نویسنده: شهریار زرشناس (1)
جریان شناسی ادبیات معاصر ایران (13)
زینالعابدین مراغهای به پیروی از میرزا ملکم و دیگر منورالفکران غربزدهی شبهمدرنیست، گام گذاشتن در مسیر تجددگرایی سطحی و تقلید از ایدئولوژیهای سکولار-اومانیست را تبلیغ مینماید. درک و فهم مراغهای از عالم غرب مدرن و مدرنیته، همچون دیگر همنسلانِ همفکر او، درکی سطحی، ظاهربینانه، مجذوبانه و مرعوبانه بوده است.
گروه فرهنگی و اجتماعی برهان؛ زینالعابدین مراغهای، «سیاحتنامهی ابراهیمبیک» را با مقدمهای تحت عنوان «عرض مخصوص» آغاز میکند. مراغهای در ابتدای «عرض مخصوص» مینویسد:
«بر دانشمندان روشن ضمیر، که روی سخن با ایشان است، واضح و آشکار است که امروز در روی زمین، نخستین اسباب ترقی و تمدن ملتها و سعادت و نیکبختی آنان بهواسطهی مطبوعات است... امروز بر همهکس معلوم است که سبب عمدهی ترقیات ملل مغربزمین، از میامن مطبوعات آن مملکتهای نیکبخت است.»[2]
مراغهای «ابراهیمبیک» (شخصیت اصلیِ داستان) را اینگونه معرفی میکند: «این ابراهیمبیک فرزند یکی از تجار بزرگ آذربایجان است که پدرش پنجاه است. پیش از این به عزم تجارت به مصر آمده، به اقتضای وسعتی که در کار تجارتش روی داده، آن شهر بزرگ را، که مغبوط بسیاری از بلاد اسلامیه است، برای خود مسکن اتخاذ نموده، عزم رحیلش به اقامت مبدل شده بود.»[3]
رمانوارهی «سیاحتنامهی ابراهیمبیک» در سه جلد منتشر شده است و جلد اول آن (که بهلحاظ داستانی از بقیهی مجلدات قویتر است و آن را میتوان جلد اصلی دانست) احتمالاً در 1312 یا 1314هـ.ق منتشر شده است.
روایت داستانی کتاب با بیان «مختصری از ترجمهی حال» ابراهیم آغاز میشود. در رمانوارهی «سیاحتنامهی ابراهیمبیک»، ابراهیم پسر یک بازرگان ایرانی است که از تجارت در مصر، ثروتی اندوخته است. پدرِ ابراهیم فرزندش را به سیاحت و سیر و سفر و آموزش از این طریق سفارش میکند. ابراهیم دختری به نام «محبوبه» را دوست دارد، اما علاقه و مهر او به سرزمین ایران موجب میشود که محبوبه دور شده و به ایران سفر کند. ابراهیم بههمراه عموی خود «یوسف»، که معلم و راهنمای او نیز هست، برای دیدار ایران، از مصر راهی میشود. در بین راه در استانبول، «کتاب احمد» طالبوف را از یکی از آشنایان میگیرد و مطالعه میکند، اما آنچه طالبوف دربارهی اوضاع پریشان سیاسی و اجتماعی ایران نوشته است را باور نمیکند و خود به ایران میآید و از مشاهدهی اوضاع کشور، پریشان میگردد و بیمار میشود.
«سیاحتنامهی ابراهیمبیک» در جلد اول، مضمون صریح انتقادی، اجتماعی و سیاسی دارد، اما در جلد دوم و بهویژه در جلد سوم، دارای مایههای عاشقانه و تصاویر فانتزی شبهسوررئال میشود.
نویسنده در این کتاب، به ستایش از مشروطهخواهی لیبرال و منورالفکرانِ شبهمدرنیستِ وابستهای چون امین الدوله میپردازد. زینالعابدین مراغهای، مثل دیگر روشنفکران همدورهای خود، گمان میکند راهِ غلبه بر مفاسد، مظالم و انحطاط دوران قاجاری، در پیش گرفتن طریق تجددگرایی سطحی و تقلید از غرب مدرن است و آشکارا مخاطبانش را به پیروی از ناسیونالیسم و لیبرالیسم دعوت میکند؛ حال آنکه در همان دوره، بودند ژرفاندیشان روشنبینی که میدانستند راه نجاتِ ایران در احیای هویت معنوی و میراثِ اسلامیِ تاریخ و عالم خود است و سیطرهی غربزدگی شبهمدرن، جز به قدرتیابی استبدادی خشن و وضعیت نکبتبار و وابستگیای بهمراتب تلختر از آنچه در زمان قاجاریه وجود داشت، نمیانجامد. اما مراغهای به پیروی از میرزا ملکم و دیگر منورالفکران غربزدهی شبهمدرنیست، گام گذاشتن در مسیر تجددگرایی سطحی و تقلید از ایدئولوژیهای سکولار-اومانیست را تبلیغ مینماید. درک و فهم مراغهای از عالم غرب مدرن و مدرنیته، همچون دیگر همنسلانِ همفکر او، درکی سطحی، ظاهربینانه، مجذوبانه و مرعوبانه بوده است.
زینالعابدین مراغهای در رمانوارهی «سیاحتنامهی ابراهیمبیک»، به اهانت و هجو روحانیت میپردازد و به شیوهی منورالفکران آن دوره، تحت لوای مخالفت با خرافات، به تخطئهی موجودیت روحانیت و ماهیت آن میپردازد.[4] مراغهای در این اثر، بهشدت تحت تأثیر نویسندگان انقلاب فرانسه و تئوری «حقوق بشر» اومانیستی قرار دارد. او صراحتاً به ترویج لائیسیته و جدایی دین از قدرت سیاسی میپردازد و مینویسد:
«الا در ایران، در هیچ گوشهی دنیا، رؤسای روحانی به امور سیاسی مداخله ندارند، مگر در ایران. در هیچ نقطهی روی زمین، مقامات متبرک و خانههای علما و آخورهای بزرگان، مأمن و ملجأ مردمان دزد و دغل و خونی نیست، مگر در ایران.»[5]
ابراهیم، قهرمانِ رمانوارهی «سیاحتنامهی ابراهیمبیک»، نمودی از نسل افرادی است که در بیراههی شبهمدرنیته قدم نهادند و موجبات تباهی تمامعیار کشور در اسارت استبداد و استعمار شبهمدرن و مدرن را فراهم آوردند. اگرچه احتمالاً برخی از این افراد، اشخاص صادقی بودند، اما به هر حال، مسیری که انتخاب کرده و مردمان را بدان دعوت مینمودند، کژراههی ظلمانیای بود که از مشروطه تا هنگام ظهور انقلاب اسلامی، بیش از هفت دهه، بهترین فرصتها و امکانات این کشور و این مردم را بر باد داد. امکانات و فرصتهایی که میتوانست در مسیر تحقق عدالت و پیشرفت سالم تاریخی فعلیت یابد، اما در پای یک توهم ویرانگر (یعنی تقلید بیپایه و سراپا غلط از مدرنیته و عالم غرب مدرن در هیئت غربزدگی شبهمدرن)، به هدر رفت و آثار منفی و تلخ سیطرهی این توهم ویرانگر هماینک نیز دامنگیر جامعهی ماست.
نثر سادهی مراغهای در «سیاحتنامه» را شاید بتوان برجستهترین وجه ادبی این اثر دانست. البته این کتاب از لحاظ ساخت داستانی، بهمراتب قویتر و تا حدی جذابتر از «کتاب احمدِ» طالبوف و یا «حکایت یوسفشاه» آخوندزاده است، هرچند که در مقام مقایسه با صورتِ مثالیِ رمان یا آثار داستانیای که دو سه دهه بعد پدیدار گردیدند، باید آن را اثری نه چندان قوی دانست. به نظر میرسد ضعف در شخصیتپردازی و نیز عدم توجه کافی به عنصری چون «حادثه» در شکلگیری تاروپود داستانی را بتوان عمدهترین ایراداتِ ادبیِ «سیاحتنامهی ابراهیمبیک» دانست.
ادامه دارد...
زینالعابدین مراغهای به پیروی از میرزا ملکم و دیگر منورالفکران غربزدهی شبهمدرنیست، گام گذاشتن در مسیر تجددگرایی سطحی و تقلید از ایدئولوژیهای سکولار-اومانیست را تبلیغ مینماید. درک و فهم مراغهای از عالم غرب مدرن و مدرنیته، همچون دیگر همنسلانِ همفکر او، درکی سطحی، ظاهربینانه، مجذوبانه و مرعوبانه بوده است.
گروه فرهنگی و اجتماعی برهان؛ زینالعابدین مراغهای، «سیاحتنامهی ابراهیمبیک» را با مقدمهای تحت عنوان «عرض مخصوص» آغاز میکند. مراغهای در ابتدای «عرض مخصوص» مینویسد:
«بر دانشمندان روشن ضمیر، که روی سخن با ایشان است، واضح و آشکار است که امروز در روی زمین، نخستین اسباب ترقی و تمدن ملتها و سعادت و نیکبختی آنان بهواسطهی مطبوعات است... امروز بر همهکس معلوم است که سبب عمدهی ترقیات ملل مغربزمین، از میامن مطبوعات آن مملکتهای نیکبخت است.»[2]
مراغهای «ابراهیمبیک» (شخصیت اصلیِ داستان) را اینگونه معرفی میکند: «این ابراهیمبیک فرزند یکی از تجار بزرگ آذربایجان است که پدرش پنجاه است. پیش از این به عزم تجارت به مصر آمده، به اقتضای وسعتی که در کار تجارتش روی داده، آن شهر بزرگ را، که مغبوط بسیاری از بلاد اسلامیه است، برای خود مسکن اتخاذ نموده، عزم رحیلش به اقامت مبدل شده بود.»[3]
رمانوارهی «سیاحتنامهی ابراهیمبیک» در سه جلد منتشر شده است و جلد اول آن (که بهلحاظ داستانی از بقیهی مجلدات قویتر است و آن را میتوان جلد اصلی دانست) احتمالاً در 1312 یا 1314هـ.ق منتشر شده است.
روایت داستانی کتاب با بیان «مختصری از ترجمهی حال» ابراهیم آغاز میشود. در رمانوارهی «سیاحتنامهی ابراهیمبیک»، ابراهیم پسر یک بازرگان ایرانی است که از تجارت در مصر، ثروتی اندوخته است. پدرِ ابراهیم فرزندش را به سیاحت و سیر و سفر و آموزش از این طریق سفارش میکند. ابراهیم دختری به نام «محبوبه» را دوست دارد، اما علاقه و مهر او به سرزمین ایران موجب میشود که محبوبه دور شده و به ایران سفر کند. ابراهیم بههمراه عموی خود «یوسف»، که معلم و راهنمای او نیز هست، برای دیدار ایران، از مصر راهی میشود. در بین راه در استانبول، «کتاب احمد» طالبوف را از یکی از آشنایان میگیرد و مطالعه میکند، اما آنچه طالبوف دربارهی اوضاع پریشان سیاسی و اجتماعی ایران نوشته است را باور نمیکند و خود به ایران میآید و از مشاهدهی اوضاع کشور، پریشان میگردد و بیمار میشود.
«سیاحتنامهی ابراهیمبیک» در جلد اول، مضمون صریح انتقادی، اجتماعی و سیاسی دارد، اما در جلد دوم و بهویژه در جلد سوم، دارای مایههای عاشقانه و تصاویر فانتزی شبهسوررئال میشود.
نویسنده در این کتاب، به ستایش از مشروطهخواهی لیبرال و منورالفکرانِ شبهمدرنیستِ وابستهای چون امین الدوله میپردازد. زینالعابدین مراغهای، مثل دیگر روشنفکران همدورهای خود، گمان میکند راهِ غلبه بر مفاسد، مظالم و انحطاط دوران قاجاری، در پیش گرفتن طریق تجددگرایی سطحی و تقلید از غرب مدرن است و آشکارا مخاطبانش را به پیروی از ناسیونالیسم و لیبرالیسم دعوت میکند؛ حال آنکه در همان دوره، بودند ژرفاندیشان روشنبینی که میدانستند راه نجاتِ ایران در احیای هویت معنوی و میراثِ اسلامیِ تاریخ و عالم خود است و سیطرهی غربزدگی شبهمدرن، جز به قدرتیابی استبدادی خشن و وضعیت نکبتبار و وابستگیای بهمراتب تلختر از آنچه در زمان قاجاریه وجود داشت، نمیانجامد. اما مراغهای به پیروی از میرزا ملکم و دیگر منورالفکران غربزدهی شبهمدرنیست، گام گذاشتن در مسیر تجددگرایی سطحی و تقلید از ایدئولوژیهای سکولار-اومانیست را تبلیغ مینماید. درک و فهم مراغهای از عالم غرب مدرن و مدرنیته، همچون دیگر همنسلانِ همفکر او، درکی سطحی، ظاهربینانه، مجذوبانه و مرعوبانه بوده است.
زینالعابدین مراغهای در رمانوارهی «سیاحتنامهی ابراهیمبیک»، به اهانت و هجو روحانیت میپردازد و به شیوهی منورالفکران آن دوره، تحت لوای مخالفت با خرافات، به تخطئهی موجودیت روحانیت و ماهیت آن میپردازد.[4] مراغهای در این اثر، بهشدت تحت تأثیر نویسندگان انقلاب فرانسه و تئوری «حقوق بشر» اومانیستی قرار دارد. او صراحتاً به ترویج لائیسیته و جدایی دین از قدرت سیاسی میپردازد و مینویسد:
«الا در ایران، در هیچ گوشهی دنیا، رؤسای روحانی به امور سیاسی مداخله ندارند، مگر در ایران. در هیچ نقطهی روی زمین، مقامات متبرک و خانههای علما و آخورهای بزرگان، مأمن و ملجأ مردمان دزد و دغل و خونی نیست، مگر در ایران.»[5]
ابراهیم، قهرمانِ رمانوارهی «سیاحتنامهی ابراهیمبیک»، نمودی از نسل افرادی است که در بیراههی شبهمدرنیته قدم نهادند و موجبات تباهی تمامعیار کشور در اسارت استبداد و استعمار شبهمدرن و مدرن را فراهم آوردند. اگرچه احتمالاً برخی از این افراد، اشخاص صادقی بودند، اما به هر حال، مسیری که انتخاب کرده و مردمان را بدان دعوت مینمودند، کژراههی ظلمانیای بود که از مشروطه تا هنگام ظهور انقلاب اسلامی، بیش از هفت دهه، بهترین فرصتها و امکانات این کشور و این مردم را بر باد داد. امکانات و فرصتهایی که میتوانست در مسیر تحقق عدالت و پیشرفت سالم تاریخی فعلیت یابد، اما در پای یک توهم ویرانگر (یعنی تقلید بیپایه و سراپا غلط از مدرنیته و عالم غرب مدرن در هیئت غربزدگی شبهمدرن)، به هدر رفت و آثار منفی و تلخ سیطرهی این توهم ویرانگر هماینک نیز دامنگیر جامعهی ماست.
نثر سادهی مراغهای در «سیاحتنامه» را شاید بتوان برجستهترین وجه ادبی این اثر دانست. البته این کتاب از لحاظ ساخت داستانی، بهمراتب قویتر و تا حدی جذابتر از «کتاب احمدِ» طالبوف و یا «حکایت یوسفشاه» آخوندزاده است، هرچند که در مقام مقایسه با صورتِ مثالیِ رمان یا آثار داستانیای که دو سه دهه بعد پدیدار گردیدند، باید آن را اثری نه چندان قوی دانست. به نظر میرسد ضعف در شخصیتپردازی و نیز عدم توجه کافی به عنصری چون «حادثه» در شکلگیری تاروپود داستانی را بتوان عمدهترین ایراداتِ ادبیِ «سیاحتنامهی ابراهیمبیک» دانست.
ادامه دارد...
پینوشتها:
1. شهریار زرشناس متولد 1344 است. در خارج از کشور تاریخ،فلسفه و روانشناسی شخصیت خوانده است. موضع رساله او بررسی مفهوم شخصیت در پرتو سوبژکتیوتیه بود .از سال 1371 به تدریس در دانشگاههای مختلف پرداخت.
زرشناس از دوستان و همکاران شهید سید مرتضی آوینی در مجله سوره بوده و تا کنون حدود 30 کتاب و صده ها مقاله از وی منتشر شده است.
2. مراغهای، زینالعابدین، سیاحتنامهی ابراهیمبیک، با مقدمه و حواشی باقر مؤمنی، نشر سپیده، تهران، 1357، ص 26.
3. مراغهای، زینالعابدین، سیاحتنامهی ابراهیمبیک (متن کامل)، به کوشش محمدعلی سپانلو، تهران، نشر آگه، 1388، ص 25.
4. مراغهای، زینالعابدین، سیاحتنامهی ابراهیمبیک، چاپ کلکته، جلد دوم، ص 40 تا 44.
5. منبع پیشین، جلد اول، ص 234.