برگردان: علیرضا فهیم
1
بسط و گسترش عرفان یهود از هنگام خروج از اسپانیا به بعد فوقالعاده یکنواخت و بدون جریانهای مخالف بوده است. تنها یک خط سیر اصلی وجود دارد. وقایع فاجعهآمیز آن دوره مستقیماً منجر به پیدایش مکتب جدید صَفَد شد، که افکار آن، چنان که دیدهایم، حول برخی مسائل که از طریق آن دگرگونی عظیم ایجاد یا نمایان شد متمرکز بود. ما همچنین دیدهایم که آن مکتب در پرداختن به آن مسائل، نظریهی کاملاً جدیدی را به کمال رساند. به نظر من این نظریهی جدید، آنگونه که لوریا آن را تدوین نمود و سرانجام مورد پذیرش الاهیات یهود قرار گرفت، نشانگر تبیینی فوقالعاده دقیق از دیدگاهی است که پس از تغییر قرن در میان جامعهی یهودیان غالب شد. این اندیشههای جدید تفسیری عرفانی از واقعیت «تبعید» را با نظریهای به یک اندازه عرفانی در باب راه «نجات» ترکیب میکند. روحیهی قدیمی تأمل عرفانی با عنصر جدید شور و شوق مسیحایی، به همراه رؤیای مکاشفهآمیزش از پایانی برای دورهی رنج و خفت و خواری، غنا مییابد. گسترش مکتب قبالای لوریانی با نظریهاش دربارهی تیقون، یعنی «بازگردانی هماهنگی کیهانی از طریق حیات دنیوی یهودیتی تعالی یافته است که، این نظریه نمیتوانست جز به ظهور انفجاری تمام آن نیروهایی که این آموزه پیدایش و موفقیت خود را مدیون آن بود، منجر شود. اگر این مطلب درست باشد که قبالا روحیهی غالب آن عصر را بیان میکرد، پس همه چیز طبیعیتر از این به نظر نمیرسد که باید میان شرایط تاریخیای که سرنوشت قوم یهود را در این دورهی استیلای قبالایی شکل داد، و بسط و گسترش درونی تفکر دینی یهود، که تمام اشکال جدیدش را شامل میشود، نزدیکترین تطابق وجود داشته است. قومی که از تمام مصایبی رنج برده بود که تبعید و آزار و اذیت میتوانست به وجود آورد، و در عین حال آگاهی و شعور بسیار حساسی را دربارهی زندگی به وجود آورده بود که واقع میان دو قطب تبعید و نجات قرار داشت، به چیز زیادی برای برداشتن گام نهایی به سوی مسیحاباوری نیاز نداشت. ظهور شبتای صبی (1) و ناتان اهل غزه (2) با آزاد کردن قوا و انرژیهای نهفتهای که به تدریج در طی نسلهای پیش از آنها انباشته شده بود، به این گام شتاب بخشید. فوران این آتشفشان، زمانی که به وقوع پیوست، وحشتانگیز بود».هدف من در اینجا شرح و توصیف ظهور سریع و سقوط ناگهانی جنبش صبتی در سال 1665 و 1666 نیست، یعنی از هنگامی که شبتای صبی مأموریت مسیحاییاش را اعلام کرد تا زمان روگردانیاش از یهودیت و پذیرش اسلام هنگامی که به حضور پادشاه عثمانی برده شد. اساساً هدف من در اینجا پرداختن به زندگینامهی این مسیح و پیامبرش، ناتان اهل غزه، نیست و نیز قصد بررسی جزئیات جنبش تودهای دینی عظیمی را ندارم که در میان تمام مهاجران یهود - که گویا از پیش به واسطهی نفوذ این جنبش قبالای جدید مهیا شده بودند - مثل حریق در همه جا گسترش یافت. کافی است بگوییم که تعداد زیادی از مردم به روی موجی از احساسات کشیده میشدند و افراطآمیزترین اشکال کفاره و توبه را که به دست خود دچار آن شده بودند تحمل کردند، و چنان که معاصران گفتهاند «شبیه آن هرگز پیشتر دیده نشده بد، و نیز دوباره تا زمانی که نجات واقعی حاصل شود دیده نخواهد شد». (3) اما همراه با توبه اشتیاق و شعف نامحدودی وجود داشت، چرا که نهایتاً به نظر میرسید که دلیل آشکاری وجود داشت که رنج و آلام 1600 سال بیهوده نبوده است. پیش از آنکه نجات به صورت واقعی حاصل شود، بسیاری احساس میکردند که به واقعیت پیوسته است. غلیان احساسی نیرویی عظیم در میان تودهی مردم به وقوع پیوست، و انسانها برای یک سال کامل زندگی جدیدی را گذراندند که برای سالهای بسیار به عنوان اولین تصور اجمالیشان از واقعیت معنوی ژرفتری باقی ماند.
مسیری که وقایع یافت در هر کتابی در باب تاریخ یهود توصیف شده، گرچه این داستان در بسیاری از جزئیات نیازمند تجدید نظر نقادانه است. هدف من در اینجا تأکید بر آن جنبههایی از جنبش شبتای است که کاملاً یا تا حدودی در نوشتهها و منابع تاریخی نادیده گرفته شده، و آن جنبههایی که به واسطهی سوء تعبیر یا علل دیگر به طور کامل در ابهام باقی مانده است. بدون نقد و بررسی درست این جنبههای موضوع نمیتوان ماهیت واقعی این تلاش عظیم گرچه نافرجام را جهت متحول ساختن یهودیت از درون، و اهمیت آن را برای تاریخ یهودیت و به ویژه عرفان یهود درک کرد.
2
با وجود این، بدون بیان چند کلمهای دربارهی شخصیت دو رهبر اصلی این جنبش و جایگاه آنها در ظهور آغازین و بسط و گسترش بعدی آن، نمیتوان مبادرت به این کار کرد. این کار بسیار لازم است، چرا که در این مورد، همچون بسیاری از موضوعات دیگری که در جریان این سخنرانیها دربارهی آنها بحث شده است، من ناگزیرم دیدگاهی را اتخاذ کنم که تا حدودی زیادی با دیدگاه رایج متفاوت است. پس ویژگی اساسی شخصیت شبتای صبی چه بود و در مورد نقش و سهم فردی او به این جنبش چگونه باید داوری کنیم؟ به ویژه، رابطهی او با ناتان اهل غزه، یعنی پیامبر بعدی او، را چگونه باید تفسیر کنیم؟ در مورد این سؤالات، تنها اسناد موجود به صورت چاپی تا سالهای اخیر پاسخ قطعی را ممکن نساختهاند. اسنادی که این موضوع را روشنتر میسازند تاکنون به چاپ نرسیدهاند، و با فقدان آنها غالباً داشتن تصوری درست حتی از آثار چاپ شد امکانپذیر نبوده است. در این شرایط به قول و شهادت افرادی که به طور خصوصی با رهبران این جنبش آشنا نبودند، اهمیت بیش از حدّ داده شده است. بنابراین اصلاً شگفتانگیز نیست که در جایی که محققان کوتاهی کرده بودند، شاعران، نمایشنامهنویسان و دیگر اساتید ادبیات داستانی سعی کردهاند با توسل به منابع تخیّل خود این تصویر را کامل کنند. با وجود این، ما چندین سند بسیار مهم، برخی شخصی و برخی دیگر الاهیاتی، در اختیار داریم، که از نزدیکترین محافل پیروان شبتای صبی سرچشمه گرفته، که روشنایی کاملاً غیر منتظرهای را بر تمام این سؤالات افکنده و آنها را روشن میسازند. تحلیل تمام منابعی که به آنها دسترسی داشتهام نتایج عمدهی زیر را به دست میآید:این خود شبتای صبی نبود که با ظهور و فعالیت دائم خود در طی چند سال سرانجام، علیرغم آزار و اذیت، موفق شد جنبشی را بنیان نهد که نام او را با خود حمل میکند. درست است که این جنبش بدون او به این شکل غیرقابل تصور میبود، ولی فعالیت دستتنهای او هرگز جهت به وقوع پیوستن آن کافی نبود. این آگاهی ناتان اهل غزه به مأموریت نبویاش بود که کل زنجیرهی وقایع را به حرکت واداشت. نقش این جوان درخشان و پرشور، که در زمان شروع این جنبش تنها بیست سال داشت، به ندرت فهمیده شده و اکنون در چهرهای کاملاً متفاوت ظاهر میشود.
به نظر میرسد که شبتای صبی (1625-1676) حتی پیش از زمان بحرانی سال 1665 در برخی اوقات خود را مسیح میدانسته و اشارات گاه و بیگاهی به این اعتقاد راسخ کرده است. ولی هیچ کس، حقیقتاً هیچ کس، این ادعا را جدی نگرفت. اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم هیچ کس، از جمله ارتمندان او در ازمیر، (4) بین سالهای 1648 - یعنی زمانی که به نظر میرسد برای اولین بار شایعه و جار و جنجال اندکی دربارهی او وجود داشته - و 1665 کمترین اشارهای به شناخت چیزی دربارهی زندگی و شخصیت این مسیح واقعی خدا نکردهاند. تبیین این واقعیت بسیار ساده است و کلید درک این مسیحای تراژیک را در اختیار ما مینهد: شبتای صبی به لحاظ جسمی انسانی بیمار بود. البته این حقیقت پیش از این تا حددی مورد شک بوده است؛ مردم در مورد بدگمانی (5) یا رفتار جنونآمیز (6) سخن او گفتهاند. (7) اما انبوهی از شواهد مستند که اکنون در اختیار ماست نشان میدهد که رنجوری او در واقع تا حدی ماهیتی متفاوت داشت. او به لحاظ مزاجی بیمار مبتلا به شیدایی - افسردگی (8) بود، و به عبارت دیگر او متعلق به گونهای بود که فقدان توازن روانیشان، خود را در تشنجهای متناوب حاکی از عمیقترین افسردگی و غیرقابل کنترلترین شور و نشاط و شعف بیش از حدّ، نشان میدهد. دورههای افسردگی عمیق و مالیخولیایی (9) همواره در او با تشنجهای شور و شوق و شعف روان شیداوار، متناوباً به وجود میآمد که با وقفههای حالت ذهنی عادیتر از هم جدا میشدند. آنچه دربارهی شخصیت او میدانیم کوچکترین علامتی از بدگمانی یا پارانویا نشان نمیدهد، ولی از سوی دیگر، آنگونه که در کتب راهنمای رایج روانپزشکی توصیف شده است، به دشواری فاقد همهی ویژگیهای روانپریشی شیدایی - افسردگی است. (10) شواهدی که از زندگینامهنویسان او به دست میآید، ما را مجاز میدارد نتیجه بگیریم که او اولین ویژگیهای این پریشانی روان را در بین شانزده تا بیست سالگی از خود نشان میداده است. (11) اکنون این نکته برای درک و شناخت ما از شخصیت او اهمیت خاصی دارد که بدانیم این بیماری روانی وجه تمایزش از تمام دیگر بیماریهای روانی ناشی از این واقعیت است که منجر به فروپاشی و تخریب شخصیت انسان نمیشود و به ویژه بر سلامت عقل و هوش تأثیر سوء نمیگذارد. در واقع اصطلاح «بیماری» تنها در یک مورد واحد و بسیار روشن، که توسط یکی از مهمترین پیروانش نوشته شده به کار میرود که تا دم مرگ ایمان خود را به او حفظ کرد: (12) یعنی ساموئل گاندور (13) که در تابستان 1665 از مصر به غزه فرستاده شد تا در مورد وقایعی که در آنجا اتفاق افتاده بود تحقیق کند. این پیرو مشتاق شبتای صبی و همراه دوره گرد ناتان توصیف زیر را دربارهی استاد خود برای ما به جای گذارده است: «دربارهی شبتای صبی گفته که میشود پانزده سال تسلیم پریشانی زیر بوده است: نوعی احساس افسردگی مانند سایه او را دنبال میکند که لحظهی آرامی برای او باقی نمیگذارد و حتی اجازهی مطالعه به او نمیدهد، بدون اینکه او بتواند بگوید که ماهیت این بیماری که به سراغ او آمده چیست. از این رو تا زمانی که افسردگی روح او را ترک کند، یعنی هنگامی که با شعف و شادمانی بسیار به مطالعاتش باز میگردد، آن را تحمل میکند. و اکنون سالهاست که او از این بیماری رنج برده، و هیچ پزشکی درمانی برای آن نیافته، ولی این یکی از رنجهایی است که خداوند او را به آن مبتلا ساخته است». همین نامه در بردارندهی توصیفی است دربارهی رویدادی در طی شب پیش از جشن شاووعُوت در سال 1665، یعنی زمانی که شبتای صبی به ناگهان تحت تأثیر افسردگی عمیقی از آن نوعی که اکنون توضیح داده شد، قرار گرفت. (14)
شواهد روشن و مسلم مشابهی در مورد حالت شور و هیجان جنونآمیز وجود دارد که به تناوب در بین این حملات افسردگی رخ میداد. پیروان شبتای از آن پس دیگر به این حالات متغیر هشیاری و آگاهی به عنوان پیامدهای بیماری اشاره نمیکنند. از نظر آنان اینها نشانگر برخی حالات ذهنی است که نیرویی آسمانی موجب ایجاد آنها شده است که آنها برای آن حالت اصطلاحات الاهیاتی - از جمله اصطلاحات تازهی ساخت خود را - به کار میبرند که به نزدیکترین وجه ممکن با اصطلاحات افسردگی و شور و شعف روحی مطابقت دارد. آثار آنها به تناوب دورهای میان حالت «روشنایی» و حالتی از «سقوط» یا «رهاشدگی»، (15) یعنی «ایستادنی مشتاقانه بر روی بلندترین پلهها» و «فقر و بدبختی» معنوی بسیار عمیق اشاره دارد. گزارشها در مورد مرحلهی شیدایی، که از هر نظر روشنگرترین آنها از جانب خود شبتای صبی است، کلید درک و شناخت نقشی را که بیماری روانی او در شکلگیری شخصیت او داشته در اختیار ما میگذارد، چرا که آنها محتوای اندیشهپردازانهی شیدایی او را نشان میدهند. واقعیتی که آنها نشان میدهند به اندازهی کافی عجیب است و به هیچوجه نمیتوان دربارهی اهمیت آن برای سرنوشت جنبش شبتای مبالغه کرد: شبتای صبی، مؤمن و زاهد قبالایی، تحت تأثیر شور و شوق شیداییاش، احساس میکند که مرتکب اعمالی میشود که برخلاف شریعت دینی عمل میکند. در این اعمال نوعی مخالفت پنهان با اصول اخلاقی قابل تشخیص است - گرچه در ابتدا بیضرر و خالی از غرض است (16) - که پیروان شبتای به آن اعمال نام مضیّق ولی مهم مَعَسیم زاریم، (17) یعنی «اعمال عجیب یا تناقضآمیز»، را دادهاند.
دربارهی منشأ این گرایش مهارناپذیر جهت ارتکاب اعمال عجیب و غریب و ضد هلاخایی تنها میتوان حدسهای مبهمی زد. ممکن است شواهدی که سالها بعد توسط موسی پین هیرو، (18) یکی از هم شاگردیهای شبتای صبی در ازمیر، راجع به کتب قبالایی که شبتای صبی در آن زمان مطالعه کرده بود، در اختیار اهل تحقیق گذاشته شده، تا حدی این موضوع راروشن سازد. براساس نظر پین هیرو، که به سختی میتوان جعل کلی این داستان را به او نسبت داد، شبتای صبی در سالهای جوانیاش تنها زُهر و کتاب کانا (19) را خوانده بود. (20) در مورد کتاب اخیر، اثری که در قرن چهاردهم نوشته شده، من پیش از این در یکی از سخنرانیهای قبلی اشاره کردهام (21) که همان ترکیب عجیب دینداری پرهیزگارانه و تمجید عرفانی نسبت به هلاخا، آمیخته با انتقادی پنهان ولی گاهی بسیار افراطی از احکام و دستورات آن است، که گویی بعداً در شبتای صبی تجسم یافت. میتوان گفت که عناصر مختلف آن، پس از ارتداد (22) این مسیح، در جنبش شبتای در تعارض آشکار قرار گرفتهاند. شاید اینگونه باشد که زمانی که بیماری او در ابتدا به آهستگی بر او مستولی شد، او تحت تأثیر این کتاب بود و اینکه آن کتاب تأثیر خود را بر محتوای اندیشهپردازانهی شیدایی (23) او به جا گذاشت. به نظر میرسد که او تنها در زمانی دیرتر به نظریهی مکتب لوریانی پرداخته است، گرچه براساس تمام آنچه میدانیم، به نظر میرسد که شیوهی زندگی او براساس اصول زاهدانهی عارفان قبالای صفد شکل گرفته بود.
سلیمان بن ابراهیم لانیادو اهل حلب، (24) که حتی پس از ارتداد این مسیح، شبتایی پرشور و دوآتشهای باقی میماند در نامهای به کردستان آنچه را که شبتای صبی هنگام عبور از حلب در اواخر تابستان 1665 به خود او گفته بود نقل میکند: (25) «از سال 1648، روحالقدس و «روشنایی» عظیمی بر او مستولی شده بودند؛ عدت او این بود که نام خدا را مطابق با حروف (26) آن به زبان آورد و اعمال عجیب و غریب مختلف انجام دهد، چرا که به نظر او عمل به چنین شیوهای به دلایل متعدد و به خاطر اهداف اعمال تیقون که او قصد انجام آن را داشت، درست بود. ولی کسانی که او را میدیدند این امور را درک نمیکردند و از نظر آنها او همچون یک ابله بود. (27) و غالباً اساتید ما در این سرزمین مقدس او را به خاطر اعمال شرارتآمیزش که از شعور و عقل سلیم بسیار به دور بود، مجازات میکردند، به گونهای که مجبور شد با دیگر مردم قطع رابطه کند و آوارهی بیابان گردد. و گاهی او تحت تأثیر افسردگی شدید قرار میگرفت، ولی در اوقات دیگر او چیزی از جلال و شکوه شخینا را میدید. خدا نیز بیشتر اوقات او را با وسوسههای بزرگ آزمایش میکرد، و او بر همهی آنها غالب میآمد». لانیادو حتی اظهار میدارد که زمانی که این «روشنایی» او را ترک کرده بود، «او همچون انسانی عادی بود و بر چیزهای عجیبی که انجام داده بود تأسف میخورد، چرا که او دیگر دلیل آنها را آنچنان که هنگام ارتکاب آنها فهمیده بود، درک نمیکرد.
پس در اینجا ما توصیفی روشن از حالت ذهنی شبتای صبی در اختیار داریم. در مورد وسوسههایی که او در تشنجات افسردگیاش در معرض آن قرار داشت، به ویژه در آثار ناتان اهل غزه، بسیار سخن گفته شده، و به ما چنین گفته میشود که آنها ماهیتی شیطانی و شهوانی داشتهاند. (28) خلاصه اینکه ما با انسانی مواجهیم که در طی دورههای افسردگی مالیخولیایی که تا حدّ تنش جسمانی و روانی او را تحت تأثیر قرار میداد، خود را تحت تعقیب شیطان احساس میکرد، و گذشته از اینها قربانی بیدفاع و ناتوان این نیروها بود. (29) از سوی دیگر، او با افراد دیگر که مبتلا به همین نوع بیماری روانیاند، که مانند او انسانهایی با سطح اخلاقی یا عقلانی چشمگیر بودند، و از موهبت نیروی شخصی نیرومند تأثیرگذاری بر دیگران برخوردارند وجه اشتراک داشت. با وجود این، این جذبه و جاذبهی شخصی به حالات شور و شعف او محدود میشد و بعد از آنها باقی نمیماند. ضمناً، ویژگیهای عقلانی او، گرچه کاملاً توسعه یافته بود، ولی به هیچوجه استثنایی و غیرعادی نبود. او هیچ نوشتهای به جا نگذاشته و، مهمتر اینکه، کلمه، لطیفه یا سخن فراموش نشدنی به او نسبت داده نشده است. به نظر نمیرسد که او به عنوان یک قبالا یا یک محقق خود را فراتر از یک انسان با استعداد متوسط مطرح کرده باشد. جنبهی احساسی شخصیت او به گونهای کاملتر توسعه یافته بود: او به طور غیر عادی اهل موسیقی، (30) شیفته آوازخوانی و گوش دادن به آواز بود - در طی زندانی شدن او در قلعهی گالیپولی، (31) در تابستان 1666، تقریباً همیشه نوازندگان در اطراف او بودند - و زمزمهی مزامیر، که علاقهی خاصی به آن داشت، او را به آسانی و عمیقاً تحت تأثیر قرار داد. اما مشخصهی واقعاً اصلی او را بدون تردید میتوان در خصلت عجسی و غریب جنون و شیدایی او یافت: ارتکاب اعمال ضد اخلاقی که به نظر میرسد در حالت شور و شعف، آنها را به عنوان اعمال مقدس تلقی میکرد. این ویژگی خاص او بود و این کمک خاص او به جنبش شبتای بود، که او به طور کلی در این جنبش نقشی نسبتاً منفعل را ایفا کرد، چرا که همین خصلت عجیب و غریب بود که از لحظهای که او ابتدا به عنوان مرجعی دینی به رسمیت شناخته شده بود، ویژگی خاص خود را به این جنبش بخشید. قانون حاکم بر این تحول، قانون شخصیت خود او بود، اگرچه کشف این قانون در او و تدوین آن در قالب عبارات آگاهانه به عهدهی ناتان اهل غزه گذاشته شد. او در حالت اشراق و روشنبینیاش نمونهی آرمانی زندهی تناقض گنهکار پارسا بود، و شاید بتوان گفت که تصویر یک عمل تیقون از طریق زیر پا گذاشتن شریعت مقدس، در این حالات اعتلای روحی در پیش چشمان او قرار داشت، بدون اینکه بتواند آن را بر زبان آورد. و همین و نه چیزی دیگر، میراث واقعی شبتای صبی است: ویژگی شبه مذهبی اعمال ضد اخلاقی، که در اینجا همیشه شکل مراسم مذهبی به خود میگیرد، به ویژه در شاخههای افراطیترش به صورت شیبولت (32) این جنبش باقی ماند. شبتای در حالت «عادی»اش، هر چیزی هست جز فرد مخالف اصول اخلاقی. اجرای چنین اعمالی نوعی آیین مذهبی و عمل آکنده از شادی فردی یا جمعی است، چیزی غیر عادی که بسیار اضطرابآور و ناشی از برانگیخته شدن عمیق قوای احساسی است.
3
این چنین شبتای صبی برای سالها در سرتاسر جهان آواره گشت، بدون دوستان یا پیروان واقعی و بدون انجام کاری برای پیشبرد آرمانهای مسیحایی که در برخی لحظات نادر شور و شعف شدید بر او غالب میگشت. اگر به خاطر ناتان اهل غزه نبود، بدون تردید او یکی از مشتاقان بسیار گمنام نسل خود باقی مانده بود، که در سالهای پس از فاجعهی بزرگ ظلم و ستم اخمیلنیتسکی (33) در سال 1648، رؤیاهای مبهمی دربارهی رسالت مسیحایی در سر میپروراند، بدون اینکه هیچ کس توجهی به آنها بکند تا اینکه او در سال 1662 در اورشلیم سکنا گزید که نقطهی عطفی در زندگی او بود. ناتان اهل غزه (1644-1680)، در طی دو سال اول اقامتش در آنجا، که در آن زمان نوآموز جوان تلمود بود، نمیتوانسته بارها شبتای صبی را ندیده باشد، که آن زمان به چهل سالگی نزدیک میشد و بدون تردید موضوع شایعات بسیار در جامعهی کوچک یهودی در این شهر بوده است. حتی در صورت وجود نداشتن روابط شخصی نزدیک بین آنها، که دلیلی برای آن وجود ندارد، شخصیت شبتای صبی باید تأثیری عمیق بر این جوان حساس و مستعد گذاشته باشد که در آن زمان بین هفده و نوزده سالگی بود:در آگاهی نهایی و سرنوشتساز از روحیهی نبوت در ناتان، شبتای صبی، که در آن زمان برای مأموریتی در مصر بود، نقشی نداشت. خود ناتان این داستان را در نامهای که تاکنون به چاپ نرسیده و متعلق به سال 1667 است، بیان داشته، که من عبارت زیر را از آن نقل میکنم: (34) «من تورات را با پاکی و خلوص مطالعه کردن تا اینکه بیست ساله شدم، و تیقون بزرگ را انجام دادم که اسحاق لوریا برای هر آنکه مرتکب گناهان بزرگ شده تجویز میکند. گرچه، خدا را شکر، آگاهانه مرتکب هیچ گناهی نشدهام، با وجود این آن را انجام دادم از بیم اینکه نفس من از مرتبهی پیشین تناسخ آلوده باشد. زمانی که به سن بیست سالگی رسیده بودم شروع به مطالعهی کتاب زُهر و برخی آثار لوریانی کردم. اما کسی که اقدام به تزکیه نفس میکند، یاری و کمک خدا را دریافت میکند، و از این رو او برخی از فرشتگان مقدس و ارواح قدسیاش را به سوی من فرستاد، و بسیاری از اسرار تورات را بر من آشکار ساخت. در همان سال، که نیروی من با رؤیاهای فرشتگان و ارواح قدسی برانگیخته شده بود، روزهای طولانی در هفتهی پس از عید پوریم (35) را تحمل کردم. اکنون در حالی که خود را با تقدس و پاکی در اتاقی مجزا محبوس کرده بودم و با اشکهای بسیار نیایش صبحگاهی را به پایان رسانده بودم، روح بر من مستولی شد، مو بر بدنم راست شد، و زانوهایم میلرزید و مرکاوا را دیدم، و در تمام طول روز و شب مکاشفاتی از جانب خدا را دیدم، و همچون هر نبی دیگری نبوت واقعی به من اعطا شد، زمانی که صدا با من سخن گفت و با این کلمات آغاز کرد: «خدا چنین سخن میگوید». و دل من با نهایت وضوح و روشنی دریافت که نبوت من معطوف به سوی چه کسی بود [یعنی به سوی شبتای صبی]، و تا به امروز هرگز چنین مکاشفهی بزرگی نداشتهام، و آن مکاشفه تا زمانی که منجی، خود را در غزه آشکار ساخت، و خود را مسیح معرفی کرد، در دل من پنهان و مخفی ماند؛ تنها پس از آن فرشته به من اجازه داد تا آنچه را دیده بودم اعلام کنم». (36)
پس چگونه شبتای صبی خود را به عنوان مسیح در غزه معرفی کرد؟ پاسخ این سؤال ساده و در عین حال عجیب و تکان دهنده است. زمانی که شبتای صبی، که در آن هنگام در مصر بود، از طریق نامهای که ساموئل گاندور برای او فرستاده بود، خبردار شد که شخصی مدعی اشراق و مکاشفه در غزه ظاهر شده بود که اصل پنهان نفس او و تیقون خاصّی را که نفس او نیازمند آن بود به هر کسی افشا میکرد، صبی «مأموریتش را رها کرد و او نیز جهت یافتن یک تیقون و آرامش نفس خود به غزه رفت». (37) من این را جالبترین جمله در تاریخ سرگذشت شبتای صبی میدانم. از این رو زمانی که داستان اشراق و مکاشفهی ناتان در همه جا پخش شد، شبتای صبی به سراغ او آمد، البته نه به عنوان مسیح یا مطابق با نوعی درک و شناخت سرّی، بلکه «برای اینکه آرامش نفس بیاید». به عبارت سادهتر: او به عنوان بیمار به سراغ شفابخش روح آمد. براساس نامهی لانیادو میدانیم که دقیقاً در این زمان در مصر صبی وارد یکی از دورههای طبیعی و عادیاش شده بود و ناراحت و نگران خطاها و گناهان خویش بود. او به دنبال درمانی برای روانپریشی خود بود و تنها در آن زمان - به خاطر مکاشفهی پیامبرانه ناتان، که، چنان که در زمینهی دیگری آشکار میکند، (38) چهرهی شبتای صبی را نیز دیده بود - ناتان او را نسبت به صحت و اعتبار مأموریت مسیحاییاش متقاعد کرد. این ناتان او را نسبت به صحت و اعتبار مأموریت مسیحاییاش متقاعد کرد. این ناتان بود که شک و تردیدهای او را برطرف کرد و پس از اینکه چندین هفته با یکدیگر در اماکن مقدس فلسطین پرسه زده بودند، او را وادار کرد خود را مسیح اعلام کنند.
ناتان نمایانگر غیر عادیترین ترکیب ویژگیهای شخصیتی است. اگر بتوان گفت، او در یک آن، یحیی تعمید دهنده، و پولس، مسیحای جدید و یقیناً شخصیتی چشمگیر بود. او واجد تمام صفاتی است که ما در شبتای صبی نمییابیم: فعالیت خستگیناپذیر، نوآوری اندیشهی الاهیاتی، و قدرت خلاقهی فراوان و استعداد ادبی. او ظهور این مسیح را اعلام میکنند و راه اعلام رسالت او را باز میکند، و در عین حال او به مراتب تأثیرگذارترین متأله این جنبش میشود. او و جانشینش مارانوی پیشین ابراهیم میگوئل کار دوزو، (39) متألهان بزرگ آیین شبتای قدیم، یعنی جنبش بدعتگذارانهی رنگارنگی در درون عرفان یهودی هستند. خود ناتان ضدیت با اصول اخلاقی را در پیش نمیگیرد، او آن را تفسیر میکند. او یک حالت مبهم و توصیفناپذیر شور و شعف همراه با شادمانی آن را مطرح میکند، که خود را در اعمال پوچ، عجیب و غریب و حرمتشکن، تا مرتبهی نوعی «عمل مقدس» نشان میدهد، که در آن واقعیتی متعالی تجلی مییابد: یعنی وضعیت «عالم تیقون» جدید. مواجههی این دو شخصیت جنبش شبتای را به وجود آورد. نیروی تاریخی عظیم این مسیحاباوری (40) جدید روزی به وجود آمد که ناتان دریافت که شبتای صبی، این گنهکار، زاهد و قدیس عجیب و غریب که گاهی رؤیای مأموریت مسیحایی را در سر میپروراند، در واقع مسیح بود، و زمانی که او را کشف کرد، وی را نماد یک جنبش ساخت و خود پرچمدار آن شد.
از این رو از لحظهی پیدایش این جنبش، یعنی بسیار پیش از ارتداد این مسیح، الاهیات آیین شبتای پیش از همه مشروط به این ضرورت بود که تفسیری عرفانی از خصلتهای عجیب و غریب شخصی و ویژگیهای عجیب و متناقض در شخصیت و اعمال شبتای صبی ارائه دهد. روان شیدایی و افسردگیهای او تفسیری قبالایی مییابد، و به ویژه شخصیت ایوب از همان آغاز همواره توسط ناتان به عنوان الگوی شخصیت مسیح او دانسته میشود. هنوز شمار اندکی از دستنوشتههای یک کتاب کوچک بسیار چشمگیر موجود است که ناتان تحت عنوان دروش هَ- تنینیم، (41) «رساله دربارهی اژدهاها» (42) به شکل تفسیری بر عبارتی از زُهر دربارهی راز «اژدهای بزرگ که در وسط رودخانههای مصر قرار دارد» (حزقیال 29: 3) نوشته شده است. (43) در این رساله، که در دورهی زندان شبتای صبی در قلعهی گالیپولی نوشته شد، (44) یعنی زمانی که هیچ کس حتی خواب ارتداد این مسیح را نمیدید، تاکنون هیچگونه نشانهای دال بر ویژگی بدعتگذارانهی آشکار وجود ندارد. نویسنده اندیشههای خود را به گونهای بسط و توسعه میدهد که در هیچ کجا متعارض با اعتقادات دین سنتی یا اصول مکتب قبالای لوریانی نباشد. ولی هم اکنون در این کتاب میبینیم که او اندیشههای جدیدی را در نظریهاش دربارهی مسیح مطرح میکند، که شبیه آن در موعظههای هگادایی یا قبالاهای لوریانی وجود ندارد. لوریا ظهور مسیح را به عنوان نقطهی اوج تیقون توصیف میکند، ولی در نظریهی او جایگاه ویژهای به مسئلهی منشأ نفس مسیحا اختصاص داده نشده است. (45) او مسئلهی سرنوشت احتمالی نفس او را پیش از اینکه در عالم ظهور یابد و وظیفهاش را به انجام برساند، مطرح نمیکند. گام جدیدی که ناتان بر میدارد عبارت است از پیوند این مسئله با اندیشههای قدیمی مکتب قبالای لوریانی.
به نظر ناتان، میان این مسیح و سیر تمام آن فرآیندهای درونی که در سخنرانی آخر پیرامون آنها سخن گفتهام یعنی: صیمصوم، شویرت و تیقون رابطهی خاصی وجود دارد. در ابتدای فرآیند کیهانی، اِین - سوف، نور و تجلیاش را به درون خود عقب میکشد، و آن فضای آغازین در مرکز ذات اِین - سوف پدیدار شد، که تمام عوالم در آن به وجود میآیند. این فضای آغازین مملو از نیروهای بیشکل و هیولاوار، کلیپوت است. فرآیند این جهان عبارت است از شکل دادن به این نیروهای بیشکل، برای ساختن چیزی از آنها. مادامی که این کار انجام نگرفته، فضای آغازین، و به ویژه بخش پایینی آن پایگاه تاریکی و شرّ است. منزلگاه نیروهای اهریمنی در «اعماق این ژرفنای عظیم» است. زمانی که، به دنبال شکستن ظروف و مجاری، بارقههایی از نور الاهی، که جهت خلق أشکال و صور در فضای آغازین، از اِین - سوف ساطع شد به درون این ژرفنا میافتاد، نفس مسیح نیز که در آن نور الاهی نخستین قرار داشت، فرو افتاد. از آغاز خلقت، این نفس در اعماق این ژرفنای عظیم سکنی گزیده، و در زندان کلیپوت، یعنی قلمرو تاریکی، نگاه داشته شده است. در پایین این ژرفنا، همراه با این قدسیترین نفس «مارهایی» وجود دارند که آن را عذاب داده و سعی میکنند آن را بفریبند. «مار مقدس» که مسیحا است به این «مارها» واگذار میشود - چرا که واژهی عبری معادل مار، نَحَشْ، (46) همان ارزش عددی واژهی معادل مسیحا، ماشیح (47) را ندارد؟ تنها در مقیاسی که در آن فرآیند تیقون تمام جهان، گزینش خیر (48) و شر (49) را در اعماق فضای آغازین پدید میآورد، نفس مسیح از اسارتش آزاد میگردد. زمانی که فرآیند تکامل، که در طی آن این نفس در «زندان»اش فعال و به خاطر آن با «مارها و شیاطین» یا «اژدهاها» مبارزه میکند، پایان یافت - که هر چند، معمولاً پیش از پایان تیقون اتفاق نمیافتد - نفس مسیح زندانش را ترک کرده و خود را در تجسد این جهانی ظاهر میسازد. ناتان اهل غزه چنین میگوید. موضوع بسیار جالب توجه این است که انسان در آثار جوانی از محلهی یهودینشین گتو (50) واقع در اورشلیم در قرن هفدهم با اسطورهی گنوسی قدیمی دربارهی سرنوشت مسیح نجات دهنده نفس مواجه میشود، که براساس اندیشههای قبالایی ساخته شده ولی با وجود این آشکارا به عنوان دفاعیهای برای حالت ذهنی بیمارگونهی شبتای صبی در نظر گرفته شده است. اگر به خاطر این واقعیت نبود که مادهی خام و اولیهی این نظریهی قبالایی در واقع در زُهر و در آثار لوریانی یافت میشود، انسان وسوسه میشد که وجود رابطهای درونی، گرچه برای ما مبهم، میان اسطورهی نخست شبتای و اسطورهی مربوط به مکتب گنوسی قدیمی، که با نام اورفئوسیان (51) یا ناسنها (52) شناخته میشوند، در نظر گیرد، که نمادگرایی عرفانی مار را در مرکز آیین گنوسی خود قرار دادند. (53)
ناتان کاربرد عملی این نظریهی جدید را کاملاً صریح مطرح میکند و بسیار مورد تأکید قرار میدهد. او چنین میگوید: «ما تمام این موضوعات را صرفاً برای این شرح دادهایم که بزرگی استاد خود، مسیحای پادشاه را اعلام کنیم، و اینکه چگونه او قدرت ماری را که ریشههایش عمیق و قوی هستند در هم میشکند. چرا که این مارها همواره تلاش میکردند تا او را اغوا کنند، و هر زمان که او سخت کوشیده بود تا از کلیپوت تقدس بسیار مطالبه کند، آنها توانسته بودند هنگامی که حالت اشراق (54) و مکاشفه از او جدا شده بود، او را به تصرّف خود در آورند. سپس به او نشان دادند که آنها نیز همان قدرت سفیرهی «زیبایی» را داشتند، که او [شبتای صبی] معتقد بود خدای حقیقی در آن نمایانده شده، درست همانطور که فرعون - که اژدهای بزرگ، یعنی نماد قلمرو کلیپوت است - گفت: خدا کیست؟ اما زمانی که اشراق مکاشفه به سراغ او میآمد، آن [مار یا اژدهایی که او را در حالت افسردگیاش عذاب میداد] را وادار به تسلیم میکرد. و اساتید ما قبلاً دربارهی این گفتند باترا بابا، (55) [15]: «آنچه دربارهی ایوب نوشته شده عظیمتر از آن چیزی است که دربارهی ابراهیم نوشته شده است. چرا که دربارهی ابراهیم تنها گفته شده که خوف از خدا داشت، و دربارهی ایوب بیان شده که خوف از خدا داشت و از شرّ و بدی اجتناب میکرد. چون که پیش از این در بالا توضیح دادهام که در کتاب مقدس منجی، ایّوب نامیده شده، چرا که او تحت سیطرهی کلیپوت قرار گرفته بود. و این اشاره دارد به ایام تاریکی که روزهای افسردگی او هستند؛ ولی زمانی که اشراق و مکاشفه در ایام آرامش و پرنشاط به سراغ او میآمد، در آن زمان در حالتی بود که در مورد آن گفته میشود: «و از شرّ و بدی اجتناب میکرد»؛ چرا که در آن هنگام او از قلمرو کلیپوت که در ایام تاریکی در میان آن فرو رفته بود، بیرون میآمد». (56)
بنابراین، در این تفسیر، عناصر مابعدالطبیعی و روانشناختی دقیقاً در هم تنیدهاند؛ به عبارت دقیقتر، آنها یکی هستند. تاریخ پیشینی مابعدالطبیعی نفس مسیح تاریخ آن حالات روانشناختی نیز هستند که از نظر ناتان دقیقاً دلیل مأموریت الاهی او هستند. و بهسادگی میتوان دریافت که اندیشهی گنوسی زندانی شدن مسیح در قلمرو شرّ و ناپاکی، که در این نظریه تاکنون معانی ضمنی بدعتگذارانه ندارد، بدون هیچ مشکلی پس از ارتداد این مسیح با چنین پیشرفت و توسعهای مناسبت دارد. به شیوهای که تقریباً به نظر ما عجیب میرسد نظریهی بدعتگذارانهی بعدی ناتان و شبتیهای دیگر دربارهی مأموریت مسیح، و به ویژه پیرامون ارتداد او به عنوان نوعی مأموریت، به صورت خلاصه در این سند حیرتانگیز مربوط به آیین شبتای قدیم موجود است. (57)
پینوشتها
1. Sabbatai Zevi
2. Nathan of Gaza
3. Jacob ben Abraham de Boltom (1720), اسئله و اجوبه، شهادت دربارهی یعقوب, f.42a, reprinted by Romanes, vol.IV, p.478.
4. Smyma
5. paranoia
6. hystria
7. S. Trivush in the Russian Monthly Voschod, 1900, No.7,p.99.
8. manic-de pressive
9. Melancholi
10.Bleuler, Lehrbuch der Psychiatrie, Sechste Auflage, p. 321 ff; J. Lange in Handbuch der Geistesk Rankenheiten, vol Vl,p. 96ff (1928).
11. Thomas Coenen, Rdele Verwachtinge der Joden getoont in den persoon van sabethai Zevi (Amsterdam, 1996), p. 9
12. اکنون این اثر به اهتمام (new series vol.III, p.209 (1940) بیدارکنندگان خفتگان A. M.) Habermann منتشر شده است.
13. Samuel Gandor
14. Ibid, p.208.
15. کلمات منزل دادن و روی پوشاندن در گزارشی که باروخ آرزویی (Baruch of Arezzo) در (ed. Freimann, p.64-67، دلبستگیهای شبتای صوی) ارائه میکند؛ کلمات توضیح و سقوط در نامهای از ناتان که در (REJ, vol.104, p.120 (1938)) منتشر شده است، آنجا که او با نام تلمودی مسیحا یغی «از تبار بزرگان» (سنهدرین، ب 96) دوباره باز میکند.
16. ناتان اهل غزه در کتاب سفر هبریئا «کتاب آفرینش» خود (Ms. Berlin Or. Oct.3075 f.6b): میگوید [= شبتای صوی] «و نیز نمونهی کوچکی از ایمان مقدس و تواناییهای صوی این است که ناگهان در اوج تعالی قرار گیرد و بار دیگر در حضیض فقر و ناچیزی قرار گیرد». ناتان در رسالهی اژدهای تفسیر شده (Ms. Halberstamm 40f,92a) میگوید: «خداوند تقدس و تبارک او را چندین بار به امتحانهای سخت مبتلا گرداند و آزمود بعد از آنکه در اوج رفیع آسمان بود به ژرفای دوزخ هبوط کرد و افعیهای بسیار او را اغوا کردند و به او گفتند پس خالق تو چه کسی است؟ با براهین متقن که عقل معاش و عملی قادر به درک آنها نیست».
17. Maasim zarim
مقایسه کنید با گزارش جالب طوییاس کوهن (Tobias Cohen) در رسالهی معسه طوبیا «حکایت طوبیا»، باب اول، آیه 6: «به رغم همهی حکمت و علوم، از کودکی هیچ چیز نمیدانستم و میگوید: چندبار روح جنون بر او مستولی شد و رفتار جنونآمیز از او سرزد طوری که همه وی را مسخره میکردند و دیوانهاش خواندند و احمق».
18. Moses Pinheiro
19. Kanah
20. دلبستگیهای شبتای صوی (p.95).
21. به صفحات بین 207 تا 208 [متن انگلیسی] بنگرید.
22. apostasy
23. mania
24. Solomon ben Abraham Laniado of Aleppo
25. متن عبری در (Ms. 2223 of The Enelow Memorial Collection in the JTH Seminary in New York, f.228) یافت میشود. «هنگامی که از اینجا به ارم صورا میرفت، تمام وقایع خویش را برای ما تعریف کرد که از آن سال (5408 عبری) روح نبوت بر او وارد گردید در وضعیتی که در یک شب، خارج از شهر و بسیار دور از مردم، حدوداً دو ساعت منزوی و تنها بود که صدای خداوند را شنید که با وی سخن میگفت: تو مسیح موعود و منجی یهود، فرزند داود، مسیح خالق یعقوب هستی و در آینده قوم اسرائیل را نجات خواهی داد و انان از ربع مسکون به آغوش من در اورشلیم و سرزمین مقدس جمع خواهند شد. قسم به اقتدارم و قوت بازویم که تو همان ناجی حقیقی و منجی عالمیان هستی و غیر از تو منجی دیگری نیست.
و به این ترتیب بود که از آن زمان به ردای روحالقدس ملبّس گشت و از فراست بصر و بصیرت بهره یافت و اسم اعظم خداوند را با حروف اصلی آن تلاوت میفرمود و کرامات بسیاری از خود ظاهر کرد، یعنی درستکاری را که میپنداشت صحیح و راست و شایسته است، به دلایلی متقن و براهینی که گمان میکرد. کسانی که وی را میدیدند مطالبش را درک نمیکردند و توانایی درک گفتههایش را نداشتند لذا او را انکار کردند و اهل ضلالت وی را خواندند. بارها شد که علمای مذهبی یهود و خاخامهای ما در اسرائیل، به سبب آن اعمال، صدمه دیدند و به جهت قوت اعمالش که از دایرهی عقلانیت خارج بود، بر او سخت گرفتند، عاقبت چاره ندید جز انکه از میان مردم بگریزد و به صحاری پناه برد، و هر بار که وی در چشم خلق ظاهر میشد، بزرگتر از آنی بود که پیش از این ظاهر میشد، حرفها میزد که بسی دهانها از گفتنش عاجز بودند و به همین سبب در رنجها و مشقتها افتاد و بارها از فیوضات شخینا مستفیض گشت و چندین بار به امتحان الاهی مبتلا گردید، برخی از مرگ نیز سختتر بود و او در جمیع احوال محکم و استوار بر عهد خویش ثابت ماند. تا آنکه در سال 5425 عبری زمانی که در مصر بود، خداوند او را در معرض آزمونی بزرگ بداشت، که قدرت تحملش نداشت، از اینجا بود که روزها به نماز ایستاد و از سر عجز و ابتهال خداوند را سوگند داد و از حضرتش اعانت طلبید، و التماس کرد که دیگر وی را نیازماید، در آن روز و آن لحظه که چنین سوگندی داد، تمام آن روحالقدس و نور الاهی از وی جدا گشت و او همانی شد که از قبل بود و درست مانند مردم عادی گشت، و او، از آن اعمال عجیب دست کشید زیرا دیگر نمیتوانست دلایل اعمالی را که زمانی انجام داده بود، درک نماید».
26. از نسخهی دستنویس متن مهم کافمان (Kaufmann) 255 (اکنون در آکادمی در بوداپست مجارستان) (f.30a) ما پی میبریم که او این نقض قوانین شرعی را در ساعت شور و سرمستی جنونآمیز انجام میداد: «میدانستم قبل از تشرف شبتای صوی به جلال الاهی، به کرّات در حال بصیرت و فراست بود اسم اعظم خداوند را با جمیع برکاتش ذکر میکرد».
27. مقایسه کنید با یادداشت 9 [متن انگلیسی].
28. مکاشفهی ناتان دربارهی شبتای صوری، که مورخان جدید بدون دلیل کافی آن را به ابراهام یاکینی (Abraham Yakhini) نسبت دادهاند، همان طور که روسانی (Rosanes) نشان داده است، آنها را در تابستان 1665 ذکر میکند: «افراد زناکار که همنشین وی بودند. ایشان افرادی خوشگل که مایهی آزار دیگران بودند و همواره وی را تعقیب میکردند تا وی را به خطا و گناه اندازند». مقایسه کنید با رسالهی مسائل شبتای صوی، ص 99. معنای عبارت «افراد خوشگل» دیوانی است که زادهی شهرت هستند، مقایسه کنید با: (Zohar, I, 19b; III, 76b).
29. مقایسه کنید با اژدهای تفسیر شدهی ناتان (Ms. Halberstamm, 40f.90b) (Nathan): «و جمیع مصائبی که در کتاب ایوب آمده است، برای او چیزی نبود زیرا ضرورت داشت که وی به مصائب و امتحانهای دشواری و انواع پلیدیها و شیطانها دچار شود و آنها را تحمل کند» و (f.102b): «لازم بود که شبتای صوی هفت سال در زندان اهریمنان گرفتار آید و آنگاه به مصائبی سخت تن دهد».
30. Relation De la Veritable Imposture du Faux Messie des Juifs nomme Sabbatay sevi (Avignon, 1667), p.37.
31. Gallipoli
32. Shiboleth
33. Chmilnitzki
34. متن اصلی که در کتابچهای شبتابی در کتابخانهی دانشگاه کلمبیا در نیویورک ((X 893-Z 8, vol.1, No.20) f.16b-17a) یافت میشود.
35. feast of Purim
36. گزارش ناتان از مجذوب شدنش به موسی پین هیرو (Moses Pinheiro) در لیورنو (Livorno) (رسالهی قبل، ص 95)، این عبارت زندگینامهی خود نوشت را تأیید میکند، که در آن متن تحریف صورت گرفته است.
37. در نامهای که توسط هابرمان منتشر شد، مقایسه کنید با یادداشت 5 [متن انگلیسی، ص 208]: «مأمورینی که داشت را رها ساخت و به «عزا» رفت تا تیقون (چارهای) برای آزمایش نفس خویش بیابد».
38. مقایسه کنید با یادداشت 19 [متن انگلیسی].
39. Marano Abraham Miguel Carozo
40. messianism
41. Derush Ha-Tanninim
42. Treatise on The Dragons
43. Ms. Halberstamm 40 (Jews" Collegr, London); British Museum 856, I; Beth Ha-Midrash in London (Catalogue by Neubauer, 1886) 123, 3; Badhab 83 in Jerusalem
(که به خطا به اسحاق لوریا نسبت داده میشود!).
44. ناتان از سال 5427 عبری بر حسب رویدادی در آینده سخن میگوید، اما او به زندانی شدن شبتای صوی اشاره میکند.
45. ویتال دربارهی نفس مسیح در فصل نوزدهم کتاب تناسخها میگوید: «بدان که آن نفس از نوری متعالی است که هنوز هیچ مخلوقی در عالم بدان نائل نشده و مسیحا پادشاه یهود در آینده به آن نائل خواهد شد» و ناتان از این قطعه استفاده نمیکند.
46. Nahash
47. Mashiah
48. good
49. evil
50. Ghetto
51. Orphites
52. Naassenes
53. دربارهی نمادگراییها بنگرید به:
Mead, Fragment of a Faith Forgetten, third edition, p.182 ff(1931).
54. illumination
55. Bathra Baba
56. Ms. Halberstamm, 40f,99b.
57. این نکته مهمی است که در آن دیدگاههایی که در این سخنرانی عرضه میشود با نحوهی ارائه این موضوع در مقالهی من «صوابی که در پی گناه میآید» که در: (Keneseth II (1937), p.346-392) چاپ شده است، متفاوت است.
شولم، گرشوم گرهارد؛ (1392)، گرایشها و مکاتب اصلی عرفان یهودی، برگردان: علیرضا فهیم، قم: انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، چاپ اول