدن وی؛
5) توبه آدم (علیهالسلام)؛
6) داستان حضرت ابراهیم با پدر و گروهش؛
7) مسکن دادن حضرت ابراهیم (علیهالسلام) به برخی از ذریّهاش در منطقهی مسجدالحرام؛
8) بنای خانهی کعبه به دست ابراهیم و اسماعیل؛
9) گرویدن ساحران فرعون به موسی (علیهالسلام)؛
10) داستان مؤمن آل فرعون؛
11) زرهسازی حضرت داوود (علیهالسلام)؛
12) حکومت داوود (علیهالسلام) و سلیمان (علیهالسلام)؛
13) تسخیر جن، باد و پرنده برای سلیمان (علیهالسلام)؛
14) تسخیر اسب و پرنده در دست داود (علیهالسلام)؛
15) ساختمانسازی و غوّاصی جنّ برای حضرت سلیمان (علیهالسلام)؛
16) داستان هدهد و ملکهی سبأ و تخت و تاج وی؛
17) تکلم حضرت عیسی در گهواره و فرود آمدن مائدهی آسمانی به درخواست وی.
موضوعاتی نیز در عهدین آمده است که در قرآن کریم وجود ندارد؛ نظیر کتاب داوران، نحمیا، استر، دانیال نبیّ، هوشعنبّی، یوئیل نبیّ، عاموس نبی و ... و نیز برخی از کتابها و رسالههای عهد جدید.
6. مستشرقان و منابع قرآن
از آنجا که قرآن کریم نخستین و مهمترین منبع آیین جهانی اسلام و پیامبر عظیمالشأن آن، حضرت محمّدبن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) به شمار میآید، از دیرباز مستشرقان و به ویژه نویسندگان و محقّقان یهودی، تمام توان و تلاش خویش را به کار گرفتهاند تا به هر شکل ممکن، چهرهی تابناک آن را با طرح شبهات و ایرادهای گوناگون، کلام غیر وَحیانی و بشری و ساخته و پرداختهی اندیشهی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و یا متأثّر از اندیشههای انحرافی و خرافی بیگانگان معرّفی نمایند. از این رو، در بیشتر آثار و تألیفات آنان این اتّهام مطرح گردیده است که آورندهی قرآن کریم بسیاری از معارف آن را از دانشمندان اهل کتاب یا دیگر عالمان آن روزگار فرا گرفته است و بنابراین، قرآن کریم چیزی جز تکرار داستانها، احکام و موعظههای تورات و انجیل و یا اخذ و اقتباس از آنها نیست. (76)چه بسا یکی از اهرمهایی که برخی از نویسندگان یاد شده از آن سود جستهاند، نقل «اسرائیلیّات» در کتب تفسیر و حدیث است. دکتر شحّاته در اینباره مینویسد:
برخی از مستشرقان از اثرپذیری مسلمانان از یهود در زمینهی اسرائیلیاتی که برخی از مفسّران نقل کردهاند، حربه و سوژهای پیدا کردهاند تا اسلام را برگرفته از آیین یهود معرّفی کنند. (77)
برخی از مستشرقان برای رسیدن به مقصود خود، تلاش نمودهاند تا اثبات کنند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و برخی از مسلمانان صدر اسلام، با انجیل و یا تورات آشنا بودهاند، و حتّی وی انجیل را از دیگران فراگرفته است. کارادوو (78) در ذیل واژهی انجیل، در دائرة المعارف الإسلامیّة مینویسد:
به نظر میرسد از قرآن کریم و نوشتههای بسیاری از نویسندگان مسلمان میتوان استفاده کرد که مسلمانان، اطّلاعاتی دربارهی انجیل داشتهاند. (79)
وی در بخش دیگری از مقالهاش میافزاید:
محمّد پیش از آن که با اناجیل معتبر و راستین آشنا باشد با اناجیل تحریف شده و غیرواقعی آشنا بوده است و این شناخت از طریق منابع سرهی مسیحی به دست وی نرسیده، بلکه از طریق یهودیانی که آیین نصرانی را پذیرفته بودند به وی انتقال یافته بود؛ دلیل آن، نوع داستانهایی است که در قرآن آمده است. (80)
کارادوو همچنین ادامه میدهد:
عهد جدید، تأثیر فراوانی بر حدیث نهاده است؛ زیرا ریشههای بسیاری از امور شگفتآور و داستانها و اندیشههای مربوط به محمّد و صحابهی او را در انجیل مییابیم. (81)
استاد محمّد عرفه در پاسخ به نام کارادوو، مینویسد: مخالفان تلاش بسیاری کردهاند که نشان دهند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) معارف قرآنی را از بیگانگان و پیروان آیینهای یهود و مسیحیّت گرفته است، ولی دلایلی که اقامه کردهاند، چنین ادّعایی را اثبات نمیکند و تنها این معنا را میرساند که برخی از مسلمانان در زمانهای بعد، به محتوای انجیل آگاه بودهاند؛ زیرا قدیمیترین ترجمهی انجیل، چنان که از ابنعربی نقل شده مربوط به سالهای 631 و 641 است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سال 571 به دنیا آمده و در سال 632 میلادی رحلت کرده است. علاوه بر این، زندگی و سیرهی وی نشان میدهد که وی امّتی بوده و هیچ مربی و استادی نداشته است. (82)
این دیدگاه را دیگر محقّقان غربی نیز در پژوهشهای علمی خود عیان ساختهاند. فؤاد کاظم مقدادی به تلاشهای زیرکانهی گروهی از نویسندگان دائرةالمعارف الإسلامیّة در مُشَوَّه ساختن چهرهی قرآن کریم و معارف اسلامی را در ذیل مدخلهای ویژهی قرآنی اشاره میکند و میگوید: آنان تلاش داشتهاند تا ثبات نمایند که واژههای قرآنی عمدتاً اقتباسِ از تورات و انجیل و دیگر منابعِ اهل کتاب است. (83)
کلر تِسدال (84) در کتاب مصادر الإسلام تلاش نموده است تا نشان دهد که معارف قرآن کریم اقتباسِ از یهود و نصارا و صابئین است. وجود تشابه بین این مکتبها در مسائل نماز، غسل، اعتقاد به الوهیّت و نیز همسانی برخی از داستانهای قرآنی با آنها، نظیر داستان حضرت ابراهیم (علیهالسلام)، حضرت سلیمان (علیهالسلام) و فرزندان آدم (علیهالسلام)، چنین توهمی را برای وی به وجود آوده است. چنان که او از طریق اشتراک برخی از واژگان قرآنی با آیینهای پیشین، استدلال کرده است که اسلام و قرآن کریم، ریشه در فرهنگ یهودی، مسیحی و ... دارد. (85)
ویلهلم رودلف (86) آلمانی نیز در کتاب صلةالقرآن بالیهودیّه و المسیحیّة، معتقد است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آیین اسلام و قرآن کریم به شدّت تحت تأثیر آیین یهود و مسیحیّت بوده است. (87) آرتور جفری (88) محقّق استرالیایی، اثرپذیری قرآن کریم را از واژههای عبری، امری مسلّم دانسته، میگوید:
زبان عبری از طریق گروههایی از یهودیان جزیرةالعرب، مثل یهود خیبر، بنی فینقاع و بنیالنضیر وارد زبان عربی شده است؛ مانند واژهی «لِینَة» در آیهی 5 سورهی حشر که به معنای «نخل» آمده است. (89)
عمر رضوان در این زمینه مینویسد:
انگیزهی تألیف این کتاب و کتابهایی از این دست، ایجاد این باور در مخاطبان خود است که قرآن کریم از مجموعه فرهنگها و معارف و زبانهای گوناگون گرفته شده است؛ آن هم به خاطر جذب پیروانی از آیین یهود؛ و یا این که اثرپذیری قرآن کریم به دلیل استمرار آمیزش و اختلاط با آنان (یهود) در مدت زمان طولانی بوده است. (90)
گلدزیهر (91) محقّق نامور آلمانی نیز همین عقیده را ابراز داشته است. وی دربارهی داستان ذبح اسماعیل مینویسد:
محمّد در یکی از سورههای مکّی - آیات 100 تا 110 از سورهی صافّات - داستان قربانی حضرت ابراهیم را از تورات گرفته است، بدون این که نامی از فرزند ذبیح ببرد. (92)
در اینجا، گلدزیهر، ادّعا میکند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از طریق گزارشهای دانشمندان یهود و نصارا مطلع شده است که اسحاق، فرزند ابراهیم، برای قربانی برگزیده شده است؛ در حالی که هیچ دلیلی بر این ادّعا ارائه نداده است. صرف مشابهت این داستان در قرآن و تورات، دلیل بر اخذ و اقتباس قرآن از تورات نیست؛ گرچه ظواهر قرآن نشان میدهد که مراد از ذبیح اسماعیل است، نه اسحاق. (93)
گلدزیهر در اثر دیگرش، این ادّعا را در چند موضع مطرح مینماید؛ ولی در مورد منشأ آیین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میگوید:
دعوت پیامبر اسلام چیزی جز آمیزه و برگزیدهای از شناختها و اندیشههای دینی که وی آنها را در اثر پیوند و ارتباط با شخصیّتهای یهودی و مسیحی و جز آنان دریافت نموده و به شدّت تحت تأثیر آنها قرار گرفته است نمیباشد. (94)
وی در جای دیگری بر این موضع پافشاری نموده، میگوید:
بدین ترتیب، آنچه را که پیامبر به ویژه دربارهی زندگی اخُروی، بدان دعوت مینماید، چیزی جز مجموعهی مطالبی که آنها را آشکارا و به طور قطع از بیرون دریافت کرده و دعوت خویش را بر آن استوار ساخته است، نیست. وی در بیشتر اوقات از طریق داستانهای پیامبران، از تاریخ عهد قدیم بهره برده است. (95)
گلدزیهر همچنین در این نوشتار، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شاگرد دانشمندان یهودی و مسیحی معرّفی مینماید. (96) وی همچنین ادّعا میکند که در پیدایش پایههای آیین اسلام، دین یهود و مسیحیّت به نسبت برابر سهیم بودهاند. (97) و نیز برخی از معتقدات مسیحی از راه تقلید یا روایات متواتر تحریف شده و نیز از طریق بدعتهای آیین کهن مسیحیّت شرقی به دست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است. (98)
6 -1- نقد و نظر
قابل تأمّل است که برخلاف پندار گلدزیهر، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به گواهی تاریخ، قبل از بعثت خود تنها یک برخورد با دانشمندان مسیحی داشته است (99) و آن، برخورد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با بَحِیرا، راهب و دانشمند نصرانی است که در اثناء مسافرت و در مدت زمان کوتاهی (چند دقیقه) صورت گرفته است. این ملاقات کوتاه تا چه حدّی توانسته است در اندیشه و معرفت دینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تأثیر بگذارد؟ چگونه ممکن است در اثر یک برخورد کوتاه با یک دانشمند مسیحی، اثر جاوید و ماندگاری پدید آمده باشد که حتّی پیامبران پیشین نیز از آوردن همانند آن ناتوان بودهاند؟ ادّعای شاگردی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد عالمان یهود و نصارا نیز ادّعایی بدون دلیل است. باید پرسید که این شاگردان در کجا و در چه زمانی صورت گرفته است که دور از دید چشمان تیز مورّخان بوده و هیچ گزارش موثّقی از آن به دست نیامده است. آیا شهر مدینه در هنگام تشرف فرمایی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنجا، مقرّ یهود نبوده است؟ آیا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره با احبار آنان در ستیز نبوده است و آنان نیز با وی کینه و دشمنی نداشتهاند؟اگر مراد گلدزیهر از سهیم بودن آیینهای یهودی و مسیحی در پیدایش و شکلگیری آیین اسلام و معارف قرآن کریم این است که برخی از احکام شرعی و داستانهای تاریخی قرآن در کتابهای پیشین نیز کم و بیش وجود داشته است، این امر مورد قبول ما نیز هست؛ مشترکات فراوانی در اصول و فروع دینی، بین شرایع آسمانی وجود دارد. علاوه بر این، نوع احکام و مقرّرات شرعی اسلام با آن چه در ادیان پیشین آمده است از نظر کمیّت و کیفیّت متفاوت است. و صرف وجود وجوه اشتراک نیز، دلیل بر اخذ و اقتباس از یکدیگر نیست؛ زیرا منبع قرآن کریم و دیگر کتابهای آسمانی وحی الهی است.
این ادّعا که برخی از داستانها و آیات قرآن کریم دربارهی مسیحی (علیهالسلام) و نصارا از طریق روایات تحریف شده و ساختههای مسیحیّت به دست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است، ادّعایی بیدلیل و ابطال است؛ زیرا قرآن کریم در موارد بسیاری، عقاید مسیحیان، مانند به صلیب کشیدن حضرت مسیح را به شدّت مورد انتقاد قرار داده و آنها را مردود دانسته است. مشترکات اعتقادی، شرعی و اخلاقی بین ادیان الهی، همه از یک سرچشمهی پاک و زلال جاری شدهاند و هیچ دینی از دین پیش از خود پدید نیامده است. فرمان الهی بر تأسی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به پیامبران الهی قبل از خود نیز بدین معناست که او در ایمان به خدا، یکتاپرستی، اصول اعتقادی، هدفهای کلّی رسالت و نبوت و استقامت و شکیبایی در تبلیغ دعوت الهی به آنان اقتدا نماید، نه در شریعت و فروع دین آنان. چنان که در قرآن کریم در وصف پیامبران الهی آمده است:
أُوْلَئِكَ الَّذِینَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ (100)
آنان (پیامبران الهی) کسانی هستند که خداوند آنان را هدایت نموده است، پس به هدایت آنان اقتدا کن.
این آیه بیان میدارد که اصول دعوت همهی پیامبران الهی یکی است؛ گرچه آنها از نظر ویژگیها، برحسب نیازهای مختلف هر زمان، تفاوتهای بسیاری نیز داشتهاند. دکتر رمزی نعناعه دربارهی دیدگاه برخی از مستشرقان نظیر گلدزیر، در مورد اثرپذیری مسلمانان از اسرائیلیّات و اقتباس معارف و داستانهای قرآنی از تورات و انجیل، چنین مینویسد:
این دسته از مستشرقان یهودی مسلک با انگیزههای عاطفی و تعصب دینی خود تلاش میکنند تا اکثر معارف قرآنی و احادیث نبوی را به نوعی به مصادر یهودی برگردانند. (101)
تورات واقعی و قرآن کریم، هر دو، کتاب آسمانی و نازل شده از جانب خداوند هستند، پس معنا ندارد که گفته شود قرآن کریم داستانی را از تورات گرفته است. اگر منشأ داستانهای قرآنی تورات است، داستانهایی که در قرآن آمده است ولی در تورات هیچ اثری از آنها وجود ندارد، از کجا گرفته شده است؟
رمزی نعناعه در باب سیرهی پیامبر اکرم و معارف قرآنی مینویسد:
علیرغم این که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در بین عربها مبعوث گردید و آنان نیز به خوبی تاریخ زندگی و احوال شخصی وی را به تفصیل میدانستند، آنان هیچ کس را نیافتند که گواهی دهد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) علوم و معارف قرآنی را از برخی از نویسندگان و اهل علم مکّه اقتباس کرده است. با این که مسلمانان پس از فتوحات اسلامی با مسیحیان و یهودیان ارتباط تنگاتنگی داشتهاند و گاهی نیز بحثها و جدالهای دینی میان آنان رخ میداده است، تا آنجا که اطّلاع داریم، هیچ یک از دشمنان مسلمانان این پیدار را مطرح نکرده است که قرآن، همه یا بعضی از معارف خود را از تورات یا انجیل گرفته است. و تنها در این عصر است که عدّهای تلاش کردهاند این پندار نادرست را ترویج کنند و به این وسیله اسلام و مسلمین را مورد تهاجم فکری و فرهنگی خود قرار دهند. به اعتقاد من معول نیست که آن چه در قرآن آمده است، از کتب تحریف شده (تورات و انجیل) یا از اندیشه و آراء اهل کتاب زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اقتباس شده باشد. (102)
به نظر میرسد برخلاف نظر رمزی نعناعه، دشمنان مسلمانان این پندار را در زمان آن حضرت مطرح کردهاند؛ زیرا قرآن کریم موضوع «اتّهام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به اقتباس و تعلّم از دیگران» را تصریح نموده و به شدّت آن را ردّ کرده است. (103) برخی از نویسندگان مسلمان در مقام ردّ ایراد مستشرقان برآمدهاند که خلاصهی پاسخ آنان چنین است:
دلیل عمدهی مدعیان، تشابه قرآن کریم با کتب یهود در نقل داستانها و هماهنگی آنها در مسائل اعتقادی، اخلاقی و احکام شرعی است. امتیاز مهم مسلمانان بر سایر امّتها این است که آنان از پیامبر الهی با عظمت یاد میکنند و آنان را انسانهای برگزیده و واجد کمالات اخلاقی و عقلی، راستگویی، امانتداری، عصمت از گناه و خطا و سلامت روح و جسم دانسته و آنان را مبعوث از جانب خداوند برای هدایت جوامع انسانی میدانند. امّا موضع یهود، دقیقاً عکس این جهتگیری را نشان میدهد. آنان چهرهی پاک پیامبران الهی را مکدّر و نازیبا و آلوده به گناه جلوه داده، همواره آنان را از ساحت غیبی و ملکوتی تا پایینترین سطح تنزل داده و به آسانی نسبتهای ناروا و ناشایست به آنان دادهاند.
تاریخ گواهی میدهد که یهودیان، لحظهای دست از دشمنی و کینهتوزی خود علیه پیامبر اسلام و مسلمانان برنداشتند. اگر واقعاً اینطور بود که اینان ادّعا میکنند، قطعاً از دیرباز تاکنون از سوی یهود و پیروان آیین حضرت موسی (علیهالسلام) مطرح میگردید و آنان بر آن پافشاری میکردند. وانگهی کتاب مقدس کنونی با وجود انحرافات اعتقادی فراوان در مورد ذات اقدس الهی و پیامبران پاک و معصوم و تحریفهای بسیار آن، شایستگی این را ندارد که مرجع و مأخذی برای دعوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد. (104)
ابوبکر باقلانی با توجّه به تحدّی قرآن کریم به آورندهی آن، این ادّعای مستشرقان را مردود میشمارد:
مسلّماً آنچه را که قرآن از داستانهای پیشینیان و سیره و سرگذشت و پیشامدهای زندگی اقوام گذشته در بردارد، آگاهی از آنها جز از طریق ملاقات با اهل سیره و بحث و مطالعه و همنشینی با آنان و خواندن کتابها و فهم آنها امکانپذیر نیست؛ در حالی که میدانیم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز نوشتهای (کتابی) را نخوانده و چیزی نیز ننوشته است و از دامن کسی زاده نشده است که آگاه و کتابها بوده و قادر به بررسی و مطالعه آنها باشد؛ یا همنشین با اهل سیره بوده و از آنان اخذ و اقتباس کرده باشد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جز با افرادی که با او رفت و آمد داشتهاند، برخوردی نداشته و جز با کسانی که او را میشناختهاند با کسی آشنایی نداشته است. آنان خاستگاه و محل اقامت و کوچ او را میدانند؛ این معنا روشنگر آن است که تنها مخبِر این امور فقط خداوند سبحان است، که بر هر غیبی آگاهی دارد. (105)
6 -2- یادآوری پارهای از نکات
همانطور که اشاره شد، بسیاری از مستشرقان و نویسندگان اروپایی، در آثار و تحقیقات علمی خود دربارهی اسلام و قرآن کریم و سیرهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، به این موضوع تصریح نمودهاند که معارف و قصص قرآنی در موارد زیادی اقتباس از تورات و انجیل بوده، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیاری از حقایق قرآنی را از «احبار» (عالمان یهود) و یا از رهبان (عالمان مسیحی) عصر خود فرا گرفته است. در این قسمت به بررسی برخی از آراء و اندیشههای آنان و نقد دربارهی آنها پرداختیم؛ برای تکمیل بحث و روشن شدن توهّم نادرست مدّعیان و طرّاحان این شبهه، نکاتی را در پایان یادآور میشویم. به نظر میآید که عمده اعتقاد آنان مبتنی بر محورهای زیر است:1) تأکید و پافشاری مستشرقان به ویژه نویسندگان یهودی مسلک بر اثبات حقّانیّت آیین یهود از نظر سابقهی دیرینه آن و نیز به خاطر تعصّبات دینی و جمود اعتقادی و ملیگرایانه و نیز به علّت پیشفرضهایی که آنان پیش از تحقیق و پژوهش در اذهان خود داشتهاند، بوده است.
2) وجود وجوه تشابه فراوان قرآن کریم و عهدین در معارف و اعتقادات دینی، اخلاقیات و احکام شرعی، به ویژه در زمینهی داستانهای پیامبران الهی و اقوام و امّتهای آنان، این ذهینّت را برای آنان ایجاد کرده است که قرآن کریم، تعالیم خود را از آیینهای پیش از خود به ارث برده و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) متأثّر از اندیشههای یهود و مسیحیّت بوده است.
3) وجود احادیث و اخبار تحریف شده و ساختگی در برخی از تفاسیر قرآن تشابه آنها با اندیشههای دینی اهل کتاب و کتاب مقدس و احیاناً پذیرش ضمنی این روایتهای جعلی از سوی برخی از دانشمندان اسلامی یا سکوت بزرگوارانهی آنان در مقابل آنها و یا بیان توجیهها و تأویلهای نامعقول و بیمعیار از طرف آنان برای آنها، همگی سبب پیدایش چنین تفکّری در میان گروهی از مستشرقان گردیده است که گویا جامعهی اسلامی و محافل علمی - دینی مسلمانان نیز، خود پذیرفتهاند که یکی از منابع اصلی قرآن کریم، تورات و انجیل تحریف شده کنونی است.
4) از همه مهمتر، بعضی از نویسندگان و محقّقان اسلامی، به ویژه اهل تسنّن با نوشتهها و آثار خود، که نشان میدهد صحابه و تابعین برای فهم قرآن چارهای جز رجوع به اندیشههای اهل کتاب و دانشمندان آنان نداشتهاند و اهل کتاب از جملهی منابع تفسیری قرآن بودهاند، موجب شدهاند که کسانی مانند گلدزیهر از این اشتباه و غفلت عملی و علمی، دستاویزی برای حمله به مسلمانان بسازند. (106) این اتّهام، پیشینهای به درازی عمرِ قرآن کریم دارد و قرآن کریم خود به برخی از این اتّهامها تصریح و یا اشاره نموده است.
عبارت «أَسَاطِیرُ الأَوَّلِین» مکرّر در قرآن کریم آمده است، که بیانگر پندار واهی کفّار دربارهی قرآن کریم است. واژهی «اساطیر» (107) به معنای داستانهایی است که هیچ ریشه و اساسی ندارند یا آمیخته به غلو و خرافهاند، امّا از نظر قرآن، این واژه به کتابهای پیشینیان، از جمله، کتابهای نصارا و یهود که در آن دوران رواج داشته است نیز اشاره دارد.
آیه پنجم سوره فرقان، آیهی این معنا را تأیید میکند:
وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اكْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَى عَلَیْهِ بُكْرَةً وَأَصِیلًا
کفار گفتند: قرآن جز دروغِ ساخته و پرداختهی آورندهی آن نیست که گروهی نیز وی را بر این کار یاری دادهاند.
دکتر محمّد عزّه دروزّه میگوید:
تا آنجا که کافران خواستند بگویند آنچه را پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تلاوت میکند از روی کتابهای رایج پیشین اقتباس، نگارش و حفظ نموده است و آن وحی نیست. (108)
مرحومه علّامه طباطبایی (رحمه الله) در ذیل این آیه مینویسند:
مراد از «قَومٌ آخَرُونَ» به قرینه سیاق و روند آیه، اشاره به بعضی از اهل کتاب است. در روایات وارد شده است که «قَومٌ آخَرُونَ» عبارتند از عِداس مولی حُوَیطب بن عبدالعزّی و یسار مولی العلاء بن الحَضرَمی و جبر مولی عامر که از جملهی اهل کتاب و قاری تورات بودند که به اسلام گرویدند. (109)
برخی از مفسّران منظور از «گروهی دیگر» را جماعتی از یهود دانستهاند و بعضی گفتهاند که منظور، سه نفر از اهل کتاب به نام عداس، یاسر و حَبر (یا جَبر) بوده است. (110)
به هر حال، قرآن کریم این گفتهی کفّار را که قرآن، افسانههای پیشینیان است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را رونویسی کرده است و هر صبح و شام بر او املا میشود، به شدّت مردود شمرده است:
قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (111)
بگو کسی آن را نازل کرده که اسرار آسمانها و زمین را میداند.
در آیات بسیاری، از زبان مخالفان، به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت «افترا» داده شده است. (112) در آیهی 4 سورهی فرقان، آیهی میخوانیم:
وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ
و کافران گفتند: این فقط دروغی است که او ساخته و گروهی دیگر او را بر این کار یاری دادهاند.
در آیهی 103 سورهی نحل آمده است:
وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُّبِینٌ
ما میدانیم که آنان میگویند این آیات را انسانی به او تعلیم میدهد! در حالیکه زبان کسی که اینها را به او نسبت میدهند عجمی است؛ ولی این (قرآن)، زبان عربی آشکار است.
از ابنعبّاس نقل شده است که قریش گفتند: معلّم و مربّی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یک نفر مسیحی رومی به نام بلعام بوده است. ضحّاک گفته است: منظور سلمان فارسی است، که گفتهاند پیامبر داستانهای قرآنی را از وی فرا گرفته است.
قرآن کریم در پایان این آیه بیان میدارد که زبان آموزگار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به زعم کفّار قریش، اعجمی، یعنی گنگ و غیرفصیح است، در حالی که زبان قرآن، «عربی مبین» و در اوج قلّهی فصاحت است. وقتی عربزبانان از آوردن همانند قرآن کریم در فصاحت و بلاغت ناتوان ماندند، پس چگونه فردی غیرعرب و غیرفصیح در زبان، میتواند این کار خارقالعاده را انجام بدهد؟ (113) مرحوم علّامه طباطبایی (رحمه الله) میفرماید:
این که گفتهاند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پارهای از معلومات خود را از سلمان فارسی فرا گرفته است، سخنی بیهوده است؛ زیرا اوّلاً سلمان فارسی در مدینه اسلام آورد و ثانیاً، آموزههای او برگرفته از تورات و انجیل است و با آیات قرآنی قابل مقایسه نیست. (114)
از دیگر آیات قرآنی در این زمینه، آیهی ذیل است:
أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَل لَّا یُؤْمِنُونَ * فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِّثْلِهِ إِن كَانُوا صَادِقِینَ (115)
و یا میگویند: آن را بربافته [نه] بلکه باور ندارند. پس اگر راست میگویند، سخنی مثل آن بیاورند.
چنان که ملاحظه شد، قرآن کریم در پایان این آیه این ادّعا را با تحدّی قرآن کریم نفی میکند. در آیات 44 تا 46 سورهی حاقّه، میخوانیم:
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ
و اگر [او] پارهای گفتهها بر ما بسته بود، دست راستش را سخت میگرفتیم، سپس رگ قلبش را پاره میکردیم.
از اینرو، خداوند در سرتاسر آیات قرآنی (116) با تضمین اطمینانبخش و تحدّی جهانی و همگانی (117) در همهی موارد، از جمله در مورد علم و دانش (118)، انسجام و هماهنگی در محتوا (119)، نظم و چینش سازوار (120)، بلاغت و شیوایی در بیان (121)، خبرهای غیب (122) و به ویژه تحدّی به آورندهی آن (123)، یعنی پیامبری امّی (124)، بر همهی ادّعاهای بیاساس منکرانِ وحیانی بودن قرآن، خط بطلان کشیده و آنان را رسوا نموده است.
قرآن کریم به صراحت بیان میکند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش از نزول قرآن کریم هیچ کتابی را نخوانده و هیچ مطلبی را ننوشته است؛ زیرا اگر چنین نبود، مسلّماً اهل باطل به شکل و تردید میافتادند و وی را متهم مینمودند.
وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِكَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ (125)
و تو هیچ کتابی را پیش از این نمیخواندی و با دست خود آن را نمینوشتی، وگرنه باطل اندیشان قطعاً به شک میافتادند.
بنابراین، براساس نصوص آیات قرآن کریم و تصریح اکثر مورّخان، از ملل گوناگون و شواهد قطعی تاریخی و اعترافات بسیاری از مستشرقان، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) «امّی»، یعنی درس ناخوانده و خط نانوشته بوده و از میان «أُمّیین» برانگیخته شده و از هیچ دانشمند یهودی و مسیحی هیچگونه علم و فنّی را فرا نگرفته است (126). وانگهی، چگونه میتوان پذیرفت که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قرآن کریم را که حاوی کاملترین و جامعترین معارف الهی است. از دانشمندان یهود و نصارا و یا عالمان مشرکین عرب فرا گرفته است؛ در حالی که در سرتاسر جزیرةالعرب، از معارف و علوم قرآن کریم، حتّی نام و نشانی نبوده است. البته کم و بیش، عالمان یهود و نصارا به دلیل آشنایی با تورات و انجیل، اطّلاعات ناقصی راجع به داستانهای انبیا و امم گذشته داشتهاند، ولی پیامبر هرگز با آنان معاشرت نداشته و از آنان مطلبی فرا نگرفته است؛ هر چند در مسافرتهای مکرّر حضرت به شام، بعضی از دانشمندان اهلکتاب را ملاقات نموده است.
همچنین از تأمّل در قرآن کریم و داستانهای انبیا در کتاب مقدّس به خوبی به دست میآید که معارف و معانی قرآن به هیچوجه اقتباس از کتابهای یهود و نصارا نیست - اگرچه موضوعات مشترک در بین آنها وجود دارد - زیرا بسیاری از حکایتهای امّتهای سابق و انبیای پیشین در کتابهای آسمانی و کتابهای تاریخ قبل از اسلام، یا اصلاً ذکر نشده و یا به طور اجمال به آنها اشاره شده است . (127)
برخی از محقّقان، داستان ملاقات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با بَحیرا (راهب مسیحی) را در بُصری، در نخستین سفر او به سرزمین شام، بیاساس و ساختگی دانسته و راز جعل این نوع روایات را چنین ذکر کردهاند: (128)
1-سرّ جعل این روایت، این بوده است که نشان داده شود ایمان ابوبکر به پیامبری حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از بعثیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است. سیّد جعفر مرتضی در این ارتباط روایتی را از دیار بکری ذکر میکند. (129)
2- این روایات، خود گواهی میدهند که از سوی یهودیان و مسیحیانی که خود را در صفوف مسلمانان جای داده بودند، جعل شده است تا جوّی از شک و تردید در رسالت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) به وجود آید و چنین القا شود که وی مکتب خویش را از آیین یهود، نصارا و دیگر آیینها برگرفته است. گواه بر این مدعا، مطلبی است که هاشم معروف الحسنی در کتاب خود به نقل از آنتوان سعاده مینویسد:
محمّد سیزده سال در مکّه ماند و مردم را به این سه اصل، یعنی ایمان به خدا، یگانگی او و سرای آخرت فراخواند. او این سه اصل را از راهبان و احبار در خلال برخوردهایی که در سفرهای خود به شام با آنان داشت، گرفت. وی آن هنگام که به مدینه نقل مکان نمود و در آنجا استقرار یافت، دولتی تشکیل داد و آیینها، قوانین و نظامهایی را که مردم را به سوی آنها فرا میخواند، از تورات برگرفت؛ زیرا در آن زمان، مدینه یکی از پایگاههای اصلی آیین یهود در جزیرةالعرب بود. (130)
پینوشتها
55. برخلاف تورات که به طور مشخّص به مکان بهشت، نام شجرهی ممنوعه و ... تصریح کرده است. ر.ک. به: سِفر پیدایش، باب 3.
56. انجیل متّی، باب 1 و 8؛ انجیل یوحنّا، باب 21 :9 و 10 و التفسیرو المفسّرون، ج 1، 167 و 168.
57. در این قسمت جهت اطلّاع بیشتر نسبت به موضوعات یاد شده و مقایسهی آنها با یکدیگر، به برخی از آیات قرآن و عهدین اشاره مینماییم:
قرآن کریم: دربارهی آفرینش آسمان و زمین. ر.ک. به: اعراف، آیهی 54؛ یونس، آیهی 3؛ هود، آیهی 7؛ فرقان، آیهی59؛ سجده، آیهی 4؛ حدید، آیهی 4 و ق، آیهی 38. دربارهی آفرینش انسان و آدم و حوّا. ر.ک. به: نساء، آیهی 1؛ زمر، 6؛ مؤمنون، آیهی 12 تا 14؛ بقره، آیهی 31 تا 37 و اعراف، آیهی 19. دربارهی فرزندان آدم، ر.ک. به: مائده، آیهی 27 و دربارهی شجرهی ممنوعه، ر.ک. به: بقره، آیهی 35؛ اعراف، آیهی 19 تا 22؛ طه، آیهی 120. دربارهی هبوط از بهشت، ر.ک. به: بقره، آیهی 36 و 38 و طه، آیهی 123.
تورات: دربارهی آفرینش آسمان و زمین، ر.ک. به: سِفر پیدایش، باب 2؛ دربارهی آفرینش انسان و آدم و حوّا، ر.ک. به: سِفر پیدایش، باب 1 و باب 2: 22؛ دربارهی فرزندان آدم، ر.ک. به: سِفر پیدایش، باب 4؛ دربارهی شجرهی ممنوعه، ر.ک. به: سِفر پیدایش، باب 2: 16 و 17. دربارهی هبوط آدم و وسوسه حوّا و افسانهی گناهِ نزدیک شدن به درخت معرفتِ نیک و بد، ر.ک. به: سِفر پیدایش باب 3:12.
58. قرآن کریم، هود، آیهی 32 تا 89 و شعراء، آیهی 105 به بعد و نیز تورات، سِفر پیدایش، باب 7 تا 11، به ویژه آغاز باب 7 باب 9: 21 و 24.
59. بقره آیهی 124 تا 127؛ انعام، آیهی 74 و 75؛ هود، آیهی 69 تا 76؛ ابراهیم، آیهی 35 و 39؛ مریم، آیهی 54 و نیز ر.ک. به: تورات، سِفر پیدایش، باب 12 - 18 و باب 22 به ویژه فقرهی 10 به بعد دربارهی ذبح اسحاق.
60. هود، آیهی 70 به بعد؛ حِجر، آیهی 59 و 60؛ شعراء، آیهی 160 به بعد و عنکبوت، آیهی 28 تا 32 و ... ر.ک. به: تورات، سِفر پیدایش، باب 19، به ویژه فقرات 7 و 9 و 31 تا 38.
61. بقره، آیهی 132 تا 140؛ هود،71؛ انبیاء، 72؛ عنکبوت، 27 و سورهی ص، 45 و ... و نیز ر.ک. به: تورات، سِفر پیدایش، باب 27 تا 37؛ به ویژه باب 27: 22؛ 29: 11 و 35؛ 32 :38 و باب 37 تا پایان باب 50 و رسالهی یعقوب در عهد جدید.
بقره، آیهی 51 به بعد؛ نساء، 153 و 164؛ مائده، آیهی 20 و 22 و 24؛ اعراف، آیهی 103 به بعد؛ یونس، آیهی 75 به بعد؛ طه، آیهی 9 به بعد؛ شعراء، آیهی 10 به بعد؛ قصص، آیهی 3 به بعد؛ در باب شعیب، ر.ک. به: اعراف، آیهی 85 تا 92؛ هود 84 تا 92؛ شعراء، آیهی 177؛ عنکبوت، آیهی 36؛ و در باب هارون، به اعراف، آیهی 122 و 142؛ مریم، آیهی 28 و 53؛ طه، آیهی 30 و 70 و 90 و 92؛ شعراء، آیهی 13 و 48 و نیز به: تورات، سفر خروج، به ویژه داستان ازدواج موسی (علیهالسلام) با دختر یَترون (شعیب) و شبانیِ وی باب 3: 1 و 21 و یاری هارون ر.ک. به: باب 4: 14.
63. ر.ک. به: قرآن کریم، بقره، آیهی 251؛ نساء، آیهی 163؛ مائده، آیهی 78؛ انعام، آیهی 84؛ اسراء، آیهی 55؛ انبیاء، آیهی 78 و 79؛ نحل، آیهی 15 و 16؛ سبأ، آیهی 10 تا 13 و سورهی ص، آیهی 17 به بعد. و نیز ر.ک. به: تورات، کتاب دوّم سموئیل، به ویژه باب 11: 2 تا 27، و کتاب مزامیر.
64. ر.ک. به: قرآن کریم، نساء، آیهی 163؛ انعام، آیهی 86؛ یونس، آیهی 98 و صافّات، آیهی 139 و ر.ک. به: تورات، کتاب یونس نبیّ در سِفر پیدایش.
65. ر.ک. به سورهی بقره، آیهی 102؛ انعام، آیه ی 48؛ انبیاء، آیهی 78 به بعد؛ نمل، آیهی 15 به بعد؛ سبأ، آیهی 12؛ سورهی ص، آیهی 30 به بعد و نیز ر.ک. به: تورات کتاب اول پادشاهان، به ویژه 11: 1 تا 34؛ و نیز ر.ک. به: کتاب امثال سلیمان، کتاب جامعهی سلیمان و غزل غزلهای سلیمان.
66. ر.ک. به: قرآن کریم: نساء، آیهی 163؛ انعام، آیهی 84؛ انبیاء، آیهی 83؛ سورهی ص، آیهی 41 به بعد و ر.ک. به: تورات،: کتاب ایّوب، به ویژه باب 3 و کتاب یعقوب در عهد جدید، باب 5: 11.
67. ر.ک. به: قرآن کریم: انعام، آیهی 86 و سورهی ص، آیهی 48 و ر.ک. به: تورات، کتاب اوّل تواریخ، باب 7: 27، سِفر خروج، باب 17: 9؛ 24: 13؛ 32: 17؛ 33: 11؛ سِفر اَعداد، باب 27: 18؛ 34: 17؛ سِفر تثنیه، باب 1: 38؛ 3: 28؛ 34: 9 و نیز ر.ک. به: صحیفهی یوشع بن نون.
68. ر.ک. به: قرآن کریم: انبیاء، آیهی 85 و سورهی ص، آیهی 48. و ر.ک. به: تورات،: حزقیال نبیّ (برخی از مفسّران، وی را همان حزقیان نبّی و برخی دیگر، وی را فرزند ایوّب دانستهاند ر.ک. به: کتابهای تفسیر، ذیل آیات یاد شده).
69. وی با این نام در قرآن کریم نیامده است، بلکه در آیهی 248 از سورهی بقره به عنوان «وَقَالَ لَهُمْ نِبِیُّهُمْ ...» به صورت مبهم و مجمل به او اشاره شده است؛ ر.ک. به: تفاسیر مختلف، ذیل آیهی یاد شده. و نیز ر.ک. به: تورات، کتاب سموئیل.
70. آلعمران، آیهی 37 و 38؛ انعام، آیهی 85؛ مریم، آیهی 2 و انبیاء، آیهی 89 و نیز ر.ک. به: تورات: کتاب دوّم پادشاهان، 14: 29 و 15: 10؛ انجیل لوقا، باب 1 و صحیفهی زکریای نبیّ.
71. آلعمران، آیهی 39؛ انعام، آیهی 85؛ مریم، آیهی 7 و 12؛ انبیاء، آیهی 90 و ر.ک. به: عهد جدید: لوقا باب 1: 17 و 57 و باب 3: 20 متّی، باب 14 و4: 12؛ مَرقُس، 6: 14 و یوحنّا، باب 1: 6 و 3: 26.
72. توبه، آیهی 30 و بقره، آیهی 259: «أَوْ كَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ... »؛ برخی از مفسّران معتقدند که این آیه به ارمیاء نبیّ و یا حضرت خضر اشاره دارد. و نیز ر.ک. به: تورات: کتاب عزرا.
73. بقره، آیهی 87، 136 و 253؛ آلعمران، آیهی 45، 52، 55، 59 و 84؛ نساء، آیهی 157 به بعد؛ مائده، آیهی 46 به بعد و ...و نیز ر.ک. به: عهد جدید، اناجیل چهارگانه و سایر کتب و رسالات.
74. کهف، آیهی 83 به بعد و نیز ر.ک. به: توراـ، کتاب دانیالِ نبیّ باب 8 و اَشعیاء، باب 44: 28؛ و 46: 11 دربارهی کوروش. در بسیاری از تفاسیر، ذوالقرنین را با کورش تطبیق دادهاند.
75. کهف، آیهی 94 و انبیاء، آیهی 96 و نیز ر.ک. به: تورات، صحیفهی حزقیال نبی، باب: 38 و 39 و نیز ر.ک. به: عهد جدید، مکاشفهی یوحنّا، باب: 20.
76. دکتر عمربن ابراهیم رضوان در کتاب آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره، به نقل و نقد آراء گوناگون مستشرقان، از جمله این اتّهام پرداخته است؛ ر.ک. به: ج1، ص 239 به بعد، به ویژه صفحات 335 تا 365.
77. القرآن و التفسیر، ص 278.
78. Caradwon
79. دائرة المعارف الإسلامیّة، ج 3، ص 10، واژهی «انجیل».
80. همان، ص 13.
81. همان.
82. همان، ص 17.
83. ر.ک. به: الإسلام و شبهات المستشرقین، ص 261 تا 305. وی در این اثر به واژگان بسیاری اشاره کرده است، از جمله: جبرئیل، سحر، امّة، سامرة، توراة، جهنّم، دنیا، سکینة، داود، جنّة، خطبة، صوم، حجّ، احرام، جاهلیّة، زکاة، تجارة، زنا، اذان، صلاة و امیّهبن ابیالصلت.
84. Tisdall, Clair
85. ر.ک. به: آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره، ج 1، ص 126.
86. Rudolf, Wilheln
87. آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره، ج 1، ص 138.
88. Jeffery, Arthur
89. المفردات الأجنبیّة فی القرآن، ص 78 تا 81، به نقل از آراء المستشرقین حول القرآن، ج 1، ص 147 تا 149. جفری این مطلب را از سیوطی (الإتقان، ج 2، ص 138) نقل کرده است.
90. آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره، ج 1، ص 147 تا 149.
91. Goldziher, Ignaz (1850 - 1921)
92. مذاهب التفسیر الإسلامی، ص 99.
93. در این باره، در مبحث «بررسی و نقد اسرائیلیّات در تفاسیر» به روایات و آراء گوناگون مفسّران خواهیم پرداخت.
94. العقیدة و الشریعة فی الإسلام، ص 12.
95. همان، ص 15.
96. همان، ص 20 و 29 .
97. همان، ص 24.
98. همان، ص 25 .
99. برخی از محقّقان برآنند که این داستان، جعلی و بیاساس است؛ ر.ک. به: الصحیح من سیرة النبی الأعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ج 1، ص 91. در آینده، به اجمال به این موضوع اشاره خواهیم کرد.
100. انعام، آیهی 90.
101. الإسرائیلیّات و أثرها فی کتب التفسیر، ص 405 .
102. همان، ص 415 و 416 .
103. فرقان، آیهی 4 و 5 و نحل، آیهی 103.
104. آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره، ج1، ص 289 به بعد.
105. همان، ص 342، به نقل از اعجاز القرآن، ص 51، چاپ مصر، 1954 م.
106. ر.ک. به: مذاهب التفسیر الإسلامی، ص 73 تا 95.
107. «اساطیر» جمع اسطوره به معنای گزارش مکتوب، بیشتر در گزارشهای خرافی و غیرواقعی به کار میرود. ر.ک. به: المیزان، ج 15، ص 181.
108. ر.ک. به: التفسیر الحدیث، ج 1، ص 51 و 52، و مجمع البیان، ج 7 - 8، ص 211.
109. المیزان، ج 15، ص 180.
110. تفسیر نمونه، ج 15، ص 19 تا 23 و مجمع البیان، ج 7 - 8، ص 211.
111. فرقان، آیهی 6.
112. فرقان، آیهی 4؛ مؤمنون، آیهی 38؛ شوری، آیهی 24؛ سبأ، آیهی 8؛ احقاف، آیهی 8؛ یونس، آیهی 38؛ هود، آیهی 13 و 35 و سجده، آیهی 3.
113. مجمعالبیان، ج 5 - 6، ص 499 و 500.
114. المیزان، ج، 1، ص 63 و 64 و ج، 12، ص 347، ذیل آیهی 103 سورهی نحل.
115. طور، آیهی 33 و 34. واژهی قرآنی «تَقَوَّل» به این معناست که آدمی بخواهد چیزی را به زحمت بگوید و تنها در مورد دروغگویی به کار میرود، چون دروغگو است که به زحمت، باطل را به صورت حق جلوه میدهد؛ ر.ک. به: مجمعالبیان، ج 9 - 10، ص 214 و 422.
116. ر. ک. به: حِجر، آیهی 9 و فُصِّلَت، آیهی 42.
117. ر. ک. به: بقره، آیهی 23 و 24؛ یونس، آیهی 38؛ هود، آیهی 13؛ اسراء، آیهی 88 و طور، آیهی 34.
118. نحل، آیهی 89.
119. نساء، آیهی 82.
120. زُمَر، 23.
121. هود، آیهی 14 و یونس، آیهی 39.
122. هود، آیهی 49؛ یوسف، آیهی 102؛ آلعمران، آیهی 44؛ مریم، آیهی 34؛ روم، آیهی 1؛ فتح، آیهی 15؛ انبیاء، آیهی 97؛ قصص، آیهی 85 و مائده، آیهی 67.
123. یونس، آیهی 16.
124. اعراف، آیهی 157 و 158 و عنکبوت، آیهی 48.
125. عنکبوت، آیهی 48.
126. پیامبر امّی، ص 50 و المیزان، ج 16، ص 139.
127. تفسیر منهج الصادقین، ج 1، ص 20 به بعد.
128. در مورد داستان ملاقات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با بَحیرا، ر.ک. به: فروغ ابدیّت، اثر استاد جعفر سبحانی، ج 1، ص 172. اصل داستان را بیشتر کتابهای تاریخی نقل کردهاند؛ ر.ک. به: الکامل، ابن أثیر، ج 2، ص 23، سیرهی ابنهشام، ج 1، ص 180 و دلائل النبوّة، ج 1، ص 111 به بعد.
129. الصحیح من سیرة النبیّ الأعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ج 1، ص 93، به نقل از تاریخ الخمیس، ج 1، 261.
130. اخبار و آثار ساختگی؛ سیری انتقادی در حدیث، ص 251.
دیاری، محمدتقی؛ (1383)، پژوهشی در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی، چاپ دوم