حکایتهایی از آیت الله سید عبدالکریم کشمیری(ره) (2)

استاد با یکی از شاگردان به زیارت امامزاده شاه جمال ( از اولاد حضرت موسی بن جعفر علیه السلام) واقع در جاده قدیم اصفهان ـ قم رفتند، دعای احتجاب می خواندند، بعد خطاب به امامزاده فرمود: بنی امیه شما سادات را آواره کردند و صدام ما را آوراه کرد، دو مرتبه به دیدن شما آمدم ، شما به دیدنم نیامدید. بعد از ظهر استاد و شاگردشان یک خواب مانند هم دیدند.
يکشنبه، 15 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حکایتهایی از آیت الله سید عبدالکریم کشمیری(ره) (2)
حکایتهایی آیت الله سید عبدالکریم رضوی کشمیری(رحمت الله علیه) (2)
حکایتهایی از آیت الله سید عبدالکریم کشمیری(ره) (2)

زیارت امامزاده شاه جمال ( ع )

استاد با یکی از شاگردان به زیارت امامزاده شاه جمال ( از اولاد حضرت موسی بن جعفر علیه السلام) واقع در جاده قدیم اصفهان ـ قم رفتند، دعای احتجاب می خواندند، بعد خطاب به امامزاده فرمود:
بنی امیه شما سادات را آواره کردند و صدام ما را آوراه کرد، دو مرتبه به دیدن شما آمدم ، شما به دیدنم نیامدید.
بعد از ظهر استاد و شاگردشان یک خواب مانند هم دیدند.
و آن این بود که می بینند که امامزاده شاه جمال که گندمگون و شکلش مانند حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است می آید.
آن تلمیذ می خواهد دست ایشان را ببوسد که امامزاده می فرماید. اول آن آقا و بطرف استاد می رود و با استاد معانقه می کند.
و زمزمه استاد و تلمیذ این بود که :
و من یشابه أبه فما ظلم ( کنایه از این که چقدر با پدرش موسی بن جعفر علیه السلام شباهت دارد).

فاتحه برای عالم

روزی استاد به سر قبر عالمی از اهل معرفت بنام امامزاده زیدی مدفون در قبرستان نو ( شیخ عبدالکریم حائری) می رود و با فاتحه و دیگر اذکار روح او را شاد می کند.
بعداز ظهر استاد در عالم رویا می بیند که صاحب قبر عذرخواهی می کند که شما وقتی سر قبر آمدید به استقبال روحی از علما رفته بودم که تازه فوت کرده بود.

نور حضرت ولی عصر ( عج )

روزی یکی از شاگردان با استاد به قبرستان علی بن جعفر علیهما السلام می روند.
استاد می فرمایند :
عجیب است نمی بینی اینجا را نور فرا گرفته است، انگار امام زمان علیه السلام اینجا بوده است شما نمی بینید؟
عرض می کند: نه.
و وقتی دیگر درباره قبرستان علی بن جعفر فرموده بود ماشین های پارک شده کنار این قبرستان را نور فرا گرفته است.

زیارت اهل قبور

در قم خیابان آذر ( طالقانی) قبر موسی مبرقع فرزند بلا فصل امام جواد علیه السلام است که جد استاد بوده است در کنار قبرش چهل نفر از سادات می باشند که می گویند چهل اختران.
وقتی استاد برای زیارت می آیند ایشان را به مشاهده می بیند و می فرمایند:
توی این چهل نفر بچه شیرخوار هم هست.

تأسف بر برزخ اهل دانش

استاد برای اینکه دانش پژوهان و دارندگان علم از برزخ و قیامت غافلند و به علمشان عمل نمی کنند تأسف می خوردند و گاهی بعضی قضایا را که خودشان دیده بودند در رویا و مکاشفه نقل می کردند. از جمله می فرمودند:
در رویا دیدم بسیار جای گرمی است و چاهی است، پیرمردی را به موی سرش بوسیله منجنیق بسته بودند و از درون چاه بیرون می کشیدند.
پرسیدم اینجا چیست و این فرد کیست ؟
گفتند: اینجا برزخ است و محل معذبین است، این شخص یکی از علماء است که بعضی از ساعات برای تنفس او را از چاه عذاب بیرون می آوریم.
فرمود:
من آن عالم را ندیدم و لکن طبق نقل آدم بزرگی ( از نظر شهرت) بود که کارش در برزخ گیر کرده بود.
همچنین فرمودند:
یکی از اهل دانش که مردم به او اهتمام داشتند و به او رجوع می کردند را در برزخ دیدم که در کیوسک زندانی است گفتم: علت چیست؟
گفتند: ایشان حرفی زده است که در بعدها در قتل شخصی نقش داشته است.

جنازه شهید

روزی عرض شد، قریب بیست روز است که فلان شیخ برادرش که فرمانده گردانی بود مفقود الاثر شده است الان نمی داند برادرش شهید یا اسیر و یا مجروح شده است؛ نظر جنابعالی چیست؟
ایشان با انگشت مبارک روی فرش یک ضرب در کشید؛ بعد فرمود:
اخوی ایشان شهید شده است و بزودی جنازه اش را می آورند، اما به ایشان اطلاع ندهید که اذیت می شود.
بعد از چند روز جنازه شهید احمد رضا رحیمی را از جبهه های جنگ آوردند.

غم ، دل عیالت را گرفته!

بعدازظهری جناب استاد همراه دو نفر از شاگردان خود به منزل یکی از ارادتمندان که شیخی از اهل لبنان بود رفتند.
شیخ عصرانه چای و قهوه و میوه آورد و بعد تقاضا کردند استاد مطلبی را بفرمایند.
فرمودند:
عیالت ( که آن هم اهل لبنان بود) توی خانه مدتها مانده و از خانه بیرون نرفته است و غم، دل او را مانند پرده ای گرفته است!!
شیخ عرض کرد: بلی اینطور است که شما فرمودید و مدتها از منزل بیرون نرفته است و مشغول خانه داری و کارهای فرزندان است.

دل باید بخندد

روز پنج شنبه 23 رجب 1414 هجری قمری استاد منزل یکی از رفقا میهمان بودند، صحبتهائی از بعضی مسائل و مدعیان دیدار امام زمان شد.
در ضمن یک نفر که با استاد رابطه داشت از تهران آمده بود؛ و برای رفع خستگی و کسالت استاد مطالبی گفت و استاد کمی خندیدند.
وقتی از منزل بیرون آمدند،در راه عرض شد:
فلانی صحبت های خنده داری کرد که مقداری رفع خستگی شما بشود.
فرمود:
همه حرفهای مختلف زده شد؛ اما دل باید بخندد!!
منبع : کتابهای آفتاب خوبان ، روح و ریحان ، صحبت جانان




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.