ادبیات غربزدهی شبهمدرن از دهههای هفتاد و هشتاد قرن سیزدهم هـ.ق پدیدار گردید و تدریجاً بر دامنهی نفوذ آن افزوده شد؛ به نحوی که ادب گرانقدر، معنوی و حکمی کلاسیک فارسی را به حاشیه راند. ادبیات غربزدهی شبهمدرن ایران مقوّم فرماسیون غربزدهی شبهمدرن و از این رو، یکی از مقوّمات اسارت ما و سلطهی استعمار مدرن در صدوپنجاه سال اخیر بوده است.
پیش درآمد: مهمترین عنصر شکل دهنده هویت فرهنگی ایران در طول تاریخ، بی تردید زبان و ادبیات فارسی است. حوزه تمدنی ایران که در سیر تاریخی خود با اسلام گره خورد و بر غنای معرفتی آن افزوده شد، بیشترین و بارزترین وجه فرهنگی خود را در ادبیات غنی که سرشار از محتوای حکمی و معرفتی و آموزه های اخلاقی منبعث از منابع معرفتی دین است، به منصه ظهور رساند. ادبیات غنی گذشته ایران که با قاطعیت می توان آن را بر فراز قله ادبیات جهان دانست، سرشار از روح معنوی و معارف حکمی است که انعکاس دهنده روح تعالی جویی ایرانیان و بیانگر حضور آنان در ساحت قدسی روح بشری است. از این روی به نظر می رسد که پرداختن به ادبیات ایران و واکاوی تحولات آن در رسیدن به یک خودآگاهی تاریخی و فهم هویت فرهنگ ایرانی و حرکت به سمت تمدن سازی اهمیت به سزایی دارد. اهمیت این مهم به حدی است که بارها مقام معظم رهبری(مدظله العالی) درباره آن سخن گفته اند و همگان را به توجه بیشتر به آن دعوت کرده اند. ایشان در دیدار با اعضاى دومین مجمع بینالمللى زبان فارسى در این باره می فرمایند:
« هر کس به معارف بشرى علاقهمند باشد، باید براى زبان فارسى ارج و مرتبهاى خاص قائل باشد؛ زیرا این زبان پرظرفیت، شیرین، رسا و زیبا توانسته است بخش عظیمى از مناطق جغرافیایى جهان را تحت تسلط و سیطره معنوى خود درآورد، با نفوذ معنوى، کارآیى، شیوایى و قدرت بلاغت خود در دل ملتها جا باز کند و براى آنان فرهنگ، دین، معرفت و تمدن به ارمغان آورد...اکنون زبان فارسى بهترین حامل و رسانه براى معارف، افکار، نوآورى و تمدن عمیق اسلامى محسوب مىشود و بر این اساس وظیفه ما در قبال زبان فارسى بسیار سنگین است.» 12/12/1377
ایشان همچنین در دیدار با اعضای مجمع بین المللی استادان زبان فارسی می فرمایند:
«زبان فارسی در واقع جویبار پر فیضی از گنجینه عظیم مواریث فرهنگی ایرانیان و ملتهای فارسی زبان است و برای ملتهای دیگر نیز پدیدهای بسیار بزرگ و شکوهمند محسوب میشود. زبان فارسی از گسترش واژگانی و ظرفیت ترکیب پذیری برخوردار است، آهنگی گوشنواز، به هنجار و زیبا دارد و با تکیه بر خصوصیات واژگانی و ترکیبی خود میتواند هر بخشی از گستره معارف بشری را ارائه دهد و آن را بیان کند ... زبان فارسی وسیله ای انحصاری برای دست یافتن به مفاهیم والا وحکمت عظیم و بی نظیری است که در میراث فرهنگی این زبان، درکتابهای علمی، ادبیات، حکمت و اخلاق به صورت شعر و نثر وجود دارد و بر همین اساس زبان فارسی برای تمام کسانی که علاقهمند به معارف والای بشری هستند، یک ذخیره مهم، باارزش، قابل فراگیری و پیگیری است»16/10/1374
متأسفانه ادبیات غنی گذشته ایران در دوران معاصر دچار رخوت و سستی گردید و از ان دوران اوج خود فاصله گرفت. مواجهه فرهنگ استعماری و مهاجم غرب با فرهنگ ایرانی طی یک قرن اخیر تأثیر مخرب بسیاری بر ادبیات فارسی برجای نهاد و باعث رسوخ تفکرات ایدئولوژیک مدرن غرب بر ادبیات فارسی گردید. از این رو به نظر می رسد، جریان شناسی ادبیات معاصر ایران نگاهی فراتر از یک بحث فنی و ادبی به مقوله مهم ادبیات دارد و به آن به عنوان یک عنصر تأثیر گذار اجتماعی نگاه می کند که بازتاب دهنده وضعیت یک جامعه است و در عین حال یک عنصر مهم فرهنگی است که می تواند با نفوذ ایدئولوژی های مهاجم بر آن، به یک عامل ضداجتماعی بدل شده و پایه های فرهنگی یک جامعه را به ویرانی کشاند.
در این سلسله نوشتار که از این پس در وبگاه اندیشکده برهان و به قلم توانمند استاد گرانقدر آقای دکتر شهریار زرشناس به صورت هفتگی و در روزهای دوشنبه منتشر می گردد به جریان شناسی ادبیات معاصر ایران و بررسی سیر تطور آن پرداخته خواهد شد. این سلسله نوشتار تلاشی است ارزشمند که می تواند مقدمه ای برای جریان شناسی ادبیات ایران معاصر باشد و با رویکرد جریان شناسانه و نقادانه چراغی روشن برای گشودن افق های بالاتر فرا روی پژوهشگران فرهنگ و ادبیات ایران قرار دهد.
در ادبیات اقوام و مردمان چین، هند، ژاپن، بینالنهرین باستان و ساکنان برخی سرزمینهای اروپایی و مردمان دیگر نقاط عالم، زمانی که در تاریخ شرقی حیات خود به سر میبردند نیز شاهدیم که ادبیات به صور مختلف بازگوکنندهی مؤلفههای بنیادین هویت و نیز احوالات، اوقات و ادوار مختلف تاریخی آنهاست.
در عالم ایران پس از اسلام، ادب منظوم و منثور، حکایات و در کل آنچه میتوان میراث ادبی ایرانیان مسلمان در زبان فارسی نامید، از جهات عدیده، هم بازتابدهندهی مؤلفههای اصلی هویتی ما بوده است و هم احوال، اطوار، ادوار و اکوار تاریخ ایران پس از اسلام (و حتی از جهاتی برخی وجوه ایران پیش از اسلام) را روایت کرده است.
ادب (ادبیات) در پیشینهی تاریخی-فرهنگی مردم ایران (آنچه میتوانیم آن را ادبیات کلاسیک فارسی بنامیم) نوعاً دارای مضامین حکمی، تعلیمی، دینی و عرفانی بوده و از زبانی تمثیلی و نمادین بهره میبرده است. در بررسی تاریخ تطور ادب فارسی از نیمهی اول قرن سوم هـ.ق و پیدایی اولین آثار منظوم و منثور فارسی دری تا دهههای پایانی قرن سیزدهم هـ.ق (که سیطرهی ادبیات شبهمدرن تدریجاً پدیدار میشود و میراث و میراثداران ادب کلاسیک فارسی به حاشیه رانده میشود) مشاهده میکنیم که ادبیات کلاسیک فارسی به موازات فراز و فرودهای تمدن ایران پس از اسلام، احوال و دگرگونیهای مختلفی را تجربه میکند.
در لایههای مختلف و شئون متکثر ادبیات کلاسیک فارسی، بهویژه در جهاننگری غزلیات حافظ، سعدی و نیز در بوستان، گلستان و منظومههای نظامی گنجوی و عطار و در وجوه ولایی، دینی و اخلاقی شاهنامهی فردوسی، میتوان مؤلفههای بنیادین هویت مردمان این سرزمین را مشاهده کرد. هویتی که در ادبیات کلاسیک فارسی ظاهر شده است آمیزهای است از تعالیم قدسی اسلامی و برخی رهآوردهای فرهنگ یونانی و مردهریگ بهجامانده از ایران باستان و برخی وجوه فرهنگ عرب جاهلی که آموزههای اسلامی در آن نقشی مهم و حضوری پررنگ دارند. مجموعهی ادب کلاسیک فارسی اگرچه تماماً اسلامی نیست و برخی جنبههای ناهنجار متأثر از فرهنگهای دیگر در آن حضور دارد، اما وجه غالب آن عمیقاً ملهم از آموزههای دینی است و در کل همانگونه که بیان شد، ادب کلاسیک فارسی را میتوان و باید نوعی ادبیات حکمی، دینی، اخلاقی و عرفانی دانست.
غزل حافظ و نثر سعدی را میتوان نقاط اوج ادبیات کلاسیک فارسی دانست و در این آثار بهعنوان آیینهای برای دریافت درونیترین لایههای روح معنوی ساکنان این مرزوبوم نظر کرد. در آثار مختلف نثر و نظم ادب کلاسیک فارسی همچنین میتوان جلوههایی از فراز و فرود تاریخی این مردم و نیز سیر تطور و بسط این ادبیات را مشاهده کرد. زبان و ادب فارسی پس از دورهی اوج خود، در نثر و شعر عطار، مولوی، سعدی و حافظ، برای مدت زمان کوتاهی رو به افول نهاد. اما از قرن دهم هـ.ق و با ظهور صفویه، شاهد نوعی شکوفایی ادبی هستیم که این بار وجه شیعی آن غالب و پررنگ است. آنچه در دورهی رستاخیز کوتاهمدت صفویان ظاهر گردید، اگرچه بسیار ارزشمند و ستایشبرانگیز است (بهویژه از جهت توجه به منقبت ائمهی شیعه(ع) در آثار نظم و نثر این دوره و پدیداری میراث مکتوب عظیمی از ادبیات فقهی و کلامی شیعه و ظهور شاعرانی چون محتشم و رواج مراثی دینی برای امامان)، اما متأسفانه به شکوفایی ادبیاتی در حد و اندازهی دورهی اوج ادبی ما نینجامید.
به این نکته باید توجه کرد که آنچه دربارهی آثار سعدی و حافظ بهعنوان زبان معیار برای نثر و شعر فارسی میگوییم، به معنای تأیید تاموتمام همهی وجوه و جنبههای آموزهها و جهانبینی سعدی و حافظ نیست، زیرا برای ما که از منظر «ادبیات واقعگرای آرمانخواه اسلامی شیعی ملتزم به انقلاب اسلامی» به ادبیات نگاه میکنیم، فقط و فقط آثاری که بازتابندهی تاموتمام روح و باطن تعالیم معصومین (ع) و اسالیب ادبی قرآنی باشد، میتواند بهطور کامل مورد تأیید قرار گیرد. بهعنوان مثال، شاید از پارهای جهات، نقدهایی بر برخی مفاهیم و نکات مطروحه در ادب کلاسیک فارسی و آثار بعضی بزرگان آن وارد باشد (مثلاً پارهای سهلانگاریها در خصوص لزوم توجه به شریعت و یا برخی شطحیات و نمونههایی از این دست)، اما به هر حال، در این مهم تردیدی نیست که گوهر آموزههای ادب کلاسیک فارسی، محتوایی معنوی و اخلاقی دارد و متذکر به حقایق دینی است.
ادب کلاسیک فارسی در امتداد سیر تاریخی خود پس از روزگار صفویه تا حدودی طراوت و خلاقیت خود را از دست داد و شاعران و نویسندگان موسوم به «مکتب بازگشت» از عبدالرزاق دنبلی و صبای کاشانی گرفته تا قاآنی، سروش، اصفهانی و حتی میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی، اگرچه کوشیدند تا شکوفایی ادب کلاسیک را احیا نمایند، اما چندان در این کار موفق نشدند.
در بررسی تاریخ هنر و ادب کلاسیک میبینیم که اگرچه در دورهی صفویه کوششی برای احیای نحوی هنر و ادب دینی و اسلامی اصیل (شیعی) صورت گرفت که تا حدودی و از جهاتی نیز موفق بود و موجب رواج گونهای از شعر دینی و مدح و منقبت اولیای دین گردید، اما بنا به عللی (که بررسی آن از حوصلهی این رساله خارج است)، شعر و نثر دینی شیعی ما نتوانست به نقطهی اوجی برسد که مرحلهی کمال پیش از خود را پشت سر بگذارد و از این رو، شکوفایی ادبی پدیدارشده، همچون خودِ رستاخیز صفویه، مستعجل بود.
وجه غالب ادب دورهی صفویه در شعر، یعنی «سبک هندی» نیز علیرغم زیباییها و ظرافت و حتی در بسیاری موارد عمق معانی عرفانیاش (مثلاً در شاعری چون عبدالقادر بیدل دهلوی)، به هر حال موفق به ایجاد گونهای سبکِ ادبیِ خلاقِ زیبایِ شکوفایِ تماماً مبتنی بر رویکرد متعهدانهی شیعی نگردید و شاید تاریخ، انجام این وظیفه را برای شاعران متعهد انقلابیِ شیعهی دوران انقلاب اسلامی به امانت نگاه داشته است.
راه ورسم موسوم به «نهضت بازگشت» نیز اگرچه به دوران شکوفایی از تاریخ ادب این سرزمین چشم دوخته بود، اما به دلیل فقدان اصالت و حالت سطحی و منفعلی که داشت و نیز به این علت که دیگر وضع و اقتضای مرحلهی تاریخیای که این مردمان و شاعران و نویسندگان در آن قرار داشتند، امکان چنین احیایی را به ایشان نمیداد، در عمل ناموفق ماند و تا حدود زیادی به ورطهی شبیهسازی و تقلید درغلتید. هرچند که به هر حال و در پارهای موارد، موجب احیای برخی زیباییها و موازین متین فراموششدهی ادب فارسی گردید.
نهضت بازگشت نتوانست جریان پرنشاط و فعال و توانمندی در ادب کلاسیک فارسی به راه اندازد. نهضت بازگشت ادبی از قرن دوازدهم هـ.ق آغاز گردیده بود، اما در قرن سیزدهم هـ.ق، در متن یکی از فرودهای تاریخ کلاسیک ایران پس از اسلام تداوم یافت. عالم تاریخی ایران پس از اسلام (که یک عالم اسلامی در معنای دقیق کلمه نبود، اما مایههای نیرومند اسلامی در آن حضور داشت و بهویژه با ظهور صفویه از حضور تأثیرگذار آموزههای قدسی شیعی بیش از پیش بهرهمند گردیده بود) از نیمهی دوم قرن دوازدهم هـ.ق، یکی از مقاطع افول و فرود خود را تجربه میکرد. به نظر میرسد اگر در اوایل سدهی سیزدهم، استعمارِ متجاوزِ سلطهگرِ غرب مدرن، در ایران حضور پیدا نمیکرد، عالم تاریخی ما دوباره بهنوعی خود را بازمییافت و شاید میتوانست برای مدت زمانی دیگر در همان مدارِ افق خود حرکت نماید. اما با هجوم سازمانیافته، گسترده و فراگیر استعمار غرب مدرن به ایران از آغاز قرن سیزدهم هـ.ق، به یکباره آرایش صحنه دگرگون شد.
زمانی که هجوم فرهنگیـسیاسی استعمار مدرن با محوریت استعمار انگلیس علیه ما، در سال 1212هـ.ق آغاز شد و بهصورت مستمر ادامه یافت و شدیدتر و عمیقتر گردید و با حضور دیگر دولتهای استعمار مدرنیست، حلقههای متعدد تکمیلی پیدا کرد، عالم تاریخی ما گرفتار یک رکود و فرود بود و ادب کلاسیک فارسی با تلاش در چارچوب مکتب بازگشت ادبی، اگرچه به احیای شکوفایی و خلاقیت پیشین نظر دوخته بود، اما متأسفانه بیشتر تکلف و تقلید و ظاهرگرایی ادبی را بازتولید میکرد.
در چنین شرایطی، تمدن، ادب و تمامی وجوه عالم ما، در تندباد تعرض طوفان ویرانگرِ غربِ مدرنِ مستکبرِ متجاوز گرفتار آمد و به بازی طرارانهای کشیده شد که رهآورد آن برای مردمان این سرزمین، چیزی به نام «فرماسیون غربزدگی شبهمدرن» بود. فرماسیون غربزدگی شبهمدرن تقدیر شومی را برای ما رقم میزد و «ادبیات غربزدهی شبهمدرن ایران» (که مسامحتاً «ادبیات معاصر» نامیده شده است) صورت ادبیِ ظهور و سیطرهی فرماسیون غربزدگی شبهمدرن ایران بود.
فرماسیون غربزدگی شبهمدرن را استعمار غرب مدرن (با مرکزیت و محوریت استعمار انگلستان) بر ایران تحمیل کرد تا از طریق آن، ایران را در دام و قفس مجموعه کشورهای اقماری و پیرامونی نظام سلطهی استکباری نگاه دارد، زیرا سیطرهی فرماسیون غربزدگی شبهمدرن در ایران، سرپل و تضمینکنندهی تداوم سلطهی فراگیری استعمار غرب مدرن بر این کشور بود. فرماسیون غربزدگی شبهمدرن، برای استقرار و تداوم و بسط سلطهی خود، نیازمند سیستم (ساخت)های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی شبهمدرنیستی متناسب با اقتضائات خود بود.
فرماسیون غربزدگی شبهمدرن نوعی ادبیات نیز پدید آورد که با ادب کلاسیک فارسی تفاوت و حتی تقابل ماهوی داشت. ادبیاتی که فرماسیون غربزدگی شبهمدرن پدید آورد، یکی از بسترها و مجراهای بسط، تحکیم و ترویج فرهنگ، جهانبینی و هویت کاذب و بحرانزدهی غربزدگیِ شبهمدرن بوده است.
ادبیات غربزدهی شبهمدرن را بعضاً (و مسامحتاً) ادبیات معاصر نیز نامیدهاند. ادبیات غربزدهی شبهمدرن از دهههای هفتاد و هشتاد قرن سیزدهم هـ.ق پدیدار گردید و تدریجاً بر دامنهی نفوذ آن افزوده شد؛ به نحوی که ادب گرانقدر، معنوی و حکمی کلاسیک فارسی را به حاشیه راند. ادبیات غربزدهی شبهمدرن ایران مقوّم فرماسیون غربزدهی شبهمدرن و از این رو، یکی از مقوّمات اسارت ما و سلطهی استعمار مدرن در صدوپنجاه سال اخیر بوده است.
ادامه دارد...
پینوشتها:
1- شهریار زرشناس متولد 1344 است. در خارج از کشور تاریخ،فلسفه و روانشناسی شخصیت خوانده است. موضع رساله او بررسی مفهوم شخصیت در پرتو سوبژکتیوتیه بود .از سال 1371 به تدریس در دانشگاههای مختلف پرداخت.
زرشناس از دوستان و همکاران شهید سید مرتضی آوینی در مجله سوره بوده و تا کنون حدود 30 کتاب و صده ها مقاله از وی منتشر شده است.