شاعر: رشته محمدی نافچی
خورشید، واژه واژه عطش، بغض پاره را
تکرار میکنم کلماتی دوباره را
تکرار میکنم که درین دور عاشقی
نوبت رسیده باز، غمی بیکناره را
میخوانم از گلوی عطشناک آفتاب
نی نامهای، که زنده کند سوگواره را
از عطر سیب و سرخی جامی پر از عطش
ازعشق، تا ورق بزند این شماره را
از دستهای سرد و سیاهی که میکشید
از گوشهای دخترکی گوشواره را
یا کوچههای کوفه که ازهم بریده بود
تسبیح نور و روسری پاره پاره را
یا رودهای تشنه که درهم فرو شدند
با تازیانهای که زمین زد ستاره را
بانوی آفتاب کجایی؟ تکان دهی
بادستهای نیلی خود، گاهواره را
آه ای عطش! گلوی غزل خشک شد بخوان
باران شکست، بغض تر استعاره را
حالا به پاس وسعت چشمان آفتاب
سیراب میکنم غزلی پر شراره را
خورشید جرعه جرعه، عطش شعلههای خون
تکرار میکنم کلماتی دوباره را