زمينهها و بسترهاي شورش مسلحانه منافقين در 30 خرداد 1360
زمينه و پيشينه
تا هنگام پيروزي انقلاب، تحركات ديرهنگام احزاب و گروهها عمدتاً حول محور اتحاد و همبستگي شكل گرفت؛ و زماني كه موج انقلاب از سرنگوني سلسلة پهلوي خبر ميداد، آنان خود را به حركت مردمي ملحق ساختند. هيچيك از احزاب و صاحبنظران وابسته به آنها، به انكار رهبري امام خميني(ره) اقدام نكردند. آنچه بعد از پيروزي انقلاب غالباً محل نزاع واقع شد، سهمي بود كه هر يك از گروهها براي خود قايل ميشدند.
بخش عمدة شبكه بسيجگري انقلاب، در روحانيت و مساجد شكل گرفت: تشكيلات اصلي و فراگيري كه در مسير پيروي از امام خميني(ره) نقش عمدهاي در بسيج عمومي داشت. البته هر از گاهي، بيانيهها و اعلاميههايي در تيراژهاي محدود و با تأثيرگذاري نه چندان زياد از سوي گروههاي سياسي صادر ميشد. در اين ميان، تا آستانة انقلاب، نيروهاي عمدة برخي از گروههاي سياسي از بستر اصلي جنبش اجتماعي منتهي به پيروزي انقلاب دور مانده بودند. آزادي گروههايي از زندانيان سياسي در مهرماه و دي ماه 1357 آنها را در مقابل عمل انجام شده قرار داد؛ تا آنجا كه توانايي انطباق حوزههاي مطالعاتي تئوريك قبلي و درون زندان با فضاي اجتماعي ملتهب انقلاب براي آنها دشوار شد. يكي از اين گروهها «سازمان مجاهدين خلق» بود كه اصليترين عناصر و سران آن در دي ماه 57 از زندان آزاد شدند. اين پسافتادگي از جريان اجتماعي، تبعات ذهني و عيني بسياري را به اين سازمان تحميل كرد. نخستين اطلاعية مجاهدين خلق از زندان در 21 دي ماه 1357، در تأييد اعتصاب روزنامهنگاران، گوياي اين واقعيت است كه سران اين سازمان، پس از مشاهدة پيشرفتهاي جنبش انقلابي كه در غياب آنها به بار مينشست، بيش از هر چيز نگران و نيازمند يك تريبون تبليغاتي وسيع بودند؛ و با اين بيانية كوتاه دو سطري قصد داشتند علاوه بر جلبنظر روزنامهنگاران، تمايل خود را در معرفي و تبليغ خويش نيز نشان دهند.(۱)
در ميان تشكلها و گروههاي سياسي موجود در جامعة سياسي آن روز ايران كه مجزّا از جريان روحانيت محسوب ميشدند، سه جريان وجود داشت كه درصدد ائتلاف با رهبري انقلاب برآمده بودند و عبارت بودند از:
الف) مليّون: كه پايبندي جدي به اسلام نشان نميدادند و ناسيوناليزم ليبرال را ترويج ميكردند. برخي از وابستگان دور و نزديك اين گروهها، حتي در رژيم پهلوي نيز عهدهدار مسئوليتهاي اجرايي بودند و يا با لايههايي از رژيم گذشته و مقامات امريكايي و غربي ارتباط داشتند.
ب) مليّون مذهبي: اين طيف با محوريت نهضت آزادي و معتقدان به تفسير علمي(ساينتيفيك) از دين در عين پايبندي به ليبراليسم و مليگرايي، تمايلات اسلامي آشكار نيز داشتند.
ج) سازمان مجاهدين خلق: اين گروه با ايدئولوژي مبتني بر ماركسيسم كه داعيه التزام به «اسلام راستين» را مطرح مينمود و به رغم ادعاهاي خود در اتخاذ مشي مسلحانه عليه رژيم پهلوي با ناكامي روبه رو شد، خود را پيشتاز نيروهاي انقلاب و جايگزين (آلترناتيو) اصلي رژيم پهلوي ميدانست.
امام خميني (ره) كه در روند انقلاب هيچگاه مشي مسلحانه را تأييد نكرده بود و از آن سو محافظهكاري و حركات سازشكارانه مليّون را نيز نسبت به رژيم پهلوي محكوم ميكرد، به توصية استاد شهيد مرتضي مطهري و تأييد شوراي انقلاب، مذهبيترين و موجهترين چهرة آن زمان در طيف ميانه(مهندس مهدي بازرگان) را براي دوران كوتاه انتقالي ،مأمور تشكيل دولت موقت كرد. پس از پيروزي انقلاب، براي مجاهدين خلق ـ كه تجربياتي در زمينههاي سازماندهي و تشكيلات مخفي داشتند ـ اين توهم و توقع ايجاد شد كه بايد سهم قابل توجهي را در تسخير مناصب حكومتي جمهوري اسلامي به دست آورند. ولي چون گروهي از مليّون مذهبي، در مديريتهاي اجرايي و فعاليتهاي اجتماعي و گروهي، پيشينة بيشتري داشتند و از طرفي سازماندهي و مديريت تشكيلات پنهان با مديريت كلان جامعه سنخيتي نداشت، سازمان مجاهدين خلق از تصرف مصادر حكومتي مهم در دوران انتقالي نااميد شدند. بدين سبب بود كه پس از پيروزي انقلاب، شوراي انقلاب، بازرگان و دولت موقت، به عنوان رقيب مورد حمايت امام(ره) آماج تبليغات منفي مجاهدين خلق قرار گرفتند؛ تبليغاتي كه بعدها صرفاً متوجه روحانيت و نيروهاي همراه و پيرو امام(ره) شد. اين حملات در شرايطي صورت ميگرفت كه مجاهدين خلق احساس ميكردند با كنار رفتن يك رقيب «صاحب تشكيلات» خود در درون حاكميت، راه نفوذشان براي تصاحب كلي نظام گشوده ميشود.
