جایگاه حکومت در تبلیغ و اجرای احکام دین

این که حکومت در زمینه تبلیغ و اجرای احکام دین وظیفه دارد یا نه، از جمله مباحث مهمی است که پرداختن به آن می‌تواند حکومت‌ها و شهروندان را از حیث توقعاتی که در این زمینه از همدیگر می‌توانند داشته باشند یاری رساند و با
دوشنبه، 19 مهر 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
جایگاه حکومت در تبلیغ و اجرای احکام دین
 جایگاه حکومت در تبلیغ و اجرای احکام دین

 

نویسنده: محسن داوری (1)




 

مقدمه

این که حکومت در زمینه تبلیغ و اجرای احکام دین وظیفه دارد یا نه، از جمله مباحث مهمی است که پرداختن به آن می‌تواند حکومت‌ها و شهروندان را از حیث توقعاتی که در این زمینه از همدیگر می‌توانند داشته باشند یاری رساند و با روشن شدن این مهم است که می‌توان از موفقیت یا عدم موفقیت حکومت‌ها در راستای انجام این وظیفه سخن راند.
این مقوله علی‌رغم اینکه در ابتدا در مقایسه با سایر تکالیف دولت‌ها خصوصاً در زمینه امنیت و تأمین رفاه مردم به نظر می‌رسد چندان اهمیتی نداشته باشد، بلکه برعکس، باید گفت چنان دارای اهمیت است که شاید به جرأت بتوان گفت اصلی‌ترین وظیفه دولت انجام این وظیفه مهم باشد چه اینکه با اهتمام به این وظیفه از سوی دولت‌ها است که سایر تکالیف دولت‌ها نیز رنگ و بویی دینی یا غیر دینی به خود می‌گیرد. بدین معنا که اگر بپذیریم حکومت‌ها در زمینه تبلیغ و اجرای دین وظیفه دارند لاجرم باید بپذیریم که در عرصه‌های قانون‌گذاری و اجرایی و غیره نیز باید این مهم مطمع نظر قرار گرفته و در راستای اجرای دین و تبلیغ دین باشند، لذا اگر این امر را قبول کردیم نمی‌توانیم به تفکر سکولار یا لیبرال دموکراسی و تبعات آن قائل شویم؛ زیرا بنای این قبیل تفکرات بر پایه جدایی دین و سیاست از همدیگر استوار گشته و نمی‌تواند اجرای دین و تبلیغ آن را از تکالیف حکومت‌ها قلمداد کند.
علی ای حال با روشن شدن نسبی جایگاه و اهمیت بحث، اهمیت تحقیق پیش رو نیز به عنوان تحقیقی در زمینه حقوق عمومی بیشتر نمودار می‌گردد.
این نوشته در دو گفتار تنظیم شده است که در گفتار اول نظرات مخالفین و در گفتار دوم ادله موافقین دخالت حکومت‌ها در تبلیغ و اجرای دین مورد اشاره قرار گرفته و در نهایت نیز با جمع‌بندی مباحث، نظر مختار بیان شده است.

ادله مخالفین اجرای احکام دینی توسط حکومت

در این گفتار سعی خواهیم کرد مهم‌ترین دلایلی که مخالفین تبلیغ و اجرای دین توسط حکومت بدان متوسل می‌شوند را مورد اشاره قرار داده و در نهایت به جمع‌بندی این ادله بپردازیم.

1- دینی یا غیر دینی بودن حکومت، تابع خواست مردم

مخالفین دخالت حکومت در تبلیغ و اجرای دین، یا بیان این که دموکراسی تنها یک روش برای اداره جامعه است و از یک روش بماهو روش نمی‌توان این انتظار را داشت که پا را فراتر گذاشته و در اعتقادات و دین و آیین مردم دخالت کند، قائل به این می‌شوند که حکومت دموکراتیک و مردمسالار نباید در اعتقادات و دین مردم دخالت کنند حتی در زمینه‌ تبلیغ و اجرای آن.
این عده معتقدند دموکراسی یک شیوه و روش اداره جامعه است که در این روش باید آنچه که توسط قوه مقننه و قانونگذار منتخب مردم تصویب می‌شود توسط منتخبان دیگر آنها (که مستقیم یا غیر مستقیم انتخاب می‌شوند) به اجرا درآید. حال اگر مردم دین‌دار باشند بالطبع منتخبین آنها و در نتیجه قوانین آنها هم در مرحله تصویب و در مرحله اجرا دینی خواهد بود و اگر برعکس این باشد نتیجه نیز برعکس خواهد بود (سروش، 1378:166 - یزدی، ابراهیم، 178:85) و این حاصل عملکرد سیستم دموکراسی است.
ایشان با بیان اینکه حکومت دموکراتیک از آن نظر که یک حکومت است هیچ تفسیری از جهان و انسان ارائه نمی‌دهد و هیچ عقیده و آیینی را برتر از دیگری نمی‌شناسد و هیچ فلسفه‌ای را مقدم بر فلسفه دیگر نمی‌دارد چنین می‌افزایند که این موضوع نه از این جهت است که حکومت کنندگان یا حکومت شوندگان از نظر فلسفی معتقد به نسبیت مطلق معرفت و یا پیرو مکتب لا ادری هستند بلکه از این نظر است که وظیفه حکومت، ورود در این مسائل نیست و تکلیف این مسائل را فیلسوفان معین می‌کنند و نه حاکمان و ورود حاکمان در این مسائل جز نزاع و خصومت و دیکتاتوری نتیجه‌ای نمی‌دهد. (مجتهد شبستری، 1381، ص 110)

2- تولیت‌ بردار نبودن دین

مخالفین دخالت حکومت در دین با تفسیری که از ماهیت دین ارائه می‌دهند به این نتیجه می‌رسند که دین تولیت بردار نیست. ایشان گوهر دین را رهیافت انسان به خداوند معرفی کرده و معتقدند که دین، گونه‌ای تجربه و سلوک معنوی است که سالک آن، حضرت حق را وجهه همت خود قرار داده و در مقام و ساحت دین‌داری از خود بیرون رفته و در محضر خداوند حاضر می‌شود. از نظر اینان دین، حضور است و عقاید و آداب و اخلاق و احکام دین همه خدمت‌گزار این حضورند. (مجتهد شبستری، 1381، ص 334)
این عده در ادامه استدلالات خود نیز با بیان اینکه سنت‌های دینی در واقع تفسیر تجربه آزادی و حضوری است که به مؤسسان ادیان بزرگ دست می‌داده چنین نتیجه‌گیری می‌کنند که این سنت‌ها اموری تولیت بردار نبوده و چنان نیستند که بتوان با وضع قانون و مقررات، مجازات‌ها و یا سیاست‌گذاری از بالا به پایین و فرمان دادن، آنها را تحت کنترل درآورد و برای آنها مجاز و غیر مجاز و مصلحت و یا مفسدت معین کرد چرا که چنین کارهایی تباه کننده هویت دینی سنت‌های دینی است. (مجتهد شبستری، 1381: 335)

3- حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خود

دلیل دیگری که بر لزوم دخالت نکردن حکومت در دین ارائه شده است حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خودش می‌باشد. در توضیح این دلیل حاکمیت انسان بر سرنوشت خود از دو بعد مورد تفسیر قرار گرفته است؛ یک بعد انسان‌شناسی و بعد دیگر بعد خداشناسی این مدعاست. در توضیح بعد انسان‌شناسی این مسئله مورد توجه قرار گرفته است که انسان موجودی است که خود، زندگی خودش را می‌سازد و خود، تاریخ خودش را می‌سازد. اما در توضیح بعد خداشناسی چنین گفته می‌شود که خداوند از اینکه انسان، خودش را خوب می‌سازد یا بد، بی‌نیاز است. در این تفکر اینکه عده‌ای موظف هستند توده‌ انسان‌ها را مجبور کنند تاریخ را به گونه‌ای خاص بسازند، سازمان اجتماعی‌شان را به گونه‌ای خاص تنظیم کنند و در زندگی دنبال هدف‌های معینی باشند نفی شده و در نتیجه وارد کردن عامل اجبار، و احیانا ولایت کسانی بر کسان دیگر برای نیل به این مهم نادرست شمرده شده است. (مجتهد شبستری، 513:1381)
این عده در پاسخ به این سؤال که حکومت حق کیست؟ ضمن بیان اینکه حکومت حق مردم است - از باب تدبیر امور دنیای خودشان مثل همه زمینه‌های دیگر - و ضمن پذیرش اینکه خداوند مراعات ارزش‌های خاصی را از انسان می‌خواهد، چنین می‌افزایند که خداوند حق ویژه‌ای برای اجرا یا پیاده کردن این اوامر و نواهی و ارزش‌ها به کسی نداده است و این خود انسان است که در زندگی یا از این پیام‌ها تبعیت می‌کند و یا تبعیت نمی‌کند و عاقبت خوش یا سوء این پیروی کردن و پیروی نکردن را نیز خود بر دوش می‌کشد چرا که انسان در این دنیا با مسئولیت خودش زندگی می‌کند و کسی بار مسئولیت هیچ انسانی را و هیچ جامعه‌ای را بر دوش نمی‌کشد. (مجتهد شبستری، 518:1381)

4- حکومتی کردن دین مساوی است با سد باب اجتهاد

دلیل دیگری که مخالفین دخالت حکومت در دین بدان استناد می‌کند این است که حکومتی کردن دین مساوی است با سد باب اجتهاد، چرا که حکومتی کرد دین بدون رسمیت بخشیدن به یک تفسیر معین از متون دینی و ممنوع ساختن تفسیرهای دیگر ممکن نیست و این محدود سازی بستن باب اجتهاد و در حقیقت از میان بردن دین است و از سوی دیگر اگر معنویت و قدرت سیاسی یک متولی واحد به نام حکومت داشته باشد هر دو فاسد می‌شود. (مجتهد شبستری، 532:1381)
قائلین به این نظر با بیان اینکه گذاشتن وظیفه تبلیغ دین بر عهد دولت در مقام عمل، هم دین را تباه می‌کند و هم دموکراسی را چنین توضیح می‌دهند که گذاشتن وظیفه تبلیغ دین بر عهده دولت عملاً این نتیجه را می‌دهد که دولت، متولی دین گردد و اگر دولت عهده‌دار وظیفه تبلیغ دین شود باید تفسیر خاصی از دین را تبلیغ کند چون بدون گونه‌ای تفسیر، تبلیغ دین میسر نمی‌شود، حال اگر دولت را که امکانات و قدرت غیر قابل مقاومت در دست دارد مفسر و مبلغ دین قرار دهیم در مقام عمل، دولت مانع شکوفایی تفسیرهای دیگر که حتی ممکن است از تئوریک صائب‌تر از تفسیر دولت باشد، شده و این کار عملاً به تأسیس روحانیت دینی و دین دولتی و سد باب اجتهاد می‌انجامد. (مجتهد شبستری، 146:1381)
در نهایت نیز طرفداران این نظر، اینکه دولت باید مبلغ اسلام باشد را چنین معنا می‌کنند که دولت باید شعائر اسلامی را محترم بشمارد و نه تنها باید شعائر اسلامی را بلکه شعائر ادیان دیگر را هم باید محترم شمارد و لذا معتقدند از این جهت فرقی میان اسلام و ادیان دیگر نیست. (مجتهد شبستری، 146:1381)

5- وظیفه حکومت تأمین امنیت و رفاه مردم و نه اجرای دین

مخالفین دخالت حکومت در تبلیغ و اجرای دین، وظیفه بالاصاله حکومت را در جامعه دین داران همان تأمین امنیت و نیازهای مادی و مانند این‌ها پنداشته و معتقدند اگر جامعه به ارزشها و اصول دین وفادار باشد دولت منتخب مردم نیز به آن‌ ارزش‌ها چه در قانونگذاری و چه در اجرا و قضاوت و مانند اینها وفادار می‌ماند. اما اینکه دولت را اصالتاً موظف به فرهنگ‌سازی دینی و ایجاد ارزش یا حفظ ارزش کنیم این کار جز تحکیم پایه‌های استبداد و دیکتاتوری دینی به بار نمی‌آورد. (مجتهد شبستری، 532:1381) این عده، این سخن که دولت مسلمان، مسئول سعادت اخروی مردم است را سخنی باطل و فاقد مبنای فلسفی و کلامی و فقهی قابل دفاع دانسته و با بیان اینکه اینها تصوراتی بی‌پایه است، قائلین به این نظریات را افرادی معرفی می‌کنند که «قادر نیستند درک کنند در عصر حاضر دولت از جامعه تفکیک شده و همه امور فرهنگی اعم از دینی و غیر دینی از شئون جامعه است و نه از شئون دولت و این جامعه است که باید وفادار به فرهنگ دینی باشد و این عوامل اجتماعی هستند که منشأ این واقعیت می‌گردد» (مجتهد شبستری، 532:1381).

6- تعارض برخی احکام با اصول دموکراسی

دلیل دیگری که مخالفین اجرای دین توسط حکومت ارائه می‌کنند، تعارض داشتن پاره‌ای از احکام فقهی موجود با دو اصل مهم دموکراسی - یعنی مساوات حقوقی همه شهروندان و اصل لزوم تأمین منافع همه شهروندان توسط قانون - می‌باشد. اینان با این پندار که پاره‌ای از احکام فقهی از برتری‌های حقوقی مسلمانان بر غیر مسلمانان یا مردان بر زنان سخن می‌گویند و پاره‌ای از احکام دیگر فقهی اگر قانون تلقی شوند منافع عده خاصی را تأمین می‌کنند، چنین نتیجه‌گیری می‌کنند که اولاً این احکام فقهی، در شرایط تاریخی معینی نقش خاصی داشته‌اند و نمی‌توان آنها را قوانین قطعی و ابدی و همه عصری خداوند اعلام کرده و با آنها به جنگ دموکراسی رفت و ثانیاً نباید فهم و تفسیر ظنی فقیهان از کتاب و سنت در این موارد را تنها فهم و تفسیر ممکن و درست بدانیم و همه دانش جدید فهم و تفسیر و تأویل متون را نادیده بگیریم. (مجتهد شبستری، 116:1381) این عده پس از بیان این مقدمه و نتیجه چنین می‌افزایند که «امروز که تعارض سیاسی مسلمانان و غیر مسلمانان در داخل کشورهای اسلامی مطرح نیست و افراد غیر مسلمان به عنوان افراد جامعه تابع قوانین و مقررات اجتماعی هستند و با صلح و صفا در کنار اکثریت مسلمانان زندگی می‌کنند. از نظر دینی مجاز نیستیم غیر مسلمانان را از حقوق کمتری بهره‌مند سازیم و آنها را شهروند درجه دو حساب کنیم همچنان که امروز که زن‌ها از خانه‌ها و خلوت‌ها بیرون آمده‌اند و با مشارکت سیاسی - اجتماعی و اقتصادی سرنوشت عمومی را رقم می‌زنند مجاز نیستیم از برتری حقوق مردان بر زنان سخن بگوییم» (مجتهد شبستری، 1381:116)

7- نبود دستور صریح در اسلام مبنی بر تشکیل حکومت

مخالفین دخالت حکومت در دین در ادامه ادله خود با ادعای اینکه در مدارک معتبر و اصیل دینی دستور صریحی مبنی بر تشکیل حکومت اسلامی و چگونگی تشکیل آن و نحوه روی کار آمدن زمامدار وجود ندارد مراجعه به عقل و منطق را تنها راه حل انتخاب بهترین نظام که نزدیک‌تر به حق و عدالت است معرفی کرده و دموکراسی را که به زعم ایشان مورد قبول تمام دانشمندان علم سیاست جهان است و قدرت حاکمیت را ناشی از آرای مردم و حق عزل و نصب و نظارت بر حکومت را برای ملت شناخته است و در مقابل استبداد به هر شکل و به هر نام که تماماً فاسد است ایستادگی می‌کند، بهترین نظام نسبی معرفی می‌کنند. (کتیرائی، 1378، ص 33)

8- آخرت و خدا هدف عمده بعثت

مخالفین عدم دخالت حکومت در دین، با استناد به اینکه معنای لغوی دین جزاست، معتقدند مجموعه قوانین و مقرراتی که بر طبق آن تشویق و تنبیه یا پاداش و عقوبت تعلق می‌گیرد را نیز دین می‌گویند و چنین توضیح می‌دهند که دین بشری یا دین پادشاهان و زمامداران (دین‌الملک) برای اداره کشورها وضع می‌گردد در حالی که دین الهی هر چد رهنمود‌هایی برای بهبود حیات دنیائی عرضه کرده اما عمدتاً حیات بی‌نهایت ابدی را مد نظر داشته و خداپرستی خالص (توحید) و آخرت‌جویی را مد نظر قرار داده است (سروش، 1378، ص 174).
این عده، از این مقدمه چنین نتیجه می‌گیرند که امور بشری همچون اقتصاد، سیاست، حکومت، آموزش و... تابع مقتضیات و شرایط روزگار بوده و توسط خود انسان‌ها و با توجه به کلیات و اصول دین الهی شناخته و برنامه‌ریزی و اجرا می‌گردند در حالی که امور مربوط به خدا و آخرت را که از قلمرو علم خارج هستند خالق انسان‌ها تعلیم داده است. (سروش، 1378، ص 174)

9- فقدان دلیل جهت اثبات اینکه دین متولی جمیع امور ریز و درشت است

عده‌ای دیگر از مخالفین دخالت حکومت در دین، اینکه دین باید هم دنیای مردم را آباد کند و هم آخرت آنها را یا به عبارت دیگر، دین متولی جمیع مسائل ریز و درشت دنیوی و اخروی مردم است را، فاقد هرگونه دلیل عقلی و شرعی دانسته و آن را پندار دین‌داران و زاییده عشق آنها نسبت به دین و نسبت به هر چه با کمال‌تر بودن این معشوق معرفی می‌کنند. (سروش، 1378، ص 174)

10- وظیفه حکومت، تأمین حاجات اولیه

مخالفین دخالت حکومت در دین، تنها خدمت حکومت دینی را تأمین حاجات اولیه و رها کردن مردم از قید نان و مسکن و حاجات اولیه معرفی کرده و معتقدند در این صورت است که مردم مجال تأمل و غور در حاجات ثانویه مثل علم، هنر، آزادی، دین و از جمله ایمان‌های لطیف معنوی را خواهند یافت و از این طریق است که مختارانه و آزادانه سعادت اخروی خود را تأمین خواهند کرد. (سروش، 1378، 181: و 180) قائلین به این نظر معتقدند «به این معناست که خدمت به دنیای مردم در واقع خدمت کردن به آخرت مردم است و به این معناست که روح حکومت، دینی می‌شود گرچه شکل و جسم معینی نداشته باشد و در هر عصری شکل خاصی به خود بگیرد.» (سروش، 1378، :181و 180)

11- دین با حکومت رابطه‌ای ندارد

مخالفین دخالت حکومت در دین، روح و جوهر دین را هدایت و عبادت و تزکیه اخلاقی و تعالی آدمی و کمال انسان و یا به عبارت دیگر توجه انسان به کانون هستی و پرستش و عبودیت خداوند معرفی کرده و معتقدند این امور موضوعاً در نظر و عمل ربطی به حکومت و دولت ندارد و بر این مدعای خود چنین دلیل می‌آورند که «این اهداف و مفاهیم، فرا تاریخی و فرا اجتماعی‌اند و هیچ گونه محدودیتی برنمی‌تابند و در هر شرایط مکانی و زمانی و اجتماعی و سیاسی برای مؤمنان لازم‌الاجرا و قابل حصول می‌باشند. حکومت و قدرت سیاسی هم ولو اینکه نام دیانت بر خود بگذارد، قادر نیست دخالتی در کار ایمان و بندگی خدا بکند و اگر هم دخالتی بکند هم از حوزه اختیار خود خارج شده و هم درنهایت کامیاب نخواهد بود یعنی دولت دینی، نمی‌تواند مردم را به عملی مجبور کند و یا از عملی باز دارد چرا که دین اکراه بردار نیست.» (یوسفی اشکوری، حسن، 1378:293)

12- قرآن درس حکومت و مدیریت نداده است

مخالفین دخالت حکومت در دین، با بیان اینکه قرآن، درباره مبدأ و منظور از نزول خود، با تصریح و تکرار اعلام می‌دارد که اولاً نازل شده از طرف خداست و ثانیاً مأموریت و منظور از آن انذار و بشارت در زمینه آخرت است و راهی است به سوی خالق یکتا، چنین برداشت می‌کنند که قرآن و اسلام نباید در حکومت دخالت کند چرا که، «خداوند متعال در جایی از قرآن بیان نکرده است که ما آن را فرستادیم تا به شما درس حکومت و اقتصاد و مدیریت یا اصلاح امور زندگانی دنیا و اجتماع بدهد بلکه به طور کلی گفته است که شما در روابط فی‌مابین عدالت و انفاق و خدمت و اصلاح را پیشه کنید و تا عمل صالح انجام ندهید ایمان به خدا شما را راهی بهشت نخواهد کرد.» (بازرگان، مهدی، ص 60).

13- پیامبر مذکّر است نه مصیطِر

مخالفین دخالت حکومت در دین آیاتی همچون «فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُسَیْطِرٍ» (سوره غاشیه، آیات 21 و 22: پس تذکر ده که تو فقط تذکر دهنده‌ای، تو سلطه‌گر بر آنان نیستی که (بر ایمان) مجبورشان کنی)، «مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ» (سوره مائده، آیه 99: پیامبر وظیفه‌ای جز رسانیدن پیام الهی) ندارد (و مسئول اعمال شما نیست))، «وَ مَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ» (سوره انعام، آیه 107: وظیفه نداری آنها را (به ایمان) مجبور سازی) را دلیل بر مأمور و موکل نبودن و مسئول کفر و دین مردم نبودن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌دانند و با استناد به آیه شریفه «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» (سوره بقره، آیه 256: در قبول دین، اکراهی نیست). چنین نتیجه‌گیری می‌کنند که «نازل کننده قرآن و فرستنده پیامبران نخواسته است و نمی‌خواهد که آیین او جز از طریق اختیار و آزادی با حفظ کرامت انسانی و با پشتوانه ارشاد و علم ارائه و اجرا شود و نام اسلام هم ریشه با تسلیم است ولی نه تسلیم آمرانه و اجباری بلکه تسلیم داوطلبانه عارفانه و عاشقانه به اسلام و صفا و رضا». (بازرگان، مهدی، ص 70)

14- توجیه حکومت ائمه جهت اثبات تفکیک دین از حکومت

مخالفین اینکه حکومت نباید در دین و دین نباید در حکومت دخالت کند، برای اثبات نظر خود حتی به توجیه حکومت ائمه (علیهم السلام) و سیره ایشان نیز پرداخته‌اند که ذیلاً فهرست‌وار مورد اشاره قرار می‌دهیم:
- امام علی (علیه السلام) برای قبضه کردن حکومت هیچ گونه تلاشی نکرد.
- خلافت امام علی (علیه السلام) از طریق انتخاب مردم و به شیوه‌ای کاملاً دموکراتیک انجام گرفت.
- در منشور حکومتی امام علی (علیه السلام) به ویژه عهدنامه مالک اشتر، تنها مسائل مربوط به اداره امور مملکت در زمینه‌های سیاسی نظامی اقتصادی و غیره مطرح شده است و ازمسائل مربوط به امور دینی - جز نماز جمعه که جنبه سیاسی دارد - بحثی به میان نیامده است.
- امام حسن (علیه السلام) از طریق بیعت مردم به خلافت و جانشینی پدرش علی (علیه السلام) برگزیده شد.
- امام حسن (علیه السلام) در مساله حکومت با معاویه صلح کرد و اگر مقام حکومت به سان منصب امامت، شأن و مقامی الهی بود، واگذار کردن آن به معاویه جایز نبود چنانکه هیچ یک از ائمه (علیهم السلام) در مسأله امامت با کسی از در سازش وارد نشدند و آن را به کسی واگذار نکردند.
- قیام امام حسین (علیه السلام) در پاسخ به دعوت مردم کوفه و بیعت آنان با مسلم بن عقیل - نماینده آن حضرت - انجام گرفت و آنگاه که از پیمان شکنی مردم کوفه آگاه شد تصمیم به بازگشت گرفت ولی با مخالفت مأموران عبیدالله بن زیاد مواجه شد و سرانجام به شهادت رسید سرگذشت قیام نشان دهنده این است که حکومت نه حق خدا و امام است و نه حق یزید و خلفا بلکه حق مردم است.
- امام صادق (علیه السلام) درخواست ابومسلم خراسانی را برای در دست گرفتن خلافت رد کرد.
-امام رضا (علیه السلام) درخواست تفویض خلافت را از جانب مأمون نپذیرفت و درخواست ولایتعهدی را مشروط به اینکه در امور دخالت نکند پذیرفت. (بازرگان، مهدی، ص 70).

15- دولت حق ندارد مردم را بر خلاف تصوری که ازخوشبختی دارند به سعادت برساند

مخالفین دخالت حکومت در دین، با استناد به اینکه جامعه مدنی را نمی‌شود بر پایه تصورات مختلف مردم از خوشبختی بنیاد کرد، معتقدند هر کس آزاد است تصور خود را از آزادی داشته باشد و دولت حق ندارد مردم را بر خلاف تصوری که از خوشبختی دارند به سعادت برساند چرا که حکومت می‌خواهد بنا به تشخیص خودش مردم را سعادتمند کند و کار را به استبداد می‌کشاند و مردم نیز از طرف دیگر چون نمی‌خواهند از حق متعلق به همه آدمیان دست بردارند که خود تعیین کنند که خوشی و سعادتشان در چیست، متمرد می‌شوند و سر به شورش بر می‌دارند. (کانت، به نقل از عزت‌الله فولادوند، ص 35)

16- اجبارپذیر نبودن ایمان

مخالفان دخالت حکومت در دین ضمن طرفدارای از دموکراسی و تأیید آن، معتقدند اگر حکومت دینی برخواسته از آزادی آزاد مردم باشد، در آن صورت حکومت دینی حکومتی خواهد بود منبعث از ایمان آزاد مردم و وظیفه چنین حکومتی عبارت خواهد بود از پاسداری از ایمان آزاد مردم (سروش، 1378، ص 164). ایشان با قرار دادن نظریه خود در مقابل نظریه‌ای که معتقد است حکومت دینی مکلف است مردم - خواه مؤمنان و خواه غیر مؤمنان - را چنان محدود کند که به ویژه در ملأ عام کسی تخلف فقهی نکند و گناهی مرتکب نشود و ارتکاب حرام صورت نپذیرد، معتقدند این حکومت باید بکوشد فضای جامعه را چنان سامان بدهد که ایمان آوردن آزاد برای یکایک اعضای جامعه همواره میسر باشد یعنی فضای جامعه فضایی مساعد برای انتخاب آگاهانه و آزادانه دین باشد (سروش، 1378، ص 164).
این عده معتقدند نقش حکومت دینی در ایمان مردم، حداقلی است و بر این مدعای خود چنین دلیل می‌آورند که «سعادت اخروی در گرو ایمان حر است ایمان حر هم چیزی نیست که با اجبار و القاء حکومت به وجود بیاید پس حکومت دینی از آن نظر که دینی است کار چندانی به آخرت مردم ندارد اگر بخواهد کاری بکند درباره دنیای مردم است» (سروش، 1378:178).

جمع‌بندی گفتار اول

با دقت در دلایلی که مخالفین دخالت حکومت در تبلیغ و اجرای احکام دین بدان استناد می‌کنند چنین فهمیده می‌شود که ایشان بنای اولیه خود را بر پذیرش دموکراسی به عنوان بهترین روش حکومت گذاشته و با مسلم دانستن آن به سراغ دین و تعالیم آن می‌روند و سعی دارند هر جا تعارضی بین دین و دموکراسی یافتند آن را به نحوی محترمانه به نفع دموکراسی حل کنند. لذاست که گاهاً به آیات و روایات استناد می‌کنند و گاهاً به تعاریفی از دین و دولت - که به تفکر سکولار نزدیک است تا اسلام - متوسل می‌شوند و گاه مقصود دین را آخرت و خدا و نه دنیا معرفی می‌کنند و گاه دست به توجیه حکومت ائمه (علیهم السلام) زده و به هر ترتیب سعی می‌کنند که نگذارند لکه‌ای بر دامان پر لکه دموکراسی بنشیند.

دلایل موافقان اجرای احکام دینی توسط حکومت

با دقت در آنچه که از نظرات مخالفان بیان شد چنین بر می‌آید که ایشان سعی در حل این مسأله به روشی درون دینی دارند چه اینکه اکثراً به آیات قرآن کریم و روش ائمه (علیهم السلام) استناد کرده‌اند لذا در پاسخ به اینها نیز باید روشی مشابه در پیش گرفته شود. از آنجایی که اکثر آنچه به عنوان ادله مخالفین ذکر شد، حول این محور می‌چرخد که حکومت و دین کارکردشان با هم متفاوت است و تداخل کارکرد هر یک از آنها منجر به عدم موفقیت دیگری خواهد شد و از آنجایی که برای اثبات این مطلب پیش‌فرض‌هایی از این قبیل که اسلام حکومت ندارد و قرآن دستوری برای حکومت داری نداده است و سنت نیز این را تأیید می‌کند در نظر گرفته شده است، پس در بیان ادله موافقین ابتدا به بررسی نظر دین اسلام درباره حکومت پرداخته و سپس به شبهات اصلی مطرح شده پاسخ خواهیم گفت.

1- نبوت و حکومت از دید قرآن

با مراجعه به آیات قرآن به وضوح در می‌یابیم که در آیات متعددی به نقش پیامبران در مسائل مهم اجتماعی که برخی از آن مسائل خود از شئون حکومت است، اشاره شده است که ذیلاً در دو عنوان - آیات مربوط به عموم پیامبران، و آیات مربوط به برخی از پیامبران - به ذکر این آیات می‌پردازیم:

الف - آیات مربوط به عموم پیامبران

نبوت و داوری در اختلافات

«کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ» (سوره بقره، آیه 213)
«مردم (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. بتدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت می‌کرد، با آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند.»

نبوت و عدالت

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (سوره حدید، آیه 25)
«ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند».

ب) آیات مربوط به برخی از پیامبران

- «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْنَاهُمْ مُلْکاً عَظِیماً» (سوره نساء، آیه 54)
«یا اینکه نسبت به مردم [پیامبر و خاندانش]، و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد می‌ورزند؟ ما به آل ابراهیم، (که یهود از خاندان او هستند نیز) کتاب و حکمت دادیم و حکومت عظیمی در اختیار آنها [پیامبران بنی‌اسرائیل] قرار دادیم.»

فرمانروایی طالوت

«وَ قَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکاً قَالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» (سوره بقره، آیه 247)
«و پیامبرشان به آنان گفت: «در حقیقت خداوند، طالوت را بر شما به پادشاهی گماشته است.» گفتند: «چگونه او را بر ما پادشاهی باشد با آنکه ما به پادشاهی از وی سزاوارتریم و به او از حیث مال، گشایشی داده نشده است؟» پیامبرشان گفت: «در حقیقت، خدا او را بر شما برتری داده، و او را در دانش و [نیروی] بدن بر شما برتری بخشیده است، و خداوند پادشاهی خود را به هر کس که بخواهد می‌دهد، و خدا گشایشگر داناست.»

فرمانروایی داود و سلیمان نبی

«‌یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» (سوره ص، آیه 26)
«ای داوود، ما تو را در زمین خلیفه [و جانشین] گردانیدیم پس میان مردم به حقّ داوری کن، و زنهار از هوس پیروی مکن که تو را از راه خدا به در کند».
«وَ شَدَدْنَا مُلْکَهُ وَ آتَیْنَاهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ» (سوره ص، آیه 20)
«و حکومت او را استحکام بخشیدیم، (هم) دانش به او دادیم و (هم) داوری عادلانه».

حکمرانی حضرت یوسف (علیه السلام)

«وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَیْثُ یَشَاءُ» (سوره یوسف، آیه 56) «و این گونه ما به یوسف در سرزمین (مصر) قدرت دادیم، که هر جا می‌خواست در آن منزل می‌گزید (و تصرّف می‌کرد)»

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و منصب حکومت

«إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ وَ لاَ تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیماً» (سوره نساء، آیه 105)
«ما این کتاب را بحق بر تو نازل کردیم تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در میان مردم قضاوت کنی و از کسانی مباش که از خائنان حمایت نمایی».
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً»( سوره نساء، آیه 59)
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو‌الأمر [اوصیای پیامبر] را! و هر گاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.»
«فَلاَ وَ رَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً» (سوره نساء، آیه 65)
«به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.»
«الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‌» (سوره اعراف، آیه 157) «همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امّی» پیروی می‌کنند پیامبری که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، می‌یابند آنها را به معروف دستور می‌دهد، و از منکر باز می‌دارد اشیاء پاکیزه را برای آنها حلال می‌شمرد، و ناپاکی‌ها را تحریم می‌کند و بارهای سنگین، و زنجیرهایی را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر می‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند».
برخی اصر را «عَقدُ الشیء و حَبسُهُ بِقُوَّه» یعی گره زدن و حبس آن با قهر و اجبار، و برخی آن را سنگینی، پیمان، و گناه معنا کرده‌اند. (قریشی، 1371، ج1:88).
بنابر معنای نخست إصر را همه اموری دانسته‌اند که انسان را از خیرات باز می‌دارد و مانع رسیدن به ثواب می‌شود و بنابر معنای دوم آن را تکلیف سنگین تفسیر کرده‌اند. اغلان نیز به معنای هر آن چیزی است که انسان را مقید و در بند می‌کند. (راغب اصفهانی، 1412 هـ ق: 363) بنابراین معنای إصر و غل که مانع رشد و تعالی انسان می‌شوند مظاهر و جلوه‌های گوناگونی دارد مانند بدعت و خرافه و...
به هر حال یکی از وظایف پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) رها ساختن مردم از هر قید و بندی است که مانع رشد و تکامل آنان است. نهادن چنین وظیفه‌ای بر عهده پیامبر خود دلیل روشنی از حق برخورداری مردم از محیطی سالم و عاری از هر قید و بند و جهل و خرافه‌ای است.
در کنار همه این آیات و آیات متعدد دیگری که در قرآن کریم مبنی بر بی‌تفاوت نبودن اسلام نسبت به حکومت و مسائل اجتماعی وجود دارد، تشکیل حکومت توسط نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله و سلم)، و حکومت امیرالمؤمنین و امام سن علیهما السلام دلیل واضح دیگری بر بی‌تفاوت نبودن اسلام نسبت به مسأله خطیر حکومت می‌باشد. در کنار همه این‌ها، این را نیز باید افزود که، فقدان حکومت اسلامی، موجب تعطیل شدن بسیاری از احکام، مانند احکام جزایی و مالی و سیاسی اسلام خواهد شد، که این خود، نقضی بر همه زمانی و همه مکانی بودن احکام اسلام خواهد بود.
پس از روشن شدن موضع اسلام نسبت به حکومت، و ضرورت برپایی حکومت اسلامی، سؤالی که مطرح می‌شود این است که آیا اسلام برای حکومت و شیوه آن، طرح و برنامه‌ای دارد یا خیر؟ از آنجایی که بحث ما بر سر شیوه حکومت از منظر اسلام نیست، اجمالاً باید گفت که در زمان حضور معصوم (علیه السلام)، ایشان در رأس حکومت بوده و جامعه اسلامی را پیش می‌برد و در زمان غیبت نیز، فقیه عادل - با ادله فراوانی که وجود دارد و در کتاب‌های بسیاری مورد بررسی قرار گرفته است (از جمله مهم‌ترین این کتاب‌ها، می‌توان به کتاب ولایت فقیه امام خمینی (ره) اشاره کرد) - در رأس حکومت اسلامی قرار می‌گیرد.
در کنار آیات شریفه مذکور، موارد دیگری نیز از سنت می‌توان یافت که مویدی بر لزوم دخالت حکومت در تبلیغ و اجرای دین است که به نمونه‌ای از آنها ذیلاً اشاره می‌کنیم:
رسول خدا هنگام اعزام معاذبن‌جبل به فرمانداری یمن طی نامه‌ای به مردم نوشتند: «و انی لم ابعث علیکم معاذا ربا و إنی بعثته أخا و معلما منفذا لأمرالله و مطیعا الذی علیه و من الحق مما فعل فعلیکم له السمع و الطاعه و النصیحه فی السر والعلانیه» (احمدی میانجی، 1419، ج595: 2)
«من معاذ را به عنوان صاحب اختیار شما نفرستاده‌ام بلکه او را برادر و معلم و برای اجرای امر خداوند و مطیعی که در انجام دادن کارها مسئولیت دارد برانگیختم. پس بر شما لازم است سخنانش را بشنوید و از او پیروی کنید و آشکارا و پنهان خیرخواهی کنید.»

2- دلیل عقلی بر اثبات اینکه حکومت باید در تبلیغ و اجرای دین دخالت کند؛

در کنار آیات متعدد و سیره ائمه (علیهم السلام)، عقل نیز بر لزوم دخالت حکومت در دین دلالت می‌کند.
اگر خداوند موجودی را با یک سلسله نیازها و استعدادها و قابلیتها آفرید، راه برآورده شدن آنها و ابزارهای لازم برای به فعلیت رسیدن آنها را نیز فراهم می‌سازد... اگر هدف نهایی انسان معرفت خدا و نیل به قرب الهی است فراهم کردن ابزارهای لازم برای رسیدن به این هدف و برطرف ساختن موانع، امری لازم و ضروری است. فرستادن پیامبران، وضع قوانین و مقررات اجتماعی در ابعاد مختلف آن، احکام عبادی، زندگی اجتماعی، وجود حکومت و اجرای قانون همه و همه از ابزارها و زمینه‌های رساندن انسان به این هدف نهایی است.
پاره‌ای از استعدادهای انسان از قبیل فضایل اخلاقی کسب علوم و صنایع و فنون تنها در پرتو اجتماع ظهور و رشد می‌یابد از آنجایی که انسان به زندگی اجتماعی نیازمند است این اجتماع باید به گونه‌ای باشد که زمینه رشد و تعالی انسان فراهم شود و الا نقض غرض می‌شود پس حکومت باید با وضع مقرراتی این محیط را فراهم سازد. (ورعی، 1381: 75 و 74)

3- بی‌تفاوت نبودن دین به حکومت و دنیا در ضمن توجه به آخرت

درست است دعوت به توحید و سرای قیامت محور عمده دعوت پیامبران است و قرآن به آن خیلی پرداخته اما این مسأله با اهتمام دین به مسأله حکومت به انگیزه برقراری عدل و اجرای احکام الهی در جامعه بشری نه تنها تعارضی ندارد بلکه کمال هماهنگی را دارد. ناهماهنگی بین آن دو در صورتی است که آنها را درعرض هم بشناسیم نه در طول هم. هر گاه حکومت در خدمت اهداف توحیدی و اخروی باشد، وسیله‌ای دینی و خداپسند خواهد بود و هر گاه در خدمت اهداف مادی و طاغوتی و شیطانی باشد غیر دینی و مذموم خواهد بود.
برای اثبات‌ این مدعا شواهدی ارائه می‌کنیم:
هنگامی که ابن عباس از حضرت علی (علیه السلام) در مورد ارزش کفشی که حضرت در حال تعمیر آن بود پرسید حضرت چنین فرمودند: «این کفش هیچ ارزشی ندارد، به خدا سوگند این کفش از حکومت بر شما محبوب‌تر است برای من، مگر اینکه حقی را بر پا دارم و یا از اجرای باطلی جلوگیری کنم.»
در مورد حضرت سلیمان چنین آمده است که ایشان فرمودند: «قَالَ هذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ» (سوره نمل، آیه 40) «گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را به جا می‌آورم یا کفران می‌کنم.»
در سوره حج نیز آمده است: «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَ آتَوُا الزَّکَاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ» (سوره حج، آیه 41)
نکته دیگر اینکه در آیاتی از قبیل «کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ» (سوره قیامه، آیات 20 و 21، «چنین نیست (که انکار معاد به خاطر شک در آن باشد) بلکه شما این دنیای زودرس را دوست دارید. و آخرت را رها می‌کنید.») و «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقَى» (سوره اعلی، آیات 16 و 17) «(شما به سراغ آن فلاح نمی‌روید) بلکه شما زندگی دنیا را ترجیح می‌دهید. درحالی که آخرت بهتر و پایدارتر است.») که مخالفین جهت اثبات اینکه قرآن دنیا را نکوهش کرده است چه رسد به اینکه برای تشکیل حکومت در آن دستور دهد، باید توجه کرد که آنچه در آیات شریفه نکوهش شده است دنیا دوستی و ترجیح بر آخرت است نه دنیا‌داری و حکومت.

‌ 4- بیان اصول کافی حکومت و مدیریت در اسلام

آموزش‌های مربوط به حکومت دو نوع است یکی آموزش‌های کلی و ترسیم خطوط کلی و استراتژیک، و دیگری آموزش‌های خاص جزئی متناسب با شرایط مختلف جغرافیایی، اجتماعی و ... آنچه از یک شریعت جهانی انتظار می‌رود پرداختن به نوع اول است نه دوم.
مثلاً در مورد روابط بین‌المللی، آیاتی مانند «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» (سوره نساء، آیه 141) «وخداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلّطی نداده است»، «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا» (سوره انفال، آیه 61) «و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی.» آیاتی از این قبیل، خطوط کلی سیاست خارجی مانند اصل استقلال سیاسی، سلطه ناپذیری، داشتن رابطه‌ای مسالمت‌آمیز با قدرت‌هایی که قصد تعدی و تجاوز به ملت اسلامی ندارند را تشکیل می‌دهند، اما تشخیص مصادیق و ترسیم شیوه‌های خاص آن در شرایط گوناگون مختلف است که سیاست‌مداران حکومت اسلامی موظفند با بینش و بصیرت وتدبیر به چاره اندیشی در این زمینه‌ها بپردازند.
یا مثلا آیه شریفه «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ» (سوره انفال، آیه 60: «هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها [دشمنان]، آماده سازید! و (همچنین) اسب‌های ورزیده (برای میدان نبرد)، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید») دستور اصلی و کلی که دارد عبارت است از اینکه مسلمان باید همواره آمادگی نظامی خود را حفظ کنند، اما اینکه این آمادگی از چه طریقی باید باشد، در شرایط گوناگون متفاوت خواهد بود.

5- لزوم عرضه آیات قرآن بر همدیگر در تفسیر و برداشت از آیات

در مورد اینکه مخالفین با استناد به آیات شریفه پیامبر را مذکِّر و نه مصیطر نام نهاده و از آن نتیجه گرفته‌اند که ایشان و حکومت مسئول کفر و ایمان مردم نیست باید چنین گفت که در تفسیر، باید آیات قرآن را بر همدیگر عرضه نمود، چرا که «ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض» (نهج البلاغه، خطبه 133: بعضی از قرآن از بعض دیگر سخن می‌گوید و برخی بر برخی دیگر گواهی می‌دهد.) در مقابل آیات استنادی مخالفین آیات دیگری هم وجود دارد که ذیلاً به نمونه‌هایی از آنها اشاره می‌کنیم.
- «وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ» (سوره انفال، آیه 39) یعنی «و با آنها پیکار کنید، تا فتنه [شرک و سلب آزادی] برچیده شود، و دین (و پرستش) همه مخصوص خدا باشد».
- «وَ إِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِی‌ءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ» (سوره حجرات، آیه 9) «و هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتی دهید و اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کند، با گروه تجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد».

6- حوزه اعتقادات و «لا اکراه فی الدین»

«در نظام آفرینش - در مرحله تکوین - انتخاب راه و عقیده اجبار پذیر نیست لذا حتی دین را - که مجموعه‌ای از اعتقادات ویژه است - هرگز نمی‌توان بر کسی تحمیل کرد و اگر اصول و مبادی دیانت برای کسی حاصل نشود دین نیز به قلمرو جانش پای نمی‌نهد. اما این بدان معنا نیست که انسان در انتخاب عقیده - در مرحله تشریع - آزاد است که به هر سو که خواست میل کند و خدا نیز بدین میل او ارج نهد.» (جوادی آملی، 1386، 195).
در اینجا نیز است در مورد آیه مهمی که در این زمینه در قرآن کریم وجود دارد توضیحاتی داده شود. قرآن کریم در آیه 256 سوره بقره چنین می‌فرماید: «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» یعنی در قبول دین، اکراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است.
علامه طباطبائی در توضیح این آیه شریفه با بیان اینکه «اکراه» به معنای آن است که کسی را به اجبار وادار به کاری کنند، چنین می‌افزاید که «در جمله: «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ)، دین اجباری نفی شده است، چون دین عبارت است از یک سلسله معارف علمی که معارفی عملی به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف، یک کلمه است و آن عبارت است از «اعتقادات»، و اعتقاد و ایمان هم از امور قلبی است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد». ایشان کاربرد اکراه را تنها در اعمال ظاهری - که عبارت است از حرکاتی مادی و بدنی (مکانیکی) - می‌دانند و معتقدند اعتقاد قلبی برای خود، علل و اسباب دیگری از سنخ خود اعتقاد و ادراک دارد و محال است که مثلاً جهل، علم را نتیجه دهد، و یا مقدمات غیر علمی، تصدیقی علمی را بزاید.
ایشان در ادامه در مورد «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ»، دو احتمال را مطرح می‌کنند، یکی اینکه جمله خبری باشد و بخواهد از حال تکوین خبر دهد، و بفرماید خداوند در دین اکراه قرار نداده و نتیجه‌اش حکم شرعی می‌شود که: اکراه در دین نفی شده و اکراه در دین و اعتقاد جایز نیست و احتمال دیگر اینکه جمله‌ای انشایی باشد و بخواهد بفرماید که نباید مردم را بر اعتقاد و ایمان مجبور کنید، که در این صورت نیز نهی از مذکور متکی بر یک حقیقت تکوینی است، و آن هم همان است که بیان شد، یعنی اکراه تنها در مرحله افعال بدنی اثر دارد، نه اعتقادات قلبی. (طباطبایی، 1374، ج2، صص: 524-523).

7- نکاتی در مورد حکومت ائمه (علیهم السلام)

در مورد امیرالمؤمنین (علیه السلام) باید گفت که ایشان روش خاصی را در مسأله امامت و حکومت برگزیدند. ایشان در عین حال که در فرصت‌های مناسب با استناد به حدیث غدیر و مانند آن حقانیت خود را در این باره اعلام کردند، از دامن زدن به هر گونه خصومت و نزاع تفرقه‌انگیز خودداری ورزیدند. آن حضرت خود درباره اتخاذ این روش، حفظ وحدت اسلامی و کیان اسلام و مسلمانان در برابر خطر کفر و نفاق را دلیل آورده‌اند (نهج‌البلاغه، خطبه 169). در مورد این مطلب نیز که خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با بیعت اکثریت و به اتفاق امت اسلامی به وقوع پیوست و از این نظر در مقایسه با خلافت‌های پیشین کاملاً ممتاز است تردیدی نیست، ولی بیعت مردم دلیلی بر انتخابی بودن رهبری و حکومت محسوب می‌شود در حالی که در اسلام بیعت به معنای پذیرش رهبری و حمایت از آن است نه ملاک مشروعیت آن. بنابراین اتفاق یا اکثریت آراء در جریان خلافت امام علی (علیه السلام) دلیل بر اینکه حکومت، حق مردم است و نه حق خداوند، نمی‌باشد.
در مورد مسأله امامت نیز باید گفت که جنبه‌های فکری - فرهنگی امامت با جنبه سیاسی و حکومتی آن این تفاوت را دارد که در بعد فرهنگی، امام می‌تواند رسالت خود را انجام دهد هر چند شرایط رهبری سیاسی امام فراهم نباشد. و از اینجاست که نادرستی این جمله مخالفان هویدا می‌شود که می‌گوید: «امامان شیعه هیچ گاه در مسأله امامت از در صلح و سازش در نیامده‌اند ولی در مسأله حکومت مصالحه با مخالفان خود را پذیرفته‌اند و این نشان دهنده الهی نبودن حق حکومت است» (بازرگان، مهدی، ص 70) چرا که امامت در مقابل حکومت قرار داده شده است در حالی که حکومت یکی از ابعاد امامت است. حکومت بدون بیعت و حمایت مردم، عملی نیست ولی ابعاد فرهنگی امامت حتی بدون حمایت و بیعت مردم تا حدی عملی است.

8- پاسخ‌های برخی دیگر از ایرادات مخالفان

مخالفان دخالت دین در حکومت، با بیان حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خود، دینی یا غیر دینی بودن حکومت را تابع خواست مردم می‌دانند. در حالی که با روشن شدن موضع اسلام در مورد حکومت و جایگاه آن در اجرای احکام دین، باطل بودن این سخن مخالفان آشکار می‌گردد، چرا که تنها حکومتی می‌تواند احکام دین را اجرا کند که خود مشروعیت و هویت خویش را از دین گرفته باشد، نه از خواست مردم. حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خود نیز در طول حاکمیت خداست نه در عرض آن، چرا که حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن اوست و همو انسان را حاکم بر سرنوشت اجتماعی خویش، حاکم کرده است.
دلیل دیگری که مخالفان دخالت حکومت در دین بدان استناد کرده‌اند، تولیت بردار نبودن دین است. بدین معنا که دین تجربه فرد و احساس حضوری است که به صاحبان ادیان بزرگ دست داده است. استناد به این دلیل، خود نشانه بارزی مبنی بر دیدگاه غلط این افراد نسبت به دین است. چرا که این افراد در واقع دین را امری فردی می‌دانند، در حالی که تعالیم فراوانی که در دین مبین اسلام وجود دارد، کاملاً نشان دهنده این مهم است که دین اسلام، دینی فردی و اجتماعی است که جنبه اجتماعی آن بر جنبه فردی آن غلبه دارد، و این خود اهمیت و ضرورت وجود متولیانی برای پرداختن به این مسائل اجتماعی را دارد که با توجه به گستردگی این مسائل اجتماعی، به ناچار باید حکومتی دینی متولی پرداختن به این مسائل باشد.
استناد به این دلیل که حکومتی کردن دین مساوی است با سد باب اجتهاد، نیز ناشی از عدم شناخت حکومت اسلامی است. چرا که در حکومت اسلامی، در زمان حضور معصوم (علیه السلام)، خود ایشان در رأس حکومت قرار گرفته و یگانه نظر حاکم و صحیح نیز نظر ایشان می‌باشد. در زمان غیبت نیز، درست است، کسی که در رأس حکومت قرار می‌گیرد، مجتهدی عادل است اما این اصلاً به این معنا نیست که تنها یک نظر و رأی فقهی در همه مسائل، حاکم باشد، بلکه همان طور که گذشت چندین دهه از عمر نظام جمهوری اسلامی ایران، نیز نشان می‌دهد، مجتهدین و مراجع بزرگوار همانند گذشته و با عزت و احترام فراوانی که در جامعه و حکومت دارند، به تکلیف شرعی خود مبنی بر اجتهاد و راهنمایی مردم در مسائل مختلف می‌پردازند و این امر خود موجب رشد دینی مردم شده و پشتوانه محکمی برای نهادهای مختلف حکومتی جهت انجام وظایف خود می‌باشد. در عین حال که اجتهاد در مسائل مختلف، توسط مجتهدین بزرگوار تعطیل بردار نیست، تصمیم‌گیری در مسائل اجتماعی نیز با سیستمی که در نظام جمهوری اسلامی درنظر گرفته شده است بر عهده فقیه عادل، مدیر و مدبری که، توسط خبرگان منتخب مردم، کشف و تعیین می‌گردد، سپرده شده است. چرا که با حاکم بودن نظرات مختلف در مسائل حکومتی، منجر به هرج و مرج و اختلاف نظام می‌شود که عقلاً و شرعاً مورد تأیید نمی‌باشد.
از جمله دلایل دیگری که مخالفان دخالت حکومت در دین بدان استناد کرده‌اند، تعارض برخی احکام اسلام با اصول دموکراسی است. این دلیل، خود، سست و بی‌اهمیت بودن خود را هویدا می‌سازد و خود نشان دهنده دیدگاه قائلان آن نسبت به دین و دموکراسی است. از منظر نگارنده و هر مسلمان دیگری که معتقد به کامل و بی‌نقص بودن دین اسلام است، کاملاً معلوم است که در مواردی که احکام دین با اصول دموکراسی تعارض دارد، این اصول دموکراسی است که باید با احکام دین تطبیق داده شود و نه بالعکس حال آنکه مخالفان دخالت دین در حکومت، ظاهراً دموکراسی را آیینی بی‌عیب و نقص می‌دانند که دین باید خود را با آن تطبیق دهد!

نتیجه‌گیری

با دقت در نظرات و ادله موافقین و مخالفین دخالت حکومت در تبلیغ و اجرای دین و با عنایت به درون دینی بودن بحث، (2) پر واضح است که دلایل موافقین قابل قبولتر است چرا که در یافتن موضع دین در قبال مسئله‌ای باید به منابع اصیل دینی یعنی قرآن و سنت - آن هم نه به صورت گزینشی بلکه با دید حقیقت یاب و در نظر گرفتن مجموع آنها - مراجعه کرد که در این صورت است که راه صواب از ناصواب قابل تمیز خواهد بود.
مخالفین علی‌رغم این که سعی کرده‌اند برای اثبات مدعای خود از آیات و روایات نیز بهره بگیرند، ولی به صورتی کاملاً گزینشی و با مفروض و مسلم دانستن برخی مسائل از قبیل جدایی دین از سیاست و پذیرش مطلق دموکراسی و امثاله به آیات و روایات مراجعه کرده‌اند در حالی که درباره این پیش فرض‌ها باید گفت هذا اول الکلام.
نکته دیگری که مخالفین زیاد بر آن تأکید کرده‌اند این مطلب صحیح است که لااکراه فی الدین یعنی دین و ایمان، اجباری نیست. ولی از این آیه شریفه چگونه این برداشت را می‌شود که حکومت نباید احکام دین را اجرا کند و یا اینکه نباید دین را تبلیغ کند؟ این قبیل اقدامات حکومت به معنای به زور مؤمن و مسلمان کردن مردم نیست، بلکه به منظور تأمین حقوق فرهنگی سایر شهروندان دین‌دار است که بنا به ادعای خود مخالفان به عنوان شهروند باید حقوق آنها مراعات شود. آنچه حکومت در مورد دین تکلیف دارد این است که اولاً تمامی قوانین و دستورات آن را به اجرا درآورد ثانیاً محیط جامعه را در حوزه اعتقادات محیطی قرار دهد که امکان دستیابی به حقیقت برای طالب آن وجود داشته باشد و ثالثاً در حوزه رفتارها نیز جلوی رفتارهای خلاف دین را بگیرد، که مسلماً این به معنای با اجبار مؤمن کردن افراد نمی‌باشد.
این نوشته را با سخنی از مقام معظم رهبری که مؤید لزوم دخالت حکومت در تبلیغ و اجرای دین است، خاتمه می‌دهیم: «نمی‌شود گفت دولت به ایمان مردم کاری ندارد، نه، مدتی این فکر را ترویج می‌کردند، اما این غلط است. دولت وظیفه دارد. چطور وزارت بهداشت با دارو فروش‌های مصنوعی ناصر خسرو مبارزه می‌کند، ولی وزارت ارشاد با مخدر فروش‌های فرهنگی مبارزه نکند؟ با سم‌پراکنان فرهنگی مبارزه نکند، این وظیفه دولت است.» (مقام معظم رهبری، دیدار با شورای عالی انقلاب فرهنگی، 21 دی 1382).

پی‌نوشت‌ها

1. مدرس دانشگاه و دانشجوی دکتری حقوق عمومی
2. یعنی طرفین برای اثبات نظر خود به دلایلی از خود تعالیم دین - از قبیل آیات و روایات و سیره ائمه (علیهم السلام)- استناد کرده‌اند.

منابع :
1. قرآن کریم
2. نهج‌البلاغه
3. بازرگان، مهدی، آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، مجله کیان، ش 28.
4. ورعی، سید جواد (1381)، حقوق و وظایف شهروندان و دولتمردان دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، قم، چ اول.
5. سید علی اکبر قریشی (1371)، قاموس قرآن، دار الکتب الإسلامیة، تهران.
6. راغب اصفهانی (1412 هـ. ق)، المفردات فی غریب القرآن، دارالعلم، بیروت.
7. جوادی آملی، عبدالله (1386)، فلسفه حقوق بشر، اسراء، قم، چاپ 5.
8. (1378) دین و حکومت، مجموعه سخنرانی‌ها و مقالات در سمینار انجمن اسلامی مهندسین، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، چ اول.
9. طباطبایی، محمد حسین (1374)، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، ج2، انتشارات اسلامی جامعه‌ی مدرسین حوزه علمیه قم، قم.
10. فولادوند، عزت‌الله (1382)، خرد در سیاست، تهران، طرح نو.
11. گل تیندر (1374)، تفکر سیاسی، ترجمه محمود صدری تهران.
12. مجتهد شبستری، محمد (1381)، نقدی بر قرائت رسمی از دین، تهران، طرح نو.
13. مقام معظم رهبری (21 دی 1382)، دیدار با شورای عالی انقلاب فرهنگی.
14. احمدی میانجی، علی (1419 هـ. ق)، مکاتیب الرسول، تهران، مؤسسه دارالحدیث، ج2، الطبعه الاولی.

منبع مقاله :
اسماعیلی، محسن، (1391)، دین و قانون: مجموعه مقالاتی پیرامون کارکرد و نقش دین در حوزه قانون و قانون گذاری، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.