نقش احادیث و روايات در فهم قرآن

همان طور كه گفته شد از مجموع آيات و روايات زياد و صحيح، اين نكته به طور مسلم روشن مى‏شود كه علم جامع به قرآن، ظاهر يا باطن، تأويل يا تنزيلش، در اختصاص و انحصار اهل بيت عصمت و طهارت است و براى فهم باطن قرآن و معارف بلند و اسرار آن بايد به محضر آن پاكان رفت. بخشى از روايات متواتر، نصوص ثقلين است كه قرآن و عترت را از يكديگر غير قابل انفكاك مى‏داند و به همين جهت گفته شد كه تمسك به قرآن بدون اهل بيت عصمت و نيز تمسك به اهل بيت
پنجشنبه، 3 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش احادیث و روايات در فهم قرآن
نقش احادیث و روايات در فهم قرآن
نقش احادیث و روايات در فهم قرآن

نويسنده: حضرت آية اللّه جوادى آملى
همان طور كه گفته شد از مجموع آيات و روايات زياد و صحيح، اين نكته به طور مسلم روشن مى‏شود كه علم جامع به قرآن، ظاهر يا باطن، تأويل يا تنزيلش، در اختصاص و انحصار اهل بيت عصمت و طهارت است و براى فهم باطن قرآن و معارف بلند و اسرار آن بايد به محضر آن پاكان رفت. بخشى از روايات متواتر، نصوص ثقلين است كه قرآن و عترت را از يكديگر غير قابل انفكاك مى‏داند و به همين جهت گفته شد كه تمسك به قرآن بدون اهل بيت عصمت و نيز تمسك به اهل بيت بدون قرآن، عملى ناقص و انحرافى است .
اكنون كه ضرورت رجوع به اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) روشن شده، بايد ديد نقش عترت و روايات وارده از آن ناحيه، در فهم قرآن چيست و نسبت روايات شريفه قرآن كدام است؟ كه در چند نكته بيان مى‏شود:

يك - حجيت روايات، به حجيت قرآن بر مى‏گردد

اگر از ما بپرسند كه چرا به روايات عمل مى‏كنيد و سخنان معصومين (عليهم السلام) را حجت ميدانيد، جواب مى‏دهيم چون پيامبر (ص) فرموده: «انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتى» (1) و اگر بپرسند كه چرا سخن پيامبر را حجت مى‏دانيد، مى‏گوييم چون خدا فرموده: هر چه پيامبر مى‏گويد قبول كنيد: «ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا» (2) ، «أطيعوا اللّه و أطيعوا الرسول و أولى الامر منكم» (3) دراينجا ديگر سؤال قطع مى‏شود؛ زيرا قول خداوند كه آفريدگار جهان است، حجت بالذات است و سؤال بردار نيست. بنابراين، اصل حجيت و اعتبار روايات معصومين (عليهم السلام) به قرآن بر مى‏گردد، يعنى حجت بودن قول معصوم به استناد قرآن است نه حجت بودن اصل روايت مورد وثوق، چون اعتبار خبر موثق به استناد بناى عقلا به ضميمه عدم ردع از طرف شارع است ولى اعتبار قول مروى عنه - نه اعتبار اصل روايت كه طريق است - بايد قبلاً احراز شده باشد كه در مورد بحث اعتبار قول مروى عنه بوسيله قرآن حكيم ثابت شده است .

دو - قرآن، داور روايات متعارض

در نصوص علاجيه وقتى از معصومين (عليهم السلام) سؤال مى‏كنند كه اخبار متعارض را چه كنيم، پس از آنكه جمعهاى دلالى را تذكر مى‏دهند، جمعهاى سندى را گوشزد مى‏فرمايند و موافقت با قرآن را يكى از راه‏هاى علاج و جمعهاى سندى معرفى مى‏كنند. جمع دلالى همان رد مطلق به مقيد و عام به خاص و مانند آن است كه جزء تفهيم و تفاهم عرفى است و اگر روايات متعارضى بإ؛ ك‏ك جمعهاى دلالى مشكلشان رفع شود، معلوم مى‏شود تعارض آنها ابتدايى بوده در واقع متعارض نبوده‏اند و نيازى به جمع سندى نيست. جمع سندى آن است كه روايات از حيث سند و اصل صدور يا از لحاظ جهت صدورشان از معصوم مورد بررسى قرار گيرد؛ در اين زمينه يك راه علاج همان سنجش با قرآن است كه فرموده‏اند: «ما وافق كتاب اللّه فخذوه و ما خالف كتاب اللّه فدعوه» روايتى را كه موافق كتاب خدا بود، بگيريد. و آن را كه مخالف قرآن بود، رها كنيد .
پس معلوم مى‏شود همان طور كه روايات در اصل حجيت نيازمند قرآنند، در تعارض روايات و تشخيص درستى يا نادرستى مفهومى نصوص نيز معيار و ميزان اعتبار قرآن است. بنابراين، قرآن در مقام حجيت «هو الاول» است چنانكه در مقام تبيين و تفهيم و رفع مشكلات روايات «هو الاخر» است و روايات فرع قرآن هستند. البته سخن ما در مقام استدلال و فهم و تعليم و تبيين روايات است وگرنه از نظر مقامات معنوى، عترت و اولياى الهى مقامى همتاى مقام قرآن دارند، چون از حديث معروف ثقلين همتا بودن عترت با قرآن استفاده مى‏شود نه روايت، لذا فرع بودن روايت نبست به قرآن منافى اصل بودن و هم وزن بودن عترت با قرآن نيست .

سه - قرآن، بيانگر فروع و جزئيات احكام نيست

قرآن كريم بيانگر فروع و جزئيات احكام نيست، بلكه خطوط كلى دين ومعارف اصيل را خيلى باز و روشن براى جوامع بشرى بيان كرده است؛ به همين دليل در اصل اعتبار و حجيت، نياز به تفسير از سوى روايات ندارد. تفسير يعنى بيان كردن مداليل الفاظ و پرده برداشتن از چهره كلمات و قرآن چون روشن و بدون ابهام است به تفسير روايى هم نياز ندارد ولى خود قرآن فرموده است كه براى تتميم نصاب اعتبار و حجيت، حدود و فروع را از رسول اللّه و عترت (عليهم السلام) بپرسيد، آنان مبين و شارحان كليات قرآن هستند و قيود و جزئيات آن را براى شما روشن مى‏سازند.«و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم» مثلا (4) قرآن كريم مى‏فرمايد نماز بخوانيد «أقيموا الصلوة» (5) و اهل بيت جزئيات و كيفيت آن را بيان مى‏كنند كه رسول خدا(ص) پس از رفتن به معراج و تعليم نماز، به امت خود فرمودند: «صلوا كما رأيتمونى أصلى» (6) نماز بخوانيد همانگونه كه من نماز مى‏خوانم. قرآن مى‏گويد: «للّه على الناس حجّ البيت من استطاع اليه سبيلا» و (7) پيامبر مى‏فرمايد: «خذوا عنىّ مناسككم» (8) سلوك دينى خود و مناسك حجتان را از من ياد بگيريد.
گرچه قرآن « ليس كمثله شى‏ء» است؛ زيرا ازسوى خداى « ليس كمثله شى‏ء» (9) نازل شده و مانند ندارد تا بتوان از راه تمثيل به آن، مطلب را به خوبى فهميد ولى براى نزديك شدن به ذهن مى‏توان گفت كه قرآن مانند قانون اساسى است كه تنها خطوط كلى تمدن را ترسيم مى‏كند و در بيان خطوط كلى، هيچ ابهامى نداردو چون وارد جزئيات نشده، جزئيات آن را «قانون عادى» تبيين مى‏كند. اگر مى‏فرمايد: «أحلّ اللّه البيع» (10) يا «أفوا بالعقود» (11) يا «أقيموا الصلوة» (12) يا «اتواالزكاة» (13) اينها در دلالت بر خطوط جامع و كلى ابهامى ندارد ولى نحوه اجرا و مشخص شدن جزئيات ومصاديق آنها را بر عهده اهل بيت گذاشته است و قرآن به روشنى فرموده: اين امور از رسول خدا و جانشيان مطهر آن حضرت بگيريد و در واقع همه آنچه كه اهل بيت مى‏گويند سخن قرآن است، ليكن
سخن با واسطه قرآن كه از باطن و اسرار قرآن گرفته و براى مردم تبيين مى‏كنند .

چهار - تقدم فهم خطوط كلى قرآن بر فهم روايات

ازمباحث گذشته روشن شد كه قرآن اصل است و روايات فرع آن، قرآن اصول كلى را مى‏گويد و روايات حدود، قيود و خصويات آن را تبيين مى‏كنند. حجيت اوليه روايات به قرآن است و چون روايات جعلى و غير جعلى، تقيه‏اى و غير تقيه‏اى دارند. لذا سند و جهت صدور و دلالت آنها (تمام جهات سه گانه) بايد با قرآن سنجيده شود. از اينجا روشن مى‏شود كه پيش از فهم روايات ،نخست بايد خطوط كلى قرآن را با استفاده از آيات مربوطه در هر موضوعى به دست آوريم و سپس براى تبيين فروع آن اصول مسلم ازروايات استفاده كنيم. اگر چنين عمل كرديم اولا روايات مخالف با قرآن را مى‏توانيم بشناسيم و طرد كنيم گرچه معارضى نداشته باشد و ثانياً رواياتى را مى‏پذيريم كه مخالف ظواهر معتبر و تمام قرآن نباشد و در نهايت با استفاده ازچنين رواياتى، جزئيات و مصاديق اجرايى آيات قرآن ،تبيين مى‏گردد.

پنج - آيات معارف و ظواهر روايات

روايت وارده از اهل بيت (عليهم السلام) دو گروهند، برخى مربوط به آيات احكام و برخى مربوط به آيات معارف. در روايات احكام، چه در احكام الزامى (واجب و حرام) و چه در احكام غير الزامى (مستحب و مكروه)، ظاهر حديث حجت است ولى در معارف اگر مثلا خواستيم بفهميم،«لوح» چيست، «عرش» يعنى چه و «ملك» كدام است؟ ظواهر روايات حجت نيست. مثلاً روايتى كه عرش را براى ما معنا مى‏كند، درصورتى حجيت دارد كه سه شرط داشته باشد:
الف - از حيث سند قطعى باشد مثل اينكه متواتر يا خبر واحد محفوف به قرينه قطعيه باشد.
ب - جهت صدور ورايت براى بيان معارف واقعى قطعى باشد نه از روى تقيه و مانند آن .
ج - دلالتش نص باشد نه ظاهر .
اگر رواياتى اين سه شرط را داشت و مفيد جزم و يقين بود حتى در اعتقادات و اصول دين (غير از اصل مبدأ) هم معتبر است ولى اگر مفيد جزم نبود،در مانند لوح وقلم و كيفيت آفرينش آسمان و زمين و مانند آن كه اعتقاد به آنها شرط ايمان نيست مى‏تواند به عنوان احتمالى ظنى راهگشا باشد و به همين معيار هم مى‏توان به صاحب شريعت اسناد داد ولى نمى‏توان به طور جزم گفت كه نظر اسلام در اين زمينه چنين است. چون ادله حجيت خبر واحد مربوط به احكام عملى است كه در آنها به ظن معتبر مى‏توان اعتماد كرد .

شش - روايات تطبيق و روايات تفسير

اكثر رواياتى كه در ذيل آيات آمده، به عنوان تطبيق و بيان مصداق كامل در طرف كمال و سعادت يا در طرف نقص و شقاوت است نه به عنوان تفسير لفظى كه فرموده باشد مثلاً فلان لفظ در اين معنا نازل شده و براى اين معناست ومصداق ديگرى ندارد. البته مواردى هم به طور يقينى وجود دارد كه مصداق آن منحصر به فرد است نظير آيه «انما وليّكم اللّه و رسوله والذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاةو هم راكعون» (14) و آيه مباهله (15) و آيه تطهير (16) و آيه ذوى القربى (17) ولى اكثر آيات قرآن، مصاديق زيادى دارند و روايات ويژه‏اى كه در ذيل آيات براى اين آمده كه آن آيات را بر مصاديق بارزش تطبيق دهد. فايده تطبيق آن است كه مصاديق بارز را به مفسران نشان مى‏دهد و آنان در تطبيق آيات بر مصاديق ديگرش راه روشن و مشخص را خواهند داشت .
بنابراين، اگر مثلاً در تفسير شريف برهان يا نور الثقلين، رواياتى در ذيل آيات آمده كه بيان مصداق مى‏كند و آيه را بر فر د كاملش تطبيق مى‏كند، اين تطبيق معناى آيه را از شمولش نمى‏اندازد. اگر تطبيق مى‏فرمايد كه اهل بيت (عليهم السلام) در اين آيه منظورند، يا مثلاً اين آيه در شأن آنان نازل شده مقصود آن است كه اين بزرگان مصداق كامل آيه‏اند و ديگران هم مى‏توانند مصداق آن باشند .
اولا، غالب روايات شأن نزول براى تطبيق است و موردش مخصص نيست و شامل مصدايق ديگر هم مى‏شود و ثانياً، اعتبارش زمانى است كه سلسله سند به معصوم (عليه السلام) برسد و خللى در آن نباشد و روايتى كه فقط به صحابه يا تابعين آنها برسد و به معصوم (عليه السلام) منتهى نشود، حجت شرعى ندارد. نظر مفسرين هم مى‏توان به عنوان يك احتمال، مقبول باشد ولى آن هم داراى حجيت شرعى نيست .

پي نوشت :

[1] بحار، ج.2 ص.226 ح 3
[2] سوره حشر، آيه 7
[3] سوره نساء، آيه 59
[4] سوره نحل، آيه 44
[5] سوره بقره، آيه 43
[6] بحار، ج.85 ص 279
[7] سوره آل عمران، آيه 97
[8] بحار، ج.82 ص 279
[9] سوره شورى، آيه 11
[10] سوره بقره، آيه 275
[11] سوره مائده، آيه 1
[12] سوره بقره، آيه 43
[13] سوره بقره، آيه 43
[14] سوره مائده، آيه 55
[15] سوره آل عمران، آيه 61
[16] سوره احزاب، آيه 33
[17] سوره شورى، آيه 23

منبع: تفسير موضوعى قرآن كريم (قرآن در قرآن)




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط