بحران و شورش جوانان در سال ۱۹۶۸ در کشورهای صنعتی جهان و اوج آن در فرانسه
شورشی که به نظر سياسيون هدفش براندازی بود ولی عملاً يک انقلاب عميق فرهنگی، فلسفی و اجتماعی از آب درآمد.
ارديبهشت امسال مقارن با چهلمين سال بحران بیسابقهايست که در کشورهای اروپايی و آمريکايی (شمالی و جنوبی) به نام قيام يا بحران جوانان رخ داد که در کشور فرانسه به اوج خود رسيد. از اينرو در سه ماه گذشته روشنفکران و روزنامهنگاران با جديت کامل مصممانه به استقبال اين واقعه شتافته و تأليفات مفصلی هم ناشران، هم مجلات و روزنامهها به اين جريان اختصاص دادند. از آنجا که وقوع اين قيام يک امر مهم اجتماعی است، يعنی آگاهی از کم و کيف آن برای مسئولان امور فرهنگی و آموزشی و به خصوص اجتماعی کشور، کمال اهميت را دارد، اينجانب نظر به سابقهای که در اين کار داشتم، يعنی به علت همين قيام و بحران بود که کنفرانس عمومی يونسکو که هر دو سال به مدت سه تا چهار هفته از وزرای فرهنگ و آموزش کشورهای جهان در پاريس تشکيل میشد مدت چند روز بحث خود را به اين مسئله اختصاص داد و برنامه مفصلی را برای دو سال آينده يونسکو به تصويب رساند. در آن زمان رنه مائو مديرکل مبرز و کاردانی که چهاردهسال رياست يونسکو را به عهده داشت به مسئله جوانان خيلی اهميت میداد و به خلاف مباحث ديگر که ممکن بود يکی از معاونين خودش را بفرستد در کليه مباحث مربوط به جوانان هر چند هم جلسات طولانی بود با علاقه تمام شرکت میکرد. از آنجا که اين يک قسمت مستقل مربوط به جوانان بود، مديريت اين قسمت را به اينجانب واگذار کردند و من بيش از ۵ سال در اين قسمت فعاليت داشتم. از اين رو خود را موظف میدانم طی گزارشی ولو به اختصار جريان کار و مسايل جوانان را به اطلاع علاقمندان برسانم.
بايد اول به اين نکته توجه کرد که واقعه جوانان سال ۱۹۶۸ به صورت يک بحران عمومی خاص کشورهای صنعتی بود که ايالات متحده و آلمان و ژاپن و برزيل را به درجات مختلف در بر میگرفت. فرانسه هم به دلايلی که خواهيم ديد، شديداً دجار اين بحران شد ولی به هر صورت بحرانی بود که فقط مفهوم سياسی نداشت بلکه عوامل آن تا عمق جوامع صنعتی را در بر میگرفت.
البته نبايد فراموش کرد که از زمان کودتای آمريکايی و انگليسی ضد حکومت دکتر مصدق در مرداد سال ۱۳۳۲ در آمريکا تظاهرات ضد رژيم ايران به تدريج توسعه پيدا کرد تا اين که يک سال و نيم قبل از انقلاب اسلامی هنگام مسافرت شاه به آمريکا و بسيج عمومی دانشجويان ايرانی و آمريکايی بر عليه شاه و در طرف مقابل بسيج طرفداران شاه با کمک سياسی و مالی سفارت ايران که زد و خورد آنها منجر به کاربردن گاز اشکآور شد و همگی هنگام استقبال کارتر از ورود شاه اشک روان در چشمان هر دو شخصيت را در تلويزيون به خوبی مشاهده کردند.
کوئن بنديت دانشجوی (جامعهشناسی) که آلمانیالاصل بود و عملاً سخنگوی اين اعتصاب در دانشگاه نانتر شده بود در همان روز ۲۲ مارس اعلان کرد ما با سيستم دموکراسی واقعی که همان دموکراسی آتنی است عمل میکنيم. منظورش اين بود که همه تصميمات در جمع گرفته میشود نه به وسيله چند نفر از مسئولان اتحاديه و ما کارگران را مستقيماً دعوت میکنيم که با اين جنبش همکاری کنند.
سيستم آموزشی فرانسه تقريباً ادامه همان سيستم قبل از جنگ جهانی بود که دانشجويان هم عموماً اعتراضاتی به اين سيستم داشتند. مثلاً به علت افزايش دانشجويان در سالهای بعد از جنگ ارتباط دانشجو به خلاف کشورهای آمريکا و انگليس با استاد خيلی محدود بود. در سوربن کلاس استادان معروف نظير ريمون آرون به علت استقبالی که از درس او میشد با کمک تلويزيون مداربسته برگزار میگرديد. يعنی عملاً دانشجويان استاد را رؤيت نمیکردند و ضعفهای ديگری که در سيستم وجود داشت سبب شد که ابتدا دانشگاه سوربن و پس از آن دانشگاههای شهرستانها هم از اين اعتصاب ۲۲ ماه مارس پيروی کنند. به طوری که در ماه مه تمام دانشگاهها و حتی بعضی از مدارس متوسطه هم در اعتصاب شرکت کردند. اين اعتصاب عظيم در فرانسه بیسابقه بود زيرا در اين شش هفته که اعتصاب ادامه داشت، با پيوستن کارگران به جريان اعتصاب، جمع اعتصابکنندگان به ده ميليون نفر رسيد.
در روز ۲۷ ماه مه به موافقتنامه مذاکرات سنديکاها با دولت اعلام میشود. در اين موافقتنامه افزايش دستمزد کارگران از ۲۵ تا ۳۰ درصد درآمد قبل آنها بوده. کوتاه کردن ساعت کار و به رسميت شناختن سنديکا در داخل کارخانه.
دوگل وزير آموزش و پرورش يعنی ادگارفور مرد فعال و با جرأتی را که در وزارت آموزش و پرورش گذاشته بود وادار به تقديم قانونی در اکتبر ۱۹۶۸ برای اصلاح نظام آموزش و پرورش فرانسه به مجلس ملی میکند: ۱- به موجب اين قانون يکی از اشکالات مسايل دانشگاهی فرانسه تمرکز شديد امور آموزشی بوده است در اين قانون تغيير وضع میدهد يعنی دانشگاهها از سيستم متمرکز خارج میشوند و هر دانشگاهی با روش خودمختاری وضع خودش را طبق نظر استادانش دنبال میکند. ۲- .ولی قانون کلی رفرم منطقهای که عبارت بود از عدم تمرکز در يک رأیگيری عمومی با رأی مخالف روبرو میشود.
۲- تدابير اجرايی و اداری
برای متعادل کردن وضع دانشگاهها که بدون سابقه ورودی دانشجو میپذيرفتند وارد کردن يک امتحان در سال دوم ليسانس که ارتقاء به سال سوم مشروط به موفقيت در اين امتحان بود و ديگر از آن سال به بعد اقدام به تأسيس هر چه بيشتر مدارس مستقل تخصصی نمودند.
حدود پنجاه سال است که من با تورن دوستی دارم. در همين سفر شبی برای صرف شام به منزلش رفتم و گفتم از تو میخواهم تغييراتی که در جامعه بعد از سال ۱۹۶۸ به وجود آمده است را برايم بگوييم.
او در پاسخ به من گفت من در اين باره چندين کتاب نوشتهام، خلاصه آن چند کتاب را در دو مورد برای تو خلاصه میکنم:
۱- برای ملت فرانسه جوانان در جامعه فرانسوی تبديل به يک دوره از زندگی دختران و پسرانی شد که از نظر اجتماعی و فرهنگی وضع مشخصی دارند که بايد وضع آنها به رسميت شناخته شود و در کليه اموری که مربوط به جوانان میشود حق مشارکت و اظهارنظر داشته باشند.
۲- در گذشته ما مسايل را فقط از نظر اقتصادی و اجتماعی و سياسی و يا حقوقی در نظر میگرفتيم، حالا ديگر بعد از سال ۶۸ فهميدهايم که به مسايل معنوی و غيرمادی به زندگی و مسايل فرهنگی جامعه به معنای وسيع کلمه بايد توجه میکرديم، مثل رابطه اولياء با فرزندانشان يا رابطه زن و مرد چه در شغل و کار و چه در زندگی زناشويی بايد دو طرف در کمال تفاهم رعايت همديگر را به طور منصفانه بکنند. يا جهانی شدن انتقال افراد از کشوری به کشور ديگر به خصوص بايد به وضع پناهندگان به طرز عادلانه توجه داشت.
من به تورن گفتم نمیخواهی امکانات و ضرورت مشارکت را در مراحل مختلف زندگی به اين دو اصل اضافه کنی. او گفت حق با توست. بدون شک مشارکت هم مسئله مهمی است که نتيجه مستقيم وقايع سال ۶۸ است.
اين بحث را من با ديگر دوستان جامعهشناسم ادامه دادم همگی به اين نتيجه رسيديم که از مهمترين نتايج ۶۸ برابری واقعی زن با مرد بوده است چه در خانواده و چه در جامعه و چه بسا فرانسویها در ضمير ناخودآگاهشان خود را به خاطر حوادث ۶۸ آماده جهانی شدن میکردهاند.
همچنين هدف تقويت فرديت و شکوفايی شخصيت واقعی انسانی است. منظور آزادی فرد است که خيلی از متفکرين آن را مکمل انقلاب فرانسه میدانند البته لازم به نذکر نيست که اهميت دادن بفرديت نه به ذائقه کمونيسم و نه به ذائقه کاپيتاليسم خوشآيند نيست. هر دو رژيم دنبال ماشينی کردن و يکسانسازی انسانها هستند.
بعد از فروپاشی شوری اولين باری که در يونسکو فشار شوروی از روی سرما برداشته شد ما توانستيم به دور از مخالفت کمونيستها لفظ دموکراسی را به کار بريم و در سال ۱۹۹۰ من با نماينده رژيم دموکراتيک جديد چکسلواکی مذاکره کردم و گفتم چه خوبست اگر شما به آقای واکلاهو هاول رئيس جمهور جديد که تازگی هم از زندان آزاد شده و هم به رياست جمهوری انتخاب شده است بگويد که ما يعنی يونسکو درصدد هستيم کنفرانس مفصلی در پراگ تحت عنوان فرهنگ و دموکراسی برپا کنيم. يک هفته بعد به من زنگ زد و گفت من مطلب شما را به اطلاع آقای رئيس جمهور رساندم او آمادگی کشورش را برای پذيرايی از چنين کنفرانسی اعلام کرد. من بلافاصله اين مطلب را به اطلاع آقای فدريکو مايور رساندم که او به من گفت از آنجا که چنين کنفرانسی در برنامه يونسکو نبوده است شما خودت تدارک کنفرانس را به عهده بگير. من فوراً با آلن تورن تماس گرفتم و به او تهيه يک گزارش اوليه برای چنين کنفرانسی را سفارش دادم که او با گرمی پذيرفت. هنگامی که در پراگ در حين اين کنفرانس که با شرکت دويست شخصيت معروف سياسی و روشفکران سرشناس تشکيل داديم در ديداری با واکلاو هاول که صحبت از وقايع سال ۶۸ کرديم به من گفت: «من در اين تاريخ در پاريس بودم و مرتباً در تظاهرات دانشجويان شرکت میکردم. جنبه انقلابی اين تظاهرات برای من تازگی نداشت زيرا که ساليان دراز در يوغ شورویها بوديم دائماً از انقلاب شنيدهايم و اصولاً نسبت به اين لفظ حساسيت داريم چون لفظ انقلاب پوششی است برای همه ستمکاریها و خلافکاریها. آنچه برای من در تظاهرات دانشجويان در پاريس تازگی داشت جنبه اخلاقی و معنوی اين تظاهرات بود که در هيچ انقلابی ديده نشده بود و به خصوص دوری همه از خشونتها بود.» بیدليل نبود که ژرژ مارشه دبيرل حزب کمونيست فرانسه نفرت خودش را از کوئن بنديت در همان روزها در روزنامه اومانيته بيان کرده بود. اين سخن مارشه نشانه عدم رضايت کمونيستها از کل اين جنبش بود.
سارتر گفت من اصلاً متوجه نقش دانشجويان در اين جريانات نبودم تا اين که يک روز به من گفتند اين جوانان از شما دعوت کردهاند که در جلسهای که در آمفیتئاتر سوربن تشکيل میشود شرکت کنيد. من هم آماده شرکت در اين جلسه بودم. وقتی در بالای مجلس که يک رديف صندلی برای مدعوين گذاشته بودند رفتم و مهمانداران مرا به محلی که برای من تعيين کرده بودند راهنمايی کردند، ديدم مقابل صندلی من روی يک کاغذ سفيد نوشته شده است: «آقای سارتر ما خوشحال میشويم که هر چه در دل داری از کار ما و اقدامات ما بگويی ولی خواهش میکنيم پر حرفی نکنيد». سارتر گفت آن شب سيمون همراه من نبود وقتی به خانه رسيدم و او از من پرسيد اين جوانها چه میگويند به او جواب دادم: تا حالا ما جلو میرفتيم و جوانها به دنبال ما میآمدند حالا ديگر جريان تغيير کرده است ما بايد دنبال جوانان حرکت کنيم. بعد سارتر به من گفت شما هم که حالا مسئول جوانان هستيد از قرار معلوم اين عقيده را داريد. به من گفت مثل اين که شما هم در همين راستا با رنهمائو صحبت کرده بوديد ـ عين جملهای را که به مايور گفته بوديد برای سيمون دوبوار و خانم مايور هم تازگی دارد میتوانيد آن را تکرار کنيد. به سارتر پاسخ دادم و گفتم وقتی بعد از نزديک دو ساعت گفتگو آقای مايور از من پرسيد اگر شما از فردار مسئوليت کار جوانان را به عهده داشتيد چه میکرديد؟ من به ايشان پاسخ دادم که شما فرانسویهای ضربالمثلی داريد که میگوييد «ای کاش جوانان میدانستند و ای کاش پيران میتوانستند». امروزه معنی اين ضربالمثل معکوس شده است. جوانها با حساس طبيعی خود به مسايلی پیبردهاند که پيران از آن مسايل غافلند، به اين معنا که امروز بايد گفت: «ای کاش جوانان میتوانستند و پيران میدانستند»، چون در خيلی از امور هست که دانش و درک جوانان از پيران بيشتر شده است ولی بعکس توان و امکانات پيران از درک و فهمشان زيادتر است. من اگر به اين سمت منصوب شوم سعی خواهم کرد از دانش و درک جوانان مطالبی را به پيران منتقل کنم و از امکانات پيران بهره بيشتری عايد جوانان کنم.
کوئن بنديت در همان شماره نوول ابسرواتور جواب روزنامهنگاری را درباره مطالب آقای سارکوزی داده است. آقای سارکوزی هنگام رأیگيری برای انتخاب رياستجمهوری گفته بود ما تا چند روز ديگر ميراث ماه مه ۱۹۶۸ را به کلی تصفيه میکنيم. جواب ما به آقای سارکوزی اينست که ميراث مه ۶۸ اثر خود را در دنيا گذاشته است، مسئله رسيدن به جامعه عدالتطلب هدفی است که ميليونها مردم دنيا دنبال میکنند. تساوی مرد و زن در تمام جوامع امروز جهان هدفی است که ما در آن زمان دنبال میکرديم که امروز هم مردم مترقی و روشنضمير دنبال میکنند. پس ميراث مه ۱۹۶۸ در همه جای دنيا عزيز و محترم است و ما هم به موقع وظيفهمان را انجام دادهايم و مطلبی نيست که کسی بتواند امروز آن را تخطئه کند
ارديبهشت امسال مقارن با چهلمين سال بحران بیسابقهايست که در کشورهای اروپايی و آمريکايی (شمالی و جنوبی) به نام قيام يا بحران جوانان رخ داد که در کشور فرانسه به اوج خود رسيد. از اينرو در سه ماه گذشته روشنفکران و روزنامهنگاران با جديت کامل مصممانه به استقبال اين واقعه شتافته و تأليفات مفصلی هم ناشران، هم مجلات و روزنامهها به اين جريان اختصاص دادند. از آنجا که وقوع اين قيام يک امر مهم اجتماعی است، يعنی آگاهی از کم و کيف آن برای مسئولان امور فرهنگی و آموزشی و به خصوص اجتماعی کشور، کمال اهميت را دارد، اينجانب نظر به سابقهای که در اين کار داشتم، يعنی به علت همين قيام و بحران بود که کنفرانس عمومی يونسکو که هر دو سال به مدت سه تا چهار هفته از وزرای فرهنگ و آموزش کشورهای جهان در پاريس تشکيل میشد مدت چند روز بحث خود را به اين مسئله اختصاص داد و برنامه مفصلی را برای دو سال آينده يونسکو به تصويب رساند. در آن زمان رنه مائو مديرکل مبرز و کاردانی که چهاردهسال رياست يونسکو را به عهده داشت به مسئله جوانان خيلی اهميت میداد و به خلاف مباحث ديگر که ممکن بود يکی از معاونين خودش را بفرستد در کليه مباحث مربوط به جوانان هر چند هم جلسات طولانی بود با علاقه تمام شرکت میکرد. از آنجا که اين يک قسمت مستقل مربوط به جوانان بود، مديريت اين قسمت را به اينجانب واگذار کردند و من بيش از ۵ سال در اين قسمت فعاليت داشتم. از اين رو خود را موظف میدانم طی گزارشی ولو به اختصار جريان کار و مسايل جوانان را به اطلاع علاقمندان برسانم.
بايد اول به اين نکته توجه کرد که واقعه جوانان سال ۱۹۶۸ به صورت يک بحران عمومی خاص کشورهای صنعتی بود که ايالات متحده و آلمان و ژاپن و برزيل را به درجات مختلف در بر میگرفت. فرانسه هم به دلايلی که خواهيم ديد، شديداً دجار اين بحران شد ولی به هر صورت بحرانی بود که فقط مفهوم سياسی نداشت بلکه عوامل آن تا عمق جوامع صنعتی را در بر میگرفت.
شروع جريانات در آمريکا
تحرک دانشجويان در آلمان و کشته شدن يک دانشجو
البته نبايد فراموش کرد که از زمان کودتای آمريکايی و انگليسی ضد حکومت دکتر مصدق در مرداد سال ۱۳۳۲ در آمريکا تظاهرات ضد رژيم ايران به تدريج توسعه پيدا کرد تا اين که يک سال و نيم قبل از انقلاب اسلامی هنگام مسافرت شاه به آمريکا و بسيج عمومی دانشجويان ايرانی و آمريکايی بر عليه شاه و در طرف مقابل بسيج طرفداران شاه با کمک سياسی و مالی سفارت ايران که زد و خورد آنها منجر به کاربردن گاز اشکآور شد و همگی هنگام استقبال کارتر از ورود شاه اشک روان در چشمان هر دو شخصيت را در تلويزيون به خوبی مشاهده کردند.
دلايل خشم دانشجويان از رفتار ابرقدرت بزرگ ايالات متحده آمريکا
شروع جنبش دانشجويی ۲۲ مارس ۱۹۶۸ در فرانسه
کوئن بنديت دانشجوی (جامعهشناسی) که آلمانیالاصل بود و عملاً سخنگوی اين اعتصاب در دانشگاه نانتر شده بود در همان روز ۲۲ مارس اعلان کرد ما با سيستم دموکراسی واقعی که همان دموکراسی آتنی است عمل میکنيم. منظورش اين بود که همه تصميمات در جمع گرفته میشود نه به وسيله چند نفر از مسئولان اتحاديه و ما کارگران را مستقيماً دعوت میکنيم که با اين جنبش همکاری کنند.
تأثير انفجاری اعتصاب دانشگاه نانتر به سوربن و ديگر دانشگاههای فرانسه
سيستم آموزشی فرانسه تقريباً ادامه همان سيستم قبل از جنگ جهانی بود که دانشجويان هم عموماً اعتراضاتی به اين سيستم داشتند. مثلاً به علت افزايش دانشجويان در سالهای بعد از جنگ ارتباط دانشجو به خلاف کشورهای آمريکا و انگليس با استاد خيلی محدود بود. در سوربن کلاس استادان معروف نظير ريمون آرون به علت استقبالی که از درس او میشد با کمک تلويزيون مداربسته برگزار میگرديد. يعنی عملاً دانشجويان استاد را رؤيت نمیکردند و ضعفهای ديگری که در سيستم وجود داشت سبب شد که ابتدا دانشگاه سوربن و پس از آن دانشگاههای شهرستانها هم از اين اعتصاب ۲۲ ماه مارس پيروی کنند. به طوری که در ماه مه تمام دانشگاهها و حتی بعضی از مدارس متوسطه هم در اعتصاب شرکت کردند. اين اعتصاب عظيم در فرانسه بیسابقه بود زيرا در اين شش هفته که اعتصاب ادامه داشت، با پيوستن کارگران به جريان اعتصاب، جمع اعتصابکنندگان به ده ميليون نفر رسيد.
انتقال ستاد دانشجويان از نانتر به سوربن
در روز ۲۷ ماه مه به موافقتنامه مذاکرات سنديکاها با دولت اعلام میشود. در اين موافقتنامه افزايش دستمزد کارگران از ۲۵ تا ۳۰ درصد درآمد قبل آنها بوده. کوتاه کردن ساعت کار و به رسميت شناختن سنديکا در داخل کارخانه.
نتايج حاصله از اين وقايع
دوگل وزير آموزش و پرورش يعنی ادگارفور مرد فعال و با جرأتی را که در وزارت آموزش و پرورش گذاشته بود وادار به تقديم قانونی در اکتبر ۱۹۶۸ برای اصلاح نظام آموزش و پرورش فرانسه به مجلس ملی میکند: ۱- به موجب اين قانون يکی از اشکالات مسايل دانشگاهی فرانسه تمرکز شديد امور آموزشی بوده است در اين قانون تغيير وضع میدهد يعنی دانشگاهها از سيستم متمرکز خارج میشوند و هر دانشگاهی با روش خودمختاری وضع خودش را طبق نظر استادانش دنبال میکند. ۲- .ولی قانون کلی رفرم منطقهای که عبارت بود از عدم تمرکز در يک رأیگيری عمومی با رأی مخالف روبرو میشود.
۲- تدابير اجرايی و اداری
برای متعادل کردن وضع دانشگاهها که بدون سابقه ورودی دانشجو میپذيرفتند وارد کردن يک امتحان در سال دوم ليسانس که ارتقاء به سال سوم مشروط به موفقيت در اين امتحان بود و ديگر از آن سال به بعد اقدام به تأسيس هر چه بيشتر مدارس مستقل تخصصی نمودند.
درباره نتايجی که در جامعه اثر کرد
حدود پنجاه سال است که من با تورن دوستی دارم. در همين سفر شبی برای صرف شام به منزلش رفتم و گفتم از تو میخواهم تغييراتی که در جامعه بعد از سال ۱۹۶۸ به وجود آمده است را برايم بگوييم.
او در پاسخ به من گفت من در اين باره چندين کتاب نوشتهام، خلاصه آن چند کتاب را در دو مورد برای تو خلاصه میکنم:
۱- برای ملت فرانسه جوانان در جامعه فرانسوی تبديل به يک دوره از زندگی دختران و پسرانی شد که از نظر اجتماعی و فرهنگی وضع مشخصی دارند که بايد وضع آنها به رسميت شناخته شود و در کليه اموری که مربوط به جوانان میشود حق مشارکت و اظهارنظر داشته باشند.
۲- در گذشته ما مسايل را فقط از نظر اقتصادی و اجتماعی و سياسی و يا حقوقی در نظر میگرفتيم، حالا ديگر بعد از سال ۶۸ فهميدهايم که به مسايل معنوی و غيرمادی به زندگی و مسايل فرهنگی جامعه به معنای وسيع کلمه بايد توجه میکرديم، مثل رابطه اولياء با فرزندانشان يا رابطه زن و مرد چه در شغل و کار و چه در زندگی زناشويی بايد دو طرف در کمال تفاهم رعايت همديگر را به طور منصفانه بکنند. يا جهانی شدن انتقال افراد از کشوری به کشور ديگر به خصوص بايد به وضع پناهندگان به طرز عادلانه توجه داشت.
من به تورن گفتم نمیخواهی امکانات و ضرورت مشارکت را در مراحل مختلف زندگی به اين دو اصل اضافه کنی. او گفت حق با توست. بدون شک مشارکت هم مسئله مهمی است که نتيجه مستقيم وقايع سال ۶۸ است.
اين بحث را من با ديگر دوستان جامعهشناسم ادامه دادم همگی به اين نتيجه رسيديم که از مهمترين نتايج ۶۸ برابری واقعی زن با مرد بوده است چه در خانواده و چه در جامعه و چه بسا فرانسویها در ضمير ناخودآگاهشان خود را به خاطر حوادث ۶۸ آماده جهانی شدن میکردهاند.
همچنين هدف تقويت فرديت و شکوفايی شخصيت واقعی انسانی است. منظور آزادی فرد است که خيلی از متفکرين آن را مکمل انقلاب فرانسه میدانند البته لازم به نذکر نيست که اهميت دادن بفرديت نه به ذائقه کمونيسم و نه به ذائقه کاپيتاليسم خوشآيند نيست. هر دو رژيم دنبال ماشينی کردن و يکسانسازی انسانها هستند.
خاطرات شخصی خودم از جريانات
بعد از فروپاشی شوری اولين باری که در يونسکو فشار شوروی از روی سرما برداشته شد ما توانستيم به دور از مخالفت کمونيستها لفظ دموکراسی را به کار بريم و در سال ۱۹۹۰ من با نماينده رژيم دموکراتيک جديد چکسلواکی مذاکره کردم و گفتم چه خوبست اگر شما به آقای واکلاهو هاول رئيس جمهور جديد که تازگی هم از زندان آزاد شده و هم به رياست جمهوری انتخاب شده است بگويد که ما يعنی يونسکو درصدد هستيم کنفرانس مفصلی در پراگ تحت عنوان فرهنگ و دموکراسی برپا کنيم. يک هفته بعد به من زنگ زد و گفت من مطلب شما را به اطلاع آقای رئيس جمهور رساندم او آمادگی کشورش را برای پذيرايی از چنين کنفرانسی اعلام کرد. من بلافاصله اين مطلب را به اطلاع آقای فدريکو مايور رساندم که او به من گفت از آنجا که چنين کنفرانسی در برنامه يونسکو نبوده است شما خودت تدارک کنفرانس را به عهده بگير. من فوراً با آلن تورن تماس گرفتم و به او تهيه يک گزارش اوليه برای چنين کنفرانسی را سفارش دادم که او با گرمی پذيرفت. هنگامی که در پراگ در حين اين کنفرانس که با شرکت دويست شخصيت معروف سياسی و روشفکران سرشناس تشکيل داديم در ديداری با واکلاو هاول که صحبت از وقايع سال ۶۸ کرديم به من گفت: «من در اين تاريخ در پاريس بودم و مرتباً در تظاهرات دانشجويان شرکت میکردم. جنبه انقلابی اين تظاهرات برای من تازگی نداشت زيرا که ساليان دراز در يوغ شورویها بوديم دائماً از انقلاب شنيدهايم و اصولاً نسبت به اين لفظ حساسيت داريم چون لفظ انقلاب پوششی است برای همه ستمکاریها و خلافکاریها. آنچه برای من در تظاهرات دانشجويان در پاريس تازگی داشت جنبه اخلاقی و معنوی اين تظاهرات بود که در هيچ انقلابی ديده نشده بود و به خصوص دوری همه از خشونتها بود.» بیدليل نبود که ژرژ مارشه دبيرل حزب کمونيست فرانسه نفرت خودش را از کوئن بنديت در همان روزها در روزنامه اومانيته بيان کرده بود. اين سخن مارشه نشانه عدم رضايت کمونيستها از کل اين جنبش بود.
گفتگو با ژانپل سارتر درباره سال ۱۹۶۸ و نقش امروزی جوانان
سارتر گفت من اصلاً متوجه نقش دانشجويان در اين جريانات نبودم تا اين که يک روز به من گفتند اين جوانان از شما دعوت کردهاند که در جلسهای که در آمفیتئاتر سوربن تشکيل میشود شرکت کنيد. من هم آماده شرکت در اين جلسه بودم. وقتی در بالای مجلس که يک رديف صندلی برای مدعوين گذاشته بودند رفتم و مهمانداران مرا به محلی که برای من تعيين کرده بودند راهنمايی کردند، ديدم مقابل صندلی من روی يک کاغذ سفيد نوشته شده است: «آقای سارتر ما خوشحال میشويم که هر چه در دل داری از کار ما و اقدامات ما بگويی ولی خواهش میکنيم پر حرفی نکنيد». سارتر گفت آن شب سيمون همراه من نبود وقتی به خانه رسيدم و او از من پرسيد اين جوانها چه میگويند به او جواب دادم: تا حالا ما جلو میرفتيم و جوانها به دنبال ما میآمدند حالا ديگر جريان تغيير کرده است ما بايد دنبال جوانان حرکت کنيم. بعد سارتر به من گفت شما هم که حالا مسئول جوانان هستيد از قرار معلوم اين عقيده را داريد. به من گفت مثل اين که شما هم در همين راستا با رنهمائو صحبت کرده بوديد ـ عين جملهای را که به مايور گفته بوديد برای سيمون دوبوار و خانم مايور هم تازگی دارد میتوانيد آن را تکرار کنيد. به سارتر پاسخ دادم و گفتم وقتی بعد از نزديک دو ساعت گفتگو آقای مايور از من پرسيد اگر شما از فردار مسئوليت کار جوانان را به عهده داشتيد چه میکرديد؟ من به ايشان پاسخ دادم که شما فرانسویهای ضربالمثلی داريد که میگوييد «ای کاش جوانان میدانستند و ای کاش پيران میتوانستند». امروزه معنی اين ضربالمثل معکوس شده است. جوانها با حساس طبيعی خود به مسايلی پیبردهاند که پيران از آن مسايل غافلند، به اين معنا که امروز بايد گفت: «ای کاش جوانان میتوانستند و پيران میدانستند»، چون در خيلی از امور هست که دانش و درک جوانان از پيران بيشتر شده است ولی بعکس توان و امکانات پيران از درک و فهمشان زيادتر است. من اگر به اين سمت منصوب شوم سعی خواهم کرد از دانش و درک جوانان مطالبی را به پيران منتقل کنم و از امکانات پيران بهره بيشتری عايد جوانان کنم.
درک غلط آقای سارکوزی از ميراث سال ۶۸
کوئن بنديت در همان شماره نوول ابسرواتور جواب روزنامهنگاری را درباره مطالب آقای سارکوزی داده است. آقای سارکوزی هنگام رأیگيری برای انتخاب رياستجمهوری گفته بود ما تا چند روز ديگر ميراث ماه مه ۱۹۶۸ را به کلی تصفيه میکنيم. جواب ما به آقای سارکوزی اينست که ميراث مه ۶۸ اثر خود را در دنيا گذاشته است، مسئله رسيدن به جامعه عدالتطلب هدفی است که ميليونها مردم دنيا دنبال میکنند. تساوی مرد و زن در تمام جوامع امروز جهان هدفی است که ما در آن زمان دنبال میکرديم که امروز هم مردم مترقی و روشنضمير دنبال میکنند. پس ميراث مه ۱۹۶۸ در همه جای دنيا عزيز و محترم است و ما هم به موقع وظيفهمان را انجام دادهايم و مطلبی نيست که کسی بتواند امروز آن را تخطئه کند