نویسنده: عبدالرسول عبودیت
چکیده
اندیشه ساعت ساز لاهوتی یا خدای ساعت ساز، تصویری نادرست از خدا است که از دیرباز کم و بیش در ذهن بشر وجود داشته است و در دو سده اخیر، به دنبال نظریات جدید علمی، رواج یافته است. در پنجمین شماره همین نشریه، این اندیشه بررسی شد و نشان داده شد که استدلالی که به چنین نتیجه ای منجر شده، از نوع تمثیل و منطقاً عقیم است و بنابراین، نتیجه ای که از آن گرفته شده است عقلا قابل قبول نیست. در ادامه و در تکمیل نقد اندیشه ساعت ساز لاهوتی، در این مقاله به بررسی اندیشه رخنه پوش لاهوتی پرداخته ایم. در این بررسی ابتدا رخنه پوش لاهوتی را تصویر کرده، سپس ویژگی های آن را برشمرده ایم و هر یک را نقد کرده ایم. در حقیقت، بررسی اندیشه رخنه پوش لاهوتی تکمیل بررسی اندیشه ساعت ساز لاهوتی است. از این رو، خوانندگان گرامی را پیش از مطالعه این مقاله به مطالعه «تحلیل و بررسی اندیشه ساعت ساز لاهوتی» ارجاع می دهیم.رخنه پوش لاهوتی
در مقاله ساعت ساز لاهوتی دیدیم که نتیجه ماشین جهان نیوتن خدای ساعت ساز است. ویژگی خدای ساعت ساز این است که بالفعل هیچ مداخله و نقشی در طبیعت ندارد; طبیعت مستقل از او موجود است و به کار خود ادامه می دهد. آری آفرینش طبیعت در آغاز خلقت و به کار افتادن آن، پس از آفرینش به دست خدا انجام گرفته است. ولی پس از آن، خود به خود موجود است و کار می کند و نیازی به مداخله خداوند ندارد.این تصور از خداوند برای بسیاری از دانشمندان الهی، و از جمله برای خود نیوتن، خوشایند نبود. آنها در جستوجوی خدایی بودند که نقشی مستمر در طبیعت داشته باشد. بدین منظور، خدای رخنه پوش مطرح شد.1 خدای رخنه پوش خدایی است که، غیر از آفرینش طبیعت و به کار انداختن اولیه آن، عهده دار برطرف کردن رخنه هایی است که در کارکرد طبیعت به وجود می آیند. به عبارت دیگر، خداوند در آغاز خلقت آفریننده و به کار اندازنده طبیعت است و پس از آن، تعمیرکننده آن می باشد. مکانیکی را در نظر بگیرید که تعمیرکار یک ماشین است یا ساعت سازی را در نظر آورید که، علاوه بر اینکه سازنده ساعت است، در مواقع لزوم آن را تعمیر نیز می کند. ساعتی که او ساخته است، هم اکنون که ساخته شده و در حال کار کردن است، نه برای موجود بودن و نه برای کار کردن به ساعت ساز نیازمند نیست، مستقل از او هم موجود است و هم منظماً کار می کند، اما اگر رخنه ای در آن پدید آید، مثلا قطعه ای از آن شدیداً فرسوده شود یا زنگ بزند به طوری که در کار منظم ساعت خلل ایجاد شود، برای رفع این رخنه و بازگرداندن ساعت به کارکرد منظم اولیه، و در یک کلام برای تعمیر آن، به مداخله ساعت ساز نیاز است. حال فرض کنید که اوضاع و احوال ساعت طوری است که به طور مستمر در آن چنین رخنه هایی پدید می آید، در این صورت، به طور مستمر به مداخله ساعت ساز احتیاج است. در تصویر خدای رخنه پوش، نقش خداوند در طبیعت پس از آفرینش و به کار افتادن، عیناً همین گونه است.
توضیح اینکه، پس از کشف قانون گرانش عمومی، برای نیوتن مشخص شد که بی نظمی های خاص در حرکت مشهود سیارات وجود دارد که او نمی تواند آنها را بر حسب این قانون تبیین کند. به عبارت دیگر، حرکات واقعی سیارات با آنچه قانون گرانش عمومی پیش بینی می کند، به طور مستمر اختلافاتی جزئی پیدا می کنند که، علی القاعده، باید بر روی هم انباشته شوند و با گذشت زمان، آنچنان انحرافات عظیمی را در مسیر حرکات سیارات به وجود بیاورند که موجب از بین رفتن تعادل کلی منظومه شمسی بشود; یعنی، یا سیارات به درون خورشید فرو می افتند و یا از کنترل آن خارج می شوند و به فضای اطراف پرتاب می گردند. اما در طول میلیون ها سال هرگز تعادل منظومه شمسی به هم نخورده است. یعنی، هرگز این اختلافات بر روی هم انباشته نشده اند و هرگز به انحرافات عظیم منجر نشده اند. علت آن چیست؟ به نظر نیوتن، علت آن این است که خداوند گهگاه مداخله می کند و سیارات منحرف را به مسیر اصلی شان، همان مسیری که قانون گرانش عمومی پیش بینی می کند، باز می گرداند. بدینوسیله، از به هم خوردن تعادل منظومه شمسی جلوگیری می کند، درست همان گونه که ساعت ساز یا مکانسین تعمیرکار ماشین گهگاه با تعمیر ساعت یا ماشین و برطرف کردن رخنه ای که در آن پدید آمده است، آن را به حالت اولیه باز می گرداند. بدین ترتیب، خداوند، پس از آفرینش طبیعت و به کار انداختن آن، نیز به طور مستمر در آن نقش رخنه پوش را دارد. از این پس، هنگامی که از خدای رخنه پوش سخن می گوییم، به نقش او در طبیعت پس از آفرینش و به کار اندازی آن نظر داریم.
بیشتر بخوانید: بررسی اندیشه ساعتساز لاهوتی
نقد
دقت در تصویر بالا نشان می دهد که خدای رخنه پوش دارای ویژگی های زیر است که هر یک با اشکالی مواجه است:1) خدایی است که فقط فعالیتی بازدارنده و نقشی انفعالی دارد: خدای رخنه پوش نه هیچ یک از ذرات بنیادی و نیروهای تشکیل دهنده طبیعت را می آفریند; زیرا در آغاز خلقت آنها را آفریده است و به نظر دانشمندان پس از آن خود به خود موجودند و احتیاج به آفرینش و ایجاد مجدد ندارند، و نه هیچ یک از عناصر و مرکبات شیمیایی و یا سلول ها و اندام ها و اعضای جانداران را می آفریند; چراکه به رأی دانشمندان اینها همه حاصل ترکیب ذرات بنیادی و نیروهای فیزیکی از پیش موجودند نه اینکه موجوداتی باشند که خود از عدم به وجود آمده باشند تا محتاج آفرینش باشند، و نه هیچ یک از سیارات و کرات و امثال آنها را می آفریند، چه اینکه موجودات جدیدی نیستند تا آفرینش بخواهند، بلکه حاصل جمع و تفریق عناصر و مرکبات موجود در طبیعت اند. در یک کلام، پس از آفرینش اولیه، هیچ آفرینشی در طبیعت صورت نگرفته است تا خداوند دست اندرکار آن باشد.
علاوه بر این، فعالیت هایی نظیر ترکیب و تخلیط و تحریک مواد موجود در طبیعت، که فعالیت های خلّاقانه اند و از طریق آنها انواع عناصر و ترکیبات و دیگر موجودات طبیعی حاصل می شوند، نیز از کارهای عوامل طبیعی اند، کارهایی که ناشی از ذات این عوامل است و برای آنها ضروری است و به نظر دانشمندان این عوامل در انجام دادن این کارها از خداوند بی نیازند. پس این گونه فعالیت ها را هم نمی توان از کارهای خداوند دانست. پس، خداوند رخنه پوش نه هیچ نوعی آفرینشی در طبیعت دارد و نه هیچ فعالیت خلّاقانه ای. تنها کاری که برای او هست بازداشتن آن از فروپاشی است. به عبارت دیگر، در این تصویر خداوند در طبیعت نقشی انفعالی دارد نه فعّال، او منتظر است ببیند که چه وقت عوامل طبیعی شروع می کنند وضع موجود طبیعت را به هم ریزند تا دست به کار شود و پیش از آنکه این وضع بکلی به هم ریزد، با تصحیحاتی جزئی، از آن ممانعت کند. یعنی، خدای رخنه پوش بغایت محافظه کار است.
اکنون مشکل این است که اولا، گمان رفته است که اجزای طبیعت، یعنی کلیه پدیده های طبیعی، فقط در آغاز آفرینش به خداوند محتاج اند و از آن پس خود به خود، بدون احتیاج به خداوند، موجودند. در حالی که، در بررسی خدای ساعت ساز گفته شد که خداوند فاعل این پدیده هاست و لذا این پدیده ها برای موجود بودن همواره به خداوند محتاج اند. به تعبیری که در آنجا داشتیم، هر پدیده ای با در نظر گرفتن تمام مدتی که موجود است، یک آفرینش خداست و باز به تعبیری دیگر، طبق حرکت جوهری هر پدیده طبیعی یک آفرینش مستمر خداوند است، پس چنین نیست که خداوند پس از آغاز خلقت در حال آفرینش نباشد.
ثانیاً، خالقیت مطلق خداوند انکار شده است; زیرا در این تصویر فعالیت های خلّاقانه ای که در طبیعت انجام می گیرد، نظیر ترکیب و تخلیط و تحریک مواد در طبیعت، فقط کار عوامل طبیعی است; چراکه این کارها ناشی از ذات این عوامل است و انجام دادن آنها برای این عوامل ضروری است و لذا این عوامل در انجام دادن این کارها از خداوند بی نیازند. اما از دیدگاه فلسفی، این سخن باطل است; زیرا خداوند فاعل عوامل طبیعی است و لذا این عوامل در انجام دادن کارهایشاان نیز به خداوند محتاج اند، بلکه هر یک از کارهای این عوامل حقیقتاً کار خداوند هم هست. یعنی، خداوند است که توسط این عوامل مواد را ترکیب یا تخلیط می کند و اوست که آنها را به انواع حرکت ها وامی دارد. همچنین، در بررسی خدای ساعت ساز، دانستیم که از دیدگاه فلسفی، ضرورت حاکم بر کار این عوامل ضرورت بالغیر است که موجب بی نیازی از فاعل نیست. بنابراین، دلیلی که برای بی نیازی این عوامل از خداوند در عملکردشان ارائه شده ناتمام است.
حاصل اینکه، در این تصویر فقط فعالیت های بازدارنده و نقش های انفعالی که در طبیعت صورت می گیرد از کارهای خداوند به حساب آمده است. در حالی که، هر نوع فعالیتی از هر عاملی حقیقتاً کار خداوند هم است.
2) خدایی است که جانشین عوامل طبیعی است. همان طور که می بینم، نیوتن بازگشت سیارات را از مسیر منحرف شده به مسیر اصلی معلول هیچ عاملی طبیعی نمی داند، بلکه آن را بی هیچ واسطه ای کار خداوند می داند و این دقیقاً به معنای جانشین کردن خداست به جای برخی از عوامل طبیعی و قرار دادن اوست در عرض دیگر عوامل، که از دیدگاه فلسفی سخنی باطل است.
ممکن است گفته شود که پیش از این گفتیم که کار هر عامل و فاعلی حقیقتاً همان کار خداوند است: اوست که می خنداند، اوست که می گریاند، اوست که حرکت می دهد، اوست که با دارو شفا می دهد، اوست که باران را فرو می بارد، اوست که با باران گیاهان را می رویاند و هکذا. بنابراین، نیز می توان گفت که اوست که سیارات منحرف را به مسیر اصلی شان بازمی گرداند. به تعبیر دیگر، چرا خنداندن و گریاندن و حرکت دادن و شفا دادن و فرو باراندن باران و رویاندن گیاهان و دیگر کارهای طبیعی جسمانی حقیقتاً کار خداوندند، بدون اینکه مستلزم جانشینی خداوند به جای عوامل طبیعی باشد اما اینکه، بازگردان سیارات کار خداوند باشد، مستلزم جانشینی خداوند به جای عوامل طبیعی است؟ چه فرقی میان این کار و دیگر کارهای طبیعی است؟ پاسخ این است که بین خود این کار و سایر کارهای طبیعی فرقی نیست که موجب شود دیگران کار خدا باشند و این کار نباشد. این کار نیز، همانند سایر کارهای طبیعی، کار خداوند است و حقیقتاً می توان گفت که خداوند است که سیارات را به مسیر اصلی بازمی گرداند، همان طور که خداوند است که می گریاند و می خنداند. اگر فرقی هست، از این جهت است، که در سایر کارهای طبیعی، نقش عوامل طبیعی را نادیده نگرفته ایم. هم عوامل طبیعی را مؤثر دانسته ایم هم خداوند را، منتها خداوند را در طول عوامل طبیعی مؤثر دانسته ایم، نه به جای یکی از آنها و در عرض دیگر عوامل به طوری که آن عامل طبیعی از این میان حذف شود. مثلا فرو باراندن باران را کار خداوند دانستیم ولی در عین حال نقش نیروی گرانش زمین را نیز انکار نکردیم، پس فرو باراندن باران هم کار خداوند است، هم کار نیروی گرانش. اما البته نه به این صورت که مشترکاً و به کمک همدیگر این کار را انجام دهند; زیرا این نیز به معنای آن است که خداوند در عرض گرانش و سایر عوامل طبیعی است، بلکه به این صورت که خداوند در طول نیروی گرانش این کار را انجام می دهد. به تعبیری الهام گرفته از آنچه در قرآن آمده است، خداوند است که با گرانش باران را فرو می بارد. پس ما نیز اگر برای اینکه فرو باراندن باران را کار خداوند بدانیم، نقش نیروی گرانش را در این کار انکار کنیم، جز به این معنا نیست که خداوند را جانشین نیروی گرانش کرده ایم و او را در عرض سایر عوامل طبیعی قرار داده ایم و این دقیقاً همان کاری است که نیوتن کرده است. او بازگردان سیارات را کار خداوند دانسته است و در این کار نقش عوامل طبیعی را نادیده گرفته است و این چیزی جز جانشین کردن خداوند به جای آن عوامل نیست.
از آنچه گفته شد، می توان به طور کلی این نکته را دریافت که اینکه خداوند در طول همه فاعل ها و عامل هاست نه در عرض آنها، مستلزم این است که خداوند بی استثنا فاعل همه کارهای همه فاعل ها و عامل ها باشد و هرگز سازگار نیست با اینکه فاعل کارهای برخی از آنها باشد و فاعل کارهای دیگران نباشد. بنابراین، خداوند را فاعل برخی از کارها دانستن و فاعل برخی دیگر ندانستن، دقیقاً به معنای جانشین کردن خداوند است به جای برخی از عوامل و قرار دادن اوست در عرض دیگر عوامل که امری است محال.
3) رخنه پوشی خداوند یک فرضیه است. قوانین علوم تجربی دو نوع اند: قوانین ساده و قوانین پیچیده. قوانین ساده از طریق مشاهده مستقیم مواردی معدود و تعمیم آن به همه موارد مشابه به دست می آیند، مانند قانون انبساط حرارتی فلزات. دست یافتن به این قوانین از طریق ابداع فرضیه های حدسی نیست تا به خلاقیت و نبوغ نیاز باشد. بر عکس، قوانین پیچیده تجربی دو مرحله دارند: مرحله فرضیه و مرحله آزمایش. در مرحله فرضیه دانشمند پدیده های متنوعی را در طبیعت مشاهده می کند که علی الظاهر مشابه یکدیگر نیستند، همانند سقوط اجسام بر روی زمین، گردش ماه به دور زمین، گردش زمین و سایر سیارات به دور خورشید، جزر و مد دریاها، مسیر سهمی شکل سقوط گلوله توپ، مدار بیضی شکل سیارات و امثال ذلک. او سعی می کند که با ابداع مفاهیم غیرمحسوسی، همانند نیرو و جرم و جاذبه، و ارتباط آنها با یکدیگر قانونی ـ مثلا گرانش عمومی ـ را ارائه کند که همه این موارد متنوع را توجیه کند و شامل گردد. تا اینجا این قانون در حد یک فرض و به عبارت صریح تر، در حد یک حدس است و صحت و سقم آن معلوم نیست و از نظر علمی اعتباری ندارد. در مرحله آزمایش، دانشمند بر اساس فرضیه مزبور موارد جدیدی را، غیر از موارد مشهود، پیش بینی می کند که قابل آزمایش اند. بر اساس اینکه با چنین آزمایشی پیشی بینی مزبور به تحقق بپیوندد یا نه، تکلیف فرضیه مزبور روشن می شود: یا به صورت قانون علمی معتبری عرضه می گردد و یا رد می شود. البته طرح مسئله به صورت فرضیه از ویژگی های علوم تجربی نیست. گاهی، هرچند به ندرت، ممکن است نظریه ای فلسفی ابتدا به شکل فرضیه در ذهن فیلسوف مطرح شود. آنچه علوم تجربی را از علوم عقلی، از جمله از فلسفه، متمایز می سازد روش تحقیق ـ روش اثبات یا ابطال ـ فرضیه است. در علوم تجربی روش تحقیق مشاهده و آزمایش است و در علوم عقلی استدلال عقلی است.
اکنون، اگر دقت کنیم، فعالیت خدای رخنه پوش به شکل فرضیه مطرح است. نیوتن پدیده هایی طبیعی، همچون بازگشت سیارات به مسیر اصلی را مشاهده کرد که به نظر او نه گرانش عمومی می توانست آنها را توجیه کند و نه وی هیچ عامل طبیعی دیگری برای آن سراغ داشت. برای توجیه آن، به سراغ عاملی ماوراءالطبیعی یعنی، به سراغ فعالیت خداوند رفت و، بر خلاف گردش سیارات در مسیرهای اصلی و نیز بر خلاف سایر پدیده های طبیعی که همه کار عوامل طبیعی هستند، این کار، یعنی تصحیح مستمر انحرافات پدید آمده در مسیر سیارات، را کار خود خداوند فرض کرد. پس رخنه پوشی خداوند یک فرضیه است.
حال اشکال در این است که چنین فرضیه ای غیرمعتبر است; چراکه اعتبار آن نه به روش تجربی، یعنی با مشاهده و آزمایش، تحقیق شده است; زیرا نظریه ای است فلسفی و با مشاهده و آزمایش قابل تحقیق نیست،2 و نه به روش عقلی، یعنی با برهان، اثبات شده است; چراکه استدلالی بر آن ارائه نشده است، بلکه استدلال های عقلی بر بطلان این نظریه دلالت دارند. از نظر عقل، هر فعلی که از هر عامل و فاعلی سر می زند، فعل خداوند هم هست و نمی توان بین افعال تمایز قائل شد و دسته ای را فعل خداوند دانست و دسته دیگر را نه. بنابراین، اگر تصحیح مسیر سیارات کار خداست، همچنین حرکت آنها، ترکیب مواد و دیگر پدیده هایی که به طور دائم در طبیعت رخ می دهند همه کار خداوندند، نه اینکه اوّلی کار خداوند باشد و دیگری نه.
4) فرضیه رخنه پوشی خداوند فرضیه ای توصیف گر نیست. همان طور که گوشزد کردیم، در فرضیه های علمی، دانشمند با تعدادی پدیده روبه روست که علی الظاهر با یکدیگر تفاوت دارندو نقش فرضیه این است که همه آنها را تحت قانون واحدی گرد می آورد. به عبارت دیگر، یک فرضیه توصیف واحد مشترکی است از پدیده های متعددی که به حسب ظاهر وجه اشتراکی با یکدیگر ندارند. پس در حقیقت، هر پدیده ای یک داده و یک اطلاع است و دانشمند با تعداد زیادی از این داده ها مواجه است. او با توجه به این داده ها توصیف واحد عامی، و به تعبیر دیگر قانون واحدی، را ارائه می کند، به طوری که هر یک از این داده ها حالت خاصی از آن است. به این ترتیب، توصیف مزبور تابعی است از این داده ها، یعنی، اگر آشکار شود که یکی از این داده ها اشتباه است و داده دیگری به جای آن باید قرار داد یا با آزمایش های تازه تر داده جدیدی به دست آید، ممکن است به تصحیح توصیف مذکور یا به بطلان آن منجر شود. بنابراین، فرضیه های علمی توصیف گرند و ریشه در داده ها و اطلاعات دانشمند دارند.
اکنون اشکال فرضیه رخنه پوشی خداوند این است که توصیفگر نیست. این فرضیه هیچ یک از داده ها را توصیف نمی کند و به همین دلیل تعویض این داده ها یا اضافه شدن داده های جدید تأثیری در سرنوشت آن ندارد. از این رو، هر گاه از توصیف علمی تعدادی پدیده طبیعی عاجز ماندیم، می توانیم فرضیه ای مشابه فرضیه خدای رخنه پوش به کار بریم و اعلام کنیم که این پدیده ها مستقیماً کار خود خداوندند و هیچ عاملی طبیعی برای آنها وجود ندارند. به تعبیر دیگر، این قبل فرضیه ها توصیفگرِ داده ها و اطلاعات انسان نیستند، بلکه جانشین فرضیات توصیفگرند در هنگامی که انسان از دست یابی به این فرضیات عاجز و به آنها جاهل است.
از همین جا اشکال مهم دیگری معلوم می شود: فرضیاتی شبیه فرضیه خدای رخنه پوش، در حقیقت، پرده پوش و توجیه گر جهل علمی انسان به برخی از پدیده های طبیعی اند. آشکار است که برطرف شدن این جهل و پیدا شدن فرضیات توصیفگر مناسب برای چنین پدیده هایی موجب طرد فرضیات مورد بحث می شوند. نگاهی به تاریخ علم گواه این مدعاست. با مطرح شدن فرضیه سحابی لاپلاس، توصیفی مناسب برای تصحیح انحرافات پدید آمده در مدار سیارات پیدا شد. این فرضیه، چون فرضیه ای توصیفگر بود، فرضیه خدای رخنه پوش را طرد کرد و مجدداً خدای رخنه پوش از دخالت در طبیعت کنار داشته شد. به تعبیر خود لاپلاس، او نیازی به چنان فرضیه ای نداشت. بدین ترتیب، هر چه پرتو افشانی علم جدید بیشتر شد، خدای رخنه پوش نیز بیشتر عقب نشینی کرد، تا سرانجام به هیئت «معمار بازنشسته طبیعت» یا «خدای بیکار» در آمد.
آری، خدایی که جایگزین مجهولات انسان است و اعتقاد به او ریشه در جهل بشر دارد، نه در علم او، عاقبتی جز این ندارد.
منابع
ـ باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرّمشاهی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1362.
ـ عبودیت، عبدالرسول، هستی شناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1378.
پى نوشت ها:
1ـ ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرّمشاهى، (تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1362)، ص 51ـ52
2ـ ر.ک. عبدالرسول عبودیت، هستى شناسى، (قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1378)، فصل 2