مناسبات ترکان با مسلمانان، اسلام آوردن عدهای از آنها و رسمیت یافتن دین اسلام در دولت قراخانی، موجب تحول در زندگی اجتماعی و فرهنگی ترکان و توسعهی ادبیات ترکی شد. (1) ادبیات ترکی تحت تأثیر تمدن اسلامی را میتوان به دو دستهی مهم ترکی شرقی و ترکی غربی تقسیم کرد.
1. ادبیات ترکی شرقی
مشتمل است بر ادبیات قراخانی/ قرهخانی (خانی/ خاقانیه)، ادبیات خوارزم- آلتین اردو (اردوی زرّین) و ادبیات چغتایی. ادبیات ترکی شرقی از نظر شکل و محتوا تحت تأثیر ادبیات اسلامی عربی و فارسی و مخصوصاً فارسی بود و شاعران ترک به طور کلی تربیت یافتهی آن دو بودند و اغلب پیش از نوشتن به زبان مادری خود یا در کنار آن آثاری نیز به این زبانها پدید آورده بودند و میآوردند. بسیاری از ترکزبانان عربینویس یا فارسینویس هم بودند که هرگز فرصت نوشتن به زبان مادری خود را نیافتند.ادبیات قراخانی:
نخستن اثر مکتوب ترکی شرقی که تاکنون شناخته شده، مثنوی دینی و اخلاقی قوتاد غوبیلیگ در 6،500 بیت است که آن را یوسف خاص حاجب بلاساغونی در 462 در قلمرو دولت قراخانی سروده است. قوتاد غوبیلیگ از حیث ساخت و بافت منظوم دولت قراخانی سروده است. قوتاد غوبیلیگ از حیث ساخت و بافت منظوم و داستانی خود اولین اثر ادبی ترکی - اسلامی به شمار آمده است. (2) بارتولد این پندنامه را کم ارزشتر از نمونههای مشابه فارسی آن ارزیابی کرده است. (3) دیگر آثار شایان ذکر ادبیات ترکی قراخانی عبارتاند از: عتبةالحقایق ادیب احمد یوکنکی، دیوان حکمت و دیوان لغات الترک محمود کاشغری. اثر نخست منظومهای است با وزن عروضی، (4) اثر دوم مجموعهای است از سرودههای صوفیانهی هجایی منتسب به احمد یَسَوی، نخستین عارف شناخته شدهی ترک و معروف به پیر ترکستان (5) و اثر آخر که برای آموزش زبان ترکی در 464-466 به عربی تألیف شده، در بردارندهی نمونههای زیادی از سرودهای ترکی است. (6)ادبیات خوارزم - آلتین اردو.
آثار عمدهی این ادبیات، که از قرن ششم شکل گرفته و مرحلهی گذار از قراخانی به چغتایی به شمار میرود، عبارتاند از: منظومههای قصهی یوسف علی و معینالمرید اثر شیخ شریف خواجه؛ قصصالانبیا اثر رَبَغوزی به نظم و نثر؛ و نهجالفرادیس اثر محمود بن علی گردَری به نثر. (7) در کنار این آثار مذهبی، بعضی آثار غیرمذهبی هم پدید آمده که اهم آنها به این قرار است: خسرو و شیرین، ترجمهی آزاد منظومهی نظامی گنجوی، به همت شاعری متخلص به قطب که در 742 به همسر تینی بکخان، خان اردوی زرّین، تقدیم شده است؛ (8) محبتنامه، سرودهی خوارزمی در 754، که به یکی از درباریان جانیبک، خان اردوی زرّین تقدیم شده (9) و گفتهاند که مثنوی لطافتنامهی منتسب به کمال خجندی به پیروی از آن سروده شده است. (10) سید احمد، پسر میران شاه، هم منظومهی تعشق نامه را در 839 به تقلید از محبتنامه به ترکی چغتایی سروده است. (11)سیفسِرایی نیز گلستان سعدی را در 793 به ترکی ترجمه کرده است. بانارلی (12) نثر این قدیمترین ترجمهی گلستان به ترکی را شیواترین نمونهی نثر ترکی قپچاقی میداند. همچنین سیفسرایی از نظیرههایی که برای بعضی از سرودههای شاعران ترکی و فارسی گو سروده، مجموعهای تدوین کرده که به لحاظ حفظ نمونههای سرودههای شاعرانی چون خوارزمی و حسن اوغلی، نخستین شاعر ترکی آذریگوی شناخته شده، دارای ارزش خاص است. (13)
ادبیات چغتایی
ادبیات چغتایی با شکلگیری زبان چغتایی در دوران پس از استیلای مغول و به ویژه در دورهی تیموریان در قرن نهم پدید آمد. امیر علیشیر نوائی (متوفی 906) که آثار ارزندهای به زبان فارسی پدید آورده، با آثار منظوم و منثور ترکی خود، چغتایی را به سطح زبان ادبی کلاسیک ارتقا داده است. رسالهی محاکمةاللغتین نوائی که به قصد اثبات برتری زبان ترکی چغتایی بر فارسی تألیف شده، خود وارد کنندهی مضامین فارسی در ادبیات ترکی چغتایی به شمار میآید. (14) بیشتر پدید آورندگان آثار مهم ادبیات چغتایی، چون حسین بایقرا و شیبکخان / شیبانیخان، بابرشاه و ابوالغاری بهادرخان از دولتمردان بودند. (15) ادبیات دورهی جدید و معاصر چغتایی، ادبیات ازبکی نامیده میشود. (16)2. ادبیات ترکی غربی
با مهاجرت قبایل اغوز از طریق شمال و جنوب دریای خزر به سوی غرب و سکونت آنها در آذربایجان و آناطولی شکل گرفت. این ادبیات دارای دو شاخهی عمدهی ترکی آذری و ترکی آناطولی (عثمانی و ترکیه) است.ترکی آذری:
ترکی آذری نخستین شاعران شناخته شدهی ترکی آذری در خارج از محدودهی آذربایجان، ولی احیاناً در میان قبایلی از ترکهای اغوز که در تکوین زبان ترکی آذری سهیم بودهاند، زندگی میکردند. شیخ عزالدین پورحسنِ اسفراینی، که در ترکی «حسن اوغلی» تخلص میکرد، (17) نخستین شاعر شناخته شدهی ترکی آذری به شمار میآید. همچنین از قاضی برهانالدین (قرن هشتم/ چهاردهم) دو یا سه اثر فقهی به عربی، چند شعر فارسی و دیوانی ترکی مشتمل بر غزلها، رباعیات و «تویوغ» (18) ها (دوبیتی سروده شده در بحر رمل) بر جای مانده، که چند بار در ترکیه و باکو چاپ شده است. (19) قاضی ضریر ارزرومی (معاصر قاضی برهانالدین)، که کتاب سیرت رسولالله ابن اسحاق و فتوحالشام واقدی را به ترکی ترجمه کرده و قصهی یوسف و... را به نظم درآورده نیز، از بانیان ادبیات ترکی آذری به شمار میآید. (20)ادبیات ترکی آذری، از آن پس، در کنار ادبیات ترکی آناطولی با شاعران و نویسندگانی چون نسیمی، حبیبی، فضولی، ختایی، صائب تبریزی، قوسی تبریزی و دهها شاعر و نویسندهی دیگر، و با ویژگیهای مشترک با آن، ادامه یافت، که مهمترین آن ویژگیها چنین است:
الف) تأثیر شدید فرهنگ ایرانی و ادب فارسی بر آن؛ چنانکه اغلب شعرا و ادبای ترکی آذرینویس، فارسی نویس نیز بودند و مضامین و قوالب و اصطلاحات ادبیات فارسی را در آفریدههای ترکی خود به کار میبردند و ادبیات ترکی آذری، و نیز چغتایی و عثمانی، در سایهی ادبیات فارسی، ادبیات درجهی دوم به شمار میآمد. (21)
ب) پدید آمدن ادبیات مرثیه به مثابه یکی از شاخههای شایان توجه ادبیات ترکی آذری. حدیقةالسعدای فضولی را که ترجمه گونهای است از روضةالشهدای ملاحسین واعظ کاشفی، میتوان سنگ بنای این نوع ادبیات در ترکی آذری به شمار آورد. نظامالدین محمد توفارقانی (متوفی 1170)، اشراق (متوفی 1175)،تائب (متوفی 1201)، دخیل (قرن سیزدهم)، راجی ( 1247- 1292)، دلسوز (قرن دوازدهم)، قُمری در بندی (متولد 1235)، صراف (1271-1325)، شکوهی (1263- 1314) و برخی دیگر، از برجستگان این نوع به شمار میآیند. (22)
ج) رواج نداشتن نثر و بیرنگ بودن آن در برابر نظم؛ چندانکه ادبیات ترکی آذری را، البته در دوران پیش از تجدد، ادبیات نظم میدانند. (23)
د) تأثیر سنّت ادبیات شفاهی بر ادبیات ترکی آذری؛ که بسیار بیشتر از تأثیر آن بر ادبیات ترکی چغتایی و عثمانی بوده است. علت اصلی آن هم شاید وابسته بودن دو شاخهی ادبی اخیر به دربارهای تیموری، در آسیای مرکزی و هند و عثمانی باشد. اگرچه شاهانی چون احمد جلایر، جهان شاه قراقوینلو (متخلص به حقیقی)، یعقوب آققوینلو و اسماعیل صفوی (متخلص به ختایی) خود به زبان ترکی آذری شعر میسرودند، چون دربارهای جلایری، آققوینلو و صفوی از سخنسرایان ترکی حمایت جدّی و مستمر نمیکردند، ادبیاتی از نوع ادبیات دیوانی عثمانی در آذربایجان پدید نیامد. سنّت شفاهی در ادبیات ترکی آذری نیز مثل ادبیات ملل دیگر همیشه و در هر شرایطی جاری و ساری بوده است؛ داستانهای منثور و منظومی چون دده قورقود، که جریان شکلگیری آن از آسیای میانه شروع شده و به غرب و از آن جمله به آذربایجان انتقال یافته و به احتمال قوی در نیمهی دوم قرن نهم در این سرزمین و یا آناطولی شرقی به کتابت درآمده است، (24) کوراوغلو، (25) داستان احمد حرامی، (26) اصلی وکرم، طاهر و زهره، عاشق غریب، عباس و گولگَز، (27) به احتمال قوی، در قلمر ادبیات شفاهی آذربایجان به وجود آمده، و ای بسا از اینجا به آناطولی، ماورای قفقاز و ماورای خزر و آسیای مرکزی راه یافته و بر اساسشان روایات مختلفی پدید آمده است.
ادبیات ترکی آذری از اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم با شعر واقف و ودادی (1121-1224) وارد دوران جدیدی شد که ملی و مردمی شدن و روی آوری به واقعگرایی و سادگی زبان و بیان از خصوصیات اصلی آن است. در همین دوران با استیلای روسیه بر قفقاز جنوبی، ادبیات دو سوی ارس به موازات هم و در فضاهای متفاوت اما در پیوند متقابل، پیش رفت. در فاصلهی استیلای تقریباً صدسالهی روسیه، که منجر به انقلابهای 1323/1905 و 1336/1917 این کشور شد، ادبیات ترکی آذری تحولاتی را از سر گذراند و با انتشار تمثیلات و رمان آلدانمیش کواکب (ستارگان فریبخورده) آخوندزاده در اواسط قرن سیزدهم / نوزدهم و آثار ادامه دهندگان راه تازهای که وی در پیش گرفته بود، و نیز با انتشار روزنامهها و مجلات مختلف از اوایل ربع آخر قرن سیزدهم/ نوزدهم در تفلیس و باکو، ادبیات با زندگی اجتماعی مردم پیوند روزافزون یافت و خصوصاً با انتشار مجلهی ملانصرالدین و نشریات دیگر در دورهی پس از انقلاب 1905 و انتشار آثار نویسندگان و شاعران روشنگری چون جلیل محمدقلیزاده (متوفی 1311 ش)، علی اکبر صابر (متوفی 1290ش)، محمد هادی (متوفی 1299 ش)، علی قلیغمگسار (متوفی 1295ش)، حسین جاوید، (28) نریمان نریمانوف (متوفی 1304 ش)، عباس صحت (متوفی 1297ش)، احمد جواد (متوفی 1316ش)، عُزیر حاجیبیگلی/ حاجی بگوف (متوفی 1327ش)، عبدالله شایق (متوفی 1338ش) و حقوردیف (29) (متوفی 1312ش) و پیدایی نوعهای جدید ادبی چون رمان، قصه، نمایشنامه، نقد، مقاله و ترجمهی آثار ادبی اروپایی و به ویژه روسی، ادبیات جدید ترکی آذری شکل گرفت. (30)
پس از انقلاب اکتبر و تشکیل جمهوری آذربایجان و رسمی شدن زبان ترکی آذری، ادبیات این زبان در کنار ادبیات جمهوریهای دیگر شوروی و در پیوند متقابل با آنها، در چارچوب خاصی رشد و توسعه یافت. (31) ادبیات ترکی آذری در آذربایجان ایران با تشکیل حکومت پهلوی و ممنوع شدن چاپ و انتشار آثار ادبی ترکی، جز در فاصلههای کوتاهی چون 1320-1325ش و انتشار حیدر بابایه سلام و بعضی از نظیرههای آن در شمارگان محدود، از رشد و پیشرفت بازماند؛ لیکن با وقوع انقلاب اسلامی (1357 ش) و برداشته شدن قید ممنوعیت، امکاناتی برای انتشار آثار جدید منظوم و منثور به این زبان پدید آمد و بدین وسیله صفحهی جدیدی در شاخهی ادبیات ترکی آذری در ایران گشوده شد.
ترکی آناطولی:
ترکی آناطولی هم زمان با نضج ادبیات ترکی شرقی و ترکی آذری، زمینهی شکلگیری ادبیات ترکی با فتح ملازگرد (463) و راهیابی ترکان به آسیای صغیر و گسترش روزافزون دامنهی نفوذ آنها بر اثر فتوحات و مهاجرتهای بعدی، به ویژه ترکان اغز، در آن سرزمین نیز فراهم آمد. از آنجا که زبان رسمی سلاجقهی روم فارسی بود، پدیدار شدن محصولات ادبی زبان ترکی آناطولی، که بعدها ترکی عثمانی نامیده شد، به تعویق افتاد. در اینکه ادبیات عامیانه از همان سالهای یورشها و مهاجرت بر اساس قانونمندیهای آفرینش و انتقال حافظه به حافظه و نسل به نسل در سرزمین جدید نیز همچون آسیای مرکزی در بین تودههای مردم جریان داشته و آثار جدیدی در شرایط تازه پدید میآورده، تردیدی نیست؛ اما ادبیات مکتوب ترکی دههها و حتی سدهها تحتالشعاع ادبیات فارسی بوده و نخستین آثار آن را هم به احتمال قوی گویندگان فارسی در کنار آثار خود پدید آوردهاند؛ چنانکه مولوی (متوفی 672) در انبوه سرودههای خود معدودی مصراعها و ابیات ترکی نیز دارد. (32) و در سه مثنوی و یک دیوان بهاءالدین سلطانولد، فرزند او، 367 بیت ترکی شناسایی و گردآوری و در کتاب جداگانهای به نام دیوان ترکی سلطانولد در 1304ش/ 1925 در استانبول چاپ شده است. (33) آثار مستقل ترکی چون قصیدهی چرخنامه سرودهی احمد فقیه و مثنوی یوسف و زلیخا سرودهی شیاد حمزه، که هر دو در قرن هفتم میزیستهاند، جنبهی صوفیانه داشتهاند و مخاطبشان بیشتر، تودهی مردم بوده است. زبان سرودههای عروضی و هجایی یونس امره (635-720) هم که بزرگترین شاعر صوفی مسلک ترک شمرده شده، به سبب پیوند تنگاتنگ آن با مردم، ساده و روان و دور از عوارض فضلفروشی است. (34)در همین دوره، در کنار ادبیات مردمی، ادبیات دیوانی نیز که در حقیقت ادبیات خواص بود، پدید آمد. خواجه دهّانی، تُرکی خراسانی و سرایندهی شهنامهی سلجوقی در بیست هزار بیت به زبان فارسی را، نخستین نمایندهی ادبیات دیوانی در آناطولی به شمار آوردهاند. این شاعر که قصیده و غزلهایی نیز به ترکی از وی پیدا شده، در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم زندگی میکرده و به دربار علاءالدین کیقباد سوم، از آخرین سلاطین سلاجقهی روم، وابستگی داشته است. (35)
ادبیات دیوانی اصطلاحاً به شاخهای از ادبیات ترکی اطلاق شده که در اواخر قرن پنجم، تحت نفوذ تمدن و فرهنگ اسلامی - ایرانی و به ویژه ادبیات فارسی در ماوراءالنهر پدیدار شد و از قرن هفتم به بعد به تدریج در آناطولی رواج یافت و در قرن دهم به اوج خود رسید و از آن پس به انحطاط گرایید و سرانجام در قرن سیزدهم / نوزدهم با نفوذ فرهنگ غربی به عثمانی و پیدایش ادبیات تنظیمات (36) راه انحطاط پیمود. (37)
ادبیات دیوانی که نام خود را از واژهی فارسی دیوان، به جهت گردآوری شدن سرودههای شعرا در دیوانها گرفته، ادبیات افراد تحصیل کرده و درباریان است و به همین مناسبت ادبیات درباری و حتی ادبیات اندرون (حرمسرا) نیز نامیده شده است. (38)
مهمترین ویژگیهای این ادبیات دیرپا چنین است:
الف) به جهت اختصاص داشتن به گروههای خاص و کانونهای کوچک جدا از مردم و جامعه، از تب و تاب زندگی اجتماعی عاری است و به قول گولپیناری (39) «شاعران دیوانی الهامهای خود را نه از طبیعت و عام درونی و بیرونی، بلکه از دیوانهای همدیگر میگیرند».
ب) ادبیات دیوانی ادبیاتی است سنّتگرا، محافظه کار و پایبند به قواعد و اصول بلاغت. همچنان که اشکال و قوالب نظم ادبیات دیوانی تغییرناپذیر است، موضوعات، تشبیهات و استعارات و ملزومات آن نیز از قبل تعیین شده و آماده است. شاعران دیوانی اگرچه در فروع میتوانستند نوآوری کنند، اما ناگزیر از مراعات اصول اساسی قراردادی بودند. (40)
ج) ادبیات دیوانی کلمات فراوانی از زبان فارسی اخذ کرده و حتی بعضی از قواعد آن و نیز عناصری از اساطیر ایرانی و اوزان و بحور عروضی و صنایع و قوالب شعری ادبیات فارسی بدون تغییر و با همان نام فارسی عیناً در این ادبیات به کار رفته است. شاعر دیوانی ضمن آنکه غالب منظومههای داستانی را به زبان ترکی ترجمه میکند، همان داستانها را با همان نامها و در همان قالب مثنوی به نظم میکشد و حتی به خمسهسازی میپردازد. گولپینارلی (41) با توجه به چنین اقتباسها و دنبالهرویهایی اعتقاد دارد که هریک از شاعران دیوانی علاوه بر آنکه تحت تأثیر دیگری است، همه با هم تحت تأثیر شعر و شاعران ایرانی قرار گرفتهاند؛ ازینرو، این ادبیات رونویسیِ رنگ باخته و اندکی محلی شدهی ادبیات ایران است.
ادبیات دیوانی ادبیات نظم بود و حجم آثار منثور، مشتمل بر تواریخ، تذکرهها، منشآت، سفرنامهها، سفارتنامهها و غیره، احتمالاً از یک دهم حجم آثار منظوم بیشتر نبوده است. وانگهی، نثر به طور کلی تحت تأثیر نظم و به استثنای بعضی آثار معدود، عموماً مصنوع و مغلق بوده و شاید بتوان گفت که بیشتر از نظم با کلمات و عبارات عربی و فارسی انباشته شده است. (42) ادبیات دیوانی در عمر هفت - هشت قرنی خود شاعران و نویسندگان فراوانی پرورده و در عین حال خود پروردهی آنهاست. موتلوآی (43) این ده تن را که بعضی خارج از آناطولی پا به عرصهی ادبیات گذاشتهاند، برجستهترین نمایندگان ادبیات دیوانی معرفی کرده است: علیشیر نوائی (متوفی 906)، نجاتی (متوفی 915)، باقی (متوفی 1009)، فضولی (متوفی 906)، نجاتی (متوفی 915)، باقی (متوفی 1009)، فضولی (متوفی 963)، روحی (متوفی 1014)، نایی (متوفی 1124)، نفعی (متوفی 1044)، نائلی (متوفی 1077)، ندیم (متوفی 1143)، شیخ غالب (متوفی 1213).
پینوشتها:
1. مرچیل، ص 19.
2. کوپریلی، ص 165-173؛ پکولجای، (1) ص 41-48؛ جعفر اغلو، ج2، ص 50- 73؛ بانالی، ج1، ص 230-240؛ قاباقلی، (2) ج1، ص 36- 40.
3. ص 156.
4. کوپریلی، ص 173- 178؛ پکولجای، ص 51-61.
5. پکولجای، ص 27-180.
6. کاشغری، 1985-1986، ج1، مقدمهی دیلمن، ص VI-V مقدمهی آتالای ص XXXIV-VII، همو، 1375 ش، پیشگفتار دبیرسیاقی، ص پنج- سی و هفت؛ جعفر اوغلو، ج1، ص 19-39.
7. جعفر اوغلو، ج1، ص 86-89، 112-117، 136-141: بارنالی، ج1، 354-356: پکولجای، ص 98-100؛ د. ترک، ج32، ص 86-87.
8. جعفر اوغلو، ج1، ص 139-140؛ بارنالی، ج1، ص 357؛ زینالوف، (3) ص 39-53.
9. جعفر اوغلو، ص 118-121؛ بارنالی، ج1، ص 358.
10. بانالی، ج1، ص 359؛ کمال خجندی، مقدمهی دولتآبادی، ص چهارده.
11. بار تولد، ص 254.
12. ج1، ص 362.
13. کوپریلی، ص 309، پکولجای، ص 101.
14. ر. ک باتولد، ص 255.
15. د. ا. ترک، ج3، ص 270-323.
16. د. آ. ج7، ص 409-410؛ میدان لاروس، ج9، ص 783؛ برای تفضیل بیشتر ر. ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «جغتایی، زبان و ادبیات».
17. دولتشاه سمرقندی، ص 165-166.
18. tuyugh
19. برهانالدین، مقدمهی صفرلی، ص 15-16؛ بانالی، ج1، ص 365-366.
20. بانالی، ج1، ص 367-372.
21. د. ا. ترک، ج2، ص 142.
22. هیئت، 1358ش، ج1، ص 94-110.
23. د. ا. ترک، ج2، ص 143.
24. زینالوف، ص 66-80؛ قاباقلی، ج1، ص 174؛ بارنالی، ج1، ص 401؛ دده قوقورد، چاپ زینالوف و علیزاده، مقدمه، ص 5-21؛ چاپ آراسلی، مقدمه، ص 5؛ چاپ ارِگین، مقدمه، ص 56؛ ترجمهی سومر و دیگران، مقدمه، ص XIII-X ، ترجمهی لویس، مقدمه، ص 19.
25. رئیسنیا، 1377ش.
26. زینالوف، ص 88-95.
27. طهماسب و دیگران، 1979؛ افندیف، ص 375-389.
28. ر. ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «جاوید حسین».
29. Haghverdov.
30. برای آگاهی بیشتر <ر. ک.="" تاریخ="" ادبیات="" آذربایجان="">، (4) ج2.
31. برای اطلاع بیشتر <ر. ک.="" تاریخ="" ادبیات="" آذربایجان="" شوروی="">، (5) ج 1-2.
32. بارنالی، ج1، ص 319.
33. همان، ج1، ص 323.
34. کوپریلی، 1976، ص 278-285؛ بارنالی، ج1، ص 331؛ موتلوآی، 1973، ص 41.
35. کوپریلی، ص 271؛ بارنالی، ج 1، ص 344-345؛ قاباقلی، ج2، ص 206؛ د. ا. ترک، ج12، بخش 2، ص 532-533.
36. ر. ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «تنظیمات».
37. میدان لاروس، ج3، ص 755-756.
38. پاکالین، ذیل "Divan edebiati".
39. ص 56.
40. پاکالین، همان جا.
41. ص 93.
42. میدان لاروس، ج3، ص 756.
43. 1973، ص 113.ر.>ر.>
رئیسنیا، رحیم ... [و دیگران]، (1389) ترکان، تاریخ، زبان، ادبیات، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اول.