شاعر: عالیه مهرابی
خونچهها بر سر نی، دایره در دایره دف!
و صدا توی صدا، دایره: سر! دایره: دف!
و صدا خنجر داوود که بر نیزه بلند
اشک زد دایرهای دایره تر، دایره دف!
دایره حلقه زد و حلقه زد و بغضی شد
بغض، دختر شد و دنبال پدر، دایره دف!
غصهها حلقهی گیسوی پریشانی شد
ریخت از شانهی دختر به کمر، دایره دف!
دخترک دایره در دایره هی دور پدر...
روی یک پاشنه چرخیدن در! دایره، دف!
مادری سوخته در هیئت خورشید آمد
نیست آتش تر از این آتش تر، دایره! دف!
جام درجام عزا داشت تعارف می شد
خیمه در خیمه، خبر پشت خبر، دایره! دف!
خب انگار که هفتاد و دوبار آوردند
مادری سرزده دنبال پسر! دایره! دف!
نیزهها گیج و پریشان و چنین سرگردان
تن به جا مانده و سر قصد سفر، دایره! دف!
خونچهها بر سر نی، دایره در دایره دف
و صدای تو صدا، دایره: سر! دایره: دف!