نهضت انقلاب اسلامی ایران

انقلاب اسلامی ایران به مثابه یکی از مهمترین جنبش‌های اسلامی، پدیده‌ای است که هم ادبیات نظری و هم سطوح عملی تحولات منطقه‌ای و جهانی را تحت تاثیر قرار داد. بدیهی است که این انقلاب عظیم، اتفاقی ناگهانی و بدون پیش زمینه‌های
دوشنبه، 13 دی 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نهضت انقلاب اسلامی ایران
 نهضت انقلاب اسلامی ایران

 

نویسنده: سیدمحمدعلی حسینی‌زاده (1)

 

مقدمه

انقلاب اسلامی ایران به مثابه یکی از مهمترین جنبش‌های اسلامی، پدیده‌ای است که هم ادبیات نظری و هم سطوح عملی تحولات منطقه‌ای و جهانی را تحت تاثیر قرار داد. بدیهی است که این انقلاب عظیم، اتفاقی ناگهانی و بدون پیش زمینه‌های فراوان نیست. از این منظر، در نوشتار حاضر به بررسی زمینه‌ها و علل شکل‌گیری انقلاب اسلامی به مثابه یکی از مهمترین جنبش‌های اسلامی معاصر پرداخته می‌شود. پس از بررسی زمینه‌ها و علل شکل‌گیری این انقلاب، به متن تحولات منجر به انقلاب در سال 1357 پرداخته خواهد شد.

زمینه‌های تاریخی

1. دولت کودتا

در آخرین روزهای مردادماه 1332 محمدرضا شاه با کودتایی که در سایه حمایت آمریکا و بریتانیا صورت گرفت به قدرت بازگشت و بدین‌ترتیب دورانی جدید در حکومت پهلوی آغاز گردید که ویژگی آن برآمدن دیکتاتوری فردی و به حاشیه رفتن نهادهای مشروطه بود. اغلب مخالفان برجسته به زندان و تبعید و اعدام گرفتار شدند و مسأله نفت با شرایطی تحقیرآمیز حل شد و تولید و فروش نفت ایران در ختیار کنسرسیومی از شرکتهای آمریکایی، انگلیسی و اروپایی قرار گرفت. شاه بعد از پایان مذاکرات نفت و برای تثبیت قدرت خود زاهدی را که «هر چند متحد قدرتمندی محسوب می‌شد اما نوکر خوبی نبود». (2) کنار گذاشت و علا و سپس اقبال که با افتخار خود را غلام خانه زاد اعلیحضرت (3) می‌خواند به نخست‌وزیری منصوب کرد. در سال 1334 ایران با الحاق به پیمان بغداد رسماً وارد جرگه کشورهای بلوک غرب شد. (4) و چندی بعد با امضای موافقنامه دفاعی با آمریکا (5) به متحد رسمی این کشور تبدیل گردید و بر اتهام وابستگی خود به این کشور مهر تأیید زد. ساواک سازمان مخوف امنیتی نیز در سال 1336 برای کشف و سرکوب سازمانها و نیروهای مخالف تأسیس شد.
در اواخر دهه سی همراه با به حکومت رسیدن کندی در آمریکا فضای سیاسی ایران اندکی گشوده شد و برای برخی از گروه‌ها فرصت فعالیت فراهم آمد. شاه ظاهراً بنا به میل آمریکاییها امینی را به نخست‌وزیری منصوب کرد وی سیاستمداری وفادار به مشروطه بود که قصد اصلاحات در چارچوب قانون اساسی داشت. اما نه شاه و نه احزاب مخالف به او روی خوش نشان ندادند و وی ناچار کناره گرفت و علم یار وفادار شاه به نخست‌وزیری منصوب شد. شاه از این پس در بعد داخلی سیاستی دو رویه در پیش گرفت که یک روی آن سرکوب شدید مخالفان بود و روی دیگرش اصلاحاتی که بعدها به انقلاب سفید مشهور شد و آمریکاییها مشوق اصلی آن بودند. تصور این بود که این اصلاحات علاوه بر جلب حمایت امریکا، به افزایش مشروعیت و گسترش پایگاه اجتماعی رژیم و نهایتاً بازسازی نظام سلطنتی کمک خواهد کرد.
اصلاحات با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی آغاز شد که بر اساس آن واژه اسلام از شرایط انتخاب شوندگان و انتخاب کنندگان حذف شده بود و منتخبان نیز به جای اینکه مراسم تحلیف را با سوگند به قرآن به جای آورند، از این پس به کتاب آسمانی سوگند می‌خوردند و زنان نیز از حق رأی برخوردار می‌شدند. علما این لایحه را مقدمه‌ای برای سیاستهای ضدمذهبی دولت و زمینه‌ساز حضور غیرمسلمانان و به خصوص بهاییان در ساختار قدرت تلقی می‌کردند و به شدت به مخالفت برخاستند. سرانجام دولت علم ناچار شد لغو لایحه را رسماً اعلام کند. پس از ناکامی دولت، شاه شخصاً برنامه انقلاب سفید را مطرح کرد. این برنامه که به انقلاب شاه و ملت مشهور شد، شامل شش اصل بود که البته بعدها اصول دیگری نیز به آن اضافه گردید. این اصول عبارت بود از اصلاحات ارضی، ملی کردن جنگلها، اصلاح قانون انتخابات و اعطای حق رأی و نمایندگی مجلس به زنان، عرضه سهام انحصارات دولتی به مردم تأمین منابع مالی اصلاحات ارضی، سهیم شدن کارگران در سود کارخانه‌ها و فروش سهام به آنان و سرانجام ایجاد سپاه دانش از طریق فرستادن دیپلمه‌های وظیفه برای مبارزه با بی‌سوادی. این اصول در واقع ادامه اصلاحات مورد نظر امریکایی‌ها بود که دولت امینی قصد اجرای آن‌ها را داشت هدف شاه جلب حمایت امریکا، خلع سلاح مخالفان داخلی و کوشش برای مشروعیت بخشی به رژیم بود. اما علمای قم در ورای این اصول بازگشت سیاستهای ضدمذهبی را می‌دیدند، از این رو با آن به مخالفت برخاستند ولی شاه حاضر به مصالحه نشد. (6)
به هر حال به رغم مخالفت علما، این اصول به رفراندوم گذاشته شد. در پی آن، آیت‌الله خمینی که عملاً رهبری جنبش علما را بر عهده گرفته بود انتخابات را تحریم کرد. شاه برای متقاعد کردن علما به قم آمد ولی مراجع خروج مردم از منزل و استقبال از شاه را تحریم کردند. شاه بدون هیچ استقبالی وارد قم شد. او که از سردی استقبال و نحوه برخورد علما بسیار آزرده و خشمگین بود، سخنانی گفت که یک حرکت اسلامی عظیم را در کشور علیه خود برانگیخت (7) در این سخنان وی ابتدا به ملاقات خود با امام زمان اشاره کرد وگفت که هیچ کس به اندازه او به خدا و ائمه نزدیک نیست و سپس روحانیت را با کلماتی موهن مورد حمله قرار داد و آنان را قشری، نادان و دشمن اصلاحات دانست و از آنان با عنوان ارتجاع سیاه یاد کرد. (8)
این سخنان راه آشتی بین روحانیت و دربار را دشوار کرد و مقدمه‌ای شد برای اعتراضات و مخالفت‌های بعدی که بنیان پهلویسم را برانداخت.
رفراندوم و سرانجام در 6 بهمن 1341 برگزار گردید و در پایان اعلام شد که بیش از نودونه درصد مردم به طرح انقلاب سفید رأی مثبت داده‌اند. شاه که موفقیت خود را باور کرده بود، مجدداً با سخنانی توهین‌آمیز به علما و روحانیون حمله کرد. (9)
با این سخنان برای روحانیون مسلم شد که هدف رژیم نابودی اسلام و روحانیت است و هرگونه سکوت به نابودی روحانیت و اسلام منجر خواهد شد و به همین دلیل همه علمای بزرگ ایران به پیشنهاد آیت‌الله خمینی عید سال 1342 را به مناسبت اقدامات ضد دینی رژیم عزا اعلام کردند. (10) حمله نیروها و مأمورین دولتی به فیضه که در ایام عید نوروز در پاسخ به اعلام عزای عید از سوی علما انجام گرفت تقابل روحانیت و نظام پهلوی را تشدید کرد و روحانیون را در مقابله با رژیم متحد ساخت. حمله به مرکز علمی و مذهبی شیعه در ایران برای علما و توده‌های مذهبی هیچ جای شکی در ضدیت رژیم با دین بر جای نگذاشت.

2. قیام 15 خرداد

در بهار سال 42 تقابل نظام پهلوی و علما همچنان ادامه یافت و سرانجام به قیام 15 خرداد منجر شد. در روز 13 خرداد آیت‌الله خمینی به مناسبت عاشورا در فیضیه سخنرانی کرد و با مقایسه رژیم پهلوی و بنی‌امیه لبه تند حملات خود را متوجه شاه نموده و تهدید کرد که اگر این اقدامات ادامه یابد شاه با تکفیر و ارتداد روبرو شده و مردم او را زنده نخواهند و همانند پدرش مردم در رفتن او شادی خواهند کرد. (11) دو روز بعد در سحرگاه پانزده خرداد آیت‌الله خمینی را دستگیر و به تهران انتقال دادند. این اقدام با موج وسیعی از اعتراضات و تظاهرات خیابانی روبرو شد ودولت پهلوی را در معرض فروپاشی قرار داد. شاه دستور سرکوب معترضان را صادر کرد و در پی آن ارتش به خیابانها ریخت و به روی مردم آتش گشود و عده‌ای را به خاک و خون کشید. این قیام خودجوش رژیم پهلوی را تا مرز سقوط پیش برد. وسعت اعتراضات به اندازه‌ای بود که اگر سازماندهی و رهبری مناسب و بدیلی قدرتمند در عرصه سیاست وجود داشت می‌توانست به سقوط نظام منجر شود.
پانزده خرداد نقطه عطفی در مناسبات رژیم و نیروهای مذهبی است. این اقدام همانند ماجرای گوهرشاد بین رژیم و نیروهای مذهبی کینه‌ای عمیق ایجاد کرد و دشمنی پایان‌ناپذیر مذهب و نظام را به همراه آورد. تا این زمان اکثر علما ازحمله به شاه و اساس سلطنت خودداری می‌کردند اما بعد از این شخص شاه و حتی سلطنت مورد حمله قرار گرفت و بدین‌سان اعتبار و مشروعیت سلطنت متزلزل شد. بعد از این واقعه مخالفان مذهبی به جای مصالحه، به براندازی و سرنگونی نظام می‌اندیشیدند و در جستجوی طرحی جایگزین بودند.
نومیدی از مبارزات قانونمند و روی آوردن به مبارزات مسلحانه از دیگر پیامدهای این قیام بود. پیامد دیگر قیام 15 خرداد انتقال رهبری مبارزه سیاسی به روحانیون انقلابی و خاصه شخص امام خمینی بود. شخصیت سازش‌ناپذیر و انقلابی امام خمینی تنها در شرایط رادیکالیسم سیاسی محبوبیت می‌یافت. در فضای دشمنی و خصومتی که بعد از کشتار پانزده خرداد ایجاد شد، جایی برای شخصیت‌های قانون‌گرا و مسالمت‌جویی چون مصدق وجود نداشت و به همین دلیل اسطوره قانونگرای مصدق به سرعت جای خود را به کاریزمای انقلابی امام خمینی داد.

3. دیکتاتوری، وابستگی و توسعه

دولت پهلوی در سالهای بعد از 15 خرداد بر سه استبداد، امریکا‌گرایی و ناسیونالیسم شاهنشاهی تکیه کرد.
بعد از پانزده خرداد با دستگیری تقریباً تمامی مخالفین نام آشنا و محکومیت آنان به زندان، استبداد و سرکوب که از کودتای 28 مرداد آغاز شده بود تشدید شد. آیت‌الله خمینی نیز که پرشورترین مخالف رژیم بود در سال 1343 بعد از سخنرانی علیه تصویب لایحه مصونیت قضایی مستشاران آمریکایی به تبعید رفت تا شور مبارزه در داخل کشور فروکش کند. چند ماه بعد چند جوان مذهبی از اعضای هیأتهای مؤتلفه اسلامی حسنعلی منصور نخست‌وزیر شاه را به قتل رساندند تا صدای رادیکالیسم و جنگ مسلحانه را به گوش دولتمردان برسانند.
در این شرایط رژیم با تقویت ساواک با خشونتی بی‌سابقه به جنگ مخالفین رفت. این سازمان که با به کارگیری شکنجه‌های بی‌رحمانه به یکی از مخوفترین سازمانهای اطلاعاتی جهان تبدیل شده بود در طول سالهای دهه 40 و اوایل دهه 50 اغلب سازمانها و گروههای مخالف رژیم را در همان مراحل اولیه کشف و نابود کرد. خشونت ساواک در برخورد با مخالفین به اندازه‌ای بود که در اوایل دهه 50 سازمانهای حقوق بشر ایران را یکی از بزرگترین نقضکنندگان حقوق بشر در جهان نامیدند. (12) چنین سرکوبگری نیروهای اجتماعی را بیش از پیش از دولت پهلوی بیگانه می‌کرد و اگر آرامشی در نتیجه این خشونت ایجاد می‌شد آرامش قبرستانی بود.
همزمان با استبداد و سرکوب در داخل گرایش نظام سیاسی به غرب نیز افزایش یافت. غرب که در چشم دولتمردان این زمان در آمریکا خلاصه می‌شد الگوی فکری و عملی سیاستمداران و شخص محمدرضاشاه پهلوی بود. اما عملاً توسعه و غربگرایی به خرید و استفاده از مدرنترین تکنولوژیها به خصوص از نوع نظامی‌اش و تقلید از الگوهای فرهنگی غرب و گرایش به آمریکا در عرصه سیاست محدود شد و کوشش چندانی برای فهم مبانی فکری و سیاسی تمدن مدرن صورت نگرفت ومفاهیمی چون دموکراسی، حقوق بشر و آزادی هرگز مورد پذیرش و تقلید قرار نگرفتند.
گرایش به آمریکا در این دوره تا مرز وابستگی پیش رفت. شاه تداوم سلطنت خود را مدیون حمایت و دخالت مستقیم آمریکا در کودتای 28 مرداد بود وبعد از آن نیز همواره دلگرم به حمایت آنان بود. به گونه‌ای که هر زمان دولتمردان آمریکا در حمایت از شاه تعلل می‌کردند یا به تردید می‌افتادند (مانند دوره کندی و کارتر) حکومت پهلوی را بحران فرا می‌گرفت. به هر حال دولت پهلوی چنان نقش یک متحد کاملاً وفادار به آمریکا را ایفا کرد؛ که از دیدگاه مردم، وابسته به امریکا به شمار می‌رفت. مخالفان شاه را ابراز آمریکا می‌دانستند و او هرگز نکوشید به گونه‌ای حرکت کند تا از این اتهام برکنار ماند. این تصور از سال 1343 با تصویب لایحه کاپیتولاسیون که برخلاف عرب بین‌الملل نظامیان آمریکایی در ایران را از مصونیت دیپلماتیک برخوردار می‌کرد تقویت گردید. بعد از تصویب این لایحه بسیاری از مردم و نیروهای سیاسی به این نتیجه رسیدند که شاه حاضر است به هزینه تحقیر ملت ایران حمایت آمریکاییها را به دست آورد. بدین‌ترتیب تصویب این لایحه احساسات ملی‌گرایانه و شور بیگانه‌ستیزی ایرانیان را برانگیخت. سخنان آیت‌الله خمینی بعد از تصویب این لایحه بیش از هر چیز بیانگر برانگیختگی روح سرخورده ایرانی است. این سخنان با آیه استرجاع (انا لله وانا الیه راجعون) به نشانه‌ی مصیبتی بزرگ آغاز شد و در ادامه امام با اشاره به اینکه این دولت ملت ایران را از سگهای امریکایی و وحشیها پست‌تر کرده است گفتند که تمام گرفتاری ما از آمریکا و اسراییل است. (13) آمریکا‌گرایی افسارگسیخته در این دوره به نفرت مخالفان رژیم از آمریکا دامن زد و کینه‌ای دیرین به وجود آورد که هیچ‌گاه از خاطر انقلابیون نرفت.
در عرصه ایدئولوژیک رژیم کوشید تا با احیای نوعی ناسیونالیسم باستانگرا که بر محور شاه سامان می‌یافت. بنیانهای متزلزل مشروعیت خود را مستحکم سازد. باستانگرایی که از دوره رضاشاه آغاز شده بود پس از مدتی وقفه در دهه 40 دوباره اوج گرفت. برخی از متفکرین از جمله پورداود، پرویز ناتل خانلری، احسان یارشاطر، ذبیح بهروز و ذبیح‌الله صفا در تقویت مبانی آن نقش داشتند. در ناسیونالیسم باستانگرایانه این دوره دو نکته بارز وجود داشت: اول تأکیدی که بر بزرگنمایی سلطنت و شخص شاه می‌شد، و دوم تحقیر و یا حداقل بی‌اعتنایی به ارزشها و نهادهای مذهبی جامعه. دولت پهلوی می‌کوشید تا بر اساس این دو ویژگی، فرهنگ باستانی ایران را بازسازی کند. در این ایدئولوژی، شاه تنها حافظ بقا و دوام دولت، تکیه‌گاه قلبی مردم و سایه خدا تلقی می‌گردید (14) و شان و مقامی فراتر از انسان می‌یافت و کانون قدرتی بود که از زمین فراتر می‌رفت و سر به آسمان می‌سایید. کوشش می‌شد تا بهترین لقبها برای شاه به کار رود و کارگزاران نیز با صراحت به نوکری و غلامی شاه افتخار می‌کردند و با زبانی چاپلوسانه و تملق‌آمیز از او و نبوغش سخن می‌گفتند. شاه نیز ظاهراً همه این بزرگ‌نمایی‌ها را باور می‌کرد او خود را برخوردار از نبوغ می‌دانست و مدعی بود که رسالتی الهی برای نجات کشور بر دوش دارد و هیچ‌کس به اندازه او به خداوند نزدیک نیست. او همچنین ادعا کرد که مورد عنایت الهی است و حتی با امام زمان نیز دیدار کرده است. (15)
شاه محوری به شخص گرایی شدید در نظام پهلوی منجر شد. تمام تصمیمات مهم در عرصه سیاست و اقتصاد، خریدهای نظامی و ترفیع افسران و دستورات نظامی توسط شخص شاه گرفته می‌شد و سایر دولتمردان عملاً نقش چندانی نداشتند. (16) ساختار سیاسی پهلوی به اندازه‌ای وابسته به شخص شاه بود که با ضعف و فتور او رو به انحطاط می‌رفت و با نابودی او به کلی نابود می‌شد. زمانی که شاه در بحران سال‌های 57-56 قدرت تصمیم‌گیری و اعتماد به نفس خود را از دست داد نظام سیاسی پهلوی نیز فروپاشید.
جشنهای پر هزینه دو هزار و پانصد سال پادشاهی ایران یکی از مهمترین جلوه‌های باستانگرایی به شمار می‌آید. این جشنها که در طی آن در پیش چشم مردم فقیر و گرسنه روستاها و برخی از شهرهای ایران میلیون‌ها دلار برای برپایی آن هزینه شد نه تنها هیچ کمکی در تقویت پایگاه اجتماعی رژیم نکرد که به تضعیف موقعیت آن نیز منجر شد. آخرین بروز رسمی باستانگرایی تغییر تقویم ایران از هجری شمسی به شاهنشاهی بود که در اواخر سال 1354 صورت گرفت. این کار به معنای ضدیت با اسلام و فرهنگ اسلامی تقلی گردید و توده‌های مذهبی را رنجیده خاطر کرد. در مجموع بازسازی ضدمذهبی ناسیونالیسم ایرانی فاصله دولت و ملت را افزایش داده و بحران مشروعیت رژیم را عمیق‌تر کرد.

4. اصلاحات

دولتمردان پهلوی خود از ضعف پایگاه اجتماعی رژیم آگاه بودند و کوششهایی نیز برای جبران آن انجام دادند. اصلاحاتی که با عنوان انقلاب سفید دنبال شد و سیاستهای توسعه اقتصادی که با شتاب بسیار در دهه 40 و 50 دنبال شد از جمله اقدامات دولتمردان برای بازسازی و تقویت نظام بود. در این سالها دولت کوشید تا با استفاده از حمایت غرب و سرمایه حاصل از درآمد نفت توسعه اقتصادی ایران را به پیش ببرد. اقتصاد ایران در سالهای 57-42 رشد چشمگیری داشت. آمارها نشان می‌داد که نرخ رشد صنعتی ایران بالاترین رشد در جهان سوم و بیش از دو برابر میانگین رشد در کشورهای در حال توسعه است. (17) تعداد دانشجویان متخصصین، کارمندان و کارگران صنعتی نیز به سرعت افزایش یافت. تصور این بود که این نیروها به حامیان دولت تبدیل خواهند شد اما عملاً این گونه نشد و دانشگاه‌ها به کانون مخالفت با نظام تبدیل شدند و طبقه متوسط جدید به صفوف مخالفین پیوستند. در واقع توسعه اقتصادی و اجتماعی در ایران شکاف فقر و غنا را افزایش داده و آن را عیان ساخت و خشم توده‌های فقیر را برانگیخت و از آن مهمتر هیچ‌گاه با توسعه سیاسی همراه نشد. در حالی که ساختار اجتماعی و اقتصادی به سرعت رو به توسعه و پیچیدگی می‌رفت ساختار سیاسی همچنان بسته و استبدادی باقی ماند و نمی‌توانست نیروهای جدید را جذب کرده و جامعه متحول و پیچیده جدید را مدیریت کند.
ایجاد حزب واحد رستاخیز در سال 1354 مهمترین کوشش دولت پهلوی برای بازسازی سیاسی خود بود. هدف حزب بازسازی رابطه دولت و ملت و تبدیل نظام پهلوی به یک دولت فراگیر حزبی بود تا آن را از بحران مشروعیت رهایی بخشد. شاه اصرار داشت که همه مردم به عضویت این حزب درآیند و کسانی را که به حزب نمی‌پیوستند، تهدید و یا تحقیر می‌کرد. (18) این حزب با استقبال مردم روبرو نشد فقط کسانی که به دنبال استفاده از امکانات و امتیازات دولتی و ارتقای شغلی بودند به عضویت آن در می‌آمدند.
تشکیل حزب رستاخیز اعتراض روحانیون را برانگیخت و مدرسه فیضیه به نشانه اعتراض تعطیل شد و دولت در پاسخ تعداد زیادی از آنان را به زندان و تبعید فرستاد. (19) با عدم استقبال مردم وعلما، کار حزب عملاً به جایی نرسید و هیچ سازوکار دیگری نیز برای حل بحران مشروعیت رژیم و پیوند دولت و ملت اندیشیده نشد.

گفتمان‌ها و جریان‌های مخالف

یکم. گفتمان مذهبی

1. تجدید حیات روحانیت و گفتمان مذهبی

سازمان روحانیت در دوران رضا‌شاه صدمات زیادی را متحمل شد. به نحوی که مجموع طلاب حوزه علمیه قم به سیصد نفر کاهش پیدا کرد اما پس از شهریور بیست به تدریج حوزه قم در سایه مدیریت آیت‌الله بروجردی به انسجام و سازماندهی مطلوبی دست یافت و به تدریج به یک نهاد غیردولتی قدرتمند با استقبال مالی و نفوذ اجتماعی گسترده تبدیل شد. در این سالها روحانیت موفق شد اعتبار و عظمت گذشته را احیا کند. علاوه بر حوزه قم حوزه‌های شهرستانها نیز فعال شدند و تعداد طلاب به سرعت افزایش یافت. (20) زمانی که در سال 1340 آیت‌الله بروجردی فوت کرد روحانیت قدرتمندترین نهاد سازمان یافته در ایران به شمار می‌آمد در سال 1350 حوزه قم دارای حدود یازده هزار طلبه بود. (21) و این علاوه بر روحانیون و واعظان رسمی بود که تعدادشان را از 90 تا 180 هزار نفر تخمین زده‌اند. (22) بدین‌ترتیب سازمان روحانیت در این زمان شبکه وسیعی از روحانیون محلی، علمای بزرگ شهرستانها و مراجع را در برمی‌گرفت و اکثر روستاها و شهرها را در پوشش خود داشت...
ورود روحانیون نواندیشی چون مطهری بهشتی و مفتح به دانشگاه‌ها نسل جدید و طبقه متوسط را به روحانیون نزدیک کرد. در این سالها همچنین حوزه‌ها به انتشار مجله و کتاب روی آوردند و دامنه مخاطبان حوزه را گسترش دادند. یکی از مشهورترین این مجلات مکتب اسلام بود که از سال 1337 منتشر می‌شد مدتها در زمره پرشمارترین نشریات ایرانی به شمار می‌رفت. (23) افزایش سازمانها و انجمن‌های مذهبی نیز که از دهه بیست آغاز شده بود به تقویت گفتمان مذهبی کمک کرد. (24)
در کنار این تشکل‌ها باید به افزایش تعداد و فعالیت گسترده مساجد و هیأت‌های مذهبی اشاره کرد که کانون‌های اصلی گفتمان مذهبی سنتی به شمار می‌رفتند و هویت توده‌های مذهبی را شکل می‌دادند. (25) با گسترش شهرنشینی و مهاجرت تعداد مساجد و هیأتهای مذهبی فعال در دهه سی و چهل به سرعت رو به افزایش گذاشت. در دهه چهل در غیاب نهادهای رسمی جامعه مدنی مساجد و هیأتهای مذهبی به کانونهای اصلی تجمع مردم تبدیل شدند و کار ویژه‌های احزاب و سازمانهای مدنی را بر عهده گرفتند.

2. سیاسی شدن حوزه‌ها

در سالهای دهه سی رابطه‌ای ظاهراً آمیخته با احترام متقابل بین دربار و علما برقرار بود. حوزه‌ها از ورود به جریانات سیاسی و انتقاد آشکار از دولت خودداری می‌کردند و در عوض دربار نیز می‌کوشید تا بخشی از خواسته‌های علما را برآورده سازد. در این سالها شاه در مبارزه با مارکسیسم نیازمند حمایت علما و تقویت گفتمان مذهبی بود و به همین دلیل اقدامات حوزویان را در این راستا تشویق می‌کرد. (26) اما زمانی که توده‌ای‌ها و ملی‌گرایان سرکوب شدند رابطه دربار و علما به سردی گرایید و شاه دیگر توجهی به خواسته‌های علما نمی‌کرد به نحوی که موجبات رنجش آیت‌الله بروجردی را فراهم آورد. (27)
در این زمان علمای بزرگ ایران اعتقادی به تشکیل حکومت اسلامی نداشته و مراجع عموماً از دخالت در سیاست پرهیز می‌کردند اما هرگاه احساس می‌شد که نمادها و شعایر اسلامی مورد بی‌اعتنایی قرار گرفته و یا ضدیت با دین در جامعه گسترش یافته است علما بنا به وظیفه شرعی از ورود به سیاست و اعتراض به زمامداران خودداری نمی‌کردند. اما این خواسته‌ها از محدوده قانون اساسی فراتر نمی‌رفت و هرگز تغییر حکومت را بر نمی‌گرفت. در اوایل دهه 40 با شروع اصلاحات به تدریج این وضعیت تغییر کرد. علما اصلاحات را خلاف شرع می‌دانستند و بنا به سنت گذشته با آن به مخالفت پرداختند. شاه که حفظ قدرت خود را در گرو به اجرا درآوردن اصلاحات می‌دید نه تنها حاضر به پذیرش خواسته‌های علما نشد بلکه صراحتاً علما را تحقیر کرد و آنان را ارتجاع سیاه و حیوان نجس نامید و به فیضیه که کانون امن حوزویان محسوب می‌شد حمله کرد و طلاب را به خاک و خون کشید. سیاستهای تحقیر‌آمیز و سرکوبگرانه شاه که اوج آن سخنرانیهای موهن شاه در اواخر سال 1341 و حمله به فیضیه در آغاز سال بعد بود رشته‌های تاریخی پیوند دربار و علما را برای همیشه از هم گسست. در واقع شاه در صدد نفی کامل هویت و موجودیت روحانیون و علما برآمد و طبیعی بود که آنان ساکت ننشینند. به همین دلیل از اوایل سال 42 روحانیون به اتفاق با دولت و دربار به مخالفت برخاستند. شاه نیز همچنان می‌کوشید تا با تحقیر و سرکوب پاسخ مخالفت‌های مسالمت‌آمیز روحانیون را بدهد. در ادامه این سال حادثه 15 خرداد 42 و دستگیری امام خمینی و برخی از مجتهدین دیگر که برخلاف سنت ایرانی مصونیت مجتهدین صورت می‌گرفت شکاف نهاد دین و سلطنت را عمیق‌تر کرد و تمامی نهاد دین را در مقابل شاه قرار داد و از این زمان گفتمان مذهبی سیاست پرهیزی را به کنار گذاشت و به خیل مخالفان رژیم پیوست. در سالهای اولیه دهه چهل در نتیجه سیاستهای سرکوبگرانه دولت پهلوی تقریباً تمامی علمای بزرگ به مخالفت با شاه برخاستند و در مقابل دولتمردان که می‌کوشیدند دخالت در سیاست را دور از شأن و منزلت علما وانمود کنند. بر پیوند دین و سیاست در اسلام و حق علما در ورود به عرصه سیاست تأکید کردند. (28) برخی از آنان هرگونه سازش با رژیم را مردود دانستند. (29) بنابراین اصرار رژیم بر طرد علما از عرصه سیاست عملاً به رادیکال شدن و سیاسی شدن گفتمان سنتی منجر شد و آنان را به حامیان جدی امام خمینی تبدیل کرد.
در دهه چهل همزمان با ادامه سرکوب و تحقیر روحانیت جهت‌گیری‌های سیاسی رژیم پهلوی نیز به رادیکال شدن گفتمان مذهبی کمک کرد. وابستگی به آمریکا که قرارداد کاپیتولاسیون نشانه‌ای از آن تلقی می‌شد و علما آن را سند بردگی و حقارت ملت ایران به شمار می‌آوردند، (30) به رسمیت شناختن اسراییل و برقراری رابطه با آن کشور، (31) حضور بهاییان و یهودیان در مناصب حساس مملکتی، (32) تغییر تقویم هجری به شاهنشاهی و گسترش فساد اخلاقی و نابرابریهای اجتماعی به نارضایتی علما دامن می‌زد و آنان را به اعتراض وامی‌داشت. اما باید توجه داشت خواسته‌های علما در محدوده قانون اساسی مطرح می‌شد و به جز در مورد امام خمینی اصراری بر تغییر رژیم و ایجاد حکومت اسلامی وجود نداشت. اما با گسترش سرکوبها و کشتارها، امید به اصلاح رژیم از بین رفت علمای بزرگ به دنبال امام ایجاد یک نظام اسلامی را خواستار شدند.
باید توجه داشت سیاستهای سکولاریستی و نوسازی سریع جامعه ایران برخلاف پیش بینی‌ها نه تنها نتوانست به گفتمان مذهبی خللی وارد سازد که به نفوذ و قدرت بیشتر آن نیز کمک کرد. رشد مهاجرت به شهرها به رونق حسینیه‌ها و مساجد منجر شد و مخاطبین گفتمان مذهبی را افزایش داد. حسینیه‌ها و مساجد تنها کانون‌های دایمی تجمع مردم محسوب می‌شدند و در شرایطی که مشکلات و ناهنجاریهای ناشی از نوسازی به نحو فراینده‌ای در حال گسترش بودند مذهب مأمنی برای افسردگی‌ها و دلتنگی‌های زندگی مدرن فراهم می‌کرد.
در اوایل دهه پنجاه گفتمان مذهبی پرنفوذ‌ترین و پر اعتبار‌ترین گفتمان جامعه‌ ایرانی به شمار می‌رفت و روحانیت به عنوان مهمترین نماینده آن قدرتمندترین نهاد غیردولتی در جامعه ایران بود. سه عامل نفوذ اجتماعی گسترده که در مذهبی بودن جامعه (33) و استقلال روحانیت ویژگیهای مذهب شیعه از جمله مرجعیت ریشه داشت و نیز انسجام و سازماندهی مناسب و همچنین رهبری امام ابزارهای اصلی قدرت روحانیت در مقابل نیروها و جریانهای رقیب محسوب می‌شدند.
نفوذ گسترده اجتماعی به روحانیت امکان می‌داد تا شور مذهبی را در مبارزات سیاسی به کار گرفته و توده‌های مردم را به جنبش وادارد. در تاریخ معاصر ایران جنبش‌های اجتماعی گسترده و بسیج مردمی تنها به خواست و رهبری روحانیت به وقوع پیوسته است. در مبارزات انقلابی دهه 40 و 1350 نیز مفاهیم مذهبی مانند جهاد، شهادت و عاشورا شور مبارزه را در توده‌های مذهبی برمی‌انگیخت و آنان را به مبارزه با رژیم تشویق می‌کرد.
همچنین در دوره‌ای که نهادهای مدنی در زیر سایه خشن استبداد دولتی محو شده بودند و اغلب گروه‌ها و سازمان‌های مخالف دچار تشتت و پراکندگی بودند روحانیت تنها گروهی بود که از سازمانی منسجم و یکپارچه و رهبری متحد و استقلال مالی و اعضایی وفادار و جان‌نثار برخوردار بود. در مبارزات سال‌های 1357-1342 این انسجام کاملاً مشهود بود و حتی بسیاری از علمایی که تمایلی به حضور در فعالیتهای سیاسی نداشتند نیز به صف مخالفان حکومت پیوستند و در روند انقلاب شرکت جستند. در سال 1357 به درستی این تصور عمومی ایجاد شده بود که تمام مراجع با نظام پهلوی مخالفند و تلاش‌هایی که از سوی رژیم برای ایجاد دو دستگی بین علما صورت گرفت نیز ناکام ماند. هم‌چنین سازمان روحانیت به دلیل برخورداری از شبکه تبلیغی گسترده به راحتی می‌توانست با دورترین نقاط کشور ارتباط برقرار کند و پیام مراجع را به همه بخش‌ها و روستاها و شهرها برساند. ایام و مراسم مذهبی بهترین فرصت‌ها را برای رساندن پیام مبارزه در اختیار روحانیون قرار می‌داد.

3. ظهور اسلام سیاسی

در سالهای دهه چهل به تدریج حکومت سالامی به عنوان بدیلی برای نظام پهلوی و مدلهای سیاسی موجود مطرح گردید. استبداد و دین‌ستیزی دولت سکولار پهلوی و دل‌زدگی مردم از شرق و غرب و ایدئولوژیهای سکولار و ظرفیت‌های گفتمان مذهبی شیعه به ظهور قدرتمند این گفتمان یاری رساندند. اسلام در این سالها به عنوان یک راه‌حل برای مشکلات جامعه ایران مورد توجه نیروهای مختلف قرار گرفته و به تکیه‌گاه اصلی مبارزه با رژیم تبدیل شد و حکومت اسلامی به تدریج به عنوان تنها مشکل‌گشای جامعه ایران مطرح گردید. در سالهای دهه چهل و پنجاه موج بیگانگی از غرب و بازگشت به خویشتن جامعه ایرانی را فرا گرفته بود. به نظر می‌رسید که شرق و غرب اهمیت خود را به عنوان الگوهای مرجع از دست داده‌اند و این بار برخلاف مشروطه نیروهای سیاسی ایرانی دیگر در پی تقلید آنان نبوده و به دنبال مدلی بومی و ایرانی بودند. حتی در عرصه روشنفکری نوعی بومی‌گرایی توأم با نقد تمدن غرب در میان روشنفکران ایرانی رواج یافته بود. شور و شوق غربی شدن که در دوره رضاشاه به اوج خود رسیده بود اینک به تدریج فروکش می‌کرد و تقلید از غرب جای خود را به انتقاد از تمدن و فرهنگ غربی و ستایش از فرهنگ بومی می‌داد. از جلوه‌های برجسته بومی‌گرایی ایرانی کتاب غربزدگی آل احمد بود که در زمان خود محبوبیت بسیار یافت. (34) بومی‌گرایی که اغلب در بازگشت به مذهب و اخلاقیات سنتی و یا عرفان و تصوف ایرانی خود را نشان می‌داد و گاهی نیز به ورطه باستان‌گرایی و زردشتی گری در می‌غلطید به بی‌اعتبار کردن گفتمانهای سکولار کمک کرد و به رشد اسلام‌گرایی سیاسی مدد رساند. (35)
به هر حال در فضای پر تب و تاب دهه چهل جریانات مختلف فکری و سیاسی با عبور از غرب و گفتمانهای غرب‌مدار بازگشت به اسلام و فرهنگ شیعی را به عنوان راه‌حل مشکلات جامعه ایران مطرح کردند و کوشیدند تا با سیاسی کردن مذهب و تبدیل آن به یک ایدئولوژی، بدیلی بومی در برابر ایدئولوژیهای سیاسی سکولاری که شکست خورده به نظر می‌رسیدند فراهم آورند. اسلام‌گرایی در ایران در قالب سه گفتمان زیر در مقابل نظام پهلوی قد علم کرد.

3-1. اسلام سیاسی فقاهتی

امام خمینی نظریه‌پرداز و طراح این گفتمان بود. وی در سال 1348 در درس خارج خود نظریه ولایت فقیه را به عنوان مدلی از حکومت اسلامی مطرح کرد که به صورت کتابی با نام حکومت اسلامی منتشر شد. این کتاب مبنایی نظری اسلام فقاهتی به شمار می‌رود. در این کتاب امام بر پیوند دین و سیاست و جامعیت اسلام (36) تأکید کرده و تشکیل حکومت اسلامی را وظیفه مسلمانان تقلی می‌کند. (37) حکومت اسلامی حکومتی مشروط به قوانین اسلام و بعبارت دیگر حکومت قانون الهی بر مردم است. (38) و زمامداری آن بر عهده فقیه عادل و شایسته می‌باشد (39) و فقیه از همان ولایت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برخوردار بوده و اطاعت از او بر همه مردم لازم است. (40) وظیفه این حکومت اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم است. (41) فقیه اگر برخلاف موازین اسلامی کاری انجام داد خود بخود از حکومت معزول می‌شود و حق ندارد برخلاف مقررات و قانون شرع قدمی بردارد. (42) به نظر ایشان راه‌حل مشکلات جوامع مسلمان تشکیل حکومت اسلامی است. هم‌چنین از آن جا که ریشه استبداد به نظر امام خمینی رذیلت نفسانی و دوری از تقواست تقوای درونی و تقید فقیه به احکام شریعت او را از استبداد برحذر می‌دارد.
امام در پاریس جمهوری اسلامی را به عنوان مدل حکومتی مطلوب مطرح کرد. (43) به نظر امام جمهوریت به معنای رایج یعنی مردمی بودن حکومت است که به پذیرش حق مردم در انتخاب نوع نظام سیاسی و حاکمان اشاره داشته و قالب و شکل حکومت را تشکیل می‌دهد. بنابراین مردم از این منظر از ارکان نظام سیاسی جمهوری اسلامی تلقی می‌شوند. امام تأکید داشت که نظر و رأی مردم فقط در مراحل اولیه تأسیس نظام شرط نیست بلکه جمهوری اسلامی مقید به حضور مداوم مردم و نظارت دائمی آنها بر مسئولین می‌باشد و مردم همواره حق نقد مسئولین و نظارت بر آنان را دارند. (44)
امام اسلام را به عنوان رکن دیگر جمهوری اسلامی (45) معرفی می‌کرد که همین ویژگی آن را از سایر نظام‌ها متمایز می‌سازد. اسلام محتوا و ماهیت اصلی این نظام را تشکیل می‌دهد و ضوابط و احکام اسلامی مبنای اصلی سیاست‌ها و قوانین آن محسوب می‌شوند. لذا جمهوری اسلامی همواره مقید به دین و محدود به چارچوب‌های شریعت است و نمی‌تواند برخلاف مقررات اسلامی عمل کند.
گفتمان اسلام سیاسی فقاهتی از نفوذ اجتماعی و ابزارهای قدرت بیشتری نسبت به رقیبان خود برخوردار بود. این گفتمان بر گفتمان فراگیر مذهبی و قدرت بی‌رقیب مرجعیت در جامعه ایران تکیه داشت و می‌کوشید تا ظرفیت‌های سیاسی بالقوه سنت مذهبی ایرانی را به فعلیت درآورد و به دلیل دسترسی به شبکه عظیم روحانیت و مخاطبین گسترده آنها و برخورداری از استقلال مالی و کانون‌های تجمع سنتی مثل مساجد و حسینیه‌ها امکانات بسیاری نسبت به سایر گفتمانها در جذب و ساماندهی توده‌ها و اقشار مختلف مردم داشت و از سوی دیگر زبان این گفتمان همه فهم و عامیانه و تهی از اصطلاحات تخصصی و پیچیدگیهای نظری سایر گفتمانها بود و این امر دسترسی به آن را برای توده‌ها بسیار آسان می‌کرد. این گفتمان به دور از پیچیدگی روشنفکرانه، به زبان مردم عادی بیان می‌شد و بر نام‌ها، خاطره‌ها و اسطوره‌های مذهبی تکیه می‌کرد که مردم با آن مأنوس بودند.
اما مهمترین عامل قدرتمندی این گفتمان را باید در محبوبیت گسترده امام خمینی به عنوان رهبر و طراح اصلی این گفتمان جستجو کرد. این محبوبیت از یکسو به شخصیت استثنایی امام و جایگاه وی به عنوان مرجع تقلید باز می‌گشت و از سوی دیگر در شرایط جامعه ایران در سالهای دهه چهل و پنجاه ریشه داشت. جامعه‌ای که دلزده از غربگرایی و استبداد به دنبال اسطوره‌ای بود که از دل سنت برمی‌خاست. از سوی دیگر امام خواسته‌هایی را مطرح می‌کرد که خواسته‌های عام ایرانیان بود به گفته کریم سنجابی امام از همان چیزهایی سخن می‌گفت که آنان می‌خواستند. (46) حتی بسیاری از مارکسیستها و غیرمذهبی‌ها نیز مجذوب شخصیت امام شده بودند. (47) به سخن دیگر رهبری فراگیر بود با شخصیتی که پهلو به افسانه می‌زد. (48) امام چنان روح ایرانیان را تسخیر کرده بود که حتی در ماه (نماد زیبایی در ذهن ایرانی) نیز تصویر او را جستجو می‌کردند.

3-2. اسلام‌گرایان لیبرال

این جریان دنباله مشروطه‌خواهی ایرانی است که بر دموکراسی و آزادی تأکید داشت و به دنبال یاری گرفتن از مذهب برای مقابله با استبداد کهن ایرانی و ایجاد حکومتی دموکراتیک مبتنی بر فرهنگ و ارزشهای اسلامی بود. مهندس مهدی بازرگان مشهورترین اسلام‌گرای لیبرال در سالهای قبل از انقلاب به شمار می‌رود.
بازرگان از جامعیت اسلام (49) سیاسی بودن آن (50) دفاع می‌کرد و به حکومت اسلامی باور داشت ولی آن را حکومتی دموکراتیک (51) آزاد و لیبرال مبتنی بر حق حاکمیت مردم (52) می‌دانست که در آن به طور کلی همه اقشار ملت از مطبوعات و رسانه‌های عمومی گرفته تا احزاب مخالف و اپوزیسیون از حق آزادی بیان و عقیده و انتخاب برخوردارند. به نظر وی آزادی موهبتی الهی است. (53) و شامل آزادی در انتخاب حاکم، آزاد بودن مخالفان و غیرموافقان حکومت بوده و ملازم با اجازه و امکان اجتماعات، مطبوعات و احزاب است. (54) بازرگان آزادی را بزرگترین موهبت الهی می‌دانست. (55) و به ملازمه دین و آزادی (56) و ناسازگاری دین و استبداد باور داشت و هر نوع استبداد را با دین و اخلاق و تمدن و توسعه مغایر می‌دانست و استبداد را بزرگترین دشمن انسان و اسباب کار شیطان (57) تلقی کرده و تا حد شرک به خدا بالا می‌برد. اسلام‌گرایان لیبرال در ابتدای انقلاب قدرت را به دست گرفتند اما از همراهی با موج انقلاب ناتوان مانده و به حاشیه رفتند.

3-3. اسلام‌گرایان چپ

این جریان که در تلفیق اسلام و سوسیالیسم می‌کوشید با نهضت خداپرستان سوسیالیست در دهه بیست ظهور کرد و با شریعتی به اوج خود رسید و در سازمانهای چپ‌گرای مسلمان تبلور عینی یافت. خداپرستان سوسیالیست که محمد نخشب شخصیت برجسته آن بود به سوسیالیسم اعتقاد داشتند. (58) ولی ابعاد ماتریالیستی و جبرگرایانه مارکسیسم را نمی‌پذیرفتند. اینها با نقد غریب (59) به نوعی حکومت اسلامی سوسیالیستی باور داشتند که تحت رهبری یک انسان والا قرار داشته باشد. (60)
شریعتی تاثیرگذارترین و مهمترین نظریه‌پرداز اسلام سیاسی چپ در ایران و یکی از چهره‌های مشهور اسلام سیاسی در جهان اسلام به شمار می‌رود. وی در ابتدای جوانی با ترجمه کتاب ابوذر خداپرست سوسیالیست علاقه خود را به سوسیالیسم نشان داد.
دغدغه اصلی وی اثبات این نکته بود که تمام آرمانهای معاصر از میراث غنی اسلامی شیعی نشأت می‌گیرند و اسلام فراتر از همه ایدئولوژیها و مکاتب غربی آرمانهای انسانی را مطرح کرده است و بدینوسیله می‌خواست جوانان و روشنفکران ایرانی را به بازگشت به خویشتن تشویق نماید. منظور شریعتی از بازگشت به خویشتن بازگشت به اسلام به عنوان یک ایدئولوژی انقلابی و رهایی بخش بود تفسیری که برای نسل جوان شیفته انقلاب و تغییر جذابیت زیادی داشت.
شریعتی اسلام را یک ایدئولوژی تام برای همه عرصه‌ها در نظر می‌گرفت. (61) و برای تبیین ایدئولوژیک اسلام به قرائتی تازه از اصطلاحات و مفاهیم کهن و مرسوم مذهبی دست زد و به شیوه‌ای متفاوت آنها را تفسیر کرد. در نظریه وی توحید به معنای برابری انسانها (62) و جامعه بی‌طبقه مفهوم انتظار به معنای نه گفتن به وضع موجود و زمینه‌سازی انقلاب رهایی‌بخش و تقیه به معنای نوعی مصلحت‌اندیشی در دوران مبارزه انقلابی و اجتهاد نیز به معنای تحقیق آزادانه محقق آزاد و پاسخ به نیازهای زمان و ارائه راه‌حل و هدایت جامعه است و نقش یک انقلاب دایمی را ایفا می‌کند. شریعتی همچنین مفهوم انقلاب را وارد ادبیات مذهبی کرد و اسلام انقلابی را در مقابل اسلام رفرمیستی قرار داد و تشیع را به عنوان حزبی که رسالتش انقلاب و مبارزه برای نابودی مثلث شوم زر و زور و تزویر است معرفی کرد این نوع تشیع را شریعتی تشیع علوی می‌خواند و آن را در مقابل تشیع صفوی که منادی انفعال، سکوت و رضایت به وضع موجود است قرار می‌داد. شریعتی با نقد دموکراسی غربی مدل امت و امامت را جایگزین مطلوب معرفی می‌کند که مستلزم نوعی دموکراسی هدایت شده به زعامت انسانی برتر است. (63)

دوم. سازمان‌های چپ‌گرای مسلمان

در سالهای دهه چهل و پنجاه جوانان پرشور مذهبی و علاقمند به ایده‌های سوسیالیستی و مارکسیستی مجموعه‌ای از سازمانهای مبارز را به وجود آوردند. مشهورترین اینها سازمان مجاهدین خلق بود که در سال 1344 بنا گذاشته شد. بنیانگذاران سازمان عموماً شیفته مارکسیسم و دلبسته به اسلام انقلابی بودند و از اسلام برداشتی مارکسیستی داشتند. اینها در اوایل سال 1350 عملیات مسلحانه خود علیه رژیم را شروع کردند اما به سرعت شناسایی و دستگیر شدند. تقریباً همه اعضای اولیه گروه طی چند ماه اول یا اعدام شدند و یا در درگیریهای خیابانی به قتل رسیدند و یا به زندان افتادند. با اعدام و زندانی شدن اعضای اصلی شکاف ایدئولوژیک موجود در تفکر سازمان گسترش یافت و سرانجام به انتشار بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک و پذیرش حقانیت تام و تمام مارکسیسم - لنینسم و نفی اسلام منجر شد. (64) و به همین دلیل بسیاری از نیروهای مذهبی از آن فاصله گرفتند. سازمان بعد از این به بن بست رسیده و عملاً جز در زندان وجود خارجی نداشت. در سالهای دهه پنجاه جوانان مذهبی گروه‌ها و سازمانهای کوچک دیگری نیز تأسیس کردند و درصدد مبارزه مسلحانه برآمدند اما عملاً موفقیت چندانی نداشتند و عموماً به سرعت گرفتار نیروهای امنیتی رژیم شده و متلاشی می‌شدند.
استفاده وسیع چپ‌گرایان مسلمان از اصطلاحات مارکسیستی از یکسو علما و توده‌های مذهبی را به آنان بدگمان می‌کرد و از سوی دیگر مخاطبان آن را به دانشجویان و تحصیل‌کرده‌های جوان و پرشور محدود می‌نمود. با این حال بسیاری از گروه‌های چپ از جمله شاگردان شریعتی در جریان انقلاب اسلامی به پیروان امام و روحانیت پیوستند و همراه با خود اندیشه‌ها و مفاهیم چپ‌گرایانه را وارد این گفتمان کردند.

سوم. مخالفان سکولار

1. ملی‌گرایان لیبرال

جبهه ملی مشهورترین گروه نماینده این جریان به شمار می‌رفت اما عملاً بعد از نهضت ملی هیچ‌گاه عظمت و اعتبار گذشته را بازنیافت. اینان به اصلاحات و مبارزه قانونمند معتقد بودند ولی استبداد هیچ‌گاه فرصت عمل به آنان نداد با تشدید استبداد و سرکوب مبارزه مسالمت‌آمیز و اصلاح رژیم ناممکن شد و زمانی که فضای انقلابی فراگیر گردید این جریان در حاشیه قرار گرفت و به اجبار با انقلابیون همراه شد ولی سرانجام اختلافات گسترده ایدئولوژیک با امام و نیروهای مذهبی آنان را به حاشیه سیاست ایران سوق داد. به جز جبهه ملی حزب ایران، حزب مردم ایران، جبهه دموکراتیک ملی ایران، انجمن حقوقدانان ایران، حزب ملت ایران نیز در این جریان قرار داشتند اما فعالیت آنان عمدتاً به مخاطبانی خاص و فضای روشنفکری محدود می‌شد و در مقابل خیل عظیم طرفداران اسلام سیاسی عملاً توان رقابت نداشتند.

2. مارکسیستها

مارکسیست‌ها علیرغم اینکه از قدیمی‌ترین و سرسخت‌ترین مخالفان رژیم پهلوی بودند و بیش از همه گروه‌ها در معرض خشونت رژیم قرار داشتند هیچگاه نتوانستند جای پای محکمی در سیاست ایران به دست آورند. ضدیت با مذهب، وابستگی به شوروی و ادبیات سنگین روشنفکری باعث شد احزاب و گروه‌های مارکسیست نتوانند توده‌ها را با خود همراه سازند. حزب توده مهمترین حزب مارکسیستی این دوران بود که در دهه بیست موفقیت‌های چشمگیری به دست آورد اما بعد از کودتا رژیم بسیاری از اعضای برجسته آن را اعدام کرد و اغلب رهبران آن نیز به خارج گریختند و عملاً تا سال 57 خبری از آنان نبود. فداییان خلق و چند گروه دیگر مارکسیستی نیز کوشیدند تا با تکیه بر مارکسیسم انقلابی به مبارزه مسلحانه با رژیم بپردازند اما همه این گروه‌ها به سرعت کشف و سرکوب شدند. مبارزات مسلحانه این گروه‌ها جز کشته شدن صدها چریک از جان گذشته حاصلی در برنداشت و عملاً فداکاری و از خود گذشتگی چریکها نیز تأثیری در توده‌ها بر جای نگذاشت و اینان نیز نتوانستند در مقابل خیل عظیم هواداران اسلام سیاسی مقاومت کنند.

طوفان انقلاب

در سال 1355 نظام پهلوی در اوج به نظر می‌رسید مخالفان نظام به حاشیه رانده شده بودند و خبری از آنان نبود. در این شرایط آرامش حاکم چنان فریبنده بود که دوست و دشمن آن را نشانه استواری رژیم می‌پنداشتند کارتر رییس جمهور آمریکا که در دی ماه 56 و اندکی قبل از شروع طوفان انقلاب به تهران سفر کرده بود ایران را جزیره‌ای با ثبات و آرام در منطقه‌ای طوفانی قلمداد کرد (امجد: 1380 ص 196). شاه نیز این سکوت را نشانه قدرت خود می‌دانست. در همین سال بود که شاه کتاب به سوی تمدن بزرگ را در شمارگانی وسیع منتشر کرد (65) و مغرورانه از رسیدن به دروازه‌های تمدن بزرگ سخن گفت.
اما روزهای خوش آخرین شاه ایران چندان دیر نپایید. از اوایل دهه پنجاه مسأله نقض حقوق بشر در ایران به طور گسترده‌ای در مجامع بین‌المللی مطرح شد. طبق گزارش کمیسیون حقوق بشر در سال 54 هیچ کشوری در این زمینه به پای ایران نمی‌رسید. در سال 1355 کارتر در رقابتهای انتخاباتی آمریکا با انتقاد از حمایت آمریکا از رژیم‌های مستبد جهان سوم بر حقوق بشر و دموکراسی تأکید کرد و با تکیه بر همین شعارها به پیروزی رسید. شاه در واکنش به موج انتقادات در مورد حقوق بشر از یک سو این اتهامات را رد کرده و آن را به حسادت غربیان و نقش ایران در افزایش قیمت نفت نسبت می‌داد و از سوی دیگر تصمیم گرفت تا از دامنه سرکوبها کاسته و فضای سیاسی را اندکی بگشاید. (66) به همین دلیل در سالگرد مشروطه در مرداد 1356 تغییرات تازه‌ای را در جهت تعمیم دموکراسی و تحقیق یک "دموکراسی واقعی" به مردم ایران نوید داد. (67)
در پی آن امیرعباس هویدا جای خود را به آموزگار داد. بدین‌ترتیب دور جدیدی از اصلاحات آغاز گردید اما مشکل این بود که هیچ سازوکار طراحی شده‌ای برای بازسازی دموکراتیک نظام وجود نداشت. از سوی دیگر سالها استبداد کینه عمیقی بین مردم و دولت به وجود آورده بود که جبران آن آسان نمی‌نمود. به هر حال با کاهش سرکوب، مخالفان به تدریج ظاهر شدند. مخالفتها از نوشتن نامه‌های انتقادی آغاز گردید اما مرگ دکتر شریعتی در اواخر خرداد و مرگ مصطفی خمینی فرزند امام خمینی در اوایل آبان که هر دو به ساواک نسبت داده شد روند مخالفت‌ها را تسریع کرد. شرکت گسترده قشرهای مختلف جامعه در مراسم ختم فرزند امام خمینی مشهورترین شخصیت مخالف رژیم در واقع نوعی ابراز مخالفت با نظام بود و این از چشم دولتمردان مخفی نماند. به همین دلیل چندی بعد (17 دی ماه) مقاله‌ای در روزنامه اطلاعات برای تخریب شخصیت امام خمینی منتشر شد که موجی از اعتراضات را برانگیخت. در شهر قم تظاهرات و اعتراضات طلاب و مردم در روز 19 دی به خون کشیده شد و این آغاز طوفانی شد که طومار رژیم را در هم پیچید. توهین به امام خمینی و حمله به مردم قم اشتباهی بزرگ بود و اعلان جنگ آشکار رژیم به روحانیت تلقی می‌شد و مراجع بزرگ را به میدان مبارزه با رژیم کشاند و خشم توده‌های مذهبی را برانگیخت. در چهلم شهدای قم، مردم تبریز دست به اعتراض گسترده‌ای زدند که با دخالت ارتش و کشته شدن تعدادی از مردم پایان گرفت چهل روز بعد در دهم فروردین 1357 مراسم یادبود شهدای تبریز در چند شهر ایران با دخالت پلیس و نیروهای نظامی که همگی از شاه فرمان می‌بردند به خون کشیده شد و بدین‌ترتیب اولین موج مخالفتهای سراسری پایان یافت.
در پی این قیامها کانون مخالفت با دولت از روشنفکران به روحانیت و مراجع و شخص امام خمینی منتقل گردید، اتحادی بی‌نظیر در میان علما در مخالفت با دولت شکل گرفت، نقش سایر گروه‌های مخالف به تدریج در سایه حضور گسترده توده‌های مذهبی کمرنگ شد و مخالفت‌ها جلوه‌ای مذهبی یافت و مفاهیم مذهبی در جهت مبارزه سیاسی تفسیر شدند و مذهب به مثابه ایدئولوژی قدرتمند سیاسی نمود پیدا کرد. همچنین سرکوب خونین اعتراضات مردمی رادیکال شدن مخالفت‌ها را در پی داشت و آشتی دولت و ملت را ناممکن ساخت و از آن مهمتر رهبران سازش‌ناپذیری چون امام را در رأس مخالفان قرار داد و روشنفکران و علمای میانه‌رو را به حاشیه راند. با ورود روحانیت، مبارزه سیاسی به میان توده‌ها گسترش یافت و به خیابانها کشیده شد و کنترل آن ناممکن گردید و مخالفت با رژیم از مخالفت قانونمند و مسالمت‌آمیز ملی‌گرایان به مبارزه انقلابی و بنیان برانداز توده‌های مذهبی تبدیل گردید.
امام خمینی با اعلامیه‌ها و سخنرانیهای پرشور و پی در پی مردم را به مبارزه تا سرنگونی رژیم تهییج می‌کرد و به کمتر از نابودی رژیم و برقراری حکومت اسلامی راضی نمی‌شد. شبکه‌ای گسترده از روحانیون و هیأتهای مذهبی پخش و توزیع اعلامیه‌ها و نوار سخنرانیهای وی را در سراسر کشور بر عهده داشتند. سرعت انتقال پیام و تشکیلات منظم یاران امام بسیاری از ناظرین را متعجب ساخته بود.
مخالفت‌ها در بهار و تابستان 57 همچنان ادامه یافت و دولت نتوانست راهی برای خروج از بحران بیابد و از رشد نارضایتی‌ها جلوگیری کند. شاه در سالگرد انقلاب مشروطه در مرداد این سال آزادیهای بیشتر و برگزاری انتخابات آزاد و حرکت به سوی دموکراسی را به مردم وعده داد و از عزم خود برای دنبال کردن سیاست‌ فضای باز سخن گفت. در همین ایام با شروع ماه رمضان دامنه مخالفتها گسترش یافت بسیاری از روحانیون با توصیه امام خمینی مراسم مذهبی را به تبلیغات ضد رژیم تبدیل کردند. در 28 مرداد حادثه آتش‌سوزی سینما رکس آبادان روی داد و نزدیک به چهار صد نفر از مردم جان خود را از دست دادند. دولت نیروهای مذهبی را به آتش‌سوزی متهم کرد اما امام خمینی در اعلامیه‌ای که در این مورد خطاب به مردم آبادان منتشر کرد این حادثه را نقشه شیطانی شاه و همدستانش دانست.
در اوایل شهریور، آموزگار از نخست‌وزیری کناره گرفت و جعفر شریف امامی به جای او منصوب شد. انتخاب شریف امامی به منظور سازش با مخالفان مذهبی صورت گرفت و دولت وی دولت آشتی ملی خوانده شد، شریف امامی تقویم شاهنشاهی را لغو کرد و با طرح شعارهای مذهبی و طرفدارای از آزادی درصدد جلب مردم برآمد. و بر همین اساس اجازه داد تا راهپیمایی روز عید فطر در سیزده شهریور برگزار شود. در این راهپیمایی عظیم که در
نظم و آرامشی کامل برگزار شد، برای اولین بار در سطحی گسترده شعارهایی مبنی بر درخواست جمهوری اسلامی، رهبری امام خمینی و در ضدیت با رژیم و شخص شاه مطرح شد.
این راهپیمایی در روزهای بعد با همان شعارها حتی با وسعت بیشتری تکرار شد و نه تنها شاه و دولتمردانش، بلکه تمام ناظران داخلی و خارجی را متعجب کرد.
(68) زیرا آنها تصور چنین مخالفت عظیمی را نداشتند. به هر حال دولت برای جلوگیری از ادامه تظاهرات ضمن اعلام حکومت نظامی ارتشبد اویسی را که به خشونت مشهور بود به فرمانداری نظامی تهران منصوب کرد. فردای آن روز هفده شهریور تعداد زیادی از مردم در میدان ژاله تهران به خاک و خون کشیده شدند و بدین‌ترتیب خونین‌ترین روز انقلاب جمعه سیاه رقم خورد. با کشتار 17 شهریور دریایی از خون بین شاه و مردم پدید آمد، احساسات عمومی مردم تحریک شد، نفرت گسترش یافت و موقعیت میانه‌روهایی که خواهان اجرای قانون اساسی مشروطه بودند و برای سازش با سطلنت می‌کوشیدند تضعیف گردید. بنابراین بزرگترین قربانی جمعه سیاه سیاست تعدیل و اصلاحات لیبرالی بود که شاید می‌توانست از شدت کینه‌ها بکاهد (69) و دولت پهلوی را از ورطه هلاک نجات دهد.
بنابراین این کشتار راهی برای بقای شاه و سلطنت بر جای ننهاد. اغلب کسانی که بر مبارزه در چارچوب قانون اساسی تأکید می‌کردند، از شیوه خود دست شستند و به صف مخالفان رژیم و اصل سلطنت پیوستند. این کشتار همچنین مجبوبیت امام خمینی سرسخت‌ترین رهبر مخالفان را افزایش داد و او را به رهبر بلامنازع انقلاب تبدیل کرد و سایر رهبران میانه‌رو را به حاشیه راند.
از سوی دیگر به علت انعکاس گسترده این کشتار، شاه در پیگیری سیاست سرکوب نیز مردد شد و به نظامیان دستور داد تا به مردم تیراندازی نکنند. (70) بنابراین سیاست سرکوب نیز هنوز نیامده متوقف شد و مخالفان که به تزلزل شاه آگاهی یافته بودند بر شدت مخالفت افزودند. از اواخر شهریور مخالفان اعتصابات گسترده را به عنوان استراتژی جدید مبارزه برگزیدند. این اعتصابات که طولانی‌ترین و مؤثرترین اعتصابها در تاریخ بود رژیم پهلوی را به زانو درآورد.
در این شرایط که هر روز بحران اوج می‌گرفت شاه که گرفتار یک بیماری مهلک نیز بود بیش از همیشه سردرگم و ناتوان می‌نمود. با شروع پاییز و آغاز سال تحصیلی مخالفتها گسترش یافت. در اوایل مهرماه امام خمینی مجبور به ترک عراق و اقامت در نوفل لوشاتو دهکده‌ای در حومه پاریس شد. حضور در پاریس امام را از یک سو در کانون توجه خبرگزاریهای و رسانه‌های بین‌المللی قرار داد و از سوی دیگر رهبری انقلاب را به امکانات مدرن مخابره پیام مجهز کرد. در واقع انقلاب ایران و مفهوم جمهوری اسلامی از اینجا به گوش جهانیان رسید.
در روز سیزدهم آبان‌ماه تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران به خاک و خون کشیده شد. تلویزیون نیز که ظاهراً از فضای باز متأثر شده بود، تصاویر تیراندازی به سوی دانشجویان را پخش کرد. فردای آن روز اعتراضات وسیعی صورت گرفت و بسیاری از ساختمانهای دولتی تهران به آتش کشیده شد. از این روی، شاه برای خروج از بحران به دولت نظامی متوسل شد و ارتشبد ازهاری - یکی از فرماندهان کهنسال و نسبتاً گمنام ارتش را به نخست‌وزیری انتخاب کرد. با این حال در حالی که انتظار می‌رفت از این به بعد مخالفان با شدت بیشتری سرکوب شدند شاه هم زمان با اعلام دولت نظامی، در یک نطق تلویزیونی به فساد ساختار سیاسی اعتراف کرد و تعهد کرد که خطاهای گذشته را تکرار نکند و بعد از برقراری نظم انتخابات آزاد را برگزار نماید و این جمله مشهور خود را گفت که من نیز پیام انقلاب شما را شنیدم. این نطق و لحن ملتمسانه آن نشان از بحران عمیق دولت پهلوی داشت و رقیبان را به تشدید مبارزه برای نابودی آن تشویق کرد. واکنش امام به این سخنان که با ضرب‌المثل توبه گرگ مرگ است همراه بود نشان از تاثیر معکوس این پیام داشت.
دولت نظامی کار خود را با دستگیری عده‌ای از مقامات بلندپایه رژیم آغاز کرد. تا مبارزه با فساد که از شعارهای دولت ازهاری بود، تحقق یابد. البته در این میان هیچ کدام از نزدیکان شاه که متهمان اصلی فساد بودند، دستگیر نشدند. اما این ترفند سودی نداشت جز اینکه طرفداران رژیم را متزلزل کرد. پندار عمومی این بود که شاه برای حفظ خود یارانش را قربانی می‌کند، به همین دلیل بسیاری از شخصیتهای وفادار به نظام پهلوی در این دوره ایران را ترک کردند و شاه را رویاروی بحران تنها گذاشتند.
به هر روی، دولت ازهاری نتوانست جلوی اعتراضات و اعتصابات گسترده را بگیرد و به مضحکه انقلابیان تبدیل شد. به تدریج نیروهای نظامی نیز از تیراندازی به مردم خودداری می‌کردند و هر روز بر تعداد کسانی که بنا به فرمان امام خمینی پادگان‌ها را ترک می‌کردند افزوده می‌شد. در این شرایط دولت که مستأصل شده بود گاه به سرکوب خشن مخالفان دست می‌زد و گاه با آنان مدارا می‌کرد. تظاهرات روز عاشورا که در 20 آذر با مجوز دولت برگزار شد، بزرگترین راهپیمایی از ابتدای انقلاب بود که هدایت آن را روحانیان و شاگردان امام برعهده داشتند. این تظاهرات عظیم آخرین امیدهای طرفداران رژیم را از بین برد و حتی دوستان امریکایی شاه به این نتیجه رسیدند که بقای او دیگر امکان‌پذیر نیست. سولیوان سفیر آمریکا در گزارشی با عنوان فکر کردن به آنچه فکر کردنی نیست. (71) از مقامات کشورش خواست تا به ایران بعد از شاه بیندیشند. حتی بعضی از مقامات امریکایی در این زمان کوشیدند تا با نیروهای انقلابی ارتباط برقرار کنند.
دولتمردان امریکا که از بقای دولت شاه ناامید شده بودند، به دنبال جایگزینی مناسب برآمدند. از این رو، در اواسط دی ماه سران چهار کشور امریکا، فرانسه، آلمان و بریتانیا در جزیره گوادلوپ گردآمدند و به این نتیجه رسیدند که امیدی به بقای نظام سلطنتی در ایران نیست، و خروج شاه می‌تواند از شدت بحران بکاهد. (72) شاه خود از اوایل دی ماه در صدد بود تا ایران را ترک کند و در غیاب خود امور را به شورای سلطنت و یک دولت غیرنظامی مورد اعتماد بسپارد در همین زمان در حالی که شاه در جستجوی فردی مناسب برای نخست‌وزیری بود، امام دستور تشکیل شورای انقلاب را صادر کرد. از این به بعد عملاً دو دولت در ایران وجود داشت.
از سوی دیگر، شاه پس از رایزنی‌های بسیار بختیار را به نخست‌وزیری برگزید. او تنها کسی بود که از میان مخالفان ملی‌گرا حاضر به پذیرش این سمت و همکاری با نظام سلطنتی شده بود اما نفرت از نظام سلطنتی به اندازه‌ای گسترش یافته بود که حتی دوستان و همراهانش در جبهه ملی نیز او را طرد کردند. شاه خود در 26 دی ماه از ایران خارج شد و شادی مردم در رفتن او نشان از پایان نظام پهلوی داشت. امام در 12 بهمن 1357 در میان استقبالی باشکوه به ایران بازگشت و سه روز بعد مهندس بازرگان را به پیشنهاد شورای انقلاب به عنوان نخست‌وزیر موقت ایران برگزید.
چند روز بعد حمله نیروهای گارد شاهنشاهی به همافران نیروی هوایی نبرد نهایی موافقان و مخالفان پهلویسم را رقم زد. پادگانها و کلانتری‌ها مورد حمله قرار گرفت و یکی پس از دیگری به تصرف مردم درآمد. دولت دستور حکومت نظامی صادر کرد، اما با دستور امام مردم به آن اعتنا نکردند و به خیابانها ریختند بدین‌ترتیب حکومت نظامی نه تنها بی‌اثر شد، بلکه با ورود مردم به خیابانها طومار دولت بختیار و رژیم پهلوی در هم پیچید. فرماندهان ارتش در نشست صبح روز یکشنبه 22 بهمن بی‌طرفی ارتش را اعلام کردند و بعدازظهر همین روز با تصرف مراکز دولتی و تسلیم شدن پادگانها و مراکز نظامی و در نهایت کنترل رادیو و تلویزیون از سوی انقلابیان، پهلویسم فروپاشید.

پی‌نوشت‌ها

1. استادیار دانشگاه مفید.
hosainizadah@yahoo.com
2. محمدعلی کاتوزیان، 1373، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران: نشر مرکز، 237.
3. همان، 241.
4. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، 1373، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران: نشر البرز. 233.
5. همان، 265.
6. محمدحسن رجبی، 1374، زندگی نامه سیاسی امام خمینی، تهران: مؤسسه فرهنگی قبله. 263.
7. احسان نراقی، 1372، از کاخ شاه تا زندان اوین، ترجمه سعید آذری، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 20.
8. روح‌الله حسینیان، 1383، سه سال ستیز مرجعیت شیعه، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی 190 .
9.همان، 224.
10. همان، 225.
11. همان، 228.
12. یرواند آبراهمیمان، 1377، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی. 616.
13. روح‌الله حسینیان، 1383، سه سال ستیز مرجعیت شیعه، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 409.
14. علیرضا ازغندی، 1379، تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران، تهران: سمت، ج 2، 64.
15. محمدرضا پهلوی، 1349، مأموریت برای وطنم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. 86-90.
16. جان دی استمپل، 1377، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، تهران: رسا 36.
17. جان فوران، 1377، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، تهران: رسا، 482.
18. محمد امجد، 1380، ایران از دیکتاتوری سلطنتی تا دین‌سالاری، ترجمه دکتر حسین مفتخری، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران. 163.
19. یرواند آبراهیمیان، 1377، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی. 548.
20. علی دوانی، 1373، زندگانی زعیم بزرگ تشیع آیت‌الله بروجردی، تهران: نشر مطهر، چاپ سوم. 125.
21. جان فوران، 1377، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، تهران: رسا، 499.
22. همان، 498.
23. رسول جعفریان، 1383، جریانها و سازمانهای سیاسی مذهبی ایران 1357-1320، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی. 309 ؛ مهرزاد بروجردی، 1377، روشنفکران ایرانی و غرب، تهران: فرزان. 142.
24. جعفریان: همان 56.
25. همان، 107.
26. علی دوانی، 1373، زندگانی زعیم بزرگ تشیع آیت‌الله بروجردی، تهران نشر مطهر، چاپ سوم. 130.
27. علی دوانی، 1360، نهضت روحانیون ایران، تهران: مؤسسه خیریه و فرهنگی امام رضا، ج2، 339؛ غلامرضا کرباسچی، 1380، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی (تاریخ حوزه علمیه قم)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی. مجله حوزه شماره 44/43، 150-155.
28. محمدمهدی امامی، 1382، زندگی نامه آیت‌الله گلپایگانی به روایت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی. 70؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374، اسناد انقلاب اسلامی، جلد اول، 168؛ روح‌الله حسینیان، 1383، سه سال ستیز مرجعیت شیعه، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 370.
29. رسول جعفریان، 1383، جریانها و سازمانهای سیاسی مذهبی ایران 1357-1320، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 820.
30. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374، اسناد انقلاب اسلامی، جلد اول، 259.
31. همان، 243.
32. رسول جعفریان، 1383، جریانها و سازمانهای سیاسی مذهبی ایران 1357-1320، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 169.
33. مهرزاد بروجردی، 1377، روشنفکران ایرانی و غرب، تهران: فرزان. 143.
34. جلال آل احمد، 1356، غربزدگی، تهران: رواق.
35. مهرزاد بروجردی، 1377، روشنفکران ایرانی و غرب، تهران: فرزان. 88.
36. آیت‌الله روح‌الله خمینی، حکومت اسلامی، تهران: دفتر نشر فقیه، 9 و 19.
37. همان، 35.
38. همان، 45.
39. همان، 52.
40. همان، 55.
41. همان، 60.
42. همان، 81.
43. آیت‌الله روح‌الله خمینی، 1371، صحیفه نور، تهران: مرکز مدارک انقلاب فرهنگی انقلاب اسلامی، ج4، 157.
44. همان، 159؛ ج2، 255؛ ج3، 141.
45. همان، ج6، 256؛ ج4، 157؛ ج9، 261.
46. انقلاب ایران به روایت رادیو بی بی سی، 1372، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران: طرح نو، 110.
47. میشل فوکو، 1377، ایرانیها چه رویایی در سر دارند، ترجمه حسین معصومی همدانی، تهران: هرمس، 58.
48. همان، 64.
49. مهدی بازرگان، (1342)، مرز بین دین و سیاست، بی‌نا، 31.
50. مهدی بازرگان، 1378آ، مباحث علمی اجتماعی اسلامی، مجموعه آثار جلد 8، تهران: شرکت سهامی انتشار، 282.
51. همان، 306.
52. مهدی بازرگان، 1364 ب، بازیابی ارزشها، تهران: انتشارات نهضت آزادی، 73.
53. مهدی بازرگان، 1377، بعثت، مجموعه آثار جلد دوم، تهران: بنیاد بازرگان، 317.
54. مهدی بازرگان، 1364 ب، بازیابی ارزشها، تهران: انتشارات نهضت آزادی، 34.
55. مهدی بازرگان، 1377، بعثت، مجموعه آثار جلد دوم، تهران: بنیاد بازرگان، 317.
56. مهدی بازرگان، 1364 ب، بازیابی ارزشها، تهران: انتشارات نهضت آزادی، 78 و 65.
57. مهدی بازرگان، 1356، نیک نیازی، تهران: انتشارات رسالت قلم. 137.
58. محمد نخشب، 1381، مجموعه آثار، تهران: چاپخش. 177.
59. محمود نکوروح، 1377، نهضت خداپرستان سیوسیالیست، تهران: چاپخش. 150-155.
60. همان، 157.
61. علی شریعتی، 1374، مجموعه آثار 5، ما و اقبال، تهران: الهام، 141.
62. علی شریعتی، 1361، مجموعه آثار 22، مذهب علیه مذهب، تهران: سبز، 11 و 16.
63. علی شریعتی، امت و امامت.
64. سازمان مجاهدین خلق، بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک، به کوشش رسول جعفریان، 122.
65. محمود طلوعی، 1375، داستان انقلاب، تهران: نشر علم. 292.
66. زیباکلام، صادق، 1372، مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی، تهران: روزنه. 197 و 215.
67. محمود طلوعی، 1375، داستان انقلاب، تهران: نشر علم. 260.
68. ویلیام سولیوان، 1375، مأموریت در ایران، در خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی، تهران: نشر علم. 148.
69. یرواند آبراهیمیان، 1377، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی 636.
70. محمود طلوعی، 1375، داستان انقلاب، تهران: نشر علم. 335.
71. ویلیام سولیوان، 1375، مأموریت در ایران، در خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی، تهران: نشر علم. 185.
72. غلامرضا نجاتی، 1371، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، تهران: رسا، چاپ سوم، ج2، 213.

منابع تحقیق :
ازغندی، علیرضا، 1379، تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران، تهران: سمت.
امامی، محمد مهدی، 1382، زندگی نامه آیت‌الله گلپایگانی به روایت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
امجد، محمد، 1380، ایران از دیکتاتوری سلطنتی تا دین سالاری، ترجمه دکتر حسین مفتخری، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران.
انقلاب ایران به روایت رادیو بی بی سی، 1372، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران: طرح نو.
آبراهیمیان، یرواند، 1377، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی.
آل احمد، جلال، 1356، غربزدگی، تهران: رواق.
بازرگان مهدی، (1342)، مرز بین دین و سیاست، بی‌نا.
بازرگان، مهدی، 1356، نیک نیازی، تهران: انتشارات رسالت قلم.
بازرگان، مهدی، 1364آ، مدافعات، تهران: انتشارات مدرس.
بازگان، مهدی، 1377، بعثت، مجموعه آثار جلد دوم، تهران: بنیاد بازرگان.
بازرگان، مهدی، 1378 آ، مباحث علمی اجتماعی اسلامی، مجموعه آثار جلد 8، تهران: شرکت سهامی انتشار.
بازرگانی، مهدی، 1364 ب، بازیابی ارزشها، تهران: انتشارات نهضت آزادی.
بروجردی، مهرزاد، 1377، روشنفکران ایرانی و غرب، تهران: فرزان.
بیل، جیمز، 1371، عقاب و شیر، ترجمه مهوش غلامی، تهران: نشرکوبه.
پهلوی، محمدرضا، 1349، مأموریت برای وطنم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
جان دی استمپل، 1377، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، تهران: رسا.
جعفریان، رسول، 1383، جریانها و سازمانهای سیاسی مذهبی ایران، 1320- 1357، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
حسینیان، روح‌الله، 1383، سه سال ستیز مرجعیت شیعه، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
خمینی، آیت‌ الله روح‌ الله، حکومت اسلامی، تهران: دفتر نشر فقیه.
خمینی، آیت ‌الله روح ‌الله، 1371، صحیفه نور، تهران: مرکز مدارک انقلاب فرهنگی انقلاب اسلامی.
خمینی، آیت ‌الله روح ‌الله، 1378، صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 21 جلد.
دوانی: علی، 1373، زندگانی زعیم بزرگ تشیع آیت‌الله بروجردی، تهران نشر مطهر، چاپ سوم.
دوانی، علی، 1360، نهضت روحانیون ایران، تهران: مؤسسه خیریه و فرهنگی امام رضا.
رجبی، محمدحسن، 1374، زندگی نامه سیاسی امام خمینی، تهران: مؤسسه فرهنگی قبله.
زیباکلام، صادق، 1372، مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی، تهران: روزنه.
سازمان مجاهدین خلق، بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک، به کوشش رسول جعفریان، سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی، ترجمه عباسی مخبر، تهران: طرح نو، 1375.
سولیوان، ویلیام، 1375، مأموریت در ایران، در خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی، تهران: نشر علم.
شریعتی، علی، 1368، مجموعه آثار 30، اسلام شناسی، تهران: چاپخش.
شریعتی، علی، امت و امامت،
شریعتی، علی، 1359، مجموعه آثار 14، تاریخ و شناخت ادیان، دفتر تنظیم و نشر آثار شریعتی.
شریعتی، علی، 1360، مجموعه آثار 19، حسین وارث آدم، تهران: قلم.
شریعتی، علی، 1360، مجموعه آثار 20، چه باید کرد، تهران: دفتر تنظیم و نشر آثار شریعتی.
شریعتی، علی، 1360، مجموعه آثار 20، چه باید کرد، تهران: دفتر تنظیم و نشر آثار شریعتی.
شریعتی، علی، 1361، مجموعه آثار، 22، مذهب علیه مذهب، تهران: سبز.
شریعتی، علی، 1372، مجموعه آثار 23، جهان بینی و ایدئولوژی، تهران: شرکت سهامی انتشار.
شریعتی، علی، 1374، مجموعه آثار 5، ما و اقبال، تهران: الهام.
شریعتی، علی، بی‌تا، مجموعه آثار 7، شیعه، بی‌نا.
طلوعی، محمود، 1375، داستان انقلاب، تهران: نشر علم.
علی راهنما، شریعتی مسلمانی در جستجوی ناکجاآباد.
فوران، جان، 1377، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، تهران: رسا.
فوکو، میشل، 1377، ایرانیها چه رویایی در سر دارند، ترجمه حسین معصومی همدانی، تهران: هرمس.
کاتوزیان، محمدعلی، 1373، اقتصاد سیاسی ایرانی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران: نشر مرکز.
کرباسچی، غلامرضا، 1380، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی (تاریخ حوزه علمیه قم)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
مجله حوزه شماره 44/43.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374، اسناد انقلاب اسلامی، جلد اول.
میثمی، لطف الله، 1382، آنها که رفتند، تهران: نشر صمدیه، جلد دوم.
نجاتی، غلامرضا، 1371، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، تهران: رسا، چاپ سوم.
نخشب، محمد، 1381، مجموعه آثار، تهران: چاپخش.
نراقی، احسان، 1372، از کاخ شاه تا زندان اوین، ترجمه سعید آذری، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.
نکوروح، محمود 1377، نهضت خداپرستان سیوسیالیست، تهران: چاپخش.
هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، 1373، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران: نشر البرز.

منبع مقاله :
حاتمی، محمدرضا؛ بحرانی، مرتضی، (1392)، دایرة‌المعارف جنبش‌های اسلامی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط