بلاهاى طبيعى و زیانهای روحی عذاب است يا امتحان؟

آنچه فلاسفه به نام قوانين تكوين و نظام اسباب و علل خوانده‏اند در فرهنگ اسلامى، سنّت الهى ناميده مى‏شود. سنّت‏هاى خداوند از شئون ربوبيّت پروردگار عالم و تدبير خا لق هستى براى موجودات است. يكى از متداول‏ترين سنن الهى، آزمايش و امتحان است كه نه مربوط به قشر خاصى است و نه در زمان و مكان مشخصى صورت مى‏گيرد. امتحان هر كس بر حسب درك و معرفت، موقعيت فردى و اجتماعى، شخصيت روحى و معنوى، ميزان اعتقاد، ايمان و باور، متفاوت است. برترين انسان‏ها
شنبه، 5 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بلاهاى طبيعى و زیانهای روحی عذاب است يا امتحان؟
بلاهاى طبيعى و زیانهای روحی عذاب است يا امتحان؟
بلاهاى طبيعى و زیانهای روحی عذاب است يا امتحان؟

نويسنده:غلامرضا گلى زواره‏
آنچه فلاسفه به نام قوانين تكوين و نظام اسباب و علل خوانده‏اند در فرهنگ اسلامى، سنّت الهى ناميده مى‏شود. سنّت‏هاى خداوند از شئون ربوبيّت پروردگار عالم و تدبير خا لق هستى براى موجودات است. يكى از متداول‏ترين سنن الهى، آزمايش و امتحان است كه نه مربوط به قشر خاصى است و نه در زمان و مكان مشخصى صورت مى‏گيرد. امتحان هر كس بر حسب درك و معرفت، موقعيت فردى و اجتماعى، شخصيت روحى و معنوى، ميزان اعتقاد، ايمان و باور، متفاوت است. برترين انسان‏ها كسانى هستند كه از امتحان خداوند سرافراز بيرون آيند. امام صادق(علیه السلام)فرمود:
«مؤمن همچون كفه ترازو است، هر اندازه ايمانش رو به فزونى رود، امتحانى سخت‏تر دارد.»(1)
خداوند در قرآن كريم موارد متعددى از بلاهايى را كه متوجه پيامبران بوده است، نقل مى‏فرمايد كه دقّت و تفكر در آنها ذهن را بيشتر به اهميّت موضوع متوجه مى‏سازد.
گاه امتحان الهى در قالب سختى‏ها، محروميت‏ها و مصايب ظاهر مى‏گردد. رنج و شدايد امورى هستند كه انسان در زندگى خود ناگزير از رويارويى با آنهاست. وظيفه آدمى در قبال مقدّرات و خواست الهى مقاومت، پايدارى، استقامت و پرهيز از جزع و فزع است (ناشكيبايى) چنان كه قرآن مى‏فرمايد:
«وَ لَنبلُوَنّكُم بِشى‏ءٍ مِنَ الخَوفِ و الجُوعِ و نقصٍ مِن الأَموالِ و الأَنفُسِ و الثَّمراتِ و بَشِّرِ الصَّابرين؛(2) و البته شما را به سختى‏هايى چون ترس، گرسنگى، كاستى در اموال و جان‏ها، آفت زراعت و نقصان در منافع بيازماييم و مژده باد بر آنان كه صبر پيشه مى‏كنند.»
بعد از آنكه پيامبرى ميان امّتى ظهور مى‏كرد چنان چه حكمت الهى اقتضا مى‏نمود، مردم به رنج‏ها و دشوارى‏هايى دچار مى‏شدند تا زمينه مساعدترى جهت رشد و گسترش هدايت در بين آنان پديد آيد.(3) مصايب و بلايا اين مقدمات را فراهم مى‏كند كه انسان متوجه نيازمندى خود گشته، خضوع قلبى خويش را افزايش دهد. احساس نياز توجه بنده را به درگاه حق جلب مى‏كند و آمادگى روانى وى را براى پذيرش كلام حق فراهم مى‏سازد امّا انسان‏هايى كه پس از رسيدن بلا، اهل تضرع و زارى به پيشگاه حق نباشند، دل‏هايى با قساوت دارند و شيطان اعمال زشت آنان را در نظرشان زيبا جلوه داده است.(4)
غوطه‏ور گرديدن در رفاه و لذات دنيوى دل‏هارا به غفلت سوق مى‏دهد و مقدمات عصيان و رويگردانى از فرايض و واجبات پروردگار را مهيّا مى‏سازد و بدين ترتيب جامعه گام به گام به سوى سرنوشت زيانبار و تاريك پيش مى‏رود. زمانى كه فساد و انحراف بر جامعه چيرگى يافت عذاب الهى نازل مى‏گردد و به مكافات سرپيچى و ناسپاسى خود دچار مى‏شوند. اين هم نمونه‏اى ديگر از سنت الهى است كه گاهى توسط عذاب آسمانى صورت مى‏گيرد و در مواقعى با اكثر حوادث طبيعى كه مخرّب هستند انجام مى‏پذيرد. در مواردى هم عذاب توسط اقوام و گروههاى ديگر بر جامعه فرو مى‏بارد. اين گونه سختى‏ها و گرفتارى‏ها مى‏تواند تربيت‏كننده افراد و بيداركننده ملت‏ها باشد. آيت‏اللَّه شهيد مرتضى مطهرى مى‏نويسد:
«شدايد همچون صيقلى كه به آهن و فولاد مى‏دهند. هر چه بيشتر با روان آدمى تماس گيرد او را مصمّم‏تر، فعال‏تر و برّنده‏تر مى‏كند زيرا خاصيت حيات اين است كه در برابر سختى مقاومت كند و به طور خودآگاه و يا ناخودآگاه آماده مقابله با آن گردد.»(5)
بنابراين، مصيبت، سنّت قطعى و مسلّم خداوند مى‏باشد و شكيبايى در اين فضاى ناگوار ضرورتى اجتناب‏ناپذير است.
سيل، زلزله، طوفان، رانش زمين، صاعقه و آتش‏فشان، همگى عوارض طبيعى هستند كه امكان دارد باعث بروز فجايع و تهديد زندگى انسان‏ها شوند اما هر چه در مقابل اين حوادث به كمك علوم و فنون وآموزش‏هاى لازم خود را مجهز كنند قطعاً ميزان خسارات مالى و جانى كاهش مى‏يابد.
يكى از غير قابل پيش‏بينى‏ترين سوانح، زلزله است كه دانش زمين‏شناسى عقيده دارد با خالى شدن انرژى زمين در گسل‏ها و فعل و انفعلات صفحات كره زمين اين حادثه رخ مى‏دهد.
آنچه كه به زلزله سيماى خوفناك بخشيده، اين واقعيت مى‏باشد كه تكان چند ثانيه‏اى پوسته زمين موجب خرابى خانه‏ها، آتش‏سوزى‏هاى خطرناك و در نتيجه تلفات جانى و مالى مى‏شود. زمين‏لرزه با همه چهره وحشتى كه دارد حاوى اين مزيت است كه با ساختن بناهاى مقاوم تا اندازه‏اى مى‏توان از نتايج شوم آن اجتناب كرد، در صورتى كه در مقابل آتشفشان، تنها كار عاقلانه ترك محل حادثه است.(6)
در هر حال زلزله منجر به نابودى بخش مهمى از امكانات و دارايى‏هاى انسان گرديده و مجروحان و كشته‏هاى زيادى به بار مى‏آورد و پاگر چه ريشه‏اى علمى دارد امّا خارج از قلمرو و اراده بشرى است كه مى‏تواند عذابى الهى و امتحانى آسمانى باشد.
زلزله‏اى كه در پنجم دى‏ماه 1382، در شهرستان بم اتفاق افتاد، علاوه بر خسارات فراوان جانى و مالى، از لحاظ روانى، زيان‏هاى زيادى بر جاى گذاشت كه عوارضى به مراتب ناگوارتر از زيان‏هاى فيزيكى دارد كه تا مدت‏ها خانواده‏ها و بازماندگان را در بحران‏هاى روحى و رفتارى و عاطفى قرار مى‏دهد. يك انسان سانحه‏ديده نه تنها عزيز و بستگان خود را از دست داده بلكه، در لحظاتى بسيار كوتاه و ظرف چند دقيقه آنچه را به آن تعلّق عاطفى و زيستى داشته از دست داده است. فرد دچار فشار روانى شديد است كه با دشوارى، مى‏توان به التيام دردها و زخم‏هاى روحى او مبادرت كرد. در اين ميان، آنان كه دچار نقص عضو و معلوليت‏هاى بدنى مى‏گردند وضعى ناگوارتر دارند زيرا علاوه بر تحمّل رنج روحى ناشى از حادثه، با معضل ديگرى دست و پنجه نرم مى‏كنند. بازماندگان به دليل ضايعات روحى و جسمى بايد مورد توجه قرار گيرند و مشاوران روان‏شناسى به آنان كمك كنند كه در حد توان با مشكلات كنار آيند و خود را با اوضاع جديد وفق دهند.

واكنش‏هاى رفتارى در برابر زلزله‏

حادثه وحشتناكى چون زلزله علاوه بر اينكه عده زيادى را زير آوارهاى ناشى از تخريب ساختمان‏ها مدفون مى‏كند، عده‏اى را كه باقى مانده‏اند در خرابه‏هاى ناحيه‏اى ويران سرگردان مى‏كند كه از داشتن كمترين امكانات محرومند و نمى‏دانند با سرماى شديد يا گرماى طاقت‏فرسا چه كنند، به علاوه شوك روانى ناشى از حادثه‏اى مرگبار و وحشتناك، كاركردهاى عادى و طبيعى افراد را دچار اختلال مى‏كند و چنين اشخاصى كنترل رفتارى خود را در برخورد با ديگران و محيط اطراف از دست مى‏دهند. به همين دليل برخى از بازماندگان دچار بهت‏زدگى مى‏شوند و نسبت به محرك‏هاى بيرونى يا واكنش نشان نمى‏دهند يا به كندى و توأم با اختلالات رفتارى عكس‏العمل نشان مى‏دهند. بى‏قرارى و هيجان ناگهانى موجب مى‏شود اشخاص مدام جزع و فزع كنند، داد و فرياد بكشند و با اضطراب، تشويش و بدون هدف به اين سوى و آن سوى بروند. اگر بخواهند بخوابند، در اين حالت دچار رؤياهاى نگران‏كننده و كابوس‏هاى خوفناك مى‏گردند و وحشت‏زده و سراسيمه از جايى كه خوابيده‏اند، برمى‏خيزند. از دست دادن محيط امن عاطفى كه فرد با آن خو گرفته، كه ارتباط او را با معناى زندگى و تمامى آنچه را كه در ذهنش متصوّر است قطع مى‏كند و چون بر اثر اين ضايعه همه چيز را نيست و نابود شده تلقى مى‏كند، تصوّرش نسبت به آينده توأم با خوف، رعب و هراس مى‏باشد. غالباً اشخاص آسيب‏ديده، چنين وقايع دهشتناكى را نمى‏توانند در مسير زندگى طبيعى خود، در ذهن و فكر خويش ثبت كنند و بدان معنا دهند.(7) با توجه به اينكه حسّ جمع‏گرايى در اين زمان در قوى‏ترين حالت خود قرار دارد و گرايش به خانواده مى‏تواند توجيه‏كننده بسيارى از اتفاق‏ها باشد اگر اعضاى خانواده، حضور نداشته باشند، وحشت و برانگيختگى شديدى ايجاد مى‏شود، زيرا فرد وقتى مشاهده كند، نزديكان وجود ندارند، فجايع و مشكلات را شديدتر و عميق‏تر درك مى‏كند و فشار ناشى از اين احساس بسيار قوى‏تر خواهد بود، به همين دليل نبايد آنان را از صحنه حادثه دور كرد؛ چرا كه مشاهده وقايع، به تطابق فرد در آينده كمك فراوانى مى‏كند، زيرا همجوارى با ديگر اعضاى خانواده به دليل وجود تجربه دردناك مشترك تأثير درمانى بسزايى دارد. حس سردرگمى و كاهش كنترل بر زندگى، دردناك‏ترين حالات روحى بازماندگان است و از اين جهت اگر در مورد تغيير مكان آنان بررسى كافى و همه‏جانبه صورت نگيرد اين عارضه موجب تشديد وضع روانى آنها مى‏گردد.
بارزترين و در عين حال ناگوارترين بخش پيامد زلزله، تخريب خانواده است. براى پدر و مادرى كه فرزند خود را از دست داده‏اند، اين مصيبت دشوار و غير قابل تحمل است؛ البته اگر والدين جوان باشند و فرزند ديگرى را به دنيا آورند در اين صورت چنين فاجعه‏اى تا حدودى فراموش مى‏شود اگر چه دردناك مى‏باشد. بالا بودن سطح فرهنگ، ارتباط با يكديگر و مساعدت‏هاى اجتماعى و اقتصادى مى‏تواند زمينه ترميم خانواده را فراهم كند و راه را براى رسيدن به يك زندگى عارى از هراس و اندوه هموار سازد. بنابراين لازم است همراه با بازسازى چه در اسكان موقت و چه در اسكان دايم كه صرفاً فيزيكى است به بازسازى خانواده نيز پرداخته شود.(8)

وظيفه بازماندگان‏

فرد مصيبت‏ديده بايد اين واقعيت را در نظر گيرد كه بلاها و حوادث ناگوار، بيرون از اراده حق و سرنوشت آدمى نمى‏باشد، بنابراين جزع و فزع و بى‏تابى‏هاى شديد كه از اندوه عميق مايه مى‏گيرد و نيز سخط و خشم و نارضايى در برابر اين گونه مصايب نسبت به خدا موجب سقوط و انحطاط انسان از مقام و مرتبت رضا به قضاى الهى مى‏شود. اگر چنين خصوصيتى از فردى گرفته شود خطر بزرگى، شخصيت آدمى را تهديد مى‏كند و او مزيّت شكوهمندى از دست مى‏دهد. تسليم بودن در برابر تقدير الهى بيانگر وجود اراده مصمم و استوار انسان است. البته گريستن و ناله و اندوه سر دادن با رضاى حق منافاتى ندارد بلكه معيار آن، حالات درونى، نگرش‏ها و باورهاست. در فرهنگ اسلامى توصيه شده هر كس دچار مصيبتى شده و بر جان خويش بيمناك است، اشك بريزد تا او را تسكين دهد. روايات منقول از ائمه هدى (ع) اين واكنش را نتيجه عادى خروش عواطف مى‏دانند. وقتى فردى رابطه نزديكى با امورى از دست رفته دارد بخصوص وقتى اين جدايى غير قابل بازگشت باشد طبيعى است كه مى‏تواند با گريه تا حدودى اندوه خويش را كاهش دهد.(9)
برخى پژوهشگران عقيده دارند اشك ناشى از تنش‏هاى عاطفى، ارزش شفابخش دارد، بدين ترتيب كه مواد سمّى را برطرف كرده و تعادل مواد شيميايى بدن را برقرار مى‏نمايد. نوحه‏سرايى با سخنانى مناسب و توأم با نكاتى كه بر درستى و راستى تكيه دارد، در مصايب رواست. رسول اكرم(ص) دستور داد بر شهادت حمزه(ع) نوحه‏سرايى كنند و در سوگ او بگريند. حضرت فاطمه زهرا(س) با رحلت پدرش، بر سر مزار آن وجود مبارك رفت و مشتى خاك از مزار رسول اكرم(ص) برداشت و اشعارى را سرود كه ترجمه‏اش چنين است: «چه باك است كسى را كه خاك مزار احمد را ببويد. آرى، در غير اين صورت آن فرد در تمام روزگار رايحه‏اى آرام‏بخش‏تر از آن را نبوييده است. آسيب‏هايى بر من باريد كه اگر بر روز روشن فرو مى‏ريخت به شب تيره مبدّل مى‏گرديد.»
البته نوحه‏گرى به سخنان باطل براى فرد از دست رفته حرام است. منع عبارت است از بازگويى خصلت‏هايى كه در فرد متوفا نبوده است، نيز مردان بيگانه از صداى شيون زنان بهره جويند يا آنكه بر چهره با اسبابى ضربه زنند و زخم و زار كنند، گريبان چاك نمايند، موى بر كنند و امثال آنها كه نارواست.(10)
البته لازم است كسى كه عزيزى را از دست داده و به شدت به او وابستگى داشته، غم و غصّه‏هاى خود را بروز دهد و درد جانكاه را در مسير طبيعى خود، به پايان رساند. اگر از ابراز ناراحتى‏ها و اندوه وى جلوگيرى شود امكان دارد سوگوار در ماجراى مذكور به سوى امورى يأس‏آور و خطرناك سوق داده شود. به عبارت ديگر، عدم احساس حادثه فقدان نزديكان و به تعويق انداختن آن، وضع دردناكى به دنبال دارد. آنان كه اندوه خويش را انكار مى‏كنند، دير يا زود با نوعى افسردگى از پاى در مى‏آيند. همخوانى با محيط جديد با توجه به رابطه بازمانده با متوفا و نقش‏هايى كه او ايفا مى‏كرده است، براى افراد معانى متفاوتى پيدا مى‏كند. براى اشخاصى كه همسر خود را از دست داده‏اند اين وظيفه مستلزم مواجه شدن با تنهايى، بزرگ كردن فرزندان بدون همسر و اداره امور مالى است؛ نقش‏هايى كه احتمالاً تا قبل از فقدان متوفا، قبلا با آنها چندان آشنا نبوده‏اند. گسترش مهارت‏هاى تازه و تقابل اين نقش‏ها باعث اكراه و رنجش بسيارى از بازمانده‏ها مى‏شود كه آنان را بايد در كاهش ناگوارى‏هاى نگران كننده، يارى داد. كناره‏گيرى عاطفى از متوفا و سرمايه‏گذارى دوباره انرژى روانى براى اوضاع جديد به طورى كه اين نيرو بتواند در وضع جديدى ترميم‏كننده خلل‏هاى پيش آمده باشد، از ديگر دشوارى‏هاى افراد بازمانده است، زيرا بايد در اوضاع جديد اميدها و خاطرات خود را از فرد فوت شده، جدا كند و تعلقات و عواطف خويش را در جاى ديگرى به كار گيرد. چسبيدن به وابستگى گذشته و ممانعت از علاقه‏هاى جديد اين وضع را دردناك‏تر مى‏كند چنان كه برخى اين فقدان را چنان دردناك مى‏يابند كه با خود پيمان مى‏بندند هرگز دوباره به كسى عشق نورزند زيرا امكان دارد او هم به سرنوشت فقيد از دست رفته دچار شود. چنين شيوه‏اى براى فرزندان مشكلات عاطفى و رفتارى به وجود مى‏آورد و آنان را در حالتى تعارض‏آميز قرار مى‏دهد. مشاوران مى‏توانند در اين موارد به كمك خانواده فرد از دست رفته بشتابند و كانون آشفته را به ساحل آرامش برسانند. در هر حال پيشگيرى از پيچيده شدن اندوه و فراهم ساختن زمينه براى جلوگيرى از متلاشى شدن شخصيت روحى و روانى بازماندگان با بازسازى مناطق آسيب‏ديده، اهميت افزون‏ترى دارد و نبايد اين ضرورت اجتناب‏ناپذير، فراموش شود.(11)
براى كسى كه مبتلا به مصايب و بلاهايى گردد پاداش‏هاى خوبى در جهان ابدى در نظر گرفته شده است. اصولاً در خور كمال ذات و جمال صفات خداوند نيست آسيبى را متوجه بنده‏اى كند مگر آنكه پاداش و عوضى بهتر و مرغوب‏تر از آن را براى وى در نظر گيرد. در روايات و احاديث ائمه هدى (ع) بر اين واقعيت تاكيد شده است كه اگر فرد مؤمن بداند خدا چه امورى را در برابر مصيبت‏هايى كه به او رسيده، پيش‏بينى كرده است، آرزو مى‏كرد، او را در دنيا با قيچى قطعه قطعه مى‏كردند! نيز در منابع روايى تصريح گرديده است هر كسى فرزند يا فرزندانى را از دست بدهد در حجاب و پوششى قرار مى‏گيرد كه او را از آتش حفظ مى‏كند. نيز امام صادق (ع) فرموده‏اند:
«كسى كه از بلايى آسيب ببيند و بر آن حادثه صبر كند، پاداش آن بهشت است.»
اگر بازماندگان متوجه اين حقايق شوند از آلام و حزن‏هاى آنان كاسته مى‏شود.(12)
اگر چه شِكْوه كردن و احساس نارضايتى از بلايا منع گرديده امّا جايگزين آن در فرهنگ اسلامى مطرح شده است و آن نيايش، راز و نياز با خداوند، گريه و زارى به درگاه او، درخواست شكيبايى از پروردگار براى جبران صدمات به هر شيوه‏اى كه خير و صلاح است مى‏باشد. پاداش كسى كه شكايات حال خويش را براى مردم بازگو نكند مغفرت الهى است.(13) به علاوه مصيبت‏ديدگان بايد به اين امر آگاه باشند كه درد و رنج ناشى از حوادث مخرّب در مقابل برخى ضايعات ديگر مى‏تواند پايان‏پذير باشد و كسى كه دچار ضايعه‏اى بزرگ شد، مى‏تواند رنج‏هاى زندگى را تحمل كند؛ نيز بداند تنها او گرفتار ضايعه نيست، بلكه در زلزله‏هاى شديد، سيلاب‏هاى وحشتناك و طوفان‏هاى مهيب، شدت حادثه آنقدر گسترده است كه بسيارى را مبتلا كرده است. توجه به اين نكات مى‏تواند از فشار روانى و هيجان‏هاى منفى رنج‏ديدگان در حوادث طبيعى به نحو قابل ملاحظه‏اى بكاهد.

مسئوليت ما در برابر مصيبت‏ديدگان‏

طبيعى است فقدان عزيزان، دشوار بوده و مسائلى را به دنبال دارد كه از مهم‏ترين آثار آن اثرات روحى و عاطفى بازماندگان است. بخصوص در مورد كودكان كه تأمين و برآوردن نياز عاطفى آنان از مهم‏ترين مسائل است، بنابراين بايد تدابيرى انديشيد كه اين خلأ تا حدودى ترميم گردد. در روايات رسيده از معصومين(ع) به مسلمانان توصيه شده است در زدودن اندوه از دل برادران و خواهران خود بكوشند و از شاد كردن دل خانواده‏هاى رنج‏ديده غافل نشوند. رسول اكرم(ص) فرموده:
«كسى كه با گفته‏اى برادر مؤمن خود را گرامى بدارد و او را از بلاها و سختى‏ها برهاند، وقتى اين كار را انجام مى‏دهد، زير سايه گسترده رحمت و لطف خداوند خواهد بود».
نيز در روايتى آمده است:
«بهترين كارها نزد خداوند آن است كه مؤمنى را شاد كنى، گرسنگى او را برطرف سازى و براى رفع سختى‏ها و غم‏هايش بكوشى.»(14)
در حديث ديگرى تأكيد شده است:
«هر كس دلسوخته‏اى را تسّلا دهد، روز قيامت حُلّه و لباسى بر او پوشانيده مى‏شود كه به آن مزيّن و مفتخر مى‏گردد. نيز هر كس مصيبت‏زده‏اى را دلدارى دهد همانند او اجر خواهد داشت.»(15)
پس از حوادث طبيعى، يافتن جنازه‏ها و اجراى مراسم سوگوارى براى بازماندگان اهميت بسيارى در پذيرش رخداد فاجعه، در درازمدت از يك سو، و در احساس اداى دَين نسبت به رفتگان از سوى ديگر دارد. ايجاد امنيت و كمك به بازسازى حس امنيت درونى بازماندگان نيز ضرورى به نظر مى‏رسد زيرا صدمات جدّى، آرامش روانى افراد را در هم مى‏ريزد و آنان را در نوعى اضطراب شديد و عميق قرار مى‏دهد. در وهله نخست، با قرار دادن افراد در قرارگاهها و يا اماكنى كه بدين منظور در نظر گرفته شده، مى‏توان تا حدودى اين امنيت را به آنان داد. براى بازسازى زندگى عاطفى و روانى آسيب ديدگان بايد تماس آنان را با ساير بازماندگان يا خويشاوندانى كه در شهرهاى ديگر زندگى مى‏كنند برقرار كرد و تسهيلات لازم را در اين خصوص تدارك ديد. در جامعه‏اى مانند ايران كه بخش عمده‏اى از حمايت‏هاى اجتماعى توسط گروههاى خانوادگى، طايفه‏اى و فاميلى انجام مى‏گيرد از ميان رفتن يا لطمه ديدن هويت اجتماعى فرد موجب مى‏شود كه مكانيسم‏هاى دفاعى او دچار آسيب شود و وى در برابر ضربات روحى و روانى سست شود. برقرارى ارتباط وى با اقوام و آشنايان در حداقل حالت آن، در اين لحظات آشفته مى‏تواند به او كمك بزرگى كند.
براى اينكه افراد بتوانند براى مدّت طولانى ضربه‏هاى شديد روحى و عاطفى را هضم كنند و مورد پذيرش قرار دهند بايد به آنان كمك كرد تا حوادث را در زندگى فردى و اجتماعى خويش جاى دهند و براى آنها حكمت و معنايى در نظر گيرند. ارزش‏ها و اعتقادات افراد در توجيه اين امور نقش مهمى ايفا مى‏كنند. چنان كه عده‏اى آنها را تقدير الهى و گروهى عذاب آسمانى تلقى مى‏كنند و بعضى آنها را آزمايشى براى سنجش ميزان ايمان افراد به حساب مى‏آورند. به هر حال هر كدام از اين نكات مى‏توانند مطرح شوند. بايد براى بلاديدگان توضيح داد كه در برابر مصايب، اجر اخروى و پاداش سراى جاويد را دريافت خواهند كرد و اگر هم آسيب‏هاى طبيعت به دليل گناهانى است كه افراد مرتكب مى‏شوند، در واقع مقصد نهايى پالايش درونى است و مصايب مى‏تواند جان‏ها را از گرد و غبار و آلودگى‏هاى گناه پاك كند و زمينه‏اى براى رشد و هدايت و تكريم بنده فراهم نمايد و اين حركت تربيتى به نفع انسان است، نه اهانتى به او. بلاها مى‏توانند آدمى را از گرداب غفلت برهانند و او را در مسير هدايت قرار دهند. گاه خداوند جايگاهى رفيع و بلندمرتبه را براى بندگان خويش در نظر گرفته است كه رسيدن به چنين منزلتى با عبادت و عمل صالح به دست نمى‏آيد بلكه بلايى نازل مى‏گردد تا بنده با صبر بر آن، اجر گيرد و ارتقا يابد؛ بر اساس اين نگرش دوران تلخ و مرارت‏بار بلا، شيرين مى‏شود. همچنين برخى تصور مى‏كنند نعمت و شادمانى و مصون بودن از مصايب، اكرام خداوند در خصوص بندگان است. با چنين بينشى افراد به هنگام روبه‏رو شدن با صدمات و حوادث مصيبت‏بار خود را ملامت مى‏كنند و نوعى احساس حقارت در زواياى روح و روان آنان جاى مى‏گيرد.
ما وظيفه داريم احساس مصيب‏ديدگان را اصلاح كنيم و نبايد اجازه دهيم اين ايده به شكل خودخورى و افسردگى، خود را نشان دهد زيرا گاهى بلا در واقع نعمتى است كه در لباس نقمت آشكار گرديده و علامت محبت و لطف خداست كه اسباب اهانت از سوى خالق هستى در خصوص بندگان، حتى در مواردى وفور نعمت، عذاب است نه كمبود آن. رسول اكرم (ص) فرمود:
«چون خداوند عبدى را دوست بدارد، وى را مبتلا مى‏سازد و چون علاقه و حبّ افزايش يابد، وى را به باد فنا قرار دهد.» پرسيدند: يعنى چه؟ فرمود: «مال و ثروت و فرزندى برايش باقى نمى‏گذارد.»
حافظ مى‏گويد:
هر كه در اين بزم مقرّب‏تر است‏
جام بلا بيشترش مى‏دهند
شهيد ثانى مى‏نويسد: بايد بلاديدگان به اين نكته توجه كنند كه مصايب غالباً از جانب خداوند متعال، ويژه فردى است كه حق‏تعالى به وى عنايت زيادترى دارد و او را از توجه مخصوص برخودار ساخته است.(16)

كودكان نبايد فراموش شوند

در ميان گروههاى سنّى، كودكان، آسيب‏پذيرترين افراد به هنگام حوادث ناگهانى هستند. كودكان بازمانده از رخدادهاى طبيعى توانايى تحمل درد از دست دادن والدين و نزديكان را ندارند. در هنگام بحران بايد تنها شنونده‏اى همدل براى اين افراد باشيم. در مورد حرف‏ها و نگرانى‏هاى آنها سريع قضاوت نكنيم و با رفتار و اعمال غير متناسب، فشار و نگرانى روانى آنان را افزايش ندهيم و بايد احساسات عاطفى خويش را كاملاً كنترل كنيم. به همين دليل روان‏شناسان عقيده دارند براى حفظ تعادل روحى كودكان بهتر است آنان در شهرى كه دچار حادثه شده‏اند و در خانواده‏هايى كه وابستگى فاميلى دارند، باقى بمانند و به زندگى ادامه دهند. لازم است از جابه‏جا شدن آنان تا سر حد امكان پرهيز كرد.
امكان دارد واكنش نسبت به حوادث بلافاصله و يا روزها و حتى هفته‏ها پس از سانحه در بين كودكان بروز دهد كه بايد از دست دادن اطمينان نسبت به بزرگترها را به اين وضع افزود. در اين حالت بايد براى ايجاد احساس امنيت در كودك وى را در آغوش گرفت و ماجراى سانحه را تا حد امكان برايش شرح داد و او را تشويق كرد تا احساسات خود را بيان كند، نيز به وى كمك شود تا بفهمد ناراحتى پس از حادثه ناگوار، طبيعى است؛ اگر چه پاسخگويى به كودكان در مورد از دست رفتن والدين دشوار است، ولى محال نيست. بهترين راه در اين زمينه راستگويى و صداقت است. بايد از گفتن دروغ‏هايى چون پدر يا مادرت فوت نكرده و به سفر رفته‏اند، پرهيز كرد. اين گونه پاسخ‏هاى نابه‏جا غير از آن كه كودگان را سردرگم مى‏كند، ميزان اعتماد آنان را به بزرگ‏ترها رفته رفته كاهش مى‏دهد. بايد نگذاشت مرگ عزيزان، اطفال را مأيوس و اندوهگين كند. مى‏توان به بچه‏ها گفت به جاى آنها كه از دست رفته‏اند، افراد مهربانى از راه مى‏رسند يا آنكه به آنان تذكر داد رفتار خوب شما درگذشتگان را شادمان مى‏كند و يا چون تو بچه خوبى هستى و اذيت نكرده‏اى مادرت يا پدرت خوشحال شده است. نبايد اجازه داد ياد افراد متوفا يك مرتبه فراموش شوند بلكه مى‏توان خاطرات خوشى را كه از آنها در ذهن مانده، براى اطفال بيان كرد. مرور خاطراتى از افراد فوت شده براى فرزندان بخصوص امورى كه در ارتباط با كودكان بوده است و مسائلى از اين قبيل مى‏تواند نور اميد را در ذهن و روان بازماندگان كم سال زنده كند، البته خاطرنشان مى‏گردد خاطره‏هاى رفتگان را نبايد با بى‏تابى، غصّه و حزن براى كودكان تعريف نمود زيرا آنان افسرده مى‏شوند و از افراد متوفا بيزار مى‏گردند.
آگاهى درست، طفل را مقاوم، استوار و داراى شخصيت متعادل مى‏كند به نحوى كه كنترل خويش را چه در آن هنگام و چه در سنين بعد حفظ خواهد كرد. آشنايى تدريجى با مشكلات، كودك را آبديده مى‏كند به شرطى كه انتقال مفاهيم و آگاهى‏ها به وى درست، منطقى و متناسب با سطح درك و عواطف او باشد. احتياجى نيست بازماندگان كوچولو را با غم و افسردگى آشنا كنيم بلكه بايد به آنها بياموزيم كه غم‏ها را چگونه تحمل كنند، رفته رفته فراموش نمايند و از اين وقايع اسف‏انگيز پند گيرند.
كودكى كه شاهد وقوع حادثه‏اى ناگهانى و مخرّب بوده و از بين رفتن يا زخمى شدن عزيزان و نيز خراب شدن محل زندگى خود و خانواده‏اش را مشاهده كرده است، احتياج به فرصتى فورى در فضاى آرام و مهربان و اطمينان‏بخش، در روزهاى بعد از حادثه دارد. بسيار مهم است كه به كودكان اطلاعاتى در خصوص آنچه رخ داده و آنچه اتفاق خواهد افتاد و اينكه نتيجه احتمالى وضع فعلى چه خواهد بود، داده شود. مثبت و خوش‏بين بودن در مورد موقعيت پديد آمده، برقرارى ارتباط كافى با كودكان، حمايت عاطفى از آنان، يافتن علايق مشترك بين بزرگسالان و اطفال در موقعيت‏هاى بحرانى و مصايب، از ديدگاه روان‏شناختى، اطمينان‏بخش خواهد بود.
جابه‏جايى مكانى آن هم به صورت اجبارى در بحران‏هايى چون زلزله موقعيتى استرس‏زا براى انسان‏ها در هر سنى كه باشند بر جاى مى‏گذارند كه اين عارضه بر زندگى كودكان اثراتى به مراتب ناگوارتر و مخرّب‏تر خواهد گذاشت. معمولاً وقتى كودكى بر اثر آسيب‏هاى ناشى از حوادث طبيعى از آغوش پر مهر و گرم خانواده جدا مى‏شود و در محيطى جديد و كاملاً غريبه قدم مى‏گذارد دچار ترس و دلهره مى‏گردد و واكنش‏هاى منفى رفتارى و گريز از موقعيت‏هاى ترسناك از خود بروز مى‏دهد. بنابراين بايد كوشش شود اين نقل و انتقال‏ها با آمادگى روانى و ذهنى كودكى و به آرامى و قدم به قدم صورت گيرد. دليل جابه‏جايى براى آنان شرح داده شود و به كودكان متذكر گردند كه در وضع جديد، اوضاعى بهتر و آرام‏تر خواهند داشت. حتى‏الامكان و به ميزان توانايى به اطفال در جابه‏جايى مسئوليت داده شود، زيرا مايلند احساس كنند عضو مفيد و مؤثرى براى جامعه و خانواده و كمكى براى بزرگ‏ترها و همسالان هستند. كوشش شود كودكان اشتراكاتى بين محيط جديد و محل زندگى قبلى بيابند و از محل اسكان تازه آگاهى‏هاى قابل دركى به دست آورند. نيز تلاش‏ها بر اين باشد كه كارى بر خلاف ميل كودكان صورت نگيرد و در حد توان و امكان، حق انتخاب داشته باشند. اين روند ميزان سازش اطفال را با محيط جديد افزايش مى‏دهد؛ در ضمن بايد فرصتى را فراهم كرد تا كودكان هر زمان كه تمايل دارند از حادثه صحبت كنند و در هنگام سخن گفتن، بايد با آنان همدل و همراه گرديد تا بهتر بتوانند احساسات خود را به صورت كلامى و گفتارى بيان كنند. حق ناراحتى و گريه و زارى را بايد به كودكان ياد بدهيم. البته ضرورت دارد در اين هنگام آنان را مورد حمايت‏هاى روانى و عاطفى قرار داده و در برخورد با اطفال رفتارى مشفقانه و توأم با عطوفت و محبت بروز دهيم.(17)

پی نوشت:

1) بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 67، ص 210.
2) سوره بقره، آيه 155.
3) نك: سوره انعام، آيه 42.
4) همان، آيه 43.
5) عدل الهى، شهيد آيت‏اللَّه مطهرى، ص 181.
6) مبانى زمين‏شناسى، ابروچف، ترجمه دكتر عبدالكريم قريب، ص 398.
7) با استفاده از نوشتار دكتر رضا كاظم‏زاده، روان‏شناس بالينى در كشور بلژيك، روزنامه اطلاعات، شماره 22961، 14/10/1382.
8) گفتگو با دكتر مهدى طالب (عضو هيئت امناى پژوهشكده سوانح طبيعى و كارشناس مسائل اجتماعى)، مجله فرهنگ و پژوهش، شماره 134، ص 30.
9) من لا يحضره‏الفقيه، ج‏1، ص‏235.
10) مسكّن‏الفؤاد عند فقد الاحبة و الاولاد، شهيد ثانى، ترجمه دكتر سيد محمدباقر حجتى، ص‏245 - 244.
11) نشريه علمى و پژوهشى علوم انسانى دانشگاه الزهرا، شماره نهم و دهم، نشريه حمايت، شماره 10؛ رنج و التيام، ويليام وردن، ترجمه محمد قائد.
12) ترجمه مسكّن الفؤاد، ص‏107 - 106.
13) تحمل و مهار مصيبت از ديدگاه احاديث، عبدالهادى مسعودى، مجله علوم حديث، سال نهم، بهار 1383، ش‏31.
14) وسايل‏الشيعه، ج‏11، ص 573 و 591.
15) ثواب‏الاعمال و عقاب‏الاعمال، ج‏1، ص‏333 و 442.
16) ترجمه مسّكن‏الفؤاد، ص‏265.
17) كودكان زلزله، فرهنگ و پژوهش، شماره 134؛ مقاله بهداشت روانى كودكان و رويداد مرگ، طيبه زندى‏پور، مجله علمى پژوهشى علوم انسانى دانشگاه الزهرا، سال دوم، شماره 3 و 4.

منبع: ماهنامه پيام زن




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط