اعتمادالسلطنه یک روشنفکرِ متجددمآبِ محتاطِ محافظهکار است که در دربار قاجاری عمدتاً به فعالیتهایی چون نشر روزنامه و نشریات، ترجمه و نگارش کتب پرداخته است. از آثار و خاطرات و دیگر نوشتههای محمدحسنخان اینگونه برمیآید که او ملحد نبوده و باورهای دینی داشته، اما تحت تأثی تعلقات شبهمدرنیستیاش، به ارائهی تفاسیر مدرنیستی و متجددمآبانه از برخی مفاهیم و احکام اسلامی متمایل بوده است. از این رو، میتوان او را چهرهای محافظهکار در روشنفکری شبهمدرن ایران دانست.
یکی از روشنفکران دوران سلطنت ناصرالدینشاه که در تکوین ادبیات شبهمدرن ایران نقش داشته (بهویژه از طریق ترجمهی آثار مختلف داستانی رماننویسان غربی و نگارش یک داستان منثور به تقلید از رمانهای اروپایی)، محمدحسنخان اعتمادالسلطنه است. محمدحسنخان اعتمادالسلطنه تمایلات روشنفکری و تجددمآبانه دارد، اما چون در دستگاه و دربار سلطنتی ناصرالدینشاه دارای اعتبار و نفوذ است و از آن طریق نام و نانی دارد، اولاً میکوشد تا نیات شبهمدرنیستی خود را چندان ظاهر ننماید تا سبب رنجش شاه (و از دست رفتن موقعیت اعتمادالسلطنه در حکومت) نشود، ثانیاً نیز با حرکتهای مدرنیستیای که اساس سلطنت ناصرالدینشاه را به خطر اندازد مخالف است، زیرا نگران است که در غیاب سلطنت ناصری، موقعیت و نام و نانش را از دست بدهد. از این روست که در یک جمعبندی کلی میتوان گفت که اعتمادالسلطنه یک روشنفکرِ متجددمآبِ محتاطِ محافظهکار است که در دربار قاجاری عمدتاً به فعالیتهایی چون نشر روزنامه و نشریات، ترجمه و نگارش کتب پرداخته است. از آثار و خاطرات و دیگر نوشتههای محمدحسنخان اینگونه برمیآید که او ملحد نبوده و باورهای دینی داشته، اما تحت تأثی تعلقات شبهمدرنیستیاش، به ارائهی تفاسیر مدرنیستی و متجددمآبانه از برخی مفاهیم و احکام اسلامی متمایل بوده است. از این رو، میتوان او را چهرهای محافظهکار در روشنفکری شبهمدرن ایران دانست که از طریق برخی تفاسیر متجددمآبانه (از برخی مفاهیم و احکام اسلامی) نحوی ارتباط با دیانت را حفظ کرده است، هرچند که تعلق اصلی و اولی او به روشنفکری شبهمدرنیستی است و نه اسلام اصیل فقاهتی. محمدحسنخان در سال 1304هـ.ق، توسط ناصرالدینشاه ملقب به «اعتمادالسلطنه» گردید.[2] پیش از آن با القابی چون «محمدحسنخان پیشخدمت»، «محمدحسنخان مترجم»، «محمدحسنخان وزیر» و «محمدحسنخان صنیعالدوله» شناخته میشده است.[3]
محمدحسنخان متولد 1259هـ.ق در تهران است. پدرش علیخان (همان کسی که میرزا تقیخان معروف به امیرکبیر را در حمام فین کاشان به قتل رساند) و مادرش «خورشید خانم» نام داشت. محمدحسن در هشتسالگی به تحصیل در مدرسهی دارالفنون مشغول شد و در یازدهسالگی «آجودان مخصوص حضور همایون» (ناصرالدینشاه) و مأمور به خدمت نزد امیرمحمد قاسمخان (ولیعهد) گردید.
تدریجاً نزدیکی محمدحسنخان به شاه و رأس هرم قدرت قاجاری بیشتر شد، نشانهای دولتی مختلف دریافت کرد و در چند سفر، ناصرالدینشاه را همراهی نمود. محمدحسنخان سال 1280هـ.ق به پاریس رفت و در مدرسهی «وردو» مشغول به تحصیل گردید. دو سال بعد، وابستهی نظامی سفارت ایران در پاریس و پس از آن نایب دوم (دبیر) سفارت شد. در سال 1284هـ.ق، در بازگشت به ایران، مقام پیشخدمت و مترجم «حضور همایون» را دریافت کرد و فعالیتهای مطبوعاتیاش را در همکاری با «روزنامهی دولتی»، «روزنامهی دولت علیه ایران»، «روزنامهی ملتی» و «روزنامهی علمیهی دولت علیه ایران» آغاز کرد و گسترش داد.
اعتمادالسلطنه در سال 1288هـ.ق تصدی ادارهی روزنامهجات دولتی و نیز مدیریت «روزنامهی ایران» را برعهده گرفت و رئیس «دارالترجمهی دولتی» گردید. بدین ترتیب کل جریان انتشار مطبوعات و ترجمه و نگارش کتاب کشور بهنوعی در اختیار او قرار گرفت. اندک زمانی بعد با مساعدت میرزا حسنخان سپهسالار معروف به مشیرالدوله (روشنفکر غربزدهی فراماسون و یکی از دلالان عقد قراردادهای استعماری علیه ایران که نقش مهمی در بسترسازی برای تأسیس فرماسیون غربزدگی شبهمدرن در ایران داشته است) به تأسیس «مکتب مجانی برای تحصیل السنه خارجی و علوم جدید» پرداخت. این مکتب که بعدها به «مکتب مشیریه» معروف شد، از طریق آموزش زبان فرانسه و برخی علوم طبیعی و آرای حقوقی و اجتماعی غربی، مرکزی کوچک بهمنظور ترویجِ غربزدگیِ شبهمدرن در ایران بود.
اعتمادالسلطنه با میرزا حسینخان سپهسالار به دلیل مسائل شغلی، تنگنظریها، حسادتها، رقابتهای جاهطلبانه و قدرتمدارانه، اختلاف و حتی دشمنی داشت، اما تعلق خاطر مشترکشان به ترویج فرهنگ و ادبیات مدرن و سیر در مسیر بسترسازی برای بسط غربزدگی شبهمدرن، سبب شد که این دو رقیب دیرین در امر تأسیس و فعالیت «مکتب مشیریه» با یکدیگر همراهی نمایند.
محمدحسنخان در مقام یک روشنفکر رفرمیست به عضویت «مجلس شورای کبرای دولتی» درآمد (1299 هـ.ق) و از سال 1300هـ.ق تا پایان عمرش، تصدی «وزارت انطباعات و دارالترجمهی دولتی» را برعهده گرفت. اعتمادالسلطنه در هجدهم شوال 1313هـ.ق بر اثر سکتهی قلبی درگذشت.
ترجمهها و «خلسه»
برخی منورالفکران متجددمآب از طریق ترجمهی آثار داستانی و غیرداستانی اروپایی (البته عمدتاً داستانی) به ترویج مشهورات فرهنگی و ایدئولوژیک مدرنیستی در ایران میپرداختند. یکی دیگر از حوزههای فعالیت شبهمدرنیستها، مطبوعات و فعالیت ژورنالیستی بود (البته بخش اصلی فعالیت ژورنالیستی روشنفکران شبهمدرنیست در مقطع مورد بررسی ما، در خارج از ایران متمرکز بود). فعالیت مطبوعاتی متجددمآبهای ایرانی بسیار محافظهکارانه و محتاطانه بود، زیرا ناصرالدینشاه اجازه و امکان فعالیت تمامعیار را به آنها نمیداد.
جریان ترجمهی آثار غربی مدرن (بهویژه رمان و آثار داستانی) پیش از ظهور و پدیداری ادبیات زمینهساز مشروطه (از دوران ولایتعهدی عباسمیرزا و روزگار سلطنت فتحعلیشاه و با تشویق و حمایت عباسمیرزا) آغاز شده بود. حرکت ترجمهی آثار مدرنیستی در دوران سلطنت محمدشاه به رخوت گرایید و در دوران ناصرالدینشاه اوج گرفت. محمدطاهرمیرزا و محمدحسنخان اعتمادالسلطنه در زمرهی پرکارترین متجرمان این دورهاند. محمدطاهرمیرزا نوهی عباسمیرزا بود که در «الازهر» مصر به تحصیل پرداخته بود و پس از بازگشت به ایران، به کار ترجمه اشتغال ورزید. محمدطاهرمیرزا اکثر داستانهای الکساندر دوما (پدر) را به فارسی ترجمه کرد. زبان ترجمهی محمدطاهرمیرزا، ساده و عامهفهم بود و برای کتابخوانهای آن روز ایران جاذبه داشت.
اعتمادالسلطنه اما در مقام یک منورالفکر درباری و وزیر انطباعات، از امکان گستردهتری برای ترجمه و ترویج فرهنگ مدرنیستی (بهصورتی محتاطانه، آرام و بطئی که موجب واکنشی در دربار و شخص ناصرالدینشاه نشود) برخوردار بود. اعتمادالسلطنه وقتی وزیر انطباعات شد، تعدادی از جوانان آشنا با زبانهای اروپایی را استخدام کرد و به ترجمهی آثار و کتب از زبان فرانسوی و انگلیسی پرداخت. دامنهی فعالیتهای اعتمادالسلطنه در دارالترجمهی دولتی، به برگردان کتابهای هندی و عربی نیز رسید.
برخی پژوهشگران معتقدند که اعتمادالسلطنه بسیاری از آثار و کتبی را که مترجمان مستخدم او انجام میدادند به نام خود منتشر میکرده و از این رو، در حق آنها اجحاف میکرده است. محمد محیط طباطبائی، اعتمادالسلطنه را «بزرگترین استثمارگر علما و فضلای عصر خویش» میداند.[4] ادوارد بروان نیز شبیه همین نظر را دربارهی اعتمادالسلطنه ابزار میکند.[5] محمد قزوینی یکی از روشنفکران اواخر دورهی قاجاریه و دورهی پهلوی نیز معتقد است بسیاری از آثاری که به نام اعتمادالسلطنه منتشر گردیده در واقع آثار منسوب به اوست. قزوینی مینویسد:
«محمدحسنخان مقدم پسر حاجی علیخان مراغهای (وفاتش در 1313 قمری)، ملقب سابقاً به صنیعالدوله، مترجم مخصوص ناصرالدینشاه و وزیر انطباعات در دورهی آن پادشاه، صاحب تألیفات کثیره منسوب به او، که در حقیقت جمیع آنها (بهاستثنای یکی دو از آنها که از جمله کتاب خلسهی اوست) جمیع آنها تألیف دیگران است و این امری است که در عصر ما مستفیض، بلکه اجماعی است و شاید بعد از ما خلاف آتیه گمان کنند که از خود اوست.»[6]
البته برخی پژوهشگران نیز هستند که کموبیش در مقام دفاع از اعتمادالسلطنه برآمده و آثاری که به نام او منتشر شده است را حاصل ترجمه و با نگارش خود او میدانند. حال فارغ از اینکه حقیقت ماجرا چیست، ترجمههای زیادی در مقطع مورد بررسی ما منتشر شده که نام اعتمادالسلطنه بهعنوان مترجم روی جلد آنها ثبتها گردیده است و از این آثار میتوان به «سرگذشت خانم انگلیسی»، «داستان روبنسون سوئیسی»، «خاطرات مادموازل دومونت پانسیه»، «طبیب اجباری» و «سیاحتنامهی کاپیتان آتراس» اشاره کرد.
اما آنچه مقام اعتمادالسلطنه را در ادبیات منثور داستانی، در مقطع مورد بررسی ما (ادب زمینهساز مشروطه)، قابلتأمل میکند، رمانوارهی «خلسه» یا «خوابنامه» است که احتمالاً تنها اثر داستانی اوست. «خلسه» از نوشتههای واپسین سالهای زندگی اعتمادالسلطنه است. خود نویسنده در چند جای این اثر اشاره میکند که در هنگام نگارش کتاب، 45 سال از سلطنت ناصرالدینشاه گذشته است. باز آنگونه که خود مؤلف تصریح کرده است، نگارش «خلسه» پس از سفر ناصرالدینشاه به عراق عجم (سال 1309هـ.ق) آغاز گردیده است. آنگونه که از نسخههای موجود برمیآید، «خوابنامه» یا «خلسه» به اتمام نرسیده و یک قسمت آن نوشته نشده است. خلاصهی داستان «خلسه» بدین قرار است:
«در اوایل سال 1310هـ.ق، ناصرالدینشاه سفری به عراق عجم میکند و مؤلف، که ملتزم رکاب بوده در بازگشت به تهران، از گرمی هوا به مسجد نیمهویرانهای از بناهای شاه طهماسب صفوی، در شهر ساوه پناه میبرد. خشت پارهای چند را، که در صحن مسجد بوده، بالش میکند و عبایی بر سر میکشد و چشم روی هم میگذارد و در آن عالم خواب یا خلسه، چیزهایی میبیند و میشنود که موضوع داستان را تشکیل میدهد. بدین قرار که گنبد مقصوده میشکافد و فرشتگان از بالا به پایین میآیند و صحن مسجد را آبوجارو میکنند و هشت تن از کشورستانان بزرگ و تاجداران عجم و ترک (کیخسرو کیانی، دارای اول، آرشاک پادشاه و مؤسس سلطنت اشکانیان، اردشیر بابکان، خسرو دوم انوشیروان، شاه اسماعیل، نادرشاه افشار، آغامحمدخان قاجار) بر کرسیهای زر قرار گرفته و بر حسب تقاضای آغامحمدخان، یازده تن از وزرای دورهی قاجاریه را استنطاق میکنند تا معلوم شود خرابی حالیهی ایران در عصر کدام سلطان و وزیر خائن بوده.»[7]
طرح سورئالیستی داستان «خوابنامه» این امکان را به اعتمادالسلطنه داده است تا در این محکمهی خیالی، صدراعظمهای قاجار بهلحاظ عملکرد، مورد داوری قرار گیرند. بدین ترتیب، اعتمادالسلطنه اولاً از منظر متجددمآبانهی خود به بررسی کارنامهی نخستوزیران قاجاری پرداخته است و ثانیاً با دو صدراعظم معاصر خود که با آنان رقابت و خصومت شخصی (ناشی از حسادتها و جاهطلبیهای شخصی و نه جهتگیریهای فکری، اعتقادی، آرمانی و سیاسی) داشته است (یعنی میرزا حسنخان سپهسالار و «امینالسلطان» بهویژه این دومی) تصفیهحساب نموده است. البته اعتمادالسلطنه واپسین بخش رمانوارهی «خلسه» (که مربوط به بررسی اعمال امینالسلطان است) را به اتمام نرسانده بود و ظاهراً منتظر بوده است تا پس از پایان صدارت او، آن بخش را کامل کند که سکتهی ناگهانی مجالش نداده و پیش از برکناری امینالسلطان، در سال 1313هـ.ق درگذشته است.
هرچند اعتمادالسلطنه بخش پایانی رمانواره را که مربوط به قضاوت دربارهی صدارت امینالسلطان است علیالظاهر کامل نکرده است، اما روند کلی داستان و سمتوسوی دفاعیههایی که صدراعظمها از خود انجام داده و قضاوتهایی که دربارهشان صورت گرفته است، بهوضوح حکایت از آن دارد که همگی تقریباً تبرئه شدهاند و میرزا حسینخان سپهسالار اندکی مقصر دانسته شده و مقصر اصلی، امینالسلطان قلمداد گردیده است؛ چنانکه آمده است:
«دادرسی ادامه دارد. سرسلسلهی قاجار با حالتی متغیر و چهرهای افروخته، از علیاصغر خان اتابک، کسی که روی صندلی یازدهمین نشسته و این در سعادت را به روی ایران بسته و اوست علت این سختی و مایهی بدبختی، میپرسد: ای ضعیفالعقل نحیفالرأی تندخوی بیپروا، ای سرمنشأ ندامت و سرمایهی فسوس، تو چه بلا بودی که به جان دولت و مملکت و جانشینان من افتاده، هستی دودمان و خانمان مرا به باد دادی؟ متهم با زبانی الکن و صدایی لرزان، ضمن بیاناتی مشروح، که تقریباً نصف کتاب را گرفته، به معاصی خود یکایک اقرار میکند.»[8]
«خلسه» رمانوارهای است که نثر ساده و انشای بیپیرایه و روانی دارد. اگرچه برخی قطعات زیبا در آن هست، اما نمونههایی از بههمریختگی جملهها نیز در آن دیده میشود. به نظر میرسد اعتمادالسلطنه هنگام نگارش «خلسه» تحت تأثیر ترجمههای محمدطاهرمیرزا از رمانهای فرانسویزبان قرار داشته است. «خلسه» شاید اولین اثر داستانیِ ادبیاتِ زمینهسازِ مشروطه به زبان فارسی باشد. اگر زمان نگارش داستان، چنانکه برآورد میشود، در سال 1310هـ.ق باشد، احتمال دارد که حتی پیش از «کتاب احمد» طالبوف و یا «سیاحتنامهی ابراهیمبیگ» اثر زینالعابدین مراغهای، نوشته شده و از این رو، اولین رمانوارهی شبهمدرن ادبیات معاصر ایران به فارسی باشد.
«خوابنامه» بهعنوان یک اثر داستانی ارزش چندانی ندارد. بیشتر از آن جهت که نشانهی تقلیدی تجددمآبانه از داستاننویسی اروپایی بهمنظور ترویج برخی مضامین شبهمدرنیستی است، در حالوهوای ادبیات زمینهساز مشروطه قابل توجه میشود.
اعتمادالسلطنه بهتبع وجه غالب روشنفکری زمان خود، در «خوابنامه» هرجا که فرصتی دست داده، به تکرار مدعاهای بیپایهی ناسیونالیستی باستانگرا در خصوص پادشاهان پیش از اسلام ایران پرداخته است.
ادامه دارد...
پینوشتها:
1. شهریار زرشناس متولد 1344 است. در خارج از کشور تاریخ،فلسفه و روانشناسی شخصیت خوانده است. موضع رساله او بررسی مفهوم شخصیت در پرتو سوبژکتیوتیه بود .از سال 1371 به تدریس در دانشگاههای مختلف پرداخت.
زرشناس از دوستان و همکاران شهید سید مرتضی آوینی در مجله سوره بوده و تا کنون حدود 30 کتاب و صده ها مقاله از وی منتشر شده است.
2. قاسمی، سید فرید، مشاهیر مطبوعات ایران: محمدحسن اعتمادالسلطنه، امیرکبیر، تهران، 1379، ص 23.
3. منبع پیشین، ص 5.
4. محیط طباطبائی، محمد، یغما، سال 17، شمارهی 8.
5. براون، ادوارد، انقلاب ایران، احمدپژوه، بنگاه مطبوعاتی معرفت، تهران، 1338، ص 396.
6. قزوینی، محمد، نشریهی یادگار، سال سوم، شمارهی 3، آبان 1325.
7. قاسمی، سید فرید، محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، ص 328.
8. منبع پیشین، ص 328 و 329.