نسخ به معنای ازاله و زدودن، تبدیل، تحویل و جابه جایی است. اهل لغت آن را «نسخ به از میان برداشتن چیزی و جایگزین کردن چیز دیگر به جای آن» و «تحول یافتن چیزی به چیز دیگر» معنا کرده و گفتهاند هر چیزی که جای چیز دیگر را بگیرد، آن را نسخ کرده است؛ از این رو خورشید، سایه را و پیری، جوانی را نسخ میکند. (1)
ابن فارس نسخ را به معنای منسوخ گرفته و چنین تعریف کرده: «نسخ شده چیزی است که در قبل به آن عمل شده و سپس به امر جدیدی از میان برداشته میشود؛ مانند آیهای که در آن چیزی نازل میشود و بعد با آیهای دیگر نسخ میشود». (2)
طریحی نیز نوشته: «نسخ یک آیه از میان برداشتن آن و جایگزین کردن بدلی به جای آن ... و نسخ آیهای با آیهی دیگر، ازالهی حکم آن با آن آیهی دیگر است که اولی منسوخ و دومی ناسخ است». (3)
«ازاله» میتواند به رفع یا دفع باشد. علما به دلیل عقل، مقصود از ازالهی حکم در تعریف نسخ را دفع میدانند نه رفع؛ زیرا محال است خدا از اول نداند وضع، چگونه خواهد شد و حکمی صادر کند؛ بلکه از اول حکم مدت دار بوده و ما گمان میکردیم دائمی است و حکم جدید به اعتبار همین توهم بندگان، ناسخ حکم پیشین قلمداد میشود. پس ناسخ و منسوخ بر موضوع واحد وارد میشوند و تغییر حکم یک موضوع را نشان میدهند؛ یعنی منسوخ، مربوط به حکم همان موضوعی است که ناسخ برداشته و تغییر داده است.
در روایات اهل بیت (علیهمالسلام) نیز ناسخ و منسوخ معنا شده که گویا اهل لغت از آن اقتباس کردهاند. امام باقر (علیهالسلام) نسخ (ناسخ) را «ما حوّل» (متحول شده) معنا کردهاند. حضرت دربارهی معنای نسخ در آیهی «ما ننسخ من آیة أو ننسها نأت بخیر منها أو مثلها» فرمود: «الناسخ ما حول». (4) یعنی نسخ به معنای تحول و دگرگونی آمده است. تحول همیشه مستلزم چیز دیگر شدن شیء قبلی است؛ پس نوعی دگرگونی در احکام و متعلق، کافی است که نسخ، اطلاق شود و تغییر کلی لازم نیست.
نقلی از امام جواد (علیهالسلام) نسخ را رفع حکم معنا کرده: «"ما ننسخ من آیة" بأن نرفع حکمها». (5) پس رفع حکم نه موضوع، نسخ است.
از امام صادق (علیهالسلام) دربارهی ناسخ و منسوخ پرسیده شد و امام پاسخ داد: «الناسخ الثابت المعمول به و المنسوخ ما قد کان یعمل به ثم جاء ما نسخه»: (6) ناسخ، آن ثابت و پابرجایی است که بدان عمل میشود و منسوخ، آن است که پیشتر به آن عمل میشده و بعد چیزی آمده که آن را نسخ کرده است. نقلی دیگر از حضرت، خلاصهی بیان قبل است: «الناسخ الثابت و المنسوخ ما مضی»: (7) ناسخ، ثابت و موجود است و منسوخ آن چیزی است که گذشته و زمانش به سر رسیده است. معنای ارائه شده در روایات، بسیار عام و کلی است که تمام موارد معنای لغوی را شامل میشود.
گفته شده که نسخ به معنای تخصیص نیز آمده است. شیخ حرعاملی ذیل روایتی که در آن رفاعه از امام صادق (علیهالسلام) دربارهی «فلیأکل بالمعروف» پرسیده و حضرت در پاسخ فرموده: «کان أبی یقول: آنها منسوخة» (8) مینویسد: «نسخ اینجا به معنای تخصیص است و این نمونه، مشابهات بسیاری در احادیث دارد؛ یعنی این خوردن از مال یتیم به آنجا اختصاص دارد که برای او کار کند و برداشت به جای اجرت باشد». (9)
در روایت دیگری نیز مرحوم شیخ حر بر همین معنا تصریح کرده است؛ از امام باقر (علیهالسلام) دربارهی «فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
»، (10) پرسیده شد و حضرت میفرمایند: «نسختها الآیة التی بعدها قوله عزوجل: "فَمَنْ خَافَ مِن مُّوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلاَ إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ
" (11)». (12)
حر عاملی نوشته است: «نسخ اینجا به معنای تخصیص است؛ زیرا نسخ در بعضی از افراد (وصیت) است». مقصود، جواز تغییر وصیت در صورت مخالفت با حکم الهی است؛ چنان که خود امام در ادامه فرمودهاند.
در روایتی نیز معنای خاص دیگری برای ناسخ و منسوخ شده که مربوط به اطاعت از امام زنده در پی رحلت امام پیشین است. بر اساس این روایت، شناخت امام جدید پس از امام پیشین، خود نوعی از معرفت ناسخ از منسوخ است؛ یعنی امام زنده، ناسخ و امام از دنیا رفته، منسوخ است. البته ممکن است این بیان، نوعی تشبیه برای تفهیم معنای ناسخ و منسوخ باشد؛ بدین معنا که ناسخ، امری است که باید بدان ملتزم شد؛ مانند التزام به امامی پس از امامی. عیسی بن عبدالله از امام صادق (علیهالسلام) دربارهی معنای عبادت پرسید، حضرت فرمود:
«حسن النیة بالطاعة من الوجوه التی یطاع الله منها، أما إنک یا عیسی لا تکون مؤمنا حتی تعرف الناسخ من المنسوخ، قال: قلت جعلت فداک وما معرفة الناسخ من المنسوخ؟ قال: فقال: ألیس تکون مع الإمام موطنا نفسک علی حسن النیة فی طاعته، فیمضی ذلک الإمام و یأتی إمام آخر فتوطن نفسک علی حسن النیة فی طاعته؟ قال: قلت: نعم، قال: هذا معرفة الناسخ من المنسوخ». (13)
پس رفتن یک امام و سرآمدن زمانش در حکم منسوخ و آمدن امام جدید در حکم ناسخ است که از نظر وجوب اطاعت نیز در هر زمانی باید از امام حاضر اطاعت کرد؛ چنان که دربارهی ناسخ چنین است.
امام هادی (علیهالسلام) نیز پس از آنکه جانشین خود را معرفی کرده به آیهی «مَا نَنسَخْ مِنْ آیَة أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا» (14) استناد فرموده و جانشینی امام برای امام پیش از خود را مصداق نسخ در آیه دانستهاند. (15)
گاهی ناسخ گفته شده و مقصود، جایگزینی تکلیف کاملتر به جای تکلیف پیشین است؛ از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده: «شهر رمضان نسخ کل صوم و النحر نسخ کل ذبیحة و الزکاة نسخت کل صدقة و غسل الجنابة نسخ کل غسل». (16)
این نسخ میتواند دربارهی احکام مشابه شرایع پیشین باشد؛ یعنی روزه در ادیان سابق مطرح بوده که روزه با شرایط خاص آن در اسلام، جایگزین آن شده است و دربارهی زکات و قربانی نیز همینطور؛ بر اساس این احتمال، معنای نسخ در این روایت، تغییر حکم نیست؛ بلکه جایگزین کاملتر به جای تکلیف پیشین است.
البته این نسخ، نوعی تحول در شکل عمل و شرایط آن است که میتواند با نسخ مصطلح معروف هم مطابق باشد؛ زیرا حکمی با موضوع، متعلق و شرایط جدید، جایگزین منسوخ شده است.
جمعبندی معنای نسخ در احادیث
شاید بتوان ادعا کرد روایت امام باقر (علیهالسلام) دربارهی معنای نسخ که با توجه به آیهی «ما ننسخ من آیة أو ننسها نأت بخیر منها أو مثلها» (17) ناسخ را «ما حول» (18) معنا کردند، جامع معانی نسخ است؛ پس اگر دنبال موارد نسخ در قرآن میگردیم، باید تمام موارد تغییر و تحولات ایجاد شده از سوی قرآن در احکام تورات و انجیل و شرایع پیشین ملاحظه شود. افزون بر آن، تغییر اوضاع و شرایط زمانی و مکانی مردم و مسلمانان را باید مورد دقت قرار داد تا درک کنیم که حکم آیات چه تغییری کرده و هر وضعی چه حکمی دارد.اینکه در برخی احادیث وارد شده در دوران ضعف اسلام و مسلمانان، حکمی نازل شد و وقتی نیرومند شدند، حکمی دیگر (19) در همین راستا تفسیرپذیر است؛ زیرا لازم نیست حکم به طور کلی تغییر کند؛ بلکه به اندازهی تغییر شرایط خارجی و داخلیِ مکلف حکم تغییر میکند. برای فهم دقیقتر به احادیثی توجه کنید که در عنوان حکمت نسخ آوردهایم. در آن احادیث، معنای نسخ هماهنگ با همین نکته است که ذکر شد. در نسخ مورد نظر اهل بیت (علیهمالسلام) حتی جهات تربیتی مورد توجه است. پس معنای نسخ، تغییر است؛ به هر اندازه و هر شکل که باشد و تحول اوضاع، مستلزم تحول حکم است؛ چه تغییر کلی باشد یا تغییر جزیی.
پینوشتها:
1. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 5، ص 424-425، ذیل «نسخ».
2. همان.
3. فخرالدین طریحی؛ مجمع البحرین؛ ج 4، ص 302: «ن س خ».
4. همان، ص 55، ح 77.
5. تفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری (علیهالسلام)؛ ص 491، ح 311.
6. محمدبن مسعود عیاشی؛ تفسیر العیاشی؛ ج 1، ص 11، ح 7.
7. همان، ص 10، ح 1.
8. حرعاملی؛ وسائل الشیعه؛ ج 17، ص 253، ح 11.
9. همان. شایان ذکر است: علامه طباطبایی به دلیل موافقت نداشتن روایت با قرآن و به دلیل ضعف سند، آن را مردود دانستهاند (محمدحسین طباطبایی؛ المیزان؛ ج 4، ص 178).
10. بقره: 181.
11. بقره: 182.
12. بقره: 182. حر عاملی؛ وسائل الشیعه؛ ج 19، ص 351-352، ح 1.
13. محمد کلینی؛ الکافی؛ ج 2، ص 83-84، ح 4.
14. بقره: 106.
15. محمد کلینی؛ الکافی؛ ج 1، ص 328، ح 12.
16. محمدبن حسن طوسی؛ تهذیب الاحکام؛ ج 4، ص 153، ح 8.
17. بقره: 106.
18. محمدبن مسعود عیاشی؛ تفسیر العیاشی؛ ج 1، ص 55، ح 77.
19. حر عاملی؛ وسائل الشیعه؛ ج 22، ص 237-238، ح 4.
میرعرب، فرج الله؛ (1394)، علوم قرآن در احادیث اهل بیت (ع)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول