بلاهاى طبيعى و زیانهای روحی عذاب است يا امتحان؟
«مؤمن همچون كفه ترازو است، هر اندازه ايمانش رو به فزونى رود، امتحانى سختتر دارد.»(1)
خداوند در قرآن كريم موارد متعددى از بلاهايى را كه متوجه پيامبران بوده است، نقل مىفرمايد كه دقّت و تفكر در آنها ذهن را بيشتر به اهميّت موضوع متوجه مىسازد.
گاه امتحان الهى در قالب سختىها، محروميتها و مصايب ظاهر مىگردد. رنج و شدايد امورى هستند كه انسان در زندگى خود ناگزير از رويارويى با آنهاست. وظيفه آدمى در قبال مقدّرات و خواست الهى مقاومت، پايدارى، استقامت و پرهيز از جزع و فزع است (ناشكيبايى) چنان كه قرآن مىفرمايد:
«وَ لَنبلُوَنّكُم بِشىءٍ مِنَ الخَوفِ و الجُوعِ و نقصٍ مِن الأَموالِ و الأَنفُسِ و الثَّمراتِ و بَشِّرِ الصَّابرين؛(2) و البته شما را به سختىهايى چون ترس، گرسنگى، كاستى در اموال و جانها، آفت زراعت و نقصان در منافع بيازماييم و مژده باد بر آنان كه صبر پيشه مىكنند.»
بعد از آنكه پيامبرى ميان امّتى ظهور مىكرد چنان چه حكمت الهى اقتضا مىنمود، مردم به رنجها و دشوارىهايى دچار مىشدند تا زمينه مساعدترى جهت رشد و گسترش هدايت در بين آنان پديد آيد.(3) مصايب و بلايا اين مقدمات را فراهم مىكند كه انسان متوجه نيازمندى خود گشته، خضوع قلبى خويش را افزايش دهد. احساس نياز توجه بنده را به درگاه حق جلب مىكند و آمادگى روانى وى را براى پذيرش كلام حق فراهم مىسازد امّا انسانهايى كه پس از رسيدن بلا، اهل تضرع و زارى به پيشگاه حق نباشند، دلهايى با قساوت دارند و شيطان اعمال زشت آنان را در نظرشان زيبا جلوه داده است.(4)
غوطهور گرديدن در رفاه و لذات دنيوى دلهارا به غفلت سوق مىدهد و مقدمات عصيان و رويگردانى از فرايض و واجبات پروردگار را مهيّا مىسازد و بدين ترتيب جامعه گام به گام به سوى سرنوشت زيانبار و تاريك پيش مىرود. زمانى كه فساد و انحراف بر جامعه چيرگى يافت عذاب الهى نازل مىگردد و به مكافات سرپيچى و ناسپاسى خود دچار مىشوند. اين هم نمونهاى ديگر از سنت الهى است كه گاهى توسط عذاب آسمانى صورت مىگيرد و در مواقعى با اكثر حوادث طبيعى كه مخرّب هستند انجام مىپذيرد. در مواردى هم عذاب توسط اقوام و گروههاى ديگر بر جامعه فرو مىبارد. اين گونه سختىها و گرفتارىها مىتواند تربيتكننده افراد و بيداركننده ملتها باشد. آيتاللَّه شهيد مرتضى مطهرى مىنويسد:
«شدايد همچون صيقلى كه به آهن و فولاد مىدهند. هر چه بيشتر با روان آدمى تماس گيرد او را مصمّمتر، فعالتر و برّندهتر مىكند زيرا خاصيت حيات اين است كه در برابر سختى مقاومت كند و به طور خودآگاه و يا ناخودآگاه آماده مقابله با آن گردد.»(5)
بنابراين، مصيبت، سنّت قطعى و مسلّم خداوند مىباشد و شكيبايى در اين فضاى ناگوار ضرورتى اجتنابناپذير است.
سيل، زلزله، طوفان، رانش زمين، صاعقه و آتشفشان، همگى عوارض طبيعى هستند كه امكان دارد باعث بروز فجايع و تهديد زندگى انسانها شوند اما هر چه در مقابل اين حوادث به كمك علوم و فنون وآموزشهاى لازم خود را مجهز كنند قطعاً ميزان خسارات مالى و جانى كاهش مىيابد.
يكى از غير قابل پيشبينىترين سوانح، زلزله است كه دانش زمينشناسى عقيده دارد با خالى شدن انرژى زمين در گسلها و فعل و انفعلات صفحات كره زمين اين حادثه رخ مىدهد.
آنچه كه به زلزله سيماى خوفناك بخشيده، اين واقعيت مىباشد كه تكان چند ثانيهاى پوسته زمين موجب خرابى خانهها، آتشسوزىهاى خطرناك و در نتيجه تلفات جانى و مالى مىشود. زمينلرزه با همه چهره وحشتى كه دارد حاوى اين مزيت است كه با ساختن بناهاى مقاوم تا اندازهاى مىتوان از نتايج شوم آن اجتناب كرد، در صورتى كه در مقابل آتشفشان، تنها كار عاقلانه ترك محل حادثه است.(6)
در هر حال زلزله منجر به نابودى بخش مهمى از امكانات و دارايىهاى انسان گرديده و مجروحان و كشتههاى زيادى به بار مىآورد و پاگر چه ريشهاى علمى دارد امّا خارج از قلمرو و اراده بشرى است كه مىتواند عذابى الهى و امتحانى آسمانى باشد.
زلزلهاى كه در پنجم دىماه 1382، در شهرستان بم اتفاق افتاد، علاوه بر خسارات فراوان جانى و مالى، از لحاظ روانى، زيانهاى زيادى بر جاى گذاشت كه عوارضى به مراتب ناگوارتر از زيانهاى فيزيكى دارد كه تا مدتها خانوادهها و بازماندگان را در بحرانهاى روحى و رفتارى و عاطفى قرار مىدهد. يك انسان سانحهديده نه تنها عزيز و بستگان خود را از دست داده بلكه، در لحظاتى بسيار كوتاه و ظرف چند دقيقه آنچه را به آن تعلّق عاطفى و زيستى داشته از دست داده است. فرد دچار فشار روانى شديد است كه با دشوارى، مىتوان به التيام دردها و زخمهاى روحى او مبادرت كرد. در اين ميان، آنان كه دچار نقص عضو و معلوليتهاى بدنى مىگردند وضعى ناگوارتر دارند زيرا علاوه بر تحمّل رنج روحى ناشى از حادثه، با معضل ديگرى دست و پنجه نرم مىكنند. بازماندگان به دليل ضايعات روحى و جسمى بايد مورد توجه قرار گيرند و مشاوران روانشناسى به آنان كمك كنند كه در حد توان با مشكلات كنار آيند و خود را با اوضاع جديد وفق دهند.
واكنشهاى رفتارى در برابر زلزله
بارزترين و در عين حال ناگوارترين بخش پيامد زلزله، تخريب خانواده است. براى پدر و مادرى كه فرزند خود را از دست دادهاند، اين مصيبت دشوار و غير قابل تحمل است؛ البته اگر والدين جوان باشند و فرزند ديگرى را به دنيا آورند در اين صورت چنين فاجعهاى تا حدودى فراموش مىشود اگر چه دردناك مىباشد. بالا بودن سطح فرهنگ، ارتباط با يكديگر و مساعدتهاى اجتماعى و اقتصادى مىتواند زمينه ترميم خانواده را فراهم كند و راه را براى رسيدن به يك زندگى عارى از هراس و اندوه هموار سازد. بنابراين لازم است همراه با بازسازى چه در اسكان موقت و چه در اسكان دايم كه صرفاً فيزيكى است به بازسازى خانواده نيز پرداخته شود.(8)
وظيفه بازماندگان
برخى پژوهشگران عقيده دارند اشك ناشى از تنشهاى عاطفى، ارزش شفابخش دارد، بدين ترتيب كه مواد سمّى را برطرف كرده و تعادل مواد شيميايى بدن را برقرار مىنمايد. نوحهسرايى با سخنانى مناسب و توأم با نكاتى كه بر درستى و راستى تكيه دارد، در مصايب رواست. رسول اكرم(ص) دستور داد بر شهادت حمزه(ع) نوحهسرايى كنند و در سوگ او بگريند. حضرت فاطمه زهرا(س) با رحلت پدرش، بر سر مزار آن وجود مبارك رفت و مشتى خاك از مزار رسول اكرم(ص) برداشت و اشعارى را سرود كه ترجمهاش چنين است: «چه باك است كسى را كه خاك مزار احمد را ببويد. آرى، در غير اين صورت آن فرد در تمام روزگار رايحهاى آرامبخشتر از آن را نبوييده است. آسيبهايى بر من باريد كه اگر بر روز روشن فرو مىريخت به شب تيره مبدّل مىگرديد.»
البته نوحهگرى به سخنان باطل براى فرد از دست رفته حرام است. منع عبارت است از بازگويى خصلتهايى كه در فرد متوفا نبوده است، نيز مردان بيگانه از صداى شيون زنان بهره جويند يا آنكه بر چهره با اسبابى ضربه زنند و زخم و زار كنند، گريبان چاك نمايند، موى بر كنند و امثال آنها كه نارواست.(10)
البته لازم است كسى كه عزيزى را از دست داده و به شدت به او وابستگى داشته، غم و غصّههاى خود را بروز دهد و درد جانكاه را در مسير طبيعى خود، به پايان رساند. اگر از ابراز ناراحتىها و اندوه وى جلوگيرى شود امكان دارد سوگوار در ماجراى مذكور به سوى امورى يأسآور و خطرناك سوق داده شود. به عبارت ديگر، عدم احساس حادثه فقدان نزديكان و به تعويق انداختن آن، وضع دردناكى به دنبال دارد. آنان كه اندوه خويش را انكار مىكنند، دير يا زود با نوعى افسردگى از پاى در مىآيند. همخوانى با محيط جديد با توجه به رابطه بازمانده با متوفا و نقشهايى كه او ايفا مىكرده است، براى افراد معانى متفاوتى پيدا مىكند. براى اشخاصى كه همسر خود را از دست دادهاند اين وظيفه مستلزم مواجه شدن با تنهايى، بزرگ كردن فرزندان بدون همسر و اداره امور مالى است؛ نقشهايى كه احتمالاً تا قبل از فقدان متوفا، قبلا با آنها چندان آشنا نبودهاند. گسترش مهارتهاى تازه و تقابل اين نقشها باعث اكراه و رنجش بسيارى از بازماندهها مىشود كه آنان را بايد در كاهش ناگوارىهاى نگران كننده، يارى داد. كنارهگيرى عاطفى از متوفا و سرمايهگذارى دوباره انرژى روانى براى اوضاع جديد به طورى كه اين نيرو بتواند در وضع جديدى ترميمكننده خللهاى پيش آمده باشد، از ديگر دشوارىهاى افراد بازمانده است، زيرا بايد در اوضاع جديد اميدها و خاطرات خود را از فرد فوت شده، جدا كند و تعلقات و عواطف خويش را در جاى ديگرى به كار گيرد. چسبيدن به وابستگى گذشته و ممانعت از علاقههاى جديد اين وضع را دردناكتر مىكند چنان كه برخى اين فقدان را چنان دردناك مىيابند كه با خود پيمان مىبندند هرگز دوباره به كسى عشق نورزند زيرا امكان دارد او هم به سرنوشت فقيد از دست رفته دچار شود. چنين شيوهاى براى فرزندان مشكلات عاطفى و رفتارى به وجود مىآورد و آنان را در حالتى تعارضآميز قرار مىدهد. مشاوران مىتوانند در اين موارد به كمك خانواده فرد از دست رفته بشتابند و كانون آشفته را به ساحل آرامش برسانند. در هر حال پيشگيرى از پيچيده شدن اندوه و فراهم ساختن زمينه براى جلوگيرى از متلاشى شدن شخصيت روحى و روانى بازماندگان با بازسازى مناطق آسيبديده، اهميت افزونترى دارد و نبايد اين ضرورت اجتنابناپذير، فراموش شود.(11)
براى كسى كه مبتلا به مصايب و بلاهايى گردد پاداشهاى خوبى در جهان ابدى در نظر گرفته شده است. اصولاً در خور كمال ذات و جمال صفات خداوند نيست آسيبى را متوجه بندهاى كند مگر آنكه پاداش و عوضى بهتر و مرغوبتر از آن را براى وى در نظر گيرد. در روايات و احاديث ائمه هدى (ع) بر اين واقعيت تاكيد شده است كه اگر فرد مؤمن بداند خدا چه امورى را در برابر مصيبتهايى كه به او رسيده، پيشبينى كرده است، آرزو مىكرد، او را در دنيا با قيچى قطعه قطعه مىكردند! نيز در منابع روايى تصريح گرديده است هر كسى فرزند يا فرزندانى را از دست بدهد در حجاب و پوششى قرار مىگيرد كه او را از آتش حفظ مىكند. نيز امام صادق (ع) فرمودهاند:
«كسى كه از بلايى آسيب ببيند و بر آن حادثه صبر كند، پاداش آن بهشت است.»
اگر بازماندگان متوجه اين حقايق شوند از آلام و حزنهاى آنان كاسته مىشود.(12)
اگر چه شِكْوه كردن و احساس نارضايتى از بلايا منع گرديده امّا جايگزين آن در فرهنگ اسلامى مطرح شده است و آن نيايش، راز و نياز با خداوند، گريه و زارى به درگاه او، درخواست شكيبايى از پروردگار براى جبران صدمات به هر شيوهاى كه خير و صلاح است مىباشد. پاداش كسى كه شكايات حال خويش را براى مردم بازگو نكند مغفرت الهى است.(13) به علاوه مصيبتديدگان بايد به اين امر آگاه باشند كه درد و رنج ناشى از حوادث مخرّب در مقابل برخى ضايعات ديگر مىتواند پايانپذير باشد و كسى كه دچار ضايعهاى بزرگ شد، مىتواند رنجهاى زندگى را تحمل كند؛ نيز بداند تنها او گرفتار ضايعه نيست، بلكه در زلزلههاى شديد، سيلابهاى وحشتناك و طوفانهاى مهيب، شدت حادثه آنقدر گسترده است كه بسيارى را مبتلا كرده است. توجه به اين نكات مىتواند از فشار روانى و هيجانهاى منفى رنجديدگان در حوادث طبيعى به نحو قابل ملاحظهاى بكاهد.
مسئوليت ما در برابر مصيبتديدگان
«كسى كه با گفتهاى برادر مؤمن خود را گرامى بدارد و او را از بلاها و سختىها برهاند، وقتى اين كار را انجام مىدهد، زير سايه گسترده رحمت و لطف خداوند خواهد بود».
نيز در روايتى آمده است:
«بهترين كارها نزد خداوند آن است كه مؤمنى را شاد كنى، گرسنگى او را برطرف سازى و براى رفع سختىها و غمهايش بكوشى.»(14)
در حديث ديگرى تأكيد شده است:
«هر كس دلسوختهاى را تسّلا دهد، روز قيامت حُلّه و لباسى بر او پوشانيده مىشود كه به آن مزيّن و مفتخر مىگردد. نيز هر كس مصيبتزدهاى را دلدارى دهد همانند او اجر خواهد داشت.»(15)
پس از حوادث طبيعى، يافتن جنازهها و اجراى مراسم سوگوارى براى بازماندگان اهميت بسيارى در پذيرش رخداد فاجعه، در درازمدت از يك سو، و در احساس اداى دَين نسبت به رفتگان از سوى ديگر دارد. ايجاد امنيت و كمك به بازسازى حس امنيت درونى بازماندگان نيز ضرورى به نظر مىرسد زيرا صدمات جدّى، آرامش روانى افراد را در هم مىريزد و آنان را در نوعى اضطراب شديد و عميق قرار مىدهد. در وهله نخست، با قرار دادن افراد در قرارگاهها و يا اماكنى كه بدين منظور در نظر گرفته شده، مىتوان تا حدودى اين امنيت را به آنان داد. براى بازسازى زندگى عاطفى و روانى آسيب ديدگان بايد تماس آنان را با ساير بازماندگان يا خويشاوندانى كه در شهرهاى ديگر زندگى مىكنند برقرار كرد و تسهيلات لازم را در اين خصوص تدارك ديد. در جامعهاى مانند ايران كه بخش عمدهاى از حمايتهاى اجتماعى توسط گروههاى خانوادگى، طايفهاى و فاميلى انجام مىگيرد از ميان رفتن يا لطمه ديدن هويت اجتماعى فرد موجب مىشود كه مكانيسمهاى دفاعى او دچار آسيب شود و وى در برابر ضربات روحى و روانى سست شود. برقرارى ارتباط وى با اقوام و آشنايان در حداقل حالت آن، در اين لحظات آشفته مىتواند به او كمك بزرگى كند.
براى اينكه افراد بتوانند براى مدّت طولانى ضربههاى شديد روحى و عاطفى را هضم كنند و مورد پذيرش قرار دهند بايد به آنان كمك كرد تا حوادث را در زندگى فردى و اجتماعى خويش جاى دهند و براى آنها حكمت و معنايى در نظر گيرند. ارزشها و اعتقادات افراد در توجيه اين امور نقش مهمى ايفا مىكنند. چنان كه عدهاى آنها را تقدير الهى و گروهى عذاب آسمانى تلقى مىكنند و بعضى آنها را آزمايشى براى سنجش ميزان ايمان افراد به حساب مىآورند. به هر حال هر كدام از اين نكات مىتوانند مطرح شوند. بايد براى بلاديدگان توضيح داد كه در برابر مصايب، اجر اخروى و پاداش سراى جاويد را دريافت خواهند كرد و اگر هم آسيبهاى طبيعت به دليل گناهانى است كه افراد مرتكب مىشوند، در واقع مقصد نهايى پالايش درونى است و مصايب مىتواند جانها را از گرد و غبار و آلودگىهاى گناه پاك كند و زمينهاى براى رشد و هدايت و تكريم بنده فراهم نمايد و اين حركت تربيتى به نفع انسان است، نه اهانتى به او. بلاها مىتوانند آدمى را از گرداب غفلت برهانند و او را در مسير هدايت قرار دهند. گاه خداوند جايگاهى رفيع و بلندمرتبه را براى بندگان خويش در نظر گرفته است كه رسيدن به چنين منزلتى با عبادت و عمل صالح به دست نمىآيد بلكه بلايى نازل مىگردد تا بنده با صبر بر آن، اجر گيرد و ارتقا يابد؛ بر اساس اين نگرش دوران تلخ و مرارتبار بلا، شيرين مىشود. همچنين برخى تصور مىكنند نعمت و شادمانى و مصون بودن از مصايب، اكرام خداوند در خصوص بندگان است. با چنين بينشى افراد به هنگام روبهرو شدن با صدمات و حوادث مصيبتبار خود را ملامت مىكنند و نوعى احساس حقارت در زواياى روح و روان آنان جاى مىگيرد.
ما وظيفه داريم احساس مصيبديدگان را اصلاح كنيم و نبايد اجازه دهيم اين ايده به شكل خودخورى و افسردگى، خود را نشان دهد زيرا گاهى بلا در واقع نعمتى است كه در لباس نقمت آشكار گرديده و علامت محبت و لطف خداست كه اسباب اهانت از سوى خالق هستى در خصوص بندگان، حتى در مواردى وفور نعمت، عذاب است نه كمبود آن. رسول اكرم (ص) فرمود:
«چون خداوند عبدى را دوست بدارد، وى را مبتلا مىسازد و چون علاقه و حبّ افزايش يابد، وى را به باد فنا قرار دهد.» پرسيدند: يعنى چه؟ فرمود: «مال و ثروت و فرزندى برايش باقى نمىگذارد.»
حافظ مىگويد:
هر كه در اين بزم مقرّبتر است
جام بلا بيشترش مىدهند
شهيد ثانى مىنويسد: بايد بلاديدگان به اين نكته توجه كنند كه مصايب غالباً از جانب خداوند متعال، ويژه فردى است كه حقتعالى به وى عنايت زيادترى دارد و او را از توجه مخصوص برخودار ساخته است.(16)
كودكان نبايد فراموش شوند
امكان دارد واكنش نسبت به حوادث بلافاصله و يا روزها و حتى هفتهها پس از سانحه در بين كودكان بروز دهد كه بايد از دست دادن اطمينان نسبت به بزرگترها را به اين وضع افزود. در اين حالت بايد براى ايجاد احساس امنيت در كودك وى را در آغوش گرفت و ماجراى سانحه را تا حد امكان برايش شرح داد و او را تشويق كرد تا احساسات خود را بيان كند، نيز به وى كمك شود تا بفهمد ناراحتى پس از حادثه ناگوار، طبيعى است؛ اگر چه پاسخگويى به كودكان در مورد از دست رفتن والدين دشوار است، ولى محال نيست. بهترين راه در اين زمينه راستگويى و صداقت است. بايد از گفتن دروغهايى چون پدر يا مادرت فوت نكرده و به سفر رفتهاند، پرهيز كرد. اين گونه پاسخهاى نابهجا غير از آن كه كودگان را سردرگم مىكند، ميزان اعتماد آنان را به بزرگترها رفته رفته كاهش مىدهد. بايد نگذاشت مرگ عزيزان، اطفال را مأيوس و اندوهگين كند. مىتوان به بچهها گفت به جاى آنها كه از دست رفتهاند، افراد مهربانى از راه مىرسند يا آنكه به آنان تذكر داد رفتار خوب شما درگذشتگان را شادمان مىكند و يا چون تو بچه خوبى هستى و اذيت نكردهاى مادرت يا پدرت خوشحال شده است. نبايد اجازه داد ياد افراد متوفا يك مرتبه فراموش شوند بلكه مىتوان خاطرات خوشى را كه از آنها در ذهن مانده، براى اطفال بيان كرد. مرور خاطراتى از افراد فوت شده براى فرزندان بخصوص امورى كه در ارتباط با كودكان بوده است و مسائلى از اين قبيل مىتواند نور اميد را در ذهن و روان بازماندگان كم سال زنده كند، البته خاطرنشان مىگردد خاطرههاى رفتگان را نبايد با بىتابى، غصّه و حزن براى كودكان تعريف نمود زيرا آنان افسرده مىشوند و از افراد متوفا بيزار مىگردند.
آگاهى درست، طفل را مقاوم، استوار و داراى شخصيت متعادل مىكند به نحوى كه كنترل خويش را چه در آن هنگام و چه در سنين بعد حفظ خواهد كرد. آشنايى تدريجى با مشكلات، كودك را آبديده مىكند به شرطى كه انتقال مفاهيم و آگاهىها به وى درست، منطقى و متناسب با سطح درك و عواطف او باشد. احتياجى نيست بازماندگان كوچولو را با غم و افسردگى آشنا كنيم بلكه بايد به آنها بياموزيم كه غمها را چگونه تحمل كنند، رفته رفته فراموش نمايند و از اين وقايع اسفانگيز پند گيرند.
كودكى كه شاهد وقوع حادثهاى ناگهانى و مخرّب بوده و از بين رفتن يا زخمى شدن عزيزان و نيز خراب شدن محل زندگى خود و خانوادهاش را مشاهده كرده است، احتياج به فرصتى فورى در فضاى آرام و مهربان و اطمينانبخش، در روزهاى بعد از حادثه دارد. بسيار مهم است كه به كودكان اطلاعاتى در خصوص آنچه رخ داده و آنچه اتفاق خواهد افتاد و اينكه نتيجه احتمالى وضع فعلى چه خواهد بود، داده شود. مثبت و خوشبين بودن در مورد موقعيت پديد آمده، برقرارى ارتباط كافى با كودكان، حمايت عاطفى از آنان، يافتن علايق مشترك بين بزرگسالان و اطفال در موقعيتهاى بحرانى و مصايب، از ديدگاه روانشناختى، اطمينانبخش خواهد بود.
جابهجايى مكانى آن هم به صورت اجبارى در بحرانهايى چون زلزله موقعيتى استرسزا براى انسانها در هر سنى كه باشند بر جاى مىگذارند كه اين عارضه بر زندگى كودكان اثراتى به مراتب ناگوارتر و مخرّبتر خواهد گذاشت. معمولاً وقتى كودكى بر اثر آسيبهاى ناشى از حوادث طبيعى از آغوش پر مهر و گرم خانواده جدا مىشود و در محيطى جديد و كاملاً غريبه قدم مىگذارد دچار ترس و دلهره مىگردد و واكنشهاى منفى رفتارى و گريز از موقعيتهاى ترسناك از خود بروز مىدهد. بنابراين بايد كوشش شود اين نقل و انتقالها با آمادگى روانى و ذهنى كودكى و به آرامى و قدم به قدم صورت گيرد. دليل جابهجايى براى آنان شرح داده شود و به كودكان متذكر گردند كه در وضع جديد، اوضاعى بهتر و آرامتر خواهند داشت. حتىالامكان و به ميزان توانايى به اطفال در جابهجايى مسئوليت داده شود، زيرا مايلند احساس كنند عضو مفيد و مؤثرى براى جامعه و خانواده و كمكى براى بزرگترها و همسالان هستند. كوشش شود كودكان اشتراكاتى بين محيط جديد و محل زندگى قبلى بيابند و از محل اسكان تازه آگاهىهاى قابل دركى به دست آورند. نيز تلاشها بر اين باشد كه كارى بر خلاف ميل كودكان صورت نگيرد و در حد توان و امكان، حق انتخاب داشته باشند. اين روند ميزان سازش اطفال را با محيط جديد افزايش مىدهد؛ در ضمن بايد فرصتى را فراهم كرد تا كودكان هر زمان كه تمايل دارند از حادثه صحبت كنند و در هنگام سخن گفتن، بايد با آنان همدل و همراه گرديد تا بهتر بتوانند احساسات خود را به صورت كلامى و گفتارى بيان كنند. حق ناراحتى و گريه و زارى را بايد به كودكان ياد بدهيم. البته ضرورت دارد در اين هنگام آنان را مورد حمايتهاى روانى و عاطفى قرار داده و در برخورد با اطفال رفتارى مشفقانه و توأم با عطوفت و محبت بروز دهيم.(17)
پی نوشت:
1) بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 67، ص 210.
2) سوره بقره، آيه 155.
3) نك: سوره انعام، آيه 42.
4) همان، آيه 43.
5) عدل الهى، شهيد آيتاللَّه مطهرى، ص 181.
6) مبانى زمينشناسى، ابروچف، ترجمه دكتر عبدالكريم قريب، ص 398.
7) با استفاده از نوشتار دكتر رضا كاظمزاده، روانشناس بالينى در كشور بلژيك، روزنامه اطلاعات، شماره 22961، 14/10/1382.
8) گفتگو با دكتر مهدى طالب (عضو هيئت امناى پژوهشكده سوانح طبيعى و كارشناس مسائل اجتماعى)، مجله فرهنگ و پژوهش، شماره 134، ص 30.
9) من لا يحضرهالفقيه، ج1، ص235.
10) مسكّنالفؤاد عند فقد الاحبة و الاولاد، شهيد ثانى، ترجمه دكتر سيد محمدباقر حجتى، ص245 - 244.
11) نشريه علمى و پژوهشى علوم انسانى دانشگاه الزهرا، شماره نهم و دهم، نشريه حمايت، شماره 10؛ رنج و التيام، ويليام وردن، ترجمه محمد قائد.
12) ترجمه مسكّن الفؤاد، ص107 - 106.
13) تحمل و مهار مصيبت از ديدگاه احاديث، عبدالهادى مسعودى، مجله علوم حديث، سال نهم، بهار 1383، ش31.
14) وسايلالشيعه، ج11، ص 573 و 591.
15) ثوابالاعمال و عقابالاعمال، ج1، ص333 و 442.
16) ترجمه مسّكنالفؤاد، ص265.
17) كودكان زلزله، فرهنگ و پژوهش، شماره 134؛ مقاله بهداشت روانى كودكان و رويداد مرگ، طيبه زندىپور، مجله علمى پژوهشى علوم انسانى دانشگاه الزهرا، سال دوم، شماره 3 و 4.