راهپیمایی تاریخی مردم در تاسوعا و عاشورای 57
نويسنده: علی محمد بشارتی
چکیده: به هر حال آن روز این راهپیمایی عظیم، كه یك رفراندوم باشكوه بود،به پایان رسید و هیچ قطعنامهای نیز در خاتمه صادر نشد. همه وعدهدادند كه فردا (عاشورا) نیز به این حركت ادامه دهند و حرفها وبحثهای نهایی را در آن روز مطرح كنند. رفراندوم تاسوعا عمق نفوذحضرت امام(ره)، بر مردم نشان داد و مشخص كرد كه اگر امام(ره)بگویند هیچ حادثهای بهوجود نیاید و آرامش حفظ شود، آرامش حفظمیشود و اگر به مردم بگویند بیرون بیایید، بیرون میآیند و بگویندراهپیمایی با فلان شكل و فلان شعار برگزار شود، همان خواهد شد. یعنیمشخص شد كه امام حرف آخر را میزنند و شاه و دار و دستهاش كارهاینیستند. سكوت و آرامش حاكم در راهپیمایی تاسوعا نشانی از طمأنینهیدرونی انقلابیون بود. البته آن روزها فكر امروز را نمیكردیم كه مثلاًانقلاب به پیروزی میرسد و حكومت به دست ما میافتد.
تقریباً همهی مردم میدانستند كه رفراندوم باشكوهی در پیش است.به هر حال هدف این بود كه با دست زدن به اقدامی، جوّ خفقان شكستهشود و در دوئل سیاسی شاه و ملت، شاه شكست بخورد و برای همیشهاز دور خارج گردد. البته شاه كه قبلاً شكست خورده بود، اما میبایستاین شكست برای همهی دنیا آشكار شود. باخت او برای مردم خودمانمشخص بود. امام هم به كرّات وعدهی پیروزی قریبالوقوع را دادهبودند؛ وعدهای كه جز برای اقلیت مبارز روشنفكرنما، برای اكثر قریببه اتفاِ مردم، حتمی بود. آنچه مورد نیاز بود این بود كه ما میبایست درسال 57 كارهایی میكردیم كه در دنیا منعكس شود و همهی دنیا ماهیتحركتهای صورت گرفته در ایران را بفهمند، چون تصور میكردیم كهمردم دنیا چندان اطلاع ندارند كه در ایران چه خبر است. من خود به یاددارم كه در همین تظاهرات یك بچهی دبیرستانی ـ و شاید راهنمایی ـ بهسوی فیلمبردار تلویزیون ایران رفت و گفت: «فیلم میگیری، چاخاننگوییها». این عین جملهی اوست. حتی بچهی راهنمایی هم منتظر بودكه این حركت خوب منعكس شود، زیرا رادیو و تلویزیون رژیم مسایل رادقیق منعكس نمیكرد. حتی رژیم شاه با اشغال رادیوـ تلویزیون، از پخشتصاویر زندهی بازگشت پیروزمندانه امامخمینی(ره) جلوگیری كرد.بعضی از دوستان و افراد معتقد بودند كه باید خارج را هم مورد توجه قرارداد. آنها بر اینباور بودند كه این حركت باید در خارج از كشور منعكسشود و مانیز بر این عقیده بودیم، اما هیچگاه به این موضوع دل نبستیم.حالا اگر كار به كشتوكشتار هم میكشید، خیلی مهم نبود؛ چون یا شهیدمیشدند یا به پیروزی میرسیدند. بهقول قرآن: «اِحْدَالحُسْنَیین» بود.انسان موقعی كه پا به سن گذاشت محافظهكار میشود و برای اموراساسی و ارزشی استخاره میكند!! ولی آن ایام جوانها به فكر اینبحثها و حرفها نبودند. مجموعهی افراد، شخصیتها و مبارزینجملگی به این باور رسیده بودند كه به هر قیمتی كه شده باید دست بهیك اقدام جدی زد. این بحث دیگر از جلسات داخل خانهها خارج شده وهمینطور كه من اكنون این مطالب را برای شما بازگو میكنم، آن موقع نیزبه همین راحتی در افواه و اقشار مختلف انقلابی بیان میشد. به همیندلیل این مطلب را ساواك با شك شنیده بود و دولتیان نیز از آن باخبربودند و سند آن كتاب «اعترافات ژنرال» قرهباغی است. در این كتاب آمدهاست كه ازهاری به اتفاِ قرهباغی روز هشتم ]محرم[ تشكیل شورایامنیت ملی را میدهد و این مطلب را به بحث میگذارد كه خبرهایی مبنیبر اینكه انقلابیون میخواهند اقدام به برگزاری راهپیمایی كنند بهگوششان رسیده است. این نشاندهنده آن است كه موضوع براینخستوزیر خیلی جدی بوده است كه برای آن جلسهی ویژهی شورایامنیت ملی تشكیل میدهد. قرهباغی میگوید كه بعد از دو ساعت بحثدر آن جلسه، نزدیك بود بر سر تجویز راهپیمایی موافقت حاصل شود،اما ازهاری كه میخواست با زرنگی مسئولیت كار را به عهدهی دیگریبیندازد گفت: «من امروز عصر به خدمت اعلیحضرت همایونی مشرفمیشوم و این موضوع را با او در میان میگذارم تا تصمیم نهایی را بگیرد.»من معتقدم ازهاری آدم باشعوری بوده است، اگر چه آدم ضد مذهب،ضد انقلاب و ضد امام بود، ولی حق این است كه انسان واقعیتها رابگوید. اجمال قضیه اینكه محتوای گزارش شورای امنیت به قولقرهباغی توسط ازهاری به استماع اعلیحضرت همایونی میرسد و او نیزموافقت میكند و همانروز ازهاری اعلام میكند كه راهپیمایی در روزهایتاسوعا و عاشورا آزاد است. واقعاً جای تأمل بسیار دارد، آنهایی كهاجازهی اجتماع پنج نفر را نمیدادند چطور شده است كه اجازهی برپاییراهپیمایی بزرگی را میدهند. تحلیل من این است كه رژیم با این كارمیخواست از شدت شعارهای شبانهی مردم بر پشت بامها بكاهد. آنشعارها خیلی شكننده بود و برای شاه و اطرافیانش اعصابی نگذاشتهبود. وقتی شهر تهران شبها یكپارچه شعار میداد، خصوصاً وقتی درخیابان نیاوران ـ بغل گوش شاه ـ شعار میدادند مرگ بر شاه، دیگر هیچشاهی در كار نبود. كسی هم قدرت كنترل این حركت را نداشت. شعاردادن بر بالای پشتبامها ابتكاری بود كه در بهشت زهرا مطرح شد و مننمیدانم كار چه كسی بود، ولی هر چه بود خیلی مؤثر بود. رژیم تصورمیكرد با برگزاری راهپیمایی، مردم دیگر شبها در بالای پشت بامهاشعار نخواهند داد. غافل از آنكه «و ما تَشَآءُنَ اِلَّا أَن یَشَآءَأللهُربُّالع'لمین».
موافقت آنها موجب گستردهتر شدن صف راهپیمایان شد. شاید اگرشاه اجازه نمیداد و راهپیمایی حتی بدون سركوب انجام میشد، اینقدربه این گستردگی؛ بیعرضهگی شاه و بیریشه بودن حكومت و رژیممشخص نمیشد.
آیتالله طالقانی هم طی اطلاعیهی مهمی مردم را به راهپیمایی در روزتاسوعا دعوت كرده بودند. آقای طالقانی در این اطلاعیه گفته بود كه منتبعات حركتی را كه انجام میدهم درك میكنم و محدودیتها را خودممیفهمم و آگاهانه این كار را انجام میدهم. همچنین مدرسین و فضلایحوزهی علمیهی قم و علما و روحانیت تهران نیز اعلامیههایی برایشركت در راهپیمایی صادر كردند. با این مقدمات و تمهیدات،راهپیمایی تاسوعا شروع شد. ما خودمان در طول این راهپیمایی چند كارانجام میدادیم: یكی اینكه برای منعكس كردن آن به حضرت امام(ره)،بخشی از بچهها فیلمبرداری میكردند و دیگر اینكه تلاشی گسترده شدكه راهپیمایی آرام و بیسروصدا و بدون حادثه انجام شود. برای اینمنظور چند نفر مأمور بودند كه در میدان انقلاب از مجسمهی شاه مراقبتكنند كه تعرضی به آن نشود. دستور داده شده به آنها این بود كه هیچ كسنباید به مجسمه نزدیك شود. حداقل دو بار هم خودم از آنجا عبور كردمكه وضعیت را ببینم. راهپیمایان هم كاملاً رعایت میكردند.
راهپیمایی تاسوعا خیلی گسترده بود تا حدی كه چشم هر بینندهای راخیره میكرد. این راهپیمایی از ابتدای خیابان دماوند در میدان امام حسینشروع و به میدان آزادی ختم میشد. آن گونه كه خبرگزاریها اعلامكردند طول صف راهپیمایی 7 كیلومتر بود و 4 میلیون نفر هم در آنشركت كرده بودند. این ارقام را همان كسانی اعلام كردند كه میخواستندعظمت انقلاب را كوچك جلوه دهند. قطعاً طول صف راهپیمایی از 7كیلومتر بیشتر بود. چون ما امكانات هوایی برای اطلاع از ابتدا و انتهایراهپیمایی را نداشتیم و تعداد شركتكنندگان را هم نمیدانستیم. اما آنهاطول و عرض را داشتند و آن را ضربدر هر عددی كه میكردند تعدادشركتكنندگان را با اندك اختلافی میتوانستند بهدست آورند.
راهپیمایی عظیم و گسترده، تاسوعا با شعارهای مذهبی نظیر: «حزبفقط حزبالله، رهبر فقط روحالله» همراه بود. از شعار «مرگ بر شاه»خبری نبود. دستور این بود كه اگر كسی هم خواست حرف تندی بزندمتوقفش كنند. افراد و مسئولین انقلابی پیوسته درگشت و تردد و تكاپوبودند كه جلوی این قبیل كارها را بگیرند. من خود به چشم دیدم كهتعدادی از بچههای كمونیست، كه در زندان با هم بودیم، لوسبازیدرمیآوردند و شعارهای بیربط میدادند. یكی از بچههای اهل اصفهان ـبه نام افضلی ـ گفت: «این چه مسخرهبازی است، امروز چرا شعارهایدرست و درمان نمیدهند.» گفتم: «حالا حرص نزن شیرت خشكمیشود.» عدهای از آنها در بین خودشان شعار میدادند. مثلاً حدود35ـ36 نفر بودند كه زنهای بیحجاب هم در میانشان حضور داشتند؛یكی از این زنهای لوس شعار داد: «حزب فقط حزبالله، رهبر فقط یكملا». یا بعضی از آنها به مسخره میگفتند: «حزب فقط كمونیست، رهبرهنوز معلوم نیست».
البته اینها عددی نبودند و محلی از اعراب نداشتند و تعدادشان همخیلی كم بود. آن روز مجاهدین هم در راهپیمایی شركت داشتند كه مهدیافتخاری در رأس آنها بود. پاتوقشان هم زیر پل سعدی بود و از آنجا راهافتاده بودند. آنها كه خود را فدائیان خلق و مجاهدین خلق مینامیدندبهجای هضم شدن در اقیانوس عظیم خلق، متأسفانه بر علیه شعار خلقشعار میدادند و پلاكاردهایی خلاف پلاكاردهای خلق داشتند.
به هر حال آن روز این راهپیمایی عظیم، كه یك رفراندوم باشكوه بود،به پایان رسید و هیچ قطعنامهای نیز در خاتمه صادر نشد. همه وعدهدادند كه فردا (عاشورا) نیز به این حركت ادامه دهند و حرفها وبحثهای نهایی را در آن روز مطرح كنند. رفراندوم تاسوعا عمق نفوذحضرت امام(ره)، بر مردم نشان داد و مشخص كرد كه اگر امام(ره)بگویند هیچ حادثهای بهوجود نیاید و آرامش حفظ شود، آرامش حفظمیشود و اگر به مردم بگویند بیرون بیایید، بیرون میآیند و بگویندراهپیمایی با فلان شكل و فلان شعار برگزار شود، همان خواهد شد. یعنیمشخص شد كه امام حرف آخر را میزنند و شاه و دار و دستهاش كارهاینیستند. سكوت و آرامش حاكم در راهپیمایی تاسوعا نشانی از طمأنینهیدرونی انقلابیون بود. البته آن روزها فكر امروز را نمیكردیم كه مثلاًانقلاب به پیروزی میرسد و حكومت به دست ما میافتد. مشغلهیفكری ما در آن روز تنها این بود كه وظیفهی خویش را به خوبی انجامدهیم و بر آن نبودیم كه «فردا چه بازی كند روزگار». میتوانم بگویم تنهاچیزی كه مطرح نبود، «خود» بود.
اما در راهپیمایی روز عاشورا، كارت زرد تبدیل به كارت قرمز شد وبیعرضه و بیریشه بودن شاه بیش از پیش مشخص شد. در این روز،راهپیمایی بسیار گستردهتر و باشكوهتر از راهپیمایی روز تاسوعا بود. چونكسانی كه در روز تاسوعا نیامده بودند در روز عاشورا مطلع شده و آمدند.به علاوه كسانی هم كه از احتمال برخورد و حادثه میترسیدند بامشاهدهی آرامش راهپیمایی تاسوعا، در راهپیمایی روز عاشورا نیزشركت كردند. در این راهپیمایی همه بر این باور بودند كه باید حرف آخررا بزنند. دیگر محدودیتی نیز در كار نبود و كسی در میدان انقلاب مواظبمجسمهی شاه نبود. هر كس، هر حرفی میخواست میزد و هراعلامیهای كه تمایل داشت میچسباند و پخش میكرد. راهپیمایی همخیلی طولانی بود و چون جمعیت خیلی كند حركت میكرد، ساعت30:13 به میدان آزادی رسیدیم. مردم از بس در این روز با صدای بلندشعارهایی كه از اعماِ وجودشان برخاسته بود سر داده بودند، صدایشانگرفته بود. شعارهای زیادی در این روز سر داده شد كه من تعدادی ازآنها یادم است. مهمترین شعار آن روز شعار «مرگ بر شاه» بود كه در روزتاسوعا از آن خبری نبود و امام(ره) دستور دادند كه در روز عاشورا اینشعار داده شود. این شعار در انتهای شعار زیر نیز داده میشد: «ای شاهخائن، آواره گردی، خاك وطن را ویرانه كردی، كشتی جوانان وطناللهاكبر، كردی هزاران تن كفن اللهاكبر، مرگ بر شاه، مرگ بر شاه».شعارهای دیگر عبارت بودند از: «ای شهید حق آیم به سویت، بهشتموعود در پیش رویت»؛ «حكومت اسلامی ایجاد باید گردد»؛ «تا شاه كفننشود، این وطن وطن نشود».
در قطعنامهی 17 مادهای كه در پایان این راهپیمایی خوانده شد برخیمسایل برای نخستین بار مطرح شد. فرازهای این قطعنامه كه در تاریخثبت شده بدین قرار است: «تأیید رهبری بلامنازع حضرت امام، بركناریشاه و برچیده شدن بساط سلطنت، نفی استعمار خارجی و نیل بهاستقلال و خودكفایی ملی، برقراری حكومت عدل اسلامی، حفظ حقوِسیاسی ـ اجتماعی افراد جامعه و اقلیتهای مذهبی، اعطای آزادیواقعی و حفظ حیثیت، شرف و كرامت انسانی به زنها، اجرای عدالتاجتماعی و نفی هر گونه تبعیض و استثمار، احیای كشاورزی كه بر اثرانقلاب شاه و ملت نابود شده بود، پیشرفت صنعت، ادامهی اعتصابات تاسقوط رژیم، احتراز از احتكار و گرانفروشی، اخطار به ارتش و دعوت ازارتشیان برای اتحاد با مردم، رد اتهام نفوذ كمونیستها و كمونیسم درانقلاب اسلامی، آزادی كلیهی زندانیان سیاسی، ادامهی نهضت تا نفیرژیم و سقوط رژیم خائن شاه.»
همان روز عاشورا سه فروند هلیكوپتر را دیدم كه در آسمانمیچرخند. مردم میگفتند كه این هلیكوپتر شاه است و او هم درتظاهرات شركت كرده است!! بعد از انقلاب با مراجعه به اسناد فهمیدیمكه حدس مردم درست بوده است و نشان میداد كه مردم ما خیلیهوشمند هستند و همه مسایل را به رغم اطلاعات كم، میفهمند.
بعدها در اظهارات ارتشبد فردوست مطالب خوبی در این خصوصبهدستمان آمد. بنابر اظهارات وی، شاه در یكی از هلیكوپترها با ازهارینشسته و با مشاهدهی وسعت راهپیمایی، وحشتزده رو به ازهاریمیكند و میگوید: «تمام خیابانهای تهران را مخالفین من اشغال كردهاند،پس موافقین كجا هستند؟» ازهاری پاسخ داد: «در خانههایشان.» شاه بایأس ادامه داد: «پس فایدهی ماندن من در این مملكت چیست؟» وازهاری پاسخ داد: «این بسته به نظر خودتان است.»
در همان روزها یعنی بعد از تظاهرات عظیم عاشورا، خبرنگارروزنامهی فرانسوی لوموند به شاه میگوید: «شما هم مانند ژنرال دوگل(رئیس جمهور اسبق فرانسه) از طرفداران خود بخواهید كه به حمایتشما به خیابانها بریزند و از شما حمایت كنند. آنچنان كه مردم فرانسه بهخیابان شانزهلیزه ریختند و از دوگل حمایت كردند.» شاه در جوابمیگوید: «تأسف در این است كه طرفداران من اكنون در شانزهلیزههستند!!» یعنی همگی از كشور فرار كردهاند و در اروپا و آمریكا بهسرمیبرند.
اولین واكنش به تظاهرات روز عاشورا، ساعت 2 بعدازظهر همان روزدر پادگان لویزان اتفاِ افتاد. آن روز چند درجهدار و سرباز در نهارخوری،افسران حكومت نظامی را به رگبار میبندند. اسنادی كه در این مورد برجای مانده حكایت از آن دارد كه 170 تن در آن حادثه كشته و زخمیشدند. این نخستین واكنش مبارك روز عاشورا بود. از آن به بعد افسران وژنرالهای ارتش آرامش خاطر نداشتند. آن آرامشی كه همیشه داشتند و پارا روی پا میانداختند و سیگار میكشیدند و مشروب میخوردند و بهراهپیمایی مردم میخندیدند، دیگر برایشان ممكن نبود و به هیچ كسنمیتوانستند اعتماد كنند. از اینرو سربازان، افسران و درجهداران جزء رااز خودشان جدا كردند؛ چون ابزار حكومت نظامی و مجری دستورات،همین سربازان و افسران جزء بودند و نه ژنرالها و عملاً موتور حكومتنظامی از كار افتاد. این بزرگترین دستاورد فوری راهپیمایی عاشورا بود.ضمناً در همان روز گروه زیادی از سربازها، با اسلحه و بدون اسلحه، فراركردند كه متأسفانه هنوز آمار دقیقی از تعداد آنها به دست نیاوردهام.
اما تأثیر اساسی و بازتاب این راهپیمایی در خارج را باید از زباننیرومندترین حامی شاه، یعنی كارتر شنید. برای نشان دادن تأثیر آن بركارتر لازم است ابتدا به موضعگیری قبلی وی دربارهی شاه و وضعیتایران، كه در نهم آذر آن را اعلام داشت، و سپس بر موضعگیری او پس ازراهپیمایی تاسوعا و عاشورا اشاره كنیم تا با مقایسهی آنها میزان این تأثیرمشخص شود. كارتر در نهم آذر، ضمن حمایت مؤكد از شاه میگوید كهما برای برقراری ثبات، ادامهی اعطای آزادیهای سیاسی و پیشرفتهایاقتصادی در ایران اعتماد كامل داریم. اما همین كارتر پس از مشاهدهراهپیمایی تاسوعا و عاشورا، ناامیدانه اعلام كرد كه نمیداند آیا شاه ایرانمیتواند با این آشوبهای خونین در كشورش باقی بماند یا خیر.
پس از اظهار نظر رسمی كارتر راجع به ایران، پنتاگون همان روز اعلاممیكند كه پنج فروند هواپیمای سنگین برای خارج كردن 670 آمریكاییبه ایران میفرستد. در اینجا لازم میدانم بگویم كه كارتر آدم برجستهایبود. كارتر با زیركی، صولت اعراب را در كمپدیوید شكست و بهرویاهای آنها پایان داد. نقطهی ضعف كارتر فقط انقلاب اسلامی بود.البته این را هم نباید به حساب بیكفایتی كارتر گذاشت، بلكه انقلاب ایرانبسیار بزرگ بود و مهمتر از همه، امام(ره) بسیار بزرگ و برجسته بودند كهكارتر در دستهای نیرومند ایشان مچاله شد.
امام(ره) هم میبایست نسبت به حركت عظیم عاشورا واكنش نشاندهند. حضرت امام(ره) در همان عصر عاشورا در مصاحبه با تلویزیونسی،بی،اس (C.B.S.) با اشاره به راهپیمایی آن روز فرمودند: «تمام ملترأی داد كه شاه نباید باشد و باید دنیا این معنی را بداند كه شاه به هیچوجه دیگر قانونیت ندارد و باید برود.»
فردای آن روز هم امام(ره) اعلام میكنند: «مجلس آمریكا باید ازكارتر مؤاخذه و او را استیضاح كند كه چرا از یك حكومتی پشتیبانیمیكند كه پایهی ملی ندارد؛ این خلاف مصالح آمریكا است. اگر اینپشتیبانی باشد نفت برای آمریكا نخواهد بود. آنهایی كه از شاه حمایتمیكنند، چه آمریكا، چه انگلستان و چه شوروی و چه سایر ممالك كهنیازمند به نفت ایران هستند باید بدانند كه ما حتی با فروش عادلانهینفت موافقت نخواهیم كرد.»
ملاحظه میكنید كه امام(ره) در اینجا بهعنوان رئیس حكومت حرفآخر را میزنند و نه به عنوان رهبر انقلاب و انقلابیون. اینطور از موضعقدرت صحبت كردن، حاصل راهپیمایی عاشورا است. اگر چه حضرتامام(ره) همیشه صریح و گستاخانه حرف میزدند، اما بعد از عاشورا اینصراحت شدت پیدا كرد و دستور دادند كه پول آب و برِ را مردم نبایدبپردازند و حتی اجازه دادند كه از محل وجوه شرعی به آسیبدیدگانانقلاب كمك كنند. حضرت امام(ره) در آذرماه نیز جمعاً 51 سخنرانی ومصاحبه داشتند و این نشاندهنده رهبری بلامنازع امام(ره) و همچنینضرورت توجه دنیا به مسایل ایران و هدف نهایی كه تشكیل جمهوریاسلامی بود، میباشد.
صحبتهای حضرت امام(ره)، كه كاملاً از موضع قدرت بود، نشانگراین امر بود كه انقلاب اسلامی برای كسانی كه تا آن زمان درك آن رانداشتند جا افتاده است. امام(ره) كه از همان ابتدا وارد قضایا شدند،پیروزیشان را پیش چشم خود میدیدند و هر چه حكومت نظامی تداومپیدا میكرد، امام(ره) خودشان را به مقصد نزدیكتر مییافتند. ولی چونایشان مرد خدا بودند همیشه خودشان را نفی كردند و برعكس اثباتشدند و همیشه خودشان را كوچك كردند، اما خداوند قادر ایشان رابزرگ كرد.
تواضع است دلیل رسیدگان كمالسوار چون كه به مقصد رسد پیاده شود
امام(ره) واقعاً به مقصد رسیده و پیاده شده بودند. دیگر نیازی نبود كهبخواهند بگویند من چنین و چنان هستم. اینها رفتار و كردار كسی استكه هنوز خیلی باید رشد و تعالی پیدا كند، اما امام(ره) تعالی پیدا كرده بود.
بعد از عاشورا ضمن اینكه امام كارت قرمز را به شاه دادند و تمامتلاشهای شاه نیز برای خنثی كردن آن بینتیجه ماند، زمامداران ووابستگان رژیم یكی بعد از دیگری از كشور خارج شدند. حمایتغربیها از شاه هم بهتدریج كاهش پیدا كرد. این مسایل در ظاهر و روانشاه خیلی اثر گذاشت. شاه همان عصر عاشورا میبایست از كشور خارجمیشد. اما عدهای از همین «بادمجان دور قابچینها» كه هدف ومأموریت اساسی آنها نابودی ملت بود، همینطور دفعالوقت میكردندكه شاه بیشتر بماند. ولی سرانجام شاه نتوانست بیشتر از یك ماه بعد از آنماجرا دوام بیاورد و با تشكیل حكومت شاهپور بختیار، از كشور خارجشد.
منبع: کتاب عبور از شط شب
راهپیمایی تاریخی مردم تهران در تاسوعا و عاشورا
تقریباً همهی مردم میدانستند كه رفراندوم باشكوهی در پیش است.به هر حال هدف این بود كه با دست زدن به اقدامی، جوّ خفقان شكستهشود و در دوئل سیاسی شاه و ملت، شاه شكست بخورد و برای همیشهاز دور خارج گردد. البته شاه كه قبلاً شكست خورده بود، اما میبایستاین شكست برای همهی دنیا آشكار شود. باخت او برای مردم خودمانمشخص بود. امام هم به كرّات وعدهی پیروزی قریبالوقوع را دادهبودند؛ وعدهای كه جز برای اقلیت مبارز روشنفكرنما، برای اكثر قریببه اتفاِ مردم، حتمی بود. آنچه مورد نیاز بود این بود كه ما میبایست درسال 57 كارهایی میكردیم كه در دنیا منعكس شود و همهی دنیا ماهیتحركتهای صورت گرفته در ایران را بفهمند، چون تصور میكردیم كهمردم دنیا چندان اطلاع ندارند كه در ایران چه خبر است. من خود به یاددارم كه در همین تظاهرات یك بچهی دبیرستانی ـ و شاید راهنمایی ـ بهسوی فیلمبردار تلویزیون ایران رفت و گفت: «فیلم میگیری، چاخاننگوییها». این عین جملهی اوست. حتی بچهی راهنمایی هم منتظر بودكه این حركت خوب منعكس شود، زیرا رادیو و تلویزیون رژیم مسایل رادقیق منعكس نمیكرد. حتی رژیم شاه با اشغال رادیوـ تلویزیون، از پخشتصاویر زندهی بازگشت پیروزمندانه امامخمینی(ره) جلوگیری كرد.بعضی از دوستان و افراد معتقد بودند كه باید خارج را هم مورد توجه قرارداد. آنها بر اینباور بودند كه این حركت باید در خارج از كشور منعكسشود و مانیز بر این عقیده بودیم، اما هیچگاه به این موضوع دل نبستیم.حالا اگر كار به كشتوكشتار هم میكشید، خیلی مهم نبود؛ چون یا شهیدمیشدند یا به پیروزی میرسیدند. بهقول قرآن: «اِحْدَالحُسْنَیین» بود.انسان موقعی كه پا به سن گذاشت محافظهكار میشود و برای اموراساسی و ارزشی استخاره میكند!! ولی آن ایام جوانها به فكر اینبحثها و حرفها نبودند. مجموعهی افراد، شخصیتها و مبارزینجملگی به این باور رسیده بودند كه به هر قیمتی كه شده باید دست بهیك اقدام جدی زد. این بحث دیگر از جلسات داخل خانهها خارج شده وهمینطور كه من اكنون این مطالب را برای شما بازگو میكنم، آن موقع نیزبه همین راحتی در افواه و اقشار مختلف انقلابی بیان میشد. به همیندلیل این مطلب را ساواك با شك شنیده بود و دولتیان نیز از آن باخبربودند و سند آن كتاب «اعترافات ژنرال» قرهباغی است. در این كتاب آمدهاست كه ازهاری به اتفاِ قرهباغی روز هشتم ]محرم[ تشكیل شورایامنیت ملی را میدهد و این مطلب را به بحث میگذارد كه خبرهایی مبنیبر اینكه انقلابیون میخواهند اقدام به برگزاری راهپیمایی كنند بهگوششان رسیده است. این نشاندهنده آن است كه موضوع براینخستوزیر خیلی جدی بوده است كه برای آن جلسهی ویژهی شورایامنیت ملی تشكیل میدهد. قرهباغی میگوید كه بعد از دو ساعت بحثدر آن جلسه، نزدیك بود بر سر تجویز راهپیمایی موافقت حاصل شود،اما ازهاری كه میخواست با زرنگی مسئولیت كار را به عهدهی دیگریبیندازد گفت: «من امروز عصر به خدمت اعلیحضرت همایونی مشرفمیشوم و این موضوع را با او در میان میگذارم تا تصمیم نهایی را بگیرد.»من معتقدم ازهاری آدم باشعوری بوده است، اگر چه آدم ضد مذهب،ضد انقلاب و ضد امام بود، ولی حق این است كه انسان واقعیتها رابگوید. اجمال قضیه اینكه محتوای گزارش شورای امنیت به قولقرهباغی توسط ازهاری به استماع اعلیحضرت همایونی میرسد و او نیزموافقت میكند و همانروز ازهاری اعلام میكند كه راهپیمایی در روزهایتاسوعا و عاشورا آزاد است. واقعاً جای تأمل بسیار دارد، آنهایی كهاجازهی اجتماع پنج نفر را نمیدادند چطور شده است كه اجازهی برپاییراهپیمایی بزرگی را میدهند. تحلیل من این است كه رژیم با این كارمیخواست از شدت شعارهای شبانهی مردم بر پشت بامها بكاهد. آنشعارها خیلی شكننده بود و برای شاه و اطرافیانش اعصابی نگذاشتهبود. وقتی شهر تهران شبها یكپارچه شعار میداد، خصوصاً وقتی درخیابان نیاوران ـ بغل گوش شاه ـ شعار میدادند مرگ بر شاه، دیگر هیچشاهی در كار نبود. كسی هم قدرت كنترل این حركت را نداشت. شعاردادن بر بالای پشتبامها ابتكاری بود كه در بهشت زهرا مطرح شد و مننمیدانم كار چه كسی بود، ولی هر چه بود خیلی مؤثر بود. رژیم تصورمیكرد با برگزاری راهپیمایی، مردم دیگر شبها در بالای پشت بامهاشعار نخواهند داد. غافل از آنكه «و ما تَشَآءُنَ اِلَّا أَن یَشَآءَأللهُربُّالع'لمین».
موافقت آنها موجب گستردهتر شدن صف راهپیمایان شد. شاید اگرشاه اجازه نمیداد و راهپیمایی حتی بدون سركوب انجام میشد، اینقدربه این گستردگی؛ بیعرضهگی شاه و بیریشه بودن حكومت و رژیممشخص نمیشد.
آیتالله طالقانی هم طی اطلاعیهی مهمی مردم را به راهپیمایی در روزتاسوعا دعوت كرده بودند. آقای طالقانی در این اطلاعیه گفته بود كه منتبعات حركتی را كه انجام میدهم درك میكنم و محدودیتها را خودممیفهمم و آگاهانه این كار را انجام میدهم. همچنین مدرسین و فضلایحوزهی علمیهی قم و علما و روحانیت تهران نیز اعلامیههایی برایشركت در راهپیمایی صادر كردند. با این مقدمات و تمهیدات،راهپیمایی تاسوعا شروع شد. ما خودمان در طول این راهپیمایی چند كارانجام میدادیم: یكی اینكه برای منعكس كردن آن به حضرت امام(ره)،بخشی از بچهها فیلمبرداری میكردند و دیگر اینكه تلاشی گسترده شدكه راهپیمایی آرام و بیسروصدا و بدون حادثه انجام شود. برای اینمنظور چند نفر مأمور بودند كه در میدان انقلاب از مجسمهی شاه مراقبتكنند كه تعرضی به آن نشود. دستور داده شده به آنها این بود كه هیچ كسنباید به مجسمه نزدیك شود. حداقل دو بار هم خودم از آنجا عبور كردمكه وضعیت را ببینم. راهپیمایان هم كاملاً رعایت میكردند.
راهپیمایی تاسوعا خیلی گسترده بود تا حدی كه چشم هر بینندهای راخیره میكرد. این راهپیمایی از ابتدای خیابان دماوند در میدان امام حسینشروع و به میدان آزادی ختم میشد. آن گونه كه خبرگزاریها اعلامكردند طول صف راهپیمایی 7 كیلومتر بود و 4 میلیون نفر هم در آنشركت كرده بودند. این ارقام را همان كسانی اعلام كردند كه میخواستندعظمت انقلاب را كوچك جلوه دهند. قطعاً طول صف راهپیمایی از 7كیلومتر بیشتر بود. چون ما امكانات هوایی برای اطلاع از ابتدا و انتهایراهپیمایی را نداشتیم و تعداد شركتكنندگان را هم نمیدانستیم. اما آنهاطول و عرض را داشتند و آن را ضربدر هر عددی كه میكردند تعدادشركتكنندگان را با اندك اختلافی میتوانستند بهدست آورند.
راهپیمایی عظیم و گسترده، تاسوعا با شعارهای مذهبی نظیر: «حزبفقط حزبالله، رهبر فقط روحالله» همراه بود. از شعار «مرگ بر شاه»خبری نبود. دستور این بود كه اگر كسی هم خواست حرف تندی بزندمتوقفش كنند. افراد و مسئولین انقلابی پیوسته درگشت و تردد و تكاپوبودند كه جلوی این قبیل كارها را بگیرند. من خود به چشم دیدم كهتعدادی از بچههای كمونیست، كه در زندان با هم بودیم، لوسبازیدرمیآوردند و شعارهای بیربط میدادند. یكی از بچههای اهل اصفهان ـبه نام افضلی ـ گفت: «این چه مسخرهبازی است، امروز چرا شعارهایدرست و درمان نمیدهند.» گفتم: «حالا حرص نزن شیرت خشكمیشود.» عدهای از آنها در بین خودشان شعار میدادند. مثلاً حدود35ـ36 نفر بودند كه زنهای بیحجاب هم در میانشان حضور داشتند؛یكی از این زنهای لوس شعار داد: «حزب فقط حزبالله، رهبر فقط یكملا». یا بعضی از آنها به مسخره میگفتند: «حزب فقط كمونیست، رهبرهنوز معلوم نیست».
البته اینها عددی نبودند و محلی از اعراب نداشتند و تعدادشان همخیلی كم بود. آن روز مجاهدین هم در راهپیمایی شركت داشتند كه مهدیافتخاری در رأس آنها بود. پاتوقشان هم زیر پل سعدی بود و از آنجا راهافتاده بودند. آنها كه خود را فدائیان خلق و مجاهدین خلق مینامیدندبهجای هضم شدن در اقیانوس عظیم خلق، متأسفانه بر علیه شعار خلقشعار میدادند و پلاكاردهایی خلاف پلاكاردهای خلق داشتند.
به هر حال آن روز این راهپیمایی عظیم، كه یك رفراندوم باشكوه بود،به پایان رسید و هیچ قطعنامهای نیز در خاتمه صادر نشد. همه وعدهدادند كه فردا (عاشورا) نیز به این حركت ادامه دهند و حرفها وبحثهای نهایی را در آن روز مطرح كنند. رفراندوم تاسوعا عمق نفوذحضرت امام(ره)، بر مردم نشان داد و مشخص كرد كه اگر امام(ره)بگویند هیچ حادثهای بهوجود نیاید و آرامش حفظ شود، آرامش حفظمیشود و اگر به مردم بگویند بیرون بیایید، بیرون میآیند و بگویندراهپیمایی با فلان شكل و فلان شعار برگزار شود، همان خواهد شد. یعنیمشخص شد كه امام حرف آخر را میزنند و شاه و دار و دستهاش كارهاینیستند. سكوت و آرامش حاكم در راهپیمایی تاسوعا نشانی از طمأنینهیدرونی انقلابیون بود. البته آن روزها فكر امروز را نمیكردیم كه مثلاًانقلاب به پیروزی میرسد و حكومت به دست ما میافتد. مشغلهیفكری ما در آن روز تنها این بود كه وظیفهی خویش را به خوبی انجامدهیم و بر آن نبودیم كه «فردا چه بازی كند روزگار». میتوانم بگویم تنهاچیزی كه مطرح نبود، «خود» بود.
اما در راهپیمایی روز عاشورا، كارت زرد تبدیل به كارت قرمز شد وبیعرضه و بیریشه بودن شاه بیش از پیش مشخص شد. در این روز،راهپیمایی بسیار گستردهتر و باشكوهتر از راهپیمایی روز تاسوعا بود. چونكسانی كه در روز تاسوعا نیامده بودند در روز عاشورا مطلع شده و آمدند.به علاوه كسانی هم كه از احتمال برخورد و حادثه میترسیدند بامشاهدهی آرامش راهپیمایی تاسوعا، در راهپیمایی روز عاشورا نیزشركت كردند. در این راهپیمایی همه بر این باور بودند كه باید حرف آخررا بزنند. دیگر محدودیتی نیز در كار نبود و كسی در میدان انقلاب مواظبمجسمهی شاه نبود. هر كس، هر حرفی میخواست میزد و هراعلامیهای كه تمایل داشت میچسباند و پخش میكرد. راهپیمایی همخیلی طولانی بود و چون جمعیت خیلی كند حركت میكرد، ساعت30:13 به میدان آزادی رسیدیم. مردم از بس در این روز با صدای بلندشعارهایی كه از اعماِ وجودشان برخاسته بود سر داده بودند، صدایشانگرفته بود. شعارهای زیادی در این روز سر داده شد كه من تعدادی ازآنها یادم است. مهمترین شعار آن روز شعار «مرگ بر شاه» بود كه در روزتاسوعا از آن خبری نبود و امام(ره) دستور دادند كه در روز عاشورا اینشعار داده شود. این شعار در انتهای شعار زیر نیز داده میشد: «ای شاهخائن، آواره گردی، خاك وطن را ویرانه كردی، كشتی جوانان وطناللهاكبر، كردی هزاران تن كفن اللهاكبر، مرگ بر شاه، مرگ بر شاه».شعارهای دیگر عبارت بودند از: «ای شهید حق آیم به سویت، بهشتموعود در پیش رویت»؛ «حكومت اسلامی ایجاد باید گردد»؛ «تا شاه كفننشود، این وطن وطن نشود».
در قطعنامهی 17 مادهای كه در پایان این راهپیمایی خوانده شد برخیمسایل برای نخستین بار مطرح شد. فرازهای این قطعنامه كه در تاریخثبت شده بدین قرار است: «تأیید رهبری بلامنازع حضرت امام، بركناریشاه و برچیده شدن بساط سلطنت، نفی استعمار خارجی و نیل بهاستقلال و خودكفایی ملی، برقراری حكومت عدل اسلامی، حفظ حقوِسیاسی ـ اجتماعی افراد جامعه و اقلیتهای مذهبی، اعطای آزادیواقعی و حفظ حیثیت، شرف و كرامت انسانی به زنها، اجرای عدالتاجتماعی و نفی هر گونه تبعیض و استثمار، احیای كشاورزی كه بر اثرانقلاب شاه و ملت نابود شده بود، پیشرفت صنعت، ادامهی اعتصابات تاسقوط رژیم، احتراز از احتكار و گرانفروشی، اخطار به ارتش و دعوت ازارتشیان برای اتحاد با مردم، رد اتهام نفوذ كمونیستها و كمونیسم درانقلاب اسلامی، آزادی كلیهی زندانیان سیاسی، ادامهی نهضت تا نفیرژیم و سقوط رژیم خائن شاه.»
همان روز عاشورا سه فروند هلیكوپتر را دیدم كه در آسمانمیچرخند. مردم میگفتند كه این هلیكوپتر شاه است و او هم درتظاهرات شركت كرده است!! بعد از انقلاب با مراجعه به اسناد فهمیدیمكه حدس مردم درست بوده است و نشان میداد كه مردم ما خیلیهوشمند هستند و همه مسایل را به رغم اطلاعات كم، میفهمند.
بعدها در اظهارات ارتشبد فردوست مطالب خوبی در این خصوصبهدستمان آمد. بنابر اظهارات وی، شاه در یكی از هلیكوپترها با ازهارینشسته و با مشاهدهی وسعت راهپیمایی، وحشتزده رو به ازهاریمیكند و میگوید: «تمام خیابانهای تهران را مخالفین من اشغال كردهاند،پس موافقین كجا هستند؟» ازهاری پاسخ داد: «در خانههایشان.» شاه بایأس ادامه داد: «پس فایدهی ماندن من در این مملكت چیست؟» وازهاری پاسخ داد: «این بسته به نظر خودتان است.»
در همان روزها یعنی بعد از تظاهرات عظیم عاشورا، خبرنگارروزنامهی فرانسوی لوموند به شاه میگوید: «شما هم مانند ژنرال دوگل(رئیس جمهور اسبق فرانسه) از طرفداران خود بخواهید كه به حمایتشما به خیابانها بریزند و از شما حمایت كنند. آنچنان كه مردم فرانسه بهخیابان شانزهلیزه ریختند و از دوگل حمایت كردند.» شاه در جوابمیگوید: «تأسف در این است كه طرفداران من اكنون در شانزهلیزههستند!!» یعنی همگی از كشور فرار كردهاند و در اروپا و آمریكا بهسرمیبرند.
اولین واكنش به تظاهرات روز عاشورا، ساعت 2 بعدازظهر همان روزدر پادگان لویزان اتفاِ افتاد. آن روز چند درجهدار و سرباز در نهارخوری،افسران حكومت نظامی را به رگبار میبندند. اسنادی كه در این مورد برجای مانده حكایت از آن دارد كه 170 تن در آن حادثه كشته و زخمیشدند. این نخستین واكنش مبارك روز عاشورا بود. از آن به بعد افسران وژنرالهای ارتش آرامش خاطر نداشتند. آن آرامشی كه همیشه داشتند و پارا روی پا میانداختند و سیگار میكشیدند و مشروب میخوردند و بهراهپیمایی مردم میخندیدند، دیگر برایشان ممكن نبود و به هیچ كسنمیتوانستند اعتماد كنند. از اینرو سربازان، افسران و درجهداران جزء رااز خودشان جدا كردند؛ چون ابزار حكومت نظامی و مجری دستورات،همین سربازان و افسران جزء بودند و نه ژنرالها و عملاً موتور حكومتنظامی از كار افتاد. این بزرگترین دستاورد فوری راهپیمایی عاشورا بود.ضمناً در همان روز گروه زیادی از سربازها، با اسلحه و بدون اسلحه، فراركردند كه متأسفانه هنوز آمار دقیقی از تعداد آنها به دست نیاوردهام.
اما تأثیر اساسی و بازتاب این راهپیمایی در خارج را باید از زباننیرومندترین حامی شاه، یعنی كارتر شنید. برای نشان دادن تأثیر آن بركارتر لازم است ابتدا به موضعگیری قبلی وی دربارهی شاه و وضعیتایران، كه در نهم آذر آن را اعلام داشت، و سپس بر موضعگیری او پس ازراهپیمایی تاسوعا و عاشورا اشاره كنیم تا با مقایسهی آنها میزان این تأثیرمشخص شود. كارتر در نهم آذر، ضمن حمایت مؤكد از شاه میگوید كهما برای برقراری ثبات، ادامهی اعطای آزادیهای سیاسی و پیشرفتهایاقتصادی در ایران اعتماد كامل داریم. اما همین كارتر پس از مشاهدهراهپیمایی تاسوعا و عاشورا، ناامیدانه اعلام كرد كه نمیداند آیا شاه ایرانمیتواند با این آشوبهای خونین در كشورش باقی بماند یا خیر.
پس از اظهار نظر رسمی كارتر راجع به ایران، پنتاگون همان روز اعلاممیكند كه پنج فروند هواپیمای سنگین برای خارج كردن 670 آمریكاییبه ایران میفرستد. در اینجا لازم میدانم بگویم كه كارتر آدم برجستهایبود. كارتر با زیركی، صولت اعراب را در كمپدیوید شكست و بهرویاهای آنها پایان داد. نقطهی ضعف كارتر فقط انقلاب اسلامی بود.البته این را هم نباید به حساب بیكفایتی كارتر گذاشت، بلكه انقلاب ایرانبسیار بزرگ بود و مهمتر از همه، امام(ره) بسیار بزرگ و برجسته بودند كهكارتر در دستهای نیرومند ایشان مچاله شد.
امام(ره) هم میبایست نسبت به حركت عظیم عاشورا واكنش نشاندهند. حضرت امام(ره) در همان عصر عاشورا در مصاحبه با تلویزیونسی،بی،اس (C.B.S.) با اشاره به راهپیمایی آن روز فرمودند: «تمام ملترأی داد كه شاه نباید باشد و باید دنیا این معنی را بداند كه شاه به هیچوجه دیگر قانونیت ندارد و باید برود.»
فردای آن روز هم امام(ره) اعلام میكنند: «مجلس آمریكا باید ازكارتر مؤاخذه و او را استیضاح كند كه چرا از یك حكومتی پشتیبانیمیكند كه پایهی ملی ندارد؛ این خلاف مصالح آمریكا است. اگر اینپشتیبانی باشد نفت برای آمریكا نخواهد بود. آنهایی كه از شاه حمایتمیكنند، چه آمریكا، چه انگلستان و چه شوروی و چه سایر ممالك كهنیازمند به نفت ایران هستند باید بدانند كه ما حتی با فروش عادلانهینفت موافقت نخواهیم كرد.»
ملاحظه میكنید كه امام(ره) در اینجا بهعنوان رئیس حكومت حرفآخر را میزنند و نه به عنوان رهبر انقلاب و انقلابیون. اینطور از موضعقدرت صحبت كردن، حاصل راهپیمایی عاشورا است. اگر چه حضرتامام(ره) همیشه صریح و گستاخانه حرف میزدند، اما بعد از عاشورا اینصراحت شدت پیدا كرد و دستور دادند كه پول آب و برِ را مردم نبایدبپردازند و حتی اجازه دادند كه از محل وجوه شرعی به آسیبدیدگانانقلاب كمك كنند. حضرت امام(ره) در آذرماه نیز جمعاً 51 سخنرانی ومصاحبه داشتند و این نشاندهنده رهبری بلامنازع امام(ره) و همچنینضرورت توجه دنیا به مسایل ایران و هدف نهایی كه تشكیل جمهوریاسلامی بود، میباشد.
صحبتهای حضرت امام(ره)، كه كاملاً از موضع قدرت بود، نشانگراین امر بود كه انقلاب اسلامی برای كسانی كه تا آن زمان درك آن رانداشتند جا افتاده است. امام(ره) كه از همان ابتدا وارد قضایا شدند،پیروزیشان را پیش چشم خود میدیدند و هر چه حكومت نظامی تداومپیدا میكرد، امام(ره) خودشان را به مقصد نزدیكتر مییافتند. ولی چونایشان مرد خدا بودند همیشه خودشان را نفی كردند و برعكس اثباتشدند و همیشه خودشان را كوچك كردند، اما خداوند قادر ایشان رابزرگ كرد.
تواضع است دلیل رسیدگان كمالسوار چون كه به مقصد رسد پیاده شود
امام(ره) واقعاً به مقصد رسیده و پیاده شده بودند. دیگر نیازی نبود كهبخواهند بگویند من چنین و چنان هستم. اینها رفتار و كردار كسی استكه هنوز خیلی باید رشد و تعالی پیدا كند، اما امام(ره) تعالی پیدا كرده بود.
بعد از عاشورا ضمن اینكه امام كارت قرمز را به شاه دادند و تمامتلاشهای شاه نیز برای خنثی كردن آن بینتیجه ماند، زمامداران ووابستگان رژیم یكی بعد از دیگری از كشور خارج شدند. حمایتغربیها از شاه هم بهتدریج كاهش پیدا كرد. این مسایل در ظاهر و روانشاه خیلی اثر گذاشت. شاه همان عصر عاشورا میبایست از كشور خارجمیشد. اما عدهای از همین «بادمجان دور قابچینها» كه هدف ومأموریت اساسی آنها نابودی ملت بود، همینطور دفعالوقت میكردندكه شاه بیشتر بماند. ولی سرانجام شاه نتوانست بیشتر از یك ماه بعد از آنماجرا دوام بیاورد و با تشكیل حكومت شاهپور بختیار، از كشور خارجشد.
منبع: کتاب عبور از شط شب