عالم زمان خود باش!

شايد سخن گفتن از وظايف حوزه علميه از زبان و بيان مرجعي عاليقدر و عالمي انديشمند و حكيمي فاضل بيشتر به عمق و جان مطلب اشاره كند كه بي راه نيست اگر اين بخش از صفحه انديشه را به علامه بزرگوار آيت الله عبدالله جوادي آملي اختصاص بدهيم كه سالهاست رداي روحانيت او روحانيون بسياري را براي ترويج فصل هاي ماندگار آيين خاتم و دين رسول اعظم(ص) روانه جغرافياي كره زمين كرده است؛ ردايي كه تشعشع انوارش را از آيه آيه نور و حكمت كلام وحي وام گرفته است. آسيب
سه‌شنبه، 15 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عالم زمان خود باش!
عالم زمان خود باش!
عالم زمان خود باش!

نويسنده:آیة الله جوادی آملی

آسيب شناسي حوزه هاي علميه و وظايف طلاب علوم ديني

شايد سخن گفتن از وظايف حوزه علميه از زبان و بيان مرجعي عاليقدر و عالمي انديشمند و حكيمي فاضل بيشتر به عمق و جان مطلب اشاره كند كه بي راه نيست اگر اين بخش از صفحه انديشه را به علامه بزرگوار آيت الله عبدالله جوادي آملي اختصاص بدهيم كه سالهاست رداي روحانيت او روحانيون بسياري را براي ترويج فصل هاي ماندگار آيين خاتم و دين رسول اعظم(ص) روانه جغرافياي كره زمين كرده است؛ ردايي كه تشعشع انوارش را از آيه آيه نور و حكمت كلام وحي وام گرفته است. آسيب شناسي حوزه هاي علميه و بايدها و نبايدهايش اگرچه در كلام استاد مختص حوزويان است اما دلنشيني سطرهاي حكمت و معرفت اين كلام زرين، مي تواند براي عامه مردم هم گوارا باشد.

ارزيابي و تربيت رهبر و راهبر

رسالت اساسي اي كه حوزه علميه دارد همان تعليم كتاب و حكمت است از يك سو، تزكيه نفوس است از سوي ديگر؛ اينها برنامه هاي محوري حوزه علميه اند.
براي اينكه تعليم كتاب و حكمت ضامن اجرا داشته باشد و تهذيب و تزكيه نفوس ضامن اجرا داشته باشد، حوزه علميه گذشته از اينكه مدرّس و مصنّف و مؤلّف و حكيم و فيلسوف و عارف و اديب مي پروراند، مي كوشد رهبر بپروراند. كه اين رهبر گذشته از تبيين معارف اسلامي و تعليل معارف اسلامي و دفاع و حمايت علمي از معارف و احكام و ح كم، بايد مسئوليت اجرائي اين معارف و احكام و ح كم را هم داشته باشد. رسالت حوزه ها اساساً همين است كه هم مرجع بپروراند، هم قاضي، هم وليّ و هم والي.
و از ديگر رسالت هاي حوزه علميّه اين است كه هر مكتبي با هر تفكّري لي يوم القيامه ظهور كرد را ارزيابي كند، خوب بشناسد و بر قرآن و عترت (عليهم السّلام) عرضه كند. اگر اين دو وزنه وزين امضاء كردند، مي شود حقّ. و اگر مغاير بود، قطعاً باطل است. اگر محصول كار ما عرضه شده بر قرآن و عترت بود، قطعاً مورد سوگند خداي سبحان مي باشد. ]1[

به علوم ميهمان اكتفا نكنيد!

سخني كه از حضرت امام صادق (عليه السّلام) نقل شده و در تحف العقول هم مورد اشاره است، آن است كه عدّه اي ده سال دوره مي ديدند تا ساكت باشند! كانوا يتعلّمون الصّمت عشر س نين (1). اگر كسي دو كلمه ياد گرفته، زود به فكر نگاشتن و كتابت افتاد، معلوم است كه هنوز پخته نشده است. بزرگان ده سال دوره مي ديدند، جلوي قلم و بيان خود را مي گرفتند، بعداً ارائه مي كردند.
شخصيّتي نظير حضرت امير (سلام الله عليه) در بيان معرّفي، خود را فرمانده كلّ سخن خوانده كه كلام تحت اسارت دست او بود، در محضر پيامبر اكرم (عليه و علي آله آلاف التحيّه والثناء) سكوت كرده و ادب را رعايت نمود. تمام كلماتي كه از ذات مقدّس او رسيده، نظير مجموعه احاديث نهج البلاغه، پس از رحلت رسول اكرم ايراد شده است. آنكه تا به يك مطلب علمي برخورد، فوراً يادداشت مي كند كه در كدام سخنراني بگويد؛ اسير الكلام است، نه امير الكلام !
علوم تجريدي حوزه و علوم تجربي دانشگاه، علوم مهمان اند. يعني حوزويان و دانشگاهيان زماني اين علوم را نمي دانستند، در آينده هم ممكن است برابر كريمه (ل كيلا يعلم م ن بعد ع لم ش يئاً) (2) از دست داده و به دست فراموشي سپرده شود. و اين خطر كم و بيش همه را تهديد مي كند. لذا برابر اين ديد بلند معرفت شناسي، انسان بين دو نفي به سر مي برد. فقط چند روزي با يك سلسله مفاهيم و اصطلاحات همراه است.
امّا يك سلسله علوم، دانش هاي ميزبان اند كه دفينه هاي عقلي افراد تحت هدايت اين علوم برانگيخته مي شود. معارف بلندي كه از ناحيه فطرت و مانند آن صادر مي شود، تشكيل دهنده اين علوم ميزبان اند. لذا اگر انسان چيزي ياد گرفت كه با اين علوم ميزبان سازگار نبود، دچار درگيري بين علوم مهمان و ميزبان است. لذا چنين فردي كه دچار دوگانگي است، نمي تواند مربّي جامعه باشد.
ائمه (عليهم السّلام) هم ما را به تشكيل حوزه هاي درسي و رفتن به دنبال علم تشويق نمودند و هم محور يادگيري ما را مشخّص كردند. فرمودند: سه علم را ياد بگيريد؛ آيه محكمه، فريضه عادله، سنّت قائمه (3).
مشكل اساسي كه متأسفانه امروزه حوزه هاي علميّه ما به آن دچار است، كنار گذاشتن آيه محكمه ( تفسير قرآن و علوم قرآني) است. اگر چنانچه يك سطري نظير « لا تنقض اليق ين ب الشّك» (4) دست فحول علماي ما افتاده، غذاي فكري پنج ساله حوزه را تأمين كرده، بسياري از روايات اند كه از اين حديث خيلي مستند تر و متقن تر اند. مگر حديثي نظير حديث قرب نوافل امري است كه با پنج، شش سال درس و بحث قابل حلّ باشد ؟! عمده مشكل در آن است كه پرداختن به « آيه محكمه» در حوزه هاي ما سبك شمرده مي شود. ]2[

علوم ماندگار و چراغ راه

نامه اي را ابن عربي براي امام رازي نوشت، در آن نامه مرقوم فرمود: شنيده ام كه در جلسه درس به اين مطلب متذكّر شدي كه در سي سال قبل مثلاً مبناي فكري داشتي و تا كنون بر آن مبنا مشي مي كردي، الآن متوجّه شدي كه باطل بود و اشك مي ريزي. اگر روزي روشن شود كه مبناي كنوني ات هم باطل هست، چه مي كني؟! و ادامه داده بود: علمي بياموز كه با مرگ تو نميرد! دانشي فراگير كه با تو بيايد. دانشي فراگير كه ابدي باشد. علمي فراهم كن كه جاويد باشد و با مرگت نميرد.
آنگاه بررسي كرد، فرمود: علوم تجربي در عين حال كه براي «به زيستي» دنيا عامل مؤثري است، با مرگ عالم مي ميرد. كسي كه از هندسه آگاهي داشت، بعد از مرگ اين علم فروغي ندارد. از او نمي خواهند كه راهي بساز، خانه اي بنا كن ! طبّ با مرگ طبيب مي ميرد. بعد از مرگ از طبيب نمي خواهند بيماري را معاينه كن، مريضي را درمان كن! سخن گفتن، درس گفتن، كتاب نوشتن، معلّم شدن، مؤلّف شدن، واعظ شدن با مرگ انسان مي ميرد. بعد از مرگ نمي گويند: كتابي تأليف كن، جلسه سخنراني را اداره كن، درسي بگو و مانند آن !
چه مي ماند ؟ كدام علم است كه بعد از مرگ نه تنها نمي ميرد، بلكه شكوفا مي شود ؟ كدام علم است كه با مرگ زنده تر مي شود؟ كدام دانش است كه دنيا او را پوشانده و مرگ او را شكوفا كرده است؟ آن علم به مبدأ است و توحيد كه اين فروغ فردا شكوفا مي شود. علم به معاد و قيامت است كه فردا زنده تر مي شود. علم به وحي و عصمت و طهارت است كه به مرگ زنده تر مي شود. ايمان به فرشته ها است كه بعد از مرگ بازتر مي شود. علم به اسماء حسناي خداست كه با مرگ زنده تر مي شود. اين علوم جاويد و ابدي اند.
به سراغ فراگيري اين علم برو كه هم دنيايت را روشن كند، هم بعد از مرگ در پرتو آن علم روشن زنده بمانيم. اگر علمي اينچنين و فروغي آنچنان پيدا شد، نه تنها در داخله حوزه شكاف، رخنه نمي كند، نه تنها در درون دانشگاه اختلاف، پيدا نمي شود، بلكه امّتي و ملّتي در پرتو اين نور راه را پيدا مي كنند و طي مي كنند.

مشكل كجاست؟

فرمود: اگر چيزي را دانستي و انجام ندادي، اين خود جهل است. لا تجعلوا ع لمكم جهلاً و يقينكم شكّاً ذا عل متم فاعملوا و ذا تيقّنتم فأقد موا (5). علم تان را جهل نكنيد، يقين تان را شك نسازيد. علمي كه به عمل ننشيند، همان جهل است. عالم بي عمل جاهل است و جاهل داعيه اختلاف دارد. النّاس أعداء ما جه لوا. اگر علم به عمل ننشست، جهل است و جهل زمينه اختلاف. ربّ عال م قد قتله جهله و ع لمه معه لا ينفعه (6). چه بسا عالم و دانشمندي كه كشته جهل است. علم او به حال او نافع نيست؛ او گرچه عالم است، ولي جاهل است.
نكته اي هم هست كه چرا حوزه خاموش ماند؟! چون چراغ حوزه را كه قرآن بود، خاموش كرده اند ؟! هرگز فقه خشك، اصول خشك، رجال تلخ نور نمي دهد! آنچه نور مي دهد، آنچه فروغ است، آنچه همراه روشن كردن روشنگري هائي را دارد « قرآن « است كه از حوزه ها رفته بود! يك سيزدهم قرآن درباره فروع دين است. دوازده سيزدهم قرآن در حوزه ها نبود! در ذيل اين آيه كريمه مي فرمودند: يا اهل الك تاب لستم علي شيء حتّي تق يموا التورات والنج يل (7). شما وقتي مي توانيد وحي آسماني تان را اقامه كنيد كه بر يك فرهنگ ريشه اي استوار باشيد. علي ش ي ء باشيد تا اقامه دين؛ لستم علي ش يء.
گرچه ديگري يا ديگران معنا كردند: لستم علي ش ي ء حتّي تق يموا التورات. تا تورات را اقامه نكرديد، ارجي نداريد؛ ولي پند و ظريف كاري تفسير اين است؛ فرمود: لستم علي ش يء، شما بر يك پايه اي استوار نيستيد، حتّي تق يموا التورات ! تا دين تان را اقامه كنيد، تا قرآن تان را اقامه كنيد. اوّل پايه فكري فراهم كنيد، اوّل فرهنگ اعتقادي فراهم كنيد، اوّل موحّد باشيد، اوّل با وحي آسماني آنچنان كه هست آشنا بشويد تا بعد بتوانيد دين تان را اقامه كنيد. اگر انسان علي ش يء بود، پايه فرهنگي داشت، هم مي تواند به غرب بگويد : نه. هم مي تواند به شرق بگويد: نه ! چون آن مكتب، همان مكتب حسين بن علي (سلام الله عليه) است كه فرمود: لو لم يكن ل ي ف ي الدّنيا ملجاأ و لا مأوي لما بايعت يزيد بن معاو يه(8). اگر هيچ جائي در روي زمين براي من نباشد، اهل سازش نيستم. چرا ؟ چون بر يك پايه اي متين استوار و محكم و مستحكم قرار گرفته است. اگر آن علم باشد، خود به خود وحدت است. خود به خود اتّحاد است. بايد كوشيد كه نه تنها اين پيوند صوري را بر قرار كرد، بايد كوشيد كه علم را از دين جدا نكرد ! چون خطر جدائي دين از علم كمتر از خطر جدائي دين از سياست نيست ! چه كنيم كه عالم ما روشن باشد ؟ چه كنيم كه فقيه ما بيدار باشد؟
آن فقيهي چون صاحب جواهر (رضوان الله عليه) كه مي گويد: حرمت علم نه در حدّ يك وضو گرفتن و نماز خواندن است؛ اين لطيفه را اين فقيه نامور اماميّه بيان فرمود و فرمود: وضو گرفتن با دو كيلومتر كار حلّ است. اگر كسي براي تحصيل آب يكي دو كيلومتر حركت كرد و آب گيرش نيامد، تيمّم ! امّا براي علم... رسول الله فرمود تا چين برو ! مسئله دو كيلومتر نيست. پس به اندازه وضو گرفتن نيست. آن بدل دارد، اين بدلي ندارد.

بركت علامه(ره)

استاد علامه طباطبائي با آن همه شاگردان، چه مفتح، چه مطهري، چه بهشتي (رضوان الله عليهم) كه شبنمي است كه بر بحر مي كشد رقمي، در آن تفسير قيّم الميزان فرمودند: تا انسان پايگاه فرهنگي نداشته باشد، ممكن نيست در برابر بيگانه بايستد! تمدّن فرهنگي سي ساله اخير حوزه علميّه در پرتو تدريس فلسفه استاد، تفسير استاد، حديث استاد، كلام استاد، عرفان استاد و ديگر شعب بود!
علامه به حوزه آمد؛ ديد در اين حوزه « تفسير » نيست، در اين حوزه « علوم عقلي» نيست، در اين حوزه « فلسفه » نيست، در اين حوزه « ملل و ن حل » نيست، در اين حوزه « حديث » نيست، در اين حوزه « مسائل اعتقادي و كلامي » نيست؛ مگر در حاشيه بحث! و لذا او با آن روح بلند آمد و همه را احياء كرد.
در زندگي نامه علامه خوانده ايد، آن ده سالي كه در تبريز ماند، آن را دوران خسارت روح به شمار آورد. با اينكه بسياري از رساله هاي سنگين و عميق علمي را در تبريز تأليف كرد. بيش از ده رساله پر محتوا را در آنجا نوشت، ولي مي گويد: من خسارت روحي را در تبريز پرداختم. اين غرامت عمر من است! وقتي آن رساله ها را در كنار تفسير الميزان مي گذارد، مي گويد: من خسارت هاي روحي ديده ام.
...گذشته از آن درس عمومي، يك درس خصوصي در شب هاي پنج شنبه و جمعه داشتند و مسئله معاد را عصرها مطرح مي كردند؛ جلساتي كه اعضاء آن مجلس به ده نفر نمي رسيد، آن هم سيّار در منزل ها برگزار مي شد. در آن جلسه شبانه پنج شنبه و جمعه وقتي مسائل فلسفي تمام شد، تمهيد القواعد ابن تركه را شروع كردند كه آنجا هم حضور همه آزاد نبود. آنقدر حوزه بسته بود و آنقدر فشار بود كه رفقاي جلسه شب ما نمي دانستند در عصرروز بعد يك مسئله اي است به نام معاد و حضّار جلسه عصر هم نمي دانستند شب محفلي است به نام بحث تمهيد القواعد ! مي فرمود: هنوز وقت مسئله معاد نرسيده است. ]3[

غذاي روز مردم

امام راحل (رضوان الله تعالي عليه) -كه شايسته است هر از چند گاهي طلاب عزيز و همه عالمان دين دار همين وصيتنامه و منشور روحانيّت را بخوانند و به ديگران منتقل كنند- اينها را به معرفت از زمان و زمانه فرا خواند. و به عمل دعوت كرد. و با پذيرش ديگران به وحدت هدايت كرد. و زير مجموعه اصول سه گانه مطالبي را گوشزد كرد. به مردم فرمود: شما وارثان انبياء ايد. بايد عالم و آدم را بشناسيد تا حرفي بزنيد كه همه گوش بدهند. وقتي حرف شما را گوش مي دهند كه شما جهاني و انساني حرف بزنيد. وقتي حرف تان جهاني و انساني است كه مطابق با روزگار و زمان و زمانه باشد. چيزي كه تاريخ مصرفش گذشت، اين قصّه است. و آنچه كه درد روز مردم است، آنها را بايد مطرح كنيد.
شبهات هر عصري، اشكالات هر عصري، علوم هر عصري، اين غذاي روز آن مردم است. و اگر وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) فرمود: العال م ب زمان ه لا تهجم عليه اللّواب س(9)، اين از غرر رواياتي است كه مرحوم كليني نقل كرد، عكس نقيض چنين قضيه اي اين است كه من هجمت عليه اللّواب س فل يس ب عال م. آنكه نمي داند در چه فضائي نفس مي كشد، قهراً زير پوشش شبهات قرار مي گيرد. و كسي كه هجمت عليه اللّواب س، عكس نقيض اين فتوا آن است كه ل يس ب عال م؛ اصلاً اين عالم نيست.
خب؛ زمان را و زمانه را وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) به سياستهاي سلاطين حاكم بر دنيا معرفي كرد. ذا تغيّر السّلطان ذا تغيّر الزّمان (10)، ذا تغيّر السّلطان تغيّرت الزّمان ه. زمان آن طور نيست كه آن را از منجّم بپرسد يا تقويم نگاه كند.
حكومت و فكر و انديشه حاكم بر هر عصري، زمان و زمانه است. آن دو تا بيان نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) كه اگر سلطان و حاكم وضع فكري اش عوض شد، زمانه دگرگون مي شود، پيداست كه مسئله حكومت و تأثير آن در فضاي فكري مردم و عملي مردم است.
در چنين فاز و فضائي امام ششم (سلام الله عليه) مي فرمايد: كسي كه زمان خود را نشناسد و زير پوشش شبهات قرار بگيرد، ل يس ب عال م. اگر ذات أقدس له به انبياء آن توصيه را دارد كه حرفي بزنيد «جهان فهم و جهان پسند» باشد، براي وارثان انبياء هم همين حرف را دارد.
اگر روحانيّت بخواهد به منشور امام عمل كند، مي بينيد همين چيزها در فرمايشات امام (رضوان الله عليه) هست. كه روحاني بايد بداند در چه فضائي زندگي مي كند، در چه عصري زندگي مي كند، مشكل مردم اين عصر چيست، شبهات مردم اين عصر چيست؟ مردم گرفتار شبهه اند، « شبهه » يك قدري ويروس است كه آدم را رها نمي كند. اگر مسائل سياسي است، اگر مسائل نظامي هست، غالباً بعد از آن صحنه هاي فكري و ساحت هاي فكري است. اينچنين نيست كه ماركس و ا نگلس اوّل دست به كشتار زده باشند؛ استالين ها بعد پيدا شدند. اوّل فكر كمونيستي بود، بعد حمله استالين. فكر كه آمد، بالأخره بشر چون با فكر زندگي مي كند، با انديشه به سر مي برد، او را به سمت خود برد. و اگر او را به سمت خود برد، ديگر كنترل او آسان نيست. شما بارها شنيديد اين م لل و ن حل را هر كس نوشت، چه ابن فحل، چه شهرستاني و چه ديگران؛ دو جلد نوشت، نه يك جلد. « م لل » همان است كه انبياء آوردند، « ن حل» همان است كه دانشمندان آوردند. هر پيغمبري آمد، ملّتي آورد. و بيگانه اي آمد يك ن حله اي در برابر ملّت پيغمبر آورد. رسالت علماء در اين است كه بفهمند در چه فضائي زندگي مي كنند، مشكل علمي آن جامعه چيست.
قرآن مي فرمايد: شما برويد به مراكز علوم اسلامي، به فقاهت بار يابيد تا منذر مردم باشيد. لولا نفر م ن كلّ ف رقه م نهم طائ فأ ل يتفقّهوا ف ي الدّين ولينذ روا قومهم ذا رجعوا ل يه م (11). فقاهت كه در كتاب و سنّت آمده است به معني فقه مصطلح نيست. چنان كه حكمتي هم كه در كتاب و سنّت آمده است به معني فلسفه مصطلح نيست. اصولاً علوم اسلامي فقه است و حكمت.
فرمود: مردم آمدند؛ موظّف اند بروند حوزه هاي علميّه، فقيه بشوند تا كار انبياء را انجام بدهند. فقاهت نيمي از راه است و نيمه راه است. اگر كسي هدفش اين باشد كه برود حوزه علميّه حكيم بشود، متكلّم بشود، فقيه بشود، استاد يا مدرّس بشود و مانند آن، اين هنوز در بين راه است. اين به مقصد نرسيده و بين راه است.
عمده آن ل ينذ روا قومهم ذا رجعوا ل يه م است. عمده « ا نذار» آن است كه انسان بتواند جامعه اي را از قيامت هراسناك كند. و تا ا نذار نباشد، جامعه به مقصد نمي رسد. و خود عالمان دين كه به اتّحاد دعوت شدند، متّحد نخواهند شد. هر جا سخن از اختلاف است، اثر فراموشي قيامت است. خوب؛ اين ا نذار كار آساني نيست. اين سخنراني نيست؛ كسي بخواهد مردم را از قيامت بهراساند، بايد خودش بترسد تا حرفش اثر كند. اگر چنانچه خودش هراسناك نباشد حرفش در دلها خوف ايجاد نمي كند.
يك وقت كسي درس مي گويد، اين با فاهمه و عاقله مردم كار دارد. تدريس مي كند، كتاب مي نويسد، ولي آن جاذبه اي كه بايد در مردم ايجاد كند ، يعني با آن عاطفه مردم، با ن هان عملي مردم كار داشته باشد، نيست. فرمود: شما فقاهت را براي تأمين بخش هاي علمي جامعه نخواهيد. آن يك گوشه كار است نه همه كار. فقاهت را براي تأمين گوشه هاي عملي جامعه بخواهيد. جامعه اگر از قيامت هراسناك باشد، مشكلي در آن جامعه نيست. ل ينذ روا قومهم ذا رجعوا ل يه م.
امام راحل (رضوان الله عليه) به عنوان يك وصيتنامه خاص به روحانيّت و علماي حوزه و اوتاد حوزه تذكّر داد كه اوّلاً دين شناس كامل و دين باور و مؤمن باشند ثانيا اين وحدت و اتّحاد و هماهنگي و هم آوائي را از دست ندهند. ثالثا از زمان و زمانه با خبر باشند و بالأخره اين انقلاب را تا زمان ظهور صاحب اصلي و اصيلش حفظ كنند. ]4[

حوزه بايد فلسفي شود

فلسفه با واسطه حوزه هاي علميه و دانشگاه ها بايد به جامعه انتقال يابد كه از راه معارف، حكمت و جدال احسن، جامعه را فلسفي كند. برخي از طلاب به جز فقه و اصول به سوي شاخه هاي تخصصي ديگر مانند فلسفه مي روند، اما مهم اين است كه فضاي حوزه هاي علميه بايد فلسفي باشد. فلسفه علمي است كه حدوثا سكولار است و بقائا يا الحادي است يا الهي. يعني فلسفه آزاد متولد مي شود و سپس خودش محققانه طوق بندگي را به گردن خود مي اندازد و وقتي وارد جامعه شد اگر به بيراهه رفت، هم الحادي مي شود و هم جميع علوم را الحادي مي كند، در اين شرايط محال است ديگر جامعه اسلامي داشته باشيم. البته اگر به راه راست برود، هم هدايت مي شود و هم هدايت مي كند و جامعه را علمي و اسلامي مي سازد.
آنچه كه اكنون در دانشگاه ها تدريس مي شود، لاشه علوم است، چراكه لباس الهي را از تن علوم بيرون آوردند، علم الهي را عريان از الاهيات كردند و علوم دانشگاهي خالي از الاهيات و معارف اسلامي شد.اگر فلسفه به صورت اسلامي بخواهد به دانشگاه راه پيدا كند و اساتيد دانشگاه، معارف ناب اسلام را درك كنند، بايد علوم موجود در دانشگاه ها اصلاح شود و متون دانشگاهي، اسلامي شوند. با نوشتن اسم خداوند و معصومين (ع) و چاپ عكس حضرت امام خميني (ره) و رهبر معظم انقلاب در اول و آخر كتاب، متون اسلامي نمي شود. راه هاي گسترش فلسفه در جامعه، فيلسوفانه و عاقلانه زندگي كردن و مراقبت از كردار و رفتار است. به عبارتي بايد تعقل در جامعه گسترش پيدا كند و براي گسترش عقل هم بايد مباحث عقلي در جامعه رواج يابد. ]5[

حكمت و ديگر هيچ...

اجتهاد به معناي يادگيري نيست، بلكه مراد اين است كه فرد در فلسفه و علوم مجتهد شود. تحصيل علم تقليدي بر هر فرد مكلفي واجب است و تحصيل علم تحقيقي و اجتهادي براي افراد مستعد واجب است؛ يا به نحو عيني و يا به نحو كفايي. در اين كه چگونه بايد مجتهد شد، ما سلسله اي از مواد، مباني و منابع را در اختيار داريم و فيلسوف به مباني حكمت متعاليه استناد مي كند؛ همان مباني اي كه صدرالمتألهين آن را پروراند. مباني حكمت متعاليه برگرفته از وحي الاهي، كتاب و سنت و عقل برهاني است. اين راه اجتهاد است. آن روزي كه حكمت متعاليه سامان پذيرفت، از بسياري بحث هاي جزيي مانند مسائل تدبير منزل، اخلاق و سياست سخني در ميان نبود، ولي مي توان همه آن ها را از مباني حكمت متعاليه استنباط كرد و به آن مباني نيز مي توان از طريق منابع دست يافت؛ بنابراين نبايد توقع داشته باشيم كه حكمت متعاليه مواد ما را تبيين كند. همان طور كه نبايد توقع داشته باشيم كه مواد فقهي را در جواهر بيابيم...صدرا در مبدأ و معاد مي گويد: علما وسايط بين انبيا و مردم هستند و در شواهد الربوبيه مي گويد: مجتهدان اين سمت را برعهده دارند. از تلفيق اين دو فرمايش برمي آيد كه حتي در عصر حضور هم علما واسطه هستند. در اين صورت به تعبير صدرالمتألهين اختلاف مجتهدان با يكديگر شبيه اختلاف شرايع و مناهج انبياست. با اين تفاوت كه انبيا معصومند و عصمت مطرح است و در مجتهدان سخن از عدالت است. از همين رو ست كه حكمت متعاليه يك ولايت فقيه متعاليه ترسيم كرده است. صدرالمتألهين براي فقيهي كه فيلسوف نباشد ولايت قائل نيست، بلكه ولايت را براي فقيهي مي داند كه جامع فقهين، فقه اكبر و فقه اصغر، باشد؛ مانند امام خميني (رضوان الله عليه). بنابراين فرق ولايت فقيه حكمت متعاليه با ولايت فقيه ساير حكمت ها در اين است كه در حكمت متعاليه جامع بين الفقهين است، ولي در حكمت هاي ديگر فقيه به همين صورت تك بعدي نيز مي تواند در جايگاه ولي قرارگيرد. بايد عنايت ويژه اي مبذول كرد و نبايد حكمت متعاليه را صرفاً يك نام گذاري دانست. ]6[

مكتب روحانيت و ارتزاق غير مردمي

عنصر محوري كار روحانيّت بيش از دو چيز نيست كه همان دو عنصر اصيل رسالت همه انبياء (ع) را تشكيل مي دهد؛ يزكّي ه م (12) و يعلّ مهم الك تاب والح كمه(13). در كامل موارد تزكيه بر تعليم مقدّم ياد شده است. در برخي از موارد تعليم پيش از تزكيه ذكر شده است. آنجا كه تعليم پيش از تزكيه ذكر شد، چون مقدّمه تزكيه است. آنجا كه تزكيه قبل از تعليم ذكر شد، چون مقدّم بر تعليم است. روحانيّت نه بيش از اين كاري دارد و نه كمتر از اين. هر كس در برابر اين دو چيز مقاومت كند، روحانيّت قيام مي كند. أن تقوموا لله (14). و هر كس غرور كرد، روحانيّت قيّم اوست، يعلّ مهم الك تاب والح كمه و يزّك يه م (15).

روحانيون كساني اند كه كارشان را براي خدا

مي كنند و از خدا مزد طلب مي كنند. خدا براي اينكه اينها را از گزند ارتزاق از كاسه و كيسه زيد و عمر برهاند، حريّت اينها را تأمين كند، مكتب را طوري تطهير و تدوين كرد كه زمام اجراي مكتب بعد از ائمه (ع) به دست اينهاست. اينها نان خور احدي نيستند. روحانيّت گرانقدر قدراش را بداند كه روحاني عائله احدي نيست. ديگران در كنار سفره روحانيّت نشسته اند، روحاني كه علم را براي خدا فرا مي گيرد و براي خدا عمل مي كند و براي خدا منتشر مي كند، اين عائله احدي نيست. خود مكتب او را تأمين مي كند. مكتبي كه نتواند خود را در جهان مادّي و طبيعي تأمين كند پايدار نيست. چون بشر مثل فرشته نيست كه لا يأكل و لا يمشي ف ي الأسواق باشد. و يا چون فرشته نيست كه غذاي او تسبيح باشد. خود مكتب او را تأمين مي كند. و آن تأمين مكتب اين است: در بخش زكات و در بخش انفال و در بخش ف يء ، دو دسته از آيات است كه جمع بندي اين دو طائفه نشان مي دهد مردم حوزه ها را اداره نمي كنند. اين دين است كه خود مدير و مدبّر حوزه ها و روحانيّت است.]7[

ابزار و وسايل حوزه

حالا يك كسي حكيم شد، فقيه شد، فيلسوف شد، مفسّر شد، اين تازه بين راه است؛ طليعه راه است.
وظيفه بعدي اين است: و ل ينذ روا قومهم ذا رجعوا ل يه م (16). مردم را از جهنّم بترسانند، از عاقبت تلخ گناه بترسانند. سخنراني كردن، كتاب نوشتن، تدريس كردن، اين گوشه اي از كار حوزه هاست. اينها ابزار كار است؛ هيچ كدام وسيله نيست! فرمود: ل يتفقّهوا ف ي الدّين و ل ينذ روا قومهم ذا رجعوا ل يه م.
ممكن است يك كسي مايه علمي داشته باشد، امّا چون آن طهارت روح در او نيست، توان آن را نداشته باشد كه مردم را از عاقبت گناه بترساند! گناه از هر سمّي، از هر هروئيني بدتر است.
اينچنين نيست بگويند: حالا كه امكانات هست، وضع ما خوب است، گروه پژوهشي و تحقيقي هست، ما همين جا مي مانيم و تأمين مي شويم ! حوزه براي اين نبود كه مشكل مالي كسي حلّ بشود تا كسي بگويد: من كه اينجا مي مانم و تحقيق مي كنم و نياز مالي ندارم، چرا بروم! اين تعهّدي است كه از ما گرفته اند.
همانطوري كه شما مي بينيد يك مقام مسئول سوگند ياد مي كند، ما هم در مشهد و محضر ذات أقدس له مثل اينكه سوگند ياد كرديم. يك كسي كه وارد حوزه علميّه مي شود، نظير عالم ذر يك پيماني دارد، يك قبولي دارد، يك انشائي دارد، يك پذيرشي دارد، يك ألست ب ربّ كم اي دارد، يك قالوا بلي اي دارد؛ اينجا كسي آمد، ذات أقدس له مي گويد: تفقّه، ثمّ أنذ ر ! اين قالوا بلي. اينچنين نيست كه ما آمديم اينجا، مهمان ولي عصريم، در كنار سفره آن حضرت ايم، ساليان متمادي مهمان آن حضرت هستيم، اين درس ها را بخوانيم، بعد بگوئيم: ما حالا ماه مبارك رمضان اينجا بنشينيم، پژوهش بكنيم! ]8[
منابع مقاله
1. ديدار با جمعي از مديران حوزه؛ قم ـ پائيز 1378
2. سخنراني در ششمين همايش كتاب سال حوزه؛ قم ـ دي ماه 1383
3. سخنراني در مجلس بزرگداشت شهيد آيت الله مفتح، تهران - دهه 60
4. سخنراني در همايش وحدت حوزه و دانشگاه؛ قم - آذر 1381
5. سخنراني در مراسم افتتاح ساختمان جديد مجمع عالي حكمت اسلامي؛ قم - خرداد 1386
6. سخنراني در نشست وجوه سياسي حكمت متعاليه؛ قم - مهر 1386
7. سخنراني در سالگرد ارتحال حضرات آيات عظام اراكي و گلپايگاني؛ قم - آذر 1374
8.سخنراني در گردهمائي بزرگ مبلغين؛ قم- مهر 1382

پی نوشت:

(1) تحف العقول . ص 307
(2) نحل . 70
(3) بحار الأنوار . ج1 . ص211
(4) وسائل الشيعه . ج1 . ص245
(5) نهج البلاغه . كلمات قصار . 274
(6) نهج البلاغه . كلمات قصار . 107
(7) مائده . 68
(8) بحار الأنوار . ج44 . ص329
(9) تحف العقول . ص 356
(10) نهج البلاغه . نامه 31
(11) توبه . 122
(12) سوره آل عمران . آيه 164 و سوره جمعه . آيه 2
(13) سوره آل عمران . آيه 164 و سوره جمعه . آيه 2
(14) سوره سباء . آيه 46
(15) سوره بقره . آيه 129
(16) سوره توبه . آيه 122





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط