آسيبشناسي تربيتي مهدويّت و باور به ظهور منجي
چکيده:
مقدمه:
هنگامي كه ما مشخص ميكنيم بر اساس متون روايي، اعتقاد به وجود و ظهور مهدي (عج)، ضروري است، مجموعهاي دانشي را براي افراد فراهم نمودهايم. اما هنگامي كه اين مجموعهي دانشي، به همراه خود، تحولات هيجاني، عاطفي و عملي معيني را ايجاد ميكند كه ضمن آن، افراد ميكوشند خود را براي ياوري امام مهدي (عج) مهيا سازند، چهرهي تربيتي مهدويّت آشكار ميگردد. شيعه معتقد است كه در آينده، مردي از نسل حضرت زهرا(س) ظهور خواهد كرد و با تشكيل آخرين دولت، پايان تاريخ را رقم خواهد زد. اين از اصول راهبردي باورهاي شيعه است. اصلي كه آينده را روشن ميسازد و جهتگيري حركت شيعه را مشخص ميكند.
ظهور حضرت مهدي(ع) همچون فانوسي است كه در اقيانوس متلاطم و ظلماني دوران غيبت، ساحل امن و نجات را براي كشتيهاي طوفانزده مشخص ميسازد و از اينرو شيعه بايد پيوسته از اين فانوس الهي حفاظت كند و آنرا از آسيبها و آفتها ايمن سازد؛ چرا كه در غير اين صورت فانوسهاي بدلي، جاي فانوس حقيقي را خواهند گرفت و مردم به جاي اينكه به ساحل نجات رهنمون شوند گرفتار گمراهي و سرگرداني ميگردند و نتيجه اين امر چيزي جز تأخير ظهور نخواهد بود.
محورهاي اصلي آسيبشناسي تربيت ديني
2. آسيبها: كمالگرايي (غيرواقعگرا) و سهلانگاري؛ سلامت: سهلگيري.
3. آسيبها: گسست و دنبالهروي؛ سلامت: هدايت.
4. آسيبها: مريد پروري و تكروي؛ سلامت: امامت.
5. آسيبها: قشريگري و عقلگرايي؛ سلامت: عقلورزي.
6. آسيبها: خرافهپردازي و راززدايي؛ سلامت: حقباوري.
7. آسيبها: انحصارگرايي و كثرتگرايي؛ سلامت: حقيقتگرايي مرتبتي.
محور اول ـ آسيبها حصاربندي و حصارشكني؛ سلامت: مرزشناسي.
در اين محور، آسيبهاي تربيت ديني، در دو سوي متقابل، حصاربندي و حصارشكني ناميده شدهاند. در حصاربندي، نظر بر اين است كه خط مشي اساسي براي تربيت ديني افراد، دور نگاهداشتن آنان از بدي و نادرستي است. اين شيوهي قرنطينهسازي، خود، يكي از منشأهاي آسيبزاست؛ زيرا با مانع شدن آنان از مواجهه با بدي و نادرستي، توان مقاومت را در آنان تحليل ميبرد. قرنطينهسازي، تنها به صورت موقت و در برخي از مراحل اوليهي تربيت رواست، اما تبديل آن به خط مشي اساسي تربيت، در حكم مبدّل ساختن آن به يكي از عوامل آسيبزايي است. از سوي ديگر، حصارشكني و قراردادن افراد در معرض مواجهه با جريانهاي مختلف فكري و عملي، بدون فراهم آوردن قدرت تحليل و مقاومت در آنان نيز منشأ آسيبزايي است.
حالت سلامت در تربيت ديني، مرزشناسي است. مرزشناسي چون يكي از عوامل راهبردي در تربيت ديني است، حاكي از آن است كه بايد در جريان طبيعي زندگي، در مواجهه با بديها و نادرستيها، توانايي تبيين و تفكيك ميان خوبي و بدي يا درستي و نادرستي را به صورت مدلّل در افراد فراهم آورد و به اين ترتيب، زمينهي مهار گرايشهاي آنان به بدي و نادرستي را مهيا كرد. مرزشناسي با تقواي حضور ملازم است، نه با تقواي پرهيز و مصونيت در متن موقعيت را جستوجو ميكند، نه مصونيت در قرنطينه را.
با توجه به چارچوب كلي آسيب و سلامت در اين محور، به بررسي آن در مورد خاص مهدويّت خواهيم پرداخت. بر اين اساس، بهرهوري از مهدويّت در امر تربيت، در دو صورت آسيبزا خواهد بود. هنگامي كه فهم ما از اين اصل اعتقادي و عمل ما در پرتو آن، به صورت حصاربندي جلوهگر شود و هنگامي كه موضع ما در قبال آن به حصارشكني منجر شود.
در شكل نخست از آسيبزايي، تصور و برداشتي ايستا از مهدويّت و انتظار مهدي (عج) وجود دارد. به اين معنا كه دو صف حق و باطل، هر يك با پيروان خود، برقرارند تا زماني كه ظهور رخ دهد و باطل مضمحل شود. در اين فاصله، پيروان حق بايد بريده و بركنار از پيروان باطل، "انتظار" بكشند تا لحظهي وقوع واقعه فرارسد. در اين تصور، دوران غيبت، به مثابهي "اتاق انتظار" است كه بايد در آن، به دور از اهل باطل، نشست و منتظر بود تا صاحب امر بيايد و كار را يكسره كند. تلاش افراد در اينجا براي دور نگاهداشتن و مصون داشتن خود و ديگران، از اهل باطل است. پيآمد چنين فهمي از مهدويّت، به صورت تربيت قرنطينهاي آشكار ميگردد كه در آن ميكوشند افراد را با كنار كشيدن از معركه، همراه با انتظاري انفعالي، مصون نگاه دارند.
اين پيآمد تربيتي، گونهاي آسيبزا از تربيت را نشان ميدهد؛ زيرا منطق حصاربندي بر آن حاكم است كه عبارت از افزايش آسيبپذيري فرد از طريق دور نگاهداشتن وي از مواجهه است. اما اين آسيبزايي، خود، از كژفهمي نسبت به مهدويّت نشأت يافته است. اگر مهدويّت، ناظر به غلبهي نهايي حق بر باطل است، بايد اين غلبه را در پرتو قانون كلي چالش ميان حق و باطل فهم كرد. در چالش با باطل است كه حق غالب ميگردد: «بلكه حق را بر باطل فروميافكنيم، پس آن را درهم ميشكند، و ناگاه نابود ميگردد. واي بر شما از آنچه وصف ميكنيد».{1}
در روايات نيز مسألهي مهدويّت، نه در قرنطينه، بلكه در فضاي باز، يعني در عرصهي مواجهه و چالش ميان حق و باطل ترسيم شده است. به تعبير روايتي كه در زير آمدهاست، مؤمنان در عصر غيبت، چون ساكنان كشتي اسير در پنجهي توفانند كه با آن واژگون و زيرورو ميگردند. آنان با پرچمهاي اشتباهانگيز روبهرو خواهند بود و بايد چنان بصيرتي داشته باشند كه پرچم مهدي (عج) را از پرچمهاي دروغين بازشناسند. در چنين عرصهي چالشخيزي است كه بايد كسي ايمان خويش را محفوظ نگاه دارد؛ قرنطينهاي در كار نيست.
روايت چنين ميگويد: مفضل بن عمر جعفي گويد: شنيدم كه شيخ ـ يعني امام صادق عليهالسلام ـ ميفرمود: «مبادا علني كنيد و شهرت دهيد. بدانيد به خدا قسم، حتما مدت زماني از روزگار شما غايب خواهد شد و بيترديد پنهان و گمنام خواهد گرديد تا آنجا كه گفته شود: آيا او مرده است؟ هلاك شده است؟ در كدامين سرزمين راه ميپيمايد؟ و بدون شك ،ديدگان مؤمنان بر او خواهد گريست و همچون واژگون شدن كشتي در امواج دريا، واژگون و زيرورو خواهند گرديد. پس هيچكس رهايي نمييابد مگر آنكس كه خداوند از او پيمان گرفته و ايمان را در دل او، نقش كرده و با روحي از جانب خود تأييدش فرموده باشد. بيترديد، دوازده پرچم اشتباهانگيز كه شناخته نميشود كدام از كدام است، برافراشته خواهد شد...».2
در همين سياق، روايات فراواني وجود دارد حاكي از اين كه در دوران غيبت، آزمونهاي سنگين و دشواريهاي بسيار رخ خواهد داد. به طور مثال، در روايتي از جابر جعفي آمده است كه ميگويد: «به امام باقر عليهالسلام گفتم كه گشايش در كار شما كي خواهد بود؟ پس فرمود: هيهات! هيهات! گشايش در كار ما رخ نميدهد تا آن كه شما غربال شويد و بار ديگر غربال شويد ـ و اين را سه بار فرمود ـ تا آن كه خداي تعالي، تيرگي را (از شما) زايل كند و شفافيت (در شما) به جاي ماند.»3 چنان كه عبارات مذكور نشان ميدهد، دوران غيبت، دوران مواجهه با موقعيتهاي سخت و آزمونهاي دشوار است كه در نتيجهي آن، بسياري غربال خواهند شد؛ به اين معنا كه از آزمون سربلند بيرون نخواهند آمد. بنابراين، تصور آرميدن در حصاري محفوظ و بركنار ماندن از اصطكاك و مواجهه، تصوري مردود است و در قاموس مهدويّت و تربيت مهدوي نيست.
شكل دوم از آسيبزايي، در مقابل حصاربندي، با حصارشكني آشكار ميگردد. در حالي كه در حصاربندي، مرزهاي آهنين ميگذارند، در حصارشكني، هر مرزي را برميدارند و بيمرزي را حاكم ميكنند. حاصل اين امر، بروز التقاطهاي ناهمخوان ميان انديشههاي حق و باطل است. آسيبزايي حصارشكني در تربيت ديني اين است كه درست و نادرست، يكجا خوراك افراد تحت تربيت ميشود و اين خوراك ناجور، رشدي را سبب نخواهد شد و چهبسا كه مسموميت و هلاك در پي داشته باشد. نمونهي اين بيمرزي و التقاط در عرصهي مهدويّت، آن است كه كساني معتقد شوند «مهدي» اسم خاصي براي فرد معيني نيست، بلكه نمادي كلي براي اشاره به چيرگي نهايي حق و عدالت بر باطل و بيدادگري است و مصداق اين نماد ميتواند هر كسي باشد.
در روايات مربوط به مهدويّت، اين گونه حصارشكني به ديدهي منفي نگريسته شده است. بنابراين، در روايات فراواني، بر اين نكته تأكيد شده است كه مهدي (عج) نام شخص معيني است. به طور مثال، از پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله نقل شده است كه فرمود: «مهدي مردي از عترت من است كه به خاطر (برپايي) سنت من ميجنگد، چنانكه من به خاطر وحي جنگيدم.»4 برهمين سياق، در روايات ديگري، اشاره شده است كه مهدي (عج) از فرزندان امام علي عليهالسلام ، فاطمه زهرا عليهاالسلام ، امام حسن عليهالسلام ، امام حسين عليهالسلام و همچنين هر يك از امامان بعدي است.5
نه تنها بر اين نكته تأكيد شده است كه بايد به «مهدي» چون نام خاص فرد معيني اعتقاد ورزيد، كه خداوند رسالت حاكميت بخشيدن به حق و عدالت را به عهدهي وي گذاشته است، بلكه به طور كلي بايد در دوران غيبت، دين و آموزههاي اصيل آن را بازشناخت و بر آن پايورزي كرد. اين امر نيز نشانگر نادرستي مرزشكني و برآميختن حق و باطل در دوران غيبت است.
به طور مثال، روايت زير در اين مورد قابل ذكر است: علي بن جعفر از برادرش موسي بن جعفر عليهالسلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: «هنگامي كه پنجمين فرزند از امام هفتم ناپديد شود، پس خدا را! خدا را! (مواظب باشيد) در دينتان، شما را از آن دور نسازند. صاحب اين امر ناگزير از غيبتي خواهد بود تا كسي كه بدين امر قايل است، از آن باز گردد. همانا اين آزمايشي از جانب خدا است كه خداوند، خلق خود را بدان وسيله ميآزمايد...».6
تعبير اللّه اللّه في اديانكم در اين روايت، سخني مؤكد بر اهميت بازشناسي آموزههاي اصيل ديني در دوران غيبت است. بر اين اساس، محو كردن مرزهاي ميان حق و باطل و برهمآميختن آنها، يكي از لغزشهايي است كه ميتواند در خصوص مهدويّت رخ دهد.
به اين ترتيب، آشكار است كه هر دو گونهي آسيبزايي، يعني حصاربندي و حصارشكني، در عرصهي مهدويّت، مردود تلقي شده است. حالت سلامت در اين محور از بحث، به دور از هر دو گونهي مذكور، مرزشناسي است. مرزشناسي با قبول ارتباط، از حصاربندي متفاوت ميگردد و با ردّ التقاط، از حصارشكني متمايز ميشود. مرزشناسي چون يكي از راهبردهاي تربيت ديني، مستلزم آن است كه فرد در متن موقعيتها قرار داشته باشد و با بازشناسي مرزهاي راستي از ناراستي و درستي از نادرستي، راه خود را بيابد. تربيت در اين شكل، به دقت، همچون آموختن حركت در يك ميدان مين است. مصون رفتن در جادهي كناره، هنري نميخواهد و آموزشي نميطلبد. اما مسأله اين است كه تربيت ديني و مهدوي، جادهي كناره ندارد، بلكه درست از ميدان مين ميگذرد و نميتوان از آن كناره گرفت. از سوي ديگر، بيپروا دويدن در اين ميدان نيز سر بر باد ده است. تنها با آموختن بازشناسي خط عبور، ميتوان در اين ميدان حركت كرد.
هر چند بيرون از قرنطينه بودن و در مواجهه قرار داشتن دشوار است، اما هنگامي كه فرد با شناخت مرزها و حدود همراه گردد، توانايي حركت سالم را خواهد يافت. در روايت مذكور در فوق،7هنگامي كه امام صادق عليهالسلام اشاره ميكند كه در دوران غيبت، وضعيت مؤمنان چون افراد يك كشتي واژگون شده، زيرورو ميگردد، راوي سخت ميهراسد و چاره ميطلبد.
در ادامهي روايت، چنين آمده است: «...راوي گويد: پس من گريستم و به حضرت عرض كردم: (در چنين وضعي) ما چه كنيم؟ فرمود: اي اباعبداللّه! ـ و در اين حال به پرتو خورشيد كه به درون خانه و ايوان ميتابيد، نظر افكند ـ آيا اين خورشيد را ميبيني؟ عرض كردم: بلي. پس فرمود: مسلما كار ما روشنتر از اين خورشيد است.»
در پاسخ امام، مرزشناسي چون چارهي كار معرفي شده است. با توجه به زمينهي سخن كه در آن، زيرورو شدن و بروز پرچمهاي اشتباهبرانگيز مطرح شده، پاسخ بيانگر اين است كه اگر كسي مرزهاي حق و باطل را بشناسد و نور را از ظلمت تميز دهد، به سهولت ميتواند راه خود را پيش گيرد و حركت كند.
با داشتن تصوير درستي از مهدويّت، مدلولهاي درست آن در تربيت نيز معين خواهد گرديد. تربيت مهدوي، تربيت براي محيط باز است و از اين رو، مستلزم آن است كه افراد، توانايي مرزشناسي را كسب كنند و آمادگي مواجهه و رويارويي با اصطكاكهاي فكري و عملي را بيابند. اين مرزشناسي شامل مواردي از اين قبيل است: شناخت مهدي (عج) چون شخصي معين، شناخت رسالت وي در برپايي حق و عدالت، شناخت حقانيت آموزههاي دين اسلام كه وي آن را به جهانيان عرضه خواهد نمود، آشنايي با جريانهاي فكري مختلف كه سوداي برقرار ساختن حق و عدالت را در جوامع بشري در سر دارند و توانايي بازشناسي ميزان درستي و نادرستي آنها و توانايي در ميان گذاشتن محققانهي باورهاي خود با آنها.
پيرو مهدي (عج) با تربيت شدن براي زيستن در چنين محيط بازي، از انتظار انفعالي ظهور وي به دور خواهد بود و در اثر ارتباط سازنده با جريانهاي فكري ديگر، انتظاري پويا را نسبت به ظهور، آشكار خواهد ساخت. انتظار پويا به معناي فراهم ساختن فعالانهي زمينههاي ظهور است.
محور دوم ـ آسيبها: كمالگرايي (غير واقعگرا) و سهلانگاري؛ سلامت: سهلگيري.
اشاره: در اين محور، آسيبهاي تربيت ديني، در دو قطب كمالگرايي (غير واقعگرا) و سهلانگاري قرار دارند. در قطب اول، آسيبزايي تربيت ديني ناشي از آن است كه آرمانهاي بسيار والاي ديني را از افراد تحتتربيت طلب ميكنند، بدون آن كه توان و طاقت واقعي آنها را چون معيار حركت به سمت اين آرمانها در نظر بگيرند. از اين رو، بار سنگين آرمانهاي مذكور، طاقتسوز خواهد بود. در قطب دوم، سهلانگاري با بياعتنايي به آرمانهاي بلند، چهرهي ديگري از آسيبزايي را آشكار ميسازد. سهلانگاري، جديت و تلاش را از عرصهي تربيت ميزدايد و به اين ترتيب، حركت پيشرونده را به پرسهزدن تبديل ميكند، در حالي كه پرسهزدن، سازنده و شكلدهنده نيست.
حالت سلامت در اين محور، سهلگيري است. سهلگيري با كمالگرايي (غيرواقعگرا) از اين جهت متفاوت است كه در آن، كمال را براي فرد، در حد وسع وي ميجويند و از فراتر از آن اغماض ميكنند. تفاوت آن با سهلانگاري نيز در اين است كه در سهلگيري، در هر حال، چشم به سوي آرمانها دارند و حركت پيشرونده را ميخواهند. پيامبر اكرم (ص) دين خود را "سهلهي سمحه" ناميده و جايگاه خود را در نقطهي سهلگيري معين كرده است.
با به كارگيري چارچوب اين محور در زمينهي مهدويّت، به ترتيب، از دو گونهي آسيبزايي، يعني كمالگرايي (غير واقعگرا) و سهلانگاري، سخن خواهيم گفت. سپس، حالت سلامت را تحت عنوان سهلگيري مورد بحث قرار خواهيم داد.
در قطب نخست آسيب، ابتدا بايد به اين مسأله پاسخ گوييم كه كمالگرايي (غير واقعگرا) چگونه در عرصهي تربيت مهدوي آشكار ميگردد. زمينهي اين امر، آن است كه مهدي (عج)، عهدهدار رسالتي سخت و سترگ است. تلاش گسترده در سطح جهان براي زدودن ظلم و بيعدالتي و نشاندن حق و عدالت بر اريكهي قدرت، كاري به غايت دشوار است؛ زيرا مستلزم بازستاندن قدرت از دست مدعيان دروغين و جسور آن خواهد بود. از اين رو، امام مهدي (عج) با مقاومتهاي بسياري روبهرو خواهد شد و ناگزير، جنگي جانكاه در پيش خواهد داشت. اين نكته در روايات فراواني مورد نظر قرار گرفته است.
در زير، به نمونههايي اشاره ميكنيم: مفضل بن عمر گويد: «به امام صادق عليهالسلام عرض كردم: نشانهي قائم چيست؟ فرمود: آنگاه روزگار گردش كند و گويند: او مرده يا هلاك شده؟ در كدامين سرزمين ميگردد (بهسر ميبرد)؟ عرض كردم: فدايت شوم، سپس چه خواهد شد؟ فرمود: ظهور نميكند مگر با شمشير».8
همچنين، ابوبصير گويد: شنيدم امام باقر عليهالسلام ميفرمود:«...شمشير بر گردن خويش حمايل ميسازد، هشت ماه به شدت مبارزه ميكند تا اينكه خدا راضي شود...».9
در پيش بودن اين مسؤوليت سنگين و خطير براي مهدي (عج)، كار را براي پيروان وي نيز دشوار خواهد ساخت. خداوند چنين مقدر نكرده است كه آن حضرت، اين رسالت را به تنهايي و تنها با مدد غيبي به انجام برساند، بلكه نظر بر آن بوده است كه بشر در گيرودار اين رخداد عظيم، خود نيز تحول يابد و در تعيين سرنوشت تاريخي خويش، نقشآفريني كند. به هر روي، كساني خواهند توانست خود را براي اين ياوري آماده كنند كه ظرفيتي عظيم در خويش سراغ گيرند. به همين دليل، صفات برجستهاي براي ياوران مهدي (عج) ذكر شده است، چنانكه در روايتي در وصف شجاعت آنان آمده است: «و مرداني كه گويي دلهايشان پارههاي پولاد است...».10 همچنين، در روايتي، ابوالجارود به نقل از امام باقر عليهالسلام گويد: آن حضرت به من فرمود: «...چون شنيديد ظهور كرده است، نزد او برويد، اگر چه كشان كشان بر روي برف و يخ باشد.»11 اين بيان حاكي از آن است كه ياران امام، چنان نستوهاند كه اگر لازم باشد خود را به اين نحو نيز به وي برسانند، به آن مبادرت خواهند كرد.
در نظر بودن چنين غايت بلندي در مسألهي مهدويّت، زمينهساز آسيب تربيتي كمالگرايي (غير واقعگرا) ميگردد. اين آسيب چنين آشكار ميگردد كه مربيان، بدون توجه به وسع فهمي و عملي افراد، آنان را از همان ابتدا به فتح اين قلهي عظيم فرابخوانند. آسيب اين گونه كمالگرايي، به صورت اعراض كلي فرد از مقصد و مقصود آشكار ميگردد و اين در جريان تربيت، نقض غرض خواهد بود؛ زيرا فراخواندن افراد به كمال، براي آن است كه آنان از وضعيت كنوني خويش، به سوي نقطهاي فراتر حركت كنند. اما هنگامي كه اين امر به صورت غيرواقعبينانه صورت گيرد، فرد را از اصل حركت منصرف ميسازد. مربي بايد بداند كه هر كسي براي آن ساخته نشده است كه بتواند ياور خاص مهدي (عج) باشد و نميتوان همگان را در اين حركت، به قلّه نشاند و با اين حال، چنين نيست كه اين گونه افراد، جايي در كاروان بلنددامنهي نصرت مهدي (عج) نداشته باشند.
در قطب دوم و در نقطهي مقابل كمالگرايي، سهلانگاري قرار دارد. سهلانگاري در قلمرو مهدويّت، به اين نحو آشكار ميگردد كه جايي براي آن در ذهن و ضمير فرد فراهم نيايد و به تبع آن، نقشي براي آن در تحول شخصيتي وي وجود نداشته باشد. به عبارت ديگر، در اين قطب، مسألهي مهدويّت در منظومهي تربيت ديني، به كنج تغافل يا غفلت ميافتد و هيچ نقشي براي آن در جريان تربيت ديني در نظر گرفته نميشود.
در پارهاي از روايات به اين نكته اشاره شده است كه چگونه برخي از مردم، مسألهي مهدويّت را به بوتهي فراموشي و غفلت ميسپارند، به نحوي كه به وقت ظهور وي، شگفت زده ميشوند. به طور مثال، حماد بن عبدالكريم گويد: «در محضر امام صادق عليهالسلام از حضرت قائم(عج) ياد شد. پس آن حضرت فرمود: بدانيد كه هرگاه او قيام كند، حتما مردم ميگويند: اين چگونه ممكن است؟ در حالي كه چندين و چند سال است كه استخوانهاي او نيز پوسيده است.»12
آسيبزايي سهلانگاري در اين است كه نقش تربيتي آرمانها را با سبكگرفتن يا فراموش كردن آنها از ميان برميدارد. هر آرماني، متناسب با ويژگيهاي خود، قابليت معيني را در افراد شكل ميدهد. سهلانگاري نسبت به هر آرماني، سهم تربيتي معيني را از عرصهي تربيت خارج ميسازد. مهدويّت يكي از زندهترين و پوياترين آرمانهاي ديني است؛ زيرا افراد را در ارتباط با رخدادي قرار ميدهد كه در پيش است و با توجه به اين كه وقت آن نامعين است، هر آن ممكن است واقع شود. رخدادهاي مربوط به آينده، از توانايي ويژهاي براي آمادهسازي افراد برخوردارند. مهدويّت در ميان اين گونه رخدادهاي مربوط به آينده، يكي از برجستهترين آنهاست؛ زيرا در عرصهي وسيعي، يعني در پهنهي حيات بشري، رخ ميدهد و در حكم برآيندي براي درازاي بلند تاريخ آدمي و چون نقطهي روشني در پايان آن است. سهلانگاري نسبت به مهدويّت در تربيت ديني، به منزلهي از دست نهادن اين تأثير عظيم تحولبخش در شخصيت افراد است.
در نقطهي ميان دو قطب آسيبزاي مذكور، حالت سلامت عبارت از سهلگيري است. سهلگيري از معايب هر دو قطب كمالگرايي (غير واقعگرا) و سهلانگاري به دور است؛ زيرا در عين حال كه در آن، به كمال نظر هست، وسع فرد ناديده گرفته نميشود و در عين حال كه در آن، سهولت در كار است، غفلت در ميان نيست.
در تربيت مهدوي بايد سهلگيري را چون يكي از شاخصها در نظر گرفت. در سهلگيري، بايد نخست به حدود وسع فهمي و عملي فرد توجه يافت و آنگاه با نظر به اين حدود، حركت وي را تسهيل كرد. امام علي عليهالسلام در حديثي طولاني كه در آن از مهدي (عج) ياد كرده است، خطاب به حذيفه بن اليمان فرمود: «اي حذيفه! با مردم آنچه را نميدانند (نميفهمند) نگو؛ كه سركشي كنند و كفر ورزند. همانا پارهاي از دانشها سخت و گرانبار است كه اگر كوهها آنرا بر دوش كشند، از بردن آن ناتوانند...».13
در اين سخن، توجه به وسع فهمي و دانشي افراد، مورد تأكيد قرار گرفته و به صراحت اظهار شده كه ناديده گرفتن آن، موجب اعراض و بلكه كفرورزي خواهد گرديد. به تبع وسع فهمي، وسع عملي و حد طاقت افراد در به دوش كشيدن تكاليف نيز بايد مورد توجه قرار گيرد. قابل ذكر است كه حتي در ياوران نزديك مهدي (عج)، برخي وسع و طاقت بيشتري از ديگران نشان ميدهند، اما به هر روي، هر كدام متناسب با وسع خويش، عمل ميكنند. در حديثي كه پيشتر در وصف ياران مهدي (عج) ذكر شد، اين تعبير نيز آمده است: «در ميان آنان، مرداني هستند كه شب را نميخسبند و در نمازي كه ميگزارند، چونان زنبور، زمزمهاي بر لب دارند. شب را با برپايي نماز، صبح ميكنند و روز را با فرماندهي سپاهشان سپري ميكنند. راهبان شب و شيران روزند.»14
سيد محمد صدر در شرح اين بخش از روايت ميگويد كه اين ظرفيت عظيم، يعني عبادت در شب و رزم در روز، تنها در برخي از ياران مهدي (عج) وجود دارد. سايرين، تنها به جهاد و رزم واجب روزانهاي كه به عهده دارند، ميپردازند و به سبب خستگي، برپايي نماز شب را كه مستحب است، ترك ميكنند؛ زيرا ظرفيت آنها در حدي نيست كه بتوانند عبادت و جهاد، هر دو را به دوش بكشند. بنابراين، ياران مهدي (عج) دو دستهاند؛ كساني كه به تهجد ميپردازند و كساني كه به تهجد نميپردازند. هر چند هر دو دسته، در اقدام به جهاد و رزم، مشابه يكديگرند. همين تقسيم در ياران رسول اكرم صلياللهعليهوآله نيز وجود داشت. چنانكه در قرآن به اين نكته اشاره شده است: «در حقيقت، پروردگارت ميداند كه تو و گروهي از كساني كه با تواند، نزديك به دوسوم از شب يا نصف آن يا يك سوم آن را به [نماز] برميخيزيد...».15 ياران پيامبر، هر چند همگي در شجاعت و تحمل آزار قريش، مشابه بودند، اما تنها گروهي از آنان، يعني مسلمانان قبل از هجرت، به همراه ايشان به تهجد ميپرداختند.16
توجه به وسع افراد در عرصهي فهم و عمل، به منزلهي حفظ حركت مستمر آنان در طريق تربيت و تحول است. چهبسا رعايت وسع يك فرد ضعيف، موجب شود كه وي، به سهم خويش، در راه مهيا شدن براي ظهور مهدي (عج) گام بردارد، اما بيتوجهي به وسع فردي متوسط و خوب، وي را از راه به در برد.
آسيبشناسي باور به ظهور منجي
قلمرو اول «هنگامة ظهور» است؛ يعني چه زماني و در چه شرايطي پديده ظهور اتفاق خواهد افتاد. قلمرو دوم «شيوة ظهور» است كه به مسئله حوادث پس از ظهور ميپردازد و به اين سؤال كه دولت مهدوي چگونه حاكميت يافته و تشكيل ميشود؛ پاسخ ميدهد.
1. هنگامة ظهور
برخي از آسيبهاي موضوع ظهور مربوط به «هنگامة ظهور» است. هنگامة ظهور، يعني زماني كه ظهور اتفاق خواهد افتاد. بديهي است كه مراد از زمان، زمان تقويمي نيست. زمان تقويمي را كسي جز خداوند متعال نميداند. بلكه مراد از زمان ظهور، زمان پيششرطي و زمان زمينهاي است. بنابراين وقتي از هنگامة ظهور پرسش ميشود، مقصود اين است كه پيششرط ظهور چيست؟ زمينه ظهور حضرت كدام است؟ و در چه شرايطي حضرت مهدي(ع) ظهور خواهد كرد؟
1ـ1. اهميت و ثمره بحث: مسئله هنگامة ظهور از آن جهت اهميت دارد كه مشخص ميسازد براي ظهور چه مقدماتي لازم است (مقدمات ظهور) و براي تحقق مقدمات و زمينهها، چه وظايفي بر عهده شيعه است (وظايف منتظران). پاسخ به پرسش، هنگامه ظهور، جهت حركت شيعه را مشخص ميسازد. پاسخ درست، مسير درست را مشخص ميكند و پاسخ نادرست، شيعه را به بيراهه كشانده و ظهور را به تأخير مياندازد.
به بيان ديگر پاسخي كه به پرسش هنگامه ظهور داده ميشود، تأثير مستقيم و غيرقابل انكاري در بحث «انتظار» خواهد داشت. انتظار و چگونگي آن از مسايل بنيادين در دوران غيبت است كه نميتوان به سادگي از كنار آن گذشت. تعريف دقيق انتظار، فرهنگ انتظار و وظايف منتظران، متوقف بر داشتن پاسخي صحيح، منطقي و متين براي پرسش هنگامة ظهور است. از اينرو مسئله آسيبشناسي و آسيبزدايي در قلمرو هنگامه ظهور، از اهميت فوقالعادهاي برخوردار است.
1ـ2. آسيبشناسي هنگامة ظهور: يكي از آسيبهاي مرتبط با هنگامه ظهور اين است كه گمان ميشود «فراگيري و جهان شمولي فساد» پيش شرط ظهور است. برخي معتقدند تا جهان پر از ظلم و فساد نشود، حضرت مهدي(ع) ظهور نخواهد كرد. و شايد پاسخ اين گروه به اين پرسش كه «چرا حضرت مهدي(ع) در غيبت است؟» اين باشد كه: چون هنوز مناطقي از جهان را فساد فرا نگرفته است. در اينجا براي آشنايي بيشتر با اين ديدگاه، دلايل معتقدان آن و آثاري را كه اين ديدگاه بر انديشه انتظار دارد، بررسي ميكنيم.
الف) دليل: دليل كساني كه معتقدند جهانشمولي فساد پيششرط ظهور است، رواياتي است كه ميگويند حضرت مهدي(ع) زماني ظهور ميكند كه جهان پر از ستم شده است.
روايات فراواني وجود دارند كه دربارة جهان پيش از ظهور، از تعبير «كما ملئت ظلماً و جوراً» استفاده كردهاند. مثلاً رسول خدا(ص) ميفرمايد: لاتقوم الساعة حتي تمتلئ الاٴرض ظلماً و عدواناً، ثمّ يخرج رجل من عترتي فيملؤها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و عدواناً.17
قيامت برپا نميشود تا زماني كه زمين از ستم و دشمني آكنده شود، آنگاه مردي از خاندان من قيام كند و زمين را همچنان كه از ظلم و جور آكنده شده، از عدل و داد پر كند.
و يا در كلام ديگري ميفرمايد: لولم يبق من الدّهر إلاّيوم لبعث الله تعالي رجلاً من أهل بيتي يملؤها عدلاً كما ملئت جوراً.18
اگر از عمر دنيا فقط يك روز باقي مانده باشد، خداوند مردي از خاندان مرا برميانگيزد كه دنيا را پر از داد ميكند همچنان كه پر از ستم شده است.
از چنين رواياتي اين برداشت را كردهاند كه فراگيري فساد، پيششرط ظهور است. در بحثهاي بعدي به تحليل اين بفعد از روايات مهدويت خواهيم پرداخت و مشخص خواهيم ساخت كه مراد از اين تعبيرها چيست.
ب) تأثير اين نظريه بر فرهنگ انتظار: اين نظريه تأثير مستقيمي بر فرهنگ انتظار و تعيين وظايف منتظران دارد. انگارهاي كه از دل نظريه فوق در باب انتظار بيرون ميآيد، نفي امر به معروف و نهي از منكر و تعطيلي هرگونه حركت اصلاحطلبي است. گروهي از كساني كه پيششرط ظهور را فراگيري فساد ميدانند، بر اين باورند كه نبايد جلوي فساد را گرفت. از ديدگاه اينان، هرگونه مانعتراشي در راه انجام فساد و منكرات، منجر به تأخير در ظهور ميشود.
امام خميني(ره) درباره اين گروه ميفرمايد: يك دستهاي ميگفتند كه خوب، بايد عالم پر از معصيت بشود تا حضرت بيايند، ما بايد نهي از منكر نكنيم، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هركاري ميخواهند بكنند، گناهان زياد بشود كه فرج نزديك بشود.19
كساني كه اين انگاره را پذيرفتهاند، بر اين باورند كه چون راه ظهور، گسترش فساد است، وظيفه منتظران، سكوت در برابر منكرات و اجازه گسترش فساد است و بر اين اساس معتقدند هر نوع تلاش براي جلوگيري از فساد و توسعه صلاح و فلاح، حركت ضدانتظار است كه موجب به تأخير افتادن ظهور ميشود.
1ـ3. نقد: در نقد اين ديدگاه بايد گفت كه اگرچه روايات مورد استناد صحيحاند، اما استنباطي كه از آنها شده درست نيست. سؤال اين است كه رواياتف مورد استناد، بيانگر «توصيف زمان ظهور» ند يا بيانگر «پيششرط ظهور»؟ فرق است ميان اينكه گفته شود ويژگيهاي اجتماعي هنگامه ظهور چيست و اينكه گفته شود پيششرط ظهور حضرت مهدي (ع) چيست.
مورد اول ويژگيهاي جامعه جهاني را به هنگام ظهور توصيف و پيشبيني ميكند، ولي مورد دوم شرط ظهور حضرت مهدي(ع) را توضيح ميدهد. بديهي است كه ميان اين دو، تفاوت وجود دارد. به عنوان نمونه اگر گفته شود در فصل بهار فرزند فلان خانواده متولد ميشود؛ آيا بدين معناست كه فصل بهار علت ولادت است يا فصل بهار توصيف هنگامه ولادت است؟ در بحث ما نيز همين مسئله صادق است. خيلي فرق است ميان اينكه بگوييم «حضرت مهدي(ع) چون فساد فراگير شود ظهور ميكند» يا اينكه بگوييم «حضرت مهدي (ع) در زماني كه فساد فراگير است ظهور خواهد كرد.» ميان اين دو تفاوت ظريفي وجود دارد.
فهم متون ديني نيازمند كار كارشناسي است. بايد مجموعه متون ديني را مورد توجه قرار داد تا به نتيجه منطقي رسيد. در متون ديني هيچگاه از «فراگيري ستم» به عنوان علت ظهور ياد نشده تا در نتيجه گفته شود كه راه تعجيل در فرج حضرت، توسعه فساد است! بلكه در متون حديثي تصريح شده كه پيششرط ظهور، تغيير جامعه و حركت آن به سمت صلاح و فلاح است. اينكه در بحث روششناسي فهم متون ديني گفته ميشود بايد مجموعه روايات را مورد توجه قرار داد تا بتوان ديدگاه دين را استخراج نمود، به همين دليل است.
مطالعه ديگر روايات نشانگر اين حقيقت است كه تمركز بر بخشي از احاديث و ناديده گرفتن برخي ديگر، عامل انحراف در فهم متون و موجب تحريف در ديدگاه دين ميگردد. در ادامه به روايتي در زمينه پيش شرط ظهور اشاره ميكنيم تا اين بحث روشنتر گردد:
كسي از امام باقر(ع) ميپرسد كه چه وقت ظهور حضرت مهدي(ع) اتفاق ميافتد تا دل ما شاد گردد؟ حضرت در قالب بيان يك حكايت آموزنده، تاريخ را به سه دوره؛ زمان گرگصفتي، زمان ميشصفتي و زمان ترازو تقسيم كرده و روشن ميسازد كه در كداميك از اين دورهها، امكان ظهور وجود دارد. حكايت اين است كه عالم فرزانهاي، فرزندي داشت كه نسبت به دانش و فضل او بيرغبت بود و لذا بهرهاي از دانش پدر نبرده بود. در مقابل همسايهاي داشت كه از دانش او بهرههاي فراوان برده بود.
عالم فرزانه، هنگام مرگ به فرزند خود گفت اگر پس از من به تو رجوع كردند و با مشكل روبهرو شدي از اين مرد همسايه كمك بخواه. پس از مدتي، پادشاه خوابي ديد و براي تعبير خواب خود فرزند عالم فرزانه را احضار كرد. او به همسايه مراجعه كرد و از وي نظرخواهي نمود. همسايه فرزانه گفت: در تعبير خواب پادشاه بگو كه اكنون زمان گرگ است، ولي وقتي پاداش را گرفتي سهم مرا نيز بده. فرزند عالم نزد پادشاه رفت و پس از تعبير خواب او، پاداش خوبي گرفت، اما با كمال شهامت به وعده خود با همسايه عمل نكرد.
پس از مدتي دوباره جريان تكرار شد. فرزند عالم با عذرخواهي و خجالت نزد همسايه رفت. همسايه به او گفت: بگو اكنون زمان ميش است. ولي اينبار سهم مرا از پاداش فراموش نكن... . فرزند عالم پس از گرفتن پاداش به ترديد افتاد كه چه كند آيا سهم همسايه را بدهد يا نه؟ ولي بالاخره از اين كار چشمپوشي نمود. وقتي براي بار سوم قضيه تكرار شد، فرزند عالم قول داد كه اينبار به وعده خود عمل كند. همسايه فرزانه نيز به او گفت: به پادشاه بگو اكنون زمان ترازو است. فرزند عالم پس از گرفتن پاداش فوراً نزد همسايه رفت و سهم او را تقديم كرد.
همساية فرزانه در اينجا كلام بسيار مهمي دارد. به او گفت:من از آغاز نيز چشمداشتي به اين مال نداشتم ولي تو فرزند زمان خود هستي. زمان اول زمان گرگ بود و تو چون گرگ حق مرا غارت كردي. زمان دوم زمان ميش بود كه دلش ميخواهد ولي عمل نميكند، تو هم دلت ميخواست كه حق مرا بدهي ولي عمل نكردي. و اما زمان سوم زمان ترازو بود و تو به وعده خودت عمل كردي. همه پاداش از آنف تو.20
امام باقر (ع) با بيان اين حكايت ميخواهد بفرمايد كه در دورة «گرگصفتي» حق امامت غصب شد، در دوره «ميشصفتي» مردم ميخواهند حق ما را بدهند ولي حال آن را ندارند و در دوره سوم كه دوره «عدالت» است مردم حق ما را خواهند داد! اينها دورههاي سهگانه تاريخ امامتاند. مدار و محور اين دورههاي سهگانه، مردماند. اگر مردم تغيير كنند، زمان ظهور فرا خواهد رسيد. براساس اين حديث شريف، پيششرط ظهور عدالتخواهي مردم است. امامف عدالت، امت عدالتخواه ميخواهد. دولت عدالت، جامعه عدالتپذير ميخواهد. جامعه فاسد، امام عدالت را نميپذيرد. مردم فاسد، دولت عدالت را تحمل نميكنند؛ همانگونه كه امام علي(ع) را تحمل نكردند.
اگر ظهور در جامعه فاسد روي دهد، امام مهدي(ع) نيز فرجامي چون ديگر امامان خواهد داشت. بنابراين پيششرط ظهور، توسعه عدالتخواهي است. گفتمان جامعه بشري بايد به گفتمان عدالت تبديل شود تا زمنية ظهور حضرت مهدي(ع) فراهم گردد. البته حركت به سوي عدالت، حركتي مردمي و تودهاي است كه در بدنة جامعه جهاني بايد صورت بگيرد. اگر چنين اتفاقي بيفتد، طبيعي است كه سران كفر و الحاد ساكت نخواهند نشست و ظلم و جور خود را دامنهدارتر خواهند كرد؛ همانگونه كه هم اكنون كفر جهاني براي مقابله با نهضت مهدويت برنامههاي شيطاني طراحي و اجراي آنها را آغاز كرده است و بدون ترديد اين روند موجب توسعه فساد ميگردد، هرچند از سوي ديگر موج عدالتخواهي و حركت به سوي منجي عدالتگستر نيز روبه افزايش است.
بنابراين، اين تصور كه پيششرط ظهور، توسعه فساد است، با متون ديني و عقل سليم ناسازگار است. فراگيري فساد، توصيف زمان ظهور است نه علت ظهور. برهمين اساس مفهوم انتظار يعني تلاش براي غالب كردن گفتمان عدالت و ترويج عدالتخواهي در مردم و جامعه منتظر جامعهاي است كه در راه توسعه عدالتخواهي و عدالتپذيري تلاش ميكند.21
2. شيوه ظهور
برخي ديگر از آسيبهاي ظهور، مربوط به «شيوة ظهور» و به قدرت رسيدن حضرت مهدي(ع) است. ميدانيم كه در دوران ظهور، حكومت واحدي در سراسر جهان شكل ميگيرد و حضرت مهدي(ع) در رأس اين حكومت قرار ميگيرد، حال اين سؤال مطرح است كه چگونه آن حضرت به اين قدرت ميرسد. يكي از مباحث مهم در هر حاكميتي، مكانيسم كسب قدرت است. اينكه ساز و كار كسب قدرت چيست از مباحث مهم فلسفه سياسي است. سؤال اين است كه ساز و كار كسب قدرت در دولت مهدوي ـكه نمونه كامل دولت امامت و ولايت است چيست؟ و حضرت مهدي(ع) از چه شيوهاي براي رسيدن به قدرت استفاده خواهد كرد؟22
2ـ1. اهميت و فايده بحث: در بحث ظهور نميتوان مسئله شيوه كسب قدرت را ناديده گرفت و از آن چشمپوشي كرد. امروز دنيا نسبت به اين مسئله حساس است و سؤالها و شبهه هاي فراواني در اين زمينه دارد. ما نميتوانيم افكار عمومي را ناديده بگيريم. ظهور ميان زمين و آسمان و در خلأ اتفاق نميافتد. ظهور در اين دنيا و در ميان همين مردمي اتفاق ميافتد كه سؤالها و شبهههاي فراواني دارند. اگر حكومت حضرت يك حكومت جهاني است، نميتوان به جز شيعه، بقيه مردم را ناديده گرفت. جهانف امروز، نزديك به شش ميليارد نفر جمعيت دارد كه از اين ميزان، قدري بيش از يك ميليارد نفر آن مسلماناند و در ميان مسلمانان، جمعيت شيعه حدود صدميليون نفر است. شيعه اگر معتقد است دولتي كه او معرفي ميكند، دولت پايان تاريخ است، بايد بتواند پاسخ قانعكنندهاي براي خيل مردمي داشته باشد كه شيعه نيستند و سؤالات فراواني دارند.
البته هميشه انسانهاي مغرض وجود خواهند داشت، اما اكثريت را كساني تشكيل ميدهند كه اگر پاسخ قانع كنندهاي بيابند، خواهند پذيرفت و اين جمعيت تشنه، يكي از نگرانيهايش، شيوة به قدرت رسيدن دولت پايان تاريخ در انديشه شيعي است. اينجاست كه بحث شيوه ظهور اهميت مييابد. يافتن پاسخ صحيح و منطقي براي اين پرسش، اولاً به ما كمك خواهد كرد كه حوادث پس از ظهور را تبيين و تبليغ كنيم و ثانياً وظيفه منتظران را در تهيه ابزار قدرت، مشخص ميسازد. اگر بناست حضرت مهدي(ع) قدرت جهان را در دست بگيرد، بايد در دوران غيبت و انتظار، ابزار قدرت را فراهم ساخت. هر پاسخي كه به پرسش دوم داده شود، در وظيفه منتظران تأثير مستقيم خواهد داشت و مسير حركت در اين زمينه را تعيين خواهد كرد.
2ـ 2. آسيبشناسي شيوه ظهور: برخي ظهور حضرت را ظهور سرخ و خونين ميدانند و بر اين باورند كه ايشان در اثر جنگ و خونريزيهاي فراوان، حاكميت مييابد. اين مسئله دستاويزي براي مخالفان مهدويت شيعي شده تا براي مردم دنيا اينگونه جا بيندازند كه فرجام تاريخ از نظر شيعه، فرجامي است خونين و دردناك كه در آن با زور شمشير و سرنيزه حكومتي به مردم جهان تحميل ميگردد. دوران معاصر، دورة نبرد الگوهاي فرجام تاريخ و نظريههاي پايان تاريخ است.
در اين نبرد كسي پيروز است كه الگوي بهتري ارائه دهد. اگر ظهور حضرت متوقف بر روي كرد جامعه بشري به عدالت مهدوي است، راه رسيدن به آن ارائه تصويري روشن و منطقي از آن است. اگر بناست بشريت در ظهور حضرت به خاك و خون كشيده شود، آيا ميتوان انتظار همراهي از آنان داشت؟ آيا ميتوان آنان را منتظر ظهور نمود؟ آن تصوير خشونتباري كه اردوگاه ليبرال دموكراسي از مهدويت شيعي ارائه ميدهد، مبتني بر برخي سخناني است كه شيعه خود در اينباره گفته است؛ بدون اينكه به حساسيت مسئله توجه داشته باشد و تحليل منطقي از اين بحث ارائه دهد. از اينرو بررسي دوباره موضوع اهميت دارد.
2ـ3. دليل: بخشي از روايات مهدويت، اختصاص به درگيريهاي هنگام ظهور دارد. در اين دسته، رواياتي وجود دارند كه دامنه درگيريها را بسيار گسترده و آمار كشتهشدگان را بسيار زياد نقل ميكند. در اين بحث در پي نقل اين متون نيستم، شما كم و بيش از اين متون خبر داشته و گوشههايي از آن را شنيده و يا خواندهايد.
2ـ4. نقد: همانگونه كه اشاره شد، روايات فوق مبناي نظريه «جنگ براي تحميل» شده است. در اين نظريه حضرت مهدي(ع) ظهور ميكند و پس از درگيريها و خونريزيهاي بسيار فراوان، حاكميت خود را بر پهنة گيتي ميگستراند. اما اين نظريه با اشكالات فراواني روبهروست؛ چرا كه يك نظريه اگر مخصوص بخشي از يك حقيقت باشد بايد با ديگر اجزاء هماهنگ باشد. اصل هماهنگي ميان اجزاي يك مجموعه، ضرورت نظريهپردازي است و ناهماهنگي نشانه نادرستي يك يا چند نظريه دروني ميباشد. نظرية «جنگ براي تحميل» نيز با ديگر بخشهاي نظرية مهدويت و دولت امامت ناهماهنگ است. اين ناهماهنگي در سه حوزه است كه بدان ميپردازيم:
الف) نظرية «جنگ براي تحميل» نميتواند پديده «غيبت» را تحليل كند. غيبت يكي از عناصر مهم در فرهنگ مهدوي است. اگر بناست كه براي حاكميت امام زمان (ع) نبردهاي تحميل كننده انجام شود، ديگر نيازي به اين غيبت طولاني نميبود؛ از همان آغاز اين نبردها ميتوانست آغاز شود و حكومت حضرت مستقر گردد. پس راز حدود دوازده قرن غيبت چيست؟ شايد گفته شود حضرت مهدي(ع) در آغاز امامت بيش از پنج سال سن نداشته است و به همين دليل غايب شده است. اما روشن است كه كمي سن نميتواند توجيه عقلاني براي دوازده قرن غيبت باشد.23 اگر كمي سن دليل غيبت است و اگر بناست به وسيله جنگ حكومت حضرت برپا گردد، چند دهه غيبت براي تكميل سن كافي بود. اين نشانگر ناكارآمدي نظرية «جنگ براي تحميل» در تحليل پديده غيبت است.
ب) همانگونه كه در بحث آسيبشناسي هنگامة ظهور گذشت، روايات معصومين(ع) و تحليلهاي عقلاني، پيششرط ظهور حضرت مهدي(ع) را «آمادگي اجتماعي» ميدانند؛ اگر چنين است، نظرية «جنگ براي تحميل» با اين بخش از فرهنگ مهدويت نيز در تضاد است. اگر ظهور نيازمند آمادگي اجتماعي است؛ اگر غيبت، فرصتي براي كسب آمادگي است و اگر انتظار تلاش براي آمادهسازي است، «جنگ براي تحميل» چه معنايي خواهد داشت؟ اين نظريه با هيچ يك از آن مفاهيم سهگانه نيز همخواني ندارد.
ج) برخي از رواياتي كه به موضوع نبردهاي پس از ظهور پرداختهاند، تأكيد كردهاند كه هدف اين نبردها منافقان و معاندان هستند و بر اين اساس عموم مردم در صف مقابل قرار نميگيرند. نظريه جنگ براي تحميل با اين دسته از روايات هم ناسازگار است. در انديشه ديني حتي منافق تا وقتي يك شهروند باشد، در امان است و تنها زماني كه قصد براندازي داشته باشد، با او برخورد ميشود. در عصر ظهور، اگر معاندان و منافقان بخواهند مانع استقرار دولت مهدوي شوند، با آنان ستيز خواهد شد. دولت امامت، هيچگاه خود را با خشونت و تهديد بر مردم تحميل نكرده است. خانهنشيني حضرت علي(ع) و انزواي معصومان (ع) دليل روشن اين حقيقت است. ستيز امام زمان(ع) با كساني است كه در برابر اين جريان حق (كه خواست عمومي است) سد ايجاد ميكنند.
2ـ5. ماهيت نبردهاي ظهور: اگر سؤال شود كه آيا هيچ جنگي در آستانه تشكيل دولت مهدوي رخ نميدهد؟ پاسخ آن منفي است. روايتهاي زيادي، اصل مسئله درگيري را تأييد و حتي برخي ويژگيهاي آنرا نيز مشخص كردهاند. اما اگر سؤال شود كه آيا پايههاي حكومت مهدوي بر كشتار و خونريزي توده مردم (همانها كه دولت مهدوي ميخواهد بر ايشان حكومت كند) استوار است؟ پاسخ منفي است. بدون ترديد نبرد و درگيريهاي نظامي سختي در خواهد گرفت اما سؤال اين است كه آيا اين درگيريها به خاطر تحميل يك ايده به مردم است؟ يا دليل ديگري دارد؟ آيا شمشير حضرت مهدي(ع) شمشير تحميل حكومت به مردم است يا شمشير مبارزه با كساني است كه در برابر خواست عمومي بشريت براي تحقق عدالت صفآرايي ميكنند؟ ميان اين دو تفاوت وجود دارد. گاهي يك نفر يا يك گروه با تكيه بر سرنيزه حاكميت خود را به مردم تحميل ميكند و گاهي جامعهاي به پاميخيزد و عليه ستم قيام ميكند ولي زورگويان در برابر آنان مقاومت ميكنند و لذا مردم نيز با آنان ميجنگند.
نمونه بارز آن در انقلاب اسلامي ايران اتفاق افتاد. حضرت امام خميني(ره) و ياران او جنگيدند و شهداي زيادي تقديم انقلاب كردند. سؤال اين است كه اين جنگ و كشتار به خاطر چه بود؟ آيا به زور سرنيزه به مردم ميگفتند كه بايد انقلاب كنيد و لذا نبرد آغاز شد؟ يا اينكه مردم قيام كردند تا حكومت اسلامي تشكيل دهند ولي صاحبان زر و زور و تزوير در برابر اين خواست عمومي ايستادند و لذا مردم هم تا اندازهاي كه لازم بود با آنان درگير شدند؟ داستان نبردهاي ظهور نيز همينگونه است؛ نبردي است براي برچيدن سدهايي كه ظالمان در راه تحقق عدالت ايجاد كردهاند.
نتيجه گيري
در طيّ اين مسير است كه افق كوتاه ديد آدمي، بدفهميها را در دامن ميپرورد، چنانكه دامنهي محدود همّت او، بدكرداريها را در پي ميآورد. از اين رو، آسيبشناسي تربيتي مهدويّت، تلاشي براي بازشناسي اين گونه لغزشهاي فكري و عملي در جريان تحقق بخشيدن به بعد تربيتي مهدويّت است.
اما چنانكه اشاره شد، آسيبشناسي تربيتي مهدويّت، خود، موردي از بحث عامتر آسيبشناسي تربيت ديني و اسلامي است. به عبارت ديگر، همهي انواع آسيبشناسي در تربيت ديني، در هر يك از موارد آن نيز صادق خواهد بود. به اين ترتيب، رابطهي آسيبشناسي تربيت ديني با آسيبشناسي تربيتي مهدويّت، رابطهي كلي و جزئي خواهد بود. يعني آنچه به طور كلي در مورد نخست صادق است، به نحو جزئي و مصداقي، در مورد دوم نيز صادق خواهد بود.
پي نوشت :
1 ـ «بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق و لكم الويل مماتصفون.» انبياء، 18.
2 ـ المفضل بن عمر الجعفي قال: سمعت الشيخ ـ يعني ابا عبداللّه عليهالسلام ـ يقول: «اياكم و التنويه، أما واللّه ليغيبن سبتا من دهركم و ليخملن حتي يقال: مات؟ هلك؟ بأي واد سلك؟ و لتدمعن عليه عيون المؤمنين و ليكفأن تكفأالسفينه في أمواج البحر فلا ينجو الا من أخذاللّه ميثاقه و كتب في قلبه الايمان و أيده بروح منه و لترفعن اثنتا عشرة مشتبهة لا يدري أي من أي، قال: فبكيت ثم قلت له: كيف تصنع؟ فقال: يا أباعبداللّه -ثم نظر الي شمس داخلة في الصفه- أتري هذه الشمس؟ فقلت: نعم، فقال: لأمرنا أبين من هذه الشمس.»، غيبت نعماني (ترجمه غفاري)، صص 218-219.
3 ـ عن جابر الجعفي قال: «قلت لأبي جعفر عليهالسلام متي يكون فرجكم؟ فقال: هيهات هيهات لا يكون فرجنا حتي تغربلوا ثم تغربلوا يقولها ثلثا حتي يذهب اللّه تعالي الكدر و يبقي الصفو». منتخب الاثر، ص 389.
4 ـ عن النبي صلياللهعليهوآله انه قال: «المهدي رجل من عترتي يقاتل علي سنتي كما قاتلت أنا علي الوحي». ينابيع المودة، به نقل از: منتخبالاثر، ص 232.
5 ـ ر.ك: منتخب الاثر، فصل دوم.
6 ـ علي بن جعفر عن أخيه موسي بن جعفر عليهالسلام أنه قال: «اذا فقد الخامس من ولد السابع فالله اللّه في أديانكم لايزيلنكم عنها فانه لابد لصاحب هذاالأمر من غيبة حتي يرجع عن هذاالامر من كان يقول به، انما هي محنة مناللّه يمتحن اللّه بها خلقه...». غيبت نعماني، صص 219 ـ 210.
7 ـ ر.ك: پاورقي 3.
8 ـ مفضل بن عمر قال: «قلت لأبي عبداللّه عليهالسلام : ما علامة القائم؟ قال، اذا استدار الفلك، فقيل: مات أو هلك؟ في أي واد سلك؟ قلت: جعلت فداك ثم يكون ماذا؟ قال : لايظهر الا بالسيف». نعماني، ص 225.
9 ـ عن أبي بصير قال: سعمت أبا جعفر الباقر عليهالسلام يقول: «...ويضع السيف علي عاتقه ثمانية أشهر هرجا هرجا حتي يرضي اللّه...». نعماني، ص 239.
10 ـ فضيل بن يسار عن أبي عبداللّه عليهالسلام في حديث قال: «و رجال كأن قلوبهم زبر الحديد...». بحارالانوار، ج 13، ص 180، به نقل از: تاريخ ما بعدالظهور، صدر، صص 348 ـ 349.
11 ـ عن أبيالجارود عن أبي جعفر عليهالسلام قال: قال لي: «...اذا سمعتم به فأتوه و لو حبوا علي الثلج». نعماني، ص 222
12 ـ زائدة بن قدامة عن بعض رجاله عن أبي عبداللّه عليهالسلام قال: «ان القائم اذا قام يقول الناس: أني ذلك؟ و قد بليت عظامه». غيبت نعماني، صص222-223.
13 ـ عمرو بن سعد عن اميرالمؤمنين علي بن أبي طالب عليهالسلام أنه قال يوما لحذيفة بن اليمان: «يا حذيفة لاتحدث الناس بما لايعلمون فيطغوا و يكفروا، ان من العلم صعبا شديدا محمله لو حملته الجبال عجزت عن حمله، ان علمنا اهل البيت سينكر و تقتل رواته...». غيبت نعماني، ص203.
14 ـ «و رجال كأن قلوبهم زبر الحديد، لايشوبها شك في ذات اللّه، أشد من الجمر، لو حملوا علي الجبال لأزالوها، لا يقصدون براية بلدة الا أخربوها. كأن علي خيولهم العقبان. يتمسحون بسرج الامام عليهالسلام يطلبون بذلك البركة. و يحفون به يقونه بأنفسهم في الحروب و يكفونه ما يريد. فيهم رجال لاينامون الليل لهم دوي في صلاتهم كدوي النحل، يبتون قياما علي أطرافهم و يصبحون علي خيولهم، رهبان بالليل ليوث بالنهار.» بحارالانوار، ج 13، ص 180، به نقل از: تاريخ ما بعدالظهور، صص 348ـ349.
15 ـ «ان ربك يعلم انك تقوم أدني من ثلثي الليل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذين معك...» مزمل، 20.
16 ـ تاريخ مابعدالظهور، صص 351-352.
17. محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج 1، ص 633، ح 0711.
18. همان، ح 2711 .
19. صحيفه نور، ج 02 ، ص 691 .
20. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 41، ص 794ـ994.
21. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: عباس پسنديده، «گفتمان عدالت پيششرط ظهور» مجله موعود، سال ششم، شماره 53، دي و بهمن 1831.
22 . البته هدف امامت، كسب قدرت به معناي قدرتطلبي نيست بلكه مراد به دست آوردن قدرت براي انجام مأموريت الهي كه هدايت مردم است ميباشد. وجود قدرت، شرط تكليف است و امام نيز براي انجام رسالت خويش بايد قدرت انجام آنرا داشته باشد. اينجا است كه ضرورت حكومت و حاكميت يافتن امام مشخص ميشود. قدرت، براي امامت، هدف نيست بلكه مقدمهاي است كه امام را نسبت به انجام رسالت الهياش قادر ميسازد.
23. همانگونه كه مشهود است، اين نظريه گذشته از آن كه برمفهوم انتظار تأثير منفي ميگذارد، مفهوم غيبت را نيز به نادرستي تفسير ميكند.
24. محمدباقر مجلسي، همان، ج 1، ص 116، ح 8.
منابع:
1. الصدر، السيد محمد؛ تاريخ مابعدالظهور، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1412 ه.ق.
2. قرآن كريم، ترجمهي محمد مهدي فولادوند، انتشارات سازمان پژوهش و برنامهريزي آموزشي وزارت آموزش و پرورش، 1378.
3. باقري، خسرو؛ آسيب و سلامت در تربيت ديني، عرضه شده در همايش آسيبشناسي تربيت ديني، وزارت آموزش و پرورش، 1380.
4. صافي گلپايگاني، لطفاللّه؛ منتخب الاثر في الامام الاثني عشر، قم، مؤسسة السيدة المعصومة، 1421 ه.ق.
5. نعماني، محمد؛ غيبت، ترجمه: جواد غفاري، تهران، كتابخانهي صدوق، بازار سراي ارديبهشت، 1363 ه.ش.