فیدل کاسترو
فيدل كاسترو (Fidel Castro) در 13 اوت 1926 در استان اورينته در شرق كوبا به دنيا آمد. خانواده او جزء اسپانيايىهايى بودند كه به اميد آيندهاى بهتر به كوبا مهاجرت كرده بودند و پدرش با سرمايهگذارى در خط آهن كوبا به كار نقل و انتقال شكر در كوبا مشغول شد و از وضعيت مالى خوبى برخوردار بود.
فيدل مانند ساير پسران خانواده هاي معتبر كوبا در مدرسه كاتوليك هاي ژزوييت درس خواند و در شهر سانتياگوى كوبا تحصيلات مقدماتی خود را به پايان رساند.
در سال 1942 ميلادي وارد كالج بلئن شهر هاوانا شد. او يك دانش آموز ساعي بود كه به گفته نزديكانش همواره مي خواست در جلوي صحنه قرار داشته باشد. فيدل به خوزه مارتي نويسنده، شاعر، روزنامه نگار و قهرمان استقلال كوبا علاقه زيادي داشت.
در سال 1945 پس از كسب ديپلم وارد دانشكده حقوق هاوانا شد.
در سال 1947، با قوت گرفتن ناعدالتی اجتماعی در فضای حاکم بر کوبا، کاسترو به عضویت پارتیدو ارتودوکسوس (Partido Ortodoxos) که در آن زمان به تازگی توسط ادورادو چیباس (Eduardo Chibás) تشکیل شده بود، درآمد.
این گروه هر چند در انظار عمومی چهره های مقبول و موجهی نبودند، خواسته اصلی شان اصلاح اوضاع اجتماعی و برقراری عدالت در کوبا بود. در حقیقت آنها آزادی و استقلال سیاسی، اقتصادی کوبا و رهایی اش از سلطه کشور آمریکا را هدف قرار داده بودند. علیرغم اینکه چیباس (Chibás) در آن سال در انتخابات ریاست جمهوری شکست خورد، کاسترو کماکان دنباله رو و متعهد به او باقی ماند.
در سال 1949 پس از كسب مدرك دكتراي حقوق در شهر هاوانا يك دفتر وكالت باز نمود تا وقت خود را صرف دفاع از فقرا نمايد.
در این سال در اقدام سياسى تبعيدشدگان دومينيكن براى سرنگونى ديكتاتور دومينيكن به نام "رافائل تروجيلو" شركت فعال داشت و سال بعد در شورشهاى مناطق و حومه شهر بوگوتا در كلمبيا شركت كرد. مهم ترين خصلت سياسى فيدل در آن زمان عقايد و نظرات ضد آمريكايى او بود، هرچند هنوز با نام يك ماركسيست از او ياد نمىشد.
در سال 1952 ميلادي از سوي حزب ارتودوکسوس نامزد انتخابات مجلس شد. انتخاباتي كه هرگز برگزار نشد زيرا در روز 10 مارس 1952 فولخنسيو باتيستا در يك كودتا رييس جمهور وقت را سرنگون کرد. از اين زمان مبارزه سياسي فيدل كاسترو با حكومت ديكتاتوري باتيستا آغاز شد. او ابتدا دست به مبارزه سياسي زد و پس از اين كه پي برد در مقابل ديكتاتوري باتيستا اين نوع مبارزه بيهوده است، مبارزه مسلحانه را آغاز كرد.
كاسترو و يارانش در 26 ژوييه سال 1953 ميلادي براي به دست آوردن اسلحه به پادگان مونكادا حمله کردند. در اين حمله 3 نفر از ياران كاسترو كشته شدند و 68 نفر پس از دستگيري، شكنجه و سپس مخفيانه به قتل رسیدند. كاسترو به همراه ساير يارانش به كوهستان گریختند اما محل كاسترو لو رفت و دستگير شد. به لطف دخالت اسقف اعظم شهر سانتياگو فيدل كاسترو از مجازات مرگ نجات يافت و به 15 سال زندان محكوم شد.
در سال 1955 باتيستا تحت فشار مخالفان، زندانيان را مورد عفو قرار داد و كاسترو پس از آزادي به همرا برادرش رائول به مكزيك رفت. او در آنجا با 2 مرد آشنا شد كه اهميت به سزايي در زندگيش داشتند؛ ارنستو چه گوآرا و آلبرتو بايو.
کاسترو به همراه دوستان جدید خود، جنبش 26 جولاى را به راه انداختند و ارتش انقلاب را سازماندهى و شروع به عضوگيرى كردند.
در 15 نوامبر 1956 فيدل به كوبا باز مي گردد. همراه او 82 مبارز از جمله چه گوارا و برادرش رائول كاسترو بودند اما، عوامل باتيستا که از تاريخ ورود كشتي حامل آنها آگاه شده بودند به آن ها حمله ور شدند و در این حمله به غير از كاسترو، چهگوارا و رائول و 9 نفر ديگر، بقيه كشته يا دستگير شدند و فيدل و ديگران به كوههاى "سيراماسترا" گریختند و عمليات جنگ نامنظم را از آنجا ادامه دادند.
داوطلبان زيادى از سرتاسر كوبا به آنها پيوستند و پيروزىهايى نيز نصيب كاسترو در برابر ارتش فاقد اخلاق باتيستا شد. دهقانان و طبقه فقرا از كاسترو حمايت مى كردند و فيدل به آنها قول اصلاحات ارضى داده بود. در حالى كه آمريكا از باتيستا حمايت مىكرد و نيروهاى دولتى با كمك هاى آمريكا مواضع انقلابى ها را بمباران سنگين مى كردند.
اواسط سال 1958 مخالفان زيادى به جنبش مبارزه با باتيستا پيوستند و آمريكا كمكهاى نظامى خود به باتيستا را لغو كرد. در ماه دسامبر همان سال نيروهاى جنبش 26 جولاى به رهبرى چه گوارا به شهر "سانتاكلارا" حمله كرده و شكست سنگينى به نيروهاى باتيستا دادند.
در اول ژانويه 1959 نيروهاى 30 هزار نفرى چه گوارا دولت كوبا را در اختيار گرفتند. ديگر فعالان سياسى از حمايت مردمى برخوردار نبودند و در عوض كاسترو محبوب مردم بود.
در 16 فوريه همان سال فيدل به عنوان نخست وزير دولت جديد سوگند ياد كرد. بلافاصله ايالات متحده آمريكا اعلام كرد ديكتاتورى در كوبا برقرار شده و خصومت خود را آغاز كرد. كاسترو اصلاحات خود را اجرا كرد و با ملى كردن منافع و دارايى هاى آمريكا در كوبا، حكومت سوسياليست خود را آغاز كرد. بسيارى از ثروتمندان كوبا به آمريكا گريختند تا به كمك سيا دولت كاسترو را سرنگون كنند.
در آوريل 1961 فراريان كوبا با كمك سيا عمليات "خليج خوكها" را اجرا كردند كه شكست سختى به همراه داشت. اتحاد جماهير شوروى اعلام كرد عليه آمريكا وارد جنگ خواهد شد و در سال 1962 موشكهاى هستهاى خود را در كوبا مستقر كرد. بعد از اطلاع آمريكا از اين اقدام شوروى، مناقشه دو ابرقدرت ادامه پيدا كرد تا اينكه آمريكا تعهد كرد به كوبا حمله نكند و در مقابل شوروى، كلاهكهاى هستهاى خود را از كوبا خارج كرد.
مخالفان كاسترو از همان ابتدا در يك نكته اتفاق نظر داشتند، اينكه اين انقلاب وابسته به شخص كاسترو است و اگر او نباشد انقلاب خيلي زود شكست خواهد خورد. با همين تحليل از اولين روزهاي به قدرت رسيدن كاسترو، نقشههاي مختلفي براي ترور او طراحي و اجرا شد.
شايد معروف ترين تلاش براي ترور كاسترو همان سيگار برگ معروف باشد. سيگار برگي كه دانشمندان سازمان سيا ساخته بودند و به جاي تنباكو از مواد منفجره پر شده و قرار بود در صورت كاسترو منفجر شود. تيم محافظان كاسترو اين طرح را هم مثل خيلي طرحهاي ديگر كشف و خنثي كردند. اما سيگار برگ انفجاري تنها يكي از نقشه هاي ترور بود.
نقشههايي كه "فابيان اسكالانته" رئيس سابق سرويسهاي امنيتي كوبا تعداد آنها را 638 مورد ذكر كرده است. براي همين است كه خيليها عقيده دارند نام فيدل كاسترو بايد از نظر تعداد دفعاتي كه به جانش سوء قصد شده، در كتاب ركوردها ثبت شود.
سخنراني هاي طولاني و پر شور اين شخصيت كاريزماتيك كه گاهي تا نزديك به 10 ساعت نيز طول كشيده اند از شهرت به سزايي برخوردار است.
فيدل كاسترو در تابستان سال 2006 براي چند عمل جراحي در بيمارستان بستري شد و قدرت را به طور موقت به برادرش رائول كاسترو واگذار كرد.
در 24 فوريه سال 2008 فيدل رسما رهبري كوبا را به برادرش رائول سپرد. با اين كه فيدل از قدرت كناره گرفته و فقط هر چند وقت يك بار تلويزيون كوبا تصاويري از او را نشان مي دهد يا رسانه هاي اين كشور خبرهايي از او را منتشر مي كنند، اما هنوز بسياري از كوبايي ها او را رهبر واقعي كشور مي دانند.
فيدل كاسترو، در وصيتنامهي سياسي خود چنين بيان ميكند:
"انقلاب كوبا دسترنج يك نفر نيست و نميتواند هم باشد. اين انقلاب حاصل قهرمانيهاي يك خلق تسليم ناپذير است. ميليونها كوبايي آمادهاند از اين انقلاب تا آخرين قطره خون به دفاع برخيزند. هيچ نيرويي در جهان قادر نخواهد بود مقاومت ما را در هم بشكند و استقلال ما را نابود سازد. در كوبا سوسياليسم و از همه بيشتر سوسياليسم، ماندگار خواهد بود."
فيدل مانند ساير پسران خانواده هاي معتبر كوبا در مدرسه كاتوليك هاي ژزوييت درس خواند و در شهر سانتياگوى كوبا تحصيلات مقدماتی خود را به پايان رساند.
در سال 1942 ميلادي وارد كالج بلئن شهر هاوانا شد. او يك دانش آموز ساعي بود كه به گفته نزديكانش همواره مي خواست در جلوي صحنه قرار داشته باشد. فيدل به خوزه مارتي نويسنده، شاعر، روزنامه نگار و قهرمان استقلال كوبا علاقه زيادي داشت.
در سال 1945 پس از كسب ديپلم وارد دانشكده حقوق هاوانا شد.
در سال 1947، با قوت گرفتن ناعدالتی اجتماعی در فضای حاکم بر کوبا، کاسترو به عضویت پارتیدو ارتودوکسوس (Partido Ortodoxos) که در آن زمان به تازگی توسط ادورادو چیباس (Eduardo Chibás) تشکیل شده بود، درآمد.
این گروه هر چند در انظار عمومی چهره های مقبول و موجهی نبودند، خواسته اصلی شان اصلاح اوضاع اجتماعی و برقراری عدالت در کوبا بود. در حقیقت آنها آزادی و استقلال سیاسی، اقتصادی کوبا و رهایی اش از سلطه کشور آمریکا را هدف قرار داده بودند. علیرغم اینکه چیباس (Chibás) در آن سال در انتخابات ریاست جمهوری شکست خورد، کاسترو کماکان دنباله رو و متعهد به او باقی ماند.
در سال 1949 پس از كسب مدرك دكتراي حقوق در شهر هاوانا يك دفتر وكالت باز نمود تا وقت خود را صرف دفاع از فقرا نمايد.
در این سال در اقدام سياسى تبعيدشدگان دومينيكن براى سرنگونى ديكتاتور دومينيكن به نام "رافائل تروجيلو" شركت فعال داشت و سال بعد در شورشهاى مناطق و حومه شهر بوگوتا در كلمبيا شركت كرد. مهم ترين خصلت سياسى فيدل در آن زمان عقايد و نظرات ضد آمريكايى او بود، هرچند هنوز با نام يك ماركسيست از او ياد نمىشد.
در سال 1952 ميلادي از سوي حزب ارتودوکسوس نامزد انتخابات مجلس شد. انتخاباتي كه هرگز برگزار نشد زيرا در روز 10 مارس 1952 فولخنسيو باتيستا در يك كودتا رييس جمهور وقت را سرنگون کرد. از اين زمان مبارزه سياسي فيدل كاسترو با حكومت ديكتاتوري باتيستا آغاز شد. او ابتدا دست به مبارزه سياسي زد و پس از اين كه پي برد در مقابل ديكتاتوري باتيستا اين نوع مبارزه بيهوده است، مبارزه مسلحانه را آغاز كرد.
كاسترو و يارانش در 26 ژوييه سال 1953 ميلادي براي به دست آوردن اسلحه به پادگان مونكادا حمله کردند. در اين حمله 3 نفر از ياران كاسترو كشته شدند و 68 نفر پس از دستگيري، شكنجه و سپس مخفيانه به قتل رسیدند. كاسترو به همراه ساير يارانش به كوهستان گریختند اما محل كاسترو لو رفت و دستگير شد. به لطف دخالت اسقف اعظم شهر سانتياگو فيدل كاسترو از مجازات مرگ نجات يافت و به 15 سال زندان محكوم شد.
در سال 1955 باتيستا تحت فشار مخالفان، زندانيان را مورد عفو قرار داد و كاسترو پس از آزادي به همرا برادرش رائول به مكزيك رفت. او در آنجا با 2 مرد آشنا شد كه اهميت به سزايي در زندگيش داشتند؛ ارنستو چه گوآرا و آلبرتو بايو.
کاسترو به همراه دوستان جدید خود، جنبش 26 جولاى را به راه انداختند و ارتش انقلاب را سازماندهى و شروع به عضوگيرى كردند.
در 15 نوامبر 1956 فيدل به كوبا باز مي گردد. همراه او 82 مبارز از جمله چه گوارا و برادرش رائول كاسترو بودند اما، عوامل باتيستا که از تاريخ ورود كشتي حامل آنها آگاه شده بودند به آن ها حمله ور شدند و در این حمله به غير از كاسترو، چهگوارا و رائول و 9 نفر ديگر، بقيه كشته يا دستگير شدند و فيدل و ديگران به كوههاى "سيراماسترا" گریختند و عمليات جنگ نامنظم را از آنجا ادامه دادند.
داوطلبان زيادى از سرتاسر كوبا به آنها پيوستند و پيروزىهايى نيز نصيب كاسترو در برابر ارتش فاقد اخلاق باتيستا شد. دهقانان و طبقه فقرا از كاسترو حمايت مى كردند و فيدل به آنها قول اصلاحات ارضى داده بود. در حالى كه آمريكا از باتيستا حمايت مىكرد و نيروهاى دولتى با كمك هاى آمريكا مواضع انقلابى ها را بمباران سنگين مى كردند.
اواسط سال 1958 مخالفان زيادى به جنبش مبارزه با باتيستا پيوستند و آمريكا كمكهاى نظامى خود به باتيستا را لغو كرد. در ماه دسامبر همان سال نيروهاى جنبش 26 جولاى به رهبرى چه گوارا به شهر "سانتاكلارا" حمله كرده و شكست سنگينى به نيروهاى باتيستا دادند.
در اول ژانويه 1959 نيروهاى 30 هزار نفرى چه گوارا دولت كوبا را در اختيار گرفتند. ديگر فعالان سياسى از حمايت مردمى برخوردار نبودند و در عوض كاسترو محبوب مردم بود.
در 16 فوريه همان سال فيدل به عنوان نخست وزير دولت جديد سوگند ياد كرد. بلافاصله ايالات متحده آمريكا اعلام كرد ديكتاتورى در كوبا برقرار شده و خصومت خود را آغاز كرد. كاسترو اصلاحات خود را اجرا كرد و با ملى كردن منافع و دارايى هاى آمريكا در كوبا، حكومت سوسياليست خود را آغاز كرد. بسيارى از ثروتمندان كوبا به آمريكا گريختند تا به كمك سيا دولت كاسترو را سرنگون كنند.
در آوريل 1961 فراريان كوبا با كمك سيا عمليات "خليج خوكها" را اجرا كردند كه شكست سختى به همراه داشت. اتحاد جماهير شوروى اعلام كرد عليه آمريكا وارد جنگ خواهد شد و در سال 1962 موشكهاى هستهاى خود را در كوبا مستقر كرد. بعد از اطلاع آمريكا از اين اقدام شوروى، مناقشه دو ابرقدرت ادامه پيدا كرد تا اينكه آمريكا تعهد كرد به كوبا حمله نكند و در مقابل شوروى، كلاهكهاى هستهاى خود را از كوبا خارج كرد.
مخالفان كاسترو از همان ابتدا در يك نكته اتفاق نظر داشتند، اينكه اين انقلاب وابسته به شخص كاسترو است و اگر او نباشد انقلاب خيلي زود شكست خواهد خورد. با همين تحليل از اولين روزهاي به قدرت رسيدن كاسترو، نقشههاي مختلفي براي ترور او طراحي و اجرا شد.
شايد معروف ترين تلاش براي ترور كاسترو همان سيگار برگ معروف باشد. سيگار برگي كه دانشمندان سازمان سيا ساخته بودند و به جاي تنباكو از مواد منفجره پر شده و قرار بود در صورت كاسترو منفجر شود. تيم محافظان كاسترو اين طرح را هم مثل خيلي طرحهاي ديگر كشف و خنثي كردند. اما سيگار برگ انفجاري تنها يكي از نقشه هاي ترور بود.
نقشههايي كه "فابيان اسكالانته" رئيس سابق سرويسهاي امنيتي كوبا تعداد آنها را 638 مورد ذكر كرده است. براي همين است كه خيليها عقيده دارند نام فيدل كاسترو بايد از نظر تعداد دفعاتي كه به جانش سوء قصد شده، در كتاب ركوردها ثبت شود.
سخنراني هاي طولاني و پر شور اين شخصيت كاريزماتيك كه گاهي تا نزديك به 10 ساعت نيز طول كشيده اند از شهرت به سزايي برخوردار است.
فيدل كاسترو در تابستان سال 2006 براي چند عمل جراحي در بيمارستان بستري شد و قدرت را به طور موقت به برادرش رائول كاسترو واگذار كرد.
در 24 فوريه سال 2008 فيدل رسما رهبري كوبا را به برادرش رائول سپرد. با اين كه فيدل از قدرت كناره گرفته و فقط هر چند وقت يك بار تلويزيون كوبا تصاويري از او را نشان مي دهد يا رسانه هاي اين كشور خبرهايي از او را منتشر مي كنند، اما هنوز بسياري از كوبايي ها او را رهبر واقعي كشور مي دانند.
فيدل كاسترو، در وصيتنامهي سياسي خود چنين بيان ميكند:
"انقلاب كوبا دسترنج يك نفر نيست و نميتواند هم باشد. اين انقلاب حاصل قهرمانيهاي يك خلق تسليم ناپذير است. ميليونها كوبايي آمادهاند از اين انقلاب تا آخرين قطره خون به دفاع برخيزند. هيچ نيرويي در جهان قادر نخواهد بود مقاومت ما را در هم بشكند و استقلال ما را نابود سازد. در كوبا سوسياليسم و از همه بيشتر سوسياليسم، ماندگار خواهد بود."