مؤلفه‌های تحقق حکومت الگو در اندیشه و عمل امام علی (ع)

حکومت الگو در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) عبارت است از بسترسازی و حرکت در راستای اصلاح امور مردم و ساماندهی و پاسخ همه جانبه به نیازها و تأمین سعادت و هدایت آنان در این جهان، و رستگاری و نجات در جهان
شنبه، 30 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
مؤلفه‌های تحقق حکومت الگو در اندیشه و عمل امام علی (ع)
 مؤلفه‌های تحقق حکومت الگو در اندیشه و عمل امام علی (ع)

 

نویسنده: مجید احمدی (1)

 

چکیده

حکومت الگو در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) عبارت است از بسترسازی و حرکت در راستای اصلاح امور مردم و ساماندهی و پاسخ همه جانبه به نیازها و تأمین سعادت و هدایت آنان در این جهان، و رستگاری و نجات در جهان دیگر، حکومت الگو از منظر و عمل امام علی (علیه السلام)، مدیریت صحیح و حق‌مدارانه و عدالت‌گرا و دلسوزانه و فضیلت‌مدار و ارزش‌گرایانه و اخلاق گستر در راستای خدمت به مردم و فراهم کردن زمینه‌ی تربیت و رشد جامعه و حاکمیت تام عدالت اجتماعی است. این حکومت، مدیریت و اداره‌ی جامعه براساس پایبندی تام به معیارهای الهی و ارزش‌های انسانی و تابعیت محض از حدود و چهارچوب‌ها و تعالیم شریعت است. در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام)، حکومت الگو هیچ‌گاه به مفهوم خودکامگی، فریبکاری، انحصارطلبی، دنیازدگی، قدرت‌مداری، سازش کاری، تزویر و ریا، تحکم و زورگویی همچون طعمه و ابزار تأمین آب و نان و دنیای حاکمان و زمامداران نیست که هرگونه بخواهند در آن طمع و تصرف نمایند؛ بلکه حکومت را در حکم بار امانت و مسئولیتی گران بر گردن حاکمان و زمامداران می‌داند که آنان باید در مسئولیت باشند نه مسلط بر آن. امام علی (علیه السلام) به بشریت و به همه‌ی تاریخ آموخت که می‌توان و باید حکومت و قدرت را به زیور زیبنده‌ی ارزش‌های الهی و اخلاقی آراست و حدود الهی و فضایل اخلاقی را مهاردار قدرت و حکومت کرد. از دیدگاه آن حضرت، حکومت و زمامداری در همه‌ی مراتب خود، تنها حق و شایسته‌ی صالحان و مهذبین است و تا فردی واجد معیارها و مؤلفه‌های لازم نباشد، اهلیت و حق حکومت و زمامداری را نمی‌یابد و آنان که بدون حق و اهلیت در این عرصه وارد شوند، جز فساد و تباهی‌گری به بار نخواهند آورد و همین نگاه اخلاقی و متعالی حاکم بر حکومت و قدرت، بزرگترین مانع در برابر فساد حکومت و قدرت و جامعه است. در منطق حکومت الگوی علوی، ستم و بی عدالتی و استضعاف، هیچ‌گاه نمی‌تواند راه دستیابی به قدرت و حکومت و حفظ آن باشد و کسی که با گناه و ستم و حق‌کشی به قدرت می‌رسد، پیروز نیست و آن که با شرارت و فسق و فجور غلبه می‌یابد، در واقع مغلوب است. امام علی (علیه السلام) با صداقت و صراحت تمام، همان را که بدان اعتقاد داشت و خود را به انجام آن ملتزم می‌دانست، بیان می‌کرد و همان را که بیان می‌نمود و در عمل خود را بدان پایبند می‌دانست و با تمام قدرت و به هر قیمتی بر آن ایستادگی می‌کرد. این مقاله مؤلفه‌ها و شاخصه‌های تحقق حکومت الگو را براساس انچه امام علی (علیه السلام) اندیشه نموده و بیان کرده‌اند و آن‌چنان که براساس آنها در عمل، حکومت و زمامداری کرده‌اند، تبیین و ترسیم و احصا نموده است؛مؤلفه‌هایی که در تمام دوران زندگی و زمامداری امام علی (علیه السلام) و بر تمامی تفکرات، برنامه‌ریزی‌ها، تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات سیاسی ایشان حاکم و جزء لاینفک آنها بوده است. این مؤلفه‌ها عبارت‌اند از: عدالت‌محوری، حق‌مداری، صداقت و صراحت، اعتدال و میانه‌روی، همسویی هدف و وسیله، شایسته سالاری، تقوا و پارسایی، انتقادپذیری، مشورت و رایزنی، تعهد محض به حدود الهی و اصول اخلاقی و انسانی، آینده‌نگری و عاقبت‌اندیشی، زمانه‌شناسی، توجه به منافع و آرا و رضایت مردم، پایبندی محض به تعهدات.

مقدمه

بدون شک پرآوازه‌ترین حاکم و زمامدار تاریخ بشریت که در اندیشه و عمل جامع‌ترین و متعالی‌ترین الگوی علمی و عملی حکومت و زمامداری را برای بشریت ارائه نموده و به ودیعه گذاشته است، امام علی (علیه السلام) است. به طور یقین، مهمترین تفاوت و تعارض حکومت و زمامداری الگوی علوی که آن را از دیگر حاکمان و زمامداران متمایز می‌سازد، مؤلفه‌ها و شاخصه‌های منحصر به فرد حکومت و زمامداری الگو در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) است و بی جهت نیست اگر آن همه ناملایمات و دشواری‌های دوران حکومت امام علی (علیه السلام) را برخاسته از همین مؤلفه‌ها و شاخصه‌های منحصر به فرد بدانیم. حکومت الگو در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) تنها در چارچوب شریعت و پایبندی تام و بی قید و شرط به حدود و ارزشهای الهی و انسانی معنا پیدا کرده و تکون می‌یابد و این امر دو مقوله‌ای است که بسیاری از حاکمان و حکیمان و فیلسوفان بر این باورند که هرگز نمی‌توان آنها را همخانه کرده و حکومت و زمامداری مبتنی بر اخلاق و ارزش‌های اخلاقی و انسانی و معنوی را بنا نهاده و تحقق بخشید؛ چرا که از دیدگاه آنان حکومت و اخلاق عملاً مفهومی متناقض و پارادوکسیکال است. امام علی (علیه السلام) به بشریت و به همه‌ی تاریخ آموخت که می‌توان و باید حکومت و قدرت را به زیور زیبنده‌ی ارزش‌های الهی و اخلاقی آراست و حدود الهی و ارزش‌های انسانی را مهاردار قدرت و حکومت نمود. حکومت الگو و مدینه فاضله از دیدگاه امام علی (علیه السلام) تنها همین‌گونه بنا شده و تحقق خواهد یافت. در طول تاریخ، حاکمان و زمامداران نادری بوده‌اند که گاهی فضای حکومت را به عطر دل انگیز ارزش‌های اخلاقی و انسانی عطرآگین کرده‌اند و چند صباحی منطقه‌ای از جهان را اندکی به زیور فضیلت و کرامت آراسته‌اند، اما کجایند حاکمان و زمامدارانی که مانند امام علی (علیه السلام) تمام اندیشه‌ها و نظریه‌های خود را با همه‌ی راهبردهای عملی خود همراه کرده و حکمت و حکومت را به هم آمیخته و نمونه‌ای از جامعه‌ی الگو و مدینه‌ی فاضله را به بشریت نشان داده باشند. امام علی (علیه السلام) ربّ‌النوع عدالت، فضیلت، اخلاق، تعهد محض به ارزش‌های الهی و انسانی در حوزه‌ی حیات سیاسی و اجتماعی بشر و حکومت و زمامداری است. تحقق جامعه‌ی الگو در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام)، واجد مؤلفه‌ها و شاخصه‌های اساسی و جدایی‌ناپذیر است. مؤلفه‌ها و شاخصه‌هایی که امام علی (علیه السلام) با اعتقاد راسخ به آنها زندگی نمود، حکومت کرد و به شهادت رسید و در تمام دوران زندگی و زمامداری امام بر تمامی تفکرات، برنامه‌ریزی‌ها، تصمیم گیری‌ها و نظرات و اقدامات سیاسی ایشان حاکم و جزء لاینفک آنها بود، الگو هستند.
این مقاله با بهره‌گیری از روش کتابخانه‌ای و بررسی و مداقه در اندیشه و عمل سیاسی
امام علی(علیه السلام) و مطالعه و جمع بندی نامه‌ها، خطبه‌ها، کلمات قصار و فرمایشات بجا مانده از آن حضرت، در پی تبیین و ترسیم مؤلفه‌ها و شاخصه‌های تحقق حکومت الگو در اندیشه و عمل ایشان برآمده است. مؤلفه‌ها و شاخصه‌هایی که باید به عنوان الگو، اسوه، دستورالعمل و سرمشق همه‌ی حاکمان و زمامدارانی باشد که داعیه‌ی تأسی و رهروی از آن امام همام و بزرگوار عالم هستی را داشته و در پی برپایی حکومت الگو هستند. البته باید به این نکته‌ی مهم اذعان کرد که آنچه تحت عنوان مؤلفه‌های تحقق حکومت الگو در اندیشه و عمل امام علی(علیه السلام) احصا شده است، بالغ بر 30 مورد بود که به دلیل محدودیت‌های موجود، این مقاله تنها به طرح و تبیین برخی از مهم‌ترین مؤلفه‌ها خواهد پرداخت که عبارت‌اند: از: عدالت محوری، حق‌مداری، صداقت و صراحت، اعتدال و میانه‌روی، همسویی هدف و وسیله، شایسته‌سالاری، مشورت و رایزنی، آزادی نقد و انتقادپذیری، تقوا و پارسایی.

عدالت‌محوری

عدالت مقدس‌ترین و شیرین‌ترین واژه‌ای است که در طول تاریخ توسط حاکمان و زمامداران مطرح گردیده و مورد ستایش قرار گرفته است؛ بی آنکه آنان خود را به اجرای آن مقید و موظف بدانند. عدالت یکی از مهم‌ترین و بارزترین صفات خداوند است که تا در افکار و اندیشه و شخصیت و روح و باور فردی تحقق نیابد هیچ‌گاه در شخصیت اجتماعی و مدیریت و عمل سیاسی تبلور نخواهد یافت. بدون شک امام علی (علیه السلام) رب النوع عدالت و پرآوازه‌ترین انسان و سیاستمدار و زمامدار تاریخ بشریت است که در اندیشه و عمل، عالی‌ترین الگوی حکومت و زمامداری بر محور عدالت را به عنوان مهم‌ترین و زیربنایی‌ترین شاخصه‌ی جامعه‌ی الگو ارائه کرده است. از منظر ایشان، عدالت در جامعه‌ی الگو به معنای زدودن تبعیض‌ها در تمامی عرصه‌ها و توجه به شایستگی‌ها در همه‌ی امور است. در این منظر، آنجا که باید مساوات رعایت گردد باید به دقت مورد نظر قرار داده شود و آنجا که باید استحقاق و صلاحیت و شایستگی موجب تفاوت و امتیاز شود، حقوق متناسب هر صاحب حقی به جد رعایت گردد و برای همگان امکان رشد و شکوفایی استعدادها و بهره مندی از امکانات براساس تلاش و استعداد و شایستگی فراهم شود. هر کس و هر چیز در جایگاه خودش باشد و به هیچ کس و هیچ چیز ستم روا نشود و حقوق و حرمت همه کس و همه چیز رعایت شود. عدالت در اندیشه سیاسی امام علی (علیه السلام) در مفهومی همه جانبه و عمیق به معنای قرار دادن هر کس و هر چیز در جای خود براساس استحقاق و رساندن هر ذی‌حقی به حقش می‌باشد. ایشان می‌فرماید:
العَدلُ یَضَعُ الامُورَ مَوَاضِعَهَا؛ عدلت کارها را بدانجا می‌نهد که باید». (نهج البلاغه، 1372: حکمت 437)
از دیدگاه امام علی (علیه السلام) مهم‌ترین و اساسی‌ترین مؤلفه و معیار حکومت و زمامداری در تحقق حکومت الگو، عدالت‌خواهی و اجرای عدالت است. از منظر ایشان، در حکومت الگو، همه‌ی امور با معیار عدالت سنجیده می‌شود و عدالت میزان و معیار حکومت و زمامداری است نه حکومت میزان عدالت. از این رو امام علی (علیه السلام) همه چیز را در حکومت الگو بر محور عدالت می‌بیند و می‌فرماید:
مِلَاکُ السِّیَاسَة العَدل؛ معیار و میزان سیاست، عدالت است. (خوانساری، 1360: ج 6، 611) ایشان عدالت را اصل و جان مایه‌ی تدبیر و سیاست معرفی می‌کنند:
العَدلُ سَائِسٌ عامٌّ؛ عدالت تدبیرکننده‌ای است به سود همگان. (نهج البلاغه، حکمت 437)
امام علی (علیه السلام) حکومت و سیاست درست و بهترین سیاستمداری و حکومت را که متضمن برپایی حکومت الگو باشد، سیاستی معرفی می‌کند که بر عدالت همه جانبه و عمیق استوار باشد. ایشان می‌فرماید:
خَیرُ السِّیَاساتِ العَدل؛ بهترین سیاست‌ها عدالت است. (خوانساری، 1360: ج 3، 420)
امام علی (علیه السلام) برقراری عدالت در جامعه‌ی الگو را به «قرّة عین» یعنی نور دیده برای زمامداران و حکومت تعبیر می‌کند؛ یعنی برقراری امنیت، آرامش و راحتی و رفاه که از ثمرات اجرای عدالت است. به تعبیر دیگر، برقراری عدالت مانند نور برای آرامش یافتن دیدگان حکومت است.
انَّ أفضَل قُرّةِ عین الوُلاةِ استقامه العَدلِ فى البِلادِ و ظُهُورُ وَ مَوَدّةُ الرعیه؛ بى گمان بهترین روشنی چشم زمامداران، برقراری عدالت در کشور است و ظهور و گسترش محبت مردم را به دنبال دارد. (نهج البلاغه، نامه‌ی 53)
از منظر ایشان عدالت در حکومت الگو، زندگی فردی و اجتماعی انسان‌ها را مملو از امنیت، آرامش، راحتی، رفاه و رشد و تعالی می‌کند که امام از آن به جمال و زیبایی سیاست تعبیر می‌کنند:
جَمَالُ السِّیاسَةِ العَدلُ فِی الإمرَة؛ جمال و زیبایی سیاست در پایی عدالت در حکومت است. (خوانساری، 1360: ج4، 375)
امام علی (علیه السلام) در تعابیر بسیار مهم و حکیمانه‌ای، برقراری عدالت را اساساً ضامن بقای قدرت و تداوم حکومت می‌دانند:
- لَن تُحصِنُ الدُّوَلِ بِمِثلِ استِعمالُ العَدلِ فیها؛ هیچ چیزی همانند برقراری عدالت، حکومت‌ها را محافظت نمی‌کند. (همان، ج5، 70)
- العَدلُ جَنَّةُ الدُّوَلِ؛ عدل سپر (محافظ) حکومت‌هاست. (همان، ج 2، 62)
- اعدِل تَدُم لک القُدرَةِ؛ عدالت بورز که موجب تداوم قدرت و اقتدار است». (همان، ج2، 178)
- مِن جَارَتُ وَلایته زَالَتِ دَولَتِهِ؛ کسی که در دایره‌ی حکومتش ظلم و بی‌عدالتی کند، حکومتش از بین خواهد رفت». (همان)
- مَن عَمِلَ بِالعَدلِ حَصنَ اللهُ مُلکُه؛ کسی که به عدالت عمل کند خداوند قلمرو حکومتش را - حفظ خواهد نمود. (همان، ج 2، 209)
- ثَبَاتُ الدُّوَلِ بِالعَدلِ؛ پایداری حکومت‌ها به برپایی قسط و عدل است. (همان، ج 1، 329)
اما امام علی (علیه السلام) نه تنها جایگاه عدالت در تحقق حکومت الگو را در اوج اندیشه‌ی خود مطرح می‌نمایند بلکه عدالت در عمل و رفتار سیاسی ایشان نیز سر منشأ و علت‌العلل و محور تمامی برنامه‌ریزی‌ها، تصمیم گیری‌ها و اقدامات است. عدالت با رفتار و عمل امام علی (علیه السلام) آن‌چنان درآمیخته و در هم تنیده است که هیچ‌گاه نمی‌توان آنها را جدای از همدیگر دید؛ یعنی عدالت با عمل و رفتار امام علی (علیه السلام) تعریف می‌شود و عمل امام علی (علیه السلام) معرف و مساوی
با عدالت است تا جایی که اگر بگوییم علت مهمترین عمل و انتخاب سیاسی امام علی (علیه السلام) یعنی پذیرش خلافت، تنها به دلیل در خطر افتادن عدالت در جامعه بود، سخنی به گزاف نگفته‌ایم. جرج جرداق، نویسنده‌ی شهیر مسیحی نیز به همین نکته اشاره می‌کند: «مسئله‌ای که علی بن ابی طالب را مجبور به پذیرش خلافت نمود، در خطر بودن عدالت اجتماعی بود».
(جرداق، بی تا: 57)
نکته‌ی مهم اینکه، امام علی (علیه السلام) در راستای اجرا و برقراری عملی عدالت در جامعه‌ی الگو، ابتدا از خود و سپس از هسته‌ی اصلی حکومت و نزدیک‌ترین یارانش آغاز کرد و به دورترین حلقه‌های حاکمیت بسط و توسعه داد. این امر، مهمترین وجه تمایز ایشان در نگاه به عدالت و اجرای آن نسبت به سایر حاکمان و زمامداران تاریخ بشریت است. آری! مهمترین مطالبه‌ی امام علی (علیه السلام) از زمامداران خویش در راستای برقراری حکومت الگو، توجه همه جانبه‌ی آنان در همه‌ی مراتب و شئون به عدالت و اجرای آن است.
ایشان به یکی از والیان خود این گونه دستور می‌دهند:
استَعمِلِ العَدلَ و احذَرِ العَسفَ و الحیف، فَانِ العَسفِ یعود بِالجَلاءِ و الحیف یدعو الی السیف؛ کار به عدالت کن و از ستم و بیداد بپرهیز که ستم، رعیت را به آوارگی وا دارد و بیدادگری شمشیر در میان آرد». (نهج البلاغه، 445)
امام علی (علیه السلام) در نامه‌ای که سرشار از عدالت‌خواهی و عدالت‌گرایی است خطاب به مأموران جمع‌آوری زکات دستور می‌دهند در انجام وظایف شرعی و قانونی خود هیچ‌گونه تعدی و ستمی ننمایند حتی در راه رفتن خود؛ به گونه‌ای به سوی مردم حرکت کنند که آنان احساس ترس و ناامنی نکنند و در احترام و ادب و حرمت گذاشتن آنان کوتاهی نکنند:
برو با ترس از خدا که یگانه و بی همتاست، مسلمانی را مترسان؛ اگر او را خوش نیامد به سروی مران؛ بیش از حق خدا از مال او مستان؛ چون به قبیله‌ای رسی، بر سر آب آنان فرود آی و به خانه‌هایشان در میایی، پس آهسته و آرام سوی ایشان رو، تا به میان آنان رسی سلامشان کن و در درود گفتن کوتاهی مکن. (همان، نامه‌ی 52)
همچنین امام علی (علیه السلام) در تعبیر دیگری بدترین نوع حکومت و زمامداری را سیاست و حکومت جامعه براساس ظلم و ستمگری معرفی می‌کند:
بِئسَ السیاسه الجَورِ؛ بدترین نوع سیاست (اداره‌ی جامعه) ستمگری است». (علیخانی، 1381: 16)
ایشان در ادامه‌ی نامه‌ی خود، کارگزاران را بر اعتماد به مردم سفارش می‌کند و آنان را از هرگونه رفتار غیرانسانی و ایجاد ترس و ارعاب و سخت‌گیری و خشونت پرهیز می‌دهد:
پس بگو: بندگان خدا! آیا خدا را در مال‌های شما حقی است تا آن را به ولّی او بپردازید؟ اگر کسی گفت نه، متعرض او مشو و اگر گفت آری، با او برو؛ بی آنکه او را بترسانی یا بیمش دهی یا بر او سخت گیری یا کار او را سخت گردانی. (نهج البلاغه، نامه‌ی 52)
در منطق امام علی (علیه السلام)، گستره‌ی عدالت در حکومت الگو به گونه‌ای است که شعاع آن حتی از محیط زندگی و تعاملات انسان‌ها فراتر رفته و کلیه‌ی جانداران و نباتات و جمادات را نیز فرامی‌گیرد. توجه ایشان به عدالت تا بدانجاست که به کارگزاران خود حتی اجازه ترساندن و بدرفتاری و خارج شدن از رفتار عادلانه نسبت به حیوانات را هم نمی‌دهد تا چه رسد به صاحبان آن حیوانات.
آنچه از زر و سیم به تو دهد بگیر، اگر او را گاو و گوسفند و شترهاست، بی رخصتِ او میان آنان نرو، که بیشتر آن رمه برای اوست. چون به رمه رسیدی، چونان کسی به میانشان مرو که بر رمه چیرگی دارد، یا خواهد که آنها را بیازارد. چارپایان را از جای مگریزان و مترسان و با صاحب آنها در گرفتن حق خدا بدرفتاری مکن. (همان)
و نیز امام علی (علیه السلام) در ابتدای زمامداری خود این گونه می‌فرماید:
اتَّقُواللهَ فِی عِبَادِهِ و بِلادِهِ، فَإنَّکُم مَسؤولُونَ حَتَّی عَنِ البِقَاعِ و البَهَائِمِ؛ تقوای خدا را در برخورد با بندگان او و شهرهای او رعایت کنید؛ چه آنکه شما حتی از نقاط زمین و حیوانات مواخذه خواهید شد». (همان، خطبه‌ی 167)
ایشان در فرمان خود به مالک اشتر می‌فرماید:
وَ لیکن أَحَبَّ الامور الیک أَوسَطُهَا فی الحَقِّ و أَعمُّهَا فی العَدلِ؛ باید محبوب‌ترین امور و کارها در نزد تو حد وسط‌ترین و معتدل‌ترین آنها در حق و فراگیرترین و جامع‌ترین آنها در عدالت باشد. (همان، نامه ی 53)
امام علی (علیه السلام) در راستای تحقق حکومت الگو، همگان را در مقابل قوانین یکسان و دارای حقوق برابر می‌داند و حزب و گروه، طبقه، لباس و ثروت و مسئولیت را موجب تبعیض و بی عدالتی و نابرابری در مقابل قانون نمی‌داند و زمامداران خود را به شدت از ارتکاب خلاف این رفتار پرهیز می‌دهد. ایشان خطاب به مالک اشتر می‌فرماید:
وَ ایاک وَ الاِستِئثَارَ بِمَا النَّاسُ فیه أُسوَةُ؛ و بپرهیز از مقدم داشتن خود، در اموری که مردم در آن مساوی‌اند. (همان)
فَلیَکُن أَمرُ النَّاسِ عِندَکَ فِی الحَقِّ سَوَاءً؛ پس باید کار مردم در آنچه حق است نزد تو یکسان باشد. (همان، نامه‌ی 59)
امام علی (علیه السلام) هنگامی که به اصرار مردم زمامداری را می‌پذیرند، حکومت را یکپارچه در بی عدالتی و ستم و محو ارزش‌ها و فضیلت‌ها و نیرنگ و سوء استفاده و مدیریت و مسئولیت براساس روابط نادرست و نه ضوابط و شایستگی می‌دیدند. لذا پس از بیعت مردم با ایشان، در سخنانی ضرورت تحول و دگرگونی بنیادین و پایه‌ریزی حکومتی جدید به عنوان حکومت الگو مبتنی بر عدالت را گوشزد نموده و همگان را بر این مهم توجه داده و آماده می‌نمایند:
سوگند به کسی که پیامبر را به حق مبعوث کرد به سختی مورد آزمایش قرار می‌گیرید و غربال می‌شوید و همانند محتویات دیگ جوشان زیر و رو خواهید شد آن‌چنان که بالا، پایین و پایین، بالاتر قرار خواهد گرفت آنان که به راستی در اسلام سبقت داشتند و کنار رفته بودند بار دیگر سر کار خواهند آمد و کسانی که با حیله و تزویر، خود را پیش انداخته بودند عقب زده خواهند شد. (همان، خطبه‌ی 61)
از دیگر نکات مهمی که امام علی (علیه السلام) در راستای تحقق حکومت الگو در اندیشه و عمل خود همواره مورد تأکید و نظارت دقیق قرار می‌دادند، نگاه منصفانه و عدالت‌گرایانه به عموم مردم و عدم هرگونه تبعیض و خاصه‌نگری نسبت به نزدیکان و بستگان و صاحبان زر و زور است. ایشان در نامه‌ی خود به مالک اشتر می‌نویسند:
أنصفِ اللهِ وأنصفَ النّاسَ مِن نَفِسکَ و مِن خَاصَّةِ أهلکَ وَ مَنْ لَکَ هَوى فیهِ فیهِ هَوى مِن رَعیَّتِكَ فَإنَّكَ إلا تَفعَل تَظلِم وَ مَن ظَلمَ عِبادَ اللهَ كان اللهُ خَصمَه؛ انصاف ده به خدا و انصاف ده به مردم در خصوص خود و خواص خاندانت و آنان که از رعیت مورد علاقه‌ی تو هستند؛ زیرا اگر چنین نکنی ظالم خواهی بود و کسی که در حق بندگان خدا ظلم کند خدا خصم اوست. (همان، نامه‌ی 53)
ایشان در ادامه نامه‌ی فوق می‌نویسند:
آنگاه زمامدار را یاران و نزدیکان است که به تبعیض و سوء استفاده و تجاوز و کمی انصاف در معاشرت آلوده‌اند باید ریشه‌ی این گونه اعمال را براندازی، بدان‌گونه که علل آن را از میان برداری و مبادا که به اطرافیان و حامیانت زمینی واگذار کنی و نباید اینها از تو انتظار داشته باشند گره‌ای از کارشان بگشایی که به همسایگان زیان می‌رساند؛ مانند آب مشترک یا کار مشترک، که در نتیجه، مخارج آن بر دیگران تحمیل شود و آنها سودش را ببرند و رسوایی آن در دنیا و آخرت برای تو باشد. پایبند حق آن کس باش که به حق پایبند است، چه آشنا و چه بیگانه، و در این کار صبر و محاسبه پیشه کن گرچه در خصوص نزدیکان و یارانت باشد و در آنچه بر تو گران می‌آید سرانجامش را بنگر؛ چرا که عاقبت، خیر در این است. (همان)
اما امام علی (علیه السلام) در این امر مهم مانند همه‌ی امور دیگر تنها در مقام اندیشه و توصیه به دیگران اکتفا نمی‌نماید بلکه در مقام عمل نیز پیشتاز و مصداق تام و کامل اندیشه‌ها و توصیه‌ها و تذکرات خود به دیگران است. برخورد معروف ایشان با برادر نابینا و عیال‌مند و بزرگ‌ترشان یعنی عقیل متقاضی سهم بیشتری از بیت‌المال بود، درسی است شگرف و مهم برای همه‌ی آنان که داعیه‌ی تأسی و رهروی ان امام همام را دارند. امام علی (علیه السلام) خود ماجرا را این گونه نقل می‌فرماید:
به خدا سوگند عقیل را دیدم به اندازه‌ای فقیر شده بود که پیش من آمد و تقاضا کرد از این گندم بیت‌المال که مال شماست، یک پیمانه به او بدهم. دیدم که موی کودکانش ژولیده و چرکین و رنگ چهره‌ی آنها از زور فقر خاک آلود شده است؛ گویی روی آنها را با نیل سیاه کرده‌اند. او چند بار این تقاضا را با اصرار تأکید کرد و من گوش می‌دادم. او گمان برد که دینم را به او می‌فروشم و از راه خود جدا شده، هر جا که مرا بکشد به دنبال او می‌روم. پس آهنی را برای او داغ کردم و به تنش نزدیک نمودم تا عبرت بگیرد. عقیل همانند کسی که دچار بیماری ناگهانی شده باشد، از درد فریاد برآورد. نزدیک بود تنش از آن آهن داغ بسوزد. پس به او گفتم‌ ای عقیل! آیا از آهنی که انسان برای سرگرمی خود داغ کرده چنین ناله می‌کنی اما می‌خواهی مرا به سوی آتشی بکشی که خدا آن را از خشم خویش برافروخته است؟ آیا تو از این رنج می‌نالی و من از جهنم ننالم؟ (همان، کلام 422)
از دیگر نکات بسیار مهم در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) در تحقق حکومت الگو و اجرای عدالت، تأکید وافر و مثال زدنی ایشان به توجه و رعایت حقوق طبقه‌ی ضعیف و مستضعف در جامعه است؛ همان اقشاری که به دلیل نداشتن تکیه‌گاه اجتماعی و وابسته نبودن به مراکز قدرت و صاحبان زر و زور، همواره محروم و مورد هجوم و فاقد همه‌ی امتیازات هستند. امام علی (علیه السلام) در نامه‌ی خود به مالک اشتر تأکید می‌کنند:
ثُمَّ الله الله فی الطبقه السفلی مِن الذین لاحیله لَهُم، مِن المساکین وَ المُحتاجین و أَهلِ البؤسی و الزمنی، فَانٍ فی هَذِهِ الطبقه قَانِعاً و مُعتَرّاً، و احفَظِ للهِ ما استحفظک مِن حَقّهِ فیهم؛ خدا را، خدا را! نسبت به طبقه‌ی پایین جامعه؛ آنان که راه چاره ندارند، فقیرند و مستمند، گرفتار و دردمند و عاجز. در این طبقه، افراد آبرومند و محتاج هستند، حقی را که خدا بر تو نسبت به ایشان مقدر داشته رعایت کن. (همان، نامه‌ی 53)
ایشان در وصیت نامه‌ی خود به امام حسن (علیه السلام)، بدترین و زشت‌ترین بی عدالتی را ستم در حقی ضعفا می‌دانند:
وَ ظَلَمَ الضعیف أَفحَشُ الظُّلمِ؛ ستم و بى عدالتى در حق ضعیف، بدترین و زشت‌ترین نوع ستمکاری است. (همان، نامه‌ی 31)
امیرمؤمنان (علیه السلام) در کلامی دیگر، فراتر رفته و وظیفه‌ی زمامداران را نسبت به ضعفا و مستمندان این‌گونه بیان می‌فرماید:
ان الله تعالى فرض على ائمه العَدلِ انَّ یقدروا أَنفُسِهِم بِضَعفِهِ النَّاسِ کیلا یتبّیغ بالفقیر فَقرُهُ؛ همانا خدای تعالی بر رهبران عدالت مقرر داشته که زندگی خویش را با ضعفای مردم همسطح سازند تا مبادا تهی دستی مستمند، او را رنج داده و به هلاکت کشاند. (همان، خطبه‌ی 209)
در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) بنیادی‌ترین اصل و مهم‌ترین زیربنا و شرط لازم تحقق حکومت الگو، تحقق همه جانبه و فراگیر عدالت است. آری! «عدالت» در طول تاریخ بشریت همواره خود را وامدار و آبرویافته از اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) می‌داند.

حق‌مداری

بدون شک در تحقق حکومت الگو، حق‌مداری و حق‌طلبی از مهمترین و محوری‌ترین مؤلفه‌ها و شاخصه در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) می‌باشد. امام علی (علیه السلام) در طول دوران زندگی خویش و خصوصاً در دوران زمامداریشان، در تبیین و شناساندن و پایبندی تام به حق در ابعاد مختلف آن تمام همت و تلاش خود را مصروف نمود. از دیدگاه امام علی (علیه السلام)، تا زمانی که حق‌طلبی و حق‌مداری در تمامی ابعاد و انواعش در جامعه شناخته نشده و بر جامعه حاکمیت نداشته باشد و مردم و زمامداران به آن توجه ننمایند و بر مبنای آن تربیت نشوند، نظام سیاسی و اجتماعی به درستی سامان نیافته و استقرار نمی‌یابد و حکومت الگو محقق نخواهد شد. امام علی (علیه السلام) همواره به منظور تحقق حکومت الگو در اندیشه و عمل، در پی شناسایی و شناساندن و پایبندی و پاسداری از حق در ابعاد و انواع مختلف آن از جمله حق متقابل خدا و مردم، حق متقابل مردم و زمامداران، و حق متقابل مردم نسبت به یکدیگر و ساماندهی روابط و سلوک انسانی و اجتماعی و مناسبات سیاسی و حکومتی و مدیریتی در جامعه براساس شناخت، تکریم و احقاق حق بود. از منظر ایشان، در حکومت الگو همه چیز تابع محض حقی است و خود در اندیشه و عمل نمونه اعلا و تام حق‌طلبی و حق‌مداری بود؛ به گونه‌ای که حتی تا آخرین لحظات عمر پربرکت خویش بر این مهم همت گمارده و نگران ضارب و قاتل خویش است و بر رعایت حقوق او تأکید می‌ورزد.
امام علی (علیه السلام) برای تحقق حکومت الگو، از مردم می‌خواهد که حقوق خود را در ابعاد مختلف بشناسند و مطالبه کنند تا زمینه‌ی احقاق آن فراهم شود. امام علی (علیه السلام) حقوق سیاسی، اقتصادی، آموزشی و تربیتی مردم را به عنوان حقوق مسلم آنان برمی‌شمارد و در اندیشه و عمل خود بر آنها تأکید می‌کند و آنها را به رسمیت شمرده و پاس می‌دارد. ایشان از مردم و جامعه می‌خواهد که بدانند و بپرسند؛ نصیحت و خیرخواهی و انتقاد و مواخذه کنند. و استیضاح و اعتراض نمایند؛ طلب حفظ حرمت و کرامت کنند و مطالبه‌ی نقش‌آفرینی و مشارکت در امور را داشته باشند. امام علی (علیه السلام) اصولاً فلسفه حاکم بر حکومت الگو و هدف از حکومت و زمامداری الگو را احیای حق و ستیز با باطل می‌داند. (همان، خطبه‌ی 3 و خطبه‌ی 33)
حضرت پس از بیعت مردم با ایشان به این نکته مهم اشاره داشته و اساساً فلسفه و هدف حکومت خود به عنوان حکومت الگو و دلیل پذیرش زمامداری را احقاق حق و مبارزه با باطل اعلام می‌نمایند:
و ایم الله لا نصفنَّ المَظلُومُ مِن ظَالِمُ و لا قؤدن الظَّالِمَ بِخِزامَتِهِ حتی أَوردَهُ مَنهَلَ الحَقِّ و إن کَانَ کَارِها؛ سوگند به خدا که داد مظلوم را از ظالم می‌ستانم و گریبان ظالم را گرفته به آبشخور حق می‌کشانم؛ گرچه نفرت داشته باشد. (همان، خطبه‌ی 136)
ایشان پس از بیعت مردم، سیاست خود را برای تمام دوران حکومت خویش که بر همه‌ی شئون و ابعاد ایران حکومت حاکم خواهد بود، این گونه اعلام می‌فرماید:
الذَّلیلُ عِندِی عَزیزٌ حَتَّی آخُذَ الحَقَّ لَهُ و القَویُّ عِندِی ضَعیفٌ حَتَّی آخُذَ الحَقَّ مِنه؛ ضعیف نزد من عزیز است تا حق او را بگیرم و قدرتمند در نزد من ضعیف است تا حق را از او بازستانم. (همان، خطبه‌ی 27)
همچنین در همان ابتدای دوران حکومت، اندیشه و عمل خود را برای احقاق حق با این بیانات به مردم می‌شناساند:
اموال به ناحق بخشیده شده بیت‌المال را بازمی‌گردانم؛ حتی اگر به مهر زنان یا بهای کنیزکان رفته باشد. (همان، خطبه‌ی 15)
امام علی (علیه السلام) در جریان ماجرایی که شخصی به عنوان هدیه، رشوه‌ای برای ایشان می‌فرستد تا شاید از مجازات رهایی یابد با خشم و نفرت نسبت هذیان یا دیوانگی به او می‌دهد و سپس اوج توجه خود به حق‌مداری و حق‌طلبی و برائت از ستمگری را این گونه بیان می‌کند که من حتی کمترین ستم را در حق کمترین موجود نخواهم داشت:
به خدا سوگند! اگر اقالیم هفت‌گانه را با آنچه در زیر آسمان‌هاست به من بدهند تا خداوند را نافرمانی کنم و پوست جُوی را از دهان مورچه‌ای به ناحقّ و ستم بگیرم، هرگز چنین نخواهم کرد. (همان، خطبه‌ی 224)
ایشان در تعبیر دیگری نهایت دوری و نفرت خود را از بی‌توجهی به حق مردم و تصرف بیت‌المال به ناحق، این گونه بیان می‌کنند:
به خدا سوگند! اگر شب را بر خار سر تیز بیدار بگذرانم و یا دست و پا بسته در غل و زنجیر کشیده شوم، برایم بهتر و دوست داشتنی‌تر از این است که به دیدار خدا و پیامبرش در روز قیامت بروم در حالی که در حق بعضی از بندگان خدا ستم روا داشته باشم و یا چیزی از مال دنیا به ناحق غصب نموده باشم. (همان)
در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) جایگاه مردم در حکومت الگو و ضرورت رعایت حقوق آنان آن‌چنان والا و مهم است که ایشان حق و حقوق مردم را حتی بالاتر و مقدم بر حقوق خداوند متعال مطرح می‌کنند و احقاق حق مردم را به مثابه احقاق حق خداوند می‌دانند:
جَعَلَ اللهُ سُبحانهُ حُقُوقَ عِبَادِهِ مُقَدِّمَةً لِحُقُوقِهِ [علَی حُقُوقِهِ] فَمَن قَامَ بِحُقُوقِ عِبادِ الله کانَ ذَلِکَ مُؤدِّیاً إلی القیَامِ بِحُقُوقِ الله؛ خدای سبحان حقوق بندگانش را بر حقوق خود مقدم داشته است؛ پس هر که حقوق بندگان را ادا کند، این امر به ادای حقوق خداوند منجر خواهد شد. (خوانساری، 1360: ج3، 370)
امام علی (علیه السلام) حتی سفارش می‌کند که در ادای حق آنان که از ادای حق شما گریزانند نیز کوتاهی نکنند:
مَن قضی حَقَّ مَن لا یقضی حَقَّهُ فَقَد عَبَدَهُ؛ آن که حق کسی را گذارد که حقش را به جا نیاورده در حقیقت او را بنده‌ی خود کرده است». (نهج البلاغه، حکمت 164)
امیر مؤمنان (علیه السلام) در پی تحقق حکومت الگو، خود نمونه‌ی اعلای توجه به حق انسان‌ها و مردم بود. ایشان «ابوالاسود دؤلی» را که صحابه‌ی وفادار و عالمی بود، به عنوان قاضی منصوب می‌نمایند و پس از مدتی او را از منصب قضاوت عزل می‌کنند. وی از امام (علیه السلام) سؤال می‌کند که به چه دلیلی مرا عزل نموده‌ای؛ من نه خیانتی کرده‌ام و نه دست به جنایتی آلوده‌ام؟! امام علی (علیه السلام) به ایشان می‌فرماید به این دلیل تو را عزل نمودم که:
انی رایت کلامک یعلو کلام خصمک؛ دریافتم [به هنگام سخن گفتن در دادگاه] صدایت را از صدای مراجعه کننده بلندتر می‌کنی. (دلشاد تهرانی، 1384: 148)
در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) در حکومت الگو، پایمال کردن حقوق مردم و هرگونه بی توجهی و چشم‌پوشی و فرار از احقاق حقوق آنان با هیچ‌گونه عذر و بهانه و مصلحتی پذیرفته نیست. لذا در نامه‌ی خود به مالک اشتر توجیه معروف «من مأمور و معذور هستم» را زیر سؤال برده و رد می‌کنند:
وَ لا تَقُولَنَّ انی مؤمَّرُ آمُرُ فاُطاع؛ به مردم نگو به من فرمان داده‌اند پس من نیز فرمان می‌دهم و باید اطاعت شود. (نهج البلاغه، نامه‌ی 53)
ایشان برای تحقق حکومت الگو در اجرا و ستاندن حق، هیچ‌گونه تفاوتی میان مردم نمی‌گذارند؛ خواه غریبه باشند خواه خویش و آشنا. حضرت در نامه‌ی شدیداللحنی که به یکی از فرمانداران خود که مقداری از بیت‌المال را به ناحق برداشته و به مکه گریخته بود، نوشته و ضمن تهدید او، به خداوند سوگند یاد می‌کند که اگر فرزندانش امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) هم چنین کرده بودند به شدت مجازات می‌شدند:
پس از خدا بترس و اموال آنان را بازگردان و اگر چنین نکنی و خدا مرا فرصت دهد تا به تو دست یابم تو را کیفر خواهم کرد که نزد خدا عذرخواه من باشد و با شمشیری تو را می‌زنم که به هر کس زدم وارد دوزخ گردید. سوگند به خدا، اگر حسن و حسین چنان می‌کردند که تو انجام دادی از من روی خوش نمی‌دیدند و به آرزو نمی‌رسیدند تا آن که حق را از آنان بازپس ستانم. (همان، نامه‌ی 14)
حکومت امام علی (علیه السلام) سرشار از آموزش حقوق متقابل مردم و حکومت است؛ لذا امام (علیه السلام) در این راستا بسیار تلاش می‌کنند تا مردم با حقوق خویش و حقوق حکومت آشنا شده تا حق خود را مطالبه نمایند و حق حکومت را ادا کنند:
أَیُّهَا النَّاسُ إنَّ لِی عَلَیکُم حَقّاً و لَکُم عَلَیَّ حقٌّ فَأمَّا حَقُّکُم عَلَیَّ فَالنَّصیحةُ لَکُم وَ تَوفیرُ فَیئِکُم عَلیکُم و تَعلِیمُکُم کَی لا تَجهَلُوا و تأدِیبُکُم کَی مَا تَعلَمُوا؛ مردم: مرا بر شما حقی و شما را بر من حقی است. از جمله حقوق شما بر من (زمامدار) این است که خیرخواهی را از شما دریغ ندارم، درامدهایتان را فراوان سازم و شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید و آداب آموزم تا بدانید. (همان، خطبه‌ی 43)
از دیدگاه امام علی (علیه السلام)، در حکومت الگو، نزدیک‌ترین حلقه به حاکمان و زمامداران باید از ویژگی خاص و منحصر به فردی برخوردار باشند. ایشان در نامه‌ی خود به مالک اشتر به زمامداران توصیه می‌کنند که نزدیک‌ترین و محبوب‌ترین افراد در نزد آنان باید کسانی باشند که همواره با صراحت و رسایی حق را متذکر می‌شوند:
ثُمَّ لیَکُن آثَرُهُم عِندکَ أَقوَلَهُم بِمُرِّ الحَق؛ سپس مقدم‌ترین و نزدیک‌ترین مردم در نزد تو (زمامدار) کسی باید باشد که حق را اگر چه تلخ باشد گویاتر از دیگران برای تو بیان کند». (همان، نامه‌ی 53)
امام علی (علیه السلام) پس از به دست گرفتن حکومت و در راستای تحقق حکومت الگو، همه چیز را به سوی حق‌مداری سوق داد. از جمله نقاط اوج حق‌مداری و حق‌طلبی امام علی (علیه السلام)، توجه و رعایت حق مخالفان خود است تا جایی که وقتی خوارج سر به مخالفت برمی‌دارند و نادرست‌ترین رفتار و مواضع را در مقابل امام (علیه السلام) آغاز می‌کنند و جامعه را به آشوب می‌کشانند، باز حقوقشان را به آنان متذکر شده و تضمین می‌نماید:
بدانید شما نزد ما سه حق دارید و تا هنگامی که همراه ما هستید آنها را از شما باز نمی‌گیرم، شما را از مساجد خدا که نام او را در آنها بر زبان می‌آورید منع نمی‌کنیم، شما را از درآمد عمومی و غنایم تا زمانی که دستتان در جنگ همراه ماست محروم نمی‌سازیم و تا جنگ را با ما آغاز نکرده‌اید، با شما نمی‌جنگیم. (دلشاد تهرانی، 1384: 147)
همچنین درباره‌ی حقوق سیاسی و اجتماعی آنان می‌فرماید:
فَانٍ تکلّموا حججناهم و انَ سکتوا عمّمناهم؛ اگر لب به اعتراض بگشایند ما با منطق با آنان گفت‌وگو می‌کنیم و اگر لب فرو بندد ما با آنان حرفی نداریم. (همان)
امام علی (علیه السلام) چنان حق‌مداری را پاس می‌داشت که مخالفت‌های خوارج را تا وقتی که به حقوق مردم تجاوز نکردند و جنایتی مرتکب نشدند، تحمل کرده و دشنام‌ها و حتی تکفیر آنان را نادیده گرفته و نسبت به محدود نمودن آنها و قطع حقوقشان از بیت‌المال اقدامی نکرد و حق‌مداری را در والاترین مرتبه‌اش تحقق بخشید. البته این برخوردهای امام با خوارج موجب شد جمع زیادی از آنان از مقابله با ایشان منصرف شوند. امیرمؤمنان (علیه السلام) در سراسر عمر پر برکت خویش حق‌مداری و حق‌طلبی را به عنوان یکی از مهم‌ترین ارکان اندیشه‌ها و اعمال خود قرار داد و سراسر دوران حکومت خویش را به این اصل مهم آراست و هیچ‌گاه و به هیچ توجیه و مصلحتی آن را کنار ننهاده و زیر پا نگذاشت. ایشان در کلامی ارزشمند و پرمحتوا سرانجام و نتیجه‌ی حق‌مداری و حق‌طلبی را تحقق حکومت الگو و عدالت و ظهور الفت و مودت و بسترساز اخلاقیات و توسعه‌ی مناسبات انسانی در جامعه‌ی بشری و موجب اصلاح امور مردم و قوام دین و ماندگاری قدرت و حکومت مطرح می‌کند:
فإذا أدّتِ الرّعیّةُ إلَى الوَالى حَقَّهُ وَ أدَّى الوَالى إلیَها حَقَّهَا عَزَّ الحَقُّ بَینَهُم وَ قَامَت مَنَاهِجُ الدِّین وَ اعتَدّلَتْ مَعَالِمُ العَدلِ وَ جَرَتْ عَلَى أذلالِها السُّنَنُ فَصَلُحَ بِذَلِکَ الزَّمانُ وَ طُمِعَ فى بقَاءِ الدَّولةِ وَ یَئِسَت مَطَامِعُ الاعدَاء؛ پس چون مردم حق زمامدار را بگذارند و زمامدار حق مردم را به جا آورد، حق میان آنان ارزشمند، راه‌های دین پدیدار، نشانه‌های عدالت بر جا و سنت چنان که باید اجرا می‌شود پس کار زمانه به سامان می‌رسد و روزگار اصلاح می‌گردد و به پایداری و برقرار ماندن حکومت امید می‌رود و دشمنان [از نابودی و سقوط آن] ناامید می‌شوند. (نهج البلاغه، خطبه‌ی 43 )

صداقت و صراحت

از مهم‌ترین و بارزترین مؤلفه‌ها و شاخصه‌های تحقق حکومت الگو در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) صداقت و صراحت است. امام علی (علیه السلام) همواره در طول زندگی خود، چه قبل و چه بعد از خلافت و زمامداری، در اندیشه و عمل خود، سیاستی روشن و مواضعی شفاف داشته و اصول و افکار و برنامه‌های عملی خود را با صداقت و صراحت تمام ابراز می‌نمود و هیچ‌گاه در سراسر عمر خود با هیچ توجیه و مصلحت‌اندیشی و عذری و یا به قصد وجیه‌الملّه شدن یا موجه ماندن، از صداقت و صراحت شانه خالی نکرده و فاصله نگرفتند.
همچنین ایشان در تمام عمر خود همان را که اعتقاد داشت و خود را به عمل آن ملتزم می‌دانست بیان می‌کرد و همان را بیان می‌کرد که در عمل، خود را پایبند به آن می‌دانست و بر آن ایستادگی می‌نمود.
امام علی (علیه السلام) در خلوت و جلوت یک چیز می‌گفت و به یک گونه عمل می‌کرد و از مجامله‌گویی، دغل‌بازی، فریب، دروغگویی، تزویر و ریا به شدت فاصله داشت. ایشان هیچ‌گاه خود را مجاز نمی‌دانست که برای در اختیار گرفتن قدرت و حفظ آن، به خوش آمد این و آن سخن گوید و یا خارج از اصول و اعتقادات خود، شرطی را بپذیرد یا به دروغ و ریا پناه برد. نه در برابر زیاده‌طلبان پیمان‌شکنی مانند طلحه و زبیر، و طاغیان فاسقی چون معاویه ساکت می‌نشست و مسامحه و محافظه کاری را روا می‌دانست و نه در جلب رضایت متحجران کج‌اندیش و پرمدعایی چون خوارج که حتی علی را نیز مسلمان نمی‌دانستند، به خوش آمدشان سخن می‌گفت. برخورداری از صراحت لهجه و شفافیت مواضع و دوری از نفاق و فریب مردم، سیاست اساسی امام علی (علیه السلام) برای تحقق حکومت الگو در طول زندگی و دوران زمامداری‌شان بود. آن حضرت در راستای تحقق حکومت الگو، مصلحت واقعی را در صداقت گفتار و درستی راه و پرهیز از تبلیغات خلاف واقع و دوری از دغل‌بازی و نیرنگ در توجیه موقعیت و عملکرد حکومت و یارانش می‌دانست و راه را بر مصلحت سنجی‌های مقطعی و توجیهات منفعت‌طلبانه که تنها برای تثبیت موقعیت خود و تضعیف و تخریب موقعیت طرف مقابل صورت می‌گیرد، بسته بود. آری! برای تحقق حکومت الگو در اندیشه و رفتار سیاسی امام علی (علیه السلام) اصولاً هرگونه اصلاح امور و سامان یافتن کارها جز در سایه‌ی صداقت‌ورزی و راستی و شفافیت و صراحت مقدور نخواهد بود و آنجا که دروغ و فریب و تزویر و نفاق و ریا و پنهان‌کاری و دغل‌بازی رخ می‌نماید، بستر همه گونه فساد و تباهی‌های سیاسی شکل گرفته و دوام و توسعه می‌یابد. لذا می‌فرماید:
الصِّدقُ صَلاحُ کُلَّ شَیء [و] الکَذِبُ فسادُ کُلِّ شَیء؛ صداقت دلیل و سبب صلاح هر چیز و دروغ دلیل و سبب تباهی و فساد هر امری است. (خوانساری، 1360: ج1، ص 53)
پس از قتل عثمان که مردم برای بیعت به سوی امام علی (علیه السلام) هجوم می‌آورند، امام علی (علیه السلام) ابتدا از مردم می‌خواهد که به سراغ شخص دیگری بروند ولی وقتی مردم اصرار می‌ورزند، با صراحت و صداقت شرایط خود را برای پذیرش خلافت اعلام می‌فرماید:
وَ اعلَمُوا أَنّی إن أَجَبتُکُم رَکِبتُ بِکُم مَا أَعلَمُ وَ لَم اُصغِ إِلی قَولِ القَائِلِ و عَتبِ العَاتِب؛ آگاه باشید اگر دعوت شما را بپذیرم، براساس آنچه می‌دانم با شما رفتار می‌کنم و به گفتار این و آن و سرزنش کنندگان گوش فرا نمی‌دهم. (نهج البلاغه، خطبه‌ی 91)
امام علی (علیه السلام) پس از بیعت مردم با ایشان و در همان آغاز زمامداری خویش، در نخستین خطبه‌ی خود با مردم این چنین می‌فرماید:
ذمتّی بِما أَقُولُ رهینه و أَنَا بِهِ زعیم... و الله مَا کتمت و شَمِّهِ و لا کذبت کذبه؛ آنچه می‌گویم در عهده‌ی خویش می‌دانم و خود ضامن آنم... به خدا سوگند هرگز حقیقتی را پنهان نداشته‌ام و هیچ‌گاه دروغی نگفته‌ام. (همان، خطبه‌ی 61)
ایشان همواره در عمل نیز به تحقق حکومت الگو مبتنی بر صداقت و صراحت پایبند بود و با مردم صادقانه رفتار می‌کرد و می‌فرمود:
وَ لیصدق رَائِدُ أَهلِهِ؛ پیشوا و زمامدار قوم باید با مردم خود به راستی و صداقت باشد». (همان، خطبه‌ی 108 و 154)
امام علی (علیه السلام) در نامه‌ی خود به مالک اشتر تأکید می‌کند که از مهم‌ترین و اصلی‌ترین ملاک‌ها جهت گزینش افراد برای حکومت و مدیریت باید بیان و رفتار صریح و صادقانه‌ی آنان نسبت به حق باشد:
ثُمَّ لیَکن آثَرُهُم عِندکَ أَقوَلَهُم بِمُرِّ الحق؛ سپس مقدم‌ترین و نزدیک‌ترین مردم در نزد تو (زمامدار) کسی باید باشد که حق را اگر چه تلخ باشد گویاتر از دیگران برای تو بیان کند». (همان، نامه‌ی 53)
آن حضرت پس از رسیدن به خلافت نیز هیچ‌گاه برای حفظ خلافت و قدرت مشروع خود که آن را حق شرعی خود می‌دانست، از صداقت و صراحت فاصله نگرفت و حتی در برابر بزرگترین دشمن و تهدید خود نیز از آن اصول عدول نکرد و همچنان و به هر قیمتی حتی از دست دادن حکومت و قدرت و حق مشروع خود، از صداقت و صراحت فاصله نگرفت و تا پایان عمر پایبندی کامل و بی قید و شرط خود را نسبت به آن از دست نداد. ایشان پس از جنگ صفین، در کوفه می‌فرماید:
و الله مَا مُعاوِیةُ بأدهَى مِنِّى وَلكنََّهُ یَغْدِرُ وَ یَفجُرُ وَ لَو لا كَراهِیةُ الغَدرِ لَكُنتُ مِن أدهَى النَّاس، سوگند به خدا! معاویه از من سیاستمدارتر نیست؛ اما او نیرنگ‌باز، حیله‌گر و جنایت‌کار است. اگر نیرنگ، ناپسند نبود من زیرک‌ترین انسان‌ها بودم. (همان، خطبه‌ی 191)
امام علی (علیه السلام) بدترین گفتار را دروغ می‌داند و در معرفی و توصیف منطق و اندیشه و رفتار سیاسی عمرو بن عاص می‌فرماید:
أَما و شَرُّ القَولِ الکَذِبُ إنَّهُ لَیَقُولُ فَیکذِبُ وَ یَعِدُ فَیُخلِف؛ آگاه باش که بدترین گفتار سخن دروغ است او سخن می‌گوید و دروغ به هم می‌بافد و وعده می‌دهد و خلاف آن را انجام می‌دهد. (همان)
امیر مؤمنان (علیه السلام) به کارگزاران خود می‌آموخت و فرمان می‌داد که همواره با مردم با راستی مواجه گردند و هنگامی که مردم از اقدامات و رفتار آنان بدگمان شده و احساس ستم و خیانت کنند زمامداران موظفند با صداقت و صراحت تمام با مردم سخن گویند، پرسش‌های آنان را پاسخ دهند و هیچ چیزی به جز اسرار نظامی و مسائل مهم مانند آن را از مردم مخفی نکنند:
اگر مردم بر تو گمان ستم برند، عذر خود را آشکارا با آنان در میان گذار و با این کار ایشان را از بدگمانی بیرون آر، که بدین رفتار، خود را به تربیت اخلاقی خو داده باشی و با مردم مدارا کرده و با عذری که می‌آوری بدانچه خواهی می‌رسی و آنان را به راه حق درمی‌آوری، (همان، نامه‌ی 53، و همچنین ر.ک: نامه‌ی 50)
آری! امیر مؤمنان علی (علیه السلام) همواره تلاش می‌کرد تا همه‌ی ابعاد حکومت در اندیشه و عمل ایشان و کارگزاران حکومتی‌شان براساس و مبنای صداقت و صراحت استوار باشد تا دروغ و فریب و ریا شکل نگرفته و رشد نیابد و کارگزاران و حاکمان، با نفاق و خیانت در پی رسیدن به قدرت نبوده و با مکر و تزویر و اخفای اعمال و مدیریت ضعیف و نادرست و نابخردانه‌ی خود به آن استمرار نبخشند و بقا نیابند. از دیدگاه ایشان اداره‌ی حکومت بر مبنا و محور صداقت و صراحت، امکان تحقق امور فوق را به حداقل می‌رساند و تنها در این صورت است که امکان نقد عالمانه و شفاف و منصفانه‌ی قدرت و حکومت فراهم می‌شود و اصلاحات واقعی تبلور یافته و رشد و پیشرفت تحقق می‌پذیرد. صداقت و صراحت در اندیشه و عمل سیاسی امام علی (علیه السلام)، یک اصل حیاتی، همیشگی و تعطیل‌ناپذیر و جزء لاینفک تحقق حکومت الگو است و تا آنجا از اهمیت و اعتبار برخوردار است که آن حضرت حتی برای رسیدن به حق و قدرت مشروع خود یعنی خلافت مسلمین نیز آن را با هیچ‌گونه عذر و بهانه و توجیه و مصلحت‌اندیشی نادیده نگرفته و زیر پا نمی‌گذارد.
عُمر برای تعیین خلیفه‌ی پس از خود، شورای شش نفره‌ای را تعیین کرد که شامل: علی بن ابیطالب، عثمان بن عفان، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، زبیر بن عوام و طلحة بن عبیدالله بودند. البته عمر این حق را برای عبدالرحمن بن عوف گذاشت که در صورت تساوی آرا، خلیفه را او انتخاب کند. در جریان رأی‌گیری، طلحه به نفع عثمان، زبیر به نفع علی و سعد به نفع عبدالرحمن کنار رفتند؛ لذا از اعضای شورا تنها سه نفر باقی ماند که در واقع هر کدام دارای دو رأی بودند و پیروزی از آن کسی بود که یکی از آن سه نفر به او تمایل نشان دهند. در این شرایط عبدالرحمن رو به علی (علیه السلام) و عثمان کرده و می‌گوید کدام‌یک از شما حاضر است حق خود را به دیگری واگذار کند و به نفع دیگری کنار رود، که هر دو سکوت می‌کنند. عبدالرحمن گفت شما را گواه می‌گیرم که من خود از صحنه‌ی خلافت بیرون می‌روم تا یکی از شما را برگزینم. وقتی امام علی (علیه السلام) با پیشنهاد عبدالرحمن مواجه شد که اگر وی بپذیرد به کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و سیره‌ی شیخین عمل کند، با او بیعت خواهد کرد و در نتیجه به خلافت خواهد رسید. حضرت شرط آخر را نپذیرفت و فرمود من بیعت تو را می‌پذیرم مشروط بر اینکه به کتاب خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و براساس اجتهاد و علم خود عمل کنم. وقتی عبدالرحمن از امام علی (علیه السلام) جواب منفی شنید، خطاب به عثمان، همان
سخنان را تکرار کرد و عثمان فوراً پذیرفت و به خلافت رسید. (جعفریان، 1383: 59)
کافی بود در این شرایط، امام علی (علیه السلام) به صورت صوری و ظاهری و با توجیه و مصلحت‌اندیشی که مثلاً با یک دروغ کوچک و مصلحتی می‌تواند به خلافت رسیده که برای ایشان، آن خلافت، حق و مشروع است و هزاران خیر و برکت برای جامعه‌ی اسلامی خواهد داشت، از صداقت و صراحت فاصله گرفته و شرط را بپذیرد ولی بعد زیر پا نهاد - کما اینکه عثمان نیز علی‌رغم پذیرش اولیه بعدها به آن پایبند نبود- اما ایشان حتی در این شرایط نیز حاضر نشدند از یکی از محوری‌ترین اصول خود در تحقق حکومت الگو یعنی صداقت و صراحت، ذره‌ای عدول نمایند.

اعتدال و میانه‌روی

از جمله شاخصه‌ها و مؤلفه‌های مهم و بنیادین در تحقق حکومت الگو در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام)، اعتدال و میانه‌روی و پرهیز از افراط و تفریط در اندیشه و تصمیمات و اقدامات سیاسی است. ایشان هرگونه افراط و تفریط و انحراف به چپ و راست را گمراهی می‌دانست و در حکومت الگوی خود جز بر صراط اعتدال و میانه روی راه نپیمود. آن حضرت بر این باور بود که مسیر حق و صراط الهی و سنت نبوی، از افراط و تفریط به دور است و نمی‌توان جز براساس اعتدال و میانه‌روی به حقیقت دست یافت و به عاقبتی نیکو رسید؛ از این رو، اساساً اصل و جوهره‌ی حکومت الگو را ملایمت و مدارا می‌داند:
رأس السیاسه استِعمالِ الرَّفقَ؛ اصل و جوهره‌ی سیاست، ملایمت و همواری است. (علیخانی، 1381: 64) همچنین می‌فرماید:
آلَهُ الرِّئاسَهِ سَعَهُ الصَّدر؛ ابزار ریاست فراخ سینگی و سعه‌ی صدر است. (نهج البلاغه، کلمات قصار، 174)
در اندیشه‌ی امام علی (علیه السلام) اعتدال و میانه‌روی، اساس کار تمامی پیشوایان دینی در همه‌ی امور و مبنا و راه و رسم تحقق حکومت الگوست:
طریقنا القَصدِ؛ راه و روش ما میانه‌روی است. (خوانساری، 1360: ج1، 198)
امام علی (علیه السلام) پس از بیعت مردم با ایشان در نخستین خطبه‌ی حکومتی خود در مدینه، صراحتاً بر اعتدال و میانه‌روی به عنوان یکی از اساسی‌ترین مؤلفه‌ها و شاخصه‌ها در تحقق حکومت الگو تأکید می‌کنند و ثمرات آن را بر می‌شمرند و در عمل نیز همواره بدان پایبند بودند:
الیَمینَ و الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ و الطَّرِیقُ الوُسطَی هِیَ الجَادَّةُ عَلَیها بَاقِی الکِتابِ و آثارُ النُّبُوَّةِ و مِنها مَنفَذُ السُّنَّةِ و إِلَیهَا مَصِیرُ العَاقِبَةِ؛ انحراف به راست و چپ گمراهی است؛ راه مستقیم و میانه، جاده‌ی وسیع حق است. کتاب باقی ابدی و آثار نبوت بر این راه پرتو افکن است. پیشرفت سنت از همین راه است و گردیدن عاقبت به سوی همین مقصد می‌باشد.
امام علی (علیه السلام) در تعبیری زیبا و رسا، خود را مظهر و نماد اعتدال و میانه‌روی و به عنوان تکیه‌گاه و بلندای آن معرفی می‌کند که همه باید از افراط و تفریط دوری گزیده و به آن تکیه‌گاه توجه نمایند تا در مسیر اعتدال و میانه‌روی قرار گیرند.
نَحنُ النمرقة الوسطی بِهَا یلحق التالی و الیها یرجع الغالی؛ ما همان تكیه‌گاه میانه‌ایم، کندرو باید به آن بپیوندد و تندرو به سوی آن برگردد». (همان، حکمت 109)
مولای متقیان همچنین در پاسخ به سؤال یکی از محبان خود به نام «حارث همدانی» که در مورد مواضع متفاوت گروهی از یاران علی (علیه السلام) که در مورد ایشان در افراط و غلو یا میانه‌روی و اعتدال و یا حیرت و تردید به سر می‌بردند فرمودند:
الَّا انَّ خیرُ شیعتی النَّمَطُ الاوسَطُ، الیهم یرجع الغالی و بِهِم یلحق التالی؛ بدان که بهترین پیرو من گروه میانه‌اند که اهل غلو به آنان برمی‌گردند و عقب ماندگان به ایشان می‌رسند. (همان)
موضع امام علی (علیه السلام) در جریان شورش علیه خلیفه‌ی سوم همواره بر مدار اعتدال و میانه‌روی قرار داشت و بحران پیش‌آمده و کشته شدن عثمان را معلول افراط و تندروی عثمان و مخالفانش می‌دانست. ایشان در تحلیل دلیل شورش و کشته شدن عثمان و رفتار شورشیان می‌فرماید:
و أَنَا جَامِعٌ لَکُم أَمرَهُ استَأثَرَ فَأَسَاءَ الاثَرَةَ وَ جَزِعتُم فَأَسَاتُمُ الجَزَع؛ من پیشامد عثمان را با بیانی جامع برای شما می‌گویم؛ عثمان خودکامگی و تمامیت‌خواهی پیش گرفت و از حد تجاوز کرد، شما نیز به هراس آمدید و بی تابی کردید و کارتان از حد گذشت. (همان، خطبه‌ی 30)
امام علی (علیه السلام) نه تنها در برابر دوستان که حتی در برخورد با دشمنان و مخالفان نیز گام به افراط نمی‌نهاد و بر برخورد با آنان بر صراط اعتدال و میانه روی تأکید می‌کرد:
أَحبِب حَبِیبَکَ هَوناً مَا عَسَی أَن یَکُونَ بَغِیضَکَ یَوماً مَا و أَبغِض بَغیِضَکَ هَوناً مَا عَسَی أَن یَکونَ حَبیِبَکَ یَوماً مَا؛ دوستت را از سر اعتدال دوست بدار، شاید که روزی دشمنت گردد و دشمنت را از سر اعتدال دشمن دار، شاید که روزی دوستت شود. (همان، حکمت 268)
ایشان پس از در اختیار گرفتن زمام حکومت نیز محور و مدار حکومت و مدیریت خود را بر اعتدال و میانه‌روی بنا نهاد و نه تنها در اندیشه و عمل سیاسی خود هرگز به افراط و تفریط گرایش پیدا نکرد بلکه بسیار تلاش می‌نمود تا همواره تندروان و کندروان را نیز به مرز اعتدال برساند. حضرت همواره یاران و پیروان خود را که در برخورد با دشمنان و مخالفان به افراط و تفریط گرایش داشتند و به شتاب زدگی عمل می‌نمودند هشدار می‌داد:
الزَمُوا الارضَ و اصبِرُوا عَلَی البَلاءِ و لَا تُحَرِّکُوا بِأَیدیکُم و سُیُوفِکُم فِی هَوَی أَلسِنَتِکُم وَ لا تَستَعجِلِوا بِمَا لَم یُعَجِّلهُ الله لَکُم؛ برجای خود بایستید، در برابر بلاها و مشکلات پایداری ورزید، دست و شمشیرهایتان را در هوای زبان‌های خویش به کار مدارید و در آن چه خدا
شما را بدان نینگیخته، شتاب نکنید. (همان، خطبه‌ی 190)
همچنین ایشان در ایامی که به بسیج سپاه برای مقابله با فتنه‌ی قاسطین مشغول بودند و چاره‌ای جز جنگ و رویارویی در برابر سرکشی‌ها و آتش‌افروزی‌های معاویه نمانده بود، در برابر تندروی و دشنام‌گویی و لعن و نفرین برخی از یارانش نسبت به معاویه و سردمدارانش، آنان را از افراط و زیاده‌گویی باز داشته و این گونه توصیه می‌نماید:
خوش نداشتم و روا نداشتم که شما نفرین کنید و دشنام دهنده باشید، فحش دهید و بیزاری بجویید؛ لیکن اگر کارهای بد و زشت آنان را توصیف کنید و بگویید روش زندگی‌شان و از جمله کارهایشان چنین و چنان است، در گفتار درست‌تر و در عذرخواهی رساتر است. به جای لعنت کردن و بیزاری جستن از ایشان بگوید: خدایا خون‌های ما و خون‌های ایشان را از ریخته شدن نگاه دار، میان ما و آنان را اصلاح فرما، ایشان را از گمراهی‌ای که در آن فرو رفته‌اند به هدایت باز آر تا کسانی از ایشان که حق را نمی‌شناسند، آن را بشناسند و آنان که به گردن کشی و ستمگری دست یازیده‌اند از پافشاری در آن دست کشند. این امر نزد من محبوب‌تر و برای شما نیکوتر است. (همان، خطبه‌ی 209)
آری! اعتدال و میانه‌روی از جمله مهم‌ترین مؤلفه‌ها و شاخصه‌های حکومت الگو در منظر امام علی (علیه السلام) می‌باشد و ایشان همواره و تحت هر شرایطی در اندیشه و عمل به آن پایبند و ملتزم بودند؛ همچنان که در نامه‌ی خود به مالک اشتر بر آن تأکید می‌فرماید:
وَ لیَکن أَحَبَّ الامور الیک أَوسَطُهَا فی الحَقِّ؛ و باید از کارها، آن را بیشتر دوست بداری که نه از حق بگذرد و نه فرو ماند». (همان، نامه‌ی 53)
ایشان در نامه‌ای، یکی از استاندارانش را که مورد شکایت دهقانان مشرک قرار گرفته بود، این گونه به اعتدال و میانه‌روی فرا می‌خواند:
اما بعد دهقانان شهر تو شکایت دارند که با آنان درشتی می‌کنی و سختی روا می‌داری، ستمشان می‌ورزی و خردشان می‌شماری، من در کارشان نگریستم، دیدم چون مشرکند نتوانشان به خود نزدیک گرداند و چون در پناه اسلامند نشاید آنان را راند. پس در کار آنان درشتی و نرمی را به هم بیامیز، گاه مهربان باش و گاه تیز، زمانی نزدیکشان آر و زمانی دورتر. (همان، نامه‌ی 19)
در جایی دیگر در تعبیری زیبا و رسا و در نامه‌ای به یکی از والیان خود این گونه می‌نویسند:
اما بعد دهقانان شهر تو از درشت خویی تو شکایت دارند. در کار ایشان نگریستم خیری ندیدم پس باید رفتارت میان دو رفتار باشد؛ جامه‌ای از نرم‌خویی، با دامنی از سخت‌گیری، بدون اینکه ظلمی به آنها شده و چیزی از آنها کم کنی. (علیخانی، 1381: 70)
نکته‌ی مهم اینکه امام علی (علیه السلام) در این نامه، به والی خود متذکر می‌شود که نرم‌خویی باید جامه‌ات باشد و سختگیری فقط دامن آن را تشکیل دهد؛ یعنی سخت‌گیری نسبت به نرم‌خویی تو باید بسیار کمتر باشد.

همسویی هدف و وسیله

بدون تردید در منطق و در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) آنچه به حکومت و قدرت ارزش می‌دهد و حتی به آن مشروعیت بخشیده و آن را ممتاز و متعالی می‌سازد، تنها اهداف والا و متعالی حکومت نیست بلکه ابزار و روش دستیابی به حکومت و قدرت و چگونگی حفظ و ملزومات آن نیز ملاک بسیار مهم و تعیین کننده‌ای در ارزش‌گذاری و مشروعیت بخشی به حکومت و اهداف آن است. یکی از مؤلفه‌ها و شاخصه‌های بسیار مهم و اساسی حکومت الگو در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) این است که همه‌ی حقیقت و تمام مصلحت، به دست آوردن حکومت و دستیابی به قدرت و تحکیم و توسعه‌ی آن نیست و بدینجا ختم نمی‌گردد؛ بلکه قدرت و حکومت ابزاری در خدمت اجرای عدالت و ارزش‌های والا و متعالی الهی و انسانی است. از این رو اگر حکومت و به دست آوردن قدرت و حفظ آن به بهای پایمال شدن و نادیده گرفتن ارزش‌ها و فضایل و حدود الهی و انسانی که خاستگاه و هدف و نتیجه حکومت الگو در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) است، باشد فلسفه‌ی وجودی خود را از دست می‌دهند.
از منظر و منطق امام علی (علیه السلام) به دست آوردن قدرت و رسیدن به حکومت و حفظ آن اگر بر مبنای عدم پایبندی به حدود الهی و ارزش‌های والای انسانی و همراه با خباثت و خیانت و نتیجه‌ی دروغ و تزویر و ریا و ستمگری باشد، از پاره کفشی نیز بی ارزش‌تر (نهج البلاغه، خطبه‌ی 33) و از آب بینی یک بز نیز پست‌تر (همان، خطبه‌ی 3) و از روده‌ی خوکی در دست انسان جذامی پایین‌تر و کمتر است. (همان، حکمت با 236)
آری! بارها این سخن را خوانده‌ایم که امام علی (علیه السلام)، مردن از غصه‌ی رفتن خلخالی به پای پیرزنی ذّمی توسط سپاهیان ستمگر و متجاوز معاویه را جای سرزنش نمی‌داند بلکه سزاوار می‌شمارد. (همان، خطبه‌ی 33) اما هرگز در تاریخ نخوانده‌ایم که امام علی (علیه السلام) به دلیل از دست دادن خلافت و حکومت، خود یا دیگران را از غصه، سزاوار مردن بداند. از دیدگاه امام علی (علیه السلام) اساساً برای تحقق حکومت الگو میان اهداف و وسایل رسیدن به آن اهداف سنخیت تام وجود دارد و اهداف و وسایل رسیدن به اهداف ضرورتاً باید از یک جنس بوده و در یک مسیر باشند و هیچ‌گاه نمی‌توان با تمشک و استفاده از روش‌ها و وسایل ناپاک به مقاصد و اهداف پاک دست یافت. لذا امام علی (علیه السلام) هیچ‌گاه برای رسیدن به قدرت و حکومت و برای حفظ و بسط آن و پیشبرد سیاست‌هایش به روش و وسایل ناپاک و نادرست توسل نجست. ایشان پس از به دست گرفتن زمام خلافت، بلافاصله اقدام به اصلاحات همه جانبه و بنیادین نمود و از اساسی‌ترین سیاست‌ها و اقدامات ایشان، پایان دادن به تبعیضات بود. برخی یاران امام نزد وی رفته و از او خواستند که تبعیضات را زیر پا نگذاشته و اشراف عرب و قریش و کسانی را که بیم مخالفت و توطئه از جانب‌شان می‌رود، بر دیگران برتری دهد. شهید مطهری در این زمینه می‌نویسد:
دوستان خیراندیش به حضور علی آمدند و با نهایت خلوص و خیرخواهی تقاضا کردند که خودت را از دردسر این هوچی‌ها راحت کن (دهان سگ به لقمه دوختن به)؛ اینها افراد متنفذی هستند بعضی از شخصیت‌های صدر اول‌اند تو فعلاً در مقابل دشمنی مانند معاویه قرار داری که ایالتی زرخیز مانند شام را در اختیار دارد چه مانعی دارد که به خاطر مصلحت فعلاً موضوع مساوات و برابری را مسکوت عنه بگذاری. (مطهری، 1361: 82)
در واقع به امام می‌گویند، مردم به دنیا دل بسته‌اند و معاویه با هدایا و پول‌های زیاد آنها را جذب می‌کند حالا شما هم از اموال عمومی به اشراف عرب و بزرگان قریش ببخشید و از تقسیم مساوی بیت‌المال دست بردارید تا به شما هم گرایش پیدا کنند. اما پاسخ امام علی (علیه السلام) منفی است و ایشان حاضر نمی‌شوند برای تثبیت موقعیت خود و رسیدن به اهداف، ستمگری پیش گرفته و چشمان خود را به اجرای حدود الهی ببندد. لذا می‌فرماید:
أَ تأمُرُونِّی أَن أَطلُبَ النَّصرَ بالجَورِ فِیمَن وُلِّیتُ عَلَیهِ و اللهَ لا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ و مَا أَمَّ نَجمٌ فِی السَّمَاء نَجماً و لو کانَ المَالُ لی لَسَوَّیتُ بَینَهُم فَکَیفَ وَ إنَّمَا المَالُ مَالُ الله؛
آیا مرا فرمان مى دهید برای پیروزی خود، از جور و ستم درباره‌ی امت اسلامی که بر آنان ولایت دارم استفاده کنم؟
به خدا سوگند! تا روزگار باقی است و اختران در پی یکدیگر می‌چرخند به چنین کاری نزدیک هم نگردم اگر این اموال مال شخص خودم هم بود تبعیض روا نمی‌داشتم تا چه رسد که مال، مال خداست و من امانتدار خدایم. (نهج البلاغه، خطبه‌ی 126)
امیر مؤمنان در حکومت خویش هیچ‌گاه جز به حق عمل نمی‌کرد و هدف برای او هیچ‌گاه و با هیچ عذر و توجیه و بهانه‌ای وسیله را توجیه نمی‌نمود. هرگز در حکومت و زمامداری به دروغ، خیانت، پیمان‌شکنی و گناهکاری دست نیازید. امام (علیه السلام) از جمله تفاوت‌های اساسی حکومت خود را با حکومت معاویه این چنین مطرح می‌نماید:
و الله ما مُعاویة بِأدهَی مِنِّی ولَکِنَّهُ یَغدرُ وَ یَفجُرُ وَ لَو لا کَرَاهِیةُ الغَدرِ لَکُنتُ مِن أَدهَی النَّاس وَ لَکن کُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ و کُلُّ فُجَرَةٍ کُفرَةٌ و لِکُلِّ غَادِرٍ لِواءٌ یُعرَفُ بِهِ یَومَ القیَامة و الله ما استغفَلُ بِالمَکیدَةِ و لا أُستَغمَزُ بِالشَّدیدَة؛ به خدا سوگند! معاویه زیرک‌تر و سیاستمدارتر از من نیست لیکن شیوه‌ی او پیمان‌شکنی و گنهکاری است. [و برای رسیدن به هدف خویش مرتکب انواع گناه و خیانت می‌شود] و اگر پیمان‌شکنی ناپسند و ناشایست نبود زیرک‌تر از من کسی نبود. اما هر پیمان‌شکنی گناه و هر گناهی نوعی کفر است. روز رستاخیز پیمان شکن را درفشی است افراخته و او بدان درفش شناخته، به خدا مرا با فریب غافلگیر نتوانند و با سختگیری ناتوانم نتوانند شمرد. (همان، خطبه‌ی 191)
از منظر امیر مؤمنان (علیه السلام) برای تحقق حکومت الگو، تحصیل مقاصد و رسیدن به اهداف و پیش بردن امور با توسل به راه‌ها و روش‌ها و وسایل نادرست، عین شکست و نابودی است؛ هر چند انسان‌ها تصور کنند که پیروز شده و به نتیجه رسیده‌اند:
مَا ظَفِرَ مَن ظَفِرَ الاثم بهِ، و الغَالِبُ بالشَّرِّ مَغلُوبُ؛ آن کس که با توسل به گناه پیروز شود پیروز نیست و آن کس که با ستم و شرارت غلبه می‌یابد در واقع مغلوب است. (همان، حکمت 327)
امام علی (علیه السلام) حتی در سخت‌ترین شرایط نیز برای رسیدن به پیروزی و حفظ آن به انتقام‌گیری و توسل به روش‌های نادرست و تخطی از اصول اخلاقی و انسانی و الهی دست نمی‌زند.
«در جنگ صفین، سپاه معاویه زودتر از امام به سرزمین صفین رسید و با گماردن هنگی عظیم از سپاه خویش مانع از بهره‌گیری سربازان امام از آب فرات شد. امام با فرستادن یکی از یاران خود به نام صعصعه، به خیمه معاویه، او را از این کار برحذر داشته و بستن آب را به روی سربازان خود کاری قبیح و غیرانسانی شمردند. اما معاویه آن را نوعی برگ برنده برای پیروزی تلقی می‌کند. اما وقتی یاران امام (علیه السلام) با حمله‌ای دلاورانه بر مسیر آب تسلط می‌یابند گروهی از فرماندهان به حضور امام می‌رسند و پیشنهاد می‌دهند که ایشان نیز مقابله به مثل کنند امام علی (علیه السلام) نمی‌پذیرد و دست دشمن را در بهره‌برداری از آب فرات باز می‌گذارد». (رستم خانی، زمستان 1382: فصلنامه‌ی نهج البلاغه، 39) امام علی (علیه السلام) حتی قبل از رسیدن به خلافت نیز همیشه در اندیشه و عمل بر همین صراط بودند. هنگامی که خلیفه‌ی دوم درباره‌ی رفتن به جنگ با فارسیان با او مشورت می‌کند، امام می‌فرماید مصلحت نیست خودت از مدینه بروی؛ فرماندهی تعیین کن. امام علی (علیه السلام) با خود نمی‌اندیشد که حال موقعیت پیش آمده و چه بسا با رفتن خلیفه‌ی دوم به میدان جنگ کشته شود و حضرت به حق خود برسد. (همان،180) پس از آن نیز در شورای تعیین شده از خلیفه‌ی دوم، امام علی (علیه السلام) به خاطر نگفتن یک دروغ، سال‌ها خانه نشین شد و هنگامی که خلافت را بر او عرضه داشتند تا طبق کتاب خدا و سنت رسول الله و سنت شیخین عمل کند، امام تنها دو شرط اول را پذیرفت. (مطهری، 1364: 28) ایشان همانند دیگران به راحتی می‌توانست بگوید به سیره‌ی شیخین عمل می‌کنم ولی بعد عمل نکند و یقیناً هیچ کس نیز از ایشان بازخواست نمی‌کرد؛ اما امام چنین نکرد. در طول حکومت و جنگ‌های مختلف نیز فقط کافی بود امام در برخی موارد و بر اساس مصلحت به انجام حیله یا دروغ یا ظلم و خیانت پناه برد تا پیروزی‌های بزرگی به دست آورد. اما هرگز چنین نکرد:
وَ إِنِّی لَعَالِمٌ بِمَا یُصلِحُکُم وَ یُقیمُ أَوَدَکُم وَ لَکِنِّی لا أَرَی إِصلَاحَکُم بِإِفسَادِ نَفسی؛ به آنچه شما را اصلاح می‌کند و کژی‌تان را راست می‌گرداند آگاهم اما اصلاح شما را به بهای تباهی خویش نمی‌پذیرم. (نهج البلاغه، خطبه‌ی 69)
امام (علیه السلام)، ورود و کاربرد مکر و حیله را در حوزه‌ی حکومت و زمامداری به شدت تقبیح می‌کند؛ حتی اگر به دوام قدرت و حفظ حکومت منجر شود:
مَنِ اختَالَ فِی وِلایَتهِ أَبَانَ عَن حَمَاقَتِه؛ حاکمی که مکر و حیله یا تکبر کند از بی عقلی و حماقت خود در حکومتش پرده برمی‌دارد». (علیخانی، 1381: 264)
همچنین می‌فرماید:
الغَدرُ بکل أَحدُ قبیح وَ هُوَ بذی القدره و السُّلطَانِ أَقبَحَ؛ حیله و پیمان‌شکنی برای هر کسی که باشد ناپسند است و برای صاحب قدرت و حاکم ناپسندتر». (همان، 265)
امام علی (علیه السلام) در جریان جنگ صفین با علم به عواقب خطرناک قبول حکمیت، آن را نیذیرفتند اما وقتی با تهدید برخی یارانش به قتل خود مواجه شد به پذیرش و انعقاد پیمان با معاویه مجبور شد. پس از مدتی با روشن شدن عواقب و نتایج امر حکمیت، همان افراد، امام را تحت فشار قرار دادند که پذیرش حکمیت نادرست بود و باید پیمان شکسته شود، ولی امام علی (علیه السلام) می‌فرماید من از همان ابتدا به عواقب و نتایج چنین پیمانی واقف بودم و به شما هم گفتم، اما اکنون که پیمان بسته‌ام آن را نمی‌شکنم. همین امتناع امام از نقض پیمان حکمیت موجب اعتراض شدید و خروج عده‌ای از لشکر ایشان به نام خوارج شد که حتی کار را به رویارویی و نبرد خونین با امام علی (علیه السلام) رساندند.
آری! امام علی (علیه السلام) هیچ‌گاه در اندیشه و عمل برای به دست آوردن قدرت و حفظ آن به روش‌ها و وسایل ناپاک و نادرست متوسل نشد و از ارزش‌ها و فضایل و حدود الهی و انسان فاصله نگرفت.

شایسته‌سالاری

در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) و در راستای تحقق حکومت الگو، حکومت در همه‌ی مراتبش تنها حق و شایسته‌ی صالحان و مهذبین است و تا فردی واجد معیارها و مؤلفه‌های لازم نباشد اهلیت و حق حکومت و زمامداری را نمی‌یابد و آنان که بدون حق و اهلیت در این عرصه وارد شوند، جز فساد و تباهی به بار نخواهند آورد. این نگاه اخلاقی و متعالی حاکم بر حکومت و قدرت، بزرگ‌ترین مانع در برابر فساد زمامداران و حاکمان و جامعه است. امام علی (علیه السلام) حکومت و زمامداری را حق و شایسته‌ی نااهلان و ناصالحان و نابخردان و آنان که در پی کسب آب و نان و مقام و مکنت دنیا و در پی انتقام و هوسرانی‌اند نمی‌داند و بارها با نگرانی از اینکه فاجران و فاسدان، عرصه‌ی زمامداری و حکومت را در دست گیرند
و اموال خدا و مردم را دست به دست گردانند و بندگان خدا را به بندگی و خدمت گیرند و با صالحان در پیکار باشند و فاسدان و فاجران را یاران و پشتیبانان خود سازند، فریاد برمی‌آورد. امام علی (علیه السلام) بر همین اساس، زمانی که به خلافت می‌رسد از نخستین تصمیمات و اقداماتش عزل تمام استانداران و کارگزاران بزرگ عثمان و دست نشاندگان ناشایست گذشته بود و تنها ابوموسی اشعری را در مقام خود نگاه می‌دارد (فصلنامه‌ی نهج البلاغه، رستم خانی، زمستان 1382: 35) و مسئولیت‌ها را تنها براساس شایستگی واگذار می‌نماید.
امام علی (علیه السلام) شرایط پیش از خلافت خود را این چنین وصف می‌نماید:
این دین در دست اشرار اسیر بوده، در آن به هوس حکم می‌راندند و به نام دین دنیا را می‌خوردند. (نهج البلاغه، نامه‌ی 53)
آری! نقطه‌ی آغازین اصلاحات در حکومت علوی از اینجا آغاز می‌شود. امام علی (علیه السلام) در آغاز خلافت، برنامه‌ی اصلاحات عمیق و اساسی خود را چنان تبیین می‌کند که تنها با یک انقلاب تمام عیار به انجام می‌رسد و تمام اجزا و روش‌ها و ساختارهای قدرت و حکومت به هم می‌ریزد:
سوگند به کسی که پیامبر را به حق مبعوث کرد به سختی مورد آزمایش قرار می‌گیرید و غربال می‌شوید و همانند محتویات دیگ جوشان زیر و رو خواهید شد. آن‌چنان که بالا، پایین و پایین، بالاتر قرار خواهد گرفت آنان که به راستی در اسلام سبقت داشتند و کنار رفته بودند بار دیگر سر کار خواهند آمد و کسانی که با حیله و تزویر، خود را پیش انداخته بودند عقب زده خواهند شد. (همان، خطبه‌ی 16)
از منظر امام علی (علیه السلام)، نا اهلان و ستمگران حتی یک لحظه نیز نمی‌توانند بر مردم حکومت کنند. «پس از زمامداری امام علی (علیه السلام) معاویه از بیعت با ایشان خودداری کرد و به امام پیام فرستاد که اگر موقعیت او را در شام و اطراف آن تثبیت کند، با امام (علیه السلام) بیعت خواهد کرد.
مغیرة بن شعبه نیز به امام عرض کرد که خلفای پیشین، حکومت شام را به وی دادند تو هم چنین کن و آنگاه که به قدرت رسیدی او را عزل کن امام علی (علیه السلام) در پاسخ به اصول خود در حکومت و زمامداری اشاره نموده و می‌فرماید: مغیره! آیا تو ضمانت می‌کنی که من از لحظه‌ی تثبیت معاویه تا روزی که او را خلع کنم زنده بمانم، که مغیره می‌گوید نه ضمانت نمی‌کنم». (فصلنامه‌ی نهج البلاغه، رستم خانی، زمستان 1382: 36) سپس امام (علیه السلام) این آیه را تلاوت می‌کند: وَ ما کُنتُ مُتَّخِذَ المُضِلِّینَ عَضُداً؛ و من هیچ‌گاه گمراه کنندگان را دستیار خود قرار نمی‌دهم! (کهف /51) سپس فرمود: لا وَ الله لا استَعمَلَ معاویه یومین أَبَداً؛ به خدا قسم! هرگز حتی برای دو روز هم معاویه را در امر حکومت به کار نمی‌گیرم. (فصلنامه‌ی نهج البلاغه، رستم خانی، زمستان 1382: 117)
طلحه و زبیر قبل از اینکه به قصد شورش به طرف مکه حرکت کنند، به حضور امام علی (علیه السلام) می‌رسند و از امام علی (علیه السلام) تقاضا می‌کنند که استانداری بصره و کوفه را به آنها بسپارد. امام علی (علیه السلام) که در واسپاری مناصب حکومتی جز به لیاقت و شایستگی و برخورداری افراد از شرایط واقعی برای مسئولیت‌سپاری بها نمی‌داد به آنان فرمود:
و اعلما انی لَا اشرک فی امانتی الَّا مَن ارضی بدینه و أَمانَتِهِ من اصحابی و مَن عَرَفتُ دخیلته؛ و بدانید که من در این امانتی که خدا به من سپرده جز انسان‌هایی را که از دینشان راضی‌ام و از امانت‌داریشان خرسندم و لیاقت آنها را احراز کرده باشم فردی را شریک نمی‌سازم. (همان، 115)
امام علی (علیه السلام) ویژگی‌های شایستگان برای مناصب حکومتی را نیز بر می‌شمرد:
لا یقیم أَمرَ الله سُبحانَهُ الا مَن لا یصانع و لا یضارع و لا یتبع المَطَامِعِ؛ تنها کسانی می‌توانند قانون خدای را اجرا نمایند که اهل سازش نبوده و خود را همرنگ محیط نساخته و از آمال نفسانی پیروی نکنند. (نهج البلاغه، حکمت 110)
همچنین می‌فرماید:
بر سر هر یک از کارهایت مسئولی از آنان بگمار که نه بزرگی کار، او را ناتوان سازد و نه بسیاری آن، وی را پریشان کند. (همان، نامه‌ی 53)
امام علی (علیه السلام) ضمن هشدار در مورد خطر روی کارآمدن و انتصاب و به کارگیری نااهلان و ناشایستگان و نالایقان بر مناصب حکومتی، آثار و نتایج شوم این انتصاب‌ها را برمی‌شمرد:
شما خوب می‌دانید که جایز نیست فرد بخیل بر ناموس و غنیمت‌ها و احکام مسلمانان گمارده شود تا در مال‌های آنان حریص گردد و نه نادان که با نادانی خود مسلمانان را به گمراهی کشد و نه ستمکار تا به ستم، حق و حقوق آنان را نادیده انگارد و نه حیف و میل کننده‌ی اموال تا به مردمی ببخشد و مردمی را محروم سازد و نه آن که در پست خویش رشوه‌گیر باشد و حقوق دیگران را پایمال کند و نه آن که سنت را ضایع سازد و امت را به هلاکت اندازد. (همان، کلام 131)
امیر مؤمنان (علیه السلام) در نامه‌ی مشهور خود به مالک اشتر به برخی از معیارها و شاخصه‌های شایستگی برای کارگزاران و مدیران اشاره می‌کند. ایشان بر فرهیختگی و دانایی، پروا پیشگی، تجربه‌ی کاری، با حیایی، پاکی و صلاحیت خانوادگی، سابقه‌ی مسلمانی و دلبستگی دینی، امانتداری و کارایی و تأثیرگذاری تأکید نموده و بر انتخاب و انتصاب افرادی با ویژگی‌های ظاهربینی، قشر‌گرایی، خودخواهی، تنگ‌نظری، بدفهمی و کج سلیقگی به عنوان کارگزار پرهیز می‌دهد.
آری! از دیدگاه امام علی (علیه السلام) شایسته‌سالاری و لیاقت‌محوری از جمله مهم‌ترین و اساسی‌ترین مؤلفه‌ها و شاخصه‌های لازم برای تحقق حکومت الگو و اداره‌ی جامعه و سامان دادن به امور مردم و جامعه است. ایشان به عنوان یک معیار کلی و اساسی، سامان جامعه را تنها در شایستگی زمامداران و مدیران در تمامی سطوح می‌داند و بر آن تأکید می‌کند:
فلیست تَصلُحُ الرعیة الا بِصَلاحِ الولاة؛ کار مردم جز به شایستگی زمامداران سامان نمی‌یابد. (همان، خطبه‌ی 216)
امیرمؤمنان (علیه السلام) معیار و ملاک شایستگی و شایسته‌سالاری را برای زمامداری و تصدی مناصب مدیریتی از خود شروع می‌کند و قبل از رسیدن به خلافت، با ده‌ها برهان و استدلال از شایستگی و لیاقت خود برای تصدی مقام زعامت و خلافت مسلمین دفاع می‌کند و خلافت را تنها حق خود می‌داند؛ چون شایسته‌ترین و لایق‌ترین فرد است. آری! یقیناً اگر در جامعه‌ی آن روز فردی شایسته‌تر از امام علی (علیه السلام) برای حکومت و خلافت وجود داشت، امام (علیه السلام) بدون درنگ از او پشتیبانی می‌کرد و در راه رسیدن او به خلافت تلاش می‌نمود. بنابراین امام علی (علیه السلام) شایستگی و اهلیت و لیاقت را لازمه و ضرورت و عامل اساسی زمامداری و مدیریت در همه‌ی مراتب جامعه، برای تحقق حکومت الگو می‌داند.

مشورت و رایزنی

از جمله مؤلفه‌های مهم و مؤکد برای تحقق حکومت الگو در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) اصل مشورت است. ایشان همواره کارگزاران و جامعه را از خودرأیی و استبدادنظر پرهیز داده و بر اصل مشورت در تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات و سیاستگذاری‌ها تأکید می‌کرد و در عمل نیز خود بدان ملتزم بود:
مَنِ استَبَدَّ برأیه هلک وَ مَن شَاوَرَ الرِّجَالَ شارکها فی عُقُولِهَا؛ هر که خود رأی گردید، به هلاکت رسید و هر که با مردمان مشورت کرد خود را در خرد آنان شریک ساخت. (همان، قصار 161)
امام علی (علیه السلام) مشورت را محکم کننده و تکیه‌گاه و موجب استواری و اطمینان آرا و نظرات و تصمیم‌گیری‌ها می‌داند:
وَ لا مظاهره أَوثَقُ مِن المشاوره؛ و هیچ پشتیبان و تکیه‌گاهی مطمئن‌تر از مشورت وجود ندارد. (همان، قصار 113)
همچنین می‌فرماید:
لاظهیر کالمشاوره؛ هیچ پشتیبانی مانند مشورت نمودن نیست. (همان، قصار 54)
امام علی (علیه السلام) در تعبیری دیگر مشورت را عین هدایت معرفی می‌کند و تصمیمات و اقدامات بدون مشورت را دچار خطا و لغزش و مخاطره می‌داند:
الاستشارة عین الهدایة وَ قَد خَاطَرَ مَنِ الستغنی برأیه؛ مشورت هدایت است و به تحقیق آن کس که تنها با رأی خود، ساخته و مشورت ننمود خود را به مخاطره انداخت. (همان، قصار 211)
از منظر امام علی (علیه السلام) مشورت برای تحکیم پایه‌های قدرت و ادامه‌ی تسلط و حکومت، یک امر صوری و تشریفاتی نیست بلکه فلسفه‌ی وجودی مشورت و بهره‌گیری از مشاوران به دلیل یافتن راه‌های بهتر برای اداره‌ی درست جامعه و تحقق اهداف و پرهیز از اشتباهات و آزمون و خطا و هدر رفتن وقت‌ها و نیروها در تصمیم‌گیری‌ها و سیاست‌گذاری‌ها و اقدام در جهت تحقق حکومت الگو است.
امیر مؤمنان (علیه السلام) در نامه‌ای به سران سپاه خود می‌نویسد:
من عَبدالله عَلیِّ بن أَبی طَالبٍ أَمیرِ المُؤمنین إِلَی أَصحابِ المَسَالحِ ... ألَا و إِنَّ لَکُم عِندِی أَلاَّ أَحتَجِزَ دُونکُم سِرّاً إلا فی حَربٍ و لا أَطوِیَ دُونَکُم أَمراً إلَّا فی حُکم؛ از بنده‌ی خدا، على بن ابیطالب به نیروهای مسلح و نگهدارنده‌ی مرزها، حق شما بر من این است که جز اسرار جنگی، هیچ سری را از شما پنهان نسازم و در اموری که پیش می‌آید، جز حکم الهی، بدون مشورت شما کاری انجام ندهم. (همان، نامه‌ی 50)
در اندیشه‌ی امام علی (علیه السلام)، مشورت نه وسیله‌ای برای آگاهی و دانایی نا آگاهان بلکه ابزار مهم آگاهان و خردمندان برای تصمیم گیری درست‌تر و استفاده‌ی حداکثری از فرصت‌ها برای رسیدن به اهداف و تحقق حکومت الگو می‌باشد. ایشان در بیانی دقیق و زیبا به این مهم اشاره می‌کند:
لایستغنی العَاقِلِ عَن المشاوره؛ هیچ خردمندی از مشورت بی نیاز نیست. (خوانساری، 1360: 354)
امام علی (علیه السلام) در راستای تحقق حکومت الگو، همواره در بسط فرهنگ مشورت و توجه دادن مردم و جامعه به این امر مهم سعی می‌کرد؛ تا جایی که حتی در هنگامه‌ی پیکار صفین نیز در خطبه‌ای که ایراد کرد، حقوق متقابل مردم و زمامداران را بیان نمود و در ضمن آن ماهیت و محتوای مشورت دادن را حق‌گویی، و هدف از آن را برنامه‌ریزی و سیاستگذاری جهت اجرای عدالت و حدود الهی و انسانی ذکر کرد. ایشان به صراحت، شخص خود را بی نیاز از مشورت نمی‌داند:
پس با من چنانکه با سرکشان گویید سخن مگویید و چونان که با تیزخویان کنند از من کناره مجویید. گمان نکنید شنیدن سخن حق بر من سنگین است. پس از گفتن حق یا مشورت در عدالت باز نایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم مگر که خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است. (نهج البلاغه، خطبه‌ی 216)
امام علی (علیه السلام) در نامه‌ی خود به مالک اشتر نیز بر حق‌گویی مشاوران و حق شنوی زمامداران در مشورت گرفتن و انتخاب مشاوران و کارگزاران جسور و حق‌گو تأکید دارد:
ثُمَّ لیکن آثَرُهُم عندک أَقوَلَهُم بِمُرِّ الحَقِّ لک؛ و آن کس را بر دیگران بگزین و ترجیح ده که سخن تلخ حق را به تو بیشتر گوید. (همان، نامه‌ی 53)
امیرمؤمنان پس از بیعت مردم با ایشان می‌فرماید:
خلافت را خوش نداشتم ولی اصرار کردید که خلیفه‌ی شما باشم. بدانید که بدون توجه به نظر شما کاری نمی‌کنم، کلیدهای اموال شما با من است ولی بدون رضایت شما حتی یک درهم از آن برنمی‌دارم، آیا رضایت می‌دهید؟ همگی گفتند: آری. (اندیشه‌ی حوزه، 1381: شماره‌ی 4 و 5، 179)
امام علی (علیه السلام) در کلامی ارزشمند، برخی از ویژگی‌های منفی مشورت دهنده و آثار آن را برمی‌شمرد و بر مشورت با آنان پرهیز می‌دهد:
وَ لا تُدخِلَنَّ فی مشورتک بخیلاً یعدل بک عَنِ الفَضلِ وَ یعدک الفَقرَ و لا جَبَاناً یضعفک عَن الامور و لا حریصا، یزیّن لک الشَّرَهَ بِالجَورِ؛ بخیل را در مشورت خود دخالت مده؛ زیرا تو را از احسان منصرف می‌کند و از نیازمندی می‌ترساند. نیز با شخص ترسو مشورت مکن؛ زیرا در کارها روحیه‌ات را تضعیف می‌کند. همچنین حریص را به مشاورت مگیر که با ستمگری، حرص را در نظرت زینت می‌دهد. (نهج البلاغه، نامه‌ی 53)
امام علی (علیه السلام) در جای دیگری در این نامه ضمن تأکید بر مشورت در اداره‌ی امور و تصمیم گیری‌ها، نتیجه‌ی مشورت کردن در تصمیم گیری‌ها و سیاست‌گذاری‌ها را ستمگری و خیانت می‌داند:
ثُمَّ انظُر فی أُمورِ عمالک، فَاستَعمِلهُمُ اختِبَاراً وَ لا تُوَلِّهِم محاباه و أَثرِهِ، فانهما جِمَاعُ مِن شُعَبِ الجَورِ و الخیانه؛ سپس در کار عاملان و زمامداران بیندیش و پس از آزمودن به کارشان بگمار و به میل خود و بی مشورت دیگران، به کاری مخصوصشان مدار که به هوای خود رفتن و به رأی دیگران ننگریستن، ستمگری بود و خیانت. (همان)
واگذاری مسئولیت‌ها و اداره‌ی امور مردم بدون مشورت و دقت نظر، ستمگری در حقی افراد لایق‌تر و توانمندتری است که می‌توانستند جامعه را بهتر اداره کنند و خیانت به مردمی است که امکان اداره‌ی بهتر امورشان بود. امام علی (علیه السلام) در بخش دیگری از فرمان خود به مالک اشتر می‌فرماید:
با دانشمندان فراوان گفت‌وگو کن و با حکیمان فراوان سخن در میان نه در آنچه کار شهرهایت را استوار دارد و نظمی را که مردم پیش از تو بر آن بوده‌اند برقرار. (همان)
حضرت علی (علیه السلام) در مورد «قیس بن سعد بن عباده» که از کارگزارانش در مصر بود، با یاران خود مشورت کرد. همگی بر این عقیده بودند که قیس خیانتکار شده و به معاویه گرویده است و باید عزل شود اما نظر امام علی (علیه السلام) این بود که چنین نیست و قیس خیانتی مرتکب نشده و بهتر است باقی بماند. در نهایت امام علی (علیه السلام) به رأی یاران خود عمل کرده و قیس را عزل نمود، اما بعد معلوم شد که نظر امام درست بوده است و نمی‌بایست او عزل شود. (علیخانی، 1381: 78) امام علی (علیه السلام) هنگام تعیین حکام ولایات، نامه‌ای خطاب به مردم می‌دادند تا حاکم جدید برای مردم قرائت کند اگر مردم او را پذیرفتند به کار مشغول می‌شد و در صورت عدم پذیرش مردم، به مرکز باز می‌گشت. (جرداق، بی تا: ج 2، 287) این رویکرد در انتصاب کارگزاران بیانگر به مشارکت طلبیدن مردم و مشورت با آنان در اداره‌ی امور جامعه است که ثمرات بسیاری خواهد داشت.
ایشان در جنگ جمل نیز بارها در موارد مختلف با یارانش مشورت کرده و به نظر آنان عمل می‌نمود. نظر و تحلیل دکتر طه حسین در ارتباط با شدت تأکید امام علی (علیه السلام) بر امر مشورت که بر اندیشه و عمل ایشان حاکم بوده است، در نوع خود مهم و جالب توجه است:
علی (علیه السلام) امور مردم را علناً اداره می‌کرد و در هر امر بزرگ و مهمی با آنان مشورت می‌نمود و اگر آنها در امری مخالفت می‌کردند رأی آنها را می‌پذیرفت و بدان عمل می‌کرد و همین امر سبب می‌شد که آنان گستاخ‌تر شوند». (طه حسین، 1354: 187)

آزادی نقد و انتقادپذیری

از جمله اساسی‌ترین مؤلفه‌ها و شاخصه‌ها از منظر امام علی (علیه السلام) برای تحقق حکومت الگو، آزادی نقد و انتقادپذیری است. بدون شک آزادی نقد و انتقادپذیری در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) جایگاهی بس رفیع دارد. ایشان بارها مردم و کارگزاران خود را به این مهم یعنی آزادی نقد و انتقادپذیری در همه‌ی بخش‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی سفارش نموده و خواستار زمینه‌سازی و بسترسازی برای آن شده است. امام علی (علیه السلام) وجود آزادی نقد و انتقادپذیری را موجب تقویت نظام، تقویت انگیزه‌ی مردم در حمایت از کارگزاران و زمامداران، خصوصاً در شرایط دشوار موجب آرامش جامعه و جلوگیری از تنش‌ها و در نهایت رشد و تعالی و سازندگی حکومت و جامعه می‌داند. ایشان در فرمانی به کارگزاران خود می‌فرماید:
اگر مردم از سنگینی مالیات یا آفت‌زدگی یا خشک شدن آب چشمه یا کمی باران یا خراب شدن زمین در سیلاب‌ها یا خشکسالی شکایت کردند، در گرفتن مالیات به میزانی تخفیف ده تا امورشان سامان گیرد و هرگز تخفیف دادن در خراج، تو را نگران نسازد؛ زیرا آن، اندوخته‌ای است که در آبادانی شهرهای تو و آراستن ولایت‌های تو نقش دارد و رعیت، تو را می‌ستایند و تو از گسترش عدالت میان مردم خشنود خواهی شد و به افزایش قوّت آنان تکیه‌ خواهی کرد. بدانچه نزدشان اندوختی و به آنان بخشیدی. با گسترش عدالت میان مردم و مهربانی با رعیت، به آنان اطمینان خواهی داشت آنگاه اگر در آینده کاری پیش آید و به عهده‌شان بگذاری، با شادمانی خواهند پذیرفت؛ زیرا عمران و آبادی، قدرت تحمل مردم را زیاد می‌کند. (نهج البلاغه، نامه‌ی 35)
امام علی (علیه السلام) داشتن روحیه‌ی انتقادپذیری، نصیحت‌پذیری و تملق‌گریزی را می‌ستاید و آن را از اساسی‌ترین مقدمات و مؤلفه‌های حکومت الگو دانسته و علیرغم مقام عصمتی که دارد عملاً نشان می‌دهد که انتقاد و نصیحت را از هر کس که باشد می‌پذیرد و به منتقدین و ناصحان خود محبت می‌کند و جایگاه آنان را محترم می‌شمارد. ایشان پس از جنگ جمل، ضمن ستایش بعضی از یاران خود، از آنان تقاضای انتقاد و نصیحت می‌کند:
أَنتُمُ الاَنصارُ عَلَی الحَقِّ، و الاِخُوَانُ فی الدِّینِ... فَأَعِینُونی بِمُنَاصَحَةٍ خَلِیَّةٍ مِنَ الغِشِّ سَلیَمةٍٍ مِنَ الرَّیب؛ شما یاران حق و برادران دینی من هستید. پس مرا با خیرخواهی و نصیحت خالصانه و سالم از هرگونه شک و تردید یاری کنید. (همان خطبه‌ی 117)
امام علی (علیه السلام) از مردم می‌خواهد آن گونه که با حکام جابر روبه رو می‌شوند و از گفتن انتقاد ترس و وحشت داشته و فقط زبان ستایش دارند، با او روبه‌رو نشوند و در برخورد با علی (علیه السلام) آزادانه و راحت سخن گویند و انتقاد کنند. حضرت در صحرای صفین در ضمن یک سخنرانی بسیار پرمحتوا و پر مغز در این زمینه، می‌فرماید:
مردم! از پست‌ترین حالات زمامداران نزد صالحان، این است که گمان برند آنان دوستدار ستایشند و کشورداری آنان بر کبر و خودپسندی استوار باشد. به راستی من خوش ندارم در خاطر شما بگذرد که من ستایش را دوست دارم و خواهان شنیدن آن هستم. سپاس خدا را که چنین نبودم و اگر ستایش را دوست می‌داشتم آن را رها می‌کردم؛ به خاطر فروتنی در پیشگاه خدای سبحان و بزرگی و بزرگواری که تنها خدا سزاوار آن است. گاهی مردم، ستودن افرادی را برای کار و تلاش روا می‌دانند اما من از شما می‌خواهم که مرا با سخنان زیبای خود مستایید تا از عهده‌ی وظایفی که در برابر خدا و شما دارم، برآیم و حقوقی که مانده است، بپردازم و واجباتی که بر عهده‌ی من است و باید انجام گیرد، ادا کنم. پس با من چنان که با پادشاهان سرکش سخن می‌گویند حرف نزنید و چنان که از آدم‌های خشمگین کناره می‌گیرند، دوری نجویید و با ظاهرسازی با من رفتار نکنید و گمان مبرید اگر حقی به من پیشنهاد دهید، بر من گران آید یا در پی بزرگ نشان دادن خویشم؛ زیرا کسی که شنیدن حق یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، برای او عمل کردن به آن دشوارتر خواهد بود. پس، از گفتن حق یا مشورت در عدالت خودداری نکنید؛ زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمی‌دانم مگر آنکه خداوند مرا حفظ فرماید. (همان، خطبه‌ی 207)
از این کلام پر مغز امام علی (علیه السلام) فهمیده می‌شود که در حکومت الگو انتقادپذیری و فراهم ساختن فضای نقد علاوه بر اینکه موجب تقویت روحیه‌ی تواضع و تضعیف تکبر می‌شود، همچنین زمینه‌ساز ادای وظایف و حقوق است و رواج روحیه‌ی چاپلوسی و تملق‌گویی و زمینه‌ی پذیرش این روحیات را از میان می‌برد. البته امام علی (علیه السلام) انتقاد نمودن و نصیحت کردن را همواره از جمله وظایف اصلی خود نیز می‌دانست و به آن پایبند بود:
فاَمَّا حَقُّکُم عَلَیَّ: فَالنَّصیحَةُ لَکُم؛ از جمله حقوق شما بر من، نصیحت خیرخواهانه درباره‌ی شماست. (همان، خطبه‌ی 34)
از نکات مهم در زندگی و مواضع امام علی (علیه السلام) انتقادات ایشان به خلفا است. امام علی (علیه السلام) معتقد است هر فرد در جامعه‌ی اسلامی این حق را دارد که در خصوص مسائل جامعه و نیز خطاها و اشتباهات زمامداران، به آنان تذکر داده و انتقاد نماید. ایشان در موارد متعددی انتقادات خود را با خلفا در میان گذاشته و آنان را نسبت به اندیشه و اعمال نادرست‌شان هشدار داده است. (مطهری، 1361: 105) به عنوان مثال امام علی (علیه السلام) خطاب به عثمان می‌فرماید:
مردم پشت سر من اجماع کرده‌اند و مرا میان تو و خود به میانجیگری فرستادند. به خدا سوگند! نمی‌دانم به تو چه بگویم. من چیزی نمی‌دانم که تو از آن بی خبر باشی و تو را به کاری راهنمایی نمی‌کنم که آن را نشناسی. خدا را خدا را! تو کور نیستی که بینایت کنند، نادان نیستی تا تو را تعلیم دهند. راه روشن است و علم‌های دین برپاست؛ پس بدان که برترین بنده نزد خدا پیشوای دادگری است که هم هدایت شده باشد و هم هدایت کند و سنت معمول را بر پای دارد و بدعت ناشناخته را بمیراند. (نهج البلاغه، خطبه‌ی 164)
امام علی (علیه السلام) اصولاً برخورداری از سبعه‌ی صدر و روحیه‌ی انتقادپذیری را از ابزارهای اساسی و مهم زمامداری و مدیریت در حکومت الگو می‌دانند:
آلَةُ الرِّیاسَةِ سَعَةُ الصَّدر؛ ابزار، ریاست سعه‌ی صدر است. (همان، حکمت 176)
یکی از ابتکارات جالب و مهم امام علی (علیه السلام) در دوران خلافت خود جهت فراهم آوردن فضای آزادی نقد و انتقادپذیری، تأسیس «خانه‌ی عدالت خواهی» بود. هدف از تأسیس این مرکز توسط امام علی (علیه السلام) ایجاد شرایطی امن و مطمئن جهت انتقاد و شکایت مردم به صورت مستقیم و توسط نامه بود، تا به صورت مستقیم در جریان حرف‌ها، نقدها و شکایات و درخواست‌های مردم قرار گرفته و رسیدگی نماید. امام در اشاره به همین مرکز چنین می‌فرماید:
مَن کانت لَهُ الیّ منکم حَاجَةٌ فلیرفعها فی کتاب لَا صَونُ وجوهکم فی المسألة؛ هر کس نیازی به من دارد، در نامه‌ای بنویسد تا آبرو را از این طریق حفظ کنند. (فصلنامه‌ی نهج البلاغه، رستم‌خانی، زمستان 1382: 35)
امام علی (علیه السلام) در دوران خلافت خود یعنی دورانی که نمونه‌ای از حکومت الگو را برای تاریخ و بشریت به نمایش گذاشته است، نظام و ساختار حکومت و زمامداری خویش را بر مردمی‌ترین شکل ممکن آن بنا می‌کند و از مردم و شهروندان در هر موقعیت و طبقه‌ی اجتماعی که باشند با اصرار می‌خواهد که خطاها و اشتباهات حکومت را به زمامداران در هر رده و سطحی که باشند گوشزد نموده و مورد نقد و انتقاد قرار دهند:
هیچ شخصی، گرچه در پیشگاه حق، دارای منزلتی بزرگ و در دینداری واجد پیشینه‌ای فضیلت بار باشد، برتر از این نیست که در ادای حقی که خدا بر دوش او نهاده کمک شود و هیچ‌کس، گرچه نزد دیگران خوار باشد و در نگاه‌ها حقیر آید، کمتر از این نیست که حاکم را، در این راه یاری دهد یا خود بر آن یاری باشد. (نهج البلاغه، خطبه‌ی 216)
اگرچه امام علی (علیه السلام) بر درستی و حقانیت اندیشه‌ها و اعمال و موضع‌گیری‌ها و اقدامات خود یقین دارند اما همواره سعی می‌کنند در هر شرایطی امکان تبادل آرا و آزادی نقد و انتقادپذیری را فراهم آورند و ضمن احترام قائل شدن به شخصیت انسانها، امکان ابراز نظر آزادانه آنان را فراهم آورند ایشان هنگامی که برای جنگ جمل عازم بصره بودند، خطاب به مردم کوفه این گونه می‌نویسند:
اما بعد من از جایگاه خود برون شدم، ستمکارم یا ستمدیده، نافرمانم یا مردم از فرمانم سرکشیده، من خدا را به یاد کسی می‌آورم که این نامه‌ام بدو رسد، تا چون نزد من آمد، اگر نکوکار بودم یاری ام کند و اگر گناهکار بودم از من بخواهد تا به حق بازگردم. (همان، نامه‌ی 57)
سیاست‌ها و تصمیم‌گیری‌های امام علی (علیه السلام) از سوی افراد مختلف مورد انتقاد و اعتراض قرار می‌گرفت و حتی گاهی بیان این انتقادات آن‌چنان تند و بی پرده بود که از ادب فاصله می‌گرفت اما ایشان همواره با سعه‌ی صدر و متانت و با توضیحات منطقی به آنها پاسخ می‌داد.
روزی مالک اشتر به امام علی (علیه السلام) در ارتباط با انتصاب فرزندان عباس انتقاد می‌کند، امام ضمن بیان دلایلی این انتصاب‌ها و ارائه‌ی پاسخ مستدل و منطقی به مالک اشتر، می‌فرماید: «اگر افراد لایق‌تری از آنان سراغ داری معرفی نما تا منصوب نمایم.» (علیخانی، 1381: 212) امام علی (علیه السلام) در نامه‌ی خود به مالک اشتر از او می‌خواهد تا در انتخاب زمامداران و اطرافیان خود، کسانی را ترجیح دهد که دارای شخصیت و روحیه‌ای باشند که همواره سخن حق را اگرچه تلخ باشد با شجاعت و جسارت برای او بیان نموده و از او انتقاد کنند:
ثُمَّ لیکن آثَرِهِم عندک أَقوَلَهُم بِمُرِّ الحَقِّ لک وَ أَقَلَّهُم مساعده فیما یکون منک مِمَّا کره الله لاولیائه؛ و آن کس را بر دیگران ترجیح بده و بگزین که سخن تلخ حق را به تو بیشتر گوید و در آنچه کنی یا گویی و خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد کمتر یاری‌ات کند. (نهج البلاغه، نامه‌ی 53)
وجه دیگری را که امام علی (علیه السلام) در این زمینه در اندیشه و عمل خود برای تحقق حکومت الگو دنبال نموده و بر آن تأکید فراوان می‌نماید، زمینه‌سازی برای به وجود آوردن فضای آزادی نقد و انتقادپذیری، تقبیح و مقابله با استبداد و خودکامگی است. امام علی (علیه السلام) نه تنها خود هیچ‌گاه خودکامه و مستبد نبود بلکه زمامداران خود را نیز به شدت از برخورداری و نزدیک شدن به چنین فضا و روحیه‌ای به شدت بر حذر می‌داشت؛ زیرا زمامدار خودکامه و مستبد به انسداد فضای آزادی نقد می‌پردازد و انتقادپذیر نیست و مردم از بیم مواخذه و تنبیه، سکوت پیشه گرفته و ابراز نظر نمی‌کنند که این امر نیز خود مقدمه‌ساز و منشأ تباهی‌ها و مشکلات اساسی و فراوانی در جامعه و حکومت خواهد شد. لذا امام علی (علیه السلام) به شدت در مورد این امر واکنش نشان داده و هشدار می‌دهد:
مَنِ استَبَدَّ بِرَأیِهِ هَلَک؛ هر کسی استبداد ورزد، هلاک شود». (همان، حکمت 161)
الاِستِبدَادَ برایک یزلک و یهورک فی المهاوی؛ خودکامگی تو را می‌لغزاند و در هلاکت گاه فرو می‌اندازد». (خوانساری، 1360: ج 1، ص 390)
ایشان در نامه‌ی خود به «اشعث بن قیس» می‌نویسد:
لیس لک انَّ تَفتاتَ فی رعیه؛ این حق برای تو نیست که در میان مردم به استبداد و خودرأیی عمل نمایی. (نهج البلاغه، نامه‌ی 5)
همچنین امام (علیه السلام) در نامه‌ی خود به مالک اشتر، او را از رابطه‌ی یک طرفه داشتن با مردم و نشنیدن سخنان و انتقادات آنان بر حذر می‌دارد:
وَ لا تَقُولَنَّ انی مومر آمُرُ فاطاع؛ به مردم نگو به من فرمان دادند من نیز فرمان می‌دهم پس باید اطاعت شود. (همان، نامه‌ی 53)
البته باید بر این نکته‌ی مهم نیز تأکید کرد که امام علی (علیه السلام) میان نقد و انتقاد سالم و دلسوزانه و خیرخواهانه، با تخریب و توطئه و گشودن عقده‌های نفسانی و مغرضانه فرق می‌نهد و آنچه مورد تأکید و حمایت امام علی (علیه السلام) است، همان نقد و انتقاد سالم، دلسوزانه و خیرخواهانه است که ایشان در تمام عمر، آن را وجه همت خویش قرار داده و در اندیشه و عمل به آن ملتزم بودند.

تقوا و پارسایی

تقوا و پارسایی در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) از محوری‌ترین و اساسی‌ترین مؤلفه‌ها و شاخصه‌های تحقق حکومت الگو است و اساساً در اندیشه و گفتمان و عمل مولای متقیان، تقوا اصلی‌ترین و زیربنایی‌ترین مفهوم و گفتمان است.
از منظر ایشان حکومت و زمامداری در همه‌ی مراتبش تنها حق و شایسته‌ی مهذبین و متقین و صالحان است و اساساً تا فردی واجد معیارها و مؤلفه‌های تهذیب و پارسایی نباشد، حق و اهلیت حکومت و زمامداری را نمی‌یابد و آنان که بدون حق و اهلیت در این عرصه وارد شوند جز فساد و تباهی‌گری به بار نخواهند آورد. در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام)، شرط لازم و اساسی زمامداری و حکومت تقوا و پارسایی است. در کلام امام علی (علیه السلام) و در نهج البلاغه، واژه‌ی تقوا و مشتقات آن از رایج‌ترین و پر تکرارترین واژه‌هاست. (مطهری، 1361: 130) ایشان تقوا و پارسایی را پیشوا و رهبر اخلاق (نهج البلاغه، حکمت 410) و مرکب راهواری می‌داند که سوار خویش را به بهشت جاویدان رهنمون می‌سازد. (همان، خطبه‌ی 16) تقوا و پرواپیشگی از نظر امام علی (علیه السلام) حصار و بارویی مستحکم و غیرقابل نفوذ است که دارنده، خود را در لحظات حساس و خطرآفرین از لغزش‌ها، تباهی‌ها و سقوط بازمی‌دارد:
اعلَمُوا عبادالله أنَّ التقوى دارُ حِصنٍ عزیر و الفُجُورَ دَارُ حصنٍِ ذلیل لا یمنع أهلهِ و لا یجرز مَن لجا الیه الا و بالتقوى تُقطَعُ حمه الخطایا و بالیقین تدرک الغایه القصوى، بندگان خدا! بدانید كه تقوا دژی محکم و شکست‌ناپذیر است و ناپارسایی خانه‌ای سست و بی بنیاد است که نه ساکنانش را از آسیب نگاهبان است و نه کسی که بدان پناه برد در امان است. بدانید که با پرهیزگاری
می‌توان ریشه‌ی خطایا را برید و با یقین به برترین جایگاه معنوی دست یافت. (همان، 157)
امام علی (علیه السلام) تقوا و پارسایی زمامداران و مردم را شرط و عامل اصلی و لازم برطرف شدن بسیاری از مشکلات سیاسی و اجتماعی برشمرده و در کلامی عمیق و جامع می‌فرماید:
کسی که تقوا و پرهیزکاری را برگزیند، سختی‌ها پس از نزدیک شدن دور گردند و جریان امور پس از تلخی‌ها شیرین و امواج خطر پس از متراکم شدن برطرف و دشواری‌ها پس از آسیب‌ها و رنج‌ها آسان و مجد و عظمت از دست رفته چونان قطرات باران فرو باریده، رحمت بازداشته‌ی الهی بازگشته و چشمه‌ی نعمت‌های الهی پس از فرو نشستن به جوشش آمده و برکات کاهش یافته، فزونی خواهد یافت. (همان، خطبه‌ی 198)
امام علی (علیه السلام) در فرمانی که برای فرمانده خود «معقل بن قیس ریاحی» که در رأس سه هزار نیرو به عنوان مقدمةالجیش به طرف شام و قلمرو معاویه فرستادند، این گونه می‌نویسند و او را به رعایت تقوا فرا می‌خوانند:
اتَّقِ الله الذی لا بدلک مِن لِقَائِهِ وَ لا منتهی لک دُونَهُ وَ لا تَقاتُلنَّ الا من قاتلک و لایحملنکم شنانهم علی قِتَالهم و قَبلَ دُعَائِهِم و الاعذار الیهم؛ از خدایی بترس که تو را چاره‌ای جز ملاقات او نیست و تو را از غیر او پایانی نمی‌باشد و جنگ مکن مگر با کسی که با تو بجنگد. مبادا کینه و دشمنی آنها تو را وادار کند که قبل از آنکه آنها را کاملاً دعوت کنی و اتمام حجت نمایی به جنگ مبادرت نمایی». (اندیشه‌ی حوزه، شماره‌ی 4 ، بهمن و اسفند 1379: 182)
امام علی (علیه السلام) تقوا و پارسایی را دلیل خارج نشدن خود از حدود الهی و حرکت در چارچوب شرع و عامل کنترل رفتار می‌داند:
لَو لا الدین و التقی لکنت ادهی العَرَبِ؛ اگر نبود دیانت و تقوا هر آینه من زیرک‌ترین عرب بودم. (2)
وَ الله مَا معاویه بادهی منّی، وَ لکنه یغدر وَ یفجر وَ لَو لا کراهیه الغَدرِ لکنت ادهی النَّاسِ؛ به خدا سوگند! معاویه زیرک‌تر از من نیست. لیکن شیوه‌ی او پیمان‌شکنی و ناپاکی است و اگر خیانت را ناخوشایند نداشتم، هر آینه زیرک‌ترین مردم بودم. (نهج البلاغه، خطبه‌ی 200)
ابن ابی الحدید نیز تفاوت اصلی و بنیادین امام علی (علیه السلام) با دیگر خلفا و زمامداران را تقوا و پارسایی امام می‌داند که موجب می‌شد ایشان رستگاری آخرت خود را با سامان دادن به امور مردم و رضایت آنان به هر قیمتی معامله نکند:
دیگر خلفا، وفق مصالح به هر کاری دست می‌زدند، چه مطابق شرع باشد یا نباشد و چنین شیوه‌ای در سامان بخشیدن به امور دنیوی کاملاً مؤثر است ولی علی (علیه السلام) که مقید بود از جاده‌ی شرع به اندازه‌ی مویی منحرف نشود از چنین شیوه‌هایی پرهیز می‌نمود؛ لذا سامان بخشیدن به دنیای خویش را بر تباه کردن آخرت، ترجیح نداد. (حکومت اسلامی، شماره‌ی4 ، زمستان 1376، 8)
امام علی (علیه السلام) در نامه‌ی خود به مالک اشتر مکرراً سخن از تقوا و پارسایی به میان آورده و آن را مورد تأکید قرار می‌دهد. «امام، مالک را فرمان می‌دهد به ترس از خدا و مقدم داشتن طاعت خدا بر دیگر کارها و پیروی از آنچه در کتاب خود بدو فرمان داده، از واجبات و سنت‌ها که هیچ کس به جز از راه پیروی آن سعادتمند نمی‌گردد و جز با انکار و تضییع آن بدبخت نمی‌شود؛ و باید خدا را با قلب و دست و زبان یاری دهد زیرا که او عهده‌دار یاری دادن کسی است که به یاری او برخاسته و عزت بخش آنکه در تبعیت او همت گماشته و باید به پیکار با شهوات نفس برخیزد و سرکشی‌های آن را مهار کند چه آنکه نفس، فرمانده بدی‌هاست مگر آنکه مشمول ترحم الهی باشد». (نهج البلاغه، نامه‌ی 53)
امام علی (علیه السلام) خود در عمل اسوه و الگوی تقوا و پارسایی برای همه‌ی حاکمان و زمامداران تاریخ است آنجا که می‌فرماید:
أیُهَا النّاس إِنِّی وَ الله مَا أَحُثُّکُم عَلَی طَاعَةٍ إِلاَّ وَ أَسبِقُکُم إلَیها وَ لا أَنهَاکُم عَن مَعصیَةٍ إِلاَّ وَ أَتنَاهَی قَبلَکُم عَنهَا؛ ‌ای مردم! سوگند به خدا من شما را به هیچ طاعتی وادار نمی‌کنم مگر آنکه پیش از آن خود عمل کرده‌ام و از معصیتی شما را باز نمی‌دارم جز آنکه پیش از آن ترک گفته‌ام». (همان، خطبه‌ی 175)
همچنین در بخش دیگری از این نامه می‌فرماید:
وَ لا تَنصِبَنَّ نفسک لِحَربِ الله فانه لا ید لک بِنِقمَتِهِ وَ لا غنی بک عَن عَفوِهِ وَ رَحمَتِهِ؛ در جنگ با خدا جبهه مگیر، که تو را دست دفع انتقام او نیست و از عفو و رحمتش بی نیاز نتوانی بود. (همان)
امام علی (علیه السلام) در تعریف و نتیجه تقوا در کلامی جامع و ارزشمند می‌فرماید:
فَإِنَّ تَقوَی الله مِفتاحُ سَدَادٍ وَ ذَخِیرَةُ مَعَادٍ وَ عِتقٌ مِن کُلِّ مَلَکَةٍ وَ نَجَاةٌ مِن کُلِّ هَلَکَة؛ همانا تقوا كلید درستی و توشه‌ی قیامت و آزادی از هر بندگی و نجات از هر تباهی است». (همان، خطبه‌ی 228)
امیر مؤمنان (علیه السلام) همه‌ی جامعه و مردم را به تقوا و پارسایی دعوت می‌کند:
اوصیکم عبادالله بتقوی الله فانها حق الله علیکم و الموجبه علی الله حقکم و انَّ تستعینوا علیها بالله و تستعینوا بِهَا علی الله؛ بندگان خدا، شما را سفارش می‌کنم به تقوا؛ همانا تقوا حق الهی است بر عهده‌ی شما و پدیدآورنده‌ی حقی است از شما بر خداوند، سفارش می‌کنم که با مدد از خدا به تقوا نائل گردید و با مدد تقوا به خدا برسید. (همان، خطبه‌ی 189)
امام علی (علیه السلام) در جای جای نامه‌ی خود به مالک اشتر که در واقع قانون اساسی آیین حکومت و زمامداری الگو برای همه‌ی تاریخ است، بر تقوا و پارسایی زمامداران بسیار تأکید نموده و آن را نخستین شرط تحقق حکومت الگو مطرح می‌کند و شرط لازم برای به وجود آمدن حکومت و جامعه‌ای الگو و ایدئال و متعالی و رو به رشد را برخورداری از حاکمان و زمامداران با تقوا دانسته و سقوط جامعه را در صورت نبودن چنین حاکمان و زمامدارانی قطعی می‌داند و در همین نامه، حدود پانزده بار مالک را به عنوان یک زمامدار، به برخورداری از تقوا سفارش می‌کند. (جعفری، 1369: 132) امام علی (علیه السلام) به دلیل اهمیت تقوا و پارسایی در خطبه‌ای به صورت مشروح و دقیق ویژگی‌ها و اوصاف متقین و پارسایان را بر می‌شمرد تا مورد توجه همه‌ی آحاد مردم خصوصاً حاکمان و زمامداران به عنوان مبنا و اساس حکومت و حیات بشری مورد توجه قرار گیرد.
آری! تقوا و پارسایی از منظر امام علی (علیه السلام) ضرورت تام و بنیادین‌ترین اصل، در راستای تحقق حکومت الگو است.

نتیجه‌گیری

حکومت الگو در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) عبارت است از مدیریت صحیح، حق‌مدار، عدالت‌گرا، اخلاق گستر، دلسوزانه، فضیلت‌مدار، ارزش‌گرا و بسترسازی و جهاد و تلاش بی وقفه و همه جانبه در راستای خدمت و اصلاح امور مردم و ساماندهی تمام نیازها و تأمین و تضمین عدالت، امنیت، رفاه، تربیت، هدایت و سعادت آحاد مردم. مؤلفه‌ها و شاخصه‌های حکومت الگو از منظر امام علی (علیه السلام) عمیقاً با مفاهیم و تعاریف اندیشمندان و سیاست‌مداران و زمامداران حال و گذشته تاریخ بشریت متفاوت و متناقض است. ایشان با اندیشه و عمل خود و در تمام حکومت و زمامداری و زندگی خویش مؤلفه‌ها و شاخصه‌های حکومت الگو یعنی همان حکومت عدالت محور، حق‌مدار و اخلاقی‌گرا را به نمایش گذاشته و به بشریت می‌آموزد. مؤلفه‌ها و شاخصه‌هایی که باید به عنوان الگو و اسوه و دستورالعمل و سرمشق همه‌ی حاکمان و زمامدارانی باشد که دل در گرو او داشته و داعیه‌ی تأسی و رهروی آن بزرگ‌مرد عالم هستی را دارند. امام علی (علیه السلام) به همه‌ی تاریخ می‌آموزد که هرگاه حاکمان و زمامداران بخواهند به دنبال تحقق حکومت الگو و مدینه‌ی فاضله و بازنمودن گره‌های کور بشریت باشند، باید به اندیشه و عمل ایشان اقتدا کنند. در اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام)، حکومت ابزاری برای کسب قدرت و حفظ و توسعه‌ی آن و تأمین منافع فردی و باندی و گروهی و خانوادگی نیست و حکومت بر محور قدرت و منافع نمی‌چرخد بلکه حکومت و زمامداری وسیله‌ای برای مهار و تنزیه و تطهیر قدرت و احقاق حق و گسترش عدالت و دادگری و رفع ظلم و ستم است و حکومت اساساً جز این، فلسفه و بهای دیگری ندارد.
امام علی (علیه السلام) با صداقت و صراحت تمام، همان را که بدان اعتقاد داشت و خود را به انجام آن ملتزم می‌دانست بیان می‌نمود و در عمل نیز خود را بدان پایبند دانسته و با تمام قدرت و به هر قیمتی بر آن ایستادگی می‌کرد. آری! از منظر اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) حکومت الگو تنها براساس و مبنای مؤلفه‌ها و شاخصه‌های خاصی تحقق پیدا نموده و معنا می‌یابد که برخی از این مؤلفه‌ها و شاخصه‌های خاصی تحقق پیدا نموده و معنا می‌یابد که برخی از این مؤلفه‌ها و شاخصه‌ها عبارت‌اند از: عدالت‌محوری، حق‌مداری، صداقت و صراحت، اعتدال و میانه‌روی، همسویی هدف و وسیله، شایسته سالاری، مشورت و رایزنی، آزادی نقد و انتقادپذیری و تقوا و پارسایی. نتیجه‌ی مهم و اساسی اینکه حکومت الگوی علوی بر این اساس و با این مؤلفه‌ها و شاخصه‌ها معنا و نمود پیدا کرده و همواره پیروز است؛ حتی اگر نزدیکترین یاران آن را بر نتابند و رهایش سازند و بدون این شاخصه‌ها همواره شکست خورده است حتی اگر همه لب به ستایش آن بگشایند.
آری! امروز حاکمان و زمامداران جامعه‌ی بشری بیش از هر زمان دیگر نیازمند به اندیشه و عمل امام علی (علیه السلام) در راستای تحقق حکومت الگو هستند و مؤلفه‌ها و شاخصه‌های تحقق حکومت الگوی علوی باید بر تمامی تفکرات، برنامه‌ریزی‌ها، تصمیم‌گیری‌ها، نظرات و اقدامات و انتصابات و واکنش‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زمامداران حاکم بوده و جزء لاینفک آنها باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور.
2. حکومت اسلامی، دبیرخانه‌ی مجلس خبرگان، شماره‌ی 4 ، قم، بی نا، زمستان 1376.

کتابنامه :
1. رستم خانی. (1382). بنیاد نهج البلاغه . فصلنامه‌ی نهج البلاغه. تهران. زمستان.
2. بهشتی، سیدمحمد. (1367). حکومت در اسلام. تهران. صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.
3. جرداق، جرج. ( بی تا). امام علی صدای عدالت انسانیت. ترجمه‌ی سید‌هادی خسرو شاهی. قم. خرم.
4. ــــــــ . (1360). شگفتی‌های نهج البلاغه. ترجمه‌ی فخرالدین حجازی. تهران. بعثت.
5.جعفری، سیدمحمد مهدی. (1372). پرتوی از نهج البلاغه. تهران. سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
6.جعفری، محمدتقی. (1369). حکمت اصول سیاسی اسلام. تهران. بنیاد نهج البلاغه.
7.جعفریان، رسول. (1372). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه. تهران. سازمان تبلیغات اسلامی.
8. جوادی آملی، عبدالله. (1362). حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه. قم. دفتر انتشارات اسلامی.
9.حائری، سید کاظم. (1364). بنیاد حکومت در اسلام. تهران. وزارت ارشاد اسلامی.
10. حسین، طه. (1354). علی و فرزندانش. محمدعلی شیرازی. تهران. گنجینه.
11. خوانساری، جمال الدین محمد. (1360). شرح غررالحکم و دررالکلم. تهران. دانشگاه تهران.
12. دانشگاه علوم اسلامی رضوی. اندیشه‌ی حوزه. مشهد. چاپخانه‌ی روزنامه‌ی قدس، بهمن و اسفند 1383، 1381، 1379.
13. دبیرخانه‌ی مجلس خبرگان رهبری. حکومت اسلامی. قم. بی نا. زمستان 1376.
14. درخشه، جلال. (1371). مواضع سیاسی حضرت علی (علیه السلام) در قبال مخالفین. تهران. مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی.
15. دلشاد تهرانی، مصطفی. (1382). تفسیر موضوعی نهج البلاغه. قم. دفتر نشر معارف.
16.ــــــ. (1378). حکومت حکمت. تهران. خانه‌ی اندیشه‌ی جوان.
17. رهبر، محمدتقی. (1364). درس‌های سیاسی از نهج البلاغه. تهران. امیر کبیر.
18. شهیدی، سیدجعفر (1372). نهج البلاغه. تهران. انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
19.علیخانی، علی اکبر. (1381). توسعه‌ی سیاسی از دیدگاه امام علی (علیه السلام). تهران. امیرکبیر.
20. عمید زنجانی، عباسعلی، (1374). مبانی اندیشه‌ی سیاسی اسلام. تهران. مؤسسه‌ی فرهنگی اندیشه.
21.فاضل لنکرانی، محمد. (1373). آیین کشورداری از دیدگاه امام علی (علیه السلام). تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
22.ماندگار، محمدمهدی. (1381). خط مشی‌های سیاسی نهج البلاغه . قم. دفتر تبلیغات اسلامی.
23.مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما. رواق اندیشه. قم. بی نا. مرداد 1384.
24.مشایخ فریدنی، محمد حسین. (1366). نظرات سیاسی در نهج البلاغه. تهران. بنیاد نهج البلاغه.
25. مطهری، مرتضی. (1374). امامت و رهبری. تهران. صدرا.
26. ــــــ. (1370). انسان کامل. تهران. صدرا.
27.ـــــ .(1364). جاذبه و دافعه‌ی امام علی (علیه السلام). تهران. صدرا.
28. ـــــ. (1367). سیری در سیره‌ی ائمه اطهار (علیهم السلام). تهران. صدرا.
29 . ـــــ .(1361). سیری در نهج البلاغه . قم. دفتر انتشارات اسلامی.
30. مکارم شیرازی، ناصر. (1379). پیام امام امیرالمؤمنین (علیه السلام). تهران. دارالکتب الاسلامیه.
31. نوروزی، محمدجواد. (1380). نظام سیاسی اسلام. قم. مؤسسه‌ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله).

منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان مقاله در نخستین همایش؛ (1392)، مجموعه مقالات نخستین همایش ملی الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت (جلد چهارم-کمیسیون تخصصی راهبردها)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.
 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
play_arrow
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
play_arrow
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
play_arrow
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
play_arrow
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
play_arrow
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
play_arrow
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
play_arrow
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
play_arrow
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
play_arrow
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
play_arrow
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
play_arrow
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
play_arrow
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
play_arrow
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها
play_arrow
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها