ترجمه: مرضیه سلیمانی
چکیده:
تأثیرپذیری غزالی از عارفانی چون حارث محاسبی، ابوطالب مکی، شبلی و ... نکتهای است که به خوبی میتوان ردّ پای آن را در آثار غزالی دید. در این میان حارث محاسبی (857/ 243) قدیمیترین و پراثرترین آنهاست. غزالی هم در جریان اصلی تعالیم زاهدانه، عبادی و عرفانی خود و هم در به کارگیری بسیاری از مفاهیم، تشبیهات و مثالهایی که در آثار خود آورده، وامدار محاسبی است هرچند در غالب موارد به تصرف در آنها و بهرهگیری از آن در جهت مقاصد خود پرداخته است.***
غزالی، در المنقذ من الضلال،(1) اعلام میدارد که در هنگام تحصیلِ علوم صوفیان، به مطالعه آثار حارث محاسبی، ابوطالب مکّی، جنید، شبلی و بایزید بسطامی پرداخته است. از این میان، حارث محاسبی (و. 857/ 243) قدیمیترین و پراثرترین آنهاست و غزالی اکثر تعالیم خویش را- بسیار بیش از آن چه که معمولاً مورد تأیید قرار گرفته- مدیون اوست و بخش اعظم آن چه که به غزالی نسبت داده میشود و مبین نظریاتِ بدیع و اصیل اوست، در واقع بر شالوده تعالیم کهنترِ محاسبی استوار شده و- در بسیاری از موارد- مستقیماً از محاسبی وام گرفته شده است.
به نظر میرسد که این امر، تا حد زیادی درخصوص آموزههای فرجام شناسیکِ غزالی مصداق داشته باشد، زیرا مثلاً در دُرّة الفاخرة، خواننده سطر به سطر، شاهد شباهتِ نزدیک این اثر با مندرجاتِ البعث و النشور محاسبی (نسخه خطی. پاریس، 1913) و کتاب التوهم او (نسخه خطی. اکسفورد، 611) خواهد بود. اما غزالی در تعالیم عارفانه و پارسایانه خویش است که بنای آموزههای خویش را آشکارا بر بنیادهایی پی میریزد که پیشتر توسط محاسبی فراهم آمده بود. اگرچه غزالی گه گاه به وام گیری خویش از محاسبی اذعان میکند، اما غالباً تنها به تصرفِ تعاریف، آموزهها و مثالهای محاسبی اکتفا کرده و از آنها جهت بیان مقصود خویش بهره میگیرد. غزالی در شرحی که از تجزیه دینی خویش به دست میدهد (تجربهای که به ایمانآوریِ او منجر شد)، به وضوح از گزارش محاسبی استفاده کرده است. (2)
غزالی در احیاء علوم الدین در پیِ ارایه گونهای دستورالعمل زندگی است؛ دستوری که مؤمن را قادر میسازد قانون خداوند را به اجرا درآورَد. دستورالعملهای پیشنهادی او، اول از همه در خصوص رفتار ظاهری انسان یا «علم اعمالِ جوارح»(3) است و سپس درباره حیات درونی او یا «علم اعمال دل» که او آنها را به اعمال زیان بار و مخرب (مهلکات)، که خنثی کردن و مقابله با آنها مستلزم اجرای قواعد زهد و رهیافت است، و فضایل (مُنجیات) تقسیم میکند. فضایلی که با یاری رحمت و اراده الاهی حاصل میآیند و اگر خدا بخواهد اسباب و علل روح و نفسِ سالم و شایسته را فراهم میآورند تا شخص به مقام اولیاء و قدیسین ارتقا یابد، آنها که عاشقان خداوندند و به مقام انس و دوستی وی وارد میشوند.(4)
به عقیده غزالی، بزرگترِ مهلکات فرزند آدم را که به فساد دل و تباهی منجر میشوند، عبارتند از: شهوت، گناهان و آفتهای زبان، خشم و کینه و حسد، حبّ دنیا، حرص و طمع، جاه و ریا، کبر، عجب و غرور، و سرانجام خود فریبی. غزالی همه این صفاتِ مُهلِک را امراض قلب مینامد که باید معالجه شوند و شفا یابند. علاج این تباهی البته اموریاند که برای قلب سودمندند و به رستگاری منجر میشوند و آنها عبارتند از: توبه، صبر، شکر، خوف و رجا، فقر و زهد، توحید و توکل به خدا، محبت، شوق و رضا، نیت خوب، اخلاص، صدق، محاسبه و مراقبه، تفکر و ذکر مرگ.
محاسبى در رعایة لحقوق الله و سایر آثار خویش، تقریباً به تمامی این مباحث پرداخته و او نیز این دیدگاه را اتخاذ کرده که این گناهان مرضهایی هستند که او برایشان علاجی به دست داده است. فهرستی، که محاسبی از گناهان اصلی به دست میدهد شامل حسد- در شکلهای مختلف آن، گناهان زبانی، حبّ مال و دنیا، جاه و ریا- که فصول متعددی را بدان اختصاص داده، کبر و عجب، خودفریبی و هوای نفس است. درمانهای پیشنهادی او برای این گناهان و دستورالعملهای زندگی که به واسطه آنها میتوان از این گناهان اجتناب ورزید و مؤمن مخلص به وسیله آنها میتواند به جلو و بالا هدایت شود، تا آن جا که به حیات یگانه در خدا دست یابد، همه آن موضوعاتی را شامل میشود که غزالی در ربع چهارم احیاء بدانها پرداخته است.
در ارتباط با گناه- به طور کلی- غزالی گناهان را به دو دسته تقسیم میکند: یکی آن که میان بنده و خدای باشد، دوم آن که به حقوق بندگان تعلق دارد.(5) این تقسیم بندی و تفاوت گذاری از سوی محاسبی نیز اتخاذ شده است.(6) غزالی، همانند دیگر متکلمان مسلمان، گناهان را به دو دسته صغایر و کبائر تقسیم کرده و یادآور میشود که تعداد گناهان کبیره، بر طبق نظر متکلمان، از هفت تا هفتاد متغیر است. آن گاه، همانند فهرست ارایه شده از سوی محاسبی، از برخی از مهمترین آن گناهان نام بُرده و سرانجام، همان نتیجه گیری محاسبی را به دست میدهد: همه آن گناهانی که خدا با آتش جهنم آنها را عقوبت میکند، کبائرند.(7) غزالی هم چنین توجه میکند که صغیره میتواند به کبیره بدل شود و اصلیترین سبب این تبدل اصرار و مواظبت (مداومت) است. در این جا او به نقل این عبارت میپردازد که لاصغیرةَ مَعَ الاِصرارِ و لا کبیرةَ معَ الاِستغفارِ، این نیز اصلی است که توسط محاسبی وضع شده است، کسی که غزالی وی را به عنوان سرچشمه پژوهش خویش معرفی میکند.(8)
در خصوص وسوسه، و به ویژه وسوسهای که حاصل کار شیطان (دیو) است، غزالی معتقد است که در ابتدا مفهوم انجامِ کاری در دل (خاطر) وارد میشود، سپس خاطر رغبت را میجنباند، رغبت اراده و عزم را، عزم نیّت را، و نیت اندامها را. اما اگر در همان ابتدا، همان تلقیناتِ نخستین مورد بازبینی قرار گیرد، دیگر در این سیر محرکه به گناه منجر نخواهد شد.(9) به همین ترتیب محاسبی مینویسد: «تلقیناتِ شیطان به خودی خود دارای هیچ اهمیتی نیست؛ اهمیت آنها در این امر است که تو از پذیرش آنها منع شدهای و اگر این پیشنهاد را رد کنی، امن و امان خواهی بود و آن چه که به ردّ و طرد آن فراخوانده شدهای، چیز بزرگ و پر زوری نیست، بلکه چیزی است کوچک و ضعیف که اگر در برابر آن مقاومت نکنی، چه بسا به گناه منجر شود.» او در جایی دیگر میگوید هیچ وسوسهای؛ رأی خطا یا گناه قادر به وارد کردن هیچ صدمهای نیست، مگر آن که نفس بدان پاسخ دهد.(10)
در ارتباط با گناهان کبیره، غزالی تزویر و ریا را تمایل پنهان (پوشیده) نفس میداند که مهلکتر از تمایلات و شهوات جسمانی است: ریا شرک است، بدان معنا که خدمتی را نه برای خدا، بل برای غیرخدا و برای لذتِ قبولِ خلق- هم چون خدایی دیگر- به انجام رساند. غزالی ریا را، در مکر و حیلت آن، با راه رفتن مورچهای سیاه در شب تاریک بر سنگ سخت مقایسه میکند.(11) تعالیم محاسبی، آشکارا مبنای طرح بخش اعظم این عبارت است و غزالی عملاً در این خصوص به محاسبی اشاره کرده است.(12)
در عین حال محاسبی میگوید که ریا همواره آرزوی چیزی غیر از خدا و تمنای اکتساب چیزی از خلق، در اظهار طاعت خداست. هم چنین او نیز ریا را به راه رفتن مورچه تشبیه کرده و در نزد او نیز ریا شرک است، زیرا به عقیده محاسبی «ریاکار مشرک است از آن جهت که با کاری که انجام میدهد، هم در پی حمد و ثنای مردمان است و هم تحسین و تمجید خدای»(13)غزالی اعلام میکند که علاج ریا، اخلاص است. او میگوید باید که همه کارها به خاطر خدا انجام شود، دل نه باید که به مدح و ثنای خلق مشعوف باشد و نه از مذمّت ایشان مأیوس گردد. او میافزاید «بدان که ریا از فرض مقامِ بلند پایه برای نوع بشر حاصل میآید و علاجِ آن، آن است که انسانها را تنها بندگانی برشماری که تحت قدرت و سیطره خدایند و آنها را چیزی به حساب نیاوری. بدین ترتیب است که میتوانی در تعریف و تحسین آنها، از ریا بگریزی.»(14)
به همین ترتیب، محاسبی، با استفاده از تشبیه تطهیرِ نقره از تفاله و زباله و پاک کردنِ گندم از ماشَک، از پالایش دل از ریا سخن میگوید که چه بسا اخلاص نسبت به خدا باشد، بگذار بنده در برابر تمامی میل و رغبت خویش برای حمد و ثنا و لطف و توجه مردمان مقاومت نماید، بگذار اندیشههای او بر اراده پروردگار خویش متمرکز شود، بگذار همه چیز به خاطر او انجام یابد، بگذار بنده خویشتن را از اتلاف علایق و مصالح خود به واسطه توجّهِ خلق آزاد کند، آن گاه از گناه ریا و لذت قبول خلق آزاد خواهد شد و درمییابد که روابط او با مردمان هیچ نتیجهای در برنخواهد داشت، حال آن که ارتباطش با خدای، بزرگترین اهمیت و اعتبار را داراست: هم در این دنیا و هم در جهان دیگر.(15)
غزالی چندین فصل را به مبحث کبر، در شکلهای مختلف آن، اختصاص میدهد. از اَشکالِ کبر، از جمله آن است که او آن را تجاوز و تخطی از آن چیزی میداند که حق انحصاری خداست، چرا که خودِ وی فرموده است: «صفت کبریا و عظمت، خاص مراست و کسی که در یکی از آن با من منازعت کند وی را به دوزخ اندازم». سپس غزالی پیشتر رفته و از قول عبدالله بن سلام، روایتی از پیامبر- صلیاللهعلیهوسلم- نقل میکند که: «در بهشت نرود کسی که در دلِ او چندانِ سپندان دانهای باشد از کبر». همچنین روایتی از ابن عباس میآورد که بر طبق آن پیامبر فرمود: «چون بندهای فروتنی کند، حق تعالی او را بلندی بخشد تا آسمان هفتم» و علاوه بر اینها عباراتی منسوب به عیسی مسیح (علیهالسّلام) به دست میدهد که گفت: «نبات در زمین نرم روید، بر سنگ نروید، همچنین حکمت در دل متواضع باشد و در دل متکبر نباشد». (16)
همه این عبارات و روایات، پیشتر توسط محاسبی برای اشاره به همان اصل اخلاقی مورد استفاده قرار گرفته بود. همانند محاسبی، غزالی مدعی آن است که کبر به معنای اتخاذ رویکرد خطاست هم نسبت به خداوند و هم در خصوص بنده، و غزالی- باز هم همانند محاسبی- حکایت وهب در خصوص باران را به دست میدهد که گفته علم چون باران است که از آسمان عَذب و صافی فرود آید، پس درختان آن را به رگهای خود درکشند و آن را بر اندازه مزههای خود گردانند، پس تلخ تلختر شود و شیرین و شیرینتر؛ پس هم چنین مردمان علم بیاموزند و آن را بر اندازه همتها و هواهای خود گردانند. پس متکبر را کبر افزاید و متواضع را تواضع.
علاجهای پیشنهادی غزالی برای کبر نیز همان راه حلهای ارایه شده از سوی محاسبیاَند و غزالی داستانِ خلیع (شرور) بنی اسرائیل را نقل میکند که بر مردی گذشت که او را عابد بنی اسرائیل گفتندی، و بر سر عابد ابری بود که بَر وی سایه میکرد (یا دستاری که نشانه بزرگی او بود). خلیع در نفس خود گفت: اگر پهلوی او نشینم شاید که خدای بر من رحمت کند. پس نزدیک او بنشست و عابد اندیشید که من عابدِ بنی اسرائیلم و این خلیع بنی اسرائیل. چگونه نزدیک من نشیند! و او را گفت دور شو از من. حق تعالی به پیغامبر آن زمان وحی فرستاد که آن هر دو را فرمای تا عمل از نو گیرند، چه من خلیع را بیامرزیدم و عمل عابد را باطل گردانیدم. و در حدیثی دیگر آمده است که ابر (یا دستار) از سر عابد بر سر خلیع نقل کرد. این داستان با روایت دیگری از بنیاسرائیل ادامه مییابد (17) و هر دوی این حکایات، در همین ارتباط، توسط محاسبی نیز نقل شده است.(18)
در ارتباط با کبر، در شکل عُجب، غزالی به روایت پیامبر اشاره میکند که فرمود: سه چیز هلاک کننده است: «بخلی که آن را طاعت داشته شود، و هوایی که آن را متابعت کرده آید، و معجب شدن مرد به نفس خود» و در این ارتباط سخنان ابی ثعلبه، ابن مسعود و ابن جُرَیج را نقل میکند و سؤالی که از عایشه پرسیده شد را باز میگوید که او را گفتند که مَرد، کی بد کردار باشد؟ گفت: هرگاه که پندارد که نیکوکار است».(19) همه این سخنان توسط محاسبی، در ارتباط با همین موضوع، پیشتر مورد استناد قرار گرفتهاند.(20)
دسته بندیِ گونههای مختلف کبر توسط غزالی شامل تکبر به جمال، کبر به قوّت، به علم، به نسب و حساب، تکبر به عدد فرزندان و کبر نسبت به نظرگاه درست یا خطا میشود و همه اینها در تعالیم محاسبی نیز جایی دارند، برای ذکر نمونهای از غرور، غزالی داستان داوود- صلوات الله علیه- را نقل میکند که گفت: ای پروردگار هیچ شبی نیست که نه آدمیی از آل داوود قایم است و هیچ روز نیست که نه آدمیی از آل داوود صایم است. و در روایتی: هیچ ساعتی تمام از شب و روز نیست که نه عابدی از آل داوود تو را میپرستد یا نماز میگزارد یا روزه میدارد و یا تو را یاد میکند. پس حق تعالی بدو وحی فرستاد که ای داوود، ایشان را قوت از کجاست؟ آن جز از من نیست و اگر عون من نباشد، تو را این قوت نبود و زود باشد که تو را به نفس گذارم. این عبارت و شروح پس از آن، از جمله اشاره غزالی به یعقوب، کلمه به کلمه در رعایه محاسبی یافت میشوند.(21)
غزالی، در بحث از تکبرِ مال و دارایی، دقیقاً از همان مثالهای محاسبی استفاده کرده و داستانی از ابوذر- رضی الله عنه- نقل میکند که گفت: «در خدمت پیغامبر- علیه السلام- بودم، به مسجد در رفت و مرا گفت: یا اَباذر اِرفَع رَأسَک، من سر برآوردم، مردی دیدم لباس خوب پوشیده، پس گفت: ارفَع رَأسَک، مردی دیدم خُلقانى (کهنه و ژنده) پوشیده. گفت: این نزدیک خدای بهتر از پُرِ زمین مثل این است.» این داستان عیناً در رعایه محاسبی نیز آمده است.(22)
غزالی در برخورد با گناهِ رشک و حسد نیز گام در جای پای محاسبی میگذارد و در صحبت از گناهِ بُخل، همان داستانی را ذکر میکند که محاسبی درباره پیامبر به دست داده است: پیغامبر- علیه السلام- طواف خانه کعبه میکرد، در اثنای طواف مردی را دید که در اسناد کعبه آویخته بود و میگفت که به حرمت این خانه که مرا بیامرزی. پیغامبر گفت: گناه تو چیست؟ پیش من آن را صفت کن. گفت: بزرگتر از آن است که صفت کنم. گفت ای نیک بخت، گناه تو بزرگتر است، یا زمینها؟ بگفت بل گناه من یا رسول الله. گفت گناه تو بزرگتر است یا کوهها؟ گفت بل گناه من یا رسول الله. گفت گناه تو بزرگتر است یا دریاها؟ گفت بل گناه من یا رسول الله. گفت گناه تو بزرگتر است یا آسمانها؟ گفت بل گناه من یا رسول الله. گفت گناه تو بزرگتر است یا عرش؟ گفت بل گناه من یا رسول الله. گفت گناه تو بزرگتر است یا خدای- عزوجل؟ گفت بل خدای- عزوجل- بزرگتر و برتر. گفت پس صفت گناه خود بکن. گفت یا رسول الله، من مردی بسیار مالم و چون خواندهای بر من آید و بخواهد، پس چنانستی که شعلهای آتش پیش روی من میآرد. پیغامبر- علیه السلام- گفت: «دور شو، و به آتش خود مرا مسوز! بدان خدای که مرا به هدایت و کرامت فرستاد که اگر میان «رکن» و میان «مقام» بایستی، پس هزار هزار سال نمازگزاری تا جویهای آب از چشم تو برود و درختان از آن آب داده شود، پس با لئیمی بمیری، هر آینه حق تعالی تو را نگون سار در آتش اندازد؛ بدبخت ندانستهای که بُخل کفر است و کافر در آتش باشد؟». (23)
هم چنین غزالی در قضاوت خویش در خصوص گناهان زبان و استعدادِ آنها برای ایجاد شر، از محاسبی متابعت کرده و همان اندرز او را تکرار میکند: زبانت را بسته نگاهدار مگر برای سخنی سودمند. غزالی نیز همان روایات را از زبان پیامبر نقل میکند که فرمود از خطرات زبان برحذر باشید و در حصار امن خاموشی پناه گیرید. و باز او نیز فهرست مشابهی از گناهانی عرضه میکند که با زبان و آفتهای آن در ارتباطَند: دروغ، فحش و دشنام، سخریت و استهزا، مجادله و مِراء، وعده دروغ، لعنت کردن، غیبت و سخن چینی. (24)
در بحث از حبّ مال و ستایش فقر، غزالی بخش بلندی از وصایای (نصایح) محاسبی را عیناً حکایت کرده، نویسندگی او را ارج مینهد و در خصوص دیدگاههای او میگوید که حارث محاسبی-رحمة الله- امام این امت است در علم معامله و از همه باحثان در عیوب نفس و آفات اَعمال و اَغوارِ عبادات سابق است، پس سخن او سزاوار باشد که به عین آن حکایت کرده شود.(25)
سرانجام غزالی به گناه غرور پرداخته و یک به یک اصناف مختلف کسانی را بر میشمارد که خویشتن را میفریبند، چه از میان مؤمنان و چه کافران، و باز در حمله به حق به جانبان (عاصبیان)- که معتقدند حق تعالی مثل ایشان را عذاب نفرماید- و کسانی که به خاطر واقعیت درونِ قلب، در ظهور بیرونیِ صلاح و تقوا دچار اشتباه میشوند، دقیقاً موضوع محاسبی را اتخاذ میکند.(26) محاسبی نیز به همینگونه به خودفریبی اشاره میکند که در نمییابد معرفت نسبت به خوبی، با خوب بودن یکسان نیست و کسانی که خویشتن را با این اندیشه میفریبند که رعایت ظاهرِ وظایف شرعی، میتواند جای ایمان و قلبِ طاهر را بگیرد: کسانی که خویشتن را از پیش نجات یافته میشمارند، حال آن که فیالواقع از پیش با سرعت به سوی تباهی پیش میروند.(27)
غزالی، هنگامی که به امور سودمند (منجیات) بازمیگردد که جهت نیل به رستگاری انجام میشوند و در واقع پادزهر گناهان ذکر شده پیشیناَند، بحث خود را با توبه آغاز میکند، آن را نخستین گام مینامد و تعلیم خویش را با ارایه مثالهایی از روایات منقول محاسبی روشن میکند. او این دیدگاه محاسبی را اتخاذ میکند که علت توبه، این احساس است که گناه برای رستگاری به مثابه یک خطر است و چون این درد بر دل غالب گردد و مستولی شود، در دل از این حالتی دیگر زاید که آن را ارادت و قصد گویند به فعلی که به حال و ماضی و مستقبل متعلق باشد. اما به ماضی: بدان چه فوت شده را به جبر و قضا تلافی کند، اگر قابل جبر باشد. و اما به مستقبل: بدانچه عزیمت کند که گناهی را که مفوّتِ محبوب است تا آخر عمر ارتکاب ننماید و این به معنای محاسبه نفس است.(28)
غزالی، همانند محاسبی، بر فضیلتِ توکل به خدا و اعتماد بدو تأکید بسیار دارد و این دیدگاه را مطرح میکند که توکل و اعتماد نتیجه ایمان به خدا به عنوان تنها رزّاق است، همه چیز وابسته بدوست و بنابراین مؤمن کاملاً بدو تکیه کرده و یکسره با اعتماد کامل تسلیم اراده الاهی میشود (تفویض). در این جا نیز غزالی به تکرار قول محاسبی در خصوص آرامش ذهن و جسم میپردازد که نتیجه همین اعتماد است.(29) در مورد امید (رجا)، غزالی میگوید که رجا از جمله مقامات سالکان و احوال طالبان است و صفت را مقام، آن گاه گویند که ثابت و مقیم شود؛ و حال، آن گاه خوانند که عارضِ زود زوال بوَد. محاسبی نیز به تفاوت بین رجای مبتدیان راه سلوک- که امید به عفو و رحمتِ گناهان خویش دارند- و رجای سالکانی که طریق را پیموده و در آن پیش رفتهاند- که امیدشان، امید به ورود در وجد و بهجت پروردگار است- توجه کرده است.(30)
آموزه غزالی پیرامون خوف- مکمل رجا- نیز بسیار شبیه آموزه محاسبی است. همین گونه است تعالیم غزالی در خصوص صبر، که او آن را پاسخ به رنج و محنتی میداند که خداوند در این دنیا بر نفس وارد میدارد. این رنج و بلا برای آنان که خدا بیشتر دوستشان میدارد عظیمتر است: آنان که حضرتش میخواهد بدین وسیله کاملتر شوند.(31) به همین ترتیب، محاسبی مینویسد: «لذت و شادی تو عبارت است از بلا و مصیبت در این جهان و آنان که این رنج و مِحن را با صبورى تحمل کنند، به چیزی روشن دست مییابند و بدین ترتیب، گناهانشان زدوده خواهد شد».(32)
غزالی در آموزههای عبادی نیز وامدارِ سلفِ بزرگ خویش است، بخش مربوط به نماز در ربع دوم (عبادات) با این عبارات آغاز میشود: «حمد بیکران خداوند جهان را که با آن چه متفّرد است به جلال و کبریا، خلق را در سؤال و دعا ترغیب فرموده است. و بدین سنت کَرَم، از ملوک مفارقت نموده و ندا در داده که «هیچ دعاگویی هست که به خلعت اجابت وی را مکّرم گردانیم و هیچ آمرزش خواهی هست که تشریف آمرزش در حق وی ارزانی داریم؟» و بر مباینت سلاطین حجاب برداشته و ابواب رحمت گشاده و در جماعات و خلوات به مناجات صلوات رخصت داده. چه ضعفای ملوک، جز به تقدیم هدیه و رشوت، تکریم قربت و خلوت روا ندارند. پس پاکی و بینیازی مرَوی را، که عظمت شأن و قوت سلطان وی بیغایت است و شمول لطف و عموم احسان وی بینهایت».(33)
در مقایسه میتوان به عبارتی اشاره کرد که در فهمالصلوة محاسبی یافت میشود، او در آن جا مینویسد: «ملوک این دنیا را دیدهایم که معمولاً به خلق، رخصتِ حضور در بارگاه خویش را نمیدهند، اما سلطان باری تعالی، با رحمت خویش، به همه بندگان، کوچک و بزرگ، گناه کار و فرمان بردار، اجازه میدهد که در گفت وگویی صمیمی با وی شرکت کنند؛ در حقیقت این کار به تنهایی وی را خرسند نمیسازد. او فراتر میرود و گفت وگوی با خود را وظیفه بنده میداند و دل و جان او بدین کار ترغیب مینماید». سپس در بعضی قطعات، به همین شیوه ادامه میدهد.(34)
غزالی در بخش خشوع در نماز، کاملاً به آموزههای محاسبی در وصایا وفادار است. او بر ضرورت احترام و هیبت نمازگزار، هنگام حضور در محضر خدا تأکید میکند و میگوید: چون عظمت و هیبت نبود، ذکر آن را چه قیمت باشد؟ نماز مناجات است و مناجات با غفلت چگونه صورت بندد؟ او کلام پیامبر را نقل میکند که فرمود: «حق تعالی نظر نفرماید در نمازی که نماز کننده در آن دلِ خود با تنِ خود حاضر نگرداند».(35) در مقایسه، محاسبی خوانندگان خود را نصیحت میکند که «از خدا بترسید و بگذارید دلتان با تنتان حاضر گردد. درحضور ارباب خویش میایستند: با خضوع و هیبت و احترام ... برادران من! قدرت پروردگاری را [که] در مقابل او ایستادهاید، بشناسید و احترامی را که شایسته اوست به جا آورید». (36)
محاسبی مثالهایی از احترامِ به جا آمده از سوی کهنترین مسلمانان به دست میدهد، مثالهایی که غزالی هم به نقل آنها پرداخته و مثلاً میگوید: «علیِ حسین چون وضو ساختی، گونه او زرد گشتی و اهل او وی را گفتندی که این چه حال است که در وقت وضو بر تو طاری میشود؟ گفتی: میدانید که در حضرت کی میخواهم که بایستم؟»(37)
غزالی چندین فصل از کتاب خود را به موضوعِ حضور قلب در نماز اختصاص داده، زیرا آن گونه که خود میگوید، روح واقعی و حیات درونیِ عبادت، عبارت است از خشوع، نیت خوب، حضور قلب و اخلاص و اینها همان نکاتی هستند که محاسبی 250سال پیش از غزالی بر آنها تأکید کرده است. این حضور قلب، به معنیِ آزاد کردنِ قلب است از همه چیز الّا توجه به پروردگار که نمازگزار دل مشغول اوست. غزالی مینویسد: «به مثل این موجب دل تو در خدمت بزرگان حاضر میشود و ایشان در حقیقت بر مضّرت و منفعت تو قادر نهاند؛ و چون در مناجاتِ پادشاهِ پادشاهان که مُلک و ملکوت و نفع و ضرّ در قبضه قدرت اوست حاضر نمیشود؟»(38)
و محاسبی میگوید: «تو به دیگران احترام میگذاری و در کمال خاموشی به سخن کسانی گوش میسپاری که همچون تو مردماناند. آیا خداوند که این چنین صاحب شکوه و جلال است، سزاوار احترام بیشتری نیست؟ چرا احترامی بیش از آن چه که به مخلوقات وی نشان میدهی، به خود او که قادر مطلق است نشان نمیدهی؟»(39)
غزالی گفت: «حضور دل، مداومت فکرت است و مشغول کردن ذهن به دریافتن معنی، علاج او آن چه علاج حضور دل است با روی به ذکر آوردن و در دفع خاطرههای مشغول کننده کوشیدن» حضور با تمرکز بر توجه حاصل میآید و دل تابع همت باشد و حاضر نشود مگر در چیزی که مهم وی بود و چون کاری تو را قلق گرداند، دل- خواهد یا نخواهد- حاضر شود و این حضور بسته به آن کس است که نماز میگزارد.(40) و محاسبی مینویسد: «برادران من! بکوشید تا از حضور دل در نماز اطمینان یابید و توسط آن کسانی فریفته نشوید که تنهایشان حاضر در عبادت است اما قلبهایشان متوجه مناهی این دنیاست».(41)
غزالی بر اهمیت نیّتِ درست، اخلاص و صدق در عبادت خدا تأکید میکند و در این ارتباط عباراتی را، به نام، از محاسبی نقل میکند.(42)
او اشاره میکند که نیّت و ارادت و قصد، عبارتهایی است که بر یک معنی متوارد است و آن حالتی و صفتی است دل را که دو کار آن را میگیرد: علم و عمل. سپس اثبات میکند که نیت نشان دهنده تمایل است، تمایلی که در حین کار به خاطر خدا یا به خاطر جهان خاکی به تحقق درمیآید.(43) به همین ترتیب، محاسبی نیز بر این امر تأکید ورزیده است که نیّت بخشِ اصلی عمل است و آن را «تمایل بنده برای عمل در راهی ویژه» میداند و ادامه میدهد: «اگر این بنده بخواهد آن عمل را برای آن هدف انجام دهد، آن گاه آن خواسته یک نیت است. خواه در جهت خدای متعال صورت پذیرد و خواه در مسیر شخص دیگری به جز او».(44)
در آموزههای عرفانی، اگرچه تعالیم غزالی بسیار توسعه یافتهتر از سلف خویش است باز هم در مفاهیم اصلی دنباله رو محاسبی بوده و تردیدی نیست که در ارائه آموزههای معرفت، محبت، و انس رساله محاسبی پیرامون محبت را پیش روی خود داشته، رسالهای که ما در حلیة الاولیاء حافظ ابونعیم بدان برمیخوریم. در خصوص معرفت عرفانی، غزالی همانند محاسبی معتقد است که «این نوری درونی است که به طریق مجاهده، به محوِ صفتهای نکوهیده، و به قطع همه علاقتها، و به کفه همت روی به باری تعالی آوردن، حاصل میشود. و چون این حاصل شد، باری تعالی دل بنده خود را متولی شود و روشن گردانیدن آن را به انوار علم تکفّل فرماید. و چون متولی کارِ دل، باری تعالی باشد، رحمت بر او فایض شود و نور را در او اشراقی پدید آید و سینه انشراح پذیرد و سرّ ملکوت منکشف گردد و حجاب عزت از روی دل به لطف رحمت واشود و حقایق کارهای الاهی در وی بدرفشد ... چه انبیا و اولیا را انکشاف امور بر دلهایشان به فیضان نور حاصل آمده است، نه به آموختن و خواندن کتابها، بل به ترک دنیا و بیزار شدن از علایق آن و فارغ گردانیدن دل از شواغل و به کنه همت بر حق تعالی اقبال نمودن. چه هر که خدای را باشد، خدای او را بُوَد». و دوباره مینویسد: هدف عارفان، تنها کسب این معرفت است چرا که اگر در حالی حاصل آید، ثبات آن دورتر از آن باشد؛ چه کمتر خاطری و وسوسهای دل را مشوش کند و دل مشحون از رحمت خدا میشود ... و به دلیل نیل به این حصولِ کامل، که بالاترین اکتسابهاست... آن کس که به معرفت خدا نایل شود، بر همه دیگر بهجتهای مشتمل در این سرور نیز عارف میگردد».(45)
محاسبی مینویسد: «درجة النّعیم، حصول به معرفت است که قلب آن ره یافتن به خدا و جهان غیب است». (46)در جایی دیگر، محاسبی عنوان میکند که معرفت در دل او نوری باطنی (نور البصائر در وجود آورده که بدان وسیله معنای روحانی چیزها را درک کرده و درمییابد که به حقیقت نایل شده است.(47) عارفان کسانی هستند که به ارزش درک وحدت الاهی پی بردهاند و میدانند که خدا همه چیز است و همه چیز اوست؛ کسانی که از سپهر علم صِرفِ بشری و محدودیتهای آن فراتررفتهاند؛ آنها کسانی هستند که خدا هدایت، لطف و محبت خویش را بدانها ارزانی میدارد، کسانی که او را میشناسند و برای او شناخته شده هستند. مشخصه انبیا و اولیا همین موهبت معرفت است و به واسطه همین ویژگی شناخته میشوند، چرا که دیگر با مدعیات و مطالباتِ تمایلاتِ بشری مرتبط نیستند و به هر چیز جز خداوند بیتوجهاند. تمایلات نفسانی دیگر بر آنها تسلّطی ندارد؛ آنها فعالیتهای خویش را متوجه یک غایت کرده و به آن چه که وظیفه واقعی آنهاست، وقوف دارند.(48)
غزالی، مانند محاسبی، معرفت را با محبت خدا یکی دانسته و باز هم همانند محاسبی، انس با محبوب را نشانه عشقِ مُحّب میداند. غزالی میگوید توحّش (دور شدن) از غیر خدای، ملازم انس است با خدای. او در این زمینه سخنی از ابراهیم ادهم نقل میکند. سپس تا آنجا پیش میرود که دقیقاً از کلمات و عبارات محاسبی استفاده کرده و بحش جالبی از سخنانِ او را اخذ میکند که جملهای از رابعه عدویه، عبارتی از حضرت داوود، و گفت وگوی صورت گرفته بین عبدالواحد بن زید و یک راهب مسیحی را در بر میگیرد. او تعریف محاسبی از «انس» را به عنوانِ تعریف اختصاصی خود ارایه میکند و در مورد «حضور» و «غیبت» نیز کلمه به کلمه تعاریف و تعالیم محاسبی را به دست میدهد.(49)
در مبحث «رضا» نیز غزالی در بیمحاسبی روان میشود. او میگوید: چون خدای- عزوجل- بنده را دوست گیرد، مبتلا گرداند. پس اگر صبر کند، او را اجتبا فرماید (مورد لطف و توجه قرار میدهد) و اگر رضا دهد به درجه اصطفا (انبیا و اولیا) رساند.(50) در خصوص وحدت عرفانی- هدف غایی سالکان راه خدا- نیز غزالی از همان روایتی استفاده میکند که محاسبی در مورد داوود نبی به کار برده: در اخبار داوود است- علیه السلام- اولیای مرا به اندیشه دنیا چه کار است؟ هر آینه اندیشه دنیا حلاوت مناجات من از دلهاشان ببرد. ای داوود! من آن دوست دارم که اولیای من روحانی باشند (یکونوا روحانیین)(51)، اینها کسانیاند که به وصال خداوند رسیدهاند (الواصلون)، کسانی که «خداوند دیدگان آنها را بر هر چیز به جز حضرتش فروبسته و گوشهایشان را به روی هر سخنی الّا کلام خود ناشنوا گردانیده. اینها همانهایند که خداوند آنها را اولیاء خویش نامیده است. آنها تنها بدو تعلق دارند و بس».(52)
مثالهای بالا، که البته میتوان بر عدد آنها افزود، حاکی از وامگیری آشکار و دینِ غزالی به سلف بزرگ خویش است؛ هم در جریانِ اصلیِ تعالیم زاهدانه، عبادی و عرفانیِ خود و هم در بسیاری از مفاهیم و نمونهها که او از آنها در ارایه دستورالعملِ زندگی دینی بهره برده است. غزالی، که دو قرن و نیم پس از محاسبی زندگی میکرد، به ذخیره بسیار بزرگتری از منابع دسترسی داشت و میزان سفرهای او نیز بسیار گستردهتر بود؛ آن چنان که ما نظیر آن را در زندگی محاسبی نمیبینیم. همه اینها، به علاوه نبوغ برجسته غزالی، وی را قادر به گسترش و تعمیق خطوط اندیشهای کرده بود که پیشتر در آثار سلف او به دست داده شده بود. اما تردیدی نیست که بنیادهای آن نظام بزرگِ عرفان ارتدوکس اسلامی، که غزالی تکمیل آن را به عهده گرفته بود، پیشتر به صورت دقیق و کامل پیریزی شده بود.(53)
مشخصات کتابشناختی مقاله:
Forerunner of AL-Ghazali"s, By M. Smith in www.ghazali.org/site/sufism.htmنخستین بار با نام forerunner of al-ghazali در شماره اول مجلهی The Jornal of the la Royal Asiatic Society of Great Britain and Irland به چاپ رسیده است.
پینوشتها
1- ص20 (چاپ قاهره، 1309). همچنین ص46 ترجمه صادق آئینهوند از المنقذ من الضلال با نام شک و شناخت، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران: چاپ دوم 1362
2- قس: صفحات آغازین منقذ غزالی از چاپ قاهره و صlbff وصایا (نصایح) محاسبی (نسخه خطی. or Mus. Br. 7900)
3- احیاءالعلوم، ربع یکم و دوم (1936 JRAS. January)، نیز: احیاء علومالدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی، به کوشش حسین خدیوجم، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران: چاپ سوم 1372، ربع اول (عبادات)، ص21. کلیه نقل قولهاى مترجم از متن احیاءالعلوم، برگرفته از ترجمه خوارزمی به مشخصات مذکور در فوق است.
4- احیاء، ربع سوم و چهارم
5- احیاء، ربع چهارم، ص14 از چاپ قاهره و ص28 از چاپ تهران
6- کتاب احکام التوبة، چاپ قاهره، ص a 13.
7- احیاء، ربع چهارم، ص15 از چاپ قاهره و ص31 از چاپ تهران، قص: محاسبی، همان، a 18
8- احیاء، ربع چهارم، ص287 از چاپ قاهره و صص52 و 51 از چاپ تهران: کتاب احکام التوبة، b14
9- احیاء، ربع سوم، ص ff 23 از چاپ قاهره و ص56 از چاپ تهران.
10- رعایة، b 91 و b 48
11- احیاء، ربع سوم، صص264-5، 275، 277 از چاپ قاهره و صص575 و 576 از چاپ تهران
12- همان، ربع سوم، ص271 از چاپ قاهره و ص643 از چاپ تهران.
13- رعایة، aff 40
14- ایها الولد، ص68 چاپ بیروت
15. رعایة، a 54، a 46
16- احیاء، ربع سوم، صص ff290 چاپ قاهره و صص721 و 713 و 705 و 704 از چاپ تهران.
17- احیاء، ربع سوم، صص ff301 از چاپ قاهره و صص 732 و 731 از چاپ تهران؛ منقذ ص34
18- رعایة، a110، b109، b108
19- احیاء، ربع سوم، ص318 از چاپ قاهره و صص 774 و 772 از چاپ تهران
20- رعایة، b94
21-احیاء، ربع سوم، صص 322 و 321 از چاپ قاهره و ص 782 از چاپ تهران
22- احیاء، ربع سوم، ص325 از چاپ قاهره و ص789 از چاپ تهران؛ رعایة، a 104
23- احیاء، ربع سوم، ص221 از چاپ قاهره و ص 534 و 533 از چاپ تهران، قس: وصایا (نصایح)، aff 11.
24- احیاء، ربع سوم، صff93 از چاپ قاهره و ص 225-231 چاپ تهران؛ قس: التوبة محاسبی، ff4
25- احیاء، ربع سوم، صff229 از چاپ قاهره و ص552 چاپ تهران؛ قس: وصایا، bff4
26- احیاء، ربع سوم، صff334 از چاپ قاهره و صص809 و 805 و 804 از چاپ تهران
27- رعایة، aff124
28- احیاء، ربع چهارم، صص12 و 11 از چاپ قاهره و ص5 از چاپ تهران، قس: رعایة bff 75 و b 34؛ التوبه a 13
29- احیاء، ربع چهارم، صص224 و 211؛ قس: مکاسب و الورع محاسبی، صb32، ادب النفوس، a60، b59؛ مسائل فی اعمال، b135
30- احیاء، ربع چهارم، صص124 و 123؛ قس: رعایة aff24؛ ادب النفوس، b67؛ بدء من اناب الی الله، b21.
31- احیاء، ربع چهارم، صصff60 و 55
32- وصایا، a 12 وb 11
33- احیاء، ربع یکم، ص169 از چاپ قاهره و ص327 از چاپ تهران
34- فهم الصلوة، b 55
35- احیاء، ربع یکم، صص142 و 134 از چاپ قاهره و ص337 از چاپ تهران
36- وصایا (نصایح)،a18 و b17
37- احیاء، ربع یکم صص146 و 135 از چاپ قاهره و ص338 از چاپ تهران، قس: وصایا، a 19
38- احیاء، ربع یکم، صص145 و 142چاپ قاهره و ص359 چاپ تهران
39- وصایا، b17
40- احیاء، ربع یکم، ص145 چاپ قاهره و ص359 چاپ تهران
41- وصایا، 18، قس: رعایة a 15
42- احیاء، ربع چهارم، ص326
43- احیاء، ربع چهارم، ص330 و 326 و 312
44- رعایة، ص a66
45- احیاء، ربع سوم، صص17 و16 و ربع چهارم ص267 از چاپ قاهره و صص42 و 41 و 40 از چاپ تهران
46- مکاسب و الورع، ص b 35
47- کتاب المسترشد، ص4
48- حلیة الاولیاء، ص aff 240 و 202 چاپ لیدن، محاسبة النفوس، ص3
49- احیاء، ربع چهارم، ص291 از چاپ قاهره و ص590 از چاپ تهران، قس: حلیة الاولیاء، bff240، رعایة a 7
50- احیاء، ربع چهارم، صص ff297 از چاپ قاهره و ص598 از چاپ تهران؛ قس: حلیة الاولیاء، ص aff235
51- احیاء، ربع چهارم، ص295 چاپ قاهره و ص559 چاپ تهران
52- احیاء، ربع دوم، ص236؛ قس حلیة الاولیاء ص b233
53- برای مطالعه دقیقتر حیات و تعالیم محاسبی ر.ک: ص6 اثر نگارنده با عنوان عرفان بغداد، در نخستین روزهای آن.
جلیلی، سید هدایت؛ (1389)، مجموعه مقالات غزالی پژوهی، تهران: خانه کتاب، چاپ اول