مقاومت و پایداری در اشعار فدوی طوقان و طاهره صفارزاده

دو کشور ایران و فلسطین با توجه به موقعیت سیاسی و دینی مشابه، در طول تاریخ مبارزاتی خود همواره در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی ایستادگی کردند. همزمان با وقوع تحولات بی‌سابقه در عرصه‌ی جهانی، به ویژه...
پنجشنبه، 4 آذر 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
مقاومت و پایداری در اشعار فدوی طوقان و طاهره صفارزاده
 مقاومت و پایداری در اشعار فدوی طوقان و طاهره صفارزاده

 

نویسندگان:
دکتر عبدالاحد غیبی (1)
فرزانه احمری (2)


 

چکیده

دو کشور ایران و فلسطین با توجه به موقعیت سیاسی و دینی مشابه، در طول تاریخ مبارزاتی خود همواره در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی ایستادگی کردند. همزمان با وقوع تحولات بی‌سابقه در عرصه‌ی جهانی، به ویژه جنگ جهانی اول و دوم و تبعات آن بر روی کشورهای خاورمیانه، به تدریج قشر روشنفکر این جوامع درصدد انتقاد از وضعیت سیاسی حاکم بر این کشورها برآمدند. در این میان ادبیّات مقاومت در انعکاس این انتقادها نقش بسزایی داشته است؛ فدوی طوقان و طاهره صفارزاده، دو ادیب بزرگ فلسطین و ایران نیز به شدت از ادبیّات مذکور متأثر بودند. از این رو ادبیّات مقاومت، زمینه‌ساز ظهور شباهت‌هایی در گرایش‌های سیاسی، معانی و مضامین موجود در اشعار این دو شاعر شده است. پژوهش حاضر گذشته از تبیین جایگاه ادبی دو شاعره که از چهره‌های سرشناس و متعهد در ادبیّات معاصر ایران و فلسطین به شمار می‌روند و اشعارشان در سیر روند مبارزات سیاسی تأثیر چشمگیری داشته است، بر آن است با رویکردی تطبیقی برخی بن‌مایه‌های مشترک پایداری در اشعار ایشان را نظیر استعمارستیزی، دعوت به بیداری، وطن‌دوستی، تکریم مقام شهادت و شهدا، عدالت و آزادی و ... مورد بررسی و تحلیل قرار دهد

مقدّمه

ادبیّات مقاومت در تاریخ ادبیّات عربی از دیرینه‌ای کهن برخوردار است؛ به طوری که از دوران پیش از اسلام و در روزگار پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) نیز در ادبیّات عرب دیده می‌شود. در ایران نیز ادبیّات مقاومت پیشینه‌ای دیرینه دارد؛ امّا اصطلاح ادبیّات مقاومت در دوره‌ی معاصر کاربرد بیشتری داشته و شهرت گسترده‌تری یافته است. ادبیّات مقاومت جزو لاینفک ادبیّات معاصر است؛ زیرا این نوع ادبیّات در دوره‌ی معاصر، به ویژه از دهه‌ی پنجاه قرن بیستم در تمامی فعالیت‌های سیاسی و انقلابی حضور داشته و نقش مؤثری ایفا کرده است. با توجّه به گسترش مفهوم مقاومت در ادبیّات معاصر جهان، به ویژه در ادبیّات معاصر ایران و فلسطین، شاعران بزرگی در این میان ظهور کرده‌اند که موضوع مقاومت را دستمایه‌ی اشعار خود قرار دادند. فدوی طوقان و طاهره صفارزاده از شاعره‌های برجسته‌ی دوره‌ی معاصر فلسطین و ایران هستند که تقریباً همزمان زندگی کردند و از جمله مضامین مهم شعری که به آن توجّه خاص داشته‌اند، مضامینی با رویکردهای مقاومت و پایداری بوده است.

1-1- بیان مسئله

علی‌رغم برخی تفاوت‌ها در گرایش‌های فکری فدوی طوقان و طاهره صفارزاده می‌توان گفت این دو شاعر، دیدگاه فکری و موضع تقریباً یکسانی در ارتباط با مسائل سیاسی جامعه داشته‌اند. گرچه میان این دو ادیب، پیوند و ارتباطی نبوده است امّا همزمانی، آشنایی نسبتاً عمیق با ادبیّات غربی، داشتن تعهّد سیاسی و نگاه منتقدانه به مسائل اجتماعی، دارابودن شخصیّتی معترض، زندگی در سایه‌ی حکومت خودکامه و تأثیرپذیرفتن از مضامین قرآنی باعث اشتراکات زیادی در افکار و مضامین شعری آنها شده است. در این نوشتار سعی شده مضامین مقاومت با زوایای مختلف آن به صورت تطبیقی در اشعار هر دو شاعر بررسی شود؛ بدین ترتیب، هدف این پژوهش اثبات این مطلب است که مقاومت، امری فرامرزی بوده و در همسوکردن افکار و اشعار شاعران، تأثیر درخور توجّهی ایفا می‌کند.

2-1- پیشینه‌ی پژوهش

درباره‌ی این دو شاعره‌ی معاصر ایران و فلسطین، پژوهش‌های مستقل چشمگیری صورت گرفته است. از آثار مرتبط موضوع مقاله‌ی حاضر می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
جلوه‌های پایداری در سروده‌های فدوی طوقان نوشته‌ی سیدحسین سیّدی و دیگران، نشریّه‌ی ادبیّات پایداری، شماره‌ی 6، پاییز 1390- بهار 1391. نمادهای پایداری زنان در شعر فدوی طوقان اثر علی اکبر احمدی چناری و دیگران، مجله‌ی زبان و ادبیّات عربی دانشگاه فردوسی مشهد، شماره‌ی 4، بهار و تابستان 1390. جلوه‌های مقاومت و پایداری در اشعار طاهره صفارزاده نوشته‌ی فاطمه مدرّسی و دیگران، نشریه‌ی ادبیّات پایداری، شماره‌ی 9، پاییز و زمستان 1392. انقلاب در شعر طاهره صفارزاده، عصمت زارعی، فصلنامه‌ی نامه فرهنگستان، شماره‌ی 52، خرداد 1392.

3-1- ضرورت و اهمیّت تحقیق

چنان که پیداست تاکنون تطبیق مفاهیم پایداری در اشعار این دو شاعر بررسی نشده است و امید است که پژوهش حاضر گامی برای تحقیقات بیشتر و کامل‌تر باشد.

2- بحث

1-2- مفاهیم مشترک مقاومت و پایداری در اشعار طوقان و صفارزاده

ادبیّات متعهّد، مظهر اندیشه‌های والایی است که به رموز ادبی آراسته گردیده و پیام‌های ارزشمندی را برای تمامی انسان‌های دردآشنا به ارمغان می‌آورد. اکنون دنیا با مقاومت و پایداری ظلم‌دیدگان روبه روست و چهره‌های برجسته‌ای، طلایه‌دار این مبارزه‌ی هرچند نابرابر گشته‌اند و با پیام‌های خود، روح امید و پیروزی را در جان‌های خسته می‌دمند. از جمله‌ی این نخبگان می‌توان به صفارزاده و طوقان اشاره کرد که همانا سعی در ترسیم رنج و مظلومیت مردم و بیان جنایات تجاوزگران داشتند و هر دو با ادبیّاتی پرتحرّک و فریادگونه که در خدمت انسانیّت و اندیشه‌های سیاسی است، وارد این عرصه شدند. استعمارستیزی، ترغیب به مقاومت، وطن‌دوستی، تکریم مقام شهادت و شهدا، آزادی و عدالت و ... از جمله مضامین مشترک طوقان و صفارزاده است که در ادامه‌ی پژوهش به تفصیل از آن‌ها بحث خواهد شد:

1-1-2- استعمارستیزی

1-1-1-2- استعمار جهانی

گسترش و پیچیدگی روزافزون پدیده‌ی استعمار از یک سو و لزوم افزایش آگاهی توده‌های مردم در جهت مبارزه با آن، از جمله مسائل بسیار مهمی است که اذهان شاعران را به خود مشغول کرده که این مسئله برخاسته از درک عمیق و واقع‌بینانه نسبت به واقعیت‌های جامعه‌ی جهانی است. فدوی طوقان در قسمتی از سروده‌ی «کوابیس» با اشاره به شرایط حزن‌آلودی که استعمار در کشورهای تحت سلطه حاکم کرده، پاره‌ای از این جنایات را به تصویر می‌کشد و از کشت و کشتاری که در ویتنام جاری است سخن می‌گوید و این که عمق جنایات به حدی است که خبرگزاری‌های عالم را متأثّر می‌سازد:
«اَفتحُ مِذیاعی و أطَوِّفُ فی جنباتِ المعمورةِ/ الوحشُ الأسطوریُّ الأعمی یأکلُ نفسَها/ الموتُ یُحَوِّمُ فی بلفاست/ رأسٌ کالزهرةِ ذَهبیّة/ قَطفَتها قُنبلةٌ زمینّة/ فی فیتنامَ/ الحزنُ الیومیُّ یلقّحُ أرضَ فیتنامَ/ تَتَرَعرَعُ بسماد النابالم/ فی کلِ مکانٍ طیرُ الموتِ/ یَنشبُ مخلبَه المعقوفَ یغلغله/ تَنَثَّرَ عَبرَ بَریدِ العَالمِ.» (طوقان، 2005: 528) «رادیو را باز کردم و در گوشه و کنار دنیا سیر نمودم:/ غول اسطوره‌ای نابینا خودش را می‌خورد:/ مرگ در بلفاست دور می‌زند/ سر مانند شکوفه‌ی طلایی است/ که بمب ساعتی آن را می‌چیند/ در ویتنام/ اندوه روزانه سرزمین ویتنام را بارور می‌کند/ کود بمب ناپالام را می‌پراکند/ پرنده‌ی مرگ در هر مکان/ چنگال پیرش را می‌آویزد و نفوذ می‌دهد/ و از طریق خبرگزاری‌های عالم پخش می‌شود.»
صفارزاده نیز در سروده‌ی «از معبر سکوت...» ضمن اشاره به هرج و مرج حاکم بر دنیا، دردمندانه از شهدای صحرای سینا و بر زمین ماندن اجساد آن‌ها و این که گورستانی بر ایشان نیست سخن می‌گوید و علّت این واقعه‌ی تلخ را چنین تفسیر می‌کند: باغستان‌های دره‌ی نیل در تصرف کسان دیگری است و این‌گونه به استعمارزدگی سرزمین مصر نیز گریزی می‌زند؛ در حالی که در این دنیای آشفته، حق وتو را به اشراف و سرمایه‌داران می‌دهند و حق زیستن و زندگی کردن را تنها برای آنان قائلند. شاعر با این شعر می‌خواهد به طریقی بیان کند که به برادران مبارزش می‌اندیشد؛ به انسان‌هایی ستمدیده که برای همدردی با آنها حد و مرزی نمی‌شناسد؛ به ستمدیدگان عالم که هیچ فریادرسی برایشان نیست: «هرج و مرج غریبی است/ قار درخت بیدی است که روی رودخانه خم شده است/ مردم در جاده‌‎های مه‌آلود «ما پیروز خواهیم شد» ناپدید می‌شوند/ برادران ما در سینا می‌میرند/ قبری برای آنان نیست/ باغستان‌های دره‌ی نیل را اجاره داده‌اند/ در لهستان حق وتو به اشراف تعلق دارد/ در تایوان آدم را مثل سیب‌زمینی کنار هر خوراک می‌نشانند.» (صفارزاده، 1349: 27- 26)

2-1-1-2- ترسیم فضای سلطه

جهان تبلور یافته در شعر این دو شاعره، جهانی است که مرگ از در و دیوارش می‌بارد. در اندیشه‌ی طوقان و صفارزاده، جهان در تاراجی بزرگ، زیبایی‌های خود را از دست داده است و انسان‌ها در این جهان مجبورند، ویرانی دنیای آرام را به چشم ببینند و البته همه‌ی این‌ها جز برای این نیست که فرعونیان می‌خواهند منافع خود را تأمین کنند.
طوقان نمونه‌ی این ویرانی‌ها را در شعر «طاعون» این‌چنین توصیف می‌کند؛ وطنم با حضور استعمارگران و بیدادگران زیبایی و لطفش را از دست داده است. هجوم اشغالگران تاتار شبیه انتشار بیماری طاعون است، طاعون می‌تواند نمادی باشد از ماهیت همان نیروی متجاوزی که خون زندگی را آن‌قدر می‌مکد که از آن بهار، خزانی بیش نمی‌ماند:
«یوم فَشا الطاعونُ فِی مَدینَتیِ/ خَرَجتُ للعراء/ مَفتوحهَ الصَّدرِ إلی السَّماءِ/ أهتَفُ مِن قَرارةِ الأحزانِ بِالریّاحِ هَبّی وَ سُوقی نحونا السّحابَ یا ریّاح/ و أنزلی الأمطارَ/ تُطَهّرِ الهواءَ فِی مَدینَتی/ وَ تَغسِل البُیوتَ و الجبالَ والأشجارَ/ هَبّی و سوقی نحونا السّحاب/ یا ریاح/وَلتنزلِ الأمطارَ!» (طوقان، 2005: 437) «روزی که طاعون در شهرم انتشار یافت/ برهنه خارج شدم/ سینه به آسمان گشودم/ از ژرفای اندوهم بادها را فریاد برآوردم/ ای بادها بوزید و ابرها را به سوی ما بیاورید/ و باران ببارانید/ تا هوا را در شهرم پاک کند/ و خانه‌ها و کوهها و درخت‌ها را بشوید/ بوزید و ابرها را به سوی ما بیاورید/ ای بادها/ ببارانید باران!»
استبداد، خزانی است که حسرت روزهای شیرین و آبادی‌ها را بر دل گذاشته؛ بدین جهت در بستر حوادث دنیا، گاهی عرصه چنان بر انسان تنگ می‌شود که حتّی نفس کشیدن در این فضا سخت و دردناک است. صفارزاده در ابیاتی از سروده‌ی «آبادی ددان» ضمن این که میان پیام و کلمات رابطه‌ای شاعرانه برقرار می‌کند، توانسته این بند و اسارت را به زیبایی به تصویر بکشد؛ از نظر او نفوذ بیگانه و حضور دست‌نشانده‌های استعمارگران در کشور که از سوی آن‌ها نیز به خوبی حمایت می‌شوند، فضای حاکم بر کشور را آلوده و غیرقابل تحمل نموده است؛ به طوری که این شرایط، شاعر را به چاره‌اندیشی وامی‌دارد: «هوای خدعه و باروت/ هوای ظلم و دروغ/ و باغ‌های مشجر/ باغ‌های بالا/ باغ‌های فرستنده‌ی هوا/ انصاف نیست/ آلوده از نفس سمی ددان باشد/ ددان دشمن بیداران/ ددان دامگذار/ ددان دست نشانده/ ددان دست‌آموز/ ددان در پناه عقابان/ ملک از جمیع جهات آباد است/ امّا هوا به درد تنفس نمی‌خورد/ فکری برای سهم هوا باید کرد.» (صفارزاده، 1365 الف: 20)

3-1-1-2- ستیز برای حفظ هویّت

حفظ هویّت ملّی، سنگ بنای دستیابی به هویّت انسانی است که برای تقویت خودباوری و اعتماد به نفس در مقابل بیگانگان کاملاً ضروری به نظر می‌رسد. هویّت ملّی برای یک ملّت به منزله‌ی روح برای بدن است که فقدان آن به منزله‌ی مرگ خواهد بود. هویّت ملّی، هم عامل همبستگی و شکل‌گیری روح جمعی در یک ملّت و هم وجه مشخّص و معرفة آن در میدان ملل دیگر است. در واقع قوام و دوام زندگی توأم با عزت و آرزوی یک ملّت، به هویّت ملّی آن در معنای عام و گسترده بستگی دارد.
قصیده‌ی «آهات من شباک...» تلمیحی به ماجرای تاریخی اشغالگری صهیونیست‌ها دارد، این شعر تجسم دقیق و تبلور احساس حقارت، ذلّت، کینه، خشم و عصیان نسبت به اهانتی است که حکومت اسرائیل در حق مردم فلسطین روا می‌دارد؛ گویا مرارتی گزنده بر سرتاسر قصیده حکم‌فرماست. قصیده از آغاز تا انتها تصویر تجمع فلسطینیان آواره در برابر پنجره‌ای است که گذرنامه را از طریق آن تحویل می‌دهند و تصویر اهانت بی‌پرده‌ی سربازان اسرائیلی به آوارگان عرب فلسطینی و تجسم شدت خشم و کینه‌ای که در درون انسان عربی موج می‌زند. شاعر از هویّت فلسطینی خود در برابر تلاش بی‌وقفه‌ی بدخواهان و دشمنان که آرزویی جز محو فلسطین از نقشه‌ی تاریخ و جغرافیا ندارند، دفاع می‌کند و در مقابل اشغالگر به مقاومت و پایداری ادامه می‌دهد:
«انتظارٍ وَ اصطِبارٍ/ آه نَستجدی العُبورَ/ و یُدوّی صُوتَ جُندیٍّ هَجینِ/ لطمةً تَهوی عَلَی وَجهِ الزِّحامِ:/ (عَرب، فَوضی،: کلاب إرجِعوا، لاتَقرَبُوا الحاجِزَ، عَوِّدوا یا کِلاب)/ تَسُدُّ الدَّرب فِی وَجهِ الزِّحامِ/ آه، إنسانیَّتی تَنزفُ قلبی/ یَقطُؤُ المُرَّ، دَمی سمٌّ و نارٌ (عَرب، فَوضی، کِلاب...)!» (طوقان، 2005: 477- 475) «انتظار و دندان بر جگر داشتن/ آه عبور از پل را گدایی می‌کنیم/ صدای زشت سربازی بر چهره‌ی ازدحام سیلی می‌نوازد:/ عرب‌ها، آشوبگرها، سگ‌ها عقب‌تر بروید، به پل نزدیک نشوید، برگردید سگ‌ها)/ راه را پیش روی ازدحام می‌بندد/ آه، انسانیت من خون قی می‌کند/ از دلم زهرابه می‌چکد/ (عرب‌ها، آشوبگرها، سگ‌ها)»
صفارزاده هم در سروده‌ی «پرچم» با اندیشه‌ی اسلامی خود با اراده‌ای قوی در مقابل استعمار و استثمار می‌ایستد و مردم را به ایستادگی برای حفظ هویّت دعوت می‌کند؛ از نظر او زمانی یک ملّت و سرزمین پابرجاست که پرچمش نمودی از هویّت دینی و ملّی اوست همواره برافراشته و در اهتزاز باشد؛ زیرا افراشتگی پرچم، نشان از عزّت و سربلندی ملّتی دارد که هرگز تحت لوای ظلم نرفته و خواری آن را نپذیرفته‌اند: «ما/ ایستاده‌ایم/ در پای پرچم/ در پای پرچم هیهات/ هیهات منّاالذلّه/ و پرچم ایستاده/ زیر پرچم حق/ سردار و سربلند/ و ایستادگی ما/ به ایستادگی پرچم/ در زیر پرچم است.» (صفارزاده، 1384: 86)

4-1-1-2- انذار سلطه‌گران

شاعران، گاهی به خاطر اعمال نادرست و ظالمانه‌ی حاکمان و همچنین غفلت مردمان با سرودن اشعاری با این مضمون امیدوار بودند، سروده‌های‌شان تلنگری در شیوه‌ی عملکرد آنان باشد. طوقان در شعر «الی وجه الذی ...» اذعان می‌کند که اگر اعمال کافران و کفرشان باعث رفتن آنها به دوزخ گردد، پس چیست فرجام گناه ما که وطن را به دروازه‌ی ورود به دوزخ مبدل کرده‌ایم؛ حال آن که بایستی آرامش بر آن حکم‌فرما می‌شد:
«آه یا حُبِّی الغَریب/ آه یا حُبِّی لِماذا؟/ وَطَنِی أصبَحَ باباً لِسِقرِ؟/ التُّفاح صارَ الیَومَ/ زقوماً، لماذا/ لم یَعد ضَوءُ القمرِ/ مُستحمّاً لبستاتین الزهر؟/ آه یا حُبی لِماذا/ هَجَرَ الله بلادی؟ لماذا/ حَبَس النور، تَخلّی عَن بلادی/ لِبحار الظُلمات؟!» (طوقان، 2005: 481- 480) «آه ای عشق غریب من/ آه عشق من چرا/ وطنم دروازه‌ی دوزخ شده است؟/ و چرا درخت سیب امروز زقوم شده است چرا؟/ چرا مهتاب، گرمابه‌ی بستان‌ها نیست؟/ آه عشق من چرا/ چرا خدا میهنم را واگذاشته است؟/ چرا روشنی را از آن گرفته/ و وطنم را به دریای ظلمات سپرده است؟!»
آیا استبداد هنوز نمی‌داند که این خیل قربانیان، روزی خشم خدا را فرو خواهند آورد و بنیان ظلم و استبداد ظالمان را ریشه‌کن خواهند کرد. صفارزاده در یکی از اشعارش با اشاره به عذاب‌های الهی در دوران گذشته برای ظالمان، حوادثی چون سیل و زلزله را نیز نشانه‌های عذاب برای ظالمان امروز می‌داند و در نهایت، بیان می‌کند که در این عذاب، ستم‌دیده‌ها نیز در امان نیستند و این عذاب، تر و خشک را با هم می‌سوزاند؛ زیرا اگر مظلومی نباشد، ظالمی هم نخواهد بود:
«در عصر ما/ طوفان و سیل/ در تابستان آتش‌فشان/ در زمستان/ و زلزله/ در تمام فصول گردشگران جهانی هستند/ .../ آنها نوادگان قهر زمان هستند/ اجدادشان/ طوفان نوح/ ابر آتشبار/ باد صرصر/ سایه‌ی آتش‌‎خیز/ صاعقه/ صاعقه/ صاعقه/ تاریخ‌های کفر و ستم را/ مهمور کرده‌اند/ ستم‌زده‌ها هم در خیمه‌گاه‌ها امان نیستند/ آتش که می‌رسد/ خشک و تر/ همه را با هم می‌سوزاند.» (صفارزاده، 1384: 122- 120)

2-1-2- ترغیب برای مقاومت

شاعر مقاومت مردم را به قیام علیه ستمگران فرامی‌خواند. ادیب متعهّد می‌کوشد تا با زنده نگه داشتن روح امید از بروز خمود و سستی در وجود مجاهدان و مبارزان جلوگیری کند. از نظر شاعر، انسان مطلوب، فردی است که پیوسته در آرزوی رسیدن به بلندی و اوج است و در راه این مسیر، حاضر به تحمل همه‌ی مشکلات و ناهمواری‌هاست. طوقان برای ایجاد روحیه‌ی مبارزه‌طلبی میان عرب‌ها و ترغیب ایشان به مقاومت و قیام علیه ستمگران، تعصب قومی خود را که اعراب به آن شهره‌ی آفاق‌اند کنار گذاشته و با گسترش افق شعری‌اش از سطح ملّی و عربی به سطح انسانی و جهانی، جنگجویان ویتنامی را، اسوه‌های مقاومت دوران معاصر برای عرب‌ها معرفی می‌کند تا شاید از این رهگذر، خون غیرت در رگ‌های ایشان جاری شود. شاعر که از بی‌مبالاتی اعراب خونش به جوش آمده، شعرش را آرزوی گزنده (أجنحة جارحة) نام نهاده تا بلکه تلنگری باشد بر غیرت به خواب رفته‌ی آنها و تا شاید تعصب و غرور آنها را جریحه‌دار کند: (چناری، 1390: 17)
«مازِلنا فِی غُرَفِ التَخدِیرِ/ عَلَی سُرَرٍ نَنَامُ/ وَالعَامُ یَمُرُّ وَراءَ العَامِ وَراءَ العامِ/ وَالأرضُ تُمید بِنا وَالسَقفُ یَهیلُ رُکاماً فَوقَ رُکامٍ/ وَالکَذبُ یُغطینا مِن قِمَّةِ هامَتِنا/ حَتَی الأقدامِ/ یا إخوتَنا قُولُوا حَتام؟/ أوّاه و آه یا فِیتنامَ/ آهٍ لو مِلیون محارب/ مِن أبطالِکَ/ قَذَفتهُم رِیحٌ شَرفیةٌ/ فَوقَ الصَحراءِ العَربیةِ/ .../ عفواً یا أهلَ البیتِ/ جَارحةٌ هَذی الأمنیَّة/ لَکِنَّا لم یَبقَ لَدَینَا/ مِنکُم الا قَعقَةُ الصوتِ. (طوقان، 2005: 560- 559) «پیوسته در اتاق‌های غفلت‌زدگی/ بر روی تخت‌های غفلت می‌خوابیم/ و سال‌ها به دنبال هم می‌گذرد/ و سال‌ها به دنبال هم می‌گذرد/ زمین ما را می‌لرزاند/ و سقف‌ها پیوسته بر سرمان آوار می‌شود/ دروغ از فرق سر تا پاها، ما را فرامی‌گیرد./ ای برادران بگویید تاکی؟/ آه و افسوس ای ویتنام/ کاش یک میلیون جنگجو/ از قهرمانانت را/ باد شرقی می‌انداخت/ در صحرای عربی/ .../ ببخشید ای اهل بیت (مقصود عرب‌ها می‌باشد)./ این آرزو گزنده است/ امّا باقی نمانده است/ برای ما چیزی جز فریادهای توخالی شما.»
عاشورا، حماسه‌ای اسطوره‌وار در فرهنگ بشری به ویژه فرهنگ شیعی است که تمثیلی از آن را می‌توان در نهضت‌های ظلم‌ستیز و آزادی‌خواه جهان، به ویژه ملل آشنا با فرهنگ حسینی یافت. صفارزاده نیز به عنوان شاعری شیعی، در سروده‌ی «در راه صبح» با تمسک جستن به این اسطوره، سعی در ترغیب مبارزان به مقاومت دارد؛ زیرا همواره مبارزان در طول تاریخ با تأسّی از امام حسین (ع) حماسه‌هایی از پایداری خلق کرده‌اند: «در این حکومت شب/ در این حکومت نظامی شب/ تو روز را از انهدام نگه می‌داری/ سلام بر تو/ .../ که بیداری/ و آن که بیدار است/ برمی‌خیزد/ به عاشورا می‌پیوندد/ و آن که می‌پیوندد/ رها می‌شود.» (صفاراده، 1365 الف: 5)

1-2-1-2- دعوت به بیداری

طوقان به مشکلات مبارزه و مقاومت آزادی‌خواهان اشاره می‌کند و می‌گوید برای آمدن آزادی باید صبری به وسعت روزگاران داشت و این صبر، شکنجه و کشتار هم به همراه دارد. به اعتقاد شاعر، رنج و سختی تجاوز دشمن که جان آزادمردان وطن را می‌آزارد، نه تنها عزم و اراده‌ی آنان را تضعیف نمی‌سازد، بلکه بر صلابتشان می‌افزاید و آنان را به خیزش و رستاخیز وامی‌دارد: «فَلتنهر کما تَشاءُ هذه الصُخورُ/ ولتَنهر کما تَشاءُ هذه الأحجارُ/ فَالنَّهرُ ماضٍ، راکضٌ إلی مصبِّه/ و خلفَ مُنحنی الدُروب، فِی/ رِحابَةِ المَدی/ یَنتظرُ النَّهارُ/ مِن أجلنا یَنتظرُ النَّهارُ» (طوقان، 2005: 492) «پس بگذار فرو ببارند این صخره‌ها و این سنگ‌ها همان‌طور که می‌خواهند./ رود به راهش می‌رود به سوی سرچشمه/ و در پس پشت کوچه‌ها/ در وسعت بی‌انتها/ روز منتظر است./ روز به خاطر ما منتظر است.»
صفارزاده نیز، پایداری و مبارزه با بیگانگان در راه حفظ وطن را رمز جاودانگی نسل آن روزگار سرزمینش می‌داند؛ بدین‌جهت، او باور دارد که نباید از هیچ تلاشی در راه حفظ آن دریغ کرد؛ هرچند این راه بسیار سخت باشد. او از مجاهد انتظار دارد که ثابت و محکم قدم بردارد: «رفتن از فراز گردنه سخت است/ و چونکه از فراز گردنه بگذشتی/ سینه گشاد می‌گردد/ صبوری مدام جهاد/ تو را گذر خواهد داد/ از گردنه/ از خط مستقیم/ که سخت باریک است/ و آن گلوله‌ی مهلک/ در توست/ در گام توست/ تو استوار قدم بردار/ تو استوار قدم بردار.» (صفارزاده، 1365 الف: 43)

2-2-1-2- امید به آینده

فدوی در قصیده‌ی «صلاة إلی العام الجدید» به بیان مصائب ملّت پرداخته، برای آنان چاره‌ای می‌اندیشد. شاعر در پی صبح است و شب سیاه ناامیدی برایش غیرقابل تحمل شده است. «نگاه شاعر در این قصیده، خوشبینانه و امید به آینده‌ای روشن است. از نظر شاعر سال نو فرصتی برای نو شدن است؛ فرصتی برای بیان آرمان‌ها و آرزوها.» (رضایی، 1384: 146)
«أعطِنا حُبّاً فَنَبنی العالمَ المنهارَ فینا/ مِن جدیدٍ/ و نُعیدُ/ فرحةَ الخِصبِ لِدنیانا الجدبیةِ/ أعطنا أجنحةً نَفتَح بها أفقَ الصعُودِ/ ننطَلق مِن کَهفنا المحصورِ مِن عزلةِ/ جدرانِ الحدید/ أعطنا نوراً یشُّقُ الظلماتِ المدهمَّةَ/ و علی دَفقِ سَناهُ/ نَدفَعُ الخَطوَ الی ذِروةِ قَمَّةِ/ نَجتَنی مِنها انتصاراتِ الحیاةِ» (طوقان، 2005: 294- 293) «عشق را ارمغان ما کن تا دنیای ویران درونمان را دوباره بسازیم/ بازآوریم/ و شادمانی سبزشدن را برای دنیای خشکسالی‌مان/ بال‌هایی ارمغان ما کن تا راه اوج را بگشاییم/ و از غار در بسته‌مان و از انزوای دیوارهای آهنین رها شویم./ روشنی را ارمغان ما کن/ تا تاریکی انبوه را بشکافد/ و بر موج روشنایی‌اش به سوی قلّه گام برداریم/ و از آن پیروزی و سرافرازی زندگی را بچینم.»
انتظار، نوعی امیدداشتن به آینده است؛ لذا با امید و آرزو پیوند دارد و در زمره‌ی فطریات انسان به شمار می‌آید؛ زیرا ماهیت زندگی با امید و آرزو عجین است؛ به گونه‌ای که زندگی بدون امید و انتظار مفهومی ندارد و همان‌طور که شاهدیم این امید و انتظار در سروده‌هایی چون «هفت سین» صفارزاده به اوج خود می‌رسد؛ زمانی که او سیادت احمد (ص) و آل او و تحقق عدل جهانتاب را در بامداد نوروز امروز و نه فردا و فرداها حتمی و قطعی می‌داند: «امروز/ در بامداد خرم نوروز/ بر سفره‌ی مجلل سال/ آن هفت سین مبارک/ نزول فرمودند/ سلام/ سلام/ سلام/ سلام سلام بر مقام سلام/ که نام پاک خداوند است/ سلام بر سپیده‌ی نور/ سلام بر سجده/ سپاسگاه دائمی روح/ سلام بر سیادت احمد و آل او/ سلام بر سبطین/ سلام بر سجاد/ سلام بر سلامت وعده/ در روزگار عدل جهانتاب/ سلام/ سلام/ سلام.» (صفارزاده، 1378: 8- 7)

3-1-2- وطن دوستی

طوقان بین مادر و زمین (وطن)، پیوند برقرار می‌کند و این پیوند، یک پیوند طبیعی است؛ زیرا هر دوی آن‌ها شاهد رشد و تربیت فرزندان خود هستند. شاعر با به تصویرکشیدن گفت و گوی محبت‌آمیز مادر با فرزند مبارز و دلبندش و نیز با برقراری پیوند میان زمین، مادر و معشوقه، عشق خود به وطن را به مخاطبش اظهار می‌دارد. او بیان می‌کند که وطن در نگاه مادر، عزیزتر از فرزند و در نگاه فرزند، عزیزتر از مادر است:
«یا وَلَدِی/ یا کَبَدِی/ مِن أجلِ هَذَالیَوم/ مِن أجلِهِ وَلَدتُکَ/ مِن أجلِهِ أرضَعتُکَ/ مِن أجلِهِ مَنَحتُکَ/ دَمی و کُلَّ النَّبضِ/ و کُلَّ ما یُمکِنُ أن تَمنَحَهس أمُومُه/ یا وَلَدِی، یا غَرسَةً کَریمَةً/ اقتُلِعَت مِن أرضها الکَریمَةِ/ اذهَب، فَما أَعزَّ مِنک یا/ بُنیَّ إلّا الأرضَ.» (طوقان، 2005: 457) «ای فرزندم/ ای جگر گوشه‌ام/ به خاطر امروز/ به خاطر آن زاییدمت/ به خاطر آن شیر دادمت/ به خاطر آن بخشیدمت/ خون و تمام لحظه‌های زندگیم را/ هر آن چه که مادر می‌تواند ببخشید/ ای فرزندم! ای نهال گرانبهایی که/ از بسترِ با ارزشت کنده شدی/ برو، چه چیزی عزیزتر از تو به جز زمین است؟/ پسرم!»
طوقان در قصیده‌ی دیگری به نام «کفانی أظلّ بِحِضنها» تنها راه نجات فلسطین از تباهی را، افشاندن خون و نثار جان در راه آن می‌داند؛ زیرا معتقد است با مرگ در خاک وطن، جسم به هیأت گیاهی درمی‌آید و در رستاخیزی دوباره زنده می‌شود:
«کَفَانی أمُوتُ عَلَی أرضِها/ وَ أدفنُ فِیها/ وَ تَحتَ ثَراها أذوبُ وَ أفنَی/ وَ أبعَثُ عُشباً عَلَی أرضِها/ وَ أبعَثُ زَهرةً/ تُعیِّثُ بِها کَفُّ طِفلٍ نَمَتهُ بِلادی/ کَفانِی أظَّلُ بِحِضنِ بِلادِی/ تُراباً/ و عُشباً/ وَ زَهرَةً.» (همان: 495) «مرا کفایت می‌کند که بر خاکش بمیرم/ و در خاکش دفن شوم/ و در زیر خاکش ذوب شوم و فنا شوم/ بر سرزمینش به صورت گیاه سربرآورم/ و شکوفه شوم/ به دست کودکی از وطنم چیده شوم/ بسنده است مرا در آغوش وطن/ خاک شوم/ گیاه شوم/ و شکوفه دهم.»
بدیهی است که قیام علیه یک رژیم سیاسی نیرومند و مسلح بدون فداکاری و از جان‌گذشتگی مردم انقلابی امکان ندارد و برای فداکاری و جانبازی جهت سرنگون کردن یک رژیم، اعتقاد به ارزش‌ها و اهدافی که والاتر از جان انسان‌ها باشد ضروری است. انسان‌ها بدون اعتقاد به چنین ارزش‌هایی دست به قیام نمی‌زنند و وضع نابسامان موجود را تحمل می‌کنند. صفارزاده هم حفظ این ارزش‌ها را ضامن جان‌فشانی در راه وطن می‌داند: «در کوچه در خیابان در شهر/ هر جا که می‌روی/ در کوچه/ در خیابان/ صفوف خیابانی است/ صفوف متحد جنگلی/ که عاشقانه می‌جنگند/ و می‌خواهند/ باطل برود/ بیگانه برود/ و می‌خواهند/ که حق همیشه بماند/ وطن همیشه بماند.» (صفارزاده، 1365 الف: 34-33)

1-3-1-2- نوستالژی وطن

درد غربت و دوری از وطن با نوعی یأس و عصیان شاعرانه درآمیخته است؛ بدین‌ترتیب، یکی از درون‌مایه‌های شعر این دو شاعره، غم دوری از وطن است که در این نوع از شعرها غم غربت، کاملاً مشهود است؛ زیرا آن دو، غم غربت را به خوبی به تصویر کشیده‌اند و همواره در حسرت جدایی از وطن به سر می‌برند. قصیده‌ی «رساله إلی طفلین»، نامه‌ی منظوم فدوی طوقان به برادرزاده‌هایش به نام‌های «کرمه» و «عمر» است که شاعر دور از آن‌ها زندگی می‌کند، او در این نامه از دلتنگی‌هایش برای آنان می‌نویسد؛ از اشتیاقی که برای دیدارشان دارد و از دردی که در غربت متحمل شده است:
«یا کرمتی أودُّ لو أطیرُ/ عَلَی جِناح الشُوق لَو أطیرُ/ لکنَّ توقی یا صغیرتی مقیّدٌ أسیر/ ُعجزُنی یا کَرمتی العُبور/ فَالنَّهر یَقطعُ الطَریقَ بَیننا/ و هُم هُنا یُرابطون/ قد نَسفوا الجُسورَ/ و حَرَّمونی مِنک یا صَغیرتی/ و حرَّموا العُبور/ ... .» (طوقان، 2005: 443) «ای کرمه دلم می‌خواهد پرواز کنم/ بر بال شوق کاش پرواز کنم/ امّا عزیزک من اشتیاقم در بند است/ ای کرمه یارای عبورم نیست/ میان من و تو رودی است که راه را قطع می‌کند./ آن‌ها این جا در کمین‌اند/ پل‌ها را ویران کردند/ عزیز من مرا از دیدن تو محروم کردند/ عبورم را تحریم کردند.»
حس نوستالژیک وطن در اشعار شاعرانی که از وطن دورافتاده‌اند و مدتی دور از خانه و کاشانه‌ی خود زیسته‌اند، مشاهده می‌شود. صفارزاده نیز از این مضمون به دور نبوده است. در شعر «دلتنگی» صفارزاده تجلّی این حس را به زیبایی درک می‌کنیم. او در این شعر با ترسیم هاله‌ای از شرایط حاکم بر کشور خود دلتنگی خود را برای کشورش بیان می‌کند: «دلمان تنگ شده است/ برای خاکی که خوب می‌شناسیم/ برای تقلبی که خوب می‌شناسیم/ نان نان خودمان تعارف تعارف خودمان هوا/ هوای صبحگاهی خیابان‌های تنگ دیروز خودمان.» (صفارزاده، 1365ب: 25)
فردی که از وطن خویش مهاجرت می‌کند و مدّتی از وطن جدا می‌ماند، با مرور خاطرات میهن و پناه بردن به احساسات نوستالژیک خود، راهی برای احساس بی‌هویّتی خود پیدا می‌کند. در ابیاتی از سروده‌ی «سفر اول» صفارزاده، غربت شاعر با غربت مادری که به جای دیگر تعلق دارد گره خورده است که به یک نوع غربت‌زدگی عام اشاره دارد: «مادر ویلیامز دلتنگ نقاشی‌های شهرش پورتوریکو بود/ من به بوی کاهگل خانه‌ای می‌روم که سر راه کویر ایستاده است.» (صفارزاده، 1349: 10)

2-3-1-2- حس ملّی‌گرایانه

حبّ وطن یا میهن‌دوستی یکی از ویژگی‌های مثبت آدمی است که در آیین‌های الهی نیز از آن به عنوان صفتی نیکو و پسندیده یاد شده است. این تعلق خاطر گاه چنان رنگ افراط به خود گرفته که از آن به میهن‌پرستی تعبیر شده است. طوقان برای انتقاد زیرکانه از نابسامانی‌های جامعه‌ی زمان خود، با پلی به گذشته، فر و شکوه و عظمت گذشته‌ی سرزمینش را با زیبایی هرچه تمام‌تر به نمایش گذاشته است. شاعر معتقد است ما که قافله سالار کاروان بشر بودیم، به خواب عمیق فرورفتیم و عقب ماندیم. سرزمینی که روزی مهد فرهنگ و تمدن بوده است، امروز با چیرگی دیو استبداد، فروغی بی‌نور و کم‌رنگ از آن بر جای ماند که آن هم بازتاب فرهنگ بیگانگان است. او نیز در قصیده‌ی «الیقظه» با خطاب قراردادن مشرق زمین و به ویژه اعراب، سرافرازی اعراب را به آنان یادآوری می‌کند و در وجودشان نیرویی می‌بیند که با آن می‌توانند بر شرایط نامساعد کنونی چیره گردند:
«أیُّها الشَّرقُ أیُّ نورٍ جَدیدٍ لاحَ فی عَتمَةِ اللَّیالی السُّودِ/ لَفَّ شُمَّ الجبالِ و السَهلَ و الحَزنَ و هامَ الرُبی و رَملَ البیدِ/ وَ إِذا أنت یَفتحُ النورُ عینیک، فَتصحو علی الضیاءِ الولیدِ/ وَتَمَطَّی، مِن طویلٍ خمودٍ وَ مَسَحتَ الجُفونَ بَعدِ هجودٍ/ و تَطَلَّعَت فی حماکَ، حمی الامجادِ، ربع العروبةِ الممدودِ» (طوقان، 2005: 146) «ای شرق کدامین نور جدیدی در میان تاریکی شب‌های سیاه درخشیدن گرفت. کوه‌های پرغرور، دشت، زمین ناهموار، بالای تپه‌ها و ریگ بیابان‌ها را درهم پیچید. و ناگهان نور، چشمانت را می‌گشاید و تو در نوری جدید بیدار می‌شوی. و از سکوتی طولانی برمی‌خیزی و خواب از چشمان می‌زدایی و در سرزمینت، سرزمین بزرگی‌ها، آثار امتداد یافته‌ی عربیت پدیدار می‌شود.»
صفارزاده هم بسان طوقان به منظور تشویق مردم به آزادی خواهی و جهاد علیه استعمار، همواره تاریخ درخشان کشورش را برای مردم یادآوری می‌کرد تا شاید رگ غیرت آن‌ها به جنبش درآید و در مقابل متجاوزان بایستند. نمونه‌ی بارز این اشعار که شاعر در آن همواره به گذشته‌ی خود افتخار می‌کند سروده‌ی «سفر سلمان» است، هدف شاعر از سروده، یادآوری افتخارات گذشته جهت مقابله با استعمار است: «دهبان پارسی/ از بستر شکایت و شب برخاست/ خابش نمی‌ربود/ شب پایدار بود/ بر تخت طاقگونه یاقوت/ همپایه‌ی خدایان/ همتای اختران/ شب را نشانده بود/ در مستی شراب شبستان و دلبران/ رامشگران به خدمت او بودند/ رامشگران به خدمت شب/ دهبان پارسی/ بیدار بود/ و خواب‌های خون و خطر/ از چشم‌های خالی ایوان/ و چشم‌های خسته‌ی برزیگران/ گذر می‌کرد/ ...» (صفارزاده، 1356: 11).

4-1-2- تکریم مقام شهادت و شهدا

1-4-1-2- تقدیس مقام شهادت

شهادت زیباترین وجه زندگی معدودی از افراد بشر است که جان خود را در طبق اخلاص می‌نهد و به فرموده‌ی قرآن «خود» را با «خدا» معامله می‌کنند. این زیبایی قطعاً با هنر که اساس آن هم بر زیبایی استوار است، نسبت دارد.
طوقان در قصیده‌ی «جریمة قتل فی یوم ...» با اقتباس از آیه‌ی «و ما قَتَلُوهُ و ما صَلَبُوه و لکنَّ شُبَّه لَهُم» (نساء/ 157) واقعه‌ی عروج حضرت عیسی را به آسمان‌ها، نمادی قرار می‌دهد برای شهادت طفل فلسطینی به نام «منتهی» تا از طریق او ضمن تأکید بر جاودانگی «منتهی» ها بر قداست امر شهادت پافشاری کند. به عقیده‌ی طوقان همان‌گونه که اگر مسیح به زمین فرستاده شود، حق پیروز می‌گردد و دوران جدیدی آغاز می‌شود، پیروزی مبارز نیز به فراموشی دوران غفلت و آغاز عصر جدید منجر می‌گردد:
«و ما قَتَلوا مُنتهی وَ ما صَلّواها/ وَلکنَّما خَرجَت مُنتهی/ تَعَلَّقَ أقمارَ أفراحِها فِی السَّماءِ الکَبیرةِ/ و تُعلِنُ أنَّ المَطافَ القَدیمَ انتهی/ وَ تُعلِنُ أنَّ المَطافَ الجَدیدَ ابتَدا» (طوقان، 2005: 504) «آنها منتهی را نکشتند و به دار نیاویختند/ بلکه منتهی بیرون رفت/ تا ماه شادی‌هایش را در آسمان پهناور بیاویزد./ و بگوید طواف کهنه به پایان رسید/ و طواف دیگری آغاز شد.»
صفارزاده هم در سروده‌ی «سفر بیداران» با اقتباس از آیه‌ی قرآنی آیه الکرسی به شهیدان مقامی والا بخشیده و صفات آنان را در حد صفات حق تعالی دانسته است؛ این که در صفات شهیدان خوب، غفلت و مرگ راه ندارد و آنان هماره به امر خداوند نگاهبانان زمین و زمان و مؤمنان‌اند: «شما شهیدان/ همیشه بیدارید/ صفت او را دارید/ نه چرت می‌زند/ نه می‌خوابد/ بیداری‌اش نگاهبان زمین است/ نگاهبان زمان» (صفارزاده، 1365الف: 47)

2-4-1-2- تداوم راه شهدا

در قصیده‌ی «خمس أغنیات ...»، اثر طوقان، مخاض که به معنای درد زایمان است، نماد عذاب و شکنجه‌ی شب اشغال است که خاک فلسطین آن را تحمّل می‌کند تا پیروزی متولّد شود؛ به سان مادری که برای تولد فرزندش دچار رنج و زحمت می‌گردد؛ بدین ترتیب، هرچند مبارزان در راه آرمانشان کشته شدند، زمین از وجودشان خالی نمی‌شود و مبارزان دیگری راه آنان را ادامه می‌دهند. هیچ‌گاه پرچم نبرد و ستیز با خودکامگی بر زمین نمی‌ماند. هرگز خون مبارزان از زمین وطن پاک نمی‌شود و از یاد نمی‌رود. تلاش استبداد برای از بین بردن یاد و خاطره‌ی آزادی‌خواهان، بیهوده است و هرچه از شهادت آنان می‌گذرد، یادشان جلوه‌ی بیشتری دارد:
«الریحُ تَنقلُ الریاحَ/ و أرضَنا تَهزها فی الیلِ/ رَعشةُ المخاضِ/ و یُقنِعُ الجلَّادُ نفسَهُ/ بقصِ العجزِ، بِقصةِ الحطامِ و الأنقاضِ/ یا غَدنا الفتَّی خَبَّر الجلّادَ/ کیف تکونَ رعشةُ المیلادِ/ خَبِّره کیف سولدُ الأقاحُ/ مِن ألم الأرض، و کیف یُبعثُ الصباحُ/ مِن وردةِ الدّماءِ فی الجراحِ» (طوقان، 2005: 490). «باد گرده می‌افشاند/ و زمین ما را شبانه درد زاییدن فرامی‌گیرد./ و جلاد به خودش قصه‌ی ناتوان شدن، قصه‌ی خاکستر شدن و ویرانی را می‌قبولاند/ ای فردای جوان‌ها، جلاد را خبر ببر/ که رعشه‌ی میلاد چگونه است/ خبر ببر چگونه گیاه از درد زمین می‌روید/ و چگونه بامدادان از گل زخم‌ها در جراحت می‌روید.»
صفارزاده هم باور دارد که خون شهیدان پایمال نمی‌گردد؛ بلکه به جهت این که در راه تحقق اهداف الهی ریخته می‌شود، راهشان تداوم می‌یابد؛ آن‌چنان که او در سروده‌ی «سفر بیداران» اذعان می‌دارد خونی که ریخته می‌شود یک شهید را به قبیله‌ای از شهداء تبدیل می‌کند. شاعر در ادامه‌ی سروده با این که با آوردن کلمه‌ی بدر جنگ‌های صدر اسلام را به یاد می‌آورد به وضع موجود نیز اشاره می‌کند و شهیدان عصر کنونی را ادامه‌ی نسل شهیدان بدر و کربلا می‌داند: «هر تن/ هزار تن/ هفتاد تن/ هفت هزار تن/ و این قبیله‌ی بدر/ و این قبیله‌ی زهرا/ و این قبیله‌ی ثارالله است/ که تکثیر می‌شود/ و می‌‌ماند.» (صفارزاده، 1365الف: 31)

5-1-2- آزادی و عدالت

1-5-1-2- تعابیری از مفاهیم آزادی

روحیه‌ی آزادگی و آزادی‌طلبی یکی از مفاهیمی است که هر انسانی برای آن احترام والایی قائل است و تا اوج فداکاری از حریم آن پاسداری می‌کند، وهرگاه قدرتمندی در پی آن باشد که این موهبت الهی را از او بازستاند، در برابر او ایستادگی نموده و به قیمت جان آن را پاس خواهد داشت.
آزادی واژه‌ای است که طوقان با تمام قدرت و تحت هر شرایطی حتّی زیر گلوله، شکنجه و عذاب خواستار آن هست و به خاطر آن مبارزه می‌کند و همه‌ی ملّت با او این واژه را تکرار می‌کنند تا جایی که مبارزه در راه آزادی در کل سرزمین نهادینه شود و در وجب به وجب این خاک، ندای آزادی سرداده شود و وقتی این اتفاق بیفتد شب و تاریکی از بین می‌رود و روشنایی روی می‌آورد:
«حُریَّتی!/ حُرِّیتی!/ صُوتٍ أردّدهُ بِملءِ فَمِ الغَضب/ تَحتِ الرصاصِ وَ فِی اللَّهب/ و أضلُّ رَغمَ اللیلِ أقفو خُطوها/ و أظلُّ مَحمولاً عَلَی مَدَّ الغَضبِ/ َ أنا أناضلُ داعیاً حُریّتی!/ حُریَّتی!/ حُریَّتی!/ و یُرددُ النَّهرُ المقدسُ و الجُسورُ/ حُریَّتی!/ و الضَفتان تَرددان: حُریَّتی!/ و مَعابرُ الریحِ الغَضوبِ/ و الرَّعدُ و الإعصارُ و الأمطارُ فِی وطنی/ تَرددها معی: / حریتی! حریتی! حریتی!» (طوقان، 2005: 496) «آزادی‌ام! آزادی‌ام!/ صدایی است که با دهان پر از خشم آن را می‌خوانم/ زیر گلوله و آتش/ به رغم تاریکی‌ها در پی پای او گام برمی‌دارم/ و همواره سوار بر موج فریاد، مبارزه می‌کنم/ و خواهان آزادی‌ام!/ آزادی‌ام! آزادی‌ام/ رود مقدس و پل‌ها می‌خوانند/ آزادی‌ام!/ دو کرانه‌ی رود می‌خوانند: آزادی‌ام/ معبر بادهای طوفنده/ و رعد و طوفان و باران‌ها در وطنم با/ من می‌خوانند: / آزادی‌ام! آزادی‌ام! آزادی‌ام!»
شعر «سبزه» در کتاب سفر پنجم نیز آغاز سخن صفارزاده برای مبارزه با ظلم و استبداد است و تمام لذّت شاعر از سرودن این اشعار به این است که اشعارش در اوج خفقان و افول حق‌طلبی سروده شده است. در شعرش از انسان‌هایی یاد می‌کند که قادر هستند حتّی برای رسیدن به هدف، برترین سختی‌ها و مشکلات را تحمل کنند و چون گیاهی زنده هستند که با تلاش و پافشاری، سنگ سخت را می‌شکافند و بالا می‌آیند و شاعر این انسان‌ها را مصداق کامل انسان زنده می‌شمارد؛ به عبارتی دیگر، آزادی را معیار سبزه‌هایی می‌داند که از زیر پای ستم‌شاهی (سختی سیمان) رویش می‌کند:
«آن سبزه/ کز ضخامت سیمان گذشت/ و قشر سنگی را/ در کوچه‌ی شبانه‌ی بابل/ تا منتهای پرده‌ی بودن شکافت/ آن سبزه زندگانی بود/ و پای باطل تو/ پای بویناک با کفش‌های کور/ آن سبزه را شکست/ آن سبزه رویش آزادی/ آن سبزه آزادی بود.» (صفارزاده، 1356: 111)

2-5-1-2- اعتراض به سازمان ملل و سران سایر کشورها نسبت به بی‌عدالتی

کشور فلسطین سال‌هاست که از اشغال و غصب توسط رژیم غاصب صهیونیست رنج می‌برد و متأسفانه رژیم‌های عربی و سازمان ملل به سوی این مردم مظلوم دست یاری دراز نکرده‌اند و هیچ‌گونه اقدام جدی برای آزادسازی سرزمین‌های اشغالی فلسطین انجام نداده‌اند. فدوی طوقان از این که سرزمینش را در این اوضاع اسف‌بار تنها می‌بیند، اندوهناک است و از این که چرا سایر ملّت‌ها در این شرایط سخت، سکوت کرده‌اند، گله‌مند است و با قلبی محزون، فریاد برمی‌آورد: ای سرزمینم! کی و چگونه این اشغالگری به پایان خواهد رسید:
«و أری العالَمَ تنّیناً خُرافیاً/ علی بابِ بلادی/ و أنادی: یا حبیبی/ مَن یُفک اللّغزَ مَن یَکشَفُ/ سرَّ الکلمات؟» (طوقان، 2005: 438) «جهان را چون اژدهای افسانه‌ای/ بر دروازه‌ی وطنم می‌بینم/ و فریاد می‌زنم: ای عشق من/ چه کسی معمّا را می‌گشاید و چه کسی/ طلسم واژه‌ها را می‌یابد.»
سروده «همنوایی» صفارزاده نیز با خطاب قراردادن استعمارگران که به بهانه‌ی ایجاد شرایط بهتر و بهانه‌ی برقراری آزادی و آرامشی دروغین، ملّت‌ها را به استعمار کشیده‌اند، بر زیر پا نهاده شدن حرمت حقوق بشر اشاره می‌کند. از نظر شاعر، آنان که دم از آزادی و حقوق بشر می‌زنند، همان کسانی هستند که آنها را با بی‌شرمی نقض می‌کنند و در کشتار هریک، گوی سبقت را از دیگری می‌ربایند که در این بی‌عدالتی و نابرابری، سازمان ملل نیز که خود را حامی حقوق بشر و مجری قوانین جهانی می‌داند، بی‌تقصیر نیست؛ زیرا علی‌رغم موضعی که در حرف زدن و شعار دادن دارد در عمل کاملاً موضعی بی‌طرفانه اتخاذ نموده و بدین جهت، خواه یا ناخواه نادیده گرفته می‌شود:
«وعده دهندگان بخشش آزادی/ در هیأت کشتارگران/ ظاهر شده‌اند/ تا مردمان را/ از قید زیستن برهانند/ و حرمت حقوق بشر/ بر صحنه‌های هجوم ددمنشانه/ به نمایش درآمده است/ .../ در میدان قتل عام/ سنگینی وزن بمب‌ها/ رقابت عجیبی برقرار کرده/ چون سازمان ملل/ این پایگاه سرپرستی قانون/ قرار بود توسط قانون‌شکنان/ نادیده گرفته شود.» (صفارزاده، 1384: 149- 148)

3- نتیجه‌گیری

طوقان و صفارزاده از ادبیّاتی متأثر بودند که در ایران و فلسطین، وجوه اشتراک زیادی داشت و به طور مسلم، این اشتراکات، زمینه‌ساز مضامین و معانی مشترک در آثار آن دو شده است که نمونه‌هایی از این اشتراکات در این پژوهش بررسی و ارائه گردید؛ همان‌طور که مشاهده گردید، هر دو ادیب برای خود رسالت و تعهّدی قائل‌اند از این روست که همواره در مقابل ظلم و ستم استعمار می‌ایستند و با توجّه به رسالت شعر و شاعر در بیدادگری ملت‌ها و تشویق آنان به حق‌‎جویی و حق‌خواهی، طوقان و صفارزاده به این مهم بسیار توجّه داشته‌اند و هدف هر دو شاعر، دادخواهی و عدالت‌گستری تا رسیدن به مدینه‌ی فاضله است. این دو شاعر سعی کردند شعر و سیاست را با هم پیوند بزنند. ذهن آن دو به قدری درگیر اجتماع، میهن و دردهای انسانی است که وقتی به سرایش شعری با رویکردی سیاسی دست به قلم می‌برند، سیاست نه به شکل شعاری روشنگرانه، بلکه به صورت مفهومی که در عرصه‌ی زندگی انسان تأثیری مستقیم دارد، در سروده‌هایشان شکل می‌گیرد. اشعار هر دو روح غیرت، همت و وطن‌پرستی را در وجود هموطنان زنده می‌کند و آیینه‌ی انعکاس آلام و دردهای سرزمین و ملّت‌های رنج‌دیده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. دانشیار دانشگاه شهید مدنی آذربایجان
2. دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ارشد زبان و ادبیّات عربی دانشگاه شهید مدنی آذربایجان.

منابع تحقیق :
1. قرآن کریم.
2. رضایی، ابوالفضل. (1384). شعر فدوی طوقان و بازتاب آن در ادبیّات مقاومت، رساله‌ی دکتری دانشگاه تهران.
3. صفارزاده، طاهره. (1365 الف). بیعت با بیداری. شیراز: انتشارات نوید.
4. ........... (1384). روشنگران راه، تهران: برگ زیتون.
5. .......... (1365 ب). سد و بازوان، چاپ دوم، شیراز: انتشارات نوید.
6. ............. (1365). سفر پنجم، چاپ دوم، تهران: انتشارات حکمت.
7. ............ (1349). طنین در دلتا، تهران: انتشارات امیرکبیر.
8. ............. (1378). گزیده‌ی ادبیّات معاصر، تهران: کتاب نیستان.
9. طوقان، فدوی. (1375). جشنواره‌ی اندوه، ترجمه‌ی موسی بیدج، تهران: انتشارات سوره.
10. یاحقی، محمدجعفر. (1385). جویبار لحظه‌ها، چاپ هشتم، تهران: انتشارات جامی.
11. خنیزی، محمد. (دون‌التاریخ). الشعر و دوره فی الحیاة. بیروت: مؤسسه البلاغ.
12. سوافیری، کامل. (دون التاریخ). الأدب العربی المعاصر فی فلسطین، قاهره: دارالمعارف.
13. شراره، عبداللطیف. (1964). ابراهیم طوقان و دراسة تحلیلیة، بیروت: دار صادر.
14. صدوق، راضی. (2000). شعراء فلسطین فی القرن الشعرین، بیروت: المؤسسة العربیة.
15. طوقان، فدوی. (2005). الأعمال الشعریة الکاملة، بیروت: دارالعودة.
16. کامبل، روبرت. (1996). أعلام الأدب العربی، بیروت: مطابع الشرکة المتحدة للتوزیع.
17. چناری، علی‌اکبر و حبیبی، علی‌اصغر. (1390). «نمادهای پایداری زنان در شعر فدوی طوقان»، مجله‌ی زبان و ادبیّات عربی، شماره‌ی 4، صص 1- 23.

منبع مقاله :
نشریه ادبیات پایداری (علمی- پژوهشی) سال 7، شماره 13، پاییز و زمستان 1394

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط