شاعر: علی رضا رجبعلی زاده
نسیم از آن سوی مقتل بیاورد خبرش را
که روی نیزه طوفان سوار دید سرش را
هنوز پشت به آفاق صبح داشت بیابان
که آفتاب به خون شست چشم شعله ورش را
چراغ خیمه نمیبست پلک، اگر شب آخر
ندیده بود پراکنده، جمع دور و برش را
چطور ده دله باشند کوفیان و نخواهند
به خون او بستانند کینه پدرش را؟!
نهال کینه نشاندند در غدیر که بی شک
به کربلا برسانند چیدن ثمرش را
صدا رساست ولی سنگها کرند که هربار
خود حسین شنید انعکاس بی اثرش را
کسی ندید که (غیر از کنار علقمه) کوهی
گرفته باشد ازاین سان خمیدهتر کمرش را
کمین گردنه و آهوی جوان من، ای مرگ!
خبرنکن گله گرگهای منتظرش را
به هرکه تشنهتر آب از گلوی تیر رساندند
خدا کند که نبینند طفل تشنه ترش را