به موازات اين حملات، تشكيلات اصلي انقلاب نيز كه نفوذ و جايگاه به سزا و خدشهناپذيري در ميان اقشار گوناگون جامعه داشت يعني روحانيت و تشكلها و نيروهاي همسو با آن، با لفظ «ارتجاع» مورد هجوم گسترده مجاهدين خلق واقع شد. در بسياري از موارد، وانمودههاي سازمان بر اين شعار مبتني بود كه سرمايهداري و ارتجاع دو روي يك سكه و هر دو «جاده صافكن امپرياليسم»اند. تصور مجاهدين خلق از تشكيلات متكثر و متنوع روحانيت، نوعي از هم گسيختگي و بينظمي را در ذهن آنها تداعي ميكرد؛ ولي انسجام نيروها و تشكيلات روحانيت، در واقع عميقتر از تنوع گرايشها و سليقهها بود؛ كه ميتوان آن را سازماني شبكهاي عنوان نمود. از جمله شعارهاي اصلي انقلاب («نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي») كه تشكيلات منسوب به امام(ره) نمايندگي ميكرد، گوياي گذشتن از لايههاي «وابستگي» به «استقلال» بود؛ كه در همان زمان گوياي مدرنيسم انقلاب اسلامي تلقي ميشد. همين جلوهها بود كه انديشمنداني چون «ميشل فوكو» را نسبت به ماهيت و محتواي انقلاب اسلامي به وجد آورده بود.
پس از تسخير سفارت امريكا و استعفاي دولت موقت، تحليلهاي سازمان مجاهدين خلق با بنبست رو به رو شد؛ زيرا آنان در تحليلهاي خود سرنوشت دولت موقت با روحانيت و امام خميني(ره) را يكسان جلوه ميدادند؛ و از آنجايي كه به زعم سازمان هيچيك از اين دو نميتوانستند در عرصة حاكميت ماندگار شوند و از عهده برآيند،هر دو ميبايست توأماً سرنگون شده حكومت به تمامي، به آنان اهدا شود. برخلاف انتظار سازمان و ساير گروههاي چپ و مؤتلف آن، پس از استعفاي دولت موقت، حاكميت با نيروهاي وفادار به رهبري انقلاب نوسازي شد و نياز به گروههايي مانند مجاهدين خلق ـ عملاً ـ زمينة بروز نيافت. همچنين برخلاف پيشبيني سازمان مزبور، با خروج مليّون مذهبي، روحانيت از حاكميت خارج نشد.
دلايل عدم اعتماد رهبري انقلاب به سازمان مجاهدين خلق (منافقين)
روحانيت به رهبري امام خميني(ره)، اعتماد كافي را در احراز مناصب اجرايي نظام جمهوري اسلامي نسبت به سازمان مجاهدين خلق (منافقين) نداشتند؛ زيرا:1ـ رهبري انقلاب، طي ديدار دو تن از نمايندگان اين گروه در سال 1351 با ايشان، با مواضع ايدئولوژيك مجاهدين خلق از نزديك و بيواسطه آشنا شده بود. آنان طي جلسات متعددي (حدود 24 جلسه) در نجف نتوانستند نظر امام خميني(ره) را نسبت به خود جلب كنند. حضرت امام(ره) اين ديدار را چنين تشريح كرده است:
« ... بعضي از اين آقاياني كه ادعاي اسلامي ميكنند آمدند در نجف. يكيشان بيست و چند روز آمد در يك جائي؛ من فرصت دادم به او تا حرفهايش را بزند؛ او به خيال خودش كه ميخواهد من را اغفال كند! معالاسف از ايران هم بعضي از آقايان كه تحتتأثير آنها واقع شده بودند ـ خداوند رحمتشان كند ـ آنها را هم اغفال كرده بودند، آنها هم به من كاغذ سفارش نوشته بودند... كه اينها «انّهم فتية» ـ قضية اصحاب كهف. من گوش كردم به حرفهاي اينها كه ببينم اينها چه ميگويند. تمام حرفهاشان هم از قرآن بود و از نهجالبلاغه... اين آمده بود كه من را بازي بدهد؛ من همراهي كنم با ايشان. من هيچ راجع به اينها حرف نزدم. همهاش را گوش كردم. فقط يك كلمه را كه گفت « ما ميخواهيم قيام مسلحانه بكنيم»، گفتم «نه، شما نميتوانيد قيام مسلحانه بكنيد؛ بيخود خودتان را به باد ندهيد». » (۲)
طرفه آن كه اين نمايندگاني كه در سال 1351 با امام خميني(ره) در نجف ديدار كردند، به فاصله اندكي پس از آن ديدار (در سال 1354) رسماً و علناً به ايدئولوژي كمونيسم پيوستند.(۳)
2ـ سازمان مجاهدين خلق علاوه بر مواضع ايدئولوژيك و سياسي خود در گذشته، همواره مبلغ افراطگرايي و تحول ماركسيستي بود؛ از تبليغات سازمان مزبور نيز چنين بر ميآيد كه محتوي و روش انقلاب اسلامي را به رهبري امام خميني(ره) نپذيرفته و آن را در چارچوب ديدگاهها و اعتقادات خود نميدانستند. بعدها «رجوي» به اين حقيقت اعتراف كرد:
« ... حتي يك سال قبل از ورود [امام] خميني به ايران، از روي اطلاعيههايي كه ميداد، تفكر و ماهيتش را [در زندان] به طور مكتوب تحليل نموده و بر خصايص ارتجاعي او انگشت گذاشته بوديم. در اين تحليل، كه بعداً خبرش در زندان به گوش رفسنجاني هم رسيد، آشكارا گفته بوديم كه اگر [امام] خميني بيايد هيچ مسئلهاي را از جامعه نخواهد توانست حل نمايد و باز انقلاب ديگري لازم خواهد بود. »(۴)
امام خميني(ره) نيز از اين گونه مواضع سازمان مجاهدين خلق مطلع بود اما تا هنگامي كه نقض آشكار قانون صورت نگرفته بود و شورشگري منتهي به جنگ مسلحانه به مرحلة علني و عيني نرسيده بود، با اعمال محدوديت وسيع نسبت به سازمان مزبور موافقت نكرد. آيتالله محمد يزدي در خاطرات خود به اين نكته اشاره ميكند:
« ... امام (ره) در پاسخ [يكي از روحانيون] فرمودند: «من اعضاي مجاهدين را ميشناسم و با مواضع آنها آشنايي دارم و كتابهايشان را هم خواندهام؛ اما تا زماني كه اينها دست به اسلحه نبردهاند با آنها كاري نداريم. »
يكي از افراد شركت كننده در جلسه گفت: «حضرتعالي ميفرماييد كتابهاي اينها را خواندهايد؛ آيا اينها خطرشان از منافقين صدر اسلام بيشتر نيست؟» بعد، از اين گروه براي اولين بار با تعبير منافقين ياد كرد. امام مجدداً فرمودند: «من اين طور نيست كه اينها رانشناسم؛ ولي تا آنها سلاح را براي جنگ با ما از رو نبستهاند، با آنها كاري نداريم.»
يكي ديگر از اعضاي جلسه گفت: «يعني شما واقعاً از جانب اينها در حال حاضر احساس خطر نميكنيد؟» امام بار ديگر همان جملة خود را تكرار كردند و در واقع به سيرة جدشان در مورد خوارج عمل كردند. بعد از آن، ديگر اجازه ندادند كه در آن جلسه بحث مزبور ادامه پيدا كند... »(۵)
با تداوم عملكرد منفي و خصومت بار سازمان مجاهدين خلق «منافقين» زمينة تفاهم و گفت و گو ميان رهبري انقلاب و سازمان كاملاً از بين رفت. آنان هرگونه اقدام و تحولي را كه خارج از خواستهها و برنامههاي اين سازمان در نظام جمهوري اسلامي شكل ميگرفت، باطل ميشمردند؛ و همواره انقلاب اسلامي را «قيام» ناتمام برميشمردند كه بايستي توسط آنان به يك انقلاب تمام عيار ديگر تبديل شود.
3ـ تا هنگام پيروزي انقلاب، آنچه تحت عنوان «سازمان مجاهدين خلق» شناخته ميشد، بخش ماركسيست شدة اين سازمان بود كه بيشتر در خارج از كشور فعاليت ميكردند. افراد سازمان كه از زندان آزاد شدند، به رغم آن كه بسياري از آنها و حتي خود رجوي مخفيانه تغيير ايدئولوژي داده بودند، نخست تشكيلات خود را با عنوان «جنبش ملي مجاهدين» در سراسر كشور معرفي كردند؛ و پس از مدتي، باز با نام مذكور معروف شدند. ناگفته نماند كه مركزيت ماركسيست شدة سازمان تا اواسط سال 1357 در خارج از كشور به سر ميبرد و بعد در هماهنگي با سران سازمان، تحت عنوان « سازمان پيكار در راه آزادي طبقه كارگر» به فعاليت پرداخت. اما همواره ابهام جدي و اساسي در هويت واقعي سازمان پس از انقلاب وجود داشت.
4ـ سازمان مجاهدين خلق، اساساً به مشاركت و همكاري صادقانه در اركان و نهادهاي جمهوري اسلامي اعتقاد نداشت. تمامي اسناد و قراين نشان ميدهند كه آنان پيوسته در صدد نفي تمامي نيروهاي اصيل انقلاب بودهاند و از لحظة پيروزي انقلاب به تدارك رويارويي مسلحانه پرداختهاند. آنان سال 1358 را «سال افشاگري ارتجاع» و سال 1359 را «سال مقاومت» اعلام كردند. اين پديده نشان ميدهد كه مجاهدين خلق عرصة سياسي كشور را با ديدگاهي استراتژيك به عنوان صحنة نبرد و رويارويي مينگريستند. در وهلة اول قصد تضعيف پايگاه مردمي روحانيت بالاخص رهبري امام خميني (ره) داشتند و در وهلة بعد در پي يك حكومت جانشين براي جمهوري اسلامي بودند.
علاوه بر اين، شواهد و قراين ديگري نيز وجود دارد كه به روشني گوياي قدمت و ريشهدار بودن موضع تماميت خواهانة مجاهدين خلق بود.
در خاطرات برخي فعالان سياسي آن زمان چنين آمده است:
« با اوجگيري مبارزة مردم در سال 57، بچههاي سازمان [مجاهدين خلق] از زندان پيغام فرستادند كه نظر ما اين است كه انقلاب الآن دارد به سرعت پيش ميرود و به طور زودرس پيروز ميشود. با امام صحبت كنيد كه به نحوي عمل شود كه بختيار ـ كه آن موقع نخستوزير شده بود ـ فعلاً بماند و سقوطش به تأخير بيفتد. استدلالشان اين بود كه ما هنوز زندانيم و آمادگي نداريم.
اين را صريح نميگفتند ولي به طور تلويحي روشن بود كه سازمان ضربه ديده، آمادگي ندارد جنبش را رهبري كند و در پيروزي و تشكيل حكومت جديد نقش درجة اول داشته باشد.»(۶)
گذشته از پيغامهايي كه از سوي سازمان مزبور به بيرون زندان فرستاده ميشد و قصد داشتند تا انقلاب را در غياب خود به تأخير اندازند، سران مجاهدين خلق كوشش ميكردند در زندان نيز اين روند را پيش برند. از جمله در مراجعات سركردگان سازمان به بعضي روحانيون زنداني، تلاش ميكردند تا از طريق ايشان به امام پيغام بدهند و القاء كنند كه تنها گروه تشكيلاتي كه پس از پيروزي قادر به در دست گرفتن قدرت است، سازمان مجاهدين است و امام بايد امور را به آنها تفويض كند و تنها به آنان اتكاء نمايد.
جامعهشناسي انقلابها و زمينههاي 30 خرداد
در نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايران نيز كه در فضاي مقابله و دسيسه ابرقدرتها دچار مشكلات مضاعف بود، بسترهاي تهديدزا و بحرانآفرين بسياري پديد آمدند.
سه چالش ناشي از تسريع پيروزي انقلاب اسلامي زمينة بهرهبرداري گروههايي مانند سازمان مجاهدين خلق را فراهم ساخت و آنان با تجربة تشكيلاتي سياسي خود، اين سه چالش در عرصة : شكلگيري نظام، تحقق شعارها، و برنامهريزي حل مشكلات، را به سه فرصت سياسي براي خويش تبديل كردند.
فعاليتهاي تبليغي سازمان مزبور، همواره با توسل به شخصيتهاي محبوب مردم انجام ميشد. در ابتدا تظاهر به پيروي از امام خميني(ره)، اظهار نزديكي به آيتالله طالقاني و بعدها مصادرة آنچه كه توسط مجاهدين خلق «محبوبيت سياسي بنيصدر» تصور ميشد، گوياي اين فرايند است.
از آنجا كه اختلافات سياسي به مرور موجب آن شد كه پارههاي پراكندهاي از انواع مشروعيت سياسي و اجتماعي، مورد اختلاف، معلّق و تصاحب نشده باقي بمانند و سازمان مجاهدين خلق به مصادرة بخشهايي از اين پارههاي پراكندة مشروعيتهاي فاقد متولّي بپردازد، در مورد مشروعيت مطلق و همهجانبة امام(ره) نيز دچار توهم گرديد. سران سازمان از اين واقعيت غافل بودند كه جذابيت تام و مقبوليت عام رهبري و گفتمان حضرت امام(ره) هيچگاه در فضاي خرده مشروعيتهاي سرگردان مبادله نميشود. عدم درك صحيح اين واقعيت، آنان را به ورطة پيوند حيات سياسي اين سازمان با حيات سياسي بنيصدر و ساير جريانهاي ضدانقلاب سوق داد كه درنهايت به واقعة 30 خرداد 1360 منجر شد.
عرصة پارههاي حاشيهاي قدرت، ناشي از دوران انتقالي و عدم استقرار كامل نظام جديد كه خارج از كنترل به نظر ميرسيد، همان عرصهاي بود كه گروههاي سياسي معاند مانند مجاهدين خلق، پيكار، فدائيان خلق و ... در آن به تنازع و ادامة حيات ميپرداختند. واقعيت آن است كه اگر ادعاي اين گروهها مصداق واقعي و دقيقي در متن انقلاب داشت و ايشان صاحب سهمي اساسي در پيروزي جنبش انقلابي منتهي به انقلاب اسلامي بودند، نيازي به تبليغات گسترده در «عرصههاي خاكستري» جامعه نميداشتند.
با مروري بر حقايق سالهاي نخست انقلاب ميتوان دريافت كه بيشترين عضوگيريها و گسترشهاي سازماني اين گروهها، پس از پيروزي انقلاب صورت گرفته است. از جمله سازمان مجاهدين خلق در آستانة پيروزي انقلاب مجموعاً تشكيلاتي با 150 عضو بود؛ در حالي كه در نيمة دوم سال 1359، پراكندگي دفاتر و اعضاء و هواداران تشكيلاتي به چند برابر رسيده بود.
اين امر از يك سو خود گوياي عدم توان و ظرفيت مجاهدين خلق در شكلگيري انقلاب بود و از سوي ديگر حاصل بهرهبرداري از چالشهاي سهگانه پيش گفته و عرصههاي خاكستري نقشهاي اجتماعي بوده است.
در مقايسه با ساير انقلابها، سرعت و سهولت پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، اين انتظار را پديد آورده بود كه فاصله زيادي تا سرمنزل مقصود وجود ندارد و اگر براي تحقق آرمانها اقدام نميشود، اراده و توان انقلابي، به عنوان پشتوانه، وجود ندارد. سازمان مجاهدين خلق با تكيه بر ضعفها و خلاءهاي دولت موقت، كه به تصريح مهندس بازرگان از عوارض «سياست گام به گام» بودند، به فضاي يأس و بدبيني دامن ميزد.
اين تبليغات با اشغال سفارت امريكا (كه نه توسط نيروهاي مدعي «مبارزه با امپرياليسم» بلكه از سوي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام(ره) كه هيچگونه پيوند و اعتقادي جز به حضرت امام(ره) نداشتند، صورت گرفت) دچار آسيبي جبرانناپذير شد.
با همزماني استعفاي دولت مهندس بازرگان و اشغال سفارت امريكا، تلاش سازمان مجاهدين خلق (منافقين) براي جا انداختن برچسب «ارتجاع» و «وابستگي به امپرياليسم» دچار شكست شد. در مرحلة بعد، مجاهدين خلق فرايند مشروعيت سياسي خود را در پيوند با رئيس جمهور بنيصدر تعريف كردند و با تصور آنكه آراي انتخاباتي كسب شده توسط وي به معني ـ يا قابل تبديل به ـ مخالفت با امام (ره) است، روي بنيصدر سرمايهگذاري گستردهاي كردند. اين سرمايهگذاري همهجانبه حتي جنبه خانوادگي نيز يافت و پس از فرار از ايران، در يك پيوند تبليغاتي، دختر بنيصدر به ازدواج رجوي درآمد. رودرروييهاي بعدي بنيصدر با نيروهاي پيرو خط امام و در نهايت رهبري انقلاب، نتايج جاهطلبيهاي شخصي و تأثير تبليغات سازمان مزبور بر روي بنيصدر بود؛ شايد بتوان گفت كه مجموعة طرحها و عملكردهاي سازمان در رويكرد بنيصدر تأثير اساسي و تعيين كننده داشت.
تأخرها و فرصتهاي مجاهدين خلق (منافقين)
با نگرش نظري به ضرورتها و استلزامات انقلابها و تبيين شرايط حاكم بر اوضاع قبل و بعد از انقلاب، ميتوان چارچوبي را با عنوان تأخرها و فرصتهاي سازمان مجاهدين خلق كه بعد از تيرماه 1359 در افكار عمومي به نام «سازمان منافقين» شهرت عام يافت، به اين شرح تصوير و تبيين نمود:تأخرها
با وجود آنكه اين سازمان، قبل از انقلاب، از طيف ماركسيست شدة خود (سازمان پيكار بعدي) انتقاد ميكرد اما عملاً ماركسيسم را مبناي ايدئولوژيك خود ميدانست. تأكيد عمده بر مفهوم «تكامل» با رويكرد داروينيسم اجتماعي و با پيشفرضهاي مبتني بر ماترياليسم تاريخي و ... از نشانههاي دوگانگي مبنايي يا التقاط ايدئولوژيك سازمان مزبور بود.
2ـ تأخر استدراكي: در مباحث سازمان مجاهدين خلق، همواره التباس و اشتباهي بين جنبش چريكي و جنبش اجتماعي وجود داشت؛ گويي ذهنيت شرطي شدة سازمان، جنبش اجتماعي را كه برآمده از يك جنبش چريكي نباشد، هضم نميكرد. اين در حالي بود كه تبيين انقلاب اسلامي و شرايط ايران پس از انقلاب، با تئوريهاي جنبش چريكي به سان جاي دادن اقيانوسي در يك استكان، غيرممكن و محال بود. بدين ترتيب خطاي تحليل سازمان مجاهدين خلق در عمق چارچوب استدراكي آن نهفته بود و سران سازمان تحتتأثير جمود و تنگنظري در استدراك انقلاب، به خطاهاي فاحش استراتژيكي و تاكتيكي مبتلا شدند.
3ـ تأخر معرفتي: سران مجاهدين خلق، نسبت به ميزان توان و امكانات خود، همواره دچار نوعي توهم و خودشيفتگي بودند. برآوردهاي ايشان نسبت به سازمانشان، واقعيت را نشان نميداد. در نتيجة اين تحليل، به سياست تهديد و عداوت قهرآميز روي آوردند و با پيروي از روية «همه يا هيچ» ، در انتظار تصرف كامل حاكميت سياسي بودند. سران اين سازمان هيچگاه درصدد شناخت نفوذ و محبوبيت فراگير امام(ره) و نيروهاي پيرو وي برنيامدند. اين واقعيت كه براي سرنگوني نظام جمهوري اسلامي در 30 خرداد 1360 بر روي آراء ميليوني بنيصدر سرمايهگذاري كردند، نشانگر بياطلاعي آنان از گسترش عام گفتمان امام خميني(ره) بود؛ چرا كه عمدة آراي بنيصدر، ناشي از آن بود كه وي خود را پيرو خط امام خميني(ره) نشان داده بود. مشروعيت بنيصدر نيز همانند مشروعيت دولت بازرگان، تبعي و نامستقل بود؛ زيرا در باور عمومي، رهبري قدسي امام خميني(ره) تنها عنصر مشروعيت بخش نظام به شمار ميرفت.
4ـ تأخر محيطي: سران مجاهدين خلق در برقراري نسبتي صحيح با محيط و فضاي اجتماعي انقلاب اسلامي دچار نوعي گنگي و ابهام بودند. آنها در فضاي انقلاب و تظاهرات و اعتراضات خياباني تنفس نكرده بودند؛ از اين رو در چارچوب گفتمان محدود و بستة زندان، خيال باز توليد وجهة سياسي خود را داشتند. دريافت نادرست محيطي نسبت به شرايط، موجب آن شده بود كه سازمان مزبور تصور ميكرد پس از يك انقلاب ميليوني، خواهد توانست از طريق جنگ چريكي شهري، يك نظام سياسي داراي مشروعيت همهجانبه را به چالش طلبد.
5ـ تأخر روش شناختي: روشهاي تبليغاتي و تاكتيكهاي سياسي مجاهدين خلق نيز كهنه بود. مشي چريكي و شورشگري به عنوان يك روش، دست كم نزد نظريهپردازان آن، استلزاماتي مانند حاكميت چند پاره و بحران مشروعيت دارد. بنابراين اتخاذ اين روش، در شرايط رهبري امام خميني(ره) با شعار اصلي «وحدت كلمه» و افزايش روزافزون يكپارچگي و انسجام در بدنة حاكميت با ريشههاي عميق مردمي، به لحاظ روش شناختي، يك خطاي فاحش استراتژيك به شمار ميرفت.
6ـ تأخر گفتماني: توليدات تبليغي مجاهدين خلق در فاصلة پيروزي انقلاب تا خرداد 1360 داراي مشخصههاي قابل توجهي بوده است. در حاليكه گفتمان برآمده از انقلاب اسلامي، تعقل، آزادي خواهي ، باورمندي و آرمان خواهي را در ميان مردم گسترش ميداد، از جمله برجستهترين مشخصات گفتمان منافقين، لمپنيسم بود. بخش عمدهاي از تلاشهاي سازمان مزبور در آنتاگونيستي كردن تضادهاي سياسي و قطبي ساختن فضاي بحث سياسي، در گفتمان مبتني بر لمپنيسم آن بروز ميكرد كه پردهدري، برچسب زني، فحاشي، رجزخواني و قلدرمآبي از بارزترين نشانههاي آن بود. اصطلاحات و لحن زباني توليدات تبليغي سازمان گوياي نگاه هژمونيك و تحكمآميز آن بود. در مباحث تئوريك، عموماً از قيدهاي اطلاق (قطعاً، به هيچوجه، مطلقاً و ...) استفاده شده است. هنگامي كه به لحاظ كاركردي اين گفتمان به سمت تهييج ميرود، نوعي رمانتيسيسم شبه شاعرانه در آن به چشم ميخورد. هرگونه انتقادي به سازمان، در پاسخ آنها «لجنپراكني» ناميده شده و به لجن كشيده ميشد.
عقبماندگيهاي پيش گفته و تأخير فازي كه سازمان منافقين را به ورطة مقابله با ارادة ملي عموم مردم ايران كشاند، سران اين سازمان را بيش از پيش در گرداب اوهام و خيالات فروبرد.
اگر شناختي واقعگرايانه در آنان وجود ميداشت، به خوبي درمييافتند كه مشي چريكي و مسلحانه، نحوة سازماندهي متمركز، و كنترل استالينيستي و همهجانبه، در شرايط پس از انقلاب اسلامي موجب انحطاط و سير ارتجاعي سازمان ميگردد. آنان در دوران فعاليت علني، از مشي مسلحانه فاصله نگرفتند، و با عدم تحويل اسلحه به دولت انقلاب، ايجاد خانههاي تيمي و تلاش در جهت استخدام و كاشتن نفوذيهايي در درون نهادهاي جمهوري اسلامي، به هسته اصلي جريان ضدانقلابي بدل گشتند.
در ارديبهشت 1360 سازمان مجاهدين خلق طي يك اقدام تاكتيكي و عوامفريبانه از امام خميني(ره) درخواست ملاقات كرد. امام خميني(ره) در پاسخ تأكيد كرد كه اگر شما اسلحهها را تحويل دهيد، من نزد شما ميآيم. آشكار بود كه نه تنها هيچ تلاش مناسبي از سوي آنها صورت نگرفت بلكه روند تشديد خشونت و آمادهسازي شورش مسلحانه توسط منافقين گسترش يافت. در نتيجه، نزاعي شكل گرفت كه با آمادگي قبلي و سازماندهي منافقين در روز 30 خرداد 1360 به اوج خود رسيد. قابل توجه است كه در اين درگيري، تعداد كشتهها و زخميهاي حزبالله بيش از سازمان بود.
ويژگيها و فرصتها
2ـ سازمان مزبور با در اختيار داشتن اعضاي سازمان يافتة ميليشيا و اسلحة فراوان، از ابتدا در انتظار ساعت «س» و گسترش و علنيسازي جنگ با نظام جمهوري اسلامي بود.
3ـ سازمان براي آمادهسازي عمليات براندازي، افرادي را از ماه نخست پيروزي انقلاب اسلامي در اماكن حساس دولتي و امنيتي نفوذ داد.
4ـ سازمان با هويت التقاطي و دوگانه از قدرت بسيج و بازتوليد شعارهاي انقلاب اسلامي به خوبي سوءاستفاده ميكرد و از مفاهيم و ارزشهاي انقلاب ـ همچون شهادت، ايثار، فداكاري و ... ـ حداكثر بهرهبرداري را در جذب هواداران به عمل ميآورد.
5ـ حركات سازمان غالباً حساب شده و برنامهريزي شده پيش ميرفت و معمولاً تاكتيك و اسلوب حركات بعدي آن، پيشبيني و از قبل مشخص مي گرديد.
6ـ پس از اتحاد كامل با بنيصدر، سازمان به وفور از امكانات مالي، امنيتي، اطلاعاتي و سياسي نهاد رياست جمهوري استفادة وسيع تشكيلاتي كرد.
7ـ سازمان، توانايي عجيبي در نوسان و تغيير شيوهها و شعارهاي خود داشت. فرصتطلبي سياسي و چرخشهاي گوناگون در مواضع و رفتارهاي سازمان معمولاً براي هواداران با شيوههاي پيچيدة مغزشويي، توجيه ميشدند و «پراگماتيسم» به مثابة ركن اصلي ايدئولوژي آن تئوريزه و ترويج ميگشت. ميتوان سازمان منافقين را پيشگام و سرمشق عملگرايي منفعتجويانه ـ ولي ناكام ـ در تاريخ پس از انقلاب اسلامي محسوب نمود.
8ـ اين سازمان در انجام حركات تخريبي در موارد زيادي موفق بود و در اين راه از هرگونه وسيله نامشروعي استفاده ميكرد.
9ـ سازمان مجاهدين خلق در بسط خشونت در جامعه، نقش اصلي را داشت. هم از طريق تبليغ گستردة فرهنگ خشونت و هم از راه رفتارهاي خشونتگرايانه و تحريك به خشونت در عرصه سياسي و در نهايت رسيدن به اوج خشونت ممكن در شورش مسلحانه 30 خرداد 60 و ترورهاي وسيع مردم و مسئولان.
واقعه سي ام خرداد ۱۳۶۰
در تبيين شرايط و عوامل ورود سازمان منافقين به شورش مسلحانه تمام عيار عليه نظام جمهوري اسلامي در 30 خرداد 60 به اين واقعيت نيز بايستي تأكيد شود كه سازمان توانسته بود تا پيش از آن به «محور» اصلي كليه گروههاي متخاصم و معاند نظام از طيف چپ تا راست تبديل شود. سازمان بعد از بركناري بنيصدر از فرماندهي كل قوا توسط امام(ره) رسماً با صدور اطلاعيهاي از وي حمايت كرد و با تظاهرات پراكنده در بعضي نقاط كشور مقدمات شورش عليه نظام را آغاز نمود.پس از تصويب بررسي طرح عدم كفايت سياسي بنيصدر در مجلس شوراي اسلامي، سازمان كه ميپنداشت بهانه و فرصت مناسبي براي اعلام شورش عليه امام و نظام جمهوري اسلامي به دست آورده است به سرعت به تدارك و آمادهسازي يك حركت مسلحانه وسيع و گسترده در 30 خرداد 60 پرداخت. سيام خرداد روزي بود كه طرح عدم كفايت رئيس جمهور در جلسة علني مجلس به بحث و رأيگيري گذاشته ميشد.
در رهنمودهاي درون گروهي به اعضاء و هواداران تشكيلاتي سازمان در آن زمان، اينگونه اعلام موضع شد:
«كارهاي پراكنده كافيست و آمادگي لازم در مردم به وجود آمده است. راهپيماييهاي مقطعي اثر خود را كرده و مرحله گذار كمي به كيفي رسيده است. زمينه عيني انقلاب آماده است و ما اگر زمينه ذهني را آماده كنيم انقلاب انجام ميشود. اين قابل پيشبيني است كه پس از قيام 30 خرداد تمامي امكانات سرخ [= غيرقابل استفادة علني] ما سفيد بشود.» (۷)
عصر روز سيام خرداد درگيريهاي وسيع و گستردهاي توسط دستههاي مسلح سازماندهي شدة ميليشيا و هواداران سازمان در سطح شهر تهران رخ داد و در بعضي شهرستانها نيز اقدامات مشابهي از سوي عوامل سازمان انجام شد. با صدور اطلاعيه سياسي نظامي سازمان مجاهدين خلق (منافقين) از آن تاريخ اين سازمان رسماً وارد جنگ مسلحانه و قتل و كشتار مردم وفادار و علاقمند به نظام جمهوري اسلامي گرديد.
بعد از اين روز موج ترورهاي گسترده سازمان در نقاط مختلف كشور اقشار گوناگون مردم از پير و جوان و كسبه جزء، كارمند، كارگر، جهادگر، سپاهي، نمازگزاران مساجد، نيروهاي بسيجي و نوجوانان و جوانان اعضاي انجمنهاي اسلامي دانشآموزي و دانشجويي و نظائر آنها را آماج خود قرار داد. در اين حملات تروريستي چند هزار تن طي سالهاي دهة 60 به شهادت رسيدند. حتي به اعمال فجيعي مانند آتش زدن كانكس نيروهاي جهادگر در زاهدان با يك نوزاد شيرخواره، به آتش كشيدن اتوبوس حامل مردم در شهر شيراز، شكنجه و سوزاندن منجر به شهادت سه تن از پاسداران، قتلعام يك خانواده روزهدار بر سر سفره افطار و اقداماتي از اين دست كه در تاريخ گروههاي تروريستي جهان كمسابقه و بعضاً بيسابقه بود، مبادرت نمودند. در اين ميان گروه زيادي از مسئولان خدمتگزار مردم در قوة مقننه و مجريه و ائمه جمعه نيز قرباني تروريسم كور منافقين شدند كه انفجار 7 تير شهادت آيتالله بهشتي و 72 تن، و 8 شهريور شهادت رئيسجمهور رجايي و نخستوزير باهنر، از موارد برجستة آن بودند. جالب اينكه اين سازمان در اعلاميههاي رسمي منتشره در لندن و پاريس و نشرية رسمي ارگان خود با عناوين مختلف رسماً مسئوليت اغلب اقدامات تروريستي را پذيرفته و گزارش آنها را مستنداً ارائه كردهاند.
همچنين مجموعة جريان تروريسم ضدمردمي سازمان منافقين به مثابة تكميل عمليات ارتش بعث متجاوز عراق عليه تماميت ارضي و استقلال كشور محسوب ميگرديد. پيوند سازمان و رژيم متجاوز صدام كه به طور محرمانه از سال ۵۹ آغاز گرديده بود و در سال ۶۱ به امضاء پيمان رسمي با طارق عزيزمنجر شد ، تا به آنجا رسيد كه سازمان از سال 1364 علنآ و رسماً وارد خاك عراق شد و با استقرار در پادگانهاي ارتش صدام به عنوان بخشي از سيستم سركوب و جنايت و تجاوز رژيم بعث به ايفاي وظايف خويش پرداخته است.
پي نوشتها
1. مجموعة اعلاميههاي سازمان مجاهدين خلق، ج 1، 1358، ص 15.
2. «صحيفة نور»، ج 13، صص 198ـ197 (با تلخيص).
3. اين دو نفر عبارت بودند از «تراب حقشناس» و «حسين احمدي روحاني»، كه پس از انقلاب در جرگة مركزيت گروه ماركسيستي «سازمان پيكار» يا همان مجاهدين خلق پنجاه و چهار به بعد، درآمدند. عنوان اين سازمان پس از انقلاب اسلامي از سازمان مجاهدين خلق تغيير يافت تا رجوي و همفكرانش فرصت تجديد سازمان با عنوان مجاهدين و بهرهبرداري از سوابق قبل از تغيير ايدئولوژي آن در سال 54، را بيابند و بتوانند ماهيت ماركسيستي و الحادي خود را در پوشش نام اسلامي «مجاهدين» پنهان نمايند.
4. مسعود رجوي، «جمع بندي يكساله»، چاپ پاريس، صص 15 و 18.
5. خاطرات آيتالله محمد يزدي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1380، صص 489ـ488.
6. خاطرات حبيبالله پيمان، منتشره در برخي مطبوعات.
7. تروريسم ضدمردمي، دفتر سياسي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، ديماه 61، ص 39.