سیدحسن تقیزاده از جمله رجال سیاسی تاریخ ایران است که فراز و فرودهای زیادی در زندگی شخصی و سیاسی او وجود دارد. تقیزاده بر جدایی دین از سیاست تأکید میکرد تا حدی که گروهی از علمای نجف از جمله آیتالله عبدالله مازندرانی و آخوند خراسانی فتوا به «فساد مسلک سیاسی» وی دادند. تقیزاده در سال 1325ه. ق عضو «لژ بیداری ایران» شد. وی پس از مدتی به بالاترین مقام فراماسونری؛ یعنی استاد اعظم میرسد. شاید برای شناخت تقیزاده هیچچیز بهتر از سرمقالهی خود او در شروع دورهی جدید مجلهی کاوه در تاریخ 22ژانویه1920 نباشد. او مینویسد: «امروز چیزی که به حدّ اعلا برای ایران لازم است و همهی وطندوستان ایران با تمام قوی باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدم دارند سه چیز است که هرچه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کلّ اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا... این است عقیدهی نگارندهی این سطور در خط خدمت به ایران: ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس». سایت راسخون تصمیم دارد در راستای وظیفهی اطلاعرسانی خود، تعداد محدودی از نوشتههای وی را در موضوعات مختلف که دارای نکات قابل توجهی است و میتواند مورد استفادهی محققان قرار بگیرد، منتشر کند. مقالهی ذیل یکی از مقالات این مجموعه است.
مقاله زیر، بقلم یکی از رجال صدر مشروطیت ایران و آزادیخواهان حقیقی و دانشمندان ارجمند این کشور است که در مبارزات مهم برای استقرار اصول آزادی شرکت داشتهاند و جانبازیها و فداکاریهای بسیار نمودهاند و بمناسبات روز تاریخی چهاردهم مردادماه و صدور فرمان مشروطیت نوشته شده است. در این مقاله علل موفقیت تودههای مردم در بهرهمندی از اصول مشروطیت و قانون اساسی و شرایط استقرار رژیم دمکراسی در کشورها بطور استادانهای تشریح و بیان گردیده است.اطلاعات ماهانه
حکومت استبدادی از حیث زمان بر حکومت عامه تقدم دارد و از این جهت در آن ممالک که مدت طولانی آن نوع حکومت برقرار بوده اثر آن بطور غیر واضح در حکومت عامه زمان ممتدی باقی میماند. هرچند که بصورت ظاهر و اسماً حکومت ملی با قوانین اساسی بوده باشد. حکومت استبدادی اگرچه بر یک نوع اساس و نوعی از تشکیلات قائم است و دوام آن محتاج به تکیه بیک قدرت زورمند و گاهی پشتیبانی روحانیان و استقرار بالنسبه طولانی است خود سهلترین انواع حکومتها است زیرا که جریان امور در صورت ایجاد نظمی سریع و قطعی و بیدغدغه و بدون حاجت به راضی و قانع کردن قوای مختلف ملی و مملکتی و همکاری طبقات متعدد است و چون قوای حاکمهی کشور ناشی از یک شخص یا یک منبع است حکم جازم صادر از آن منبع بیمعارض روان است. این حکومت نه محتاج مبارزه نه مشاوره نه استدلال و احتجاج نه جلب افکار مختلف نه علم و فهم و مطالعهی زیاد و تعمق و حتی نه عقل زیاد است هرچند که قدری زرنگی و پختگی و تدبیر در نوع خود لازم دارد. اخذ پول لازم از رعایا بوسایل و تدابیر لازم با عدالت و بی عدالت و جمع آن در خزانهای که در اختیار مطلق فرمانروا است و بدون هیچگونه قیود و حدود و قانون در خرج آن آزاد است اشکال زیادی ندارد و اگر از راه اسراف و افراط در هوی و هوس منتهی با فلاس و مضیقه و حال ضرورت نشود وسیله تهیه قدرت مادی بدست میدهد و اگر بسبب بعضی افراطها با تجاوز خیلی عظیم بزندگی مادی یا معنوی رعایا انقلابی ایجاد نشود یا بواسطهی حادثه و نکبت طبیعی یا صدمه شدیدی از خارجه تکانی نخورده در هم نشکند غالباً بیمی نسبت به دوام سلطه نیست. این نوع حکومت در صورت تدبیر و حزم رئیس یا رؤسای آن تسلط ظاهرانهی خود را بر ملت وسائل مدارا با معدودی زورمندان درجه دوم و امراء و روحانیان و بهرهمند ساختن آنها از قسمتی از عایدات خزانه و دارائی دولت از یکطرف و مماشات با ممالک خارجی زورمند و اغلب تاحدی تسلیم به توقعات مصرانه آنها و کشف طریقه حسن سیاست در این زمینه و مدارا با همسایگان از طرف دیگر ممکن است سالیان دراز نگاه داشته و استقرار پیدا کند و حتی گاهی در سیاست خارجی هم کامیاب شده و چیزی از دست ندهد بلکه مورد ملاحظهی دول خارجی نیز گردد و او را بحال خود بگذارند که با رعیت بدبخت خود هرچه میخواهد بکند و آنها را بزندگی بیرفاه و عدالت عادت بدهد خصوصاً که خارجیان معمولاً علاقه زیادی برفاه اهل یک مملکتی که رؤسای آن صدمه و زیانی بمنافع آنها وارد نمیآورند ندارند.
حکومت عامه که حالا باصطلاح فرنگی آن یعنی دمکراسی معروف شده بعکس حکومت استبدادی یکی از مشکلترین و غامضترین و پیچیدهترین و صعبالوصولترین امور عالم است و برای اینکه تا حدی مفید باشد محتاج بهزار برابر عقل و حکمت و حزم و تدبیر و پختگی و فراست و علم و اعتدال محاکمه و فهم و ذوق سلیم و درایت اولیاء و مدیران آن و سلامت مزاج عقلانی و روحانی و بالاتر از همه و بیشتر از همه برشد ملی و اعتدال جامعه و کمالات لازمه دیگری است که حکومت مطلقه جزئی از آنرا لازم دارد. حصول این رشد در ملت و عقل و تدبیر و حسن نیت و بیغرضی در پیشروان آن سهل نیست و محتاج شرایطی است که عمدهی آنها پس از موهبت الهی و بهرهمندی ذاتی قومی از عقل که شرط اساسی و ابتدائی است طول ممارست و تأمل و ورزیدگی و داشتن سلیقه مدارا و گذشت و توافق و هم آهنگی با عقاید و امیال مختلف است با نگاه داشتن رشتهی مقصود اصلی حکومت ملی مبنی بر احساسات وطن دوستی و خیرخواهی خود مردم یعنی اجزای مرکبه حکومت عامه و خودداری و بیغرضی و خلوص نیت و حس فداکاری و ملت پرستی پیشوایان و مدیران است که در هر اقدام و عمل خیر و صلاح عامه را در نظر داشته باشند و مخصوصاً شالوده و بنیان اساسی آن باید بر نصیحت سعدی قائم باشد که گفته:
«بر آن باش تا هر چه نیت کنی *** نظر در صلاح رعیت کنی»
رفاه مادی و معنوی و راحت جسمانی و روحانی و سیری شکم و سلامت مزاج و روشنی عقول افراد رعیت غایت قصوی و اصول دین سیاست قائدین قوم و مدیران امور باید باشد و بس. لکن چیزیکه برای حسن جریان کار و حصول مطلوب حتی بیشتر از آن شرایط که ذکر شد لازمتر است توأم بودن احساسات پاک و گاهی پرشور و جوش با عقل و اعتدال است یعنی آنچه آنرا بمعنی کامل کلمه رشد ملی توان نامید.
در تفسیر کامل و وافی این کلمه هر چه بگویم کم است و شاید بتوان پنجاه صفحه نوشت. غالباً افکار مردم علاقمند بسیاست معطوف بدو چیز است احساسات قوی وطن دوستانه و خیرخواهانه عامه و اخلاقی اجتماعی مهذب و پاك متصدیان امور و اولیای سیاست مملکت و گمان میکنند که اگر مردم با احساس باشند ولو خارج از اعتدال و در راه غلط یا کج ولی با حسن نیت و متصدیان پاکدامن و درست بوده و سیاست پیشهگان انهماک در منافع و اغراض شخصی نداشته باشند شرایط حکومت عامه صالح حاصل است ولی برای اشخاص متفکر و با تعمق و با تجربه عاقلانه ممتد این نتیجه روشن میشود که رشد ملی در حکومت عامه بالاترین شرایط نجاح و مهمترین مقدمهی وصول بذی المقدمه است.
نمونههای مختلفی از حکومت عامه یا آنچه اسمش دموکراسی است در ممالک مختلفهی عالم در جلو نظر داریم که موجب درس و عبرت و روشنی فکر تواند شد. در ممالک آمریکای جنوبی در مصر و عراق در ژاپون و چین در سویس و ممالک اسکاندیناوی و فنلاند اشکالی از حکومت و اداره وجود دارد که همه تحت اسم عام دموکراسی معروف است.
گذشته از فرانسه و آمریکا و انگلستان و هم چنین ترکیه آلمان هم از قریب صد سال باین طرف تا برقراری حکومت سوسیالیستی ملی هیتلر مملکت مشروطه و چندی جمهوری بود.
ممالک بالکان و مجارستان نیز قبل از استقرار شکل حکومت نوظهوریکه بآن نیز اطلاق اسم و لغت دموکراسی را بمعنی دیگری غیر دموکراسی مصطلح معروف پسندیدهاند ممالک مشروطه بودند. لکن وضع سیاسی این ممالک شباهت کامل و تامی بهمدیگر جز در اسم دمکراسی نداشتهاند.
قوانین اساسی اغلب این ممالک کم و بیش صورة شبیه بهم است و اصول حقوق ملت و آزادیهای فردی و اجتماعی در آنها مدون و مقرر است. در بعضی از آنها که رشد ملت بپایهی مطلوب نرسیده است در قوانین مربوط بآزادی و حق ملت در حکم نسبت بهمهی امور مبالغه و گاهی افراط هم شده ولی در عمل نتیجه سعادت ملت و رفاه مردم و آبادی و آزادی حقیقی و قوام و دوام و انتظام کارها را نداده است و گاهی نقصانهای عمده در کار بوده و حتی مفاسدی اسفناک بروز کرده است. در یونان که مهد آزادی و دمکراسی بوده دمکراسی جدید با افراط در آزادی مکرر موجب هرج و مرج گردیده است. از طرف دیگر در سوئد که قوانین اساسی آن لفظاً حقوق فوق العاده و مهمی بپادشاه داده و حقوق ملت محدود بنظر میآید حکومت عامه با علی درجهی ممکن و عملی آن جاری است و آن مملکت در دو قرن اخیر از مفاسد و اغتشاشات داخلی و گرفتاریهای خارجی مبنی بر اشتباه سیاسی مصون مانده است و سعادت و رفاه را بحدیکه در مقتضیات هر زمان و گاهی ایام بسیار مشکل و بر محنت و اشکالات خارج از اختیار خود آن قوم ممکن بوده حاصل نموده است.
بعضی از ممالک دارای اصول ادارهی «دمکراتیک» که با روش متعارف و معتدل خود دارای استقلال و عظمت و شوکت لازم بوده خطری خارجی آنها را تهدید نمیکرد بعلت اشتباه و کجروی در سیاست یا غرور یا طمع مفرط یا دعوی حقوقی که ضروری قطعی زندگی ملی آنها نبوده بیآنکه بلیهی غیرقابل اجتنابی روی دهد گرفتار جنگ و منازعه با ملل خارجی و زحمت و صدمه بعلت خود شده دولت خود را از پا درآوردند مانند ژاپون و ایطالی در این ده سال اخیر ولی بعضی ملل دیگر که حکومت عامه بنحو اکمل و مطلوب داشته یعنی علاوه بر اصول ظاهری حکومتی ملی پایهی رشد ملی آنها بمدارج بالا رسیده است با وجود بلایای عظیم ملی و تجاوز خارجی بدرجه اعلام خطر فوق التصور که باساس وجود مملکت آمده و آنرا قریب بفنا رسانده و خورد کرده و کاملاً درهم شکسته نه تنها در آن خطر خود تقصیر نداشتهاند بلکه بعد از وقوع چنان طامهی کبری باز بواسطه تدبیر و اعتدال و عقل سلیم بر اثر رشد ملی کامل قدیم خود بنحوی دست و پای خود را جمع کرده و به پریشانی کلی سرو سامانی داده و بلند شده و سرپای خود ایستاده و استقلال خود را به تدریج بدست آوردهاند مانند فنلاند که شاید بهترین نمونه تمدن و حکومت ملی و عقل سیاسی و اعتدال است.
این مملکت دارای اعلا درجه تمدن از طرف دولت معظم قوی پنجهای که وسعت خاکش بیش از 55 برابر و نفوس ممالک او بیش از 66 برابر خاک و نفوس آن بود مورد حمله و تجاوز شد و پس از مقاومت و جنگهای بسیار دلاورانه مغلوب و بشدیدترین وجهی مقهور گردید و قسمتی از خاک و ثروت و دارائی و حقوق خود را از دست داد بطوریکه در مورد مللی نظیر او در بزرگی شاید منتهی با نقراض و اضمحلال کامل میشد لکن فنلاند با عقل و تدبیر سیاسی خود و در واقع با رشد کامل ملی خویش با دشمن زورمند خود صلح کرده و کمکم قد علم نمود و این بازپس از پنج شش سال مملکتی آراسته شده و جراحات عظیم و عمیق خود را تاحدی که مقدور بود التیام داده است و این نتیجه بیشتر از علم و تمدن و آزادی و هر چیز دیگر مدیون و محصول رشد ملی آن قوم و اعتدال سیاسی آنها است.
یکی از شرایط رشد ملی حفظ اعتدال و احتراز از افراط است و این امر آسان نیست. مقصود من از اعتدال قلت احساسات نیست که آن در واقع تفریط است. احساسات ملی باک و پرشور یکی از بزرگترین مایههای مملکت برای حفظ وجود و بقا است لکن اگر احساسات با عقل توأم نشود موجب زیان و خطر تواند شد. در همین زمان خودمان مثالهائی از افراط و اعتدل در بعضی ملل کم تمدن و متمدن بدرجه عالی داریم. مصر در عهد خدیو توفیق پاشا و قیام عرابی و همچنین مملت عثمانی در عهد ترکهای جوان و فرقه اتحاد و ترقی از یکطرف و آلمان و ژاپن و ایطالی در بیست سی سال اخیر نمونههائی از افراط و اهمال جانب عقل و حزم است. در آلمان کلیه یا غالب شرایط تمدن و عظمت و علم و عمق در علوم بعالیترین درجات زمان و نهایت ترقیات مدنی و فنی و فلسفی و قابلیت و استعداد و تشکیلات منظمه و ترتیب و نظم کامل امور و کاردانی و حسن اجراء و روح انتظام شاید بیش از هر ملت دیگر دنیا وجود داشت ولی نقیصهای در حزم سیاسی و رشد ملی در این زمینه آن ملت را براه افراط و عناد در مدعیات خود سوق داد و نتیجهی بسیار هولناک و اسف انگیزی که همه مستحضر هستند برای دنیا و از همه بیشتر برای خود آن مملکت حاصل آمد. ژاپن و ایطالی و این آخری بدتر از همه برخلاف حزم و عقل و مخصوصاً بیجهت خود را بآب و آتش زدند و دچار غرق و حرق شدند. ترکیه پس از دادن یک امپراطوری بزرگ از دست درسی سال اخیر رشد و حزم بیشتری نشان داد و نتایجی مطلوب برد و این رشد ملی با وجود نداشتن یک حکومت عامه کامل در آن مملکت وجود پیدا کرده است.
از این نتایج وخیمه سیاست خارجی میگذریم و بمقصود اصلی خود که شرایط ثمربخشی حکومت عامه در داخلهی یک مملکت است برمیگردیم- گفتیم که حکومت عامه دشوارترین هنرها است و موهبت مخصوصی در عملی و مفید کردن آن لازم است. این حکومت عبارت است از جمع بین افکار و عقاید و امیال جماعت بیشمار و تمرکز آنها در یک سلیقهی مشترک بین اکثریت مردم و اجرای لب آنها است در مجرای عقلائی و برای این مقصود شرط اول و عمده استعداد اتصال و همدستی و بقول فرنگی Conésion است که بتوان از جمع قوای بیشمار متفرق و متشتت و تألیف آنها بنحو ثابت و مستمری یک قوه مؤثری بوجود آورد که تکیه به پشتیبانی ثابت اکثریت ملت داشته باشد و این منظور حاصل نمیشود و محال است که صورت تحقق پذیرد مگر با صفت تساهل که فرنگیها Tolérence گویند. هر فردی در امور یک سلیقهی مخصوص و عقیدهی خاصی دارد که نادراً با سلیقه یکی دیگر توافق کامل دارد و اگر هم تا حدی توافق حاصل شود فقط بین اشخاص معدودی مثلاً پنج شش نفر ممکن است. توافق کامل در بین عدهی عظیم نتوان یافت و فقط برای منظور مشترک عده زیادی از مردم عاقل میتوانند با گذشت و فداکاری متقابل و مصالحه یا زمینهی اشتراکی ایجاد نمایند که با آنکه شش دانگ مطابق عقیده هیچیک از آنان نیست برای پیش بردن مقصود با اشتراک و اجتماع قوا همدستی و همکاری نمایند. این عمل در بسیاری از مقاصد دیده شده و یکی از آنها که راجع بادارهی امور عامه است همدستی در اصول و حتی فروع طریقهی حکومت است و چون این معاضدت و موافقت و پیمان همکاری در امور سیاسی بین افراد قسمت بزرگی از اهل یک مملکت (که کرورها باشند) بحصول آید اسم آن میشود حزب سیاسی. لکن وقتی این اتحاد بصورت حزب منشأ اثر میشود که این اتصال و اتفاق ثابت و مستمر و محکم و تزلزل ناپذیر باشد ورنه با تشتت یا اتصال موقتی و پاشیدگی بسهولت بر اثر هر اختلاف جزئی حزبی سر نمیگیرد و ثمری نمیدهد. این هنر موافقت و حفظ استوار آن با گذشت از یک قسمت سلیقهی خود کار هرکس نیست و در میان بعضی اقوام مشکلترین امور است. هیچ کار اجتماعی بخوبی صورت حصول نمیپذیرد مگر با تساهل و تحمل عقاید غیر و سازش با عقاید نزدیکتر و عدم افراط در تعصب و عناد و خودخواهی و اندکی صداقت. در احزاب بزرگی که در ممالک متمدنه وجود دارد تجانس کامل بین افراد نیست و همه با هم رفیق نیستند لکن اختلافات غیر اساسی را تاحدی زیر پا گذاشته در موضوع اصول ادارهی مملکت زمینهی توافقی بین خود ساخته و پرداخته و باستحکام و نظم کامل آنرا نگاه میدارند. در این امر البته پیشوایان عاقل و هنرمندی هم دارند که آنان در تألیف و ترکیب مفردات قابلیت مخصوص دارند و افراد و اتباع هم در پیروی از آنان ثبات قدم غریبی دارند و مثل افراد احزاب مملکت ما بعلت هر عدم رضایتی از پیشوا روی برتافته شکستی ببنیان حزب وارد نمیآورند.
بدون این تساهل و اعتدال در بحث و مهیا بودن بشنیدن حرف مخالف و صفت انصاف و سعی در نزدیک کردن عقاید مختلفه و اجتناب از لجاج و افراط در احساسات و حمله و تهمت فوری به معارض و مخصوصاً احتراز از سوء ظن مفرط که مخرب هر اجتماع و وفاق است تشکیل یا اردوی سیاسی متحد و منظم میسر نمیشود.
در مملکت ما تا کنون حزبی بمعنای صحیح حزب بوجود نیامده و شاید بزودی این مقصود حاصل نشود و علت یا علل اصلی این نقصان اولاً همان فقدان حس و روح سازش و تساهل است که رفع اختلافات سهل نیست ثانیاً درصورت ایجاد موافقتی در بعضی اوقات بین جماعتی عدم ثبات و پایداری آن پیمان است ثالثاً و بیش از همه چیز نقصان رشد ملی بطور کلی در جامعه ما است که با کمال تأسف و شرمندگی و اعتذار از اظهار این حقیقت نمیتوانم خودداری کنم. رابعاً علت دیگری هم که در این زمان پیدا شده و تشکیل یک حزب بمعنی اروپائی را غیرممکن نموده همانست که اینجانب بارها گفتهام که اجتماع مردم بعنوان سیاسی در این مملکت فعلاً دو داعی و غایت بیش ندارد و تأمین آن غایت برای اشخاصی که فقط برای خیر و رفاه عامه و طبقه پائین از زارع و کارگر و اصناف و پیشهور میخواهند کار کنند آنهم بر طبق صلاح حقیقی مملکت و دور از عوام فریبی مشکل است اولاً طبقه تربیت شده مملکت از قریب سی سال باین طرف تقریباً بالانحصار مستخدم ادارات و مؤسسات دولتی هستند و بیک نحوی از انحاء از خزانهی مملکت زندگی میکنند یا اگر کار و صنعت و تجارتی هم دارند بسته به معاملات با دولت است علیهذا آنچه این طبقه از حزب و جمعیت سیاسی میفهمند و مقصودی که دارند آنست که بوسیلهی پیدا کردن نفوذی از طریق دسته سیاسی خود که برای همین مقاصد بهم پیوسته و غالباً مقید باصول سیاست مخصوصی نیست در کار استخدامی و اداری خودشان بهبودی تحصیل نمایند یعنی یا در کارشان ثابت بمانند یا ترقی کنند یا ترفیع رتبه پیدا کنند یا کار بهتری بدست بیاورند و برای این منظور حاضرند بچند نفر سردسته یا پیشرو کمک و برای آنها دوندگی کنند تا آنها بمقامات مؤثر برسند و فوراً این اعوان و انصار را بمقامات بهتر برسانند و در این راه تقیدی ندارند که سردستههای خودشان با چه عناصری همدست شوند و اگر بوزارتی میرسند وزرای دیگر یا رئیس وزراء چه نوع اشخاص باشند متجانس با آنها و پیرو اصولی که از روز اول اسماً اتخاذ نمودند یا غیر متجانس و یا یکی را وکیل مجلس شورای ملی یا سنا کنند و آن شخص با اعمال نفوذ در وزراء و رؤسای ادارات بوسیله وعدهی موافقت و پشتیبانی یا تهدید این رفقای سابق حزبی خود را به نوائی برساند و اگر وزیر یا وزرائی در اصول و عقاید سیاسی و روش نقیض اصول و عقاید آن حزب هم باشد وکیل این حزب با دوستی با آن وزیر و پشتیبانی او و خودداری از انتقاد لازم اعمال ناصحیح آنها که وظیفهی ملی وکالتش است مقاصد دوستان را برآورد. البته قسمتی از مستخدمین دولت هستند که بیغرض و با ایمان باصول خوب و پاك بوده مبری از این مقاصد شخصی که ذکر شد هستند لکن باز چون مستخدم دولتند و زندگی خود و عیالاتشان بسته بهمان حقوقی است که از خزانهی دولت بآنها میرسد اگر هم خیلی طالب صلاح و اصلاح امور باشند از ترس از دست دادن رزق معلوم قادر بمبارزه و مجاهدت و فداکاری نیستند و ملامتی هم نمیتوان بآنها متوجه ساخت. ثانیاً طبقهی بازاری و اصناف و عوامالناس است که جز بوسائل عوام فریبی که مخالف صلاح حقیقی مملکت است برانگیخته نمیشوند و جانفشانی نمیکنند مانند تسهیلات گمرکی و ارزی و مساعدت و مدارا در اخذ مالیات حقه و غیره و غیره و غیره یا هیجانی مذهبی و غوغای عوام برای ترویج بعضی ظواهر و شعائر غیراصلی دین یا بر ضد غیر مسلمین داخلی و خارجی و مخصوصاً عنوانی بر ضد خارجیان چه با منابع حقیقی مملکت و وطنپرستی صادق موافق باشد و چه نباشد و خواه موافق طریقهی عقلاء باشد یا عقلائی نباشد. ثالثاً جمعآوری جماعتی بیکی از این دو طریق یعنی طبقهی تربیت شده بوسیلهی مواعید منافع شخصی هر یک و طبقه عوام بواسطهی غوغا و ایجاد هیجان افراط آمیز احساساتی باز شرط مهمی دارد و آن سرمایه و پیدا کردن و صرف پول عمده است در راه انداختن تشکیلات و بلند کردن علم و باصطلاح عوام تهیه «دم و دودی» برای سینه زدن جماعت و پیدا کردن این پول هم برای اشخاص متقی و صالح سهل نیست پس مطلب میآید سر اینکه ایجاد حزبی حقیقی بمعنی صحیح کلمه منحصر بآن صورت میشود که پیشوایانی پرشور و با ایمان و عقیده و دارای نفس گرم شوری در جماعتی بیطمع و وطن دوست حقیقی و از دل و جان طالب رفاه عامه و اصلاحات حقیقی ایجاد کنند بی آنکه محتاج بمواعید استخدامی و حمایت در مشاغل دولتی باشند یا باحداث غوغا و هیجان و شوری که رشته و میزان آن بر وفق صلاح حقیقی مملکت و در حد معقول دست خودشان نباشد.
در این صورت شرط ثالث یعنی تهیهی پول هم غیرممکن نیست و همانطور که مؤمنین بازار و پیروان روحانیان در ایثار نفس و نفیس مضایقه ندارند و در همین زمان ما سالی شاید جسد میلیون تومان صرف مبرات واجب و مستحب دینی میکنند و اگر زکوة و خمس و مال امام و وقف و احسان و بذل وجوه عمده بعلماء و مخارج زیارتها و حج عزاداری و نذورات و فرستادن وجوه بمشاهد مشرفه و غیره را جمله یکجا حساب کنید و بقول سعدی «وقف و نذر و مهمانی زکوة و فطره و اعتاق و هدی و قربانی» را جمع بزنید بلاشک سر به ملیونها میزند.
طالبان با ایمان اصلاحات ملی و سیاسی هم اگر شوری حقیقی پیدا کردند از بذل مال در راه وصول بآن مقاصد خودداری نمیکنند. قوت روحانی دین در این امت برخلاف ظن جوانان «آزاده فکر» در « قرن بیستم» با تأمل در همین بذل مال آشکار میشود چه فقط قدرت ایمان میتواند نفوس را بایثار نفس و مال و عمل به انفقوا ما تحبون وادارد و مادامیکه برای خیرخواهی مملکت و ملت و اصلاحات حقیقی و تأمین رفاه عامه چنان ایمانی سیاسی و ملی در قلوب ملت پیدا نشود و ایجاد چنان شوری بمیزان عشر احساسات دینی ننمایند محض میل ترفیع رتبه و هوس مقام و شوق مسافرت به اروپا ببهانه و عنوانی و نیل بلقب مدیرکلی یا وزارت و نظیر آن جوانان «متجدد» ما صد یک آن جانفشانی را در راه ترقی و اصلاح مملکت نخواهند کرد و اینجا است که طبقهی با ایمان متدین باحزاب دیگر بآسانی توانند گفت: «الا ان حزب الله هم الغالبون». این تشبیه و مقایسه نه برای تلمیح به تناقضی بین شور ایمان طبقهی متدین و شوق اصلاحات سیاسی احزاب ملی است بلکه بالعکس هیچ منافاتی میان این دو علاقهی قلبی و روحی نیست و فقط باید شور سیاسی خیرخواهی ملت و وطن دوستی که بمعنی عصری آن در ایران تازه است بمرور مانند علاقه و ایمان دینی ریشه بدواند و قوه محرکهای نظیر آن در قلوب ایجاد کند تا جمعی عظیم از ملت بیاجر و منت و بقصد قربت با عزمی ثابت در راه مقصود جانفشانی نماید و احزاب سیاسی برای وصول بآمال خود بذل جان و مال کنند و اتحاد افراد خود را بطور ثابت قدمی حفظ نمایند و در پیروی پیشوایان سیاسی خود مانند مقلدین و مجتهدین استوار و پایدار باشند.
در همین عصر ما نمونهی این ثبات قدم و شور و تبعیت از پیشوایان در مشرق زمین دیده شد. قریب دویست ملیون هندی از پیشرو خود گاندی و شصت ملیون مسلمان هندی از قائد خود جناح با نظم و خلوصی بحد پرستش تبعیت کردند و دو ملت بزرگ را آزاد ساختند.
حکومت عامه هم در ایران ریشه نداشته و از دو هزار و پانصد سال تا این اواخر ملت ایران مقهور حکمرانانی بودند که یا کاملاً حکومت مطلقه داشتند مانند عهد هخامنشیان و ساسانیان و سلاطین دورهی اسلامی و یا بمیزان کمی محدود بودهاند مانند اشکانیان و خلفای اسلام در عهد اول و باین جهت میل و نفوذ طبقات ملت تأثیری در حسن یا سوء جریان امور عامه نداشته و فقط نیکی فطرت نسبی بعضی حکمرانان و طمع و شرارت نفس بعضی دیگر عامل اصلی راحت نسبی یا زحمت مردم بود.
مرحوم میرزا ملکم خان در مقالهای نوشته که ظلم مصدر است و اسم فاعل آن ظالم و اسم مفعول آن مظلوم است و برای مرتفع شدن ظلم جز دو راه نیست یا باید ظالم از ظلم خودداری کند و یا مظلوم تحمل ظلم ننماید. از عهد اول تا انقلاب فرانسه همهی حکماء و انبیاء و شعرا، طریقهی اول را امتحان کردند و بظالم نصیحت برای ترک ظلم دادند ولی چندان مؤثر نشد و چه بهتر و عالیتر از کلمات سعدی است که گفت:
«تو کی بشنوی نالهی دادخواه *** بکیوان برت، کلهی خوابگاه
چنان خسب کاید فغانت بگوش *** اگر دادخواهی برآرد خروش
که نالد ز ظالم که در دور تست *** که هرجور کار میکند جور تست
نه سگ دامن کاروانی درید *** که دهقان نادان که سگ پرورید... الخ»
لکن نویسندگانی چون ولتر و روسو و غیرهما پیدا شدند که راه دیگر را تجربه کردند و بمظلوم گفتند تحمل و قبول ظلم کن نتیجهاش انقلاب فرانسه شد و افق جدیدی در آزادی بشر باز شد. خلیفهی ثانی نیز گفت اگر خطائی کردم مرا متوجه کنید عربی شمشیر کشید و گفت اگر راه خطا بروی با شمشیر ترا اصلاح میکنیم و خلیفه گفت حمد میکنم خدا را که در این امت کسانی هستند که خطا و اعوجاج عمر را با شمشیر راست میکنند.
یکی از جهات عدم استقرار مشروطیت در ایران همین نداشتن ریشه و طول عادت مردم در قرون مدیده بسلطهی ارباب نفوذ است و بهمین جهت حالا که بر حسب ظاهر و صورت سلطنت استبدادی از میان رفته و مملکت بظاهر مشروطه شده مردم مملکت بجای سلاطین مستبد و عمال آنها بهمان اندازه گرفتار تسلط متنفذین محلی و مخصوصاً در غالب جاها وکلای ناحیه در مجلس شورای ملی یا سنا شدهاند و این خود روح مشروطیت را از بین برده است و بحقیقت آنچه ما داریم جز در اسم مشروطیت نیست و شرایط و مقدمات حکومت عامه در آن وجود ندارد. تنها چیزی که از رسوم مشروطیت مغربی در آن مشهود است همانا اختیار عزل وزراء از طرف مجالس مقننه است و این فقره با نبودن تشکیلات حزبی که شرط لابد منه مشروطیت است بسیار مضر واقع شده است.
هر وزیری مجبور بانجام همهی تقاضاهای فرد فرد وکلائی است که باو وعدهی پشتیبانی موقتی میدهند و بدترین تقاضاهای آنان نصب و عزل مأمورین دولت در حوزهی انتخابیهی خود آنها است که عمال قوهی مجریه را که باید بیطرف و مستقل و فقط تابع مافوق خود باشند غلام حلقه بگوش وکیل محل میکند و مجبور است در انتخاب ناصحیح او همه نوع مداخله نموده و نفوذ مقام خود و قدرت حکومتی را اعمال نماید تا دور و تسلسل بی انتها دوام یابد.
حکومت مشروطه که قوه اجرائیه آن بهوس افراد متفرق و متشتت قائم باشد و هیچگونه ثبات و قدرتی نداشته باشد جز نوعی از حکومت چریکی و بقول فرنگیها اولیگارشی آنهم اولیگارشی بینظم و ترتیب و تشکیلات نیست.
بدون تشکیلات حزبی در مملکت آنهم احزاب بزرگ و معدود (یعنی دو یا سه یا چهار حزب مثلاً هر چه کمتر بهتر) طریقه حکومت عامه جاری نمیشود و فقط هوسناکان این شکل حکومت نو ظهور با اسم و لفظ دل خود را خوش میکنند.
دستههای کوچکی که مانند گیاهان خودرو از گاهی بگاهی پیدا میشوند و عبارت از اتحاد موقتی عدهی قلیل بر سر منافع شخصی یا طبقاتی خود است مثل اجتماع کلاغ است که روز بروز جمع و پراکنده میشوند و طریقه سازش با هم با گذشت در سلیقهها و ایجاد اتصال ثابتی را ولو در مقاصد ناحق برای مدت معقولی پیدا نمیکنند.
ظهور و استقرار یک حزب صحیح مرتب سیاسی در این مملکت محال نیست و فقط محتاج بایمان و شور مستمر است. اگرچه اندکی پیش گفتیم که در ایران تاکنون حزبی بمعنای صحیح آن بوجود نیامده لکن بهتر آنست که بگوئیم در دوره مشروطیت از بدو طلوع آن تا امروز فقط یکبار چنین حزبی قوی و ثابت پیدا شده و بس و آن حزب دمکرات قدیم است.
البته حزبی را که بتلقین خارجی تشکیل یافته باشد هر قدر منظم و مرتب و دارای تشکیلات قوی و ثابت هم باشد چون قائم بالذات نیست و مقصدش هم وطنی نیست در شمار نمیآوریم.
دستههای کوچک متشتتی را هم که چنانکه عرض شد برای مقاصدی موقتی پیدا میشود و در واقع جز نتیجه بند و بست چند نفر دسیسهکار نیست نمیتوان اصلاً حزب نامید و گاهی اسم مضمحک «فراکسیون» برخلاف معنی کلمه بآنها داده میشود.
این صورت تا تشکیل احزاب حقیقی قوی و اصلاح امر انتخابات که در واقع باید انقلابی اساسی نامید با این وضع فعلی دمکراسی عجیب «من درآورده» دوام و تسلسل خواهد یافت و من نمیدانم تغییر وضع کنونی بچه وسیلهی غیر انقلابی میسر تواند شد.
در بلژیک چیزی شبیه باین حال وجود داشت و از سه حزب کاتولیک و احرار و کارگر اولی راهی بوسیله قانون برای استمرار دائمی تسلط خود و تسلسل حکومت حزب خود پیدا کرده بود که بوسائل معمولی و قانونی موجود کوتاه کردن دست آنان مقدور نبود. بتحصیل کردهها که دارای تصدیقنامه مدارس متوسطه یا عالیه بودند. قانون حق رأی متعدد داده بود و رؤسای حزب کاتولیک مدارس زیادی بنا کرده و جوانان را در آنها جمع میکردند و بسهولت تام عمداً بآنها تصدیقنامه تحصیلی میدادند و بدین طریق آراء آنها بر آراء طبقات عامه غلبه میکرد و اکثریت و بالتبع حکومت همیشه دست آن احزاب میماند. حزب احرار سالیان دراز آنچه سعی کردند این قانون رأی مضاعف را نسخ کنند چون اکثریت مجلس همیشه دست حزب کاتولیک بود کامیاب نشدند و عاقبت باین عقیده آمدند که جز با انقلاب این اساس باطل را نخواهند توانست برانداخت پس در چهل سال قبل حزب احرار برخلاف میل و تجانس ناچار با حزب سوسیالیست هم داستان شده و اعتصاب عمومی در مملکت برپا کردند که در واقع انقلابی بود و عاقبت بآن وسیله بمقصود خود یعنی نسخ و الغاء قانون رأی مضاعف رسیدند. این طریقه استمرار حکومت بوسیله بقای دائمی اکثریت در دست یا حزب بی شباهت بروش جمعی از وکلای مملکت ما که طریقه باطل انتخابات را همیشه محافظت میکنند و بوسیله عدم شرط مواد در منتخب بقای دائم خود را در کرسی وکالت تأمین مینماید نیست.
برمیگردم بسر شرط اصلی اصلاحات سیاسی و مایهی اساسی ایجاد و حفظ سعادت و سلامت داخلی و خارجی مملکت که همان رشد ملی است و در کمال این رشد هرچند که آن بمرور زمان بشرط وجود عقل پیدا و کامل میشود بعضی عوامل مؤثر است که از آنجمله میخواهم وجود کتب مفیدهی مکمل عقل را ذکر و در ضرورت آن اصرار کنم.
این مطلب بقدری فوق العاده مهم است که در فایدهی آن نمیتوان مبالغه کرد و میترسم بیان من از توضیح کامل آن و شرح ضرورت و درجهی تأثیرات عمیق و فوق تصور آن قاصر باشد. یعنی اگر هم بخواهم این موضوع را کاملاً و بطور وافی بیان کنم یا مقالهی مستقل دیگری لازم خواهد داشت فعلاً همین قدر عرض میکنم که افکار عامه یک ملت از عوام و خواص خصوصاً طبقهی تحصیل کرده بیش از آنچه بظاهر بتوان تصور کرد و مخلوق کتب و نوشتهها است و در واقع توان گفت جریانات فکری از سیاسی و اجتماعی و روحانی و دینی مدیون کتب منتشره در بین آن ملت است و مبالغه نیست اگر گفته شود در این عصر کتابها یک ملتی را با افکار آن خلق میکند و البته منظور آن نیست که عوامل دیگر مانند آب و هوا و ازت و دین و رسوم قدیمه و غیره دخالت در افکار و روش قومی ندارد یا کم دارد بلکه عوامل مختلفه که گوستاولبون نویسندهی اجتماعی فرانسوی یازده عدد از اساسیترین آنها را شمرده و ادمون دمولن 25 عامل را شرح داده که مثلاً یکی هم مواصلات یعنی راهها است هر یک در مقام خود دارای اثر است لکن در این زمان کتب یک اهمیت و تأثیر و قدرت فوق العادهی عظیمی در تشکیل افکار و عقاید ملل و سوق آنها بمجاری مختلف پیدا کرده است.
مایهی بسیاری از خصائص جدیدهی قوم آلمان از دو قرن باین طرف نوشتههای هیگل و نیچه و کانت و بسیاری از نظائر آنها و در عهد حکومت نازی فلسفهی اجتماعی روزنبرک بود و باز ایجاد کنندهی جریان وسیع و پر اثر عظیم سوسیالیسم در اروپا و انقلابات متولده از آن کتب کارل مارکس فقیر و آواره و انگلس و نظایر آنها بوده است.
موجد نهضت وهابی که اینک کرورها عرب پیرو آنست کتب ابن تیمیه و محرك انقلاب فرانسه نوشتههای ولترو روسو و مونتسکیو و غیرهم بوده. در نهضت اتحاد اسلامی نوشتههای سید جمال الدین معروف بافغانی تأثیر عمده داشته و مشروطیت ایران هم از کتب و مقالات میرزا ملکم خان و طالبوف و امثال آنها ریشه گرفت مقصود اینست که کتب عمده و اساسی هم موجب ارشاد بسوی راه صواب و عاقلانه و پختگی عقل قومی و هم باعث ضلالت و محرک فساد یا خطا و سائق بطریق جهل و غیرعاقلانه تواند شد و مخصوصاً در بین ملل کم مایه از حیث کتب غالباً یک کتاب خوش بیان و مستدل بعلت فقدان کتب مخالف آن ایجاد نهضت عظیم انقلابی تواند کرد که شرح آنرا با امثله بموقع دیگر محول میکنیم یعنی اگر آقایان اجازه بدهند چون سخن بطول انجامیده این موضوع را با بیان کافی و کماهو حقه بیک مقالهی دیگر بگذاریم.
اینک ختم کلام میکنم بی آنکه مطالبی که میخواستم خوب بیان کنم بطور وافی بپایان رسیده باشد و میترسم بگویم شرح کافی همین مطالب بآسانی و بدون حشو و زواید ممکن بود چهار برابر آنچه عرض شد بشود لکن وقت تمام شده و باید سخن کوتاه کنیم.
فقط بیک مطلبی که بتحریر نیامده میخواهم اشارهای کرده و بقول روضه خوانها دعا کنم (حزب برای این نیست که افراد آن فرداً فرد یا جمعاً هواه خواه حکومتی یا یکی از اعضای حکومتی غیر از خودش و غیر از ائتلاف باشد.)
منبع مقاله:
افشار، ایرج؛ (1386)، مقالات تقیزاده (جلد یکم) مشروطیت، تهران: توس، چاپ اول.