خزانه ايمان
از جمله صفات برجسته هر انسان جوينده تعالى و كمال امانت دارى است. اين صفت يك صفت انسانى است و جزو نخستين مصاديق حقوق اجتماعى است. اين خصيصه پيش از اسلام نيز مورد احترام بوده است. همين موضوع بيانگر اين است كه امانت دارى ملائم با طبع و سرشت آدمى است همانگونه كه پيامبر اسلام نيز بدان متصف بودهاند. امانت دارى جزو مواردى است كه اسلام نيز آن را اكيدا مورد امضاء و سفارش خود قرار داده است.
امانت دارى در قرآن و روايات
«خداوند به شما فرمان مىدهد كه امانتها را به صاحبان آن برسانيد...»
امام صادق «عليهالسلام» آن را نشانه شيعه مىداند و مىفرمايد: «شيعتنا اهل الوفاء و الامانة؛ «شيعيان ما اهل وفاى به عهد و امانت دارى هستند».
امانت در لسان آيات و روايات منحصر در امانتهاى مالى نيست بلكه محدوده وسيعترى دارد. همچنان كه امام رضا در روايتى نورانى كسى كه در امانت خيانت ورزد را از جرگه شيعيان خارج مىداند: «ليس منا من خان مؤمنا»؛ «كسى كه به مؤمنى خيانت ورزد از ما نيست».
چه بسا خيانت در امانت روشنترين مصداق خيانت است؛ خواه اين خيانت در امانات الهى صورت گيرد خواه در امانات مردم. بزرگترين امانت امانت الهى است كه انسان موظف به حفظ آن است. نقل شده امير المؤمنين هرگاه بر سجاده نماز مىايستاد رنگ مباركش تغيير مىنمود. وقتى از ايشان مىپرسيدند: شما را چه شده است؟ مىفرمود: «هنگام ادا كردن امانت الهى است؛ همان امانتى كه خدا بر آسمانها و زمين عرضه كرد ولى آنان از پذيرش آن عاجز ماندند».
امانتدارى در سيره عملى معصومين «عليهمالسلام»
1. لزوم رد امانت به صاحبانش
اندكى گذشت و مردى با كيسهاى گندم وارد مسجد شد. به پيامبر و حاضران سلام كرد و گفت: «يا رسول اللّه! اين چهار صاع گندم، زكات مال من است كه خدمت شما آوردهام». كيسه گندم را داد و رفت. پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» نيز به هر كدام از فقيران، يك صاع گندم داد و يك صاع را پيش خود نگه داشت تا به مستحق ديگرى بدهد. پس از نماز مغرب و عشاء، پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» فرمود: هر كس مستحق است، يك صاع گندم نزد من است، بيايد و تحويل بگيرد. ولى كسى نيامد، به ناچار شب هنگام، آن را به امانت به خانه خود برد، ولى پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» آن شب را تا صبح نخوابيد. عايشه با ديدن پريشانى حضرت، دليل آن را از ايشان پرسيد. پيامبر فرمود: «مىترسم شب بميرم و اين امانت به عهده من بماند و به دست صاحبش نرسد».
2. امانت دارى حتى براى دشمن
«امانت را به كسى كه تو را امين قرار داد، باز پس بده و به كسى كه به تو خيانت كرد، خيانت مكن.» ايشان حتى نخ و سوزن را به صاحبش بر مىگرداند و مىفرمود:
«وقتى كه سخنى گفت و به اطراف خود نگريست، آن سخن نزد شما امانت است.»
در نبرد خيبر، مسلمانان دچار كم غذايى شديدى شدند، به گونهاى كه براى رفع گرسنگى، از گوشت برخى حيوانات كه خوردن آنها مكروه است، استفاده مىكردند. مسلمانان چند دژ از دژهاى خيبر را گشوده بودند، ولى دژى كه مواد غذايى فراوانى در آنجا انبار كرده بودند، به دست مسلمانان نيفتاده بود. در اين هنگام، چوپان سيه چردهاى كه براى يهوديان خيبر گله دارى مىكرد، به حضور حضرت شرفياب شد و درخواست كرد كه حقيقت اسلام را بر او عرضه كند. وى در همان نخستين جلسه، بر اثر گفتار مستدل و منطقى آن فرستاده خدا ايمان آورد. سپس گفت: همه اين گوسفندان، امانت يهوديان خيبر در دست من است. اكنون كه رابطه من با صاحبان گوسفند قطع شده است، تكليف من چيست؟ حضرت در برابر چشم صدها سرباز گرسنه، با كمال صراحت فرمود: در آيين ما، خيانت به امانت، يكى از بزرگترين گناهان است. بر تو لازم است همه گوسفندان را تا در قلعه ببرى و همه را به دست صاحبانشان برسانى. او نيز از دستور پيامبر پيروى كرد و بى درنگ در جنگ عليه يهود به جهاد پرداخت و در راه اسلام به شهادت رسيد.
عبدالله بن سنان پس از نماز، امام صادق «عليهالسلام» را ديد كه رو به قبله نشسته و سرگرم راز و نياز است. نمىخواست خلوت امام را به هم بزند، ولى از پرسش خود نيز نمىتوانست در گذرد.
جلو رفت و به امام سلام كرد. امام در چهره عبدالله بن سنان نگريست و با ديدن او خوشحال شد و سلامش را پاسخ گفت. عبدالله عرض كرد: «برخى از افرادى كه با حكومت طاغوت كنونى در تماس هستند، گاه پيش من مىآيند و امانتى را نزد من به وديعه مىگذارند. من مىدانم كه آنها انسانهاى سركشى هستند. نه اهل خمس هستند و نه ديانت. آيا باز هم بر من واجب است كه در حفظ امانت آنها كوشا باشم؟»
امام به خاطر حساسيت پاسخ، سه مرتبه با دست به سوى قبله اشاره كرد و فرمود: «سوگند به خداى اين قبله! سوگند به خداى اين قبله! حتى ابن ملجم كه قاتل پدرم، امير المؤمنين على «عليهالسلام» است، اگر به من امانتى واگذار كند، امانتش را صحيح و سالم به او باز مىگردانم».
پيامبر هنگام ورود به مسجد الحرام، عثمان بن طلحه را كه كليددار كعبه بود، نزد خود طلبيد تا در كعبه را باز كند و درون كعبه را از وجود بتها پاك سازد. عباس عموى پيامبر پس از انجام اين مقصود، از پيامبر خواست كه كليد خانه خدا را به او تحويل دهد و مقام كليددارى بيت الله را كه در ميان عرب، مقامى برجسته و شامخ بود، به او بسپرد.
پيامبر بر خلاف اين تقاضا، پس از تطهير خانه كعبه از لوث بتها، درِ كعبه را بست و كليد را به عثمان بن طلحه تحويل داد، در حالى كه اين آيه را تلاوت مىكرد: «اِنَّ الله يَأمُرُكُم أنْ تُوَدُّوا الاماناتِ إلَى اهلِها...».
«خداوند به شما فرمان مىدهد كه امانتها را به صاحبان آن برسانيد...»
بر اساس روايتهاى ديگر، پيامبر داخل خانه خدا دو ركعت نماز خواند. سپس از كعبه بيرون آمد. عباس در حالى كه تقاضاى كليددارى كعبه را براى خود مىكرد، آيه 58 سوره نساء نازل شد. پيامبر نيز به على «عليهالسلام» دستور داد كه كليد كعبه را به عثمان بن طلحه بدهد و از او پوزش بخواهد. عثمان به على «عليهالسلام» گفت: در آغاز، كليد را با خشونت از من گرفتى، ولى اكنون با كمال مهر و محبت به من دادى؟ على «عليهالسلام» جريان نزول آيه قرآن را براى او بيان كرد و گفت: به علت احترام فرمان خدا، چنين كردم. عثمان بن طلحه با شنيدن اين مطلب، اسلام آورد.
3. خدا، برترين امانتدار
همه به هم نگاهى كردند و پيشنهاد امام به نظرشان مناسب آمد و همه پسنديدند. امام دوباره به آنها فرمود: «البته بهترين راه اين است كه اموالمان را به كسى بسپاريم كه امانتدارى او از همه بهتر است». اين سخن، تعجب همه كاروانيان را برانگيخت. چه كسى است كه امانتدارىاش حتى از امام هم بهتر است. پرسيدند: «يابن رسول اللّه! آن شخص كيست؟» امام با آرامش فرمود: او پروردگار متعال و تواناست؛ اموالتان را به او بسپاريد، ولى با خود شرط كنيد كه اگر اموالتان در پناه خدا امان يافت، پس از بازگشتن به وطن، يك سوم آن را در راه او انفاق كنيد.» همگى پذيرفتند و با خداى خويش عهد كرند كه اگر اموالشان به سلامت از دست دزدان درآمد، يك سوم آن را انفاق كنند.
در اين ميان، سوارانى تيزتك به قافله يورش بردند و به تاخت، قافله را محاصره كردند. آنان تا امام صادق «عليهالسلام» را در ميان كاروانيان ديدند، با احترام بسيار گفتند: ديشب خواب رسول خدا «صلى الله عليه و آله» را ديدهاند كه به آنان دستور داده است خدمت امام صادق «عليهالسلام» برسند و هر دستورى امام به آنها داد، اطاعت كنند. سپس از امام خواستند براى حفظ امنيت ايشان و همراهانشان از دستبرد ديگر راهزنان، آنان را تا مقصد همراهى كنند.
امام رو به آنها كرد و فرمود: «خدا پشتيبان ماست. شما از همين جا باز گرديد». طراران خداحافظى كردند و راه خود را در پيش گرفتند. در كاروان، افرادى نيز به قصد تجارت آمده بودند. در آن سفر، سودى بالغ بر ده برابر سرمايه خود به دست آوردند و همان گونه كه عهد كرده بودند، وقتى به مدينه رسيدند، يك سوم آن را به فقيران دادند.
4. وصيت پيامبر: رعايت امانت
پس از مدتى، حال پيامبر اندكى بهبود يافت. به امير المؤمنين على «عليهالسلام» رو كرد كه در كنار بسترش، غمگينانه اشك مىريخت. دست او را فشرد و فرمود: «اى ابوالحسن! همواره امانت را به صاحبش باز گردان؛ خواه صاحب امانت، نيك يا بد باشد و امانتى كه نزد تو دارد، خواه كم باشد و خواه بسيار. حتى اگر اين امانت يك نخ و سوزن بىارزش باشد».
پی نوشت:
1. سوره نساء (4) آيه 58.
2. داستانهاى شنيدنى از فتح مكه و جنگ حنين، ص 57؛ به نقل از: مجمع البيان، ج 3، ذيل آيه 58 نساء.
3. وسائل الشيعه، ج 4، ص 57.
4. همان، ج 19، ص 77.
5. تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 313.
6. محمد هاشم بن محمد على خراسانى، منتخب التواريخ، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1378 ه. ق، ص 135.
7. بحارالانوار، ج 72، ص 171.
8. سنن النبى، ص 130.
9. جامع الصغير، ج 1، ص 87.
10. همنام گلهاى بهارى، صص 64 - 65.
11. بحارالانوار، ج 47، ص 215.
12. داستانهاى شنيدنى از فتح مكه و جنگ حنين، ص 57؛ به نقل از: مجمع البيان، ج 3، ذيل آيه 58 نساء.
13. بحارالانوار، ج 21، ص 117.
14. على بن الحسين بابويه قمى (شيخ صدوق)، عيون اخبار الرضا، تهران، انتشارات جهان، 1378 ه . ق، ج 2، ص 5.
15. بحارالانوار، ج 77، ص 273.