ذکر ائمه «علیهم السلام» ذکر خداست
ولی دو سه حدیث معتبر به جهت محبین که روح و قلبشان از طینت ابدان آنها (ع) خلق شده است می نویسم که قلبشان روشن و مطمئن گردد که ذکر و یاد آل محمد (ص) ذکر خدا است. کما اینکه محبت آنها محبت خداست و اطاعت آنها (ع ) اطاعت خدا است و دشمنی با آنها دشمنی با خدا است و هکذا و هکذا که این عقیده مسلم شیعه است. مع ذلک رفقاء منکر این می باشند که یاد آنها (ع) یاد خدا است و استغاثه ی به آنها استغاثه به خدا است و ذکر آنها ذکر خدا است اگرچه در رساله ی علی حده ای این مطالب را به آیات و اخبار محکم نموده ام ولی درا ینجا فقط دو سه روایت در باب ذکر اسماء اینها که ذکر خدا است به جهت احباب می نویسم.
کافی: باسناده عن ابی بصیر عن ابی عبدالله (ع) قال: ما اجتمع فی مجلس قوم لم یذکرواالله عزوجل و لم یذکرونا الا کان ذلک المجلس حسره علیهم یوم القیمه، ثم قال ابوجعفر (ع): ان ذکرنا من ذکر الله و ذکر عدونا من ذکر الشیطان».(1)
به بین در این حدیث ریف ذکر ائمه با ذکر خدا در یک سیاقند. یعنی هرطور که ذکر خدا نمودید همانطور هم ذکر آنها (ع) را بنمائید مثلا اگر گفتی الله الله بگو محمد علی (ع) و اگر چنانچه گفتی یا الله یا الله پس بگو یا محمد یا علی و اگر حمد و ثنای خدا را نمودی بگو اللهم صلی علی محمد و آل محمد. چون در اخبار دارد که صلوات، حمد و ثنای محمد و آل است که در رساله ی علیحده آن اخبار را وارد کرده و مطلب را به خوبی ثابت نموده ام. و بعد فرموده است که ذکر ما از ذکر خدا است انوا ع و اقسام کیفیت ذکر آنها را شامل می شود.
وسایل از علل صدوق نقل می فرماید که:
«باسناده عن ابی عبدالله (ع) قال: من ذکر الله کتبت له عشر حسنات، و من ذکر رسول الله (ص) کتبت له عشر حسنات لان الله قرن رسوله بنفسه».(2)
چشمت را باز کن ببین که چگونه ذکر پیغمبر (ص) را در ردیف ذکر خدا فرموده و ثوابش را یکسان قرار داده و علت حکم را درآخرش بیان فرموده که پیغمبر (ص) در قبال و عرض خدا نیست که تو مشمئز گردی بلکه در طول و ظل حضرت حق «جل و علا» است که هرچه سخن و مدح از ظل و سایه مثلا گفتی درواقع مدح ذی ظل است و این نکته را غنیمت دان که برای تو مشکلاتی حل می گردد.
و ایضا صدوق «ره» در فقیه در کتاب حج در صفحه ی 22 می نگارد که:
و فی خبر آخر: «قال (ص): ذکر علی صلوات الله علیه عباده».(3)
و مجلس اول «ره» در شرح در ذیل این حدیث می نگارد:
«از طرق خاصه و عامه منقولست که حضرت سیدالمرسلین (ص) فرمودند: بدرستی که حق سبحانه وتعالی از جهت برادرم علی بن ابیطالب(ع) فضیلتی چند مقرر فرموده است که نمی توان آنرا شمردن به غیر حق سبحانه و تعالی پس کسی که یاد کند فضیلتی از فضائل علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را که اعتقاد به آن داشته باشد حق سبحانه و تعالی گناهان گذشته و آینده ی او را بیامرزد و اگرچه مثل گناهان جن و انس کرده باشد و کسی که بنویسد فضیلتی از فضائل علی بن ابیطالب را همه فرشتگان از جهت او استغفار کنند تا اثری از آن نوشته بماند و هرکه گوش دهد به فضیلتی از فضائل علی بن ابیطالب «صلوات الله علیه» حق سبحانه و تعالی بیامرزد هر گناهی را که به گوش کرده باشد و هر که نظر کند به فضیلتی از فضائل علی بن ابیطالب حق سبحانه و تعالی بیامرزد هر گناهی را که او به چشم کرده باشد پس حضرت (ص) فرمودند که نظر بر روی علی (ع) کردن عبادت است و ذکر آن حضرت (ع) عبادت است و حق سبحانه و تعالی قبول نمی کند ایمان بنده را مگر با ولایت علی (ع) و با بی زاری از دشمنان آن حضرت (ع)».(4)
پس نظر کن در این حدیث شریف که چگونه ذکر علی (ع) عبادت است مطلقا. و مجلسی «ره» این حدیث را نیز نقل فرمودند که در «فردوس الاخبار» از کتب سنیان از عبدالله بن عباس روایت کرده است که حضرت رسول (ص) فرمودند که:
«یا اباالحسن اگر دریاها مرکب شود و نیستانها همه قلم شود و آدمیان همه نویسنده و جنیان همه حساب کننده، حصاء نمی توانند کرد فضائل تو را».
و ایضا صدوق «ره» در کتاب حج در باب سفر این حدیث شریف را روایت کرده:
«روی علی بن ابی حمزه عن ابی بصیر عن ابی عبدالله (ع) قال: اذا ضللت عن الطریق فناد (یا صالح أو یا اباصالح أرشدونا الی الطریق یرحمکم الله)».(5)
از بعض حکایات و واقعات که از برای بعض اصحاب ائمه (ع) اتفاق افتاده بود که اباصالح را نداء کرده بودند و راه را نشان داده بوده است معلوم می شود که اباصالح یکی از مؤمنین جن بوده است. چنانچه در شرح فقیه است و دیگر در فقیه و در شرحش که از مجلسی اول است چیزی از اخبار نقل ننموده اند که این صالح کیست آیا از جن است یا از انس؟ ولی مجلسی «ره» در شرح می نگارد که آنچه از مشایخ شنیده ام آنست که ابوصالح کنیت حضرت صاحب الأمر است صلوات الله علیه انتهی».
و این قول مشایخ منافات ندارد با آن روایت که مراد از اباصالح مؤمن جنی بوده باشد. یا آنکه مراد حضرت خضر (ع) یا امام زمان آن زمان باشد که تمام جایز و محتمل است و گمانم اینست که حاجی نوری رحمه الله علیه در کتاب «نجم الثاقب» اثبات این کنیت ابوصالح را از برای امام زمان عجل الله فرجه نموده اند ولی درست خاطر ندارم.(6)
و نیز مجلسی «ره» در شرح در ذیل این روایت می نگارند که: یکی از مشایخ گفت من در مکه ی معظمه مجاور بودم و مکرر تنها به مدینه ی مشرفه می آمدم راه را گم کردم و بسیار استر را دوانیدم و اثری از راه نیافتم و تشنگی بر من غلبه کرد و از حیات مأیوس شدم پا به قبله دراز کردم به خاطرم رسید که آن حضرت را به این کیفیت بخوانم یعنی که اباصالح باشد بر پشته بالا رفتم تقریبا از ده فرسخ راه شیخی ظاهر شد و به چشم هم زدنی به من رسید و فرمد که تشنه ای؟ گفتم بلی پس شتر را خوابانیدند. پس لگنی را از مشک پر از آب کردند و من آب خوردم پس آب در لگن کردند و استر مرا آب دادند و فرمودند که سوار شوید سوار شدم و او پیش افتاد و من از عقب او می رفتم تا مرا به راه رسانیدند و ناپیدا شدند. بعد از آن یافتم که حضرت صاحب الامر صلوات الله علیه بودند و فریاد بسیار کردم با گریه و زاری و فایده ای نکرد.
و نیز می نویسد که آنچه بر این ضعیف واقع شد این بود که چهل و پنج سال قبل از این تقریبا در وقت مراجعت از مشهد مقدس در شب تاری راه را گم کردیم و بر این مقرر شد که فرود آئیم بعد بنده نیز به قصد آن حضرت (ع) فریاد کردم یعنی به ذکر صالح و اباصالح که ناگاه عربی پیدا شد و ما را بر سر راه آورد و ناپیدا شد و گریه و زاری بسیار کردم و فائده نکرد.
پس نویسنده می گوید که این روایت دلالت دارد که استغاثه ی به امام زمان (ع) جایز بلکه مأمور به است. و هم دلالت دارد که اسم یا لقب یا کنیه ی آن حضرت را منادی قرار دادن صحیح و مستحب است که بگوید یا حجه الله یا صاحب الزمان چون در صورتی که یا صالح و یا اباصالح درست است پس تمام القاب را منادی قرار دادن نیز درست. مثلا اگر گفتی که یا اباالحسن نسبت به حضرت امیر (ع) صحیح است پس اگر بگوئی یا علی هم صحیح است و اگر چنانچه مراد از اباصالح در روایت مزبور یکی از مؤمنان جن هم بوده باشد باز هم مطلب ثابت است زیرا در صورتی که استغاثه به جنی نمودن مأمور و ممدوح بوده باشد به هزار اولویت استغاثه ی به امام زمان و نداء کردن به القاب آن حضرت ممدوح می باشد. چون او (ع) امام جن و انس است و اولوالامر و سلطان و فرمانفرمای ایشان است. پس چگونه جایز نباشد استغاثه و نداء نمودن آن حضرت. مگر آنکه بگوئی قدرت جن و تقربش به خدا بیش از امام است. و از جنابعالی بعید نیست که بگوئی.
الا آنکه جناب تو بگوئی که این ندای به اسم یا کنیه ی آن حضرت صحیح است ولی در خصوص بیابان و راه گم کردن نه همه وقت و همه جا جواب می گویم به اینکه اولا فرق ندارد هر وقت آن حضرت را ندا کنی و صدا بزنی صحیح است. و ثانیا آن باشد که تو می گوئی ولی جنابعالی همین اندازه را قبول نمائید که نداء کردن به اسم و لقب آن حضرت (ع) کفر نیست ولو آنکه در بیابان باشد و اطلاقش را از دلیل دیگری اثبات می نمائیم ان شاء الله تعالی.
و بالجمله که این حدیث شریف معتبر که در «من لایحضر» صدوق علیه الرحمه روایت نموده، و صادق متقی مولا محمدتقی مجلسی هم قدس الله نفسه الزکیه عملی و محسوسش فرمودند که در راه خراسان راه گم کرده بودند و به آن حضرت استغاثه نموده و فریاد کرده بودند که یا صالح و یا اباصالح ارشدونا که آن حضرت (ع) بصورت عربی نمایان شده آنها را هدایت فرموده بودند چنانچه کلام خودشان عینا مزبور گشت دیگر جای شبهه نیست که استغاثه به حضرت و ندای به اسم حضرت صحیح و ممدوح و مستحسن و مأموربه است و چون ائمه (ع) همه از یک نور و از هر جهت مساویند و حی و میت هم ندارند لذا توسل و استغاثه و خطاب به آنها هم مثل هم می باشند و به جهت بعض حکم اختصاص به بعض آنها پیدا کرده است.
در «کافی» و «فقیه» از عبدالرحیم قصیر روایت کرده اند نمازی را که در او توسل به حضرت رسول (ص) است که مفصل و مجرب است که مجلسی «ره» در شرح فقیه نوشته اند:
«شنیده نشده کسی نماز را خوانده باشد و به حاجتش نرسیده باشد».
غرض که بعد از نماز بگوید:
«یامحمد یا رسول الله اشکوا الی الله والیک حاجتی و الی اهل بیتک الراشدین حاجتی و بکم اتوجه الی الله فی حاجتی». الخ.
که دلالت دارد در وقت گرفتاری و حاجت آن حضرت را ندا کند و هم چنین باقی ائمه «ع» را چنانچه بیان تساوی آنها در همه چیز گذشت که اخبار مخصوص دارد که در تمام صفات و افاضات مساویند و معلوم است که انسان همیشه گرفتار و حاجتمند است. پس همیشه آنها را خطاب کرده نداء کند و اگر ذکر اینها و اسم اینها ذکر خدا و اسم خدا نبود جایز نبود که منادی قرار دهد آنها را به جهت حوایج دنیا و آخرت. پس اگر کسی دائما بگوید یا محمد یا علی ممدوح و مأجور است.
و ایضا در «کافی» در باب دعا از برای کرب و هم و خوف این دعا را روایت می کند که:
«قال (ع): اذا احزنک امر فقل فی آخر سجودک یا جبرئیل یا محمد، یا جبرئیل یا محمد، ـ تکرر ذلک ـ اکفیانی ما انا فیه فانکما کافیان واحفظانی باذن الله فانکما حافظان».
که این روایت دلالت دارد که در وقت خوف و هم و غم آن حضرت (ع) را نداء کند و پناه به آن حضرت (ص) ببرد و در سجده اکمل افراد دعا و استغاثه است. نه آنکه اختصاصی به سجده داشته باشد چنانچه هر دعائی که رسیده است در قنوت مثلا یا در سجده یا در شب جمعه یا سحرماه مبارک یا غیر اینها بخوانید، قطعا جایز ست که در همه اوقات بخوانند و در اوقات و ازمان و حالات که آن دعا را باید بخوانند به جهت آنکه اوقات و حالات امیدواری به استجابت بیشتر است نه آنکه اختصاصی داشته باشد. چنانچه خودت هم در عبادات شبانه روزیت چنین می کنی.
غرض که در این روایت مزبور می گوید که در وقت گرفتاری پناه به آن حضرت ببر و آن حضرت را صدا بزن و نمی دانم چه وقت است که آدمی همی و غمی ندارد. پس همیشه در مقام استغاثه باید بگوید یا محمد (ص) و شرکت و تساوی ائمه هم با پیغمبر (ص) بیانش گذشت. و اما اسم جبرئیل که منضم، و هم مقدم شده است به جهت جلویگری از قلب ضعیف آن راوی بوده که نگوید این توسل شرک است. چون حالت قلوب چین بوده و هست که هرگونه پای ملائکه ای در کار باشد نمی گوید که این مطلب یا این توسل شرکت است و فورا قبول می کند ولی اگر پیغمبر (ص) یا امام بوده باشد داد و اکفراه و اشرکاه آنها بلند می شود. لذا در اینجا حضرت جبرئیل (ص) را ضم نمودند تا آنکه کم کم من بعدها هم بتوانند که توسل به پیغمبر (ص) تنها را بیان فرمایند. و همچنین خیلی از توسلات و مقامات را در خصوص پیغمبر (ص) فرموده اند و اسمی از خودشان نمی برند به جهت آنکه شیعیان ضعیف الایمان زیر بار مقام نبوی (ص) می رفتند و مقامات ولایتی را طاقت نداشتند لذا یا به پیغمبر (ص) نسبت می دادند یا به امام پیش که عقیده ی شیعیان به آن امام پیشی مثلا بیشتر بوده تا آنکه کم کم مسئله ولایت قوی و در قلوب مستقر گردید بنای بیان شئونات و فضایل و توسلات عجیبه و غریبه را گذاردند ولی باقویای از نفوس و به خواص و کملین از شیعیان همیشه مناقب و مناصب و توسلات را می فرمودند. پس این دو کلمه را به جهت حل مشکلات کثیری از اخبار مصدع گردیدم. پس این روایت مزبور نیز دلالت دارد که اسم پیغمبر (ص) و هم نفس شریفش از اسماء الله است که این جور نداء کند و این طور طلب حاجت و طلب محافظت نماید که اگر اسم او اسم خدا و ذکر او ذکر خدا و وجود مقدس او مظهر خدا نباشد اینگونه توسلات، مسلم کفر یا شرک است چنانچه سابقا هم گذشت که فرمودند: ذکرنا ذکر الله فتأمل ان شاء الله تعالی.
و مجلسی قدس نفسه الشریف در «ربیع الاسابیع» می نویسند که شیخ و کفعمی به سند معتبر روایت کرده اند که حضرت صادق فرمودند تا آخر دستوری که می دهند، سه روز روزه و نماز جعفر و دعای «یا من اظهر الجمیل» و به یک روایت کفعمی بعد ازآن دعاء گونه ی راست خود را بر زمین گذارد و صد مرتبه بگوید «یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیان وانصرانی فانکما ناصران» پس گونه ی چپ را بگذارد و صد مرتبه بگوید: «ادرکنی ادرکنی» پس بگوید «الغوث الغوث» آنقدر که یک نفس وفا کند.
پس معلوم می شود که اسم محمد (ص) و علی (ع) حکم اسماء الله را دارد و هم وجود مبارکشان مظهر صفات حق می باشد که این طور نداء و خطاب می کند و این طور استغاثه و طلب حاجت می نماید چنانچه عینا در دعای پیش گذشت و هم ایضا گذشت که ذکرنا ذکر الله.
و دیگر آن توسل و نماز مشهور که در «بحار» و «تحفه الزائر» وارد نموده اند که حضرت صادق (ع) دستور به خواص داده اند که بعد از آن دو رکعت نماز به سجده رود و صد مرتبه بگوید «یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی» بعد گونه ی راست را صد مرتبه و بعد گونه ی چپ را صد مرتبه و باز پیشانی را صد و ده مرتبه که این توسل مجرب است و این گونه اذکار و استغاثات را در حال سجده بجا آوردن لطایف بسیاری دارد.
غرض که از این روایت هم معلوم می شود که اسم حضرت فاطمه علیها السلام از اسماء الله الحسنی است و وجود اطهرش هم مظهر صفات جلال و جمال حق «جل و علا» است و از این استغاثات و طلب حوایج معلوم می شود که حضرت فاطمه (ع) و علی (ع) و سایر ائمه حیات و مماتشان یکسان است و الا از مرده استغاثه نمودن غلط است و این استغاثات و خطابات هم به روح آنها نیست زیرا که خطاب و نداء به علی و فاطمه (ع) مثلا خطاب به روح و بدن هر دو است. به جهت آنکه ظاهر لفظ زید مثلا اسم مجموع روح و بدن است چنانچه می گوئی زید آمد و زید رفت. و اگر چنانچه زید مرد دیگر نمی گوئی زید بلکه می گوئی این نعش زید است یا آنکه روحش در کجا است و اگر زید گفتی و اراده ی روح یا جسم تنها کردی قرینه می خواهد.
کافی: باسناده عن ابی عبدالله (ع) فی قول الله عزوجل «ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها» قال (ع) نحن والله الاسماء الحسنی» الخ.
پس این حدیث شریف دلالت دارد که هر حکم و آثاری که از برای اسماء الحسنی ثبت است از برای آنها (ع) هم ثابت است بلکه اشد و احری زیرا که حقیقت معنی اسم در اینها اجلی و اصدق است کما لایخفی علی الفهیم العلیم.
پس این چند حدیث که تحریر شد در التجأ و استغاثات بود و لابد بالملازمه دلالت دارند بر جواز و صحت استعاذه به آنها (ع) هم از مخاوف و شرور. و بعلاوه که در زیارت جامعه می خوانی «عائذ بکم لائذ بقبورکم» و در «حلیه المتقین»(7) در باب نقش نگین انگشتر روایتی از حضرت صادق (ع) نقل کرده اند که: در سطر چندم نقش کند «اعوذ برسول الله» و در «کافی»(8) در دعای وقت خواب روایتی روایت کرده که بگو «اعوذ بعزه الله» تا آنجا که می گوید: «اعوذ برسول الله من شر فلان» الخ. این چند کلمه را محفوظ داشتم که نوشتم و الا اگر بیش از این بخواهی رجوع به کتب دعا فرما که سابقین تألیف نموده اند که نوزدهم «بحار» مشتمل بر آنها است و هم جلد صلوه آن و هم جلد مزار آن و هم سیزدهم که در احوالات حضرت بقیه الله صلوات الله علیه است ببین که از استغاثات و استعاذات به ائمه ی طاهرین (ع) چه خبر است. و معلوم است که استغاثات و استعاذات بوجود شریف و حقایق آنها است و هم اسماء الحسنی بودن آنها (ع) وجود مقدس و حقایق آنها است پس این گونه توسلات ما نسبت به آنها اگر قلبی باشد دیگر محتاج به اسماء آنها (ع) نیستیم و اما اگر لسانی باشد لابد باید الفاظی را بگوئیم که دال و کاشف از آن حقایق بوده باشد. و چه الفاظی بهتر از آن اسمائی که خدای تبارک و تعالی خودش برای آنها مقرر فرموده است که بگوئیم یا محمد (ص) یا علی (ع) یا حجه الله (عج) چنانچه در استغاثات و استعاذات و توسلات که در روایات است به همین اسماء واقع شده مثل استغاثات به خود حضرت حق و دعاا و مناجاتهای با او «جل و علا» که به توسط الفاظی واقع می شود که آن الفاظ را اسماء الحسنی می گویند. چنانچه می گوئی «یا رحمن یا رحیم». پس همچنانکه استغاثات و توسلات به آنها مسلم، صحیح و مأمور بها است لاجرم قهرا ذکر این اسماء و منادی قرار دادن آنها هم صحیح و مأموربه است بعلاوه که معلوم شد در سابق که ذکر آنها ذکر خداست مطلقا.
سوره ی لقمان آیه ی 27 که «ولو أن ما فی الأرض من شجره اقلام» الی آخرها بوده باشد تفسیر برهان در ذیل این آیه می نگارد که:
الطبرسی فی الاحتجاج سأل یحیی بن اکثم اباالحسن العالم العسکری (ع) عن قوله تعالی: سبعه ابحر مانفدت کلمات الله ما هی؟ فقال (ع): هی عین الکبریت و عین الیمین و و عین البرهوت و عین الطبریه و جمه ما سیدان و جمه افریقیه و عین باهوران و نحن الکلمات التی لاتدرک فضائلنا و لاتستقصی. و رواه الشیخ المفید (ره) فی الاختصاص ببعض التغییر. انتهی».(9)
روایت معتبر خصوص که سائل هم عامی باشد که یحیی بن اکثم از علمای بزرگ عامه است که نقل فضایل می کند این سبب کمال اعتبار روایت است. و این روایت صریح است که مراد از کلمات الله ائمه ی طاهرین (ع) می باشند.
پس آیه را خوب ملاحظه نما با شأن و بزرگی ائمه ببین چه می شود و مجلسی «ره» در «حق الیقین» در باب شئونات امام (ع) در صفحه ی 39 این آیه را می نگارد:
«قل لو کان البحر مدادا لکمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی ولوجئنا بمثله مددا».(10)
و بعد از ترجمه می فرمایند: در احادیث وارد شده است که مائیم کلمات پروردگار که فضایل ما را احصا نمی توان کردن چنانکه گفته اند:
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست
که تر کنی سر انگشت و صفحه بشماری
انتهی کلامه «ره»
چنین است که فرموده اند در اخبار و زیارات بسیار است و فرموده اند ما کلمات الله می باشیم چنانچه در زیارت معروفی که از ناحیه ی مقدسه رسیده که الآن در جیب دارم و بوقت خود می خوانم در دعای بعدش می خوانی: «اللهم انی اسئلک ان تصلی علی محمد نبی رحمتک و کلمه نورک» الخ. تا آنجائی که باز می خوانی «و کلمتک التامه فی ارضک» الخ. و در زیارت بعد این زیارت می خوانی: «السلام علی حجه المعبود و کله المحمود» الخ. و در اخبار و زیارات و دعاها بخوبی نداء می کند که مراد از کلمات الله ائمه«ع» می باشند ولی همین اندازه که تحریر گشت کافی است از برای استدلال. والسلام.
بعد از آنکه فهمیدی مراد از کلمات الله با آن اعلا درجه ی مدح، ائمه هدی صلوات الله علیهم اجمعین می باشند پس بدان که در کثیری از ادعیه این کلمات الله هم مورد قسم واقع شده که خدا را به آنها قسم می دهی و هم مورد استعاذه که پناه می بری به آنها از شرور. چنانچه در دعای سمات می خوانی: «بکلمتک التی خلقت بها السموات و الأرض». که اگر بخواهم شرح این قطعه را بنویسم از مقصد خود دور می شوم و تو هم متوحش می گردی. ولی خودت یک تأمل درستی در این قطعه بنما ببین چه خبر است و در قطعات بعدش در همین دعای سمات می خوانی:
«و بشأن الکلمه التامه و بکلماتک التی تفضلت بها اهل السموات والأرض».
و در قطعه ی بعدترش می خوانی:
«و أسئلک بکلمتک التی غلبت بها کلی شیء».
خوب در اینها تعمق کن که شاید چشم و گوشت فی الجمله باز گردد ان شاء الله.
و همچنین در سجده ی نماز جعفر (ع) می گوئی: «و بکلماتک التامات». و هکذا و هکذا که در دعاهای کوچک و بزرگ بسیار است و اما مورد استعاذات که پناه می بریم به این کلمات الله از آفات و بلیات آنهم در دعاها بسیار است مثل دعائ که در «کافی» نقل می کند که در وقت خواب بخوانی: «اعوذ بکلمات الله التامات». و دعائی که به جهت دفع عقرب نقل می نماید «اعوذ بکلمات الله التامات التی لایجاوزهن بر و لافاجر».(11) و هکذا و هکذا که در تعقیبات و عوذات و احراز و غیرها در «کافی» این قدر اینگونه استعاذه رسیده است که نقل آنها مناسب این اوراق مختصر نیست همین دو سه مورد را که در حفظ داشتم کافی است. غرض که صحیح است استعاذه ی به کلمات و هم مأموربه است. و فهمیدی که مراد از کلمات الله هم ائمه ی هدی (ع) می باشند پس صحیح و مأموربه است استعاذه به ائمه (ع) از شرور و مخاوف به علاوه که به صراحت هم واقع شده که می گوئی: «اعوذ برسول الله (ص)». چنانچه گذشت و همچنین در زیارت می خوانی: «عائذ بکم لائذ بقبورکم» الخ. پس در صورتی که صحیح باشد استعاذه، استغاثه هم صحیح است. زیرا که در استعاذه پناه می برد در دفع شرور و در استغاثه هم فریاد و نداء می کند به جهت دفع شرور. چنانچه در استغاثات گذشت الا آنکه در استغاثات به علاوه ی دفع شرور گاهی حاجتی هم می طلبد چنانچه در بعضی از استغاثات گذشت.
پس کسی که بتواند دفع شرور و بلاها و امراض بنماید قهرا می تواند که یک حاجتی را هم برآورد. پس اگر گفتی: «اعوذ برسول الله من شر فلان». می توانی که بگوئی «یا رسول الله» یا بگوئی «یا حجه الله اغثنی و ادرکنی». چنانچه در استغاثات عینا واقع شده و در سابق هم تحریر یافت. و در اینجا خواستم که از طرق استعاذات هم استغاثه را ثابت نمایم که شکی برای قلب پاک و طینت طیب باقی نماند که در وقت گرفتاریها و هموم و غموم و طلب حوائج نداء کند «یا محمد یا علی یا فاطمه یا حجه الله».
ان شاء الله که مأجور و مثاب و مأمور است و هم به حاجت خود می رسد و هم ذکر خدا را نموده که «ذکرهم ذکرالله».
و در جلد نهم «بحار» در باب تاریخ ولادت حضرت امیرالمؤمنین (ع) به رمز (ع مع لی) می نگارند که رمز «لی» امالی صدوق علیه الرحمه است که سند حدیث را می رساند به یزید بن قعنب که:
«قال: کنت جالسا مع العباس بن عبدالمطلب و فریق من عبد العزی بازاء بیت الله الحرام اذ أقبلت فاطمه بنت اسد».
تا آنجا که می گوید: «پشت خانه ی کعبه شکافته شد و فاطمه داخل گردید و قفل هم باز نشد تا روز چهارم که از کعبه بیرون آمد و امیرالمؤمنین (ع) بدست او بود که بنا کرد به فخر و مباهات کردن» تا آنکه فرمود: «وقتی که خواستم از کعبه بیرون آیم هاتفی ندا درداد که:
«یا فاطمه سمیه علیا فهو علی والله العلی الا علی یقول: «انی شققت اسمه من اسمی و ادبته بادبی و وقفته علی غامض علمی»(12) الخ.
و این حدیث را علامه «ره» در «کشف الیقین» و «کشف الحق» وارد نموده اند چنانچه مجلسی «ره» فرموده اند.
و ایضا برمز «ما» که امالی شیخ «ره» بوده باشد که شیخ مفید «ره» روایت کرده که انس گفت شنیدم از پیغمبر (ص) که فرمود: «کنت انا و علی» تا آنجا که فرمود:
«اختارلنا اسمین اشتقهما من اسمائه فالله محمود و انا محمد والله العلی و هذا علی».(13)
تا آخر حدیث که خیلی از مناقب امیرالمؤمنین را نقل می نماید.
و ایضا از امالی شیخ که محمد بن احمد بن الحسن بن شاذان تا سند را می رساند به عایشه و بطریق دیگر می رساند بقتاده از انس از ابن عباس و به طریق دیگر می رساند به حضرت صادق (ع) که بالاخره راوی حدیث عباس و یزید بن قعنب است مثل همان حدیث سابق است الا در بعض از جزئیات تا آنجا که حضرت فاطمه می گوید وقتی که خواستم از کعبه بیرون آیم هاتفی گفت:
«یا فاطمه سمیه علیا فانا العلی الاعلی و انی خلقته من قدرتی و عز جلالی و قسط عدلی، و اشتققت اسمه من اسمی، و ادبته بادبی و فوضت الیه امری و وقفته علی غامض علمی»(14) الخ.
و آن اشعار حضرت ابی طالب هم در چند روایت است که هاتفی جواب داد:
خصصتما بالولد الزکی
والطاهر المطهر الرضی
ان اسمه من شامخ علی
علی اشتق من العلی(15)
تا آخر قصه ی ابی طالب که خیلی مفصل است. و این اخبار در کمال اعتبار است زیرا که اکثرش از طرق عامه است و از طرق عامه آنچه در فضائل امیرالمؤمنین (ع) نقل نموده اند ما قبول می نمائیم به جهت آنکه «الفضل ما شهد به الاعداء او اعداء»(16) و باید خودم فراموش ننمایم که در تاریخ متولد شدن حضرت امیر (ع) کثیری از آن روایات خلقت نور پیغمبر (ص) و علی (ع) و سایر ائمه (ع) و روایت جابر موجود است که بوقت خود رجوع نمایم ان شاء الله.
پس از این روایات معلوم می شود که اسم امیرالمؤمنین (ع) اسم خدا است زیرا که معنای مشتق منه در مشتق ملحوظ است. مثلا «ضرب» که مشتق از «الضرب» است همان معنای زدن در لفظ «ضرب» موجود است. الا آنکه هیئتش فی الجمله با مصدر فرقی دارد که زمان را برساند. ولی مشتق در بحث ما ابدا با مشتق منه اش در هیئت و لفظ فرقی نکرده است چنانچه مشتق منه علی است و مشتق هم علی است. همچنانکه در روایت شیخ مفید گذشت که حضرت پیغمبر (ص) در بیان این اشتقاق فرمودند که: «والله العلی و هذا علی». که دلالت دارد بر اینکه اسم حضرت امیر (ع) عین اسم خدا است با اینکه مشتق و مشتق منه باید فرقی در لفظ و هیئت داشته باشند و در اینجا ندارد و از فرق نداشتن معلوم می شود که خداوند «جل شأنه» اسم خود را اکراما به امیرالمؤمنین (ع) عطا فرموده. و نکته ی اینکه به لفظ اشتقاق تعبیر شده این است که گمان نکنی که علی (ع) همنام با خدا است که خدا «جل شأنه» فرموده باشد که اسم آن مولود را علی بگذارید که با من هم اسم بوده باشد بلکه تعبیر به اشتقاق کرده می گوید که اسم علی (ع) عین اسم خدا است که هوهو باشد نه آنکه اسم او ع ل ی است و اسم خدا هم ع ل ی است شبیه به یکدیگر است. پس معن اشتقاق این توهمات را از بین می برد و اثبات می نماید معنای هوهو را. اگر تأمل کنی در این اخبار و معنی اشتقاق این معنا را خواهی یافت.
و بر فهیم خبیر پوشیده نیست که این اسمی را که خداوند «جل شأنه» به حضرت امیر (ع) عطاء فرموده با آن های وهو و آن اشعار آسمانی و با آن تعبیر به اشتقاق از روی اجلال و اکرام بوده که بزرگی شأن و مقام قرب آن حضرت را برساند. پس باید که آن اسم را با آثار و لوازمش به حضرت (ع) عطاء کرده باشد که اکرام و امتنان صادق باشد. و الا فقط و مجرد ع ل ی را بدون اثری از آن آثار و حقایق اسم خودش داده باشد به آن حضرت، این چه اجلال و اکرامی و چه امتنانی است از برای آن حضرت. پس تالی فاسد و مطلب واضح است که خداوند «جل و علا» در مقام اکرام و اجلال بوده و این خلعت را با جمیع آثار و لوازمش بدوش آن حضرت انداخته است.
پس اگر کلمه طیبه ی «علی» از اسماء الحسنی است که «فادعوه بها» الحال هم با همان حال است. و اگر به جهت حاجتی چند مرتبه خوانده می شد حال هم با همان اثر است و اگر در دعاء می خوانی: «و باسمائک التی» الخ. این هم یکی از آن اسماء است و هکذا و هکذا. و ادنی مرتبه ی آثارش ذکر لفظی است که ذکر خدا را می گوئی به این اسماء الحسنی چنانچه می گوئی یا الله یا رحمن یا علی یا عظیم پس الحال هم مستحب است که بگوئی یا علی(ع) یا بگوئی علی علی غرض که اسم علی از اسماء الهی بیرون نرفته است.
پس جایز و صحیح و مأموربه است که شیعه مسلک دائما در تمام حرکات و سکنات بگوید علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علیه السلام.
حکایت: قصه ی دعبل بن علی الخزائی معروف و مشهور است و مجلسی «ره» در «بحار»(17) در حالات حضرت رضا (ع) بطرق متعدده وارد کرده اند که بعد از آنکه آن قصیده را خواند و حضرت (ع) تحسین فرمودند و دو بیت دیگر هم به آن ملحق نمودند و او را انعام و بخشش فرمودند و جبه ای هم به او عطا کردند تا آمد به شهر قم و شیعیان خواستند که جبه را از او بخرند، راضی به فروش نشد که قصه اش مفصل است تا بالاخره جمعی به غصب و زور جبه را از او گرفتند و یک قطعه از آن جبه را پاره کرده با هزار دینار به خودش دادند و باقی را برای خودشان گذاردند.
غرض اینکه جبه ای که حضرت خودشان می پوشیدند با آثار و لوازمش به او عطاء فرمودند که اگر بدون آثار بود این همه جنگ و نزاع و های و هوی نمی خواست که قمیین بپا کردند چون می دانستند که این جبه دردها را دواء، و مرضها را شفاء است و هم به جهت باقی کارها به آن تبرک جویند. چنانچه خود دعبل که قسمتی ازآن جبه به دست او افتاد به همراه خود آورد و آنرا حفظ کرده پنهان داشت تا یک وقتی که جاریه ای داشت یک چشمش کور که اطباء گفتند دیگر علاج پذیر نیست و چشم دیگرش در شرف کور شدن بود که اطباء مأیوسانه مداوا می نمودند و دعبل هم از علاقه ای که به جاریه اش داشت خیلی غمگین شده بود که ناگهان شبی به خاطرش رسید که قطعه ای از حبه ی حضرت (ع) را دارد خیلی خوشحال شده برخاست آن قطعه ی طیبه را آورد و به چشم جاریه مالید و روی آن را بست و خوابیدند تا صبح و صبح آمدند و دستمال را باز کردند دیدند که چشمان جاریه صحیح و سالم است. که گویا هیچ وقت دردی هم نداشته و از اولش که هیچ دردی نداشت بهتر و نیکوتر شده است.
غرض که دعبل از حضرت خواهش کرده بود که یک جامه ای که حضرت می پوشند به او عطا فرمایند که تبرک به او جوید. پس اگر حضرت (ع) این جبه را بدون آثار و لوازم میمونه به او می داد این چه اکرامی بود. بلکه فرقی نبود به این که امام (ع) این جبه را به او عطاء نماید یا غیر امام. و نخ و پنبه یا پشم قیمتی نداشت و او هم از آن حضرت نخ و پنبه ای نخواسته بود بلکه تبرک و میمنت خواسته بود. لذا جبه را با آن اثری که به مجاورت بدن مبارکش پیدا کرده بود به او عطاء فرمود تا آنکه انعامش تام و احسانش تمام بوده باشد.
پس اگر این جبه را با آثارش دعبل شاعر بر دوش انداخت آیا دعبل، حضرت رضا (ع) شده یا شریک امامتش گردیده و اگر آن جبه را به چشم کور مالیدند و آن چشم بینا گردید آیا دعبل شریک معجزه ی حضرت شده آیا دعبل به واسطه ی آنکه به این جبه مفتخر گردیده کافر شده است. آیا کسی که ناقل این اخبار و قصه باشد یا قائل و معتقد به این حکایت و این جبه با این آثار بوده باشد مشرک گردیده نعوذ بالله من الطبع و الخذلان.
پس آیا اگر خداوند «جل شأنه» اسم خود را با اثرش به امیرالمؤمین علیه السلام داد و اسم آن حضرت از اسماء الله شد این کفر است و یا انسان دائما زبانش به گفتن اسماء الله مشغول باشد شرک است؟ «کلا و حاشا». پس علی از اسماء الله است و ذکر علی هم در تمام حالات عبادت است ولو کره المبعدین.
و سید جلیل و عالم فاضل محیط و بصیر در اخبار و آثار سید نعمه الله جزائری رحمه الله علیه در «انوار نعمانیه» در باب فضائل حضرت امیر(ع) می نگارد:
«و فی الروایات الخاصه عنه (ع) انه قال (ع): علم ما کان و ما یکون کله فی القرآن و علم القرآن کله فی سوره الفاتحه و علم الفاتحه کله فی البسمله منها و علم البسمله کله فی بائها وآنا النقطه تحت الباء».(18)
و علیم خبیر در آیات و اخبار و عارف به حقایق و معارف صاحب کرامات باهرات شیخ محمد حسین خلف صالح شیخ کبیر معروف به شیخ محمد باقر پشت مسجدشاهی اصفهانی رحمه الله علیهما در تفسیر خود در صفحه ی 167 در تفسیر سوره ی حمد این روایت را وارد کرده اند به این اسلوب که:
«و روی عن امیرالمؤمنین انه قال کلما فی القرآن فی الحمد و کلما فی الحمد فی البسمله و کلما فی البسمله فی الباء و کلما فی الباء فی النقطه و انا النقطه تحت الباء».
و مرحوم فیض هم رحمه الله علیه در اواخر تفسیر اصفی این روایت را وارد نموده اند. اصلا این روایت معروف و مشهور است حتی حضرات عامه هم روایت کرده اند چنانچه سید بزرگوار متتبع در اخبار آقای آقا سید محمود واعظ معروف درب امامی فرمودند که این روایت را شیخ سلیمان شافعی در «ینابیع الموده»(19) نگاشته است.
پس این حدیث شریف معتبر است و بعضی از آیات و اخبار هم تأیید می کند اعتبار آن را مثل آنکه سید جزائری مزبور در همان صفحه از کتاب می نگارد:
«فقد تحقق فی الاخبار من العامه و الخاصه ان قوله تعالی «و کل شیء احصیناه فی امام مبین» المراد به علی بن ابیطالب».
و هکذا و هکذا کما لایخفی علی الخبیر.
پس ما حصل این حدیث شریف آنست که تمام قرآن از ظواهر و بواطن آن گنجیده شده است در نقطه ی باء و حضرت امیر علیه السلام هم عین آن نقطه است پس آن حضرت (ع) در جمیع آثار و لوازم و مدح و ستایش و احکام و مصالح و علوم و حقایق قرآن شریک است. بلکه تمام اینها در علی (ع) و ائمه (ع) اتم و اکملند که بر هریک از اینها اخبار بسیار شهادت می دهد که محتاج به تطبیق و ذکر آن اخبار نیست. لانه کالشمس فی وسط السماء هویدا است. و نازلترین از آن احکام قرائت ظاهر آن قرآن است که در خود قرآن و اخبار بسیار امر به آن شده است پس این حکم عینا در قرائت اسم آن حضرت (ع) جاری است که لفظ علی هم آن نقطه است. پس همچنانکه مستحب است قرائت الفاظ قرآن، همچنین مستحب است قرائت لفظ علی و هر حکمت و مصلحتی که در قرائت الفاظ قرآن است عینا همان مصلحت در قرائت لفظ علی (ع) جاریست. زیرا که در ذکر لفظ علی (ع) تذکر حالات و صفات و عباداتش و آن خوراک و آن لباس و آن گریه ها و آن غشها و آن جنگهایش با آن مقام ولایت کلیه اش کافی است در هدایت و انذار و ابشار و اتمام حجت از برای جمیع بشر. پس ذکر لفظ علی (ع) مثل قرائت الفاظ قرآن است در تنبه و تذکر و عبرت و اتعاظ و صفا و جلای قلب. پس ملخص کلام من البدو الی الختام این است که علی (ع) عین قرآن است در جمیع شئونات و کمترین شئونات قرائت الفاظ قرآن است و کمترین شئونات و مقامات آن حضرت هم این است که مشغول ذکر او بوده باشی که بگوئی علی علی علی یا علی یا علی یا علی.
پس بنابراین حدیث مزبور که علی (ع) عین قرآن است می توان گفت که یک مرتبه قرائت اسم مبارک آن حضرت نمودن یک ختم قرآن است، یعنی چه یک ختم قرآن بخوانی چه آنکه بگوئی یا علی در ثواب یکسان است. ماشاء الله لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم.(20)
پی نوشت ها:
1- حضرت صادق (ع) فرمود: هیچ مردمی در انجمنی فراهم نشوند که در آن ذکر خدای عزوجل و ذکر ما نباشد جز اینکه آن انجمن در روز قیامت مایه ی حسرت و افسوس آنان باشد. سپس فرمود: (پدرم) حضرت ابوجعفر (ع) فرمود: همانا ذکر ما ذکر خداست و ذکر دشمن ما ذکر شیطان است. «کافی 2/496 حدیث 2».
2- امام صادق (ع) فرمود: کسی که ذکر خدا کند ده حسنه برای او نوشته می شود و کسی که ذکر رسول خدا (ص) را کند نیز ده حسنه برای او نوشته می شود. زیرا خداوند رسول خود را قرین خود قرار داده است. «وسائل الشیعه 4/1215 حدیث 2».
3- پیامبر (ص) فرمودند: ذکر علی (ع) عبادت است. «من لایحضره الفقیه 2/133 حدیث 8» و همچنین: ینابیع الموده 1/143، و الصواعق المحرقه، ص 74، و کنوز الحقایق، ص 73، و ترجمه الامام علی بن ابی طالب من تاریخ دمشق 2/408، و بحارالأنوار 38/199 حدیث 9 عن العمده ص 191 الجامع الصغیر 1/583، مناقب ابن مغازلی ص 206.
4- مناقب خوارزمی ص 2: مشارق انوار الیقین. ص 57.
5- امام صادق (ع) فرمودند: هرگاه در راه گم شدی ندا کن، ای صالح یا ای اباصالح ما را به راه هدایت فرما خداوند رحمت کند شما را. «من لایحضره الفقیه 2/195 حدیث 1».
6- نجم الثاقب. باب دوم ص 31، و باب نهم ص 421.
7- حلیه المتقین. باب دوم. فصل هفتم صفحه ی 23.
8- کافی 2/537 حدیث 9.
9- البرهان 3/279 ذیل آیه، حدیث 4 از احتجاج 2/258 و 259 از حضرت هادی (ع) و در احتجاج بجای «باهوران» «ماجروان» است. و همچنین رک: الاختصاص /94. و ترجمه ی حدیث شریف در ذیل صفحه ی 41 گذشت.
10- بگو اگر دریا برای نوشتن کلمات پروردگار من مرکب شوند، پیش از آنکه کلمات الهی به آخر رسد دریا خشک خواهد شد، هرچند دریائی دیگر باز به آن ضمیمه کنند. «کهف (18) / 109».
11- کافی 2/570 حدیث 7.
12- ای فاطمه نام او را علی بگذار. پس او علی است و خدا علی اعلی و خداوند می گوید: من اسم او را از اسم خودم مشتق نمودم و وی را به ادب و اخلاق خودم مؤدب ساخته او را بر علوم پنهان خود آگاه ساختم. «بحارالأنوار 35/8 حدیث 11».
13- پیامبر (ص) فرمود: من و علی بودیم... تا آنکه فرمود: خداوند برای ما دو اسم انتخاب نمود که آن دو اسم را از اسماء خود اخذ نمود پس خدا محمود است و من محمد و خدا علی است و این نیز علی. «بحارالأنوار 35/31 حدیث 28».
14- بحارالأنوار 35/35 حدیث 37.
15- مخصوص گردیدید شما ای ابوطالب و فاطمه به فرزند طاهر پاکیزه ی پسندیده پس نام بزرگوار او«علی» است و خداوند علی اعلی نام او را از نام خود اشتقاق کرده است. «بحارالأنوار 35/102».
16- ضرب المثل عربی است و ترجمه ی آن اینست که فضیلت و بزرگواری آن است که دشمنان بدان اعتراف نمایند. نظیر:
هنر آن پسندیده تر دان ز پیش
که دشمن پسندد به ناکام خویش
17- بحارالأنوار 49/239 حدیث 9 از عیون اخبارالرضا 2/263، و کمال الدین 2/44، و کشف الغمه 3/157.
18- در روایات شیعه از حضرت امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است که حضرت فرمودند: همه ی علوم گذشته و آینده در قرآن است، و همه ی علم قرآن در سوره ی فاتحه الکتاب است و همه ی علم فاتحه الکتاب در «بسم الله» آنست، و همه ی علم «بسم الله» در «باء» بسم الله است و من نقطه ی زیر «باء» بسم الله هستم. «انوار نعمانیه 1/47 باب اول».
و باید دانست که حدیث شریف از احادیث مشکل است و عمده ی اشکال در جمله ی «انا النقطه تحت الباء» است. و احتمالا معنای ظاهری آن همچنانکه مرحوم جزائری بیان نموده است آن باشد که من علوم قرآن را بیان کرده و مجملات آن را واضح می کنم همچنانکه نقطه ی «باء» باء را از تاء و ثاء و یا تمییز می دهد. و البته معنای عرشی و شریفتری نیز برای این حدیث شریف می توان بیان داشت. علاقمندان رجوع کنند به «رساله ی وحدت از دیدگاه عارف و حکیم» تألیف استاد معظم حسن زاده آملی ص 122 به بعد.
19- ینابیع الموده 1/79.
20- مؤید این معنا روایتی است که مرحوم مجلسی در باب فضائل سلمان در ذیل حدیثی نقل می کند که سلمان می گوید: از محبوبم رسول خدا (ص) درباره ی علی (ع) شنیدم که می فرمود: یا اباالحسن مثلک فی امتی مثل قل هو الله احد فمن قرأها مره قرأ ثلث القرآن، و من قرأها مرتین فقد قرأ ثلثی القرآن و من قرأها ثلاثا فقد ختم القرآن». «بحارالأنوار 22/317 ذیل حدیث 2 از امالی صدوق: 21 و 22»
حرفها داشت خاقانی
قلم اینجا رسید و سربشکست
چرا که گفته اند:
بیش از این کاشف این راز مباش
راز پنهان کن و غماز مباش
دم فرو بند که نا اهل شریر
نشود زین روش خاص خبیر