شاعر: حسین هدایتی
چهار مرتبه تنها برای تو خبر آمد
چهار بار دلت کوه شد و به لرزه درآمد
تو منتظر تو گدازنده بر معابر خونین
مسافر تو نیامد مسافری اگر آمد
چهار مرتبه شنزارهای ظهر تنت را
گریستند و تو را داغهای مستمر آمد
از آن گلایه تلخت به گوش علقمه، بانو!
هر آنچه رود از آن لحظه سر به زیرتر آمد
چنان گریستی آن روزهای خستگیات را
که تکه تکۀ خاک بقیع نوحهگر آمد
چهار بار پسر رفت و اسب رفت و تو بودی
چهار بار تو بودی و اسب بی پسر آمد...