نقش خويشاوندان در تحكيم خانواده(2)
خويشاوندان و خانواده هستهاى
ازدواج، بنيادى است كه حقيقت آن را پيوند و رابطه دو جنس مخالف تشكيل مىدهد. استحكام و آسيبناپذيرى اين پيوند، به عنايت بايسته خويشاوندان، - به خصوص بزرگان آنها كه تجربه بيشتر دارند - نيازمند است كه بايد در شرايط مختلف شكلگيرى، ادامه حيات و تهديد آسيبها، با آن، همراهى كند:
1. كمك به همسان گزينى
دنياى جوان، دنياى بىتجربگى و خوشبينى است، در عين حال، حس استقلالطلبى وى را به تكروى فرامىخواند. در كنار غليان غريزه جنسى كه ناسازگارى آن با تيزبينى و آيندهنگرى، بر كسى پوشيده نيست، بىحوصلگى مرد، براى دستيابى به اشباع غريزه جنسى و علاقهمندى دختران به يافتن شيفته، فرصت گزينش و انتخاب شريك زندگى را از آنان مىگيرد.67
از طرفى، برخلاف ازدواج آرمانى جهانى صنعتى، كه مىگويد: «انتخاب همسر كاملاً برحسب تصادف باشد يعنى جز قانون تصادف هيچ چيز ديگرى در انتخاب زن و مرد دخالت نداشته باشد»68، قرآن از اصل همسان گزينى - كه در گذشته مقبوليت همگانى داشته و اينك نيز در جهان بىطرفدار نيست69 - حمايت مىكند، البته با تفسير مخصوص به خود. قرآن مىگويد:
«الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ...» (نور /26)
«زنان ناپاك با مردان ناپاك سازگارند و مردان ناپاك با زنان ناپاك، و زنان پاك از آنِ مردان پاك و مردان پاك از آنِ زنان پاكند».
«الزَّانِى لاَ يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لاَ يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» (نور /3)
«مرد زناكار، جز با زن زناكار يا مشرك، ازدواج نمىكند و زن زناكار را، جز مرد زناكار يا مشرك، به زنى نمىگيرد و اين كار بر مؤمنين حرام است».
اصل همسان گزينى (: يافتن كفو و همتا) كه عمدتاً به حوزه اخلاق و فكر، نظر دارد، در سنت نيز به صورت مشروح بازتاب يافته و براى تأمين آن حتى شناخت محيط خانوادگى عروس و داماد ضرورى وانمود مىشود. در سخنان منسوب به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم آمده است:
«ايها الناس ايّاكم و خضراء الدمن! قيل يا رسولاللَّه! و ما خضراء الدمن قال المرأة الحسناء فى منبت السوء»70
«مردم! از گياه سبزى كه در كنار مزبله (جايگاه زباله) مىرويد، بپرهيزيد. گفت: اى رسول خدا! مراد از سبزى كنار مزبله چيست؟ فرمود: منظور از آن، دختر زيبايى است كه در خانواده بد پرورش يافته باشد.»
«تزوّجوا فى حجز الصالح فان العرق دساس»71
«با خاندان صالح وصلت كنيد، زيرا نژاد انتقال دهنده اخلاق به بچههاست».
«تخيّروا نطفكم فان النساء يلدن اشباه اخوانهنّ و اخواتهنّ».72
«براى نطفههاىتان انتخاب كنيد كه زنان شبيه برادران و خواهرانشان بچه مىزايند».
همسان گزينى با معيارهاى دينى، هم براى زن سرنوشتساز است و هم براى مرد. زيرا «هر فردى از والدين و محيط خانوادگى چيزهايى را فرامىگيرد. تحت تأثير جو حاكم بر آن محيط قرار دارد. اگر اعضايى كه در محيط فوقالذكر هستند داراى ضعف اخلاقى يا فكرى و روحى باشند، در فرد هم تأثيرات زيادى مىگذارند.»73 پس مطالعه پيشينه خانوادگى هر كدام براى ديگر، بايد با اهميّت تلقى گردد و پرداختن بدان، گامى شمرده شود، براى تضمين سلامت و تداوم حيات خانوادگى آن دو.
با توجه به گرايشها و كششهاى مقطع جوانى كه قبلاً بدان اشاره شد، دشوارى و پيچيدگى كار همسانگزينى، پيشينه دلسوزى و تجربه والدين يا بزرگان فاميل و ضرورت كنترل خطر فروپاشى خانواده، پيشنهاد دخالت يا كمك اولياء و بزرگان فاميل، در امر ازدواج جوانان، پيشنهاد منطقى و ضرورى مىنمايد.
بر اين اساس، بسيارى از جوامع درگذشته، چنين دخالتى را قانونى مىدانستند. در دوره ساسانى، دخالت والدين در ازدواج دختر، ضرورى بود. زنى كه با رضايت پدر و مادر، به خانه شوهر مىرفت، پادشاه زن، ناميده مىشد. زنى را كه بىرضايت پدر و مادر، شوهر مىكرد، «خودسراى زن» يعنى زن خودسر مىخواندند.74
در كلام منتسكيو، اين دخالت، به دليل بىتجربگى و احساساتى بودن جوانان، مورد ستايش قرار گرفته و از قانونى بودن آن در فرانسه و انگليس گزارش داده است.75 طبق قانون مدنى فرانسه سال 1804 م، در نبود والدين براى ازدواج پسر و دختر جوان، بايد از جد و مادربزرگ، اجازه گرفته مىشد و در غياب آن دو، تصويب انجمن خانوادگى مركب از خويشان پدرى و مادرى، تعيين كننده بود.76
درباره كاركرد اين دخالت، جامعهشناسان مىگويند:
«درصد طلاق در ميان كسانى كه بر مبناى خواست والدين يا گروه ديگر ازدواج مىكنند، خيلى پايينتر از درصد طلاق در ميان كسانى است كه به خاطر - عشق - ازدواج مىكنند.»77
قرآن نيز نيازمندىهاى مختلف دختر و پسر مجرد و آماده براى ازدواج را در نظر دارد و مددرسانى به آنها را در رابطه با حل مشكل اقتصادى و رعايت اصل همسانگزينى دينى، ضرورى مىشناسد. به همين دليل خطاب به بزرگان هر فاميل78 و حوزه خويشاوندى مىگويد:
«وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وليستعفف الذين لايجدون نكاحاً حتى يغنهم اللَّه مِن فَضْلِهِ» (نور /33و34)
«مردان و زنان مجردتان را همسر دهيد. همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را؛ اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود، آنان را بىنياز مىسازد، و كسانى كه توان ازدواج ندارند، پاكدامنى پيشه كنند، تا خداوند با فضل خود آنان را به بىنيازى برساند».
در روايت نبوى نيز آمده است:
«زوّجوا ابناءكم و بناتكم».79
«زمينه ازدواج پسران و دخترانتان را فراهم سازيد.»
استفاده قرآن از واژههاى: «وانكحوا الايامى» كه يادآور نقش خويشاوندان در امر ازدواج جوانان است، «الفقر» به عنوان عامل بازدارنده و دغدغه در امر ازدواج و «الصالحين» به عنوان يادآور اصل همسانگزينى دينى، يادآور نيازهاى اساسىِ جوانان در زمينه ازدواج است. همگانى شدن نيازشناسى از اين نوع، در جمع خويشاوندان، مىتواند دغدغه جوانان را كاهش دهد، انگيزه درستكارى را تقويت كند و از خريد جهيزيه رقابتى، وليمه رقابتى و پيششرطهاى ديگر متّكى بر همچشمى كه اهريمن فقر را فراروى داماد، عروس و خانواده آن دو، قرار مىدهد، جلوگيرى كند!
در يك دايره محدودتر، يارىرسانى خويشاوند، شكل جدىترى به خود مىگيرد و آن عبارت است از كمك به دختران جوان و كم سن و سالى كه تازه مىخواهند ازدواج كنند. در چنين موردى، براى اين كه دختر بىتجربه و خوشباور، فريب زمزمه محبت و عشق مردان شكارچى و شهوتپرست را نخورند، كرامت انسانى آنها آسيبى نبيند و اصل همسان گزينى رعايت گردد، مشورت با پدر و پدربزرگ و يارى رسانى آنها با تأكيد بيشتر،80 رنگ قانونى به خود گرفته است.
بسيارى از مفسّران،81 آيه زير را بازگو كننده دخالت قانونى پدران در امر ازدواج دختران، مىدانند:
«إِلاَّ أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِى بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ...» (بقره /237)
]در طلاق پيش از آميزش، نصف مهر زنان بدانها داده مىشود[ «مگر اين كه آنها آن را ببخشند يا آن كس كه گره ازدواج به دست اوست، آن را ببخشد».
2. پاس استقلال خانواده
اظهارنظر فوق، با دقت و واقعبينى قابل قبولى همراه است و در حوزه تفكر دينى، در بخش تشكيل خانواده، نيز زمينه پذيرش دارد و قابل تأييد مىنمايد.
از منظر دين، با ازدواج رسمى - به رغم تحقق آن با دقت و دلمشغولى عميق دختر و پسر جوان و تعدادى از اعضاى فاميل آن دو، نسبت به رعايت اصل همسان گزينىِ پيشنهادىِ قرآن - تنها بخشى از زمينهسازىهاى لازم جهت تضمين بهداشت روانى، در محيط زندگى خانواده هستهاى، فراهم مىگردد، فاصله باقىمانده تا تشكيل زندگى آرمانى را خود عروس و داماد در سايه حمايت خويشاوندان با دقتها و تلاشهاى ايثارگرايانه خود، بايد بپيمايند.
در روايت نبوى آمده است:
«من تزوّج فقد احرز نصف دينه فليتّق اللَّه فى نصف الباقى»83
«هر كسى ازدواج كند به نگهدارى نصف دينش موفّق شده است پس در رابطه با نصف باقيمانده خداترسى پيشه كند.»
در نخستين روزهاى زندگى زناشويى، نسيم آرامش روح، دوستى و دلسوزى، واحد خانواده تازه شكل گرفته را، نوازش مىدهد، ولى گسترش و ريشهدارى اين سه حالت روحى در آن، به گونهاى كه تجليگاه نشانه حضور خداوند، به حساب آيد و تربيتيافتگان در آن، اين سه موهبت را با خود به جامعه منتقل كنند، به آگاهى، تصميمگيرى و رفتارزن و شوهر و خويشاوندان آن دو، بستگى دارد.
قرآن با توجه به شكل تكامل يافته خانواده، مىگويد:
«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِى ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (روم /21)
«و از نشانههاى او اين است كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد و در ميانتان دوستى و دلسوزى قرار داد. در اين، نشانههايى است براى گروه انديشهورز».
مخاطب ضمير جمع مذكر (لكم) كه در اين بخش از سوره چند بار تكرار شده است، برمبناى «تغليب»، عموميت دارد و شامل زنها نيز مىشود، با اين بار معنايى كه زن و مرد به صورت متقابل آرامش را همچونان مودت و رحمت به همديگر هديه مىدهد و هر كدام براى ديگرى تكيهگاه كارآمد و اطمينانى به حساب مىآيد، مبادله پيوسته، مكرر و دائمى آرامش، دوستى و دلسوزى، تحكيم فزاينده روابط بين آنها را در پى دارد.
پيشنهاد بايسته دين و تحليل روانشناختى خانواده، براى تحقق هر چه بيشتر و بهتر ايده فوق، اين است كه زن و مرد به مطالعه گرايشها و تقاضاهاى ويژه همديگر، همت گمارند. آگاهى در اين رابطه سبب مىشود كه در موارد مشاهده رفتار به ظاهر خلاف انتظار، به جاى سوءتفاهم، صميميت افزايش يابد.
از باب نمونه زن دنبال خصوصى شدن است، همه چيز را براى خانواده و خانه مىخواهد،84 براساس اين تمايل، مرد بايد سر ساعت بعداز انجام كار روزانه، به خانه برگردد، ولى مرد براساس غريزه تأمين خانواده،85 اگر كار اضافى پيدا شود بىدرنگ مىپذيرد، هر چند به مراجعه ديروقت به خانه منجر گردد. برپايه اين دو كشش غريزى موقع ورود به خانه، مرد با اتهام بىتفاوتى از سوى زن، روبهرو مىگردد، كه وى را وادار مىكند تا همسرش را متهم به ناسپاسى كند!
نمونه ديگر اين است كه مرد با سكوت در خلوت از خستگى86 بيرون مىآيدو زن با درميان گذاشتن آن، با كسى كه درك كند،87 اين دو خواسته زن و مرد، ناآگاه را به رويارويى منفى وامىدارد.88
در نمونههاى فوق، آشنايى مرد با ويژگيهاى روحى زن و برعكس، به آن دو فرمان بردبارى و توجه به فداكارى مىدهد. بردبارى و توجه هر يك به فداكارى طرف مقابل، آرامش روحى را به او هديه مىكند.
دين ضمن توصيه به بردبارى زن و مرد در مقابل رفتار همديگر، مرد را كه عنوان «قيّم» و نگهبان دارد، مسئول اصلى بهسازى روابط خانوادگى مىشناسد، قرآن هجده بار او را مخاطب قرار داده مىگويد:
«و عاشروهن بالمعروف» (نساء /19)
«زندگىتان را با زنان براساس معروف سامان دهيد.»
يعنى رفتارتان با طبع و درك زن )اگر با شرع و مروت، سازگارى دارد( همخوانى داشته باشد.89
ابن عباس ذيل آيه: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ...» (بقره /228) در رابطه با «درجه» اى كه براى مرد اثبات شده، مىگويد:
«مقصود اين است كه مرد بخشى از حقوق خود را ببخشد ولى تمام حقوق همسرش را رعايت نمايد، زيرا خداوند، اول فرموده زن و مرد حقوق همانند دارند و سپس مردان را دعوت نموده كه فضيلت خود را با چشمپوشى از بعضى حقوق خود، بر زنان اثبات كند.»90
برخى از مفسّران، بر همين مبنا، حتى خوشرويى و خوشزبانى را نيز از مصاديق معروف قلمداد نمودهاند.91
بر اين اساس كليد سلامت خانواده در دست مرد است، علاقه و محبت اصيل و پايدار زن همان است كه به صورت واكنش علاقه و احترام مرد، به وجود مىآيد.92 مرد هر اندازه موجبات آرامش و آسودگى خاطر همسر خود را فراهم كند، غيرمستقيم، به همان ميزان به سعادت خود، خدمت كرده است و كانون خانواده خود را، رونق بخشيده است.93 زمانى كه زن احساس كند مورد توجّه و احترام است، ارضا شده همچنان به ايثار خود ادامه مىدهد.94
با درك متقابل زن و مرد از همديگر و مسئوليتپذيرى بيشتر مرد، الگوى پيشنهادى روانشناسان در رابطه با خانواده درمانى، تحقق پيدامى كند كه براساس آن «زن و شوهر بايد الگوهايى به وجود آورند كه در آن هر كدام، عملكرد ديگرى را در بسيارى زمينهها حمايت كند، بايد الگوى تكميلى به وجود آورند كه به هر يك از آنها، اين امكان را بدهد كه تسليم شود، بىآن كه احساس كند تسليم شده است. هم زن و هم شوهر بايد بخشى از مجزا بودن خود را براى كسب تعلق از دست بدهند. پافشارى زن و شوهر در حفظ حقوق مستقل خود ممكن است زير بار «بهم وابستگى» رفتن را در يك رابطه قرينه مختل كند.»95
بهم وابستگى كه الگوى قرآن، پديد مىآورد، بهمتنيدگى نهايت مستحكمى است كه تعبير لباس بودن هر كدام از زن و مرد براى ديگرى، بدان اشاره دارد، يعنى هر كدام مانع آشكار شدن معايب ديگرى است، هر كدام ديگرى را زيبا جلوه مىدهد و هر كدام آسايش ديگرى را تأمين مىكند و مانع آسيب به او مىشود.
«هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ» (بقره /187)
«زنان جامه شما و شما نيز لباس آنها هستيد.»
تعبير قرآن مىتواند شكل كاملتر «خط و مرزبندى ذهنى باشد» كه روانشناسان در حوزه خانواده درمانى، تأكيد بر ضرورت آن دارند. اين حدود ذهنى كه زندگى زن و شوهر را از زندگى دو خانواده اصلى جدا مىسازد، نه سفت باشد كه سبب انزواى آن دو شود و نه سست كه به خويشاوندان اجازه نفوذ و دخالت در عملكرد آن دو را بدهد.96 خويشاوندان بايد اين انفصال را97 پذيرفته، مورد حمايت قرار دهند و گرنه واحد خانواده در معرض تهديد قرار مىگيرد.98
براساس تعبير قرآن، هر يك از زن و شوهر، جسم و جان ديگرى و سبب زيبا و خوشايند جلوهگر شدن او به حساب مىآيد. بهم وابستگى با اين ويژگى، هم حافظ استقلال خانواده است و هم صميميت رابطه آن را با خويشاوندان تأمين مىكند. چنين زن و شوهرى، سعادتشان را مستند به خانواده همديگر مىدانند و خانوادههاى اصلى نيز، خودشان را ممنون آن دو مىشناسند.
در روايتى آمده است:
«الآباء ثلاثة اب زوّجك و اب ولّدك و اب علّمك».99
«پدران سه تا هستند: پدرى كه به تو همسر داده، پدرى كه تو را به دنيا آورده و پدرى كه به تو دانش آموخته است.»
وقتى شوهر خواهر، يا شوهر دختر امام سجادعليه السلام، بر آن حضرت وارد مىشد، او را روى عبايش مىنشاند و مىفرمود: «مرحبا بمن كفى المؤنة و ستر العورة»100.
«خوش آمد مىگويم به كسى كه بخشى از مؤنه زندگيم را تقبّل كرده و ناموسم را پوشانده است.»
حمايت خويشاوندان، از خانوادهاى هستهاى، مصاديق مختلف دارد و بهترين آنها توصيه به درك متقابل و پوشش بودن براى همديگر، است كه اعتراف و تأكيد بر استقلال آن نيز شمرده مىشود، تا بدينوسيله از خطر دريدگى در لباس زندگى زناشويى و درز معايبى، از آن به بيرون، پيشگيرى به عمل آيد.
معمولاً وابستگى شديد به خانوادههاى اصلى و ناآشنايى با راز و رمز ايجاد محوطه خانوادگى و پذيرفته نشدن حيات زناشويى، نزد خويشاوندان، زمينهساز جهيدن اسرار زناشويى، به بيرون از حريم آن، مىشود و تمايلات غريزى مادر شوهر و مادرزن را شعلهور مىسازد كه اولى به قصد براى خود نگهداشتن پسرش، با عروس كه او نيز چنين هدفى101 را پيگير است، به طور طبيعى سر ستيز دارد و دومى در پى ساختن داماد ايدهآلش مىباشد. واويلاى اين دو مادر، ممكن است، دو فاميل را به صفآرايى دعوت كند، حمايتهاى جانبدارانهاى را راهاندازى نمايد و بهمتنيدگى زناشويى را به نابودى كشاند!
مطالعات آسيبشناختى خانواده وجود چنين فرايند را در پهنه تعامل خويشاوندان و خانوادهها تأييد مىكند. براساس آمار داده شده در ايران، 27% زنان و مردان متقاضى طلاق عامل اقدامشان را، دخالت بيجاى خويشاوندان و آشنايان اعلام نمودهاند كه از نظر فراوانى، در رتبه دوم قرار دارد.102
3. رسالت درمان خانواده
قرآن با واقعبينى ويژه خود،آسيبپذيرى خانواده را با گونههاى مختلفش پيشبينى كرده و براى كنترل و درمان به موقع آن راهكارى ارائه داده است كه با خانواده درمانى جديد، تفاوت اساسى دارد.
طبق نظريه «خانواده درمانى» جديد، درمانگر، وقتى به سراغ خانواده مىرود كه آسيب و اختلال روانى در يك عضو يا دو عضو و يا... ، به عنوان مرض و عارضه پابرجا، جلب توجه كند. باور درمانگر اين است كه فرد در چارچوب محيط اجتماعىاش در نظر گرفته شود. فرد نمىتواند جدا از ساير اعضاى خانواده باشد. پس بايد ساخت گروه خانواده تغيير كند تا اعضاى آن هم تغيير كند.103 خانواده درمانگر، به گونه مردمشناس بايد به فرهنگى كه با آن كارمى كند ملحق شود و در داخل سيستم خانواده، فشار آن را تجربه كند و برخلاف مردمشناس كه به شناخت بسنده دارد، بايد آن فرهنگ را تغيير دهد. وارد سيستم خانواده شدن يعنى شبيه شدن با اعضاى خانواده و تقليد كردن از آنها، كار دشوارى است ولى بدون اين نوع برونسازى، درمانگر نمىتواند، موفق به بازسازى خانواده شود.104
نظريه خانواده درمانى قرآن با واگذارى مسؤوليت درمان به اعضاى خانواده و خويشاوندان، از اقدام زودهنگام و پيش از ريشهدار شدن آسيب، حمايت مىكند. به همين دليل از واژه «خوف نشوز» استفاده مىكند كه اشاره دارد به آغاز نمايش علائم هنجارشكنى توسط زن، شوهر يا هر دو.
به تعبير ديگر، قرآن از اين ايده حمايت مىكند كه اسرار خانواده نبايد به بيرون از خانواده درز كند. در جامعه تنها بعض اعضاى خويشاوندان مىتواند در بعض شرايط، در جريان مشكلات خانواده به صورت تفصيلى قرار بگيرند و آن، زمانى است كه زن و شوهر هر دو روابطشان را گلآلود ببينند.
مرد و زن هر دو موظف است كه همديگر را زير ذرهبين قرار دهد. هر گاه نشانههاى انگيزه آسيبزنى به روابط زناشويى را، در رفتار همديگر مشاهده كرد، بى درنگ دست به كار شده، از توسعه و رشد آن جلوگيرى نمايد.
بدين ترتيب در نظريه قرآن مشكل ورود درمانگر در سيستم خانواده و خود را عضو آن قلمداد كردن، به گونهاى كه ساير اعضا بپذيرند، وجود ندارد؛ چه آن كه درمانگر از پيش در خانواده يا خويشاوندان عضويت حقيقى دارد، و مىتواند زودهنگام متوجه آسيب شده و آهنگ درمان كند.
قرآن در رابطه با نقش و راهكارهاى مورد استفاده زن و مرد در امر خانواده درمانى و كنترل اختلال رؤيت شده در خانواده، مىگويد:
«وَالَّتِيْ تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِى الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغَوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً...» (نساء /34)
«زنانى را كه از سركشى شان بيم داريد، پند دهيد، در رختخواب تنها گذاريد و تنبيه كنيد. پس اگر از شما فرمان بردند، دنبال راهى بيدادگرى بر ضد آنها نباشيد.»
«وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَن يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَيْرٌ...» (نساء /128)
«اگر زنى از شوى خويش بيم سركشى و رويگردانى داشته باشد، مانعى ندارد با هم صلح كنند و صلح بهتر است».
كارآمدترين سرفصل نظريه خانواده درمانى، در قرآن، درمان خانواده توسط خويشاوندان است كه ابنعربى از آن به عنوان يكى از اصول قرآنى ياد مىكند كه بنيان شريعت را تشكيل مىدهد و با اظهار تأسف از اين كه در عصر وى در تمام شهرهاى كشورش، اثرى از اجراى اين طرح قرآنى به چشم نمىآيد مىگويد:
«وقتى كه تمام قضات را به اجرا و احياى اين اصل، فراخواندم، جز يك قاضى، كسى جواب مثبت ندادند».105
رشيد رضا نيز با سوگمندى، مىگويد:
«در حالى كه فساد در خانوادهها، در حال گسترش است و از والدين به بچهها سرايت مىكند كسى وجود ندارد كه به اين سفارش گرانمايه، به عنوان واجب يا مستحب عمل كند.»106
قرآن نقش درمانگرى را وقتى به خويشاوندان واگذار مىكند كه روابط زناشويى از سوى زن و شوهر، به تهديد گرفته شود و نشانههاى حقكشى در رفتار هر دو به چشم آيد. در چنين شرايطى قرآن مىگويد:
«وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَماً مِنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلاَحاً يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيماً خَبِيراً» (نساء /35)
«اگر از ناسازگارى ميان زن و مرد بيم داشتيد، داورى از خويشاوندان شوهر و داورى از خويشاوندان زن، برانگيزيد، اگر آن دو طالب اصلاح باشند، خداوند ميانشان سازگارى پديد مىآورد. همانا خداوند دانا و آگاه است.»
مفسّران و فقيهان، پرسشهايى از اين دست را در رابطه با آيه، مهم ديده و طرح كردهاند كه چه كسى مخاطب آيه است؛ و كسى كه برانگيخته مىشود داور است يا وكيل؟، دو نفرى كه براى حل مشكل خانواده تعيين مىگردند، مىتوانند تصميم بر طلاق و جدايى زن و شوهر بگيرند، يا نه؟، جز خويشاوندان كس ديگرى اجازه دارد كه به ايفاى چنين نقشى همت گمارد يا نه؟
در كنار ديدگاههايى كه خود زن و مرد، فرمانروايان و مؤمنين را مسئول مىشناسد، برخى اين احتمال را نيز مطرح مىكند كه مخاطب آيه خويشاوندان دو طرف است.107 اين احتمال طرفدار چندان جدى ندارد ولى با ظاهر قرآن، قضاوت عقل و سنت سازگارى بيشتر، نشان مىدهد، زيرا براساس بيان صريح قرآن، كار خانواده درمانى، بايد توسط خويشاوندان، صورت گيرد. واگذارى يا مشروط كردن، اين كار، به دستور حكومت، دليلى ندارد، مخصوصاً با توجّه به اين واقعيتها كه خويشاوندان به صورت طبيعى در جريان مشكل قرار مىگيرند و انگيزه ذاتى براى اقدام و زمينه عاطفى براى اجرا هم دارند.
سرشت دين و بناى زن و مرد بر افشا نشدن اسرار خانواده است و دولتى شدن اين نوع تنشزدايى به معناى بازارى شدن ماجراى درون خانوادگى مىباشد. بسيارى از اوقات خانواده و خويشاوندانش، در سايه حكومت طاغوتمنش يا كافر، زندگى مىكنند كه دين مراجعه و دادخواهى از آن را، ناروا مىداند. گستردگى آشفتگى خانوادگى در اين سطح، به قدرى وسعت دارد كه در حوصله حكومت نمىگنجد.
در روايتى كه تمام مفسّران و فقها، به نقل آن پرداختهاند، نيزهمراهان زن و مرد كه يقيناً خويشاوندان ايشان بودهاند مسئول تعيين داور شناخته شده است و نه خود علىعليه السلام:
«انه جاءه رجل و امرأة و مع كل واحد منهما فئام من الناس - فقال علام شأن هذين؟ قالوا وقع بينهما شقاق قال علىعليه السلام فابعثوا حكماً من اهله و حكماً من اهلها ثمّ قال للحكمين تدريان ما عليكما! أن رأيتما ان تجمعا جمعتما و ان رايتما ان تفرقا فرقتما فقالت المرأة - رضيت بكتاب اللَّه بما علىّ فيه ولى. قال الرجل اما الفرقة فلا. قال علىعليه السلام كذبت و اللَّه حتى تقر بمثل ما اقرت به»108.
«زن و مردى - كه هر كدام را جمعى از مردم همراهى مىكردند - به امام علىعليه السلام مراجعه كردند. امامعليه السلام فرمود: «اين دو را چه ماجرايى است؟ گفتند: بين آنها، ناسازگارى پديد آمده است! امام فرمود: از خويشاوندان هر كدام داورى را برگزينيد. سپس به دو داور فرمود: مىدانيد چه مسؤوليتى داريد؟ اگر نظرتان اين بود كه آنها را هم بمانند، حكم به با هم ماندن آنها مىكنيد و اگر نظرتان بر اين قرار گرفت كه از هم جدا شوند، حكم به جدايى آنها مىكنيد. پس زن گفت راضى هستم به حكم كتاب خدا! چه بر ضررم باشد و چه بر نفعم! مرد گفت: به جدايى رضايت نمىدهم؟ امام فرمود: به خدا سوگند، تن دادنت، به داورى، دروغين است، مگر اين كه اقرار كنى به گونهاى كه زن اقرار كرد.»
قسمت پايانى روايت از صلاحيت و اختيارات گسترده داوران پرده برمىدارد (و گويا اين نكته را مورد تأكيد قرار مىدهد كه تعيين پيششرط در حقيقت دعوت به طرفدارى از يك طرف دعوا مىباشد كه يادآورى عادلانه سازگارى ندارد) و گرنه همانگونه كه تلقى وكالت از آيه، مخالف نص آن مىباشد109، انتخاب گزينه طلاق - با استناد به آيه - توسط داوران نيز مخالف صراحت قرآن است كه تأكيد بر آسيبزدايى و كارآمدى قطعى اين گونه از خانواده درمانى دارد. بنابراين اگر درمانى صورت نمىگيرد، راز آن را بايد در ناكارآمدى و ناتوانى درمانگر، جستجو كرد و دنبال داور ديگرى بود، به همين دليل، شهيد ثانى مىگويد:
«شايسته داوران است كه در تلاششان، خلوص نيت و قصد اصلاح داشته باشند. پس كسى كه در تلاش شايستهاش، حسن نيت دارد، خداوند تلاشش را نيكو قرار مىدهد و اين سبب تحقق خواسته او مىگردد، چنان كه قرآن بدان اشاره دارد: «اگر دو داور اراده اصلاح داشته باشند، خداوند، وفاق بين زوجين را مقدر مىكند». مفهوم شرط اين است كه ناكامى داوران و تداوم ناسازگارى بين زن و شوهر، بازتاب دهنده فساد نيت دو داور است و اين كه آن دو با همدلى و توافق در پى اصلاح نبودهاند؛ بلكه در نيك يكى يا هر دو فساد وجود داشته، به همين دليل به مرادشان نرسيدهاند.»110
رشيد رضا نيز از آيه همين مطلب را مىفهمد و تأكيد مىكند كه براساس آيه، اگر اراده داوران درست باشد وفاق حتماً حاصل مىآيد. اين نشانه اهتمام خداوند نسبت به تحكيم نظام خانوادههاست. كه در مقابل سازگارى، از جدايى، يادى نمىكند، تا بدينوسيله بفهماند كه جدايى نبايد به وجود آيد.111
عادلانه بودن داورى، مورد تأكيد قرآن است. (نساء /58). در خصوص خانواده علاوه بر رعايت عدالت، احياى مجدد صميميت در محيط خانواده، نيز هدف داورى قلمداد شده است، بر اين اساس، شايستگى داور در اين باب، معنى خاص دارد. علاوه بر زمينههاى طبيعى از قبيل آشنايى بيشتر داوران با وضعيت درون خانوادگى، علاقمندى شديد آنها با بازگشت صلح و دوستى در خانواده، آرامش خاطر زن و شوهر در مقام بيان آنچه كه در ضميرشان دارند، از دوستى، كينه، اراده با هم ماندن، از هم جدا شدن و دلايل هر كدام كه بازگويى آنها با بيگانه، از نظر آنان، ناخوشايند مىباشد. فضايل اكتسابى همچونان: مهرورزى، مهارت قناعت دهى112 و صالح بودن،113 نيز جزء شرايط داورى داوران فاميلى، قلمداد شده است كه به روزرسانى آنها مستلزم آشنايى با روانشناسى خانواده و فن رواندرمانى خانواده خواهد بود.
روش كارى داوران در تفاسير و كتب فقهى اين گونه توضيح داده شده است كه هر كدام از دو داور، با خويشاوند خود، به تنهايى مىنشيند تا در جريان گفتنىها و تمايلات او قرار گيرد114 و ظالم و مظلوم را بشناسد، سپس دو داور، طى نشستى، عوامل ناسازگارى را در پرتو دانستنيها و شنيدنىهايى كه به دست آورده است، به مطالعه مىگيرند تا مقصر اصلى و راههاى درمان آشفتگى روابط زناشويى را، مشخص نمايند. در نهايت هر كدام به سراغ فاميل خود مىرود تا مسؤوليت و وظيفه او را در رابطه با پديده ناسازگارى و درمان آن، به وى گوشزد كند.115
ولى ظاهر قرآن و چارجوب نهفته در آن، شمول دارد و تمام گونههاى آشفتگى خانوادگى و اقدامات و فعاليتهايى را كه در جهت بازگشت صميميت و بهم وابستگى به خانواده مؤثر است، در برمىگيرد. براساس اين معيار، نشستهاى مشترك و مركب از دو داور و اعضاى خانواده، اگر مفيد تشخيص داده شود، نيز مشروعيت و مطلوبيت پيدا مىكند و...
به هر حال فيصلههاى داوران، نافذ است. دستگاه قضايى حق ندارد، چيزى بر آن بيفزايد يا كم كند،116 شروط پيشنهادى آنها در صورت سازگارى با شرع، لازمالاجرا مىباشد.117 جلوگيرى از تخلف، با نظارت مشترك حاكم و خويشاوند، قابل تأمين است.
آخرين سخن
پي نوشت :
66 - پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: «ما بنى فى الاسلام بناء احب الى اللَّه من التزويج»، بحارالانوار، 222/100.
67 - جهت مطالعه حالات روحى و غريزه جوانان اعم از زن و مرد مراجعه شود به: موريس دبس، بلوغ، ترجمه حسن صفارى، تهران، چاپخانه على اكبر علمى، 1328؛ سجادى، سيد ابراهيم، همگرايى و فروپاشى نهاد خانواده در نگاه قرآن، پژوهشهاى قرآنى، مشهد، 170/ 1383.
68 - مبانى جامعهشناسى، ترجمه باقر پرهام، /237.
69 - ساروخى، باقر، مقدمهاى بر جامعهشناسى خانواده، چاپ ششم، تهران، سروش، 1382، بخش دوم.
70 - وسائل الشيعه، 229/14.
71 - الهندى، على، كنزالعمال، چاپ پنجم، بيروت، مؤسسة الرسالة، 295/16 1405 و 296.
72 - همان.
73 - نجاتى، حسين، روانشناسى زناشويى، چاپ اول، تهران، انتشارات بيكران، 50/ 1376.
74 - مطهرى، مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام، چاپ نهم، تهران، شركت افست، 222/ 1359.
75 - منتسكيو، روح القوانين، ترجمه على اكبر مهتدى، چاپ هشتم، تهران، انتشارات اميركبير، 634/ 1362 و 632.
76 - حقوق زن در اسلام و اروپا، /101.
77 - هرى. س.ترى يانديس، فرهنگ و رفتار اجتماعى، ترجمه نصرت فتى، چاپ اول، تهران، نشر رسانش، 216/ 1378.
78 - مأخذ مخاطبشناسى در آيه تفاسير زير مىباشد:
- الصادقى، محمد، الفرقان فى تفسير القرآن، چاپ دوم، انتشارات فرهنگ اسلامى، 134/19 - 18 1406.
- البرسوى، اسماعيل، تفسير روح البيان، چاپ هفتم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 146/6 1405.
- تفسير المراغى، 103/ 16 - 18.
79 - كنزالعمال، 290/16.
80 - نظام حقوق زن در اسلام، /73.
81 - زمخشرى ضمن اين كه خود، شش دليل اقامه مىكند بر اين كه مراد از آيه مورد بحث ولى و سرپرست دختر جوان و شوهرناكرده است، اين تلقى را ديدگاه مالك نيز معرفى مىكند. مرحوم طبرسى اين نظر را نظر جمعى از علماى شيعه و نظر شافعى مىداند: مراجعه شود به: تفسير كشاف، 463/1 و مجمعالبيان، 341/1.
82 - خانواده و خانواده درمانى، /46.
83 - بحارالانوار، 219/100.
84 - سجادى، ابراهيم، قواميت مردان بر زنان در خانواده، پژوهشهاى قرآنى، شماره 149/ 35-36.
85 - همان، مشاركت اجتماعى زنان، پژوهشهاى قرآنى، شماره 172/ 37-38.
86 - جان گرى، مردان مريخى و زنان ونوسى، ترجمه لوئيز عندليب و اشرف عديلى، چاپ اول، تهران، نشر سيمرغ، 51/ 1374.
87 - همان.
88 - جهت مطالعه بيشتر موضوع ويژگىهاى گرايشى زن و مرد، مراجعه شود به:
- جان گرى، مردان مريخى و زنان ونوسى، ترجمه لوئيز عندليب و اشرف عديلى، چاپ اول، تهران، نشر سيمرغ.
- سجادى، سيد ابراهيم، همگرايى و فروپاشى خانواده، /170 - 175.
- همان، قواميت مردان بر زنان در خانواده، پژوهشهاى قرآنى، شماره 143-150/ 35-36.
- ويل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زرياب، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، /135-137.
89 - رشيد رضا، تفسير المنار، چاپ دوم، بيروت، دارالمعرفة، 456/4.
90 - الطبرى، ابن جرير، جامع البيان فى تأويل القرآن، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلمية، 467/2 1412.
91 - مجمع البيان، 24/2.
92 - نظام حقوق زن در اسلام، /148.
93 - همان، /210.
94 - مردان مريخى و زنان ونوسى، /45.
95 - خانواده و خانواده درمانى /87.
96 - همان، /88.
97 - همان، /40.
98 - همان /47.
99 - امينى، عبدالحسين، الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، تهران، دارالكتب الاسلامية، 369/1 1366. به نقل از: درآمدى بر نظام خانواده در اسلام، /185.
100 - وسائل الشيعه، 42/14.
101 - وقتى ويژگى روحى خصوصى سازى مشترك بين تمام زنان را بدانيم، مادرشوهر و عروس هر دو اين ويژگى را دارند و در فكر اختصاصى كردن داماد هستند.
102 - فرجاد، محمد حسين، آسيبشناسى اجمتاعى ستيزههاى خانواده و طلاق، چاپ اول، انتشارات منصورى، 108/ 1372.
103 - خانواده و خانواده درمانى، /22.
104 - همان، /168 - 169.
105 - ابن عربى، محمد، احكام القرآن، بيروت، دارالمعرفة، 421/1 1407.
106 - تفسير المنار، 79/5.
107 - زيدان، عبدالكريم، المفصل فى احكام المرأة و البيت المسلم، چاپ سوم، بيروت، مؤسسة الرسالة، 417/8 1417؛ تفسير المراغى، 31/5؛ السيورى، مقداد، كنز العرفان فى فقه القرآن، چاپ اول، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 272/2 1380؛ القرطبى، محمد، الجامع لاحكام القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، 174/51 1405.
108 - الشافعى، محمد، الام، بيروت، دارالمعرفة، 195/5؛ العياشى، محمد، تفسير العياشى، چاپ اول، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1411 ه ، 267/1؛ تفسير الكشاف، 73/2.
109 - ابن القيم الجوزيه، زاد المعاد فى هدى خير العباد، چاپ بيست و هفتم، بيروت، مؤسسة الرسالة، 190/5 1415.
110 - عاملى، زين الدين (شهيد ثانى)، مسالك الافهام، چاپ اول، قم، مؤسسة المعارف الاسلامية، 369/8 1416.
111 - تفسير المنار، 79/5.
112 - تفسير الكشّاف، 72/2.
113 - ابن كثير، اسماعيل، تفسير القرآن العظيم، چاپ سوم، بيروت، دارالمعرفة، 505/1 1409.
114 - مسالك الافهام، 369/8.
115 - المفصل فى احكام المرأة و البيت المسلم، 424/8.
116 - همان، /433.
117 - مسالك الافهام، 371/8.
منبع:www. maarefquran.com