الهام صادقی (1)
ذبیح الله فتحی فتح (2)
مهدی فاموری (3)
چكیده:
سرزمین هند از گذشتههای دور جایی امن برای زبان فارسی و فارسی زبانان بوده و برخی از آثار ارزشمند فارسی در این سرزمین تألیف شده است. قاضی حمید الدین ناگوری (متوفی 643ه.ق) یكی از عرفا و نویسندگان ایرانی ساكن این سرزمین بوده و رسالات ارزشمندی را به زبان فارسی تألیف كرده است، كه از جمله میتوان «رسالهی عشقیه» را نام برد.در این نوشتار نخست به معرفی مختصر نویسنده و رسالهی عشقیه پرداخته شده و سپس در بررسی سبكی این رساله، به جنبههای درونی و بیرونی آن توجه شده است. این بررسی سه بخش عمدهی «ویژگیهای فكری و محتوایی»، «ویژگیهای زبانی» و «ویژگیهای ادبی» را دربرمیگیرد.
مقدمه
سرزمین باستانی هند را باید یكی از مراكز رشد و پویایی تمدن بشری در طول تاریخ دانست. این سرزمین به عنوان مهد و پرورشگاه بسیاری از مذاهب، چونان زمینی حاصلخیز برای اعتلاء مذاهب و ادیان بزرگ، همواره مورد توجه و ستایش بوده است.تا پیش از ورود اسلام و برای قرون متمادی، هندوئیزم دین غالب در هند به شمار میرفت. در كنار هندوئیزم- كه از سویی حافظ یكی از معنویترین و غنیترین مكاتب فكری بشری بود و از سوی دیگر، با حجم انبوهی از خرافات و اعمال سختگیرانه مذهبی و اجتماعی ملازم شده بود- آیینهایی چون شیوایی، بودا و جین كه در اصل نهضتهای ضد هندویی بودند در «اعتراض به ظاهر پرستی و قشریت دین برهمایی» (تأثیر اسلام در فرهنگ هند، تاراچند، ص52) اندك اندك بالیده به منصه ظهور رسیدند.
این مذاهب و آیینها با آنكه هریك به نوبه خود مدتی در هند بقدرت رسیدند، اما در نهایت مغلوب توان باطنی هندوئیزم شدند. در سدههای متأخر، مسیحیت هم به سرنوشتی مشابه دچار شد و تنها توانست عدهی اندكی از مردم این سرزمین را جذب خویش سازد. در مصاف این ادیان، اسلام تنها دینی بود كه با وجود مقاومتهای برهمنان به سرعت در میان هندوان نفوذ كرد و افراد زیادی را به خود جذب كرد. (ر.ک. دین و سیاست مورد هند، سریع القلم، ص161).
صوفیان شبه قاره، اندیشهها و نظرات خود را به زبان فارسی بیان میكردند. میتوان گفت تصوف اسلامی با زبان فارسی در سرزمین هند تولد یافت؛ چنانكه نخستین كتاب عرفانی فارسی یعنی كشف المحجوب، به وسیلهی ابوالحسن علی بن عثمان هجویری در لاهور تحریر یافت. در این سرزمین صوفیان دیگری نیز به تألیف كتابهای فارسی همت گماردند كه اغلب این كتابها و نویسندگان آنها گمنام هستند. از جملهی ایشان قاضی حمید الدین ناگوری است كه با وجود تألیفات فارسی ارزشمندش، چنانكه سزاوار است شناخته شده نیست.
یكی از كتابهای عرفانی قاضی حمیدالدین ناگوری «رسالهی عشقیه» است كه تاكنون به آن پرداخته نشده. نویسندگان این مقاله با فراهم آوردن نسخ خطی مختلف از این كتاب بر آنند تا نخست به اختصار نویسنده كتاب، قاضی حمید الدین ناگوری، و رسالهی عشقیه را معرفی كنند، و سپس به بررسی مختصات سبكی این اثر ارزشمند بپردازند. طراحی سه بخش عمدهی این مقاله به «ویژگیهای فكری و محتوایی»، «ویژگیهای زبانی» و «ویژگیهای ادبی و تصویری»، براساس روش پیشنهادی دكتر سیروس شمیسا برای بررسی سبك شناسی متون در سه سطح زبانی، فكری و ادبی به صورت جداگانه انجام شده است. (ر.ک. كلیات سبك شناسی، شمیسا، صص213-245)
لازم به ذكر است كه ده نسخهی این كتاب از كتابخانههای مختلف ایران و هند و با نامهای متفاوت بدست آمد و بررسی شد. در اینجا دو نسخهی خطی را كه در تألیف این مقاله از آنها استفاده كردهایم، معرفی میكنیم. استفادهی از نسخهی دوم (ند) به دلیل افتادگی برخی از اوراق نسخه اساس، بویژه چند صفحهی نخست آن بوده است.
الف: نسخه اساس: قدیمیترین نسخه ما میباشد كه از میكرو فیلمی به شمارهی 4/82 در مؤسسهی میكروفیلم نور دهلی به دست آمده است. اصل نسخه در كتابخانه درگاه حضرت پیرمحمدشاه ثبت است. نسخه با نام «خیالات عشق» و به كتابت جلال محمد در سال 1096ه.ق نگارش یافته است. متن نسخه با خط نستعلیق در پنجاه و یك برگ است، كه هر برگ یازده سطر را شامل میشود.
ب: نسخهی ندوةالعلماء كه در این مقال نسخه «ند» نامیده میشود تحت عنوانهای «عشق نامه» و «رسالهی عشقیه» در كتابخانه ندوةالعلماء لكهنو هند نگهداری میشود. منبع مورد استفاده میكروفیلمی است كه به شمارهی 25258 در كتابخانهی آستان قدس رضوی به ثبت رسیده است. این نسخه بیتاریخ است و یكصد و هفتاد برگ دارد و توسط محمد فصیح كتابت شده و هر برگ آن پانزده سطر دارد.
$ 1- قاضی حمید الدین ناگوری
محمد بن عطا، قاضی حمیدالدین ناگوری (4) در اصل از بخارا بود. وی همراه پدرش در عهد سلطان معزالدین سام از بخارا به دهلی مهاجرت كرد. (ر.ک. خزینةالاصفیاء، لاهوری، ص309). هیچیك از منابع سال تولد وی را ذكر نكردهاند. تاریخ وفاتش در اكثر منابع، نهم رمضان سال 643 ه.ق ذكر شده است (كلمات الصادقین، دهلوی كشمیری، ص17) اما در خزینةالاصفیاء سال وفات وی «678ه.ق» آمده (خزینةالاصفیاء لاهوری، ص312) و مدفن او دهلی است.
وی پس از مرگ پدرش تحصیلات علوم ظاهری را به درجه اعلی رساند؛ سپس به دستور حكام وقت به قضاوت ناگور منصوب شد و برای سه سال این منصب را به عهده داشت (تاریخ تصوف در هند، رضوی، ج1، ص236) او در این مدت به امور شرعی و نشر علوم دینی پرداخت تا به پایه اجتهاد رسید. (كلمات الصادقین، دهلوی كشمیری، ص16)
گویا نحوهی زندگی قضات برای حمید الدین جالب نبوده است (تاریخ تصوف در هند، رضوی، ج1، ص 237) تا آنكه شبی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب دید كه وی را بسوی خود میخواند. صبح آن شب قضاوت را ترك كرد و عازم بغداد شد و به حضور شیخ شهاب الدین سهروردی رسید و مرید او گشت (خزینةالاصفیاء، لاهوری، ص309/ كلمات الصادقین، دهلوی كشمیری، ص16).
حمید الدین در ملازمت شیخ شهاب الدین به مرتبهی خلافت رسید و از او خرقه گرفت. در همین دوران، در بغداد با خواجه قطب الدین كاكی آشنا شد. بعد از آن راهی مدینه و مكه شد و چهار سال در این دو شهر بود (تاریخ تصوف در هند، رضوی، ج1، ص237). وی سرانجام به دهلی بازگشت و به خدمت خواجه قطب الدین كاكی شتافت (مرآت المعانی، دهلوی جمالی، ص148) و تا لحظهی مرگ كاكی، از او جدا نشد. ارتباط و نزدیكی این دو، برای برخی این موضوع را به ذهن متبادر كرده است كه قاضی حمیدالدین از مشایخ چشت است (خزینةالاصفیاء، لاهوری، ص310).
حمیدالدین با آنكه خود سهروردی بود- در مكتب سهروردی عرفان با شریعت و زهد در هم آمیخته- بواسطهی همنشینی مداوم با قطب الدین چشتی «مولع سماع بود.» (اخبار الاخیار فی اسرار الابرار، محدث دهلوی، ص70) گفتهاند كه در اجرای مراسم سماع هیچكس به پای او نمیرسید و در دهلی، او «سكه این كار درست ساخت» (مرآت المعانی، دهلوی جمالی، ص149) و تا آنجا پیش رفت كه علمای شهر مدعی او و درصدد آزار و اذیت وی برآمدند (خزینةالاصفیاء، لاهوری، ص310/ اخبار الاخیار فی اسرار الابرار، محدث دهلوی، ص70) ولی به جهت احاطه حمید الدین در مسائل فقه، اغلب كوشش علماء برای محكوم كردن او بیفایده بود (تاریخ تصوف در هند، رضوی، ج1، صص237-238).
تصوف حمیدالدین جمع بین دو مشرب تصوف عاشقانهی چشتی و تصوف عارفانهی سهروردی است؛ یعنی از یكسو به عبادت، رعایت آداب، سنن، اوراد و اذكار توجه دارد و از سوی دیگر، عشق را غایت معرفت میشمارد. او میگوید كه معرفت حق زمانی صورت میگیرد كه سالك قدم بر قدم پیامبر گذارد و قول و فعل و حال او چون حضرت شود: «قول محمد قرآن است و فعل محمد نماز و حال محمد تخلقوا باخلاق الله. دیگر آنكه قول محمد ترك دنیا و فعل محمد ترك آخرت و حال محمد ترك جان» (نسخه اساس، الف 18). بنابراین در نظر او رسیدن به حق هم ملزم رعایت و انجام دادن احكام شرعی و هم عاشقانه خود را فنا كردن است.
قاضی حمیدالدین علاوه بر رسالهی عشقیه كتابهای دیگری نیز دارد كه عبارتند از:
1-طوالع الشموس: شرحی بر اسماء الهی است (اخبار الاخیار فی اسرار الابرار، محدث دهلوی، ص71)
2-كنز الملك: تفسیر سوره ملك است.
3-مصباح العاشقین یا تحفه العاشقین: تفسیر سوره الضحی است.
4-رساله من كلام
5-مكتوبات (ر.ک. فواید الفؤاد، ج4، مجلس بیست و دوم و ج5، مجلس شانزدهم)
6-لوایح (ر.ک. تاریخ تصوف در هند، رضوی، ج1، ص238/ فواید الفؤاد، ج4، مجلس دهم و ج4، مجلس سی و دوم)
7-هفت احباب (ر.ک. هفت احباب، اسپتزیاله، 18)
2- رسالهی عشقیه
این رساله كه با نامهای «خیالات عشاق»، «عشق نامه»، «هیهات هیهات»، «مفتاح المطلب»، «عشقیه صغیر»و... در فهرستهای نسخ خطی ثبت شده است؛ رسالهای عرفانی است بر مبنای عشق و محبت و وصف مراتب آن و ملهم از آیات قرآن و احادیث است. این كتاب با آنكه فاقد فصل بندی است اما دارای نوعی نظم است و نویسنده در آن، اطلاعات فراوانی از مفاهیم عرفانی را در قالب بندهایی كه اغلب با شبه جملههای «هیهات، هیهات» و «ای جان من» آغاز میشود، قرار داده است.نثر این كتاب در قسمتهای مختلف تا اندازهای متفاوت است و با موضوع سخن ارتباط مستقیم دارد. نویسنده در تبیین اندیشههای خود برای مخاطب موفق بوده، مگر در جایی كه گاه غلبهی وجد و شوق مانع از بیان مناسب مطلب شده باشد. این مسأله سبب شده تا كاتبان با آوردن ابیاتی از شعرای بنام معاصر و نیز متأخر از نویسنده چون مولوی، عراقی، حافظ، جامی و... برای روشن كردن مطلب تلاش كنند.
رسالهی عشقیه در سبك و شیوه تا اندازهای متفاوت از كتب عشق نگار تصوف اسلامی، خاصه آثار عرفای خراسانی و شاگردان ایشان، مانند غزالی و عینالقضات است؛ زیرا غزالی و عینالقضات هرچند از عشق سخن راندهاند اما این سخنان متأثر از عشق و وجد غالب بر ایشان نبوده است، عباراتشان سیر عادی و منطقی خود را طی كرده است و مقصود بركنار از سیل بیوقفهی صور خیال بیان شده است؛ در حالی كه حمیدالدین ناگوری غرق وجد و شوق است تا جایی كه گاه تأثیر این غلبهی وجد و شوق خود را در متن آشكار میكند و متن را دیرفهم و خواننده را دچار سردرگمی میكند.
درواقع اگر این شیوه نگارش در میان آثار سلف مشابهی داشته باشد، مشابهش آثاری است كه در خارج از حوزهی تصوف خراسانی- مثلاً در هند و فارس- پدید آمدهاند. در ادبیات كلاسیك فارسی «سوانح العشاق» غزالی در میان سلسله كتبی كه درباره عشق و احوال آن به رشته تحریر درآمدهاند، لطیفترین اثر شناخته شده است كه اساس و مبنای تألیفات مشابه در زمینهی نزدیك شدن به راز محبت الهی قرار گرفت. (رك: درآمدی بر اسلام، شیمل، ص186).اگرچه رسالهی عشقیه در نثر، ساختار و فصل بندی متفاوت از سوانح و دیگر كتب عرفانی نزدیك به عصر خود تألیف شده است؛ اما در برخی موارد، الهام گرفته از سوانح، تمهیدات و... است. در این مقاله مجال پرداختن به همهی این مشابهتها نیست و در اینجا به چند مورد اشاره میكنیم.
غزالی در سوانح مینویسد: «دیدهی حسن از جمال خود بر دوخته است كه كمال حسن خود را در نتواند یافت الا در آینهی عشق عاشق. لاجرم از این روی جمال را عاشقی در خود باید تا معشوق از حسن خود در آینهی عشق و طلب عاشق قوت تواند خورد، و این سرّی عظیم است و مفتاح بسیار اسرار است. پس خود عاشق به حسن معشوق از معشوق نزدیكتر است كه معشوق بواسطهی او قوت میخورد از حسن و جمال خود. لاجرم عاشق معشوق را از خودی خودش خودتر است.» (سوانح العشاق، فصل13). ناگوری در همین معنی گوید: «چون عاشق نباشد، حسن معشوق را انصاف كه دهد؟» (رساله عشقیه، نسخه اساس، ب44)
صوفی دیگری كه در زمینه عشق و محبت عرفانی تألیفاتی داشته، شیخ روزبهان بقلی (متوفی 606) است. از دیدگاه او عشق مقدمه عرفان است. وی دربارهی عشق میگوید: «عشق تخم فعل قدیم است در زمین دل به آب صفای صفت بر لذت اسرار آورده... این شجره بیخ مهر در گل آدم دارد، و سر سوی آسمان قدم دارد. "اصلها ثابت و فرعها فی السماء" همیشه بردهد، و در حركات انفاس عشاق ثمرهای الفت و محبت و لذت و حكمت دهد، تا بدان بیاسایند.» (عبهرالعاشقین، فصل الثانی عشر فی لزوم عشق و تاثیره). ناگوری در این معنی گوید: «هیهات، هیهات! شجره محبتش كه بر دلی برآید، بیخش تحت الثری و شاخش تا عرش استوار نماید و هیچ گاه از باد ماسوی جنبش ننماید: «کَلِمَةً طَیِّبَةٍ کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةً اَصلُها ثابِت وَ فَرعُها فِى السَّماء» كنایت از آن درخت است كه برگش «لا اله» و گلش «الا الله» و میوهاش «محمد رسول الله». از چشیدن آن میوه، شیوهی عشق بازی خیزد و انواع درد طلب انگیزد. از غلبه طلب، عاشق با معشوق آمیزد و این میسر نشود.» (رساله عشقیه، نسخه اساس: ب38)
در نگاه عینالقضات انسان هدفی والاتر از رسیدن به خدا ندارد. او عشق را وسیلهیی ضروری و اجتنابناپذیربرای رسیدن به معشوق حقیقی میداند: «ای عزیز بخدا رسیدن فرض است، و لابد هرچه بواسطهی آن بخدا رسند، فرض باشد بنزدیك طالبان. عشق بنده را بخدا رساند، پس عشق از بهر این معنی فرض راه آمد» (تمهیدات عینالقضات، تمهید اصل سادس). عینالقضات عاشق و معشوق را قائم به یكدیگر میداند و بر آن است كه: «اگر چنانكه جوهر بیعرض متصور باشد، عاشق بیمعشوق و بیعشق ممكن باشد؛ و هرگز خود ممكن و متصور نباشد. عشق و عاشق و معشوق در این حالت قایم به یكدیگر باشند و میان ایشان غیریت نشاید جستن» (همان). ناگوری نیز در این معنی گوید: «هر جنبشی كه از عاشق است فعل معشوق است و فعل معشوق عین عشق؛ و عاشق از دیدهی معشوق در نگرانست بلكه در بحر مشاهدهی محبوب چنان غوطه خورده است كه از خود یاد نمیآرد تا به حدی كه هر دو صفت عشق از عشق در عشق، عین عشق گشتهاند.» (رساله عشقیه، نسخه اساس: ب16)
فخرالدین عراقی از كسانی است كه از نظر تفكر عرفانی شباهت بسیاری با ناگوری دارد تا جایی كه نثر و فكر دو كتاب لمعات عراقی و رسالهی عشقیه ناگوری را میتوان بسیار نزدیك به یكدیگر دانست. لمعات او همان طور كه خود بیان میكند، «بر سنن سوانح به زبان وقت املاء كرده میشود تا آیینه معشوق نمای هر عاشق آید» (رساله لمعات، بخش آغازین). ناگوری عاشق و معشوق را یكی میداند و مینویسد: «ای جان من! عاشق و معشوق یك ذاتند، اگرچه عبارتاً دوئی مینماید. هر كه دوئی بیند در خروش است و هركه یك میبیند، خاموش است و هركه هیچ نمیبیند، مدهوش است. و این همه رنگهای اوست و اینجا كیست كه در میان آید و زبان به مدحش گشاید؛ همونست كه در بینهایتی حسن خود حیران است» (رساله عشقیه، نسخه ند: ب 3 و الف4).
عراقی نیز با ناگوری هم عقیده است، مینویسد: «اشتقاق عاشق و معشوق از عشق است و عشق در مقر خود از تعین منزه است و در حریم عین خود از بطون و ظهور مقدس، ولیكن بهر اظهار كمال، از آن روی كه عین ذات خود است و صفات خود، خود را در آینهی عاشقی و معشوقی بر خود عرضه كرد و حسن خود را بر نظر خود جلوه داد. از روی ناظری و منظوری نام عاشقی و معشوقی پیدا آمد.» (رساله لمعات، لمعه اول).
3- سبك رسالهی عشقیه:
سبك نثر رسالهی عشقیه آمیختهای از ویژگیهای نثر مرسل و نثر فنی است و میتوان آن را نمونهای از سبك بینابین نثر مرسل و نثر فنی- كه حسین خطیبی در كتاب «فن نثر» آن را «نثر مرسل عالی» میخواند- دانست. (ر.ک. فن نثر در ادب پارسی، خطیبی، ص140 و نیز 133 و 134) بدیهی است كه این بدان معنا نیست كه تمام مختصات نثر مرسل عالی در رساله عشقیه دیده میشود. وجه اشتراك اصلی نثر این رساله با نثر فنی، در تراكم و پرشمار بودن صور خیال موجود در متن است. با این حال باید گفت كه این فراوانی صور خیال در رسالهی عشقیه، نه حاصل كوششهای متصنعانهی نویسنده، كه حاصل غلبهی حالات عرفانی و چیرگی مواجید روحانی است. از همین روی، این صور خیال، اغلب ساده، زیبا و طبیعی به نظر میرسند و در آنها، بیشتر از صنایع همزاد شعر مثل تناسب، تشبیه و استعاره استفاده شده است و كمتر از صنایع ادیبانه و دبیرانه مانند جناس، ایهام، ترادف، طرد و عكس و یا تمثل به ابیات عربی نشانی دیده میشود.شاید بتوان گفت كه گرایش نسبی نثر این رساله به سمت نثر فنی، بیش از همه به علت آن است كه در این روزگار- برخلاف سدههای پنجم و ششم هجری كه روزگار امثال احمد غزالی و عینالقضات است- در زبان فارسی، یك سنت قوی شاعرانه شكل گرفته و از این روی، زبان صوفیانه را تقویت نموده است. بوجود آمدن آثار بزرگانی مانند سنایی و عطار قطعاً در شاعرانه شدن نثر صوفیانه نیز مؤثر بوده است؛ تأثیری كه در رسالهی عشقیه نیز مشاهده میشود.
1-3- بن مایههای فكری و محتوایی اثر
همانگونه كه گفته شد، این كتاب فاقد فصلبندی میباشد. شاید بتوان شروع هر بند كتاب را با عباراتی مانند «هیهات هیهات» و یا «ای جان من»، نشانگر آغاز هر فصل از متن دانست؛ هرچند گاهی نیز «هیهات هیهات» و «ای جان من» برای تأكید در میان مطلب آمده است. به گفتهی مؤلف هدف از نوشتن این كتاب راهنمایی اصحاب و یاران در راه عشق (سلوك به سوی حق) بوده است. چنان كه از متن اثر برمیآید، نوشتههای او در حالت جذبه و غلبهی وجد و شوق نوشته شده: «بعد از آن كلمهای چند كه از الهامات است و نه از عقلیات، از جوشش است نه از كوشش، از برای ذوقیات یاران تحریر یافت تا در عقدهی عشق رهنمون شود و از این شرب، شراب شوق به درون رود» (رساله عشقیه، نسخه ند، الف1) گویا او خود را به حال و قلم میسپرده و معانی بر او القا میشده است و گاه همین حالت شیدایی و الهام شاعرانه مانع از این میشده كه مباحث بطور منطقی نوشته شوند، اگرچه این پریشانی از سویی سبب زیبایی نوشتهی او شده است.ردپایی از نظریات و افكار ابن عربی- بویژه مبحث وحدت وجود-در این رساله نیز به چشم میخورد. بنابر مشهور، این افكار در هند «برای نخستین بار توسط فخرالدین عراقی سهروردی رواج یافته است.» (تاریخ تصوف در هند، رضوی، ج1، ص125) اما با توجه به تاریخ وفات عراقی كه سال 686 یا 688 ه.ق بوده (ر.ک. تاریخ ادبیات ایران، صفا، خلاصه، ج3، ص108) و تاریخ وفات حمید الدین كه بیشتر منابع آن را 643ه. ق ذكر كردهاند (ر.ك: كلمات الصادقین، دهلوی كشمیری، ص17) میتوان اندیشید كه شاید این آراء نخستین بار در آنجا توسط ناگوری تبیین شده و به كتابت درآمده است: «هیهات هیهات! از آنگاه كه باد عشق، دریای وحدت را در جنبش آورد، از آن جنبش موجها زدن گرفت و این همه كه دیده میشود، موج آن دریاست كه میآید و میرود و هرگاه آن باد ساكن شود، دریا از جنبش آرام یابد؛ ظهور به بطون رود، قیامت قائم شود.» (نسخه ند، الف4)
با این حال و با وجود آثاری مثل رسالهی عشقیه باید گفت كه در این زمان هنوز تعالیم ابن عربی در افكار چشتیه و سهروردیه جای مهمی باز نكرده و بیشتر اندیشه و آرای عرفانی در هند تا نیمه قرن هشتم بر پایه «عوارف المعارف» و دیگر آثار رایج و مقبول صوفیان سلف بوده است و در میان صوفیان هندی این روزگار، «ذوق زیستن با حق یكسره بر عشق ابتناء داشت كه هم مخالف عقل اهل فلسفه بود و هم ناسازگار با قیل و قال فقها... البته اینها بیشتر مجال بروز جذبه بودند تا اینكه طرفداری از وحدت وجود باشند.» (تاریخ تصوف در هند، رضوی، ج1، به نقل از تمهیدات، ص262).
همانگونه كه گفته شد، محتمل است قاضی در نگارش این رساله، «عبهر العاشقین» شیخ روزبهان و«لوایح» منسوب به عینالقضات همدانی را مد نظر داشته و از آموزههای عرفانی و شیوه آنها بهره برده باشد. درواقع نظرات عرفانی حمید الدین متضمن عقیده به مفهوم عشق وجدآمیز به خداست كه برگرفته از بیانات و آثار صوفیانی چون خواجه عبدالله انصاری، روزبهان بقلی، احمد غزالی و عینالقضات همدانی است.
او میگوید اگرچه عاشق و معشوق دو موجود جدای از هم به نظر میرسند، درواقع یكی بیش نیستند و یك ذاتند: «ای جان من! عاشق و معشوق یك ذاتند، اگرچه عبارتاً دوئی مینماید «هركه دویی بیند در خروش است و هركه یكی بیند خاموش است و هركه هیچ نبیند مدهوش است و این همه رنگهای اوست و اینجا كیست كه در میان آید و زبان به مدحش گشاید هموست كه در بینهایتی حسن خود حیران است» (نسخه ند، ب3-الف4) و نیز آینهی یكدیگرند. «المؤمنُ مراتُ المؤمن» یعنی عاشق آیینهی معشوق است و معشوق آیینهی عاشق.» (نسخهی اساس، ب6)
وی معتقد است كه با جستجوی در صفات میتوان به وحدت پی برد: «پس برودر گلشن صفات، تفرّج ذات بدست آر و خیالات عجایب قدرت ما را معاینه كن و نعمتهای گوناگون در تصرف آر و شكر گو كه این همه مهیا برای تو كردهام و تو را برای خود و از این دوری متفرق نشوی! خاطر جمع داری كه سلسله محبت محكم است یعنی «یُحِّبُهم و یُحِبونَهُ» كه رفیق كرم ما همه حال از تو جدا نخواهد شد یعنی:«و هوَ مَعَكُم أینَما كُنتُم» و قلادهی لطف ما از گردن شما كشیده نخواهد شد یعنی: «نَحنُ أقرَبُ إلیهِ مِن حَبلِ الوَرید» و هر ساعت با ما در گفتگوی باشی یعنی «فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ» و هر دم در مجاهدهی فراموشی خود كوشی یعنی «وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسیتَ». تا می مشاهده نوشی یعنی «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه» و همیشه در دایره جمعالجمع مقیم باشی یعنی «یبقَی وَجْهُ رَبَّک ذوالجلالِ والاکرامِ»؛ تا هر دم شراب شوق ساقی با ذوق به دست ناز در كام جان تو خواهد ریخت یعنی «وَسَقیهُمْ ربُّهُم شراباً طَهوراً». باز به اندكْ ایام، رشته وصلت خواهد جنبید و از این سفر كثرت به وطن اصلی خود كه وحدت است، خواهی رسید» (نسخه ند، الف2، ب2)
او همچون دیگر صوفیان، كشش و عنایت حق را بر كوشش ترجیح میدهد و معتقد است فانی شدن در حق كه هدف والای انسانی است، جز به عنایت حق انجام نمیپذیرد. او هستی طالب را به مثل نمك سنگ میداند كه اگر طالب «نمك وجود خود را در آب مقصود غرق دارد شك نیست كه بتدریج غایب گردد و مهم سازی این مهم همین شغل است و ورای این هرچه هست گو باش و این نه تعلق به مجاهده دارد و نه به ریاضت و نه به صلات و نه به صوم و نه به ذكر و نه به فكر و نه به مراقبه و نه.. به هیچ تعلق ندارد و از همه بیرون است و این را عنایت خاص و عطاب محض گویند به هركه خواهد دهد «وَاللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ» (نسخه اساس، ب2)
ناگوری حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را جلوهی ذات حق میداند؛ عالم را ظهور آن حضرت میشمرد و رحمه للعالمین بودن وی، «امتی امتی» گفتنش و نگرانیش برای امت خود را آنجا میانگارد كه او كل است و عالم جزئی از او است؛ اگر جزئی از كل در رنج باشد آن كل هم در زحمت میافتد: چون او «اصل است و هرچه هست فرع اوست پس ذات حضرت وحدت با كثرت است از این جهت مقام شفاعت ختم بر آن حضرت است و به ذات مطلق هیچ كس نرسید مگر محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)» (همان، الف8).
از دیدگاه او عالم نشأت گرفته از عشق است؛ آتش سوزندگی عشق، باد بیقراری عشق و آب حركت عشق: «خاك قرار عشق است؛ موت مستی عشق است؛ حیات هوشیاری عشق است؛ شب خواب عشق است؛ روز بیداری عشق است؛ مسلم جمال عشق است؛ كافر جلال عشق است؛ دنیا كشتزار عشق است؛ آخرت گلزار عشق است؛ صلاح قرب عشق است؛ گناه بعد عشق است؛ بهشت ذوق عشق است؛ دوزخ شوق عشق است» (همان، الف19).
به بیان او، انا الحق گفتن عارفان به این خاطر است كه همه اویند؛ یعنی هرچه هست، از حق است و هرچه از حق است بر حق است: «آری طالب از طلب خدا است اما چون هر دم خدا باشد بجز خدا هیچ نباشد» (همان، ب20).
وی فقر باطنی را میستاید و میگوید: «احتیاج و نیاز از صفات موجود است و كسی كه در بحر نیستی فانی شود دیگر نیازی ندارد» (همان، ب27). به وجود انسان كامل و ولی در هر زمان اعتقاد دارد و بیان میكند تا زمانی كه آن ولی باشد جهان قائم است. (همان، ب29)
حمید الدین معتقد است شیطان سبب هبوط انسان نبود بلكه: «آنكه میگویند كه شیطان وسوسه كرد به خوردن دانه گندم، آن شیطان نبود بلكه مشاطه عشق بود و پرده دار محبت؛ زیرا كه محبت در پرده است و عاشقی و معشوقی از پرده پیدا شد؛ وقتی كه این پرده نبود هیچ نبود. الغرض از قرب روی به بعد آورد چون از فراق بیطاقت شد. فرمان آمد چرا چنین كردی؟ نه نهی كرده بودم كه گرد گل محبت مگرد كه خار هجران در غنچه جانت خواهد» (نسخه اساس، الف9، ب9)
سرتاسر این رساله را تفسیر و تأویلهای مختلف نویسنده از آیات و احادیث در برگرفته است: «لا اله» یعنی «موتوا قبل ان تموتوا». «الا الله» یعنی «لیس فی الدارین الا هو». «محمد رسول الله» یعنی «هو الظاهر و هو الباطن» (همان، الف7). وی در تأویل دو صفت رحمن و رحیم مینویسد: «اما سرّ نقطه نون رحمان و ماهیت نقطههای، یای رحیم چیست؟ هیچ میدانی هرچه هست، مراد از این، فرق خاص و عام است! یعنی هركه در راه دوست و در محبت حق فرد و مجرد گردد، همچون نقطه نون تا در ضمیر رحمان جای یابد و همیشه در نظر رحمان محبوب یزدانی باشد محرم محل خاص شود. و آن كه در محبت غیر، در عالم دویی و شرك ماند، همچون نقطه یاء از نظر رحیمی، پسِ پشت اندازد و محرم خاص نسازد؛ اما چون اسرار دست داد، آنگاه رحیم شد؛ یعنی اگر نقطههای یا كه مراد دوئی و دوری است، عقب نیفتادی، اسم رحیمی اظهار نگشتی، اگرچه مؤمنان و صادقان و عاشقان و عارفان و موحدان در محبت او فرد و مجرد و همچون نقطه نون در ضمیر رحمن جای دارند، اما عاصیان و منافقان و مشركان و كافران كه در محبت غیرند و در عالم دویی، همچون نقطهی یاء از نظر رحمن دور و بعید؛ اما پسِ پشت رحیماند. اگرچه پیش نظر رحمن، عنایت است، اما در پس رحیم، امید بینهایت است. شك نیست كه كرم كریم بر دوران و مهجوران رحیم آمد.» (همان، الف11، ب11)
حمید الدین در این رساله واژهها و اصطلاحات عرفانی چون عشق، فراق، مرگ و... را تفسیر و تقسیم بندی میكند. وی عشق را به عشق معنوی و صوری تقسیم كرده: «عشق معنوی عبارت از عشق مطلق است و عشق صوری كنایت از عشق مقید؛ پس عشق مطلق ذاتی است و عشق مقید صفاتی است» (همان، الف14). وی مرگ را نیز به موت عام و خاص تقسیم كرده و مینویسد: «ای جان من! موتِ عام دیگر است و موتِ خاص دیگر. موت عام فصل است و موت خاص وصل؛ و مردن خاص عین زندگی و پایندگی است و مردن عام عین دوری و مهجوری است؛ چونكه موت او راست كه از حق دور افتاده است، نه او را كه به حق نزدیكتر گشته است.» (همان، الف15).
از دیگر مختصات متن این رساله، مناجاتهای نویسنده در متن است: «ای جان من! از همه بریده به تو پیوستم، چون تو هستی كنی، من كجا هستم؟ و اگر تو بیفكنی، كه گیرد دستم؟ من بندهی توأم، پر عیب، معذور گر نزدیكم و دور. به این بدعهدِ جفاكارِ گریزپای بیوفا، هر سیاستی كه كنی سزاوارم، اما از آنجا كه حد كرم توست اگر از این نوع، هزاران از من صادر شود، هیچ است. از من جرم و از تو كرم. و جرمم از حد گذشت اما كرم تو یك ذره كم نگشت. آری هركه را عنایت تو رهبر است، اگرچه بیره میرود در ره است.» (همان، الف20)
نكتهی شایان ذكر در آخر این بخش، وجود ابیاتی از مولوی، عطار، عراقی و... در متن است كه از سوی ناسخان و برای روشنتر شدن برخی بندها به آنها افزوده شده است و متأسفانه همه نسخ موجود این رساله از این ناحیه دچار آسیب و آفتند. بیشتر این ابیات از شاعران بعد از حمیدالدین چون حافظ و جامی است. گاهی با نثری شبیه به نثر كتاب، به شرح ابیات نیز پرداختهاند. این موضوع از لحاظ سبكشناسی اثر، كار را دشوار مینماید و این شبهه را القا میكند كه كاتبان در دیگر بخشهای كتاب نیز دست برده باشند:
«و ای دهنده جان! از آنگاه كه مارِ محبت تو بر دلم نیش زده است، هوش از جان برده است و به زهر آن هر عضوی را چنان در جوش آورده است كه موجهای قاتل متواتر میرسد و درهم برهم میزند؛ چنان میكَند ما را از ما میكُشد و میبرد. ای صاحب افسون! افسونی در كارم فرما.
خموش حافظ و از جور یار ناله مكن *** تو را كه گفت كه در روی خوب حیران باش
آری! حیرانی بر روی یار، جمعیت جاودانی است و به جز نقش نگار هرچه بینی محض پریشانی است و بجز دوست هرچه دانی عین نادانی است و دمی كه بیدوست برآید، هزار پشیمانی است. آری! آنان كه اسیر زلف دلدارند، فارق از تفرقه اغیارند و هرچه بر جانشان آید از جانان انگارند و در آن محض مصلحت خود پندارند و اگر باران بلا بر سرشان بارد هرگز پا پس نیارند بلكه بانگ «هَلْ من مَزیدٍ» بر آرند.» (همان، الف28)
2-3-ویژگیهای زبانی
1-2-3-جملات و افعال:
- نثر رساله عشقیه در عین زیبایی و رسایی، ساده و بیتكلف و بدور از تصنعات و تكلفات منشیانه میباشد. جملهها با خطابهایی چون: «ای جان من»، «دلا» و «هیهات هیهات» آغاز میشوند. با این شگرد توجه خواننده بیشتر جلب میشود و خواننده خود را مخاطب نویسنده میبیند. گاهی مضامین و اصطلاحات عرفانی استفاده شده آنقدر به هم نزدیكند كه تكراری بودن مطلب را به ذهن القاء میكنند.-متن شامل جملههایی است كه معمولاً با بیان یك اصل شروع میشوند و بدنبال آن توضیح و تفسیر آنها میآید:
«هرچه هست ظهور عشق است: آتش سوز عشق است باد اضطراب عشق است آب رفتار عشق است خاك قرار عشق است... بهشت ذوق عشق است دوزخ شوق عشق است...» (نسخه اساس، ب18).
«ظهور ثمره صحو است و بطون نتیجه سكر یعنی: چون به سكر میرود خودبخود هیچ بود از نهایت مستی نابود میشود و چون به صحو میآید به آفتاب ظهور عالم را منور...» (همان، ب23).
-جملهها موجز و كوتاه و به هم متصلند. گاه این جملات چنان پشت سر هم و پیاپی ردیف میشوند كه باعث آشفتگی ذهن خواننده میشود:
«حیرانی بر روی یار جمعیت جاودانی است و بجز نقش نگار هرچه بینی محض پریشانی است و به جز دوست هرچه دانی عین نادانی است و دمی كه بیدوست برآید هزار پشیمانی است.» (همان، الف28)
-تكرار: گونههای مختلف تكرار، چه تكرار یك كلمه، چه تكرار یك جمله و یا یك فعل كه گاه آنها را به قرینه حذف میكند از دیگر خصوصیات این متن است:
«اگر من مؤمن و عارف و موحد باشم ما را چه؟ اگر منافق و مشرك باشم ما را چه؟ اگر قبول كند یا نكند ما را چه؟
عجب ظهوری كه عین حجاب است و عجب حجابی كه عین ظهور و عجب موجودی كه در وجود و عجب وجودی كه بیشهود است...» (نسخه ند، ب3).
این شیوه كمابیش نامنظم در طرح مطالب- همانگونه كه گفته شد- ظاهراً به علت آن است كه ناگوری كتاب را تحت تأثیر جذبات خویش مینگارد؛ خصوصیتی كه اصلیترین ویژگی كتاب را برمیسازد.
- به كار بردن فعل امر به صورت ساده: آر، گو، كن، و...
«تفرج ذات بدست آر و خیالاتِ عجایبِ قدرتما را معاینه كن.» (نسخه ند، الف2).
-گاهی تقدیم صفت بر موصوف: اندك ایام (نسخه ند، ب2).
-گاهی تقدیم فعل: «كوی عشق پر بلاست در نیابد كسی در آن كوی مگر عاشق كه غذایش بلاست.» (نسخه اساس، ب3).
-به كار رفتن فعل از مصدر شایستن: «آنگاه در صدف نمیشاید» (نسخه ند، ب2).
-به كار بردن قسمتهایی از آیات و احادیث مختلف كه تقریباً در همهی صفحات كتاب مشاهده میشود. همچنین اقوال مشایخ كه در این متن به چشم میخورد و به تعابیر نویسنده اعتبار میبخشد. به عنوان مثال: «لی معَ الله وقتٌ»، «قابَ قوسیْنِ أو أدْنی»، «كُلُّ شیءٍهالِكٌ إلا وجهَهُ»، «ما زاغَ البصرُ و ما طَغی» و... عبارات دعایی عربی «آمین یا رب العالمین» و نیز عبارت «فهِمَ من فَهِم»، «اذاتم الفقر فهو الله» (منسوب به ابوعبدالله دونی، ابوسعید). «السلامه فی الوحده» (اویس قرنی).
2-2-3-لغات و تركیبات
- لغات و تركیبات كلیدی متن كه در سرتاسر آن حضور دارند:
شاه عشق، هیهات هیهات، ای جان من، چنانچه: (به جای چنانكه در متون این دوره و دورههای قبل نادر است و از ویژگیهای جالب این متن است).- نوع خاصی از ساخت و كاربرد ضمایر:
مایان (به جای ماها، جمع ما)، شمایان (بجای شماها)، ایشان (بجای اینها)، اوشان (بجای آنها).- وجود اصطلاحات خاص كه خود نویسنده آنها را تعریف میكند:
هاهوت: «پس گفت «كنت كنز مخفیا» عبارت از هاهوت است». (نسخه اساس، الف2).یاهوت: «فاحببت ان اعرف، عبارت از یاهوت است» (همان).
عاشق هالك و عاشق عارف: «همان شاه عشق است كه جایی با جوش برآمد و جایی با هو شود آنكه با جوش است، عاشق هالك است و آنكه باهوش است، عاشق عارف است اما او در غارت رفت و این در اشارت ماند.»(نسخه ند، ب3)
- وجود تركیبات و كلمات نادر:
دو پركاله [پرگاله: وصله، پاره، لخت (دهخدا)] كردن: یكایك به دلم چنین رسید كه به تیغ صبر، خود را دو پركاله سازم (همان، ب21)، كانسه (شكلی از كاسه)، بالینه (بالایی)، گل مالتی (نوعی گل میخك)، تپاك تپان، سیپاره (سی جزء قرآن).- به كار بردن تركیبات نو چون:
كارد آشنایی، سیخ شوق، خاتم نظر، چوگان تفكر، مكار زال (دنیا)، مودعه امید، مشاطه قضا، زلف ابتر، گلشن بینشان، نوباوهی بوستان وصلت، مهد عدم و...- آوردن صفت شمارشی در معنای قید:
«یكایك به دلم چنین رسید» (همان، ب21)- آوردن "باء" تأكید بر فعل منفی:
بندانم- آوردن قید تأكید عربی:
لاشك، حقیقتاً- به كار بردن لاچار به جای ناچار
- «یاء» تفخیم:
«در نهایت اضطرابی در عین حضوری بانگ بیصبوری برداشت»-جمع بستن جمع مكسر عربی با نشانهی «ها» جمع فارسی:
احوالها، ارواحها- آمدن ای بجای ای كه (ای كسی كه):
«ای از یاد تو دل و جان دارد صفا»- دگرگونی صامتها:
واز=باز، كذر=كدر- دگرگونی مصوتها:
آنگه= آنگاه، پیمبری=پیامبری، همون=همان
- آوردن كلمه «یكی» نشانه نكره بعد از اسم:
جز این بانگ در عالم یكی نیست= یك بانگ نیست
- استفاده از فعل مركب (همكرد) بجای فعل پیشاوندی:
در هر چیزی نوری دیگر ریز میكرد= پراكندن- كاربرد مضارع منفی (بن مضارع+ شناسه):
در دیدهاش به جز یار هیچ ندر آید.3-3- مختصات ادبی و تصویری:
آنچه متن رساله عشقیه را مانند دیگر آثار عرفانی و ادبی از روایت صرف و نقل ساده جدا میكند و در قلمرو آثار ادبی قرار میدهد زیبایی آفرینی و هنرمندیهای نویسنده در بیان حالات و مفاهیم عرفانی است. اگرچه این شیوهی بكارگیری فنون ادبی در آرایش كلام و خلق تصاویر متداول است و وسعت فراوانی دارد، ما در این قسمت به برجستهترین و مهمترین آنها كه در این اثر بازتاب بیشتری دارند و از ویژگیهای سبكی آن شناخته میشوند خواهیم پرداخت.-تلمیح: تقریباً در همهی ورقهای این رساله تلمیح به آیات قرآن و احادیث وجود دارد و یا مفهوم حدیث یا آیهای بیان شده است. این ویژگی از مهمترین مختصههای رساله است:
« و هوَ معكُمْ اینما كُنتُمْ» اگرچه جای جانان در جان است زیرا كه زنده آنانند كه هر دم در كنار جانانند و دم «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» دم به دم بجنبانند. (اساس، ب14)
«دلا! در شوق جوشیدن و فراموشی خود كوشیدن خود را در ذات پوشیدن است تا مشاهدهی اقوال و مشاهدهی افعال و مشاهدهی احوال روی نماید» (نسخه ند، الف3) كه اشاره به حدیث قدسی: «لا یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كنتُ سَمعَه و بَصرَه و لِسانه و رِجله فبی یَسمع و بییَبصر و بیینطق و بییبطش و بییسعی» (اوراد الاحباب و فصوص الآداب، باخرزی، ج2، ص240).
«مستان این شراب، بانگ «سبحانی ما اعظم شأنی» برآرند» كه اشاره به بایزید و سخن معروف اوست. (ر.ک. تذكرةالاولیاء، ذكر بایزید بسطامی).
-ارسال المثل: هرچه از ماست بر ماست (نسخه اساس، الف20)
-تشبیه و استعاره: رسالهی عشقیه سرشار از تشبیهات و استعارات مختلف است. اغلب تشبیهات از نوع «اضافهی تشبیهی» میباشند.
اضافههای تشبیهی: مشاطهی قضا، تیر بلا، سمند ادراك، گلشن جهان و...
استعاره: «هركس در كوشش درند كه از این ورطه خود را بیرون برند» (همان، ب2) ورطه استعارهی مصرحه از عالم كثرت
اما هركه را عنایت راهبری كرد، از این گرداب خود را بیرون كشید (همان، الف3) گرداب استعاره مصرحه از عالم كثرت
«اما ناسوت جای جمعیت یعنی مجموعه این همه عین یافت زیرا كه تیری كه از كمان قضا بیرون جهید راست بر هدف ناسوت رسید» (همان، الف2) كمان قضا استعارهی مكنیه
«تا هر دم شراب شوق ساقی با ذوق به دست ناز در كام جان تو خواهد ریخت»(نسخه ند، ب2) دست ناز استعاره مكنیه
-تناسب (مراعات نظیر): تقریباً در تمام صفحات این رساله تناسب وجود دارد.
«تا هر دم شراب شوق ساقی با ذوق به دست ناز در كام جان تو خواهد ریخت... (همان)
قطره كه در صدف نهان كردهاند از برای آن كه تا دُر گردد چون دُر كامل آید، آنگاه در صدف نمیشاید بلكه آن زمان در خزانهی شاه باید» (همان)
«و هركس از مقام خود جنبیدند و سمند ادراك دواندند و به چوگان تفكر به جهد تمام به طرفی بردند، اما بحال مقصود هیچ كس نرسانید مگر آن شهسوار و بعضی از پیروان وی كه به گوی بازی «منْ عرَفَ نفسَهُ فقدْ عرَفّ ربه» ماهر بودند»(همان، الف4)
- سجع:
در میان هزاران، یك مرد كه از همه فرد، سینهاش پر از آتش و آهش سرد و دیدههاست پر از خون و رخش زرد.خوش دردی كه درمانش هموست و خوش درمانی كه جانی ازوست و خوش جانی كه با جانان خوش است و خوش لقایی كه بقا میبخشد و خوش چشمی كه به چشمش نگران است و خوش وصلی كه فارق از هجران است (همان، الف3).
- جناس:
«به یك اشارت هزاران عبارت پیدا گشت» (همان، الف4)«چون آن گل نازك در گلشن بینشان بر بستر ناز در خواب مستی چنان بیخود بود» (همان، الف1).
«چون قلب مصفا لطافت میگیرد، قالب هم به صفت قلب میگردد، نور به نور میرسد و لطیف به لطف میپیوندد» (نسخه اساس، الف1).
-واج آرایی و تكرار: این آرایه نیز در این رساله فراوان یافت میشود و اغلب باعث زیبایی متن شده است. گاه زیاده روی در تكرار حروف و كلمات باعث عدم فهم و بیحوصلگی خواننده میشود:
«هیهات هیهات! از آن دم كه از عدم دردم آورد، دم به دم، در غم همدم، دمهای پُر غم برمی آید. و از شوق جانان، جان كه بیغم از درد دلبرِ بیدرد دردی دارد و در دل درد بلك دل در عین درد دوای درد همدرد» (نسخه اساس، الف3).
- كنایه:
هفت طبق فرودینه: كنایه از زمینهفت طبق بالینه: كنایه از آسمان.
- وصف و بیان تمثیلی:
«هستی وجود طالب به مَثل نمك سنگ است و مقصود او همچون آب. پس هركه نمك سنگ وجود هستی خود را در آب مقصود غرق دارد، شك نیست كه بتدریج غائب گردد و مهم سازی این مهم همین شغل است و ورای این هرچه هست، گو باش. و این نه تعلق به مجاهده دارد و نه به ریاضت و نه به صلواه و نه به صوم و نه به ذكر و نه به فكر و نه به مراقبه و نه به محاسبه و نه به علم و نه به معرفت، نه بفكر و نه به اسلام به هیچ تعلق ندارد و از همه بیرون است و این را عنایت خاص و عطای محض گویند به هر كه خواهند دهند «و اللهُ یختَصُّ برَحمتِهِ من یَشاء» (همان، ب2، الف3).نتیجه:
رسالهی عشقیه تألیف قاضی حمیدالدین ناگوری مجموعهای از باورها و عقاید عرفانی نویسنده است كه به قصد راهنمایی یاران و دوستان نویسنده تألیف شده است. در این كتاب نویسنده سعی داشته تا به زبانی تمثیلی و ساده همراه با توصیفات و دیگر آرایههای كلامی، مفاهیم دشوار و گاه غیرقابل فهم عرفانی را برای خوانندگان كتاب جذاب و قابل فهم كند. میتوان گفت كه وی در این امر تقریباً موفق بوده است؛ هرچند گاهی زیاده روی در این كار باعث دشواری متن شده است. این اثر هرچند در ساختار با آثار عرفانی همعصر خود چون سوانح العشاق غزالی، عبهرالعاشقین روزبهان و... متفاوت است اما از نظر محتوا از آنها متأثر است. نثر این اثر در قیاس با آثار نامبرده، شاعرانهتر و از جهاتی، نزدیك به نثر فنی است.از نظر ویژگیهای فكری و محتوایی اثر باید گفت كه نویسنده تا حدی متأثر از انگارهی «وحدت وجود» است. وی آغاز همه چیز را از عشق میداند. از نظر وی عشق صفت ذات حق است كه همچون بادی دریای ذات حق را به حركت درآورده است. پس ذات حق ابتدا به وسیلهی عشق به خود تجلی نمود و سپس ذات اقدسش جلوهی تمام هستی گردید و سپس آن را به روح محمدی تجلی نمود و به واسطهی او عالم كثرت پدید آمد. سپس محبت و معرفت خود را در وجود تمام آفریدگان قرار داد و آدم را به صورت خود آفرید و به او عشق ورزید به همین سبب وی را خلیفهی خود در زمین قرار داد و بار امانت را بر دوش وی گذاشت. از همین روی، انسان باید با خودشناسی به خودسازی روی آورد تا محل تجلی حق شود. از دیدگاه حمیدالدین عاشق واقعی كسی است كه پیوسته به یاد معشوق باشد. از اینجاست كه او دوزخیان را بر بهشتیان ترجیح میدهد و معتقد است كه فراق لازمهی وصال است. نویسنده همهی این مفاهیم را با استناد به آیات قرآن، احادیث و اقوال بزرگان صوفیه و تفسیر و تأیل آنها برای خواننده بیان میكند.
از نظر زبانی نثر رساله عشقیه در عین زیبایی و رسایی، ساده و بیتكلف و به دور از تصنعات و تكلفات منشیانه میباشد. از مهمترین ویژگیهای زبانی این رساله باید: وجود لغات و تركیبات نادر، كوتاهی جملات، تكرار فعل، زیاد بودن كلمات و عبارات عربی... را نام برد.
از جنبهی مختصات ادبی، این اثر چون دیگر آثار عرفانی این دوره سرشار از صنایع و فنون ادبی چون: تشبیه، استعاره، سجع، جناس، تناسب و... است. در كل میتوان گفت كه این رساله یكی از اولین حلقههای نثر شاعرانه در متون صوفیانهی فارسی است و از این لحاظ میباید در محل توجه قرار بگیرد.
پینوشتها:
1. (نویسنده مسئول) دانشگاه آزاد اسلامی، واحد یاسوج، گروه زبان و ادبیات فارسی، یاسوج ایران.
2. دانشگاه آزاد اسلامی، واحد یاسوج، باشگاه پژوهشگران جوان، یاسوج. ایران.
3. دانشگاه آزاد اسلامی، واحد یاسوج. گروه زبان و ادبیات فارسی، یاسوج. ایران.
4. البته ذكر این موضوع لازم است كه صوفی دیگری نیز با نام «شیخ ابواحمد» ملقب به حمید الدین ناگوری میباشد كه در زمرهی مشایخ چشتیه و معروف به «سلطان التاركین»است و نباید با قاضی حمیدالدین ناگوری نویسندهی رسالهی عشقیه اشتباه شود. (ر.ک. تاریخ تصوف در هند، رضوی، ج1، ص155).
1-اسپتزیاله، فابریتزیو. بیتاریخ. هفت احباب. ترجمه غلام رضا دادخواه. ماهنامه پژوهشی اطلاعات حكمت و معرفت، شماره10.
2-آریا، غلامعلی. 1365. طریقه چشتیه در هند و پاكستان و خدمات پیروان این طایفه به فرهنگ اسلامی ایران. چاپ اول. لیتوگرافی و چاپ گلشن زوار.
3-باخزری، ابوالمفاخر یحیی. 1345. اوراد الاحباب و فصوص الآداب جلد 2(فصوص الآداب). به كوشش ایرج افشار. تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
4-بقلی شیرازی، روزبهان. 1380. عبهرالعاشقین، به سعی جواد نوربخش، چاپ دوم. انتشارات یلدا قلم.
5-تاراچند، 1374. تأثیر اسلام در فرهنگ هند. ترجمهی: علی پیرنیا و عزالدین عثمانی، چاپ اول. انتشارات پاژنگ.
6-خطیبی، حسین. 1375. فن نثر در ادب پارسی. چاپ دوم. تهران. انتشارات زوار.
7.دهلوی جمالی، حامد بن فضل الله، 1384. مرآت المعانی به انضمام گزیده سیرالعارفین، تصحیح نصرالله پورجوادی، چاپ اول. تهران: انتشارات حقیقت.
8-دهلوی كشمیری، محمدصادق. 1988. كلمات الصادقین. تصحیح و تعلیق محمد سلیم اختر. چاپ اول. مركز تحقیقات فارسی ایران و پاكستان با همكاری انتشارات القریش لاهور.
9-رضوی، سیداطهر عباس. 1380. تاریخ تصوف در هند. جلد اول. ترجمهی منصور معتمدی. چاپ اول، تهران: مركز نشر دانشگاهی.
10-سجزی، امیرحسن. 1385. فواید الفؤاد. تصحیح و توضیحات توفیق هـ سبحانی، تهران: انتشارات زوار.
11-سریع القلم، محمود. شیخ شطار. علیرضا. 1381. دین و سیاست مورد هند، تهران: وزارت امور خارجه.
12-شمیسا، سیروس. 1388. كلیات سبك شناسی، تهران: نشر میترا.
13-شیمل، آنه ماری. 1375. درآمدی بر اسلام. ترجمه و توضیحات: دكتر عبدالرحیم گواهی. چاپ اول. دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
14-صفا، ذبیح الله. 1381. تاریخ ادبیات ایران (خلاصه جلد سوم). تلخیص از محمد ترابی. تهران: انتشارات فردوس.
15-عراقی، فخرالدین ابراهیم. 1382. رساله لمعات و رساله اصطلاحات. به سعی جواد نوربخش. چاپ دوم. تهران: انتشارات یلدا قلم.
16-عزیز احمد. 1366. تاریخ تفكر اسلامی در هند. مترجمان نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی. چاپ اول. انتشارات كیهان.
17-عطار نیشابوری، فریدالدین محمد، 1384. تذكرةالاولیا. (بررسی، تصحیح متن، توضیحات و فهارس از) محمد استعلامی، تهران: انتشارات زوار.
17-عینالقضات همدانی، 1367. تمهیدات. چاپ چهارم. تهران: مركز نشر دانشگاهی.
18-غزالی، احمد. 1385. سوانح العشاق (به همراه «رساله در عشق» تألیف سیف الدین باخرزی با عنوان «دو رساله عرفانی در عشق»). به كوشش ایرج افشار، چاپ سوم. تهران: انتشارات منوچهری.
19-كوفی، علی بن حامد، 1939 (1358). فتحنامه سند. به تصحیح اقل العباد، عمر بن محمد داود پوته، ایم-ای (بمبئی) و پی-اچ-دی (كمبریج)، حیدرآباد دكن.
20-لاهوری، غلام سرور، 1983. خزینةالاصفیاء. مترجم علامه اقبال احمد فاروقی. لاهور: انتشارات مكتبه نبویه گنج بخش رود.
21-محدث دهلوی، عبدالحق. 1383. اخبار الاخیار فی اسرار الابرار. تصحیح و توضیح علیم اشراف خان. چاپ اول. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
22-نهرو، جواهر لعل. 1361. نگاهی به تاریخ جهان. ترجمهی محمود تفضلی. جلد اول. چاپ هفتم. تهران: انتشارات امیركبیر.
23-هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان. 1387. كشف المحجوب. مقدمه تصحیح و تعلیقات محمود عابدی، چاپ چهارم، تهران: انتشارات سروش.
/ج