نویسنده: شهریار زرشناس (1)
جریان شناسی ادبیات معاصر ایران (16)
در دو دههی آغازین قرن چهاردهم هـ.ق، شعر کلاسیکِ مکتب بازگشت در حال ضعف بود، اما به حیات خود همچنان ادامه میداد. در عین حال، افزایش نفوذ شبهمدرنیستها و حالوهوای تجددمآبی، برخی شاعرانِ مستعد برای پذیرش نیستانگاری را به ورطهی پیروی انفعالی از شعارها و آموزههای سطحی و تقلیدیِ شبهمدرنیستی مدنظر آنها کشاند.
در واپسین دههی قرن سیزدهم و در دههی آغازین قرن چهاردهم هـ.ق، شعر کلاسیک فارسی (که در آن زمان جریان موسوم به «مکتب بازگشت» بر آن حاکم بود)، بیش از پیش گرفتار ضعف و فتور گردید. از دلِ این ضعف و فتور، انشقاقی سر برآورد که زمینهی ظهور و بروز نوعی ادب منظوم زمینهساز مشروطه را فراهم ساخت. نخستین نشانههای مضامین شبهمدرنیستی را میتوان در اشعار پراکندهی میرزا آقاخان کرمانی، فرصتالدوله شیرازی و فتحاللهخان شیبانی مشاهده کرد، اما فرصتالدوله شیرازی و فتحاللهخان شیبانی را نمیتوان نمایندهی ادب منظوم زمینهساز مشروطه دانست و میرزا آقاخان کرمانی نیز ظاهراً خیلی به شعر و شاعری اشتغال نداشته است.
در دو دههی آغازین قرن چهاردهم هـ.ق (که مصادف با افزایش نفوذ ویرانگر روشنفکری و روشنفکران متجددمآب در کشور بود)، شعر کلاسیکِ مکتب بازگشت در حال ضعف بود، اما به حیات خود همچنان ادامه میداد. در عین حال، افزایش نفوذ شبهمدرنیستها و حالوهوای تجددمآبی، برخی شاعرانِ دارای زمینه و مستعد برای پذیرش نیستانگاری را به ورطهی پیروی انفعالی از مدعاها و شعارها و آموزههای سطحی و تقلیدیِ شبهمدرنیستی و استفاده از تعابیر و مضامین مدنظر آنها کشاند. اینگونه بود که تدریجاً نوعی شعر پدیدار گردید که در قالبهایی چون قصیده و غزل و کلیت ساختار شعر کلاسیک فارسی سیر میکرد، اما برخی مضامین و درونمایههای متجددمآبانه (بهویژه مضامین ناسیونالیستی) را رواج میداد و جهتگیری فکری و فرهنگی حاکم بر آن کموبیش به سمتِ غربزدگی شبهمدرن میل میکرد.
در این صورتِ شعری، تدریجاً گونهای نیستانگاریِ منفعلِ مأیوس به موازاتِ نحوی تلقی شبهمدرنیستی از مفاهیم «ملت» و «وطن» رسوخ مینماید. مفاهیم «ملت» و «وطن» در شعر زمینهساز مشروطه بهلحاظ مضمون، ملهم از مشهوراتِ ایدئولوژیِ ناسیونالیسم مدرن است. در واقع نحوی روایت شبهمدرن در این مفاهیم ناسیونالیستی، در شعر این دوران ظاهر میگردد.
در تفکر اسلامی، «ملت» نوعاً جوهری ایمانی-اعتقادی و ولایی دارد و در نسبت با پیروی از یک دین و پیامبر معنا میشود و «وطن» نیز در نسبت با مرزهای اعتقادی و میزان نفوذ عقاید اسلامی و در پرتو یک همبستگی اسلامی (ورایِ جغرافیا، نژاد، زبان و رنگ پوست) تعریف میشود. حال آنکه اساسِ مفهوم «ملت» و ملیگرایی (ناسیونالیسم) مدرن مبتنی بر نوعی تلقی خودبنیادانگارانه و اومانیستی از «حاکمیت» است. در تفکر غربی مدرن، مفهوم اومانیستیِ «ملت» (فارغ از مؤلفهی اعتقاد و ایمان دینی) بهعنوان مبنا و معیارِ نحوی و وجهی از هویت بشر مدرن (وجهی از هویت انسان مدرن که در ذیل دولت-ملت فعلیت مییابد)، اساس وحدت و مرزبندیها و افتراقها قرار میگیرد. این مفهوم مدرنیستی ملت، نوعاً و ذاتاً صبغهای سکولاریستی دارد.
در ادب منظوم زمینهساز مشروطه و نیز در مراحل بعدیِ ادبیات شبهمدرن ایران، تعابیر «وطن» و «ملت» در ذیل جوهر مدرنیستی خود و در عین حال، در هیئت نوعی روایت شبهمدرن از این تعابیر، ظاهر میشوند. این تعابیر و تلقیهای مدرن و شبهمدرن از «ملت» و «وطن»، در تقابل با تلقیها و تعاریف دینی مرسوم از «وطن» و «ملت» قرار دارد.
در آثار برخی شاعرانِ زمینهساز مشروطه (مثلاً فتحالله شیبانی)، گونهای یأس و انفعالِ نیستانگارانه حضور دارد؛ یأس و انفعالی که نشئتگرفته از مقام و موقعیتِ وجودیِ ورشکسته و فروریختهی دلبستگان به مدرنیتهی غربی و شبهمدرنیتهی تقلیدی روشنفکران ایرانی است.
در دو دههی آغازین قرن چهاردهم هـ.ق، شعر کلاسیکِ مکتب بازگشت در حال ضعف بود، اما به حیات خود همچنان ادامه میداد. در عین حال، افزایش نفوذ شبهمدرنیستها و حالوهوای تجددمآبی، برخی شاعرانِ مستعد برای پذیرش نیستانگاری را به ورطهی پیروی انفعالی از شعارها و آموزههای سطحی و تقلیدیِ شبهمدرنیستی مدنظر آنها کشاند.
در واپسین دههی قرن سیزدهم و در دههی آغازین قرن چهاردهم هـ.ق، شعر کلاسیک فارسی (که در آن زمان جریان موسوم به «مکتب بازگشت» بر آن حاکم بود)، بیش از پیش گرفتار ضعف و فتور گردید. از دلِ این ضعف و فتور، انشقاقی سر برآورد که زمینهی ظهور و بروز نوعی ادب منظوم زمینهساز مشروطه را فراهم ساخت. نخستین نشانههای مضامین شبهمدرنیستی را میتوان در اشعار پراکندهی میرزا آقاخان کرمانی، فرصتالدوله شیرازی و فتحاللهخان شیبانی مشاهده کرد، اما فرصتالدوله شیرازی و فتحاللهخان شیبانی را نمیتوان نمایندهی ادب منظوم زمینهساز مشروطه دانست و میرزا آقاخان کرمانی نیز ظاهراً خیلی به شعر و شاعری اشتغال نداشته است.
در دو دههی آغازین قرن چهاردهم هـ.ق (که مصادف با افزایش نفوذ ویرانگر روشنفکری و روشنفکران متجددمآب در کشور بود)، شعر کلاسیکِ مکتب بازگشت در حال ضعف بود، اما به حیات خود همچنان ادامه میداد. در عین حال، افزایش نفوذ شبهمدرنیستها و حالوهوای تجددمآبی، برخی شاعرانِ دارای زمینه و مستعد برای پذیرش نیستانگاری را به ورطهی پیروی انفعالی از مدعاها و شعارها و آموزههای سطحی و تقلیدیِ شبهمدرنیستی و استفاده از تعابیر و مضامین مدنظر آنها کشاند. اینگونه بود که تدریجاً نوعی شعر پدیدار گردید که در قالبهایی چون قصیده و غزل و کلیت ساختار شعر کلاسیک فارسی سیر میکرد، اما برخی مضامین و درونمایههای متجددمآبانه (بهویژه مضامین ناسیونالیستی) را رواج میداد و جهتگیری فکری و فرهنگی حاکم بر آن کموبیش به سمتِ غربزدگی شبهمدرن میل میکرد.
در این صورتِ شعری، تدریجاً گونهای نیستانگاریِ منفعلِ مأیوس به موازاتِ نحوی تلقی شبهمدرنیستی از مفاهیم «ملت» و «وطن» رسوخ مینماید. مفاهیم «ملت» و «وطن» در شعر زمینهساز مشروطه بهلحاظ مضمون، ملهم از مشهوراتِ ایدئولوژیِ ناسیونالیسم مدرن است. در واقع نحوی روایت شبهمدرن در این مفاهیم ناسیونالیستی، در شعر این دوران ظاهر میگردد.
در تفکر اسلامی، «ملت» نوعاً جوهری ایمانی-اعتقادی و ولایی دارد و در نسبت با پیروی از یک دین و پیامبر معنا میشود و «وطن» نیز در نسبت با مرزهای اعتقادی و میزان نفوذ عقاید اسلامی و در پرتو یک همبستگی اسلامی (ورایِ جغرافیا، نژاد، زبان و رنگ پوست) تعریف میشود. حال آنکه اساسِ مفهوم «ملت» و ملیگرایی (ناسیونالیسم) مدرن مبتنی بر نوعی تلقی خودبنیادانگارانه و اومانیستی از «حاکمیت» است. در تفکر غربی مدرن، مفهوم اومانیستیِ «ملت» (فارغ از مؤلفهی اعتقاد و ایمان دینی) بهعنوان مبنا و معیارِ نحوی و وجهی از هویت بشر مدرن (وجهی از هویت انسان مدرن که در ذیل دولت-ملت فعلیت مییابد)، اساس وحدت و مرزبندیها و افتراقها قرار میگیرد. این مفهوم مدرنیستی ملت، نوعاً و ذاتاً صبغهای سکولاریستی دارد.
در ادب منظوم زمینهساز مشروطه و نیز در مراحل بعدیِ ادبیات شبهمدرن ایران، تعابیر «وطن» و «ملت» در ذیل جوهر مدرنیستی خود و در عین حال، در هیئت نوعی روایت شبهمدرن از این تعابیر، ظاهر میشوند. این تعابیر و تلقیهای مدرن و شبهمدرن از «ملت» و «وطن»، در تقابل با تلقیها و تعاریف دینی مرسوم از «وطن» و «ملت» قرار دارد.
در آثار برخی شاعرانِ زمینهساز مشروطه (مثلاً فتحالله شیبانی)، گونهای یأس و انفعالِ نیستانگارانه حضور دارد؛ یأس و انفعالی که نشئتگرفته از مقام و موقعیتِ وجودیِ ورشکسته و فروریختهی دلبستگان به مدرنیتهی غربی و شبهمدرنیتهی تقلیدی روشنفکران ایرانی است.
پینوشتها:
1. شهریار زرشناس متولد 1344 است. در خارج از کشور تاریخ،فلسفه و روانشناسی شخصیت خوانده است. موضع رساله او بررسی مفهوم شخصیت در پرتو سوبژکتیوتیه بود .از سال 1371 به تدریس در دانشگاههای مختلف پرداخت.
منبع مقاله : برهان