نویسنده: آیة الله العظمی مکارم شیرازی
یا عَلِیُّ، حَقُ الَولَدِ عَلی وَالدِهِ اَن یُحسِنَ اِسمَهُ وَ أدَبَهُ وَ یَضَعَهُ مَوضِعاً صالحاً و حَقُّ الوالِدِ عَلی وَلَدهِ أن لایُسَمّیهِ بإسمِهِ وَ لایَمشی بَینَ یَدیَهِ و لا یَجِلسَ أمامَهُ وَ لایَدخُلَ مَعَهُ الحَمامَ.
ای علی، حقّ اولاد بر پدر آن است که اسم نیکویی بر وی نهد و او را مؤدّب و با کمال تربیت کند و به کسب و شغل خوبی وی را وادارد و حقّ پدر بر اولاد آن است که او را به اسم با صدای بلند نخوانَد (یعنی او را به اسم صدا نزند) پیشاپیش او راه نرود و مقدّم بر او ننشیند و با او حمام نرود. (1)
بحارالانوار، ج 77، ص 60
نور هدایت
در اینجا مناسب است که خاطرهای را از آیة الله العظمی مرعشی نجفی (رحمه الله) نقل کنیم. ایشان میگفت: در نجف که بودیم یک روز مادرم گفت: پدرت را صدا بزن تا بیاید برای صرف ناهار، من رفتم طبقهی بالا و دیدم پدرم در حال مطالعه خوابش برده است، نمیدانستم چه کنم، با خودم گفتم خدایا امر مادر را اطاعت کنم؟ میترسیدم با بیدار کردن ایشان از خواب باعث رنجش خاطر مبارکشان شوم، خم شدم و چند بوسه بر کف پای پدر زدم تا از خواب بیدار شد. پدرم سیّدمحمود مرعشی وقتی این علاقه و ادب و احترام را از من دید فرمود: شهاب الدّین تو هستی؟ عرض کردم: آری آقا. پدرم دو دستش را به آسمان بلند کرد و فرمود: پسرم، خداوند عزِّتت را بالا بَبرد و تو را از خادمان اهل بیت (علیهم السلام) قرار دهد. آقای مرعشی میگفت: هر چه دارم از برکت دعای پدر است.
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.
ای علی، حقّ اولاد بر پدر آن است که اسم نیکویی بر وی نهد و او را مؤدّب و با کمال تربیت کند و به کسب و شغل خوبی وی را وادارد و حقّ پدر بر اولاد آن است که او را به اسم با صدای بلند نخوانَد (یعنی او را به اسم صدا نزند) پیشاپیش او راه نرود و مقدّم بر او ننشیند و با او حمام نرود. (1)
بحارالانوار، ج 77، ص 60
نور هدایت
در اینجا مناسب است که خاطرهای را از آیة الله العظمی مرعشی نجفی (رحمه الله) نقل کنیم. ایشان میگفت: در نجف که بودیم یک روز مادرم گفت: پدرت را صدا بزن تا بیاید برای صرف ناهار، من رفتم طبقهی بالا و دیدم پدرم در حال مطالعه خوابش برده است، نمیدانستم چه کنم، با خودم گفتم خدایا امر مادر را اطاعت کنم؟ میترسیدم با بیدار کردن ایشان از خواب باعث رنجش خاطر مبارکشان شوم، خم شدم و چند بوسه بر کف پای پدر زدم تا از خواب بیدار شد. پدرم سیّدمحمود مرعشی وقتی این علاقه و ادب و احترام را از من دید فرمود: شهاب الدّین تو هستی؟ عرض کردم: آری آقا. پدرم دو دستش را به آسمان بلند کرد و فرمود: پسرم، خداوند عزِّتت را بالا بَبرد و تو را از خادمان اهل بیت (علیهم السلام) قرار دهد. آقای مرعشی میگفت: هر چه دارم از برکت دعای پدر است.
پینوشتها:
1. با پدر حمام نرفتن منظور قدیم است که بدون لنگ حمام میرفتند و قهراً نظر پسر بر عورت پدر میافتد نه مطلقاً، چون در روایت دیگری تصریح به این مطلب دارد.
منبع مقاله :مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.