آسيب‏شناسي تربيتي مهدويّت و باور به ظهور منجي

باور مهدوي و فرهنگ انتظار در طول تاريخ با انديشه‌ها و برداشت‌هاي نادرست بسياري در آميخته شده است. انديشه‌ها و برداشت‌هايي كه به تدريج تبديل به آسيب‌ها و آفت‌هاي جدي براي اساس و بنياد اعتقاد به ظهور منجي در فرهنگ شيعه شده‌اند.در عصر حاضر كه جامعه ما به شكل روزافزوني، به موضوع انتظار و ظهور روي آورده است، ضرورت شناسايي اين آسيب‌ها و آفت‌ها، بيش از هر زمان ديگر احاس مي‌شود و لازم است كه ضمن ترويج و توسعه فرهنگ انتظار، اين موضوع نيز
شنبه، 7 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آسيب‏شناسي تربيتي مهدويّت و باور به ظهور منجي
آسيب‏شناسي تربيتي مهدويّت و باور به ظهور منجي
آسيب‏شناسي تربيتي مهدويّت و باور به ظهور منجي

نويسنده: عاطفه خواجه شاهکوهي، فاطمه فروزنده، ليلا قهقهه

چکيده:

باور مهدوي و فرهنگ انتظار در طول تاريخ با انديشه‌ها و برداشت‌هاي نادرست بسياري در آميخته شده است. انديشه‌ها و برداشت‌هايي كه به تدريج تبديل به آسيب‌ها و آفت‌هاي جدي براي اساس و بنياد اعتقاد به ظهور منجي در فرهنگ شيعه شده‌اند.در عصر حاضر كه جامعه ما به شكل روزافزوني، به موضوع انتظار و ظهور روي آورده است، ضرورت شناسايي اين آسيب‌ها و آفت‌ها، بيش از هر زمان ديگر احاس مي‌شود و لازم است كه ضمن ترويج و توسعه فرهنگ انتظار، اين موضوع نيز مورد توجه جدي قرار گيرد.

مقدمه:

آسيب‏شناسي تربيتي مهدويّت، يكي از مصداق‏هاي بحث عام‏تري است كه از آن، به عنوان آسيب‏شناسي در تربيت ديني ياد شده است. براي توضيح اين كه مقصود از آسيب‏شناسي تربيتي مهدويّت چيست، نخست بايد به جنبه‏ي تربيتي مهدويّت اشاره كرد. اعتقاد به وجود و ظهور امام مهدي (عج)، از جمله‏ي اعتقادات اسلامي و شيعي است و هم‏چون ساير اجزاي اين اعتقادات، لوازم تربيتي معيني بر آن مترتب است. بر اين اساس، مهدويّت، تنها مسأله‏اي اعتقادي نيست، بلكه از بعد تربيتي نيز برخوردار است.
هنگامي كه ما مشخص مي‏كنيم بر اساس متون روايي، اعتقاد به وجود و ظهور مهدي (عج)، ضروري است، مجموعه‏اي دانشي را براي افراد فراهم نموده‏ايم. اما هنگامي كه اين مجموعه‏ي دانشي، به همراه خود، تحولات هيجاني، عاطفي و عملي معيني را ايجاد مي‏كند كه ضمن آن، افراد مي‏كوشند خود را براي ياوري امام مهدي (عج) مهيا سازند، چهره‏ي تربيتي مهدويّت آشكار مي‏گردد. شيعه معتقد است كه در آينده، مردي از نسل حضرت زهرا(س) ظهور خواهد كرد و با تشكيل آخرين دولت، پايان تاريخ را رقم خواهد زد. اين از اصول راهبردي باورهاي شيعه است. اصلي كه آينده را روشن مي‌سازد و جهت‌‌گيري حركت شيعه را مشخص مي‌كند.
ظهور حضرت مهدي(ع) همچون فانوسي است كه در اقيانوس متلاطم و ظلماني دوران غيبت، ساحل امن و نجات را براي كشتي‌هاي طوفان‌زده مشخص مي‌سازد و از اين‌رو شيعه بايد پيوسته از اين فانوس الهي حفاظت كند و آن‌را از آسيب‌ها و آفت‌ها ايمن سازد؛ چرا كه در غير اين صورت فانوس‌هاي بدلي، جاي فانوس حقيقي را خواهند گرفت و مردم به جاي اينكه به ساحل نجات رهنمون شوند گرفتار گمراهي و سرگرداني مي‌گردند و نتيجه اين امر چيزي جز تأخير ظهور نخواهد بود.

محورهاي اصلي آسيب‏شناسي تربيت ديني

1. آسيب‏ها: حصاربندي و حصارشكني؛ سلامت: مرزشناسي.
2. آسيب‏ها: كمال‏گرايي (غيرواقع‏گرا) و سهل‏انگاري؛ سلامت: سهل‏گيري.
3. آسيب‏ها: گسست و دنباله‏روي؛ سلامت: هدايت.
4. آسيب‏ها: مريد پروري و تك‏روي؛ سلامت: امامت.
5. آسيب‏ها: قشري‏گري و عقل‏گرايي؛ سلامت: عقل‏ورزي.
6. آسيب‏ها: خرافه‏پردازي و راززدايي؛ سلامت: حق‏باوري.
7. آسيب‏ها: انحصارگرايي و كثرت‏گرايي؛ سلامت: حقيقت‏گرايي مرتبتي.
محور اول ـ آسيب‏ها حصاربندي و حصارشكني؛ سلامت: مرزشناسي.
در اين محور، آسيب‏هاي تربيت ديني، در دو سوي متقابل، حصاربندي و حصارشكني ناميده شده‏اند. در حصاربندي، نظر بر اين است كه خط مشي اساسي براي تربيت ديني افراد، دور نگاه‏داشتن آنان از بدي و نادرستي است. اين شيوه‏ي قرنطينه‏سازي، خود، يكي از منشأهاي آسيب‏زاست؛ زيرا با مانع شدن آنان از مواجهه با بدي و نادرستي، توان مقاومت را در آنان تحليل مي‏برد. قرنطينه‏سازي، تنها به صورت موقت و در برخي از مراحل اوليه‏ي تربيت رواست، اما تبديل آن به خط مشي اساسي تربيت، در حكم مبدّل ساختن آن به يكي از عوامل آسيب‏زايي است. از سوي ديگر، حصارشكني و قراردادن افراد در معرض مواجهه با جريان‏هاي مختلف فكري و عملي، بدون فراهم آوردن قدرت تحليل و مقاومت در آنان نيز منشأ آسيب‏زايي است.
حالت سلامت در تربيت ديني، مرزشناسي است. مرزشناسي چون يكي از عوامل راهبردي در تربيت ديني است، حاكي از آن است كه بايد در جريان طبيعي زندگي، در مواجهه با بدي‏ها و نادرستي‏ها، توانايي تبيين و تفكيك ميان خوبي و بدي يا درستي و نادرستي را به صورت مدلّل در افراد فراهم آورد و به اين ترتيب، زمينه‏ي مهار گرايش‏هاي آنان به بدي و نادرستي را مهيا كرد. مرزشناسي با تقواي حضور ملازم است، نه با تقواي پرهيز و مصونيت در متن موقعيت را جست‏وجو مي‏كند، نه مصونيت در قرنطينه را.
با توجه به چارچوب كلي آسيب و سلامت در اين محور، به بررسي آن در مورد خاص مهدويّت خواهيم پرداخت. بر اين اساس، بهره‏وري از مهدويّت در امر تربيت، در دو صورت آسيب‏زا خواهد بود. هنگامي كه فهم ما از اين اصل اعتقادي و عمل ما در پرتو آن، به صورت حصاربندي جلوه‏گر شود و هنگامي كه موضع ما در قبال آن به حصارشكني منجر شود.
در شكل نخست از آسيب‏زايي، تصور و برداشتي ايستا از مهدويّت و انتظار مهدي (عج) وجود دارد. به اين معنا كه دو صف حق و باطل، هر يك با پيروان خود، برقرارند تا زماني كه ظهور رخ دهد و باطل مضمحل شود. در اين فاصله، پيروان حق بايد بريده و بركنار از پيروان باطل، "انتظار" بكشند تا لحظه‏ي وقوع واقعه فرارسد. در اين تصور، دوران غيبت، به مثابه‏ي "اتاق انتظار" است كه بايد در آن، به دور از اهل باطل، نشست و منتظر بود تا صاحب امر بيايد و كار را يكسره كند. تلاش افراد در اين‏جا براي دور نگاه‏داشتن و مصون داشتن خود و ديگران، از اهل باطل است. پي‏آمد چنين فهمي از مهدويّت، به صورت تربيت قرنطينه‏اي آشكار مي‏گردد كه در آن مي‏كوشند افراد را با كنار كشيدن از معركه، همراه با انتظاري انفعالي، مصون نگاه دارند.
اين پي‏آمد تربيتي، گونه‏اي آسيب‏زا از تربيت را نشان مي‏دهد؛ زيرا منطق حصاربندي بر آن حاكم است كه عبارت از افزايش آسيب‏پذيري فرد از طريق دور نگاه‏داشتن وي از مواجهه است. اما اين آسيب‏زايي، خود، از كژفهمي نسبت به مهدويّت نشأت يافته است. اگر مهدويّت، ناظر به غلبه‏ي نهايي حق بر باطل است، بايد اين غلبه را در پرتو قانون كلي چالش ميان حق و باطل فهم كرد. در چالش با باطل است كه حق غالب مي‏گردد: «بلكه حق را بر باطل فرومي‏افكنيم، پس آن را درهم مي‏شكند، و ناگاه نابود مي‏گردد. واي بر شما از آن‏چه وصف مي‏كنيد».{1}
در روايات نيز مسأله‏ي مهدويّت، نه در قرنطينه، بلكه در فضاي باز، يعني در عرصه‏ي مواجهه و چالش ميان حق و باطل ترسيم شده است. به تعبير روايتي كه در زير آمده‏است، مؤمنان در عصر غيبت، چون ساكنان كشتي اسير در پنجه‏ي توفانند كه با آن واژگون و زيرورو مي‏گردند. آنان با پرچم‏هاي اشتباه‏انگيز روبه‏رو خواهند بود و بايد چنان بصيرتي داشته باشند كه پرچم مهدي (عج) را از پرچم‏هاي دروغين بازشناسند. در چنين عرصه‏ي چالش‏خيزي است كه بايد كسي ايمان خويش را محفوظ نگاه دارد؛ قرنطينه‏اي در كار نيست.
روايت چنين مي‏گويد: مفضل بن عمر جعفي گويد: شنيدم كه شيخ ـ يعني امام صادق عليه‏السلام ـ مي‏فرمود: «مبادا علني كنيد و شهرت دهيد. بدانيد به خدا قسم، حتما مدت زماني از روزگار شما غايب خواهد شد و بي‏ترديد پنهان و گم‏نام خواهد گرديد تا آن‏جا كه گفته شود: آيا او مرده است؟ هلاك شده است؟ در كدامين سرزمين راه مي‏پيمايد؟ و بدون شك ،ديدگان مؤمنان بر او خواهد گريست و هم‏چون واژگون شدن كشتي در امواج دريا، واژگون و زيرورو خواهند گرديد. پس هيچ‏كس رهايي نمي‏يابد مگر آن‏كس كه خداوند از او پيمان گرفته و ايمان را در دل او، نقش كرده و با روحي از جانب خود تأييدش فرموده باشد. بي‏ترديد، دوازده پرچم اشتباه‏انگيز كه شناخته نمي‏شود كدام از كدام است، برافراشته خواهد شد...».2
در همين سياق، روايات فراواني وجود دارد حاكي از اين كه در دوران غيبت، آزمون‏هاي سنگين و دشواري‏هاي بسيار رخ خواهد داد. به طور مثال، در روايتي از جابر جعفي آمده است كه مي‏گويد: «به امام باقر عليه‏السلام گفتم كه گشايش در كار شما كي خواهد بود؟ پس فرمود: هيهات! هيهات! گشايش در كار ما رخ نمي‏دهد تا آن كه شما غربال شويد و بار ديگر غربال شويد ـ و اين را سه بار فرمود ـ تا آن كه خداي تعالي، تيرگي را (از شما) زايل كند و شفافيت (در شما) به جاي ماند.»3 چنان كه عبارات مذكور نشان مي‏دهد، دوران غيبت، دوران مواجهه با موقعيت‏هاي سخت و آزمون‏هاي دشوار است كه در نتيجه‏ي آن، بسياري غربال خواهند شد؛ به اين معنا كه از آزمون سربلند بيرون نخواهند آمد. بنابراين، تصور آرميدن در حصاري محفوظ و بركنار ماندن از اصطكاك و مواجهه، تصوري مردود است و در قاموس مهدويّت و تربيت مهدوي نيست.
شكل دوم از آسيب‏زايي، در مقابل حصاربندي، با حصارشكني آشكار مي‏گردد. در حالي كه در حصاربندي، مرزهاي آهنين مي‏گذارند، در حصارشكني، هر مرزي را برمي‏دارند و بي‏مرزي را حاكم مي‏كنند. حاصل اين امر، بروز التقاط‏هاي ناهم‏خوان ميان انديشه‏هاي حق و باطل است. آسيب‏زايي حصارشكني در تربيت ديني اين است كه درست و نادرست، يك‏جا خوراك افراد تحت تربيت مي‏شود و اين خوراك ناجور، رشدي را سبب نخواهد شد و چه‏بسا كه مسموميت و هلاك در پي داشته باشد. نمونه‏ي اين بي‏مرزي و التقاط در عرصه‏ي مهدويّت، آن است كه كساني معتقد شوند «مهدي» اسم خاصي براي فرد معيني نيست، بلكه نمادي كلي براي اشاره به چيرگي نهايي حق و عدالت بر باطل و بيدادگري است و مصداق اين نماد مي‏تواند هر كسي باشد.
در روايات مربوط به مهدويّت، اين گونه حصارشكني به ديده‏ي منفي نگريسته شده است. بنابراين، در روايات فراواني، بر اين نكته تأكيد شده است كه مهدي (عج) نام شخص معيني است. به طور مثال، از پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نقل شده است كه فرمود: «مهدي مردي از عترت من است كه به خاطر (برپايي) سنت من مي‏جنگد، چنان‏كه من به خاطر وحي جنگيدم.»4 برهمين سياق، در روايات ديگري، اشاره شده است كه مهدي (عج) از فرزندان امام علي عليه‏السلام ، فاطمه زهرا عليها‏السلام ، امام حسن عليه‏السلام ، امام حسين عليه‏السلام و هم‏چنين هر يك از امامان بعدي است.5
نه تنها بر اين نكته تأكيد شده است كه بايد به «مهدي» چون نام خاص فرد معيني اعتقاد ورزيد، كه خداوند رسالت حاكميت بخشيدن به حق و عدالت را به عهده‏ي وي گذاشته است، بلكه به طور كلي بايد در دوران غيبت، دين و آموزه‏هاي اصيل آن را بازشناخت و بر آن پاي‏ورزي كرد. اين امر نيز نشانگر نادرستي مرزشكني و برآميختن حق و باطل در دوران غيبت است.
به طور مثال، روايت زير در اين مورد قابل ذكر است: علي بن جعفر از برادرش موسي بن جعفر عليه‏السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: «هنگامي كه پنجمين فرزند از امام هفتم ناپديد شود، پس خدا را! خدا را! (مواظب باشيد) در دين‏تان، شما را از آن دور نسازند. صاحب اين امر ناگزير از غيبتي خواهد بود تا كسي كه بدين امر قايل است، از آن باز گردد. همانا اين آزمايشي از جانب خدا است كه خداوند، خلق خود را بدان وسيله مي‏آزمايد...».6
تعبير اللّه‏ اللّه‏ في اديانكم در اين روايت، سخني مؤكد بر اهميت بازشناسي آموزه‏هاي اصيل ديني در دوران غيبت است. بر اين اساس، محو كردن مرزهاي ميان حق و باطل و برهم‏آميختن آن‏ها، يكي از لغزش‏هايي است كه مي‏تواند در خصوص مهدويّت رخ دهد.
به اين ترتيب، آشكار است كه هر دو گونه‏ي آسيب‏زايي، يعني حصاربندي و حصارشكني، در عرصه‏ي مهدويّت، مردود تلقي شده است. حالت سلامت در اين محور از بحث، به دور از هر دو گونه‏ي مذكور، مرزشناسي است. مرزشناسي با قبول ارتباط، از حصاربندي متفاوت مي‏گردد و با ردّ التقاط، از حصارشكني متمايز مي‏شود. مرزشناسي چون يكي از راهبردهاي تربيت ديني، مستلزم آن است كه فرد در متن موقعيت‏ها قرار داشته باشد و با بازشناسي مرزهاي راستي از ناراستي و درستي از نادرستي، راه خود را بيابد. تربيت در اين شكل، به دقت، هم‏چون آموختن حركت در يك ميدان مين است. مصون رفتن در جاده‏ي كناره، هنري نمي‏خواهد و آموزشي نمي‏طلبد. اما مسأله اين است كه تربيت ديني و مهدوي، جاده‏ي كناره ندارد، بلكه درست از ميدان مين مي‏گذرد و نمي‏توان از آن كناره گرفت. از سوي ديگر، بي‏پروا دويدن در اين ميدان نيز سر بر باد ده است. تنها با آموختن بازشناسي خط عبور، مي‏توان در اين ميدان حركت كرد.
هر چند بيرون از قرنطينه بودن و در مواجهه قرار داشتن دشوار است، اما هنگامي كه فرد با شناخت مرزها و حدود همراه گردد، توانايي حركت سالم را خواهد يافت. در روايت مذكور در فوق،7هنگامي كه امام صادق عليه‏السلام اشاره مي‏كند كه در دوران غيبت، وضعيت مؤمنان چون افراد يك كشتي واژگون شده، زيرورو مي‏گردد، راوي سخت مي‏هراسد و چاره مي‏طلبد.
در ادامه‏ي روايت، چنين آمده است: «...راوي گويد: پس من گريستم و به حضرت عرض كردم: (در چنين وضعي) ما چه كنيم؟ فرمود: اي اباعبداللّه‏! ـ و در اين حال به پرتو خورشيد كه به درون خانه و ايوان مي‏تابيد، نظر افكند ـ آيا اين خورشيد را مي‏بيني؟ عرض كردم: بلي. پس فرمود: مسلما كار ما روشن‏تر از اين خورشيد است.»
در پاسخ امام، مرزشناسي چون چاره‏ي كار معرفي شده است. با توجه به زمينه‏ي سخن كه در آن، زيرورو شدن و بروز پرچم‏هاي اشتباه‏برانگيز مطرح شده، پاسخ بيانگر اين است كه اگر كسي مرزهاي حق و باطل را بشناسد و نور را از ظلمت تميز دهد، به سهولت مي‏تواند راه خود را پيش گيرد و حركت كند.
با داشتن تصوير درستي از مهدويّت، مدلول‏هاي درست آن در تربيت نيز معين خواهد گرديد. تربيت مهدوي، تربيت براي محيط باز است و از اين رو، مستلزم آن است كه افراد، توانايي مرزشناسي را كسب كنند و آمادگي مواجهه و رويارويي با اصطكاك‏هاي فكري و عملي را بيابند. اين مرزشناسي شامل مواردي از اين قبيل است: شناخت مهدي (عج) چون شخصي معين، شناخت رسالت وي در برپايي حق و عدالت، شناخت حقانيت آموزه‏هاي دين اسلام كه وي آن را به جهانيان عرضه خواهد نمود، آشنايي با جريان‏هاي فكري مختلف كه سوداي برقرار ساختن حق و عدالت را در جوامع بشري در سر دارند و توانايي بازشناسي ميزان درستي و نادرستي آن‏ها و توانايي در ميان گذاشتن محققانه‏ي باورهاي خود با آن‏ها.
پيرو مهدي (عج) با تربيت شدن براي زيستن در چنين محيط بازي، از انتظار انفعالي ظهور وي به دور خواهد بود و در اثر ارتباط سازنده با جريان‏هاي فكري ديگر، انتظاري پويا را نسبت به ظهور، آشكار خواهد ساخت. انتظار پويا به معناي فراهم ساختن فعالانه‏ي زمينه‏هاي ظهور است.
محور دوم ـ آسيب‏ها: كمال‏گرايي (غير واقع‏گرا) و سهل‏انگاري؛ سلامت: سهل‏گيري.
اشاره: در اين محور، آسيب‏هاي تربيت ديني، در دو قطب كمال‏گرايي (غير واقع‏گرا) و سهل‏انگاري قرار دارند. در قطب اول، آسيب‏زايي تربيت ديني ناشي از آن است كه آرمان‏هاي بسيار والاي ديني را از افراد تحت‏تربيت طلب مي‏كنند، بدون آن كه توان و طاقت واقعي آن‏ها را چون معيار حركت به سمت اين آرمان‏ها در نظر بگيرند. از اين رو، بار سنگين آرمان‏هاي مذكور، طاقت‏سوز خواهد بود. در قطب دوم، سهل‏انگاري با بي‏اعتنايي به آرمان‏هاي بلند، چهره‏ي ديگري از آسيب‏زايي را آشكار مي‏سازد. سهل‏انگاري، جديت و تلاش را از عرصه‏ي تربيت مي‏زدايد و به اين ترتيب، حركت پيشرونده را به پرسه‏زدن تبديل مي‏كند، در حالي كه پرسه‏زدن، سازنده و شكل‏دهنده نيست.
حالت سلامت در اين محور، سهل‏گيري است. سهل‏گيري با كمال‏گرايي (غيرواقع‏گرا) از اين جهت متفاوت است كه در آن، كمال را براي فرد، در حد وسع وي مي‏جويند و از فراتر از آن اغماض مي‏كنند. تفاوت آن با سهل‏انگاري نيز در اين است كه در سهل‏گيري، در هر حال، چشم به سوي آرمان‏ها دارند و حركت پيشرونده را مي‏خواهند. پيامبر اكرم (ص) دين خود را "سهله‏ي سمحه" ناميده و جايگاه خود را در نقطه‏ي سهل‏گيري معين كرده است.
با به كارگيري چارچوب اين محور در زمينه‏ي مهدويّت، به ترتيب، از دو گونه‏ي آسيب‏زايي، يعني كمال‏گرايي (غير واقع‏گرا) و سهل‏انگاري، سخن خواهيم گفت. سپس، حالت سلامت را تحت عنوان سهل‏گيري مورد بحث قرار خواهيم داد.
در قطب نخست آسيب، ابتدا بايد به اين مسأله پاسخ گوييم كه كمال‏گرايي (غير واقع‏گرا) چگونه در عرصه‏ي تربيت مهدوي آشكار مي‏گردد. زمينه‏ي اين امر، آن است كه مهدي (عج)، عهده‏دار رسالتي سخت و سترگ است. تلاش گسترده در سطح جهان براي زدودن ظلم و بي‏عدالتي و نشاندن حق و عدالت بر اريكه‏ي قدرت، كاري به غايت دشوار است؛ زيرا مستلزم بازستاندن قدرت از دست مدعيان دروغين و جسور آن خواهد بود. از اين رو، امام مهدي (عج) با مقاومت‏هاي بسياري روبه‏رو خواهد شد و ناگزير، جنگي جانكاه در پيش خواهد داشت. اين نكته در روايات فراواني مورد نظر قرار گرفته است.
در زير، به نمونه‏هايي اشاره مي‏كنيم: مفضل بن عمر گويد: «به امام صادق عليه‏السلام عرض كردم: نشانه‏ي قائم چيست؟ فرمود: آن‏گاه روزگار گردش كند و گويند: او مرده يا هلاك شده؟ در كدامين سرزمين مي‏گردد (به‏سر مي‏برد)؟ عرض كردم: فدايت شوم، سپس چه خواهد شد؟ فرمود: ظهور نمي‏كند مگر با شمشير».8
هم‏چنين، ابوبصير گويد: شنيدم امام باقر عليه‏السلام مي‏فرمود:«...شمشير بر گردن خويش حمايل مي‏سازد، هشت ماه به شدت مبارزه مي‏كند تا اين‏كه خدا راضي شود...».9
در پيش بودن اين مسؤوليت سنگين و خطير براي مهدي (عج)، كار را براي پيروان وي نيز دشوار خواهد ساخت. خداوند چنين مقدر نكرده است كه آن حضرت، اين رسالت را به تنهايي و تنها با مدد غيبي به انجام برساند، بلكه نظر بر آن بوده است كه بشر در گيرودار اين رخداد عظيم، خود نيز تحول يابد و در تعيين سرنوشت تاريخي خويش، نقش‏آفريني كند. به هر روي، كساني خواهند توانست خود را براي اين ياوري آماده كنند كه ظرفيتي عظيم در خويش سراغ گيرند. به همين دليل، صفات برجسته‏اي براي ياوران مهدي (عج) ذكر شده است، چنان‏كه در روايتي در وصف شجاعت آنان آمده است: «و مرداني كه گويي دل‏هاي‏شان پاره‏هاي پولاد است...».10 هم‏چنين، در روايتي، ابوالجارود به نقل از امام باقر عليه‏السلام گويد: آن حضرت به من فرمود: «...چون شنيديد ظهور كرده است، نزد او برويد، اگر چه كشان كشان بر روي برف و يخ باشد.»11 اين بيان حاكي از آن است كه ياران امام، چنان نستوه‏اند كه اگر لازم باشد خود را به اين نحو نيز به وي برسانند، به آن مبادرت خواهند كرد.
در نظر بودن چنين غايت بلندي در مسأله‏ي مهدويّت، زمينه‏ساز آسيب تربيتي كمال‏گرايي (غير واقع‏گرا) مي‏گردد. اين آسيب چنين آشكار مي‏گردد كه مربيان، بدون توجه به وسع فهمي و عملي افراد، آنان را از همان ابتدا به فتح اين قله‏ي عظيم فرابخوانند. آسيب اين گونه كمال‏گرايي، به صورت اعراض كلي فرد از مقصد و مقصود آشكار مي‏گردد و اين در جريان تربيت، نقض غرض خواهد بود؛ زيرا فراخواندن افراد به كمال، براي آن است كه آنان از وضعيت كنوني خويش، به سوي نقطه‏اي فراتر حركت كنند. اما هنگامي كه اين امر به صورت غيرواقع‏بينانه صورت گيرد، فرد را از اصل حركت منصرف مي‏سازد. مربي بايد بداند كه هر كسي براي آن ساخته نشده است كه بتواند ياور خاص مهدي (عج) باشد و نمي‏توان همگان را در اين حركت، به قلّه نشاند و با اين حال، چنين نيست كه اين گونه افراد، جايي در كاروان بلنددامنه‏ي نصرت مهدي (عج) نداشته باشند.
در قطب دوم و در نقطه‏ي مقابل كمال‏گرايي، سهل‏انگاري قرار دارد. سهل‏انگاري در قلمرو مهدويّت، به اين نحو آشكار مي‏گردد كه جايي براي آن در ذهن و ضمير فرد فراهم نيايد و به تبع آن، نقشي براي آن در تحول شخصيتي وي وجود نداشته باشد. به عبارت ديگر، در اين قطب، مسأله‏ي مهدويّت در منظومه‏ي تربيت ديني، به كنج تغافل يا غفلت مي‏افتد و هيچ نقشي براي آن در جريان تربيت ديني در نظر گرفته نمي‏شود.
در پاره‏اي از روايات به اين نكته اشاره شده است كه چگونه برخي از مردم، مسأله‏ي مهدويّت را به بوته‏ي فراموشي و غفلت مي‏سپارند، به نحوي كه به وقت ظهور وي، شگفت زده مي‏شوند. به طور مثال، حماد بن عبدالكريم گويد: «در محضر امام صادق عليه‏السلام از حضرت قائم(عج) ياد شد. پس آن حضرت فرمود: بدانيد كه هرگاه او قيام كند، حتما مردم مي‏گويند: اين چگونه ممكن است؟ در حالي كه چندين و چند سال است كه استخوان‏هاي او نيز پوسيده است.»12
آسيب‏زايي سهل‏انگاري در اين است كه نقش تربيتي آرمان‏ها را با سبك‏گرفتن يا فراموش كردن آن‏ها از ميان برمي‏دارد. هر آرماني، متناسب با ويژگي‏هاي خود، قابليت معيني را در افراد شكل مي‏دهد. سهل‏انگاري نسبت به هر آرماني، سهم تربيتي معيني را از عرصه‏ي تربيت خارج مي‏سازد. مهدويّت يكي از زنده‏ترين و پوياترين آرمان‏هاي ديني است؛ زيرا افراد را در ارتباط با رخدادي قرار مي‏دهد كه در پيش است و با توجه به اين كه وقت آن نامعين است، هر آن ممكن است واقع شود. رخدادهاي مربوط به آينده، از توانايي ويژه‏اي براي آماده‏سازي افراد برخوردارند. مهدويّت در ميان اين گونه رخدادهاي مربوط به آينده، يكي از برجسته‏ترين آن‏هاست؛ زيرا در عرصه‏ي وسيعي، يعني در پهنه‏ي حيات بشري، رخ مي‏دهد و در حكم برآيندي براي درازاي بلند تاريخ آدمي و چون نقطه‏ي روشني در پايان آن است. سهل‏انگاري نسبت به مهدويّت در تربيت ديني، به منزله‏ي از دست نهادن اين تأثير عظيم تحول‏بخش در شخصيت افراد است.
در نقطه‏ي ميان دو قطب آسيب‏زاي مذكور، حالت سلامت عبارت از سهل‏گيري است. سهل‏گيري از معايب هر دو قطب كمال‏گرايي (غير واقع‏گرا) و سهل‏انگاري به دور است؛ زيرا در عين حال كه در آن، به كمال نظر هست، وسع فرد ناديده گرفته نمي‏شود و در عين حال كه در آن، سهولت در كار است، غفلت در ميان نيست.
در تربيت مهدوي بايد سهل‏گيري را چون يكي از شاخص‏ها در نظر گرفت. در سهل‏گيري، بايد نخست به حدود وسع فهمي و عملي فرد توجه يافت و آن‏گاه با نظر به اين حدود، حركت وي را تسهيل كرد. امام علي عليه‏السلام در حديثي طولاني كه در آن از مهدي (عج) ياد كرده است، خطاب به حذيفه بن اليمان فرمود: «اي حذيفه! با مردم آن‏چه را نمي‏دانند (نمي‏فهمند) نگو؛ كه سركشي كنند و كفر ورزند. همانا پاره‏اي از دانش‏ها سخت و گران‏بار است كه اگر كوه‏ها آن‏را بر دوش كشند، از بردن آن ناتوانند...».13
در اين سخن، توجه به وسع فهمي و دانشي افراد، مورد تأكيد قرار گرفته و به صراحت اظهار شده كه ناديده گرفتن آن، موجب اعراض و بلكه كفرورزي خواهد گرديد. به تبع وسع فهمي، وسع عملي و حد طاقت افراد در به دوش كشيدن تكاليف نيز بايد مورد توجه قرار گيرد. قابل ذكر است كه حتي در ياوران نزديك مهدي (عج)، برخي وسع و طاقت بيشتري از ديگران نشان مي‏دهند، اما به هر روي، هر كدام متناسب با وسع خويش، عمل مي‏كنند. در حديثي كه پيش‏تر در وصف ياران مهدي (عج) ذكر شد، اين تعبير نيز آمده است: «در ميان آنان، مرداني هستند كه شب را نمي‏خسبند و در نمازي كه مي‏گزارند، چونان زنبور، زمزمه‏اي بر لب دارند. شب را با برپايي نماز، صبح مي‏كنند و روز را با فرماندهي سپاه‏شان سپري مي‏كنند. راهبان شب و شيران روزند.»14
سيد محمد صدر در شرح اين بخش از روايت مي‏گويد كه اين ظرفيت عظيم، يعني عبادت در شب و رزم در روز، تنها در برخي از ياران مهدي (عج) وجود دارد. سايرين، تنها به جهاد و رزم واجب روزانه‏اي كه به عهده دارند، مي‏پردازند و به سبب خستگي، برپايي نماز شب را كه مستحب است، ترك مي‏كنند؛ زيرا ظرفيت آن‏ها در حدي نيست كه بتوانند عبادت و جهاد، هر دو را به دوش بكشند. بنابراين، ياران مهدي (عج) دو دسته‏اند؛ كساني كه به تهجد مي‏پردازند و كساني كه به تهجد نمي‏پردازند. هر چند هر دو دسته، در اقدام به جهاد و رزم، مشابه يكديگرند. همين تقسيم در ياران رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نيز وجود داشت. چنان‏كه در قرآن به اين نكته اشاره شده است: «در حقيقت، پروردگارت مي‏داند كه تو و گروهي از كساني كه با تواند، نزديك به دوسوم از شب يا نصف آن يا يك سوم آن را به [نماز] برمي‏خيزيد...».15 ياران پيامبر، هر چند همگي در شجاعت و تحمل آزار قريش، مشابه بودند، اما تنها گروهي از آنان، يعني مسلمانان قبل از هجرت، به همراه ايشان به تهجد مي‏پرداختند.16
توجه به وسع افراد در عرصه‏ي فهم و عمل، به منزله‏ي حفظ حركت مستمر آنان در طريق تربيت و تحول است. چه‏بسا رعايت وسع يك فرد ضعيف، موجب شود كه وي، به سهم خويش، در راه مهيا شدن براي ظهور مهدي (عج) گام بردارد، اما بي‏توجهي به وسع فردي متوسط و خوب، وي را از راه به در برد.

آسيب‌شناسي باور به ظهور منجي

ايمن‌سازي و مصونيت بخشي به «اصل ظهور» متوقف بر «آفت‌زدايي» است و آفت‌زدايي متوقف بر «آفت‌شناسي» و «آسيب‌شناسي» است. بدون شناخت آسيب‌ها نمي‌توان عمليات ايمن‌سازي و حفاظت را اجرا نمود و لذا مسئله «آسيب‌شناسي ظهور» را دردو قلمرو بررسي خواهيم كرد.
قلمرو اول «هنگامة ظهور» است؛ يعني چه زماني و در چه شرايطي پديده ظهور اتفاق خواهد افتاد. قلمرو دوم «شيوة ظهور» است كه به مسئله حوادث پس از ظهور مي‌پردازد و به اين سؤال كه دولت مهدوي چگونه حاكميت يافته و تشكيل مي‌شود؛ پاسخ مي‌دهد.
1. هنگامة ظهور
برخي از آسيب‌هاي موضوع ظهور مربوط به «هنگامة ظهور» است. هنگامة ظهور، يعني زماني كه ظهور اتفاق خواهد افتاد. بديهي است كه مراد از زمان، زمان تقويمي نيست. زمان تقويمي را كسي جز خداوند متعال نمي‌داند. بلكه مراد از زمان ظهور، زمان پيش‌شرطي و زمان زمينه‌اي است. بنابراين وقتي از هنگامة ظهور پرسش مي‌شود، مقصود اين است كه پيش‌شرط ظهور چيست؟ زمينه ظهور حضرت كدام است؟ و در چه شرايطي حضرت مهدي(ع) ظهور خواهد كرد؟
1ـ1. اهميت و ثمره بحث: مسئله هنگامة ظهور از آن جهت اهميت دارد كه مشخص مي‌سازد براي ظهور چه مقدماتي لازم است (مقدمات ظهور) و براي تحقق مقدمات و زمينه‌ها، چه وظايفي بر عهده شيعه است (وظايف منتظران). پاسخ به پرسش، هنگامه ظهور، جهت حركت شيعه را مشخص مي‌سازد. پاسخ درست، مسير درست را مشخص مي‌كند و پاسخ نادرست، شيعه را به بيراهه كشانده و ظهور را به تأخير مي‌اندازد.
به بيان ديگر پاسخي كه به پرسش هنگامه ظهور داده مي‌شود، تأثير مستقيم و غيرقابل انكاري در بحث «انتظار» خواهد داشت. انتظار و چگونگي آن از مسايل بنيادين در دوران غيبت است كه نمي‌توان به سادگي از كنار آن گذشت. تعريف دقيق انتظار، فرهنگ انتظار و وظايف منتظران، متوقف بر داشتن پاسخي صحيح، منطقي و متين براي پرسش هنگامة ظهور است. از اين‌رو مسئله آسيب‌شناسي و آسيب‌زدايي در قلمرو هنگامه ظهور، از اهميت فوق‌العاده‌اي برخوردار است.
1ـ2. آسيب‌شناسي هنگامة ظهور: يكي از آسيب‌هاي مرتبط با هنگامه ظهور اين است كه گمان مي‌شود «فراگيري و جهان شمولي فساد» پيش شرط ظهور است. برخي معتقدند تا جهان پر از ظلم و فساد نشود، حضرت مهدي(ع) ظهور نخواهد كرد. و شايد پاسخ اين گروه به اين پرسش كه «چرا حضرت مهدي(ع) در غيبت است؟» اين باشد كه: چون هنوز مناطقي از جهان را فساد فرا نگرفته است. در اينجا براي آشنايي بيشتر با اين ديدگاه، دلايل معتقدان آن و آثاري را كه اين ديدگاه بر انديشه انتظار دارد، بررسي مي‌كنيم.
الف) دليل: دليل كساني كه معتقدند جهان‌شمولي فساد پيش‌شرط ظهور است، رواياتي است كه مي‌گويند حضرت مهدي(ع) زماني ظهور مي‌كند كه جهان پر از ستم شده است.
روايات فراواني وجود دارند كه دربارة جهان پيش از ظهور، از تعبير «كما ملئت ظلماً و جوراً» استفاده كرده‌اند. مثلاً رسول خدا(ص) مي‌فرمايد: لاتقوم الساعة حتي تمتلئ الاٴرض ظلماً و عدواناً، ثمّ يخرج رجل من عترتي فيملؤها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و عدواناً.17
قيامت برپا نمي‌شود تا زماني كه زمين از ستم و دشمني آكنده شود، آنگاه مردي از خاندان من قيام كند و زمين را همچنان كه از ظلم و جور آكنده شده، از عدل و داد پر كند.
و يا در كلام ديگري مي‌فرمايد: لولم يبق من الدّهر إلاّيوم لبعث الله تعالي رجلاً من أهل بيتي يملؤها عدلاً كما ملئت جوراً.18
اگر از عمر دنيا فقط يك روز باقي مانده باشد، خداوند مردي از خاندان مرا بر‌مي‌انگيزد كه دنيا را پر از داد مي‌كند همچنان كه پر از ستم شده است.
از چنين رواياتي اين برداشت را كرده‌اند كه فراگيري فساد، پيش‌شرط ظهور است. در بحث‌هاي بعدي به تحليل اين بفعد از روايات مهدويت خواهيم پرداخت و مشخص خواهيم ساخت كه مراد از اين تعبيرها چيست.
ب) تأثير اين نظريه بر فرهنگ انتظار: اين نظريه تأثير مستقيمي بر فرهنگ انتظار و تعيين وظايف منتظران دارد. انگاره‌اي كه از دل نظريه فوق در باب انتظار بيرون مي‌آيد، نفي امر به معروف و نهي از منكر و تعطيلي هرگونه حركت اصلاح‌طلبي است. گروهي از كساني كه پيش‌شرط ظهور را فراگيري فساد مي‌دانند، بر اين باورند كه نبايد جلوي فساد را گرفت. از ديدگاه اينان، هرگونه مانع‌تراشي در راه انجام فساد و منكرات، منجر به تأخير در ظهور مي‌شود.
امام خميني(ره) درباره اين گروه مي‌فرمايد: يك دسته‌اي مي‌گفتند كه خوب، بايد عالم پر از معصيت بشود تا حضرت بيايند، ما بايد نهي از منكر نكنيم، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هركاري مي‌خواهند بكنند، گناهان زياد بشود كه فرج نزديك بشود.19
كساني كه اين انگاره را پذيرفته‌اند، بر اين باورند كه چون راه ظهور، گسترش فساد است، وظيفه منتظران، سكوت در برابر منكرات و اجازه گسترش فساد است و بر اين اساس معتقدند هر نوع تلاش براي جلوگيري از فساد و توسعه صلاح و فلاح، حركت ضدانتظار است كه موجب به تأخير افتادن ظهور مي‌شود.
1ـ3. نقد: در نقد اين ديدگاه بايد گفت كه اگرچه روايات مورد استناد صحيح‌اند، اما استنباطي كه از آنها شده درست نيست. سؤال اين است كه رواياتف مورد استناد، بيان‌گر «توصيف زمان ظهور» ند يا بيان‌گر «پيش‌شرط ظهور»؟ فرق است ميان اين‌كه گفته شود ويژگي‌هاي اجتماعي هنگامه ظهور چيست و اين‌كه گفته شود پيش‌شرط ظهور حضرت مهدي (ع) چيست.
مورد اول ويژگي‌هاي جامعه جهاني را به هنگام ظهور توصيف و پيش‌بيني مي‌كند، ولي مورد دوم شرط ظهور حضرت مهدي(ع) را توضيح مي‌دهد. بديهي است كه ميان اين دو، تفاوت وجود دارد. به عنوان نمونه اگر گفته شود در فصل بهار فرزند فلان خانواده متولد مي‌شود؛ آيا بدين معناست كه فصل بهار علت ولادت است يا فصل بهار توصيف هنگامه ولادت است؟ در بحث ما نيز همين مسئله صادق است. خيلي فرق است ميان اين‌كه بگوييم «حضرت مهدي(ع) چون فساد فراگير شود ظهور مي‌كند» يا اين‌كه بگوييم «حضرت مهدي (ع) در زماني كه فساد فراگير است ظهور خواهد كرد.» ميان اين دو تفاوت ظريفي وجود دارد.
فهم متون ديني نيازمند كار كارشناسي است. بايد مجموعه متون ديني را مورد توجه قرار داد تا به نتيجه منطقي رسيد. در متون ديني هيچ‌گاه از «فراگيري ستم» به عنوان علت ظهور ياد نشده تا در نتيجه گفته شود كه راه تعجيل در فرج حضرت، توسعه فساد است! بلكه در متون حديثي تصريح شده كه پيش‌شرط ظهور، تغيير جامعه و حركت آن به سمت صلاح و فلاح است. اين‌كه در بحث روش‌شناسي فهم متون ديني گفته مي‌‌شود بايد مجموعه روايات را مورد توجه قرار داد تا بتوان ديدگاه دين را استخراج نمود، به همين دليل است.
مطالعه ديگر روايات نشان‌گر اين حقيقت است كه تمركز بر بخشي از احاديث و ناديده گرفتن برخي ديگر، عامل انحراف در فهم متون و موجب تحريف در ديدگاه دين مي‌گردد. در ادامه به روايتي در زمينه پيش شرط ظهور اشاره مي‌كنيم تا اين بحث روشن‌‌تر گردد:
كسي از امام باقر(ع) مي‌پرسد كه چه وقت ظهور حضرت مهدي(ع) اتفاق مي‌افتد تا دل ما شاد گردد؟ حضرت در قالب بيان يك حكايت آموزنده، تاريخ را به سه دوره؛ زمان گرگ‌صفتي، زمان ميش‌صفتي و زمان ترازو تقسيم كرده و روشن مي‌سازد كه در كداميك از اين دوره‌ها، امكان ظهور وجود دارد. حكايت اين است كه عالم فرزانه‌اي، فرزندي داشت كه نسبت به دانش و فضل او بي‌رغبت بود و لذا بهره‌اي از دانش پدر نبرده بود. در مقابل همسايه‌اي داشت كه از دانش او بهره‌هاي فراوان برده بود.
عالم فرزانه، هنگام مرگ به فرزند خود گفت اگر پس از من به تو رجوع كردند و با مشكل روبه‌رو شدي از اين مرد همسايه كمك بخواه. پس از مدتي، پادشاه خوابي ديد و براي تعبير خواب خود فرزند عالم فرزانه را احضار كرد. او به همسايه مراجعه كرد و از وي نظرخواهي نمود. همسايه فرزانه گفت: در تعبير خواب پادشاه بگو كه اكنون زمان گرگ است، ولي وقتي پاداش را گرفتي سهم مرا نيز بده. فرزند عالم نزد پادشاه رفت و پس از تعبير خواب او، پاداش خوبي گرفت، اما با كمال شهامت به وعده خود با همسايه عمل نكرد.
پس از مدتي دوباره جريان تكرار شد. فرزند عالم با عذرخواهي و خجالت نزد همسايه رفت. همسايه به او گفت: بگو اكنون زمان ميش است. ولي اين‌بار سهم مرا از پاداش فراموش نكن... . فرزند عالم پس از گرفتن پاداش به ترديد افتاد كه چه كند آيا سهم همسايه را بدهد يا نه؟ ولي بالاخره از اين كار چشم‌پوشي نمود. وقتي براي بار سوم قضيه تكرار شد، فرزند عالم قول داد كه اين‌بار به وعده خود عمل كند. همسايه فرزانه نيز به او گفت: به پادشاه بگو اكنون زمان ترازو است. فرزند عالم پس از گرفتن پاداش فوراً نزد همسايه رفت و سهم او را تقديم كرد.
همساية فرزانه در اينجا كلام بسيار مهمي دارد. به او گفت:من از آغاز نيز چشم‌داشتي به اين مال نداشتم ولي تو فرزند زمان خود هستي. زمان اول زمان گرگ بود و تو چون گرگ حق مرا غارت كردي. زمان دوم زمان ميش بود كه دلش مي‌خواهد ولي عمل نمي‌كند، تو هم دلت مي‌خواست كه حق مرا بدهي ولي عمل نكردي. و اما زمان سوم زمان ترازو بود و تو به وعده خودت عمل كردي. همه پاداش از آنف تو.20
امام باقر (ع) با بيان اين حكايت مي‌خواهد بفرمايد كه در دورة «گرگ‌صفتي» حق امامت غصب شد، در دوره «ميش‌صفتي» مردم مي‌خواهند حق ما را بدهند ولي حال آن‌ را ندارند و در دوره سوم كه دوره «عدالت» است مردم حق ما را خواهند داد! اين‌ها دوره‌هاي سه‌گانه تاريخ امامت‌اند. مدار و محور اين دوره‌هاي سه‌گانه، مردم‌اند. اگر مردم تغيير كنند، زمان ظهور فرا خواهد رسيد. براساس اين حديث شريف، پيش‌شرط ظهور عدالت‌خواهي مردم است. امامف عدالت، امت عدالت‌خواه مي‌خواهد. دولت عدالت، جامعه عدالت‌پذير مي‌خواهد. جامعه فاسد، امام عدالت را نمي‌پذيرد. مردم فاسد، دولت عدالت را تحمل نمي‌كنند؛ همان‌گونه كه امام علي(ع) را تحمل نكردند.
اگر ظهور در جامعه فاسد روي دهد، امام مهدي(ع) نيز فرجامي چون ديگر امامان خواهد داشت. بنابراين پيش‌شرط ظهور، توسعه عدالت‌خواهي است. گفتمان جامعه بشري بايد به گفتمان عدالت تبديل شود تا زمنية ظهور حضرت مهدي(ع) فراهم گردد. البته حركت به سوي عدالت، حركتي مردمي و توده‌اي است كه در بدنة جامعه جهاني بايد صورت بگيرد. اگر چنين اتفاقي بيفتد، طبيعي است كه سران كفر و الحاد ساكت نخواهند نشست و ظلم و جور خود را دامنه‌دارتر خواهند كرد؛ همان‌گونه كه هم اكنون كفر جهاني براي مقابله با نهضت مهدويت برنامه‌هاي شيطاني طراحي و اجراي آن‌ها را آغاز كرده است و بدون ترديد اين روند موجب توسعه فساد مي‌گردد، هرچند از سوي ديگر موج عدالت‌خواهي و حركت به سوي منجي عدالت‌گستر نيز روبه افزايش است.
بنابراين، اين‌ تصور كه پيش‌شرط ظهور، توسعه فساد است، با متون ديني و عقل سليم ناسازگار است. فراگيري فساد، توصيف زمان ظهور است نه علت ظهور. برهمين اساس مفهوم انتظار يعني تلاش براي غالب كردن گفتمان عدالت و ترويج عدالت‌خواهي در مردم و جامعه منتظر جامعه‌اي است كه در راه توسعه عدالت‌خواهي و عدالت‌پذيري تلاش مي‌كند.21
2. شيوه ظهور
برخي ديگر از آسيب‌هاي ظهور، مربوط به «شيوة ظهور» و به قدرت رسيدن حضرت مهدي(ع) است. مي‌دانيم كه در دوران ظهور، حكومت واحدي در سراسر جهان شكل مي‌گيرد و حضرت مهدي(ع) در رأس اين حكومت قرار مي‌گيرد، حال اين سؤال مطرح است كه چگونه آن حضرت به اين قدرت مي‌رسد. يكي از مباحث مهم در هر حاكميتي، مكانيسم كسب قدرت است. اين‌كه ساز و كار كسب قدرت چيست از مباحث مهم فلسفه سياسي است. سؤال اين است كه ساز و كار كسب قدرت در دولت مهدوي ـكه نمونه كامل دولت امامت و ولايت است چيست؟ و حضرت مهدي(ع) از چه شيوه‌اي براي رسيدن به قدرت استفاده خواهد كرد؟22
2ـ1. اهميت و فايده بحث: در بحث ظهور نمي‌توان مسئله شيوه كسب قدرت را ناديده گرفت و از آن چشم‌پوشي كرد. امروز دنيا نسبت به اين مسئله حساس است و سؤال‌ها و شبهه ‌هاي فراواني در اين زمينه دارد. ما نمي‌توانيم افكار عمومي را ناديده بگيريم. ظهور ميان زمين و آسمان و در خلأ اتفاق نمي‌افتد. ظهور در اين دنيا و در ميان همين مردمي اتفاق مي‌افتد كه سؤال‌ها و شبهه‌هاي فراواني دارند. اگر حكومت حضرت يك حكومت جهاني است، نمي‌توان به جز شيعه، بقيه مردم را ناديده گرفت. جهانف امروز، نزديك به شش ميليارد نفر جمعيت دارد كه از اين ميزان، قدري بيش از يك ميليارد نفر آن مسلمان‌اند و در ميان مسلمانان، جمعيت شيعه حدود صدميليون نفر است. شيعه اگر معتقد است دولتي كه او معرفي مي‌كند، دولت پايان تاريخ است، بايد بتواند پاسخ قانع‌كننده‌اي براي خيل مردمي داشته باشد كه شيعه نيستند و سؤالات فراواني دارند.
البته هميشه انسان‌هاي مغرض وجود خواهند داشت، اما اكثريت را كساني تشكيل مي‌دهند كه اگر پاسخ قانع كننده‌اي بيابند، خواهند پذيرفت و اين جمعيت تشنه، يكي از نگراني‌هايش، شيوة به قدرت رسيدن دولت پايان تاريخ در انديشه شيعي است. اينجاست كه بحث شيوه ظهور اهميت مي‌يابد. يافتن پاسخ صحيح و منطقي براي اين پرسش، اولاً به ما كمك خواهد كرد كه حوادث پس از ظهور را تبيين و تبليغ كنيم و ثانياً وظيفه منتظران را در تهيه ابزار قدرت، مشخص مي‌سازد. اگر بناست حضرت مهدي(ع) قدرت جهان را در دست بگيرد، بايد در دوران غيبت و انتظار، ابزار قدرت را فراهم ساخت. هر پاسخي كه به پرسش دوم داده شود، در وظيفه منتظران تأثير مستقيم خواهد داشت و مسير حركت در اين زمينه را تعيين خواهد كرد.
2ـ 2. آسيب‌شناسي شيوه ظهور: برخي ظهور حضرت را ظهور سرخ و خونين مي‌دانند و بر اين باورند كه ايشان در اثر جنگ و خون‌ريزي‌هاي فراوان، حاكميت مي‌يابد. اين مسئله دستاويزي براي مخالفان مهدويت شيعي شده تا براي مردم دنيا اين‌گونه جا بيندازند كه فرجام تاريخ از نظر شيعه، فرجامي است خونين و دردناك كه در آن با زور شمشير و سرنيزه حكومتي به مردم جهان تحميل مي‌گردد. دوران معاصر، دورة نبرد الگوهاي فرجام تاريخ و نظريه‌هاي پايان تاريخ است.
در اين نبرد كسي پيروز است كه الگوي بهتري ارائه دهد. اگر ظهور حضرت متوقف بر روي كرد جامعه بشري به عدالت مهدوي است، راه رسيدن به آن ارائه تصويري روشن و منطقي از آن است. اگر بناست بشريت در ظهور حضرت به خاك و خون كشيده شود، آيا مي‌توان انتظار همراهي از آنان داشت؟ آيا مي‌توان آنان را منتظر ظهور نمود؟ آن تصوير خشونت‌باري كه اردوگاه ليبرال دموكراسي از مهدويت شيعي ارائه مي‌دهد، مبتني بر برخي سخناني است كه شيعه خود در اين‌باره گفته است؛ بدون اين‌كه به حساسيت مسئله توجه داشته باشد و تحليل منطقي از اين بحث ارائه دهد. از اين‌رو بررسي دوباره موضوع اهميت دارد.
2ـ3. دليل: بخشي از روايات مهدويت، اختصاص به درگيري‌هاي هنگام ظهور دارد. در اين دسته، رواياتي وجود دارند كه دامنه درگيري‌ها را بسيار گسترده و آمار كشته‌شدگان را بسيار زياد نقل مي‌كند. در اين بحث در پي نقل اين متون نيستم، شما كم و بيش از اين متون خبر داشته و گوشه‌هايي از آن را شنيده و يا خوانده‌ايد.
2ـ4. نقد: همان‌گونه كه اشاره شد، روايات فوق مبناي نظريه «جنگ براي تحميل» شده است. در اين نظريه حضرت مهدي(ع) ظهور مي‌كند و پس از درگيري‌ها و خونريزي‌هاي بسيار فراوان، حاكميت خود را بر پهنة گيتي مي‌گستراند. اما اين نظريه با اشكالات فراواني روبه‌روست؛ چرا كه يك نظريه اگر مخصوص بخشي از يك حقيقت باشد بايد با ديگر اجزاء هماهنگ باشد. اصل هماهنگي ميان اجزاي يك مجموعه، ضرورت نظريه‌پردازي است و ناهماهنگي نشانه نادرستي يك يا چند نظريه دروني مي‌باشد. نظرية «جنگ براي تحميل» نيز با ديگر بخش‌هاي نظرية مهدويت و دولت امامت ناهماهنگ است. اين ناهماهنگي در سه حوزه است كه بدان مي‌پردازيم:
الف) نظرية «جنگ براي تحميل» نمي‌تواند پديده «غيبت» را تحليل كند. غيبت يكي از عناصر مهم در فرهنگ مهدوي است. اگر بناست كه براي حاكميت امام زمان (ع) نبردهاي تحميل كننده انجام شود، ديگر نيازي به اين غيبت طولاني نمي‌بود؛ از همان آغاز اين نبردها مي‌توانست آغاز شود و حكومت حضرت مستقر گردد. پس راز حدود دوازده قرن غيبت چيست؟ شايد گفته شود حضرت مهدي(ع) در آغاز امامت بيش از پنج سال سن نداشته است و به همين دليل غايب شده است. اما روشن است كه كمي سن نمي‌تواند توجيه عقلاني براي دوازده قرن غيبت باشد.23 اگر كمي سن دليل غيبت است و اگر بناست به وسيله جنگ حكومت حضرت برپا گردد، چند دهه غيبت براي تكميل سن كافي ‌بود. اين نشان‌گر ناكارآمدي نظرية «جنگ براي تحميل» در تحليل پديده غيبت است.
ب) همان‌گونه كه در بحث آسيب‌شناسي هنگامة ‌ظهور گذشت، روايات معصومين(ع) و تحليل‌‌هاي عقلاني، پيش‌شرط ظهور حضرت مهدي(ع) را «آمادگي اجتماعي» مي‌دانند؛ اگر چنين است، نظرية «جنگ براي تحميل» با اين بخش از فرهنگ مهدويت نيز در تضاد است. اگر ظهور نيازمند آمادگي اجتماعي است؛ اگر غيبت، فرصتي براي كسب آمادگي است و اگر انتظار تلاش براي آماده‌سازي است، «جنگ براي تحميل» چه معنايي خواهد داشت؟ اين نظريه با هيچ يك از آن مفاهيم سه‌گانه نيز همخواني ندارد.
ج) برخي از رواياتي كه به موضوع نبردهاي پس از ظهور پرداخته‌اند، تأكيد كرده‌اند كه هدف اين نبردها منافقان و معاندان هستند و بر اين اساس عموم مردم در صف مقابل قرار نمي‌گيرند. نظريه جنگ براي تحميل با اين دسته از روايات هم ناسازگار است. در انديشه ديني حتي منافق تا وقتي يك شهروند باشد، در امان است و تنها زماني كه قصد براندازي داشته باشد، با او برخورد مي‌شود. در عصر ظهور، اگر معاندان و منافقان بخواهند مانع استقرار دولت مهدوي شوند، با آنان ستيز خواهد شد. دولت امامت، هيچگاه خود را با خشونت و تهديد بر مردم تحميل نكرده است. خانه‌نشيني حضرت علي(ع) و انزواي معصومان (ع) دليل روشن اين حقيقت است. ستيز امام زمان(ع) با كساني است كه در برابر اين جريان حق (كه خواست عمومي است) سد ايجاد مي‌كنند.
2ـ5. ماهيت نبردهاي ظهور: اگر سؤال شود كه آيا هيچ جنگي در آستانه تشكيل دولت مهدوي رخ نمي‌دهد؟ پاسخ آن منفي است. روايت‌هاي زيادي، اصل مسئله درگيري را تأييد و حتي برخي ويژگي‌هاي آن‌را نيز مشخص كرده‌اند. اما اگر سؤال شود كه آيا پايه‌هاي حكومت مهدوي بر كشتار و خون‌ريزي توده مردم (همان‌ها كه دولت مهدوي مي‌خواهد بر ايشان حكومت كند) استوار است؟ پاسخ منفي است. بدون ترديد نبرد و درگيري‌هاي نظامي سختي در خواهد گرفت اما سؤال اين است كه آيا اين درگيري‌ها به خاطر تحميل يك ايده به مردم است؟ يا دليل ديگري دارد؟ آيا شمشير حضرت مهدي(ع) شمشير تحميل حكومت به مردم است يا شمشير مبارزه با كساني است كه در برابر خواست عمومي بشريت براي تحقق عدالت صف‌آرايي مي‌كنند؟ ميان اين دو تفاوت وجود دارد. گاهي يك نفر يا يك گروه با تكيه بر سرنيزه حاكميت خود را به مردم تحميل مي‌كند و گاهي جامعه‌اي به پامي‌خيزد و عليه ستم قيام مي‌كند ولي زورگويان در برابر آنان مقاومت مي‌كنند و لذا مردم نيز با آنان مي‌جنگند.
نمونه بارز آن در انقلاب اسلامي ايران اتفاق افتاد. حضرت امام خميني(ره) و ياران او جنگيدند و شهداي زيادي تقديم انقلاب كردند. سؤال اين است كه اين جنگ و كشتار به خاطر چه بود؟ آيا به زور سرنيزه به مردم مي‌گفتند كه بايد انقلاب كنيد و لذا نبرد آغاز شد؟ يا اين‌كه مردم قيام كردند تا حكومت اسلامي تشكيل دهند ولي صاحبان زر و زور و تزوير در برابر اين خواست عمومي ايستادند و لذا مردم هم تا اندازه‌اي كه لازم بود با آنان درگير شدند؟ داستان نبردهاي ظهور نيز همين‌گونه است؛ نبردي است براي برچيدن سدهايي كه ظالمان در راه تحقق عدالت ايجاد كرده‌اند.

نتيجه گيري

با توجه به جنبه‏ي تربيتي مهدويّت، اكنون مي‏توان مقصود از آسيب‏شناسي معطوف به آن را مشخص كرد. در اين‏جا، آسيب‏شناسي، حاكي از بازشناسي موارد سوءبرداشت يا سوءعملكرد در جريان تربيتي مهدويّت است. تا جايي كه به ذات دين، مشتمل بر مهدويّت، مربوط است، نمي‏توان از آسيب و آسيب‏شناسي سخن به ميان آورد. اما هنگامي كه جريان تربيت ديني، مشتمل بر بعد تربيتي مهدويّت، شكل مي‏گيرد، امكان ظهور آسيب و بنابراين آسيب‏شناسي فراهم مي‏گردد؛ زيرا در جريان تربيت ديني، دست آدمي گشوده مي‏شود و اكنون اوست كه بايد با فهمي كه از دين كسب مي‏كند، به عمل روي آورد و زمينه‏ي تحقق برداشت‏هاي خود را هموار كند.
در طيّ اين مسير است كه افق كوتاه ديد آدمي، بدفهمي‏ها را در دامن مي‏پرورد، چنان‏كه دامنه‏ي محدود همّت او، بدكرداري‏ها را در پي مي‏آورد. از اين رو، آسيب‏شناسي تربيتي مهدويّت، تلاشي براي بازشناسي اين گونه لغزش‏هاي فكري و عملي در جريان تحقق بخشيدن به بعد تربيتي مهدويّت است.
اما چنان‏كه اشاره شد، آسيب‏شناسي تربيتي مهدويّت، خود، موردي از بحث عام‏تر آسيب‏شناسي تربيت ديني و اسلامي است. به عبارت ديگر، همه‏ي انواع آسيب‏شناسي در تربيت ديني، در هر يك از موارد آن نيز صادق خواهد بود. به اين ترتيب، رابطه‏ي آسيب‏شناسي تربيت ديني با آسيب‏شناسي تربيتي مهدويّت، رابطه‏ي كلي و جزئي خواهد بود. يعني آن‏چه به طور كلي در مورد نخست صادق است، به نحو جزئي و مصداقي، در مورد دوم نيز صادق خواهد بود.

پي نوشت :

1 ـ «بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق و لكم الويل مماتصفون.» انبياء، 18.
2 ـ المفضل بن عمر الجعفي قال: سمعت الشيخ ـ يعني ابا عبداللّه‏ عليه‏السلام ـ يقول: «اياكم و التنويه، أما واللّه‏ ليغيبن سبتا من دهركم و ليخملن حتي يقال: مات؟ هلك؟ بأي واد سلك؟ و لتدمعن عليه عيون المؤمنين و ليكفأن تكفأالسفينه في أمواج البحر فلا ينجو الا من أخذاللّه‏ ميثاقه و كتب في قلبه الايمان و أيده بروح منه و لترفعن اثنتا عشرة مشتبهة لا يدري أي من أي، قال: فبكيت ثم قلت له: كيف تصنع؟ فقال: يا أباعبداللّه‏ -ثم نظر الي شمس داخلة في الصفه- أتري هذه الشمس؟ فقلت: نعم، فقال: لأمرنا أبين من هذه الشمس.»، غيبت نعماني (ترجمه غفاري)، صص 218-219.
3 ـ عن جابر الجعفي قال: «قلت لأبي جعفر عليه‏السلام متي يكون فرجكم؟ فقال: هيهات هيهات لا يكون فرجنا حتي تغربلوا ثم تغربلوا يقولها ثلثا حتي يذهب اللّه‏ تعالي الكدر و يبقي الصفو». منتخب الاثر، ص 389.
4 ـ عن النبي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله انه قال: «المهدي رجل من عترتي يقاتل علي سنتي كما قاتلت أنا علي الوحي». ينابيع المودة، به نقل از: منتخب‏الاثر، ص 232.
5 ـ ر.ك: منتخب الاثر، فصل دوم.
6 ـ علي بن جعفر عن أخيه موسي بن جعفر عليه‏السلام أنه قال: «اذا فقد الخامس من ولد السابع فالله اللّه‏ في أديانكم لايزيلنكم عنها فانه لابد لصاحب هذاالأمر من غيبة حتي يرجع عن هذاالامر من كان يقول به، انما هي محنة من‏اللّه‏ يمتحن اللّه‏ بها خلقه...». غيبت نعماني، صص 219 ـ 210.
7 ـ ر.ك: پاورقي 3.
8 ـ مفضل بن عمر قال: «قلت لأبي عبداللّه‏ عليه‏السلام : ما علامة القائم؟ قال، اذا استدار الفلك، فقيل: مات أو هلك؟ في أي واد سلك؟ قلت: جعلت فداك ثم يكون ماذا؟ قال : لايظهر الا بالسيف». نعماني، ص 225.
9 ـ عن أبي بصير قال: سعمت أبا جعفر الباقر عليه‏السلام يقول: «...ويضع السيف علي عاتقه ثمانية أشهر هرجا هرجا حتي يرضي اللّه‏...». نعماني، ص 239.
10 ـ فضيل بن يسار عن أبي عبداللّه‏ عليه‏السلام في حديث قال: «و رجال كأن قلوبهم زبر الحديد...». بحارالانوار، ج 13، ص 180، به نقل از: تاريخ ما بعدالظهور، صدر، صص 348 ـ 349.
11 ـ عن أبي‏الجارود عن أبي جعفر عليه‏السلام قال: قال لي: «...اذا سمعتم به فأتوه و لو حبوا علي الثلج». نعماني، ص 222
12 ـ زائدة بن قدامة عن بعض رجاله عن أبي عبداللّه‏ عليه‏السلام قال: «ان القائم اذا قام يقول الناس: أني ذلك؟ و قد بليت عظامه». غيبت نعماني، صص222-223.
13 ـ عمرو بن سعد عن اميرالمؤمنين علي بن أبي طالب عليه‏السلام أنه قال يوما لحذيفة بن اليمان: «يا حذيفة لاتحدث الناس بما لايعلمون فيطغوا و يكفروا، ان من العلم صعبا شديدا محمله لو حملته الجبال عجزت عن حمله، ان علمنا اهل البيت سينكر و تقتل رواته...». غيبت نعماني، ص203.
14 ـ «و رجال كأن قلوبهم زبر الحديد، لايشوبها شك في ذات اللّه‏، أشد من الجمر، لو حملوا علي الجبال لأزالوها، لا يقصدون براية بلدة الا أخربوها. كأن علي خيولهم العقبان. يتمسحون بسرج الامام عليه‏السلام يطلبون بذلك البركة. و يحفون به يقونه بأنفسهم في الحروب و يكفونه ما يريد. فيهم رجال لاينامون الليل لهم دوي في صلاتهم كدوي النحل، يبتون قياما علي أطرافهم و يصبحون علي خيولهم، رهبان بالليل ليوث بالنهار.» بحارالانوار، ج 13، ص 180، به نقل از: تاريخ ما بعدالظهور، صص 348ـ349.
15 ـ «ان ربك يعلم انك تقوم أدني من ثلثي الليل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذين معك...» مزمل، 20.
16 ـ تاريخ مابعدالظهور، صص 351-352.
17. محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج 1، ص 633، ح 0711.
18. همان، ح 2711 .
19. صحيفه نور، ج 02 ، ص 691 .
20. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 41، ص 794ـ994.
21. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: عباس پسنديده، «گفتمان عدالت پيش‌شرط ظهور» مجله موعود، سال ششم، شماره 53، دي و بهمن 1831.
22 . البته هدف امامت، كسب قدرت به معناي قدرت‌طلبي نيست بلكه مراد به دست آوردن قدرت براي انجام مأموريت الهي كه هدايت مردم است مي‌باشد. وجود قدرت، شرط تكليف است و امام نيز براي انجام رسالت خويش بايد قدرت انجام آن‌را داشته باشد. اينجا است كه ضرورت حكومت و حاكميت يافتن امام مشخص مي‌شود. قدرت، براي امامت، هدف نيست بلكه مقدمه‌اي است كه امام را نسبت به انجام رسالت الهي‌اش قادر مي‌سازد.
23. همان‌گونه كه مشهود است، اين نظريه گذشته از آن كه برمفهوم انتظار تأثير منفي مي‌گذارد، مفهوم غيبت را نيز به نادرستي تفسير مي‌كند.
24. محمدباقر مجلسي، همان، ج 1، ص 116، ح 8.

منابع:

1. الصدر، السيد محمد؛ تاريخ مابعدالظهور، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1412 ه.ق.
2. قرآن كريم، ترجمه‏ي محمد مهدي فولادوند، انتشارات سازمان پژوهش و برنامه‏ريزي آموزشي وزارت آموزش و پرورش، 1378.
3. باقري، خسرو؛ آسيب و سلامت در تربيت ديني، عرضه شده در همايش آسيب‏شناسي تربيت ديني، وزارت آموزش و پرورش، 1380.
4. صافي گلپايگاني، لطف‏اللّه‏؛ منتخب الاثر في الامام الاثني عشر، قم، مؤسسة السيدة المعصومة، 1421 ه.ق.
5. نعماني، محمد؛ غيبت، ترجمه: جواد غفاري، تهران، كتاب‏خانه‏ي صدوق، بازار سراي ارديبهشت، 1363 ه.ش.

منبع:کمیته علمی همایش بین المللی دکترین مهدویت




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط