سيمايي از ردهبنديهاي دانش در نگاشتههاي گوناگون غزّالي
1. دانشها در منخول
غزّالي در منخول ميکوشد تا پارهاي از دانشهاي ديني را از پارهي ديگر جداسازي و بازشناسي کند و پرده از پيوند ميان آنها برگيرد و مايه، خواسته، هماهنگي و ناسازگاري دربارهي آنها را به گفت وگو بنشيند. اين دانشها عبارتاند از:1. دانش کلام؛
2. دانش اصول (اعتقادي)؛
3. دانش فقه. (1)
تا اينجا غزّالي پايگاه خويش را دربارهي دانش اعتقادات و فقه بيان ميدارد، ولي از دانش کلام در فصل چهارم کتاب سخن ميگويد و به نقد کلام و متکلّمان مينشيند. او بن مايهي اعتقادات را کلام، فقه و زبان (واژه) ميداند، در حالي که مقصود او شناخت ادلّهي قطعي است که به احکام تکليفي و أخبار واحد ميپردازد. سرچشمهي هماهنگي در اعتقادات همانند سرچشمهي هماهنگي در دانش کلام است و سرچشمهي دوگانگي در آن دو چيز است: يکي تعارض ادّله و شبههها و ديگري، آميختگي قطع و يقين با گمانها (ظنيّات).(2)
غزّالي بر آن است که مايهي فقه، اصول اعتقادي است و تأکيد ميکند که اگرچه فقه شريفترين دانشهاست، ولي در حکم شاخهاي جدا شده از دانش اصول اعتقادي است؛ براي استواري شاخه ناگزير بايد ريشه را بشناسيم.
2. دانشها در مقاصد الفلاسفة
اگرچه مقاصد الفلاسفة نمايندهي ردهي بندي دانشها نيست، ولي از آنجا که بيانگر خواستهها و هدفهاي فيلسوفان در دانشهاي منطقي، طبيعي و الهي آنان است، کليد اصلي پرداختن به ردهبندي دانشها بر پايهي تعيين علوم و موضوعهاي آنها به شمار ميآيد. در ديباچهي همگاني مقاصد، غزّالي بر آن است که دانشها بر سه بخشاند:1. رياضيات: مطالعهي حساب و هندسه؛
2. منطقيّات: هدف از آن پيراستن روشهاي استدلال؛
3. طبيعيّات:
4. الاهيات.
غزّالي جايگاه راستيني و ناراستيني (حق و باطل) و درستي و نادرستي (صواب و خطاي) اين دانشها را بيان داشته است.
در ديباچهي نخست و دوم الاهيّاتِ مقاصد، غزّالي بيان ميدارد که دانشِ حِکمي داراي دو بخش است:
1. دانش علمي (کاربردي)؛
2. دانش نظري. (3)
غزّالي علم عملي (کاربردي) را اين گونه ميشناساند: علمي که «احوالِ کُنشهاي ما به آن شناخته ميشود... سود آن اين است که پرده از رخسارههاي کارها و کنشهايي برميگيرد که مصالح خويش را با آنها در اين جهان سامان ميدهيم و به خاطرش اميدمان به آن جهان استوار و پابرجا ميشود.(4) اين دانش به سه بخش است:
1. دانشِ ادارهيِ همکاري با همگي مردم؛
2. دانش ادارهي خانواده؛
3. دانش اخلاق.
غزّالي در بيان علت اين بخش بندي ميگويد: انسان ناگزير يا تنهاست و يا با ديگري ميزيد و ميآميزد؛ اين آميختگي يا ويژهي کسانِ خانه و خانواده است و يا همگان و با مردم شهر است.
بدين سان، دانش با اداره با چاره پردازيهاي ياد شده به ناچار بر سه گونه است:
1. دانش الهي؛
2. دانش رياضي؛
3. دانش طبيعي.
به دانش الهي فلسفهي اولي و دانش ربّاني هم ميگويند که موضوع آن هستي مطلق، پيوستههاي خود هستي، سبب هستي و چهرهي به دست آمدن هست شدگان (موجودات) از آن است.(5)
به دانش رياضيِ مطلق گاهي دانش تعليمي و دانش ميانه هم ميگويند که موضوع آن بر روي هم کميّت (چندي) است و تفصيل آن اندازه و شماره است و داراي تنههاي و شاخه و برگهايي است. تنههاي رياضي اينهاست:
1. هندسه؛
2. حساب؛
3. هيئت؛
و شاخ و برگهايش:
1. مَناظر (نورشناسي، اپتيک)؛
2. جابه جايي بارهاي سنگين؛
3. کرات سيِار؛
4. جبر؛
5. حِيَل (مکانيک) (6).
دانش طبيعي را دانش ادبي هم ميگويند و موضوع آن اجسام اين جهان از نظر حرکت، سکون و تغييرپذيري است و شاخههايش اينهاست:
1. پزشکي:
2. طلسمها؛
3. شعبدهها و نيرنگها؛
4. جادو و مانند آن. (7)
3. دانشها در تهافت الفلاسفة
غزّالي در تهافت بر آن است که دانشهاي فيلسوفاني- که طبيعيات نام دارد- فراواناند. و تنهها و شاخ و برگهايي دارند. طبيعيات داراي تنهها (اصول)ي هشت گانهي زير است:1. در پيوستههاي جسم، شامل کتاب «سمع الکيان»؛
2. گونههايي ارکان جهان، شامل کتاب «السماء و العالم السَّفلي»؛
3. در احوال کون و فساد، شامل کتاب «کون و فساد»؛
4. در احوال عنصرهاي چهارگانه؛
5. در گوهرهاي کاني؛
6. در احکام گياه؛
7. در حيوان (جاندار) که کتاب «طبايع الحيوان» دربارهي آن است:
8. در نفس؛
و اما شاخ و برگهاي هفت گازي طبيعيّات به شرح زير است:
1. پزشکي؛
2. اختر (ستاره) شناسي؛
3. چهرهشناسي (علم الفراسة)؛
4. خوابگزاري (تعبير الرؤيا):
5. دانش طلسمها؛
6. شعبدهها و نيرنگها؛
7. دانش شيمي (کيميا).(8)
همان گونه که ميبينيم، غزّالي ريشهها و تنههاي دانش طبيعي را که در مقاصد نياورده بود، در اين کتاب گنجانده، است؛ همان گونه که خوابگزاري و دانش شيمي را در شاخ و برگها جا داده است. غزّالي در ريشههاي دانش طبيعي به کوتاهي از ديدگاههاي طبيعي ارسطو، که پيشتر کِندي ياد کرده بود، (9) سخن ميگويد.
دانشها در ميزان العمل
غزّالي در ميزان العمل ترازويي بر پا ميدارد تا راه دستيابي و رسيدن به نيکبختي و شادماني فرجامين را بيان کند و آشکارا پيوند استوار و ناگسستني ميان انديشه و کنش و اهميت آن را در زندگي اين جهاني و سراي مينوي (آن جهاني) نشان دهد. او در سراسر اين کتاب از دانشها و اهميت آن براي رهايي در زندگي اين جهان و رستگاري در آن گيتي سخن ميگويد؛ آنگاه اين پرسش را مطرح ميسازد که: اگر بگويند دانشها رستههاي فراواني دارند و کارها گوناگوناند، و همه را نخواستهند، سودمندي که بدان بپردازيم چيست؟ (10) پاسخ ميدهد که: دانش به دو دسته بخش ميشود:1. دانش عملي (کاربردي)؛
2. دانش نظري.
غزّالي در اين بخش بندي، که نشانههاي تأثير آشکار مقاصد بر آن پيداست، از دانش نظري و عملي سخن ميگويد و همان گونه که ديديم در مقاصد دانش نظري را شامل الهي، رياضي و طبيعي ميداند. در ميزان العمل، غزّالي از نگاه خود دربارهي دانستنيهايي گفت وگوي ميکند که هميشگي و جاويد است و با گذر روزگاران و آمد و شد مردمان هيچ گاه دستخوش تغيير و نابودي نميشود، مانند دانش به خدا و صفات فرشتگان، کتابها و پيامبران پروردگار و شگفتيهاي روانهاي انساني و حيواني که به نيروي خداوند بزرگ وابسته است و نه به خود آنها، شناخت پيامبري و پيامبر و موضوعهاي فراوان ديگر. مقصود نهاي، دانش به خداست. گويي غزّالي در اينجا ميخواهد دانش نظري را که در مقاصد آورده بود، تنها به يک دسته بخش کند و آن «دانش الهي» است. ميتوان به: اين دستامد رسيد که دانش نظري در ميزان العمل همان دانش مکاشفه است در کتابهاي احياء و مضنون (المصنون به على غير اهله والمضنون الصغير).(11)
غزّالي دانش کاربردي را سه گونه ميداند:
1. دانش و آگاهي از صفات و منشهاي «خود» (نفس، روان)، که همان دانش اخلاق است در مقاصد:2. آگاهي از چگونگي زيست با زن، فرزند، خدمتکاران و بردگان، که همان ادارهي (تدبير) منزل است در مقاصد؛
3. دانش ادارهي مردم شهر و ناحيه و سرپرستي و نگاه داري آنان، که همان دانش اداره (تدبير) و ساماندهي همکاري با همگي مردم است در مقاصد.(12)
غزّالي در جاي ديگر اين کتاب تأکيد ميکند که شرف دانش با شرف نتيجه و استواري دلالت آن دريافتني است. پس دانش دين از پزشکي شريفتر است چون دستامدِ دانش دين، زندگي هميشگي و جاويد است که انجامي ندارد، ولي دستامدِ پزشکي زندگي تن است تا هنگام مرگ. پزشکي از حساب شريفتر است به اعتبار نتيجهاي که ميبخشد، و حساب از آن رو که دلالتش استوار و دانستنش ضروري است، از پزشکي شريفتر است، با اين تأکيد که البته نگاه به شرفِ نتيجه از نگريستن به استواريِ دلالت، مهمتر است. غزّالي نتيجه ميگيرد که والاترين و شريفترين دانش ها، دستاورد دانش به خدا، کتابها و پيامبران اوست، چرا که نتيجه و دستامد اين دانش نيکبختي و فرجام هميشگي و پايان ناپذير است.(13)
غزّالي آنگاه برابر پيوستگي الفاظ به معنا دست به ردهبندي تازهاي از دانشها ميزند که در نگاشتهي پيشتر خود کار تازهاي است و پس از مقاصد در ردهبندي دانشها گام ديگري است. از نگاه خالي دانشها از نظر وابستگيشان به معنا و لفظ بر سه دستهاند:
1. دانش واژگان:
دانشهايي که به لفظ وابستهاند، از آن رو که دلالت بر معنا و پيوستههايش دارند و شامل اين شاخههاست:الف. ريشهشناسي؛
ب. إعراب؛
پ. دستور زبان (نحو)؛
ت. تعريف (شناساندن)؛
ث. دانش عروض؛
ج. دانش قافيهها؛
ح. آواشناسي (مخرجهاي حروف).
2. دانش وابسته به معنا از آن رو که لفظ بر آن دلالت دارد:
الف. جدل (ستيهندگي)؛ب. مُناظره (گفت و گوي رو در رو)؛
پ. برهان (استدلال)؛
ت. خطابه (سخنوري).
3. دانش وابسته به معنا که بر دو گونه است:
الف. علمي محض؛2. عملي (کاربردي).(14)
غزّالي آنگاه موضوعهاي علم محض را که همان دانش نظري است بيان دارد و دربارهي دانش کاربردي بر اين تأکيد ميافزايد که دانش کاربردي به احکام ديني، دانشهاي فقهي و سنّتهاي پيامبر وابسته است. اين رويکرد به دانش کاربردي با آنچه در مقاصد آمده بود، يکي نيست.
غزّالي بر اين باور است که هر کدام از اين دانشها در رسيدن به خداوند جايگاههايي دارد که برترين شان آنهايي است که از حقيقتهاي دانش نظري در روان پرده برميگيرند، و اين کار با «پيراستن و آرايندگي اخلاق و انديشيدن به نعمتهاي خداوندي و سراپردههاي (ملکوت) آسمانها و زمينهاست تا رازهاي آنها آشکار و هويدا شود.(15)
غزّالي در ميزان العمل از صنعتها و پيشهها سخن ميگويد و آنها را به سه دسته بخش ميکند.
1. ريشهها و تنههاي آن که چهار رشته است:
الف. کشاورزي؛
ب. معماري (ساخت و ساز)؛
ب. بافندگي؛
ث. سياست (چرخاندن کارها)
2. آنچه زمينه پرداز و ياريگر ريشهها و تنههاست:
الف. آهنگري براي کشاورزي؛
ب. پشم بافي و ريسمان ريسي براي بافندگي.
3. تکميل و ياريگري و آرايندهي ريشهها و تنهها:
الف. آس (آسيا) کردن و پختن براي کشاورزي؛
ب. گازري و دوزندگي براي بافندگي (جولاهگي). (16)
غزّالي در اينجا آشکارا عقل (خرد) را ابزار شناخت براي ادراک يا دريافت دانشهاي عقلي ميداند و ميگويد: «پوشيده نيست که دانشهاي عقلي با عقل که شريفترين قوههاست دريافتني است؛ با عقل به بهشت برين ميرسيم و سودش رساتر و فراگيرتر است.» (17)
دانشها در جواهر القرآن
در اينجا غزّالي قرآن را شالودهي ردهبندي دانشها قرار ميدهد. او دانشهايي را که از قرآن مجيد شاخ و برگ ميگيرند به دو پاره بخش ميکند:يک- دانشهاي صدف و پوست (قشر) که چهار علم است:
الف. دانش الفاظ و واژه، که از واژگان قرآن گرفته شده است؛ب. دانش دستور زبان (نحو)، که از إعراب واژگان قرآن گرفته ميشود؛
پ. دانش قرائتها، که از گونههاي اعراب و خواندن قرآن سرچشمه ميگيرد؛
ت. دانش آواشناسي (آشنايي با تلفظ حرفها)، که از شناخت معناهاي واژگان قرآن برميخيزد.
دو- دانشهاي فکري و مغزي که بر دو دسته است:
الف. لايهي فرودين يا پايين داراي سه دانش:(1) شناخت داستانهاي قرآن و آنچه به پيامبران، منکران و دشمنان وابسته است. داستان پردازان، اندرزگران و برخي از محدّثان بدين دانش ميپردازند؛
(2) گفت و شنود و ستيز و جدل با کافران، که دانش کلام از آن برميخيزد؛
(3) دانش مرزهاي نهاد شده ويژهي داراييها و زنان براي ياري گيري در ماندگاريِ جان و نژاد. فقيهان سرپرستان اين دانشاند و از اين لايه است اصول فقه که از ميان فقه، قرآن و حديث پديد ميشود.
ب. لايهي فرازين که سه دانش است:
(1) دانش شناخت خداوند بزرگ، که دانش ذات، صفات و أفعال پروردگار است؛
(2) معادشناسي که همان آخرتشناسي است؛
(3) دانش گام برداشتن و سير و سلوک به سوى خداوند.(18)
دانشها در رسالة اللّدنيّة
غزّالي در اين رساله دانش را به ديني و عقلي بخش ميکند:1. دانش ديني داراي ريشهها و شاخ و برگهايي است.
الف. در اصول، سيماي علمي آن شامل اينهاست:
(1) يکتاشناسي (توحيد) که بيشتر به دانش کلام نامبردار است؛
(2) تفسير قرآن؛
(3) دانش روايات.
ب. در شاخهها، که سيماي کاربردي است، شامل اينهاست:
(1) حقّ خداوند، که ارکان عبادتهاست؛
(2) حق بندگان که به دو چهرهي داد و ستد و قرارداد انجام ميگيرد و به اين هر دو نام فقه ميدهند؛
(3) حقّ نفس (خود)، که همان علم اخلاق است.
2. دانش عقلي، سه مرتبه دارد:
الف. دانش رياضي و منطقي، که نخستين مرتبههاست. از رياضي حساب، هندسه و هيئت ميآيد- منظور از هيئت: آسمانها، ستارگان، سرزمينها و آنچه بدان وابسته است، شاخههاي آن که ستارهشناسي و مسائل زادها و بخت و طالعهاست، و نيز دانش موسيقي.
ب. دانش طبيعي که ميانهي آن است و به کارهاي فراواني، و از آن ميان پزشکي، به بررسي و پژوهش ميپردازد. از شاخههاي دانش طبيعي، دانشِ آثار بالايي، کانها و شناخت خاصيتها، اشياء يا کيميا (شيمي) است.
پ. دانش الهي، که منظور از غزّالي همان دانش عقلي/ فلسفي است، اگرچه آشکارا بيان نداشته اين دانشها درست همان دانشهاي فلسفي است که در مقاصد از آنها سخن گفته است.
غزّالي در جاي ديگر کتاب لدنية تأکيد ميکند که دانش عقلي به خودي خود مفرد است و از آن دانش مرکّب پديد ميآيد که همگي احوال دو دانش مفرد در آن گرد ميآيد. آن دانش ترکيبي همان دانش صوفيان و طريقت احوال ايشان است.(19)
دانشها در المنقذ من الضلال
غزّالي در اين کتاب از دانشهاي ششگانهي فيلسوفان سخن ميگويد:1. رياضيات (دانشهاي حساب، هندسه و هيئت)؛
2. منطقي؛
3. طبيعي (جهان، حيوان، گياه و کانها)؛
4. الاهيّات؛
5. سياسي؛
6. اخلاقي (20)
دانشها در معراج السالکين
دانشهايي که نيکبختي علمي و کاربردي سودمند از آنها ميجوييم به چهارگونهي طبيعي، رياضي، سياسي و الهي بخش ميشوند.الف. طبيعي شامل:
1. شناخت جهان و ترکيب و مزاج آن؛
2. شناخت گياه؛
3. شناخت حيوان؛
4. شناخت کانها؛
5. شناخت بيماريها؛
6. شناخت مزاجها و صلاح و فساد آنها.
ب. رياضيات، که چهارگونه است:
1. هندسه؛
2. حساب؛
3. منطق؛
4. ستارهشناسي.
ج. الهيّات، که مقصود از آن چهار چيز است:
1. دانش به خدا؛
2. دانش به فرشتگان خدا؛
3. دانش به کتابهاي خدا؛
4. دانش به پيامبران خدا و رستاخيز.
د. سياسيات، که مقصود از آنها پيرايش نفس است در گرفتن سود و کنار زدن زيان کنوني.
در اينجا ميبينيم که غزّالي دانش منطق را در ردهي رياضيات ميگنجاند، کاري که پيشتر در هيچ کدام از نگاشتههايش نکرده بود. (21)
دانشها در المستصفي من علم الاصول
غزّالي در اين کتاب دانشها را بر سه دسته دانسته است:1. عقل محض شامل:
الف. حساب؛ب. هندسه؛
پ. ستارهشناسي و مانند آن.
2. نقلي محض شامل:
الف. احاديث؛ب. تفسيرها.
3. عقلي/ نقلي، شامل:
الف. دانش فقه؛ب. اصول فقه.(22)
اين بخش بندي بر پايهي دست افزار شناخت اعتماد شده در هر دانش است. غزّالي در جاي ديگر. مستصفي دانش را به عقلي و ديني بخش ميکند:
1 . عقلي، مانند:
الف. پزشکي؛
ب. حساب؛
پ. هندسه.
1. ديني، که بخش ميشود به:
الف. علم کلي، که دانش کلام است؛
ب. علم جزئي، شامل:
1. فقه؛
2. اصول فقه:
3. دانش حديث؛
4. دانش تفسير.
5. دانش باطن (درون شناسي) که دانش دل و پيرايش آن از خويهاي ناپسند و زشت است.(23)
ادامه دارد...
پينوشتها:
1- غزّالي، المنخول، ص 4-6.
2- غزّالى مقاصد الفلاسفة، تحقيق الدكتور سليمان دنيا (مصر، الطبعة الثانية، بيتا)، ص134. مقايسه کنيد با ابن سينا، منطق المشرقين، صص26-27.
3- غزّالي، مقاصد الفلاسفة، ص134.
4- غزّالي، پيشين، ص139.
5- همان، ص139.
6- غزّالي، پيشين، صص138-139.
7- غزّالي، تهافت الفلاسفه، تحقيق الدکتور سليمان دنيا (مصر، الطبعة الرابعة، 1385هـ / 1966م)، صص234-235.
8-کندي، رسائل الکندي الفلسفية، تحقيق و تقويم الدکتور محمد الهادي ابوريدة (مصر، 1969م)، ج1، صص382-383؛ مقايسه کنيد با رسائل اخوان الصفا، ج1 (بيروت، 1376هـ / 1957م) صص270-272.
9- غزّالي، ميزان العمل، تحقيق الدکتور سليمان دنيا (مصر، الطبعة الاولي، 1964م)، ص230.
10- محمد محمود الکبيسي، نظرية العلم عندالغزّالي ؛ دراستة تقدية الطرق المعرفة (بغداد، بيت الحکمة، الطبعة الاولي، 2002م)، صص85-86. براي ترجمهي فارسي اين رساله بنگريد به «رسالهي لدنيه» ترجمهي زين الدين کيايي نژاد در مجلهي دانش3 (1331-34)، صص461-471؛ 523-530 و 586.
براي آگاهي از اصالت المضنون به علي غير أهله و دست نگاشت اصلي مضنون بنگريد به نصرالله پورجوادي، دو مجدّد؛ پژوهشهايي درباره محمد غزّالي و فخر رازي، تهران، نشر دانشگاهي، چاپ اول، 1381، صص292-323.
11- غزّالي، ميزان العمل، صص230-231.
12- همان، صص351-352.
13- ميزان العمل، صص 230، 232؛ 372، 355.
14- همان، ص358.
15- ميزان العمل، ص330.
16- همان، ص330.
17- غزّالي، جواهر القرآن (بيروت، الطبعة الثالثة، بيروت 1978)، صص18-25.
18- غزّالى، الرسالة اللدنية (همراه با القصور العوالى از رسالههاى غزّالى)، تقديم محمد مصطفى ابوالعلاء (مصر، شركة الطباعة الفنية المتحدة، بيتا)، صص106-111 براي ترجمهي فارسي رسالهي لدنيه بنگريد به «رساله لدنيّه»، ترجمهي زين الدين کيائي نژاد، مجلهي دانش3 (1331-34)، صص461-471؛ 523-530 و 586.
19- غزّالي، المنقذ من الضلال، تعليق و تصحيح محمد محمد جابر (مکتبة الجندي، بيتا)، صص29-33.
20- غزّالي، معراج السالکين (همراه الرسائل الفوائد من تصانيف الامام الغزّالي، نشره محمد مصطفي ابوالعلاء، قاهره، بيتا) ص224.
21- غزّالي، المستصفي من علم اصول الفقه، ج1، ص3.
22- همان، ج1، صص5-6.
23- غزّالي، احياء علوم الدين، ترجمه مؤيدالدين خوارزمي» به کوشش حسين خديوجم (تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ سوم 1372)، ج1، ص44.
<؟ منبع مقاله:
جليلي، سيد هدايت؛ (1389)، مجموعه مقالات غزالي پژوهي، تهران: خانه کتاب، چاپ اول